نبرد با جنگ تن به تن آغاز گردید. سه نفر از جنگاوران قریش بیرون آمدند و مبارز طلبیدند. آن سه نفر عبارت بودند از عتبه و برادرش شیبه فرزندان ربیعه و ولید بن عتبه در مقابل آنان سه نفر از جوانان انصار به میدان رفت ولی رسول خدا آنها را برگردانید و عبیده، حمزه و علی را برای جنگ با آنان فرستاد. هر کدام از حمزه و علی، حریفان خود را به قتل رسانیدند اما درمیان عبیده و عتبه ضرباتی رد و بدل شد و هر دو شدیداً زخمی شدند. آنگاه حمزه پریدو عتبه را به قتل رسانید و عبیده را با خودشان نزد رسول خدا بردند ولی دیری نگذشت که او نیز در اثر زخمهایی که برداشته بود درگذشت.
خداوند در مورد این شش نفر میفرماید:
﴿هَٰذَانِ خَصۡمَانِ ٱخۡتَصَمُواْ فِي رَبِّهِمۡۖ فَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ قُطِّعَتۡ لَهُمۡ ثِيَابٞ مِّن نَّارٖ يُصَبُّ مِن فَوۡقِ رُءُوسِهِمُ ٱلۡحَمِيمُ١٩﴾ [الحج: 19].
«اینان حریفانی هستند که دربارۀ پروردگارشان با یکدیگر درگیر شده اندکسانی که کافراند جامههایی برای آنان از آتش بریده شده است و از بالای سرهایشان آب گرم و جوشان ریخته میشود».
قریشیان که سه تن از جنگاورانشان را از دست دادند شدیداً خشمگین شدند و یکباره بر مسلمانان هجوم آوردند. مسلمانان از خدا یاری خواستند و خودشان را به او سپردند و با پایمردی و شجاعت، حملات پیاپی دشمنان را دفع کرده، بانگ احد احد سر میدادند؛ یعنی خدا یکی است خدا یکی است.
گفتنی است که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شب قبل از جنگ، در خواب دیده بود که تعداد جنگجویان دشمن اندک است. و خواب خود را برای صحابه تعریف کرد. آنها این خواب را به فال نیک گرفته، خرسند و شادمان شدند. چنانکه خداوند نیز در این مورد آیه نازل کرد و فرمود:
﴿إِذۡ يُرِيكَهُمُ ٱللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلٗا﴾ [الأنفال: 43].
«آنگاه که خداوند آنها را در خواب به تو کم نشان داد».
و عملاً نیز همینطور شد، خداوند سپاه یکهزار نفری دشمن را در چشم مسلمانان بگونهای کم جلوه داد که آنها فکر میکردند تعداد دشمن هفتاد الی یکصد نفر بیش نیست.
طبق نصوص زیادی از قرآن و سنت و روایات عینی اصحاب بدر، خداوند در دل کفار رعب و وحشت انداخت و مسلمانان را با سپاه عظیمی از فرشتگان کمک کرد.
خداوند در این مورد میفرماید:
﴿إِذۡ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمۡ فَثَبِّتُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ سَأُلۡقِي فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ﴾ [الأنفال: 12]
«آنگاه که پروردگارت به فرشتگان دستور داد که من با شما هستم. مؤمنان را ثابت قدم نگهدارید. بزودی در دل کافران، رعب و وحشت خواهم انداخت».
همچنین میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ١٢٣ إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ أَلَن يَكۡفِيَكُمۡ أَن يُمِدَّكُمۡ رَبُّكُم بِثَلَٰثَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُنزَلِينَ١٢٤ بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأۡتُوكُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُسَوِّمِينَ١٢٥﴾ [آل عمران: 123-125].
«خداوند شما را در بدر در حالی که ناچیز بودید یاری رساند پس از خدا بترسید تا شکر بجای آورید بدانگاه که تو به مؤمنان میگفتی آیا شما را بسنده نیست که پروردگارتان با سه هزار از فرشتگان فرستاده یاریتان نماید. آری اگر بردباری و پرهیزگاری را پیشه سازید و آنها (دشمن) هم اینک بر شما بتازند پروردگارتان با پنج هزار فرشته یورشگر و نشاندار شما را یاری خواهد کرد».
ابن عباس میگوید: مردی از مسلمانان، مردی از مشرکین را تعقیب مینمود. در همان حال صدای ضربهای شنید و صدای سواری را که به اسباش میگفت: بتاز حیزوم! آن مرد متوجه مرد مشرک گردید، دید که نقش زمین شده است. در حدیث دیگری نقل است که رسول خدا فرمود: این جبرئیل است که افسار اسبش را گرفته و آن را پیش میراند[1].
بدینصورت خداوند این گروه اندک مؤمنان را که مخلصانه وارد میدان نبرد شده حاضر به فدا کردن جانهای خود در راه خدا بودند بوسیلهی فرشتگان کمک کرد و آنان را پیروز میدان نبرد گردانید. و این سنت الهی برای همیشه وجود خواهد داشت تا مؤمنان بدانند که آنها پس از اینکه تا حد توان اسباب ظاهری را فراهم کردند و وارد میدان شدند، تنها نیستند بلکه خداوند با امدادهای غیبی همراه آنان است و همین احساس در زمان رسول خدا، خلفای راشدین و حتی مسلمانان بعدی باعث تقویت روحیهی جنگجویان مسلمان بوده است.
پیروزی مسلمانان و خطاب رسول خدا به کشته شدگان افتاده در چاه
سرانجام، جنگ بدر با شکست قطعی مشرکان و پیروزی آشکار مسلمانان پایان یافت. در این جنگ چهارده تن از مسلمانان شهید شدند که شش نفر از مهاجرین و هشت نفر از انصار بودند. و تعداد کشتههای دشمن هفتاد نفر و اسیران نیز هفتاد تن بودند.
رسول خدا پس از پیروزی، دو نفر از صحابه به نامهای عبدالله بن رواحه و زید بن حارثه را برای رساندن مژدهی پیروزی به مدینه فرستاد.
پیامبر اکرم، سه روز پس از معرکه در میدان باقی ماند. در این مدت مسلمانان به دفن شهدا، جمع آوری غنایم و استراحت پرداختند.
آنحضرت سری به کشتههای قریش زد و خطاب به آنان فرمود: بد همسایگانی برای پیامبرتان بودید، مرا تکذیب کردید آنگاه که دیگران تصدیق نمودند، تنهایم گذاشتید آنگاه که دیگران یاری ام دادند، بیرونم کردید آنگاه که دیگران جایم دادند[2].
سپس دستور داد تا اجساد آنها را در چاهی از چاههای بدر بیندازند و لحظاتی بر لبهی چاه ایستاد و تک تک اجساد سران قریش را که در آن انداخته بودند خطاب کرد و فرمود: ای عتبه بن ربیعه! ای شیبه! ای فلان... آیا شما وعدهی پروردگارتان را حق یافتید؟ من وعدهی پروردگار خود را حق یافتم. عمر رضی الله عنه پرسید: ای رسول خدا! با جسدهای بیجان سخن میگویید؟ پیامبر فرمود: سوگند به ذاتی که جانم در دست او است شما برای سخنانم از آنها شنواتر نیستید ولی آنها نمیتوانند پاسخ دهند[3].
قتاده میگوید: خداوند آنها را زنده گردانید تا سخنان رسول خدا را بشنوند و درد، رنج وندامت بیشتری متحمل گردند[4].
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر