توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ بهمن ۲۶, پنجشنبه

فصل اول آشکار ساختن دعوت

 

فصل اول
آشکار ساختن دعوت

بعد از اقدامات ارزندۀ پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در راستای تربیت اصحاب و یارانش و تربیت نمودن آنان بر پایه‌های عقیدتی، عبادی و اخلاقی وقت آشکار کردن دعوت با نزول این آیه‌ها فرا رسید:

﴿فَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُعَذَّبِينَ٢١٣ وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤ وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٢١٥ فَإِنۡ عَصَوۡكَ فَقُلۡ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ٢١٦ [الشعراء: 213-216].

«به جز خدا، معبودی را به فریاد مخوان و پرستش مکن که (اگر چنین کنی) از زمره عذاب شوندگان خواهی بود و خویشاوندان نزدیک خود را بترسان و بال (محبت و مودت) خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند، بگستران و اگر آنان از فرمان تو سرکشی کردند بگو من از کار شما بیزارم».

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  خاندانش را جمع کرد و آشکارا آنها را به ایمان آوردن به خدای یکتا فرا خواند و از عذاب سخت و آتش جهنم آنان را ترساند و از آنان خواست تا با انجام اعمال نیک خود را آتش جهنم برهانند[1].

از ابن عباس روایت است که وقتی آیه ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤ [الشعراء: 214]. «و اینک خویشاوندان نزدیک خود را بیم ده» نازل شد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بر کوه صفا بالا رفت و فریاد برآورد: «ای بنی قمر! ای بنو عدی! و تمام تیره‌های قریش را صدا زد تا اینکه جمع شدند و اگر کسی نمی‌توانست بیاید، فرستاده‌ای را می‌فرستاد تا ببیند چه خبر است. ابولهب آمد و مردان زیادی از قریش آمدند. رسول خدا فرمود: اگر به شما خبر دهم که لشکری از آن طرف دره قصد یورش به شما را دارد، سخن مرا باور می‌کنید؟ گفتند: می‌پذیریم؛ چون از شما سخن دروغی نشنیده‌ایم! گفت: عذابی سخت پیش رو دارید. ابولهب گفت: هلاک شوی، آیا به خاطر این ما را در اینجا گرد آورده‌ای؟!.

در جواب ابولهب این سوره نازل شد:

﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ١ [المسد: 1].

«خشکیده باد دو دست ابولهب و خشکیده شد ...»

در روایتی دیگر آمده است که سایر طوایف قریش را قبیله به قبیله خطاب کرد و گفت: خودتان را از آتش نجات دهید و در آخر گفت: ای فاطمه! خودت را از آتش نجات بده؛ زیرا من در برابر خداوند هیچ گونه حمایتی از تو نمی‌توانم بکنم! تنها حقی که شما بر من دارید، حق خویشاوندی است که من نیز آن را رعایت می‌کنم[2].

افراد قبیلۀ قریش، انسانهایی واقع‌گرا و جدی بودند و با مردی روبرو شده بودند که راستگویی و امانتداری او را تجربه کرده بودند، آن هم در حالتی که او تمامی جوانب را مدنظر داشت و در نظر می‌گرفت و آنان فقط یک جنبه را در نظر داشتند؛ پس انصاف و هوشیاری ایشان آنها را به تصدیق وی وادار نمود و مجبور شدند که تاییدش کنند از این رو یک صدا گفتند: آری.

وقتی این مرحله طبیعی و ابتدایی تمام شد و گواهی شنوندگان تحقق پذیرفت، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: من شما را از عذابی که پیش رو دارید، بیم می‌دهم. او با این سخن در حقیقت جایگاه نبوت را به آنها شناساند و آنان را با ویژگیها و حقایق پنهان و علوم و معارف نبوی آشنا کرد و این سخن ایشان، موعظه و هشداری بود که با چنان حکمت و شیوایی بیان گردید که در تاریخ ادیان و نبوتها بی‌سابقه است. آن حضرت بسیار ساده و رسا و از نزدیک‌ترین راه ممکن، رسالتش را ابلاغ نمود. همگی ساکت شدند[3]. اما ابولهب گفت: برای همیشه هلاک و نابود شوی، برای همین، ما را گرد آورده بودی؟ و با این کار پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  پایه‌های تبلیغ و اعلام را برای امت بنا نهاد و جای بلندی را که کوه بود، انتخاب نمود و این کاری است که در عصر ما توسط ایستگاه‌های فرستندگی برای پخش صدا، انجام می‌گیرد. همچنین رسول خدا برای دعوت خود اساس و پایه محکمی همانند راستگویی انتخاب نمود و کسانی که اطلاع‌رسانی جزو وظایف آنان است، بر این نکته آگاهند که ارتباط برقرار کردن با مردم به قصد اطلاع‌رسانی به آنها یا دعوت دادن آنها باید بر اساس اصل اعتماد میان گوینده و مخاطبان باشد و محتوای پیام نیز باید حقیقت و راست باشد و دروغ در آن جایگاهی نداشته باشد[4]. طبیعی است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  باید دعوت علنی و آشکار را با هشدار دادن خویشاوندان نزدیکش آغاز می‌نمود؛ زیرا مکه سرزمینی بود که روح قبیله‌گرایی در آن عمیق و ریشه‌دار بود و آغاز دعوت از خویشاوندان نزدیک به ایشان در راستای تحقق اهداف رسالت کمک می‌نمود. همچنین باید دعوت در شهر مکه که مرکز مهم دینی به حساب می‌آمد، اثر ویژه‌ای می‌داشت تامردمان این شهر مهم هر چه سریعتر به اسلام ایمان می‌آوردند و از طرفی دیگر نیز قریش اثر مهمی بر دیگر قبیله‌های عرب داشت. البته این بدان معنی نیست که اسلام برای قریش آمده بود؛ بلکه دعوت اسلام، اولین گام در راستای تحقق رسالت جهانی اسلام بود[5]؛ چنانکه خداوند فرمود:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ١٠٧ [الأنبیاء: 107].

«(ای پیغمبر) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستاده‌ایم».

همچنین می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٢٨ [سبأ: 28].

«و ما تو را نفرستاده‌ایم مگر برای همه مردم تا مژده‌رسان و بیم‌دهنده باشی ولیکن اکثر مردم بی‌خبرند».

بعد از اینکه دعوت مراحل فرایند خویش را طی نمود و به دعوت خویشاوندان منحصر نماند، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  درصدد دعوت هر کس و هر قبیله و شهری بر آمد و در انجمنها و مجالس آنها می‌آمد و در موسم و مواقف حج نیز دعوت می‌داد و به هر غلام و آزاد و قوی و ضعیف و ثروتمند و فقیری که روبرو می‌شد، او را دعوت می‌داد[6] و شروع این مرحله با نازل شدن این آیه آغاز گردید:

﴿فَٱصۡدَعۡ بِمَا تُؤۡمَرُ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٩٤ إِنَّا كَفَيۡنَٰكَ ٱلۡمُسۡتَهۡزِءِينَ٩٥ ٱلَّذِينَ يَجۡعَلُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۚ فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ٩٦ وَلَقَدۡ نَعۡلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدۡرُكَ بِمَا يَقُولُونَ٩٧ [الحجر: 94-97].

«پس آشکارا بیان کن آنچه را که بدان دستور داده می‌شوی و به مخالفت مشرکان اعتنا مکن. ما، تو را از استهزاکنندگان مصون و محفوظ می‌داریم، آنانی که معبود دیگری را همراه خدا قرار می‌دهند، به زودی خواهند دانست و ما می‌دانیم که سینه‌ات از آنچه می‌گویند، تنگ می‌شود».

کفار در مقابل دعوت آشکار، درصدد ایجاد سد راه، رویگردانی، تمسخر، آزار دادن، تکذیب و توطئه‌ی برنامه‌ریزی شده برآمدند بنابراین، نبرد میان پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و یارانش از یک طرف و میان بزرگان و رهبران بت پرست از طرف دیگر شدت گرفت و مردم مکه اخبار این کشمکش و نبرد را به اقصی نقاط جزیره عربستان انتقال می‌دادند و این عمل از آنجا که سرسخت‌ترین دشمنان اسلام در میان قبیله‌ها سخن نادرستی شایع می‌کردند به نفع دعوت اسلام از مردم، ادعاها و گفته‌های رهبران کفر و شرک را نمی‌پذیرفتند. خبر نبوت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و این حادثۀ بزرگ به گونه‌ای شایع شده بود که در همه جا و در هر مجلس و منزل، از آن سخن می‌گفتند. بزرگ‌ترین اعتراضات رهبران شرک، متوجه توحید و ایمان به معاد و رسالت پیامبر و یگانه بودن خداوند متعال و ایمان داشته به روز قیامت و قرآن کریم بود.

مهم‌ترین اعتراضات مشرکان و پاسخ آنها به طور مشروح بیان می‌شود:

1-    شرک ورزیدن به خدا: کافران مکه منکر این موضوع که خداوند آنها و تمام موجودات را آفریده است، نبودند؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٢٥ [لقمان: 25].

«هر گاه از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ حتماً می‌گویند خدا. بگو ستایش خدا را سزاست، ولی اکثر آنان نمی‌دانند».

آنها بتها را پرستش می‌کردند و گمان می‌بردند که بتان، آنان را به خدا نزدیک می‌نماید:

﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣ [الزمر: 3].

«هان! تنها طاعت و عبادت خالصانه، برای خدا است و بس. کسانی که جز خدا سرپرستان و یاوران دیگری را بر می‌گیرند. (می‌گویند:) ما آنان را پرستش نمی‌کنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. خداوند روز قیامت میان ایشان دربارۀ چیزی که در آن اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. خداوند دروغگوی کفرپیشه را هدایت و رهنمون نمی‌کند».

مردم مکه در اصل بت‌پرست نبودند؛ بلکه بت‌پرستی از ملتهای همسایه به آنها رسیده بود بنابراین، با انکار و تعجب از دعوت توحید، استقبال کردند؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ كَذَّابٌ٤ أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥ وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِكُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٞ يُرَادُ٦ مَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِي ٱلۡمِلَّةِ ٱلۡأٓخِرَةِ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا ٱخۡتِلَٰقٌ٧ [ص: 4-7].

«در شگفتند از اینکه بیم دهنده‌ای از خودشان به سویشان آمده است و کافران می‌گویند: این جادوگر بسیار دروغگویی است. آیا او به جای این همه خدایان، به خدای واحدی معتقد است؟ واقعاً این چیز شگفتی است. سرکردگان ایشان راه افتادند که بروید و بر خدایان خود ثابت و استوار باشید. این همان چیزی است که خواسته می‌شود. ما در آئین دیگری، این را نشینده‌ایم، این جز دروغ ساختگی نیست».

تفکر آنها نه تنها در مورد خداوند بلکه در مورد رابطه خدا با آفریدگانش، تفکری نادرست بود؛ زیرا گمان می‌کردند که خداوند همسری از جنها دارد و فرشتگان را دختران خدا می‌دانستند! از این رو آیه‌های قرآن نازل می‌شد و بیان می‌کرد که جنها و فرشتگان مخلوق خدا هستند، همانطور که انسان نیز مخلوق خدا است و او کسی را به فرزندی بر نگرفته و همسری ندارد:

﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ ٱلۡجِنَّ وَخَلَقَهُمۡۖ وَخَرَقُواْ لَهُۥ بَنِينَ وَبَنَٰتِۢ بِغَيۡرِ عِلۡمٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَصِفُونَ١٠٠ بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَكُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١٠١ [الأنعام: 100-101].

«فرشتگان و اهریمنان را شرکاء خدا می‌سازند، در حالی که خداوند خود آنان و همه ملائکه و شیاطین را آفریده است. خداوند منزه و به دور از این صفاتی است که او را بدانها توصیف می‌کنند. خدا کسی است که آسمانها و زمین را از نیستی به هستی آورده است. چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد در حالی که او همسری ندارد؟ و همه چیز را آفریده و او آگاه از هر چیز است».

همچنین بر اساس مضامین آیه‌های قرآن، این موضوع اثبات می‌گردد که جنها به بندگی خداوند اقرار می‌کنند و این مطلب را که رابطه‌ای نژادی و نسبی میان آنها و خدا وجود دارد، انکار می‌نماید:

﴿وَجَعَلُواْ بَيۡنَهُۥ وَبَيۡنَ ٱلۡجِنَّةِ نَسَبٗاۚ وَلَقَدۡ عَلِمَتِ ٱلۡجِنَّةُ إِنَّهُمۡ لَمُحۡضَرُونَ١٥٨ [الصافات: 158].

«آنان معتقد به خویشاوندی و نزدیکی میان خدا و جنیان هستند، در صورتی که جنیان می‌دانند که خودشان و(مشرکان در صورت شرک ورزی) احضار می شوند».

و قرآن از مشرکان می‌خواست که از حق پیروی نمایند و از روی گمان و خیال سخن نگویند:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ لَيُسَمُّونَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ تَسۡمِيَةَ ٱلۡأُنثَىٰ٢٧ وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡ‍ٔٗا٢٨ [النجم: 27-28].

«کسانی که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را با نامهای زنان، وصف و نامگذاری می‌کنند. ایشان در این باب چیزی نمی‌دانند و جز از ظن و گمان پیروی نمی‌کنند و ظن و گمان هم از حق بی‌نیاز نمی‌گرداند».

همچنین آیه‌های قرآن به این موضوع می‌پردازند که معقول نیست که خداوند به مشرکان فرزند پسر بدهد و خود دخترانی داشته باشد (دختران از نظر مشرکان ارزش کمتری از پسران داشتند):

﴿أَفَأَصۡفَىٰكُمۡ رَبُّكُم بِٱلۡبَنِينَ وَٱتَّخَذَ مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنَٰثًاۚ إِنَّكُمۡ لَتَقُولُونَ قَوۡلًا عَظِيمٗا٤٠ [الإسراء: 40].

«آیا پروردگارتان پسران را ویژه شما کرده است و از فرشتگان، دخترانی را خاص خود کرده است. واقعاً شما سخن بسیار عظیمی بیان می‌ دارید».

و به مشرکان خاطرنشان می‌سازد که مسئول گفته‌های بی‌دلیل خود، خواهند بود:

﴿وَجَعَلُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ ٱلَّذِينَ هُمۡ عِبَٰدُ ٱلرَّحۡمَٰنِ إِنَٰثًاۚ أَشَهِدُواْ خَلۡقَهُمۡۚ سَتُكۡتَبُ شَهَٰدَتُهُمۡ وَيُسۡ‍َٔلُونَ١٩ [الزخرف: 19].

«آنان فرشتگان راکه بندگان خدای مهربانند، مؤنث به شمار می‌آورند. آیا ایشان به هنگام آفرینش فرشتگان حضور داشته و خلقشان را مشاهده نموده‌اند؟ اظهار و گواهی ایشان ثبت و ضبط می‌شود و بازخواست می‌گردند».

2-    انکار روز قیامت: مشرکان پس از اینکه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آنان را به ایمان در مورد معاد دعوت نمود، آنان به استهزاء و تکذیب پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  پرداختند:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ هَلۡ نَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ يُنَبِّئُكُمۡ إِذَا مُزِّقۡتُمۡ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمۡ لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدٍ٧ أَفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَم بِهِۦ جِنَّةُۢۗ بَلِ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ فِي ٱلۡعَذَابِ وَٱلضَّلَٰلِ ٱلۡبَعِيدِ٨ [سبأ: 7-8].

«کافران می‌گویند: آیا مردی را به شما بنماییم که شما را خبر می‌دهد از اینکه هنگامی که پیکرهایتان کاملاً متلاشی شد، آفرینش تازه‌ای پیدا می‌کنید. آیا او بر خدا دروغ می‌بندد یا نوعی دیوانگی دارد؛ بلکه کسانی که به آخرت ایمان ندارند، گرفتار عذاب و گمراهی عمیقی هستند».

مشرکان زنده شدن مردگان را انکار می‌کردند و نمی‌پذیرفتند:

﴿وَقَالُوٓاْ إِنۡ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِينَ٢٩ [الأنعام: 29].

«و آنان می‌گویند: زندگی تنها همین زندگی دنیای ما است و ما هرگز برانگیخته نمی‌شویم».

(و قیامت و دوزخ و بهشتی در میان نیست) و بر این باور غلط خود با تاکید سوگند یاد می‌کنند:

﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ لَا يَبۡعَثُ ٱللَّهُ مَن يَمُوتُۚ بَلَىٰ وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٨ لِيُبَيِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِي يَخۡتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰذِبِينَ٣٩ [النحل: 38-39].

«موکّدانه به خدا سوگند یاد می‌کنند که خداوند هرگز کسی را که می‌میرد، زنده نمی‌گرداند. آری، وعدۀ خدا قطعی است ولیکن بیشتر مردمان نمی‌دانند تا اینکه برای ایشان روشن گرداند چیزی را که درباره آن اختلاف می‌ورزند و اینکه کافران بدانند که ایشان دروغگویند».

آنها می‌گفتند اگر پدران ما را زنده کنید، قبول می‌کنیم که قیامت و رستاخیزی وجود دارد؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُۚ وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ٢٤ وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٖ مَّا كَانَ حُجَّتَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱئۡتُواْ بِ‍َٔابَآئِنَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٢٥ قُلِ ٱللَّهُ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يَجۡمَعُكُمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا رَيۡبَ فِيهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٢٦ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يَوۡمَئِذٖ يَخۡسَرُ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٢٧ [الجاثیة: 24-27].

«منکران رستاخیز می‌گویند: حیاتی جز همین زندگی دنیایی که در آن به سر می‌بریم در کار نیست. گروهی از ما می‌میرند و گروهی جای ایشان را می‌گیرند و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمی‌سازد. آنان چنین سخنی را از روی یقین و آگاهی نمی‌گویند؛ بلکه تنها گمان می‌برند و تخمین می‌زنند. هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می‌شود در برابر آنها دلیلی جز این ندارد که می‌گویند اگر راست می‌گویید پدران و نیاکان ما را زنده کنید و بیاورید. بگو: خداوند شما را زنده می‌کند، سپس شما را می‌میراند، سپس در روز قیامت که در آن تردیدی نیست شما را گرد می‌آورد ولیکن بیشتر مردم نمی‌دانند».

مالکیت و حاکمیت انسانها و زمین از خدا است و آن روز که قیامت بر پا می‌شود باطل‌گرایان زیان می‌بینند و فراموش کرده‌اند که آن کسی که برای نخستین بار آنها را آفریده است، تواناست که آنها را در روز قیامت زنده کند[7].

مجاهد و دیگران گفته‌اند: ابی بن خلف در حالی که استخوانی فرسوده و پوسیده‌ای به دست داشت و آن را کاملاً خرد می‌کرد و به باد می‌داد، نزد رسول خدا آمد و گفت: ای محمد! آیا گمان می‌برید که خداوند این را زنده می‌نماید؟ پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: آری،خداوند تو را می‌میراند، سپس زنده می‌کند و در دوزخ حشر می‌گرداند. آن گاه این آیات نازل گردید:[8].

﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن نُّطۡفَةٖ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٞ مُّبِينٞ٧٧ وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ٧٨ قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ خَلۡقٍ عَلِيمٌ٧٩ [یس: 77-79].

«آیا انسان ندیده است که ما او را از نطفه ناچیزی آفریده‌ایم و هم اینک او پرخاشگری است که آشکارا به پرخاش بر می‌خیزد و برای ما مثال می‌زند و آفرینش خود را فراموش می‌کند و می‌گوید: چه کسی می‌تواند این استخوانهایی را که پوسیده و فرسوده‌اند زنده کند. بگو کسی که او را آفریده است، دوباره زنده می‌گرداند و او بس آگاه از همه آفریدگان است».

شیوه‌های قرآن کریم در قانع ساختن مردم به رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ، به فرا خواندن عقل و برانگیختن فطرتها تکیه کرده بود و خداوند، بندگانش را تذکر داد که حکمتش چنین اقتضا می‌نماید که بندگان را پس از مرگ برای پس دادن حساب زنده کند و خاطر نشان ساخت که بندگان را برای عبادت خویش آفریده است و پیامبران را فرستاده و کتابها را نازل فرموده است، تا راه پرستش خویش را نشان دهد؛ پس برخی از بندگان بر طاعت الهی استقامت ورزیدند و عده‌ای سرکشی و تجاوز در پیش می‌گیرند و سرانجام هر دو گروه با مرگ و حساب و کتاب روبرو می‌شوند و چاره‌ای جز اینکه نیکوکاران پاداش نیک و بدکاران پاداش بد کارهایی را که کرده‌اند، ببینند وجود ندارد؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ كَٱلۡمُجۡرِمِينَ٣٥ مَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ٣٦ أَمۡ لَكُمۡ كِتَٰبٞ فِيهِ تَدۡرُسُونَ٣٧ إِنَّ لَكُمۡ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ٣٨ [القلم: 35-38].

«آیا فرمانبرداران را همچون گناهکاران یکسان می‌شماریم. شما را چه شده است چگونه داوری می‌کنید. آیا شما کتابی دارید که از روی آن می‌خوانید و شما آنچه را که بر می‌گزینند، در آن است».

ملحدانی که بر خود ستم کرده‌اند، گمان می‌کنند که جهان هستی، بیهوده آفریده شده است و آفرینش آن حکمتی ندارد و سرنوشت مؤمن مصلح و کافر مفسد یکی خواهد بود[9]. خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا بَٰطِلٗاۚ ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ٢٧ أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ كَٱلۡمُفۡسِدِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلۡمُتَّقِينَ كَٱلۡفُجَّارِ٢٨ [ص: 27-28].

«ما آسمانها و زمین و چیزهایی را که بین آن دوتا وجود دارد، بیهوده نیافریده‌ایم. این گمان کافران است، وای بر کافران که به آتش دوزخ دچار می‌گردند. آیا کسانی را که ایمان می‌آورند و کارهای شایسته انجام می‌دهند، همچون تبهکاران به شمار آوریم و یا اینکه پرهیزگاران با بزهکاران برابر داریم».

قرآن کریم برای مردم مثالهایی در زنده کردن و آبادانی زمین پس از خشکیده شدن بیان نموده است تا بدانند که خداوند، قادر به زنده کردن جسدهای خشکیده و استخوانهای پوسیده نیز هست:

﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ ءَاثَٰرِ رَحۡمَتِ ٱللَّهِ كَيۡفَ يُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٥٠ [الروم: 50].

«به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را پس از مردنش، زنده می‌کند آن کس زنده کننده مردگان است و او بر هر چیزی توانا است».

علاوه بر اینها خداوند، داستان برخی از مردگان را که زنده نمود بیان داشته است، از جمله سرگذشت اصحاب که سیصد و نه سال در عالم خواب به سر بردند و بعد از گذشت این زمان طولانی ازخوابشان بیدار شدند؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَيُّ ٱلۡحِزۡبَيۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا١٢ [الکهف: 12].

«پس از آن، ایشان را برانگیختیم تا ببینیم کدام یک از آن دو گروه، مدت ماندن خود را حساب کرده است».

﴿وَكَذَٰلِكَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِيَتَسَآءَلُواْ بَيۡنَهُمۡۚ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ كَمۡ لَبِثۡتُمۡۖ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖۚ قَالُواْ رَبُّكُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡ فَٱبۡعَثُوٓاْ أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمۡ هَٰذِهِۦٓ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ فَلۡيَنظُرۡ أَيُّهَآ أَزۡكَىٰ طَعَامٗا فَلۡيَأۡتِكُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُ وَلۡيَتَلَطَّفۡ وَلَا يُشۡعِرَنَّ بِكُمۡ أَحَدًا١٩ [الکهف: 19].

«همان گونه ایشان را برانگیختیم تا از یکدیگر بپرسند. یکی از آنان گفت: چه مدتی مانده‌اید؟ گفتند: روزی یا بخشی از روز بوده‌ایم. گفتند: پروردگارتان بهتر می‌داند که چقدر مانده‌اید و سکه نقره‌ای را که با خود دارید به کسی از نفرات خود بدهید تا روزی و طعامی از آن بیاورد، اما باید نهایت دقت را به خرج دهد و هیچ کس را از حال شما آگاه نسازد».

﴿وَلَبِثُواْ فِي كَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِينَ وَٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا٢٥ [الکهف: 25].

«اصحاب کهف مدت سیصد و نه سال در غارشان ماندند».

علاوه بر موارد ذکر شده، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در مقابل کفار و مشرکان نیز به دلایلی دیگر بر زنده شدن دوباره استدلال می‌نمود.

3-    اعتراض بر رسول خدا: اعتقاد مشرکان بر این بود که انسان نمی‌تواند، پیامبر باشد و باید فرشته‌ای مسئولیت نبوت و رسالت را انجام می‌داد و یا حداقل فرشته‌ای با او همراه می‌شد.

خداوند در پاسخ فرمود:

اگر برای انسانها، پیامبری از فرشتگان می‌فرستادیم، آن فرشته به صورت مردی می‌بود که آنها می‌توانستند با او گفتگو نمایند و از او فرا بگیرند و اگر این چنین می‌کردیم، باز هم مسئله برایشان مشتبه می‌شد؛ همان طور که در پذیرفتن پیامبری که انسان است شک و تردید دارند[10] آنها پیامبری می‌خواستند که غذا نخورد و به بازار نرود:

﴿وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ يَأۡكُلُ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشِي فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَلَكٞ فَيَكُونَ مَعَهُۥ نَذِيرًا٧ أَوۡ يُلۡقَىٰٓ إِلَيۡهِ كَنزٌ أَوۡ تَكُونُ لَهُۥ جَنَّةٞ يَأۡكُلُ مِنۡهَاۚ وَقَالَ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا٨ [الفرقان: 7-8].

«و می‌گویند این چه پیغمبری است؟ غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود. چرا لااقل فرشته‌ای به سوی او فرستاده نشده است تا همراه او مردم را بیم دهد یا اینکه گنجی به سوی او انداخته نشد و یا اینکه باغی به او داده نشد که از آن بخورد. ستمگران می‌گویند: شماجز از یک انسان دیوانه پیروی نمی‌کنید».

آنان گویا بر این موضوع آگاهی نداشتند که تمام پیامبران غذا می‌خوردند و به کار و کوشش می‌پرداختند:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَيَأۡكُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشُونَ فِي ٱلۡأَسۡوَاقِۗ وَجَعَلۡنَا بَعۡضَكُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً أَتَصۡبِرُونَۗ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرٗا٢٠ [الفرقان: 20].

«ما هیچ یک از پیغمبران را پیش از تو نفرستاده‌ایم مگر اینکه غذا می‌خورده‌اند و در بازارها راه می‌رفته‌اند. ما برخی از شما را وسیلۀ امتحان برخی دیگر کرده‌ایم، آیا شکیبایی می‌ورزید؟ و پروردگار بینا است».

تمایل درونی و قلبی آنان بر این بود که پیامبر از ثروتمندان و بزرگان قوم انتخاب می‌گردید:

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡيَتَيۡنِ عَظِيمٍ٣١ [الزخرف: 31].

«گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگواری از یکی از دو شهر فرو فرستاده نشد».

منظور آنان ولید بن مغیره در مکه و عروه بن مسعود ثقفی در طائف بود[11]، همچنین آن حضرت را به دیوانگی متهم کردند:

﴿وَقَالُواْ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِي نُزِّلَ عَلَيۡهِ ٱلذِّكۡرُ إِنَّكَ لَمَجۡنُونٞ٦ لَّوۡ مَا تَأۡتِينَا بِٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٧ [الحجر: 6-7].

«و گفتند: ای کسی که قرآن بر تو نازل گشته است، تو حتماً دیوانه‌ای. تو اگر از زمرۀ راستگویانی، چرا فرشتگان را به پیش ما نمی‌آوری».

﴿أَنَّىٰ لَهُمُ ٱلذِّكۡرَىٰ وَقَدۡ جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مُّبِينٞ١٣ ثُمَّ تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ وَقَالُواْ مُعَلَّمٞ مَّجۡنُونٌ١٤ [الدخان: 13-14].

«کی بیداری برای آنان فایده‌ای دارد؟ قبلاً که پیغمبری بیانگر به پیش آنان آمده بوده است؛ سپس از او رویگردان شدند وگفتند او دیوانه‌ای آموخته شده است».

خداوند در جوابشان گفت:

﴿مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ بِمَجۡنُونٖ٢ [القلم: 2].

«در سایۀ نعمت و لطف پروردگارت، تو دیوانه نیستی».

همچنین او را به کهانت و شعرگویی متهم نمودند، ولی خداوند فرمود:

﴿فَذَكِّرۡ فَمَآ أَنتَ بِنِعۡمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٖ وَلَا مَجۡنُونٍ٢٩ أَمۡ يَقُولُونَ شَاعِرٞ نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَيۡبَ ٱلۡمَنُونِ٣٠ [الطور: 29-30].

«پس پند و اندرز بده و به فضل نعمت پروردگارت تو کاهن و دیوانه نیستی. آیا آنان می‌گویند که او شاعر است وما در انتظار مرگ او هستیم».

همچنین ایشان را به جادوگری و دروغگویی متهم کردند[12].

﴿نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا يَسۡتَمِعُونَ بِهِۦٓ إِذۡ يَسۡتَمِعُونَ إِلَيۡكَ وَإِذۡ هُمۡ نَجۡوَىٰٓ إِذۡ يَقُولُ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا٤٧ ٱنظُرۡ كَيۡفَ ضَرَبُواْ لَكَ ٱلۡأَمۡثَالَ فَضَلُّواْ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ سَبِيلٗا٤٨ [الإسراء: 47-48].

«ما بهتر می‌دانیم که آنان به چه منظوری به سخنان تو گوش فرا می‌دهند. هنگامی که پای سخنانت می‌نشینند و آن زمان که با هم در گوش یکدیگر صبحت می‌کنند، آن زمان که ستمکاران می‌گویند جز از مرد جادو شده‌ای پیروی نمی‌کنید».

خداوند، پیوسته آیاتش را نازل می‌کرد و مردود بودن پندارهای مشرکان را اعلام می‌داشت و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را تسلی می‌داد که پیامبران گذشته نیز همچون شما مورد تمسخر و استهزاء قرار می‌گرفتند و پاداش مسخره‌کنندگان عذاب است:

﴿وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِكَ فَحَاقَ بِٱلَّذِينَ سَخِرُواْ مِنۡهُم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ١٠ [الأنعام: 10].

«بی‌گمان پیغمبرانی پیش از تو مورد استهزاء قرار گرفته‌اند و همان چیزی که پیغمبران را بدان سبب مسخره می‌کرده‌اند، مسخره‌کنندگان را فرا گرفته است».

همچنین خداوند این موضوع را بیان نمود که مشرکان با استهزاء خویش قصد تکذیب پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را نداشتند؛ بلکه آنان قصد تکذیب رسالت او و آیه‌های خدا را داشتند:

﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ٣٣ [الأنعام: 33].

«ما می‌دانیم که آنچه می‌گویند ، تو را غمگین می‌سازد؛ چرا که آنان، تو را تکذیب نمی‌کنند؛ بلکه ستمکاران، آیات خدا را انکار می‌نمایند».

موضعگیری کفار در برابر قرآن کریم

کفار بر این باور بودند که قرآن کریم از جانب خدا نازل نگردیده است و آن را نوعی شعر قلمداد می‌نمودند؛ در حالی که با مقایسه بین قرآن و اشعار عرب به تفاوت قرآن و اشعار پی خواهیم برد. خداوند در این مورد می‌فرماید:

﴿وَمَا عَلَّمۡنَٰهُ ٱلشِّعۡرَ وَمَا يَنۢبَغِي لَهُۥٓۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ وَقُرۡءَانٞ مُّبِينٞ٦٩ لِّيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّٗا وَيَحِقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٧٠ [یس: 69-70].

«ما به پیغمبر شعر نیاموخته‌ایم و برای او چنین چیزی سزاوار نیست. این جز یادآوری و قرآن روشنگری چیز دیگری نیست. تا افراد زنده را با آن بیم دهد و بر کافران فرمان عذاب مسلّم گردد».

چگونه قرآن می‌تواند شعر باشد و حال آنکه در قرآن، شاعران که مردم را گمراه می‌‌کنند و برخلاف واقعیت سخن می‌گویند، مذمت و نکوهش شده‌اند[13].

﴿وَٱلشُّعَرَآءُ يَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ٢٢٤ أَلَمۡ تَرَ أَنَّهُمۡ فِي كُلِّ وَادٖ يَهِيمُونَ٢٢٥ وَأَنَّهُمۡ يَقُولُونَ مَا لَا يَفۡعَلُونَ٢٢٦ [الشعراء: 224-226].

«سرگشتگان و گمراهان از شعرا پیروی می‌کنند. مگر نمی‌بینی که آنان به هر راهی بی‌هدف پا می‌گذارند و اینکه ایشان چیزهایی می‌گویند که خودشان انجام نمی‌دهند».

پس قرآن، سخن خدا است که بر پیامبرش نازل نموده و مانند سخن شاعران و سخن کاهنان نیست؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ كَرِيمٖ٤٠ وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَاعِرٖۚ قَلِيلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ٤١ وَلَا بِقَوۡلِ كَاهِنٖۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٤٢ تَنزِيلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٣ [الحاقة: 40-43].

«این گفتاری است (که) از (زبان) پیغمبر بزرگواری (به نام محمد پخش و تبلیغ می‌شود) و سخن هیچ شاعری نیست؛ شما کمتر ایمان می‌آورید و گفتۀ هیچ غیبگو و کاهنی نیست. اصلاً شما کمتر پند می‌گیرید؛ (بلکه کلامی است که) از جانب پروردگار جهانیان نازل شده است».

شاعران نیز قبل از همه درک کرده بودند که قرآن کریم، شعر نیست[14]. مشرکان علاوه بر تکذیب قرآن دربارۀ پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز چنین گفتند: «محمد قرآن را از فردی عجمی می‌آموزد که غلام یکی از قبیله‌های قریش بوده است و فروشنده‌ای بوده که در کنار کوه صفا جنس می‌فروخته و او به محمد چیزهایی آموزش داده است؛ در حالی که آن مرد، زبانش عجمی بود و فقط در حد رفع مایحتاج خویش، عربی می‌دانست». چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ نَعۡلَمُ أَنَّهُمۡ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُۥ بَشَرٞۗ لِّسَانُ ٱلَّذِي يُلۡحِدُونَ إِلَيۡهِ أَعۡجَمِيّٞ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيّٞ مُّبِينٌ١٠٣ [النحل: 103].

«ما می‌دانیم که ایشان می‌گویند آن را انسانی بدو می‌آموزد. زبانی کسی که به او نسبت می‌دهند غیرعربی است و این به زبان عربی گویا و روشن است».

قرآن، در برابر این گفتۀ مشرکان به این موضوع اشاره نمود که چگونه کسی که قرآن را با این شیوایی و رسایی و مفاهیم کامل و فراگیر بیان می‌کند، آن را از فردی عجمی و غیرعرب آموخته است؟ و انسانهای عاقل و منطقی از گفتن چنین سخنانی بی‌نیاز هستند[15]. همچنین آنها به روش نزول قرآن اعتراض کردند و گفتند باید قرآن یکباره نازل می‌شد. خداوند حکمت نزول قرآن به صورت تدریجی را چنین بیان فرمود که بیشتر مایۀ تثبیت دلهای مؤمنان می‌گردد و فهمیدن و حفظ کردن و فرمان بردن از آن، آسان‌تر خواهد بود:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَيۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَكَۖ وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِيلٗا٣٢ [الفرقان: 32].

«کافران می‌گویند چرا قرآن یکجا نازل نمی‌شود؟ این گونه است تا دل تو را پا برجا و استوار بداریم و آن را قسمت قسمت و بخش بخش فرو می‌خوانیم».

سپس خداوند آنها را به مبارزه طلبید که مانند قرآن را بیاورند و برای مشرکان اعلام کرد که از تمامی انسان‌ها و جنها در این مورد می‌توانند کمک و یاری بطلبند:

﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا٨٨ [الإسراء: 88].

«بگو اگر همۀ مردمان و جملگی پریان گرد آیند و متفق شوند بر اینکه همچون قرآن را بیاورند، نمی‌تواند مانند آن را بیاورند و ارائه دهند هر چند برخی از ایشان پشتیبان و مددکار برخی دیگر شوند».

آنها نه تنها از آوردن کتابی همانند قرآن عاجز و ناتوان خواهند بود؛ بلکه از آوردن ده سوره مانند قرآن نیز ناتوان هستند:

﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَيَٰتٖ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٣ فَإِلَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ وَأَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٤ [هود: 13-14].

«بلکه می‌گویند: آن را به دروغ به خدا نسبت می‌دهد. بگو: شما ده سوره همانند آن را بیاورید و غیر از خدا هر کس را که می‌توانید، دعوت کنید؛ اگر راستگویید. پس اگر پاسخ شما را ندادند، بدانید این قرآن با آگاهی الله و وحی خدا نازل شده است و معبودی جز خدا، وجود ندارد؛ پس آیا اسلام را می‌پذیرید و فرمانبردار خدا می‌گردید»؟

قرآن کریم برای اثبات ناتوانی کفار و مشرکان، آنان را به آوردن یک سوره مانند قرآن دعوت نمود:

﴿وَمَا كَانَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ أَن يُفۡتَرَىٰ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَتَفۡصِيلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا رَيۡبَ فِيهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٣٧ أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٣٨ [یونس: 37-38].

«این قرآن از سوی غیر خدا ساخته و پرداخته نشده است؛ بلکه تصدیق‌کننده کتابهای آسمانی پیشین است و بیانگر کتابهای گذشته می‌باشد و شک و تردیدی در آن نیست و از سوی پروردگار جهانیان فرستاده شده است؛ بلکه آنان می‌گویند که او آن را به دروغ به خدا نسبت داده است. بگو شما یک سوره همانند آن را بسازید و ارائه دهید و در این کار هر کسی را که می‌خواهید به جز خدا فرا خوانید و به کمک بطلبید؛ اگر راست می‌گویید».

 

عاجز و ناتوان ماندن آنها از آوردن کتابی مانند قرآن با وجود اینکه آنان در اوج فصاحت و شیوایی بودند و اشعار و قصیده‌هایشان نیز با شیوایی سروده می‌شد، دلیل بر این است که قرآن، کلام خداوندی است؛ خداوندی که ذات، صفت، کردار و گفتارش با هیچ چیز و هیچ کس مشابهت ندارد[16].

انگیزه‌های نپذیرفتن و انکار دعوت اسلامی در دوران مکی

پژوهشگران، امور ذیل را از انگیزه‌های انکار دعوت اسلامی در مرحله مکی بر شمرده‌اند:[17].

1-   ضعف تأثیر رسالتها و نبوتها در جزیره عربی: اعرابی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در میان آنها مبعوث شده بود، از ادیان آسمانی دور بودند. آنها برخلاف یهودیان و مسیحیان که دارای کتاب آسمانی بودند و در امور زندگی خویش آن را الگوی خویش قرار می‌دادند؛ صاحب دین و کتاب آسمانی نبودند تا به بحث و بررسی در مورد آن بپردازند. بنابراین، خداوند پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را در میان آنها مبعوث نمود تا حجت خویش را بر آنان کامل گرداند؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿وَهَٰذَا كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَكٞ فَٱتَّبِعُوهُ وَٱتَّقُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ١٥٥ أَن تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أُنزِلَ ٱلۡكِتَٰبُ عَلَىٰ طَآئِفَتَيۡنِ مِن قَبۡلِنَا وَإِن كُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمۡ لَغَٰفِلِينَ١٥٦ أَوۡ تَقُولُواْ لَوۡ أَنَّآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا ٱلۡكِتَٰبُ لَكُنَّآ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمۡۚ فَقَدۡ جَآءَكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞۚ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَصَدَفَ عَنۡهَاۗ سَنَجۡزِي ٱلَّذِينَ يَصۡدِفُونَ عَنۡ ءَايَٰتِنَا سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يَصۡدِفُونَ١٥٧ [الأنعام: 155-157].

«این (قرآن) کتاب مبارکی است که ما آن را فرو فرستاده‌ایم. پس از آن پیروی کنید و بپرهیزید تا مورد رحم خدا قرار گیرید. (آن را فرو فرستاده‌ایم) تا نگوئید کتاب (آسمانی) تنها بر دو گروه (یهود و نصاری) پیش از ما فرو فرستاده شده است و از بحث و بررسی آنها بی‌خبر بوده‌ایم یا اینکه بگوئید اگر کتابی بر ما نازل می‌شد، راه یافته‌تر از آن می‌گشتیم. بی‌گمان از سوی پروردگارتان برایتان قرآنی آمده است و راهنما و رحمت (خدا بر بندگان) است؛ پس چه کسی ستمکارتر از کسی خواهد بود که آیات خدا را تکذیب کند و بی‌دلیل و بی‌جهت از آن رویگردان شود؟ کسانی را که از آیات ما رویگردان شوند، بدترین عذاب خواهیم داد و سزای رویگردانی ایشان را هر چه زودتر بدانان خواهیم رساند».

رخنه کردن و نفوذ عقاید بت‌پرستی در زندگی و چیره گردیدن آن بر اندیشه و تفکر آنان، عامل اصلی در تسلیم نشدن و یقین نکردن به دعوت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بود. گذشته از اینکه طبیعت وجود انسانی چنین است که وقتی به دینی آسمانی باور نداشته باشد، از صفای عقیدتی به دور خواهد ماند و به مادی‌گرایی روی می‌آورند بنابراین، آنها جان و مال و فرزندانشان را در راه بت پرستی فدا کردند و با اینکه شاهد هلاک شدن برادرانشان بودند، اما این امر محبت آنان را به بت و بزرگداشت آن می‌افزود و یکدیگر را به اصرار و بردباری و تحمل انواع ناگواری‌ها در یاری بتها توصیه می‌کردند و این در حالی بود که از اخبار امتهای گذشته، که بر اثر پرستش بتها دچار فتنه و بلا گردیده و عذابهایی که گرفتار آن شده بودند، آگاهی داشتند[18].

2-    تعصب ورزیدن به فرهنگ پدران و نیاکان: بزرگ‌ترین طاغوتی که انبیاء با آن مواجه بودند و مبارزه می‌کردند، طاغوت تقلید از عادت و رسوم بود و این از عوامل بزرگی است که انسان را از دین خدا باز می‌دارد؛ زیرا برای انسان از دست دادن جانش آسان‌تر است تا تغییر آنچه به آن خوی گرفته است. مگر اینکه در قلب او چیزی جای بگیرد که محبت و عشق به سنتها و عادتها را بزداید و ریشه‌کن نماید. قرآن کریم به این بیماری یعنی تقلید از پدران در باطل اشاره نموده است[19] و از قول ابراهیم  علیه السلام  خطاب به قومش، می‌گوید:

﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا تَعۡبُدُونَ٧٠ قَالُواْ نَعۡبُدُ أَصۡنَامٗا فَنَظَلُّ لَهَا عَٰكِفِينَ٧١ قَالَ هَلۡ يَسۡمَعُونَكُمۡ إِذۡ تَدۡعُونَ٧٢ أَوۡ يَنفَعُونَكُمۡ أَوۡ يَضُرُّونَ٧٣ قَالُواْ بَلۡ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا كَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ٧٤ [الشعراء: 70-74].

«هنگامی که به پدر و قوم خود گفت: چه چیزی را پرستش می‌کنید؟ گفتند: بتهای بزرگی را می‌پرستیم و دائماً بر عبادتشان ماندگار می‌مانیم. گفت: آیا هنگامی که آنها را به کمک می‌خوانید، صدای شما را می‌شنوند و نیازتان را برآورده می‌کنند؟ یا سودی به شما می‌رسانند و یا زیانی متوجه شما می‌سازند؟ گفتند: فقط ما پدران و نیاکان خود را دیده‌ایم که این چنین می‌کردند».

شیوه و روش مشرکان و مخالفان دین خدا در گذر تاریخ بر این امر استوار بوده است و هر گاه دعوتگران پاک طینت مصلح به فرو رفتن آنها در شهوتها و زشتی‌ها اعتراض می‌کردند و از آنها می‌پرسیدند که چرا چنین هستید، می‌گفتند:

﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَيۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَاۗ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٢٨ [الأعراف: 28].

«(کافران) وقتی که کار زشتی انجام می‌دهند، می‌‌گویند: پدران خود را بر این کار دیده‌ایم و خدا ما را بدان دستور داده است. بگو خداوند به کار زشت دستور نمی‌دهد. آیا چیزی را به خدا نسبت می‌دهید که نمی‌دانید»؟

ادعای کفار و مشرکان مبنی بر اطاعت از آباء و اجداد خود، دلایل متعددی داشت از جمله اینکه آنان به فطرت خویش مراجعه نکرده بودند تا آنان را به راه اصلی و درست راهنمایی نماید و دارای کتابی آسمانی نبودند تا به آن تمسک جویند بنابراین، آنان بدون هیچ دلیل و حجتی بر این ادعا اصرار می‌ورزیدند؛ چنانکه خداوند متعال فرموده است:

﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَأَسۡبَغَ عَلَيۡكُمۡ نِعَمَهُۥ ظَٰهِرَةٗ وَبَاطِنَةٗۗ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي ٱللَّهِ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا كِتَٰبٖ مُّنِيرٖ٢٠ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ يَدۡعُوهُمۡ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ٢١ [لقمان: 20-21].

«آیا ندیده‌اید که خداوند آنچه را که در آسمانها و زمین است، مسخر شما کرده است و نعمتهای خود، چه نعمتهای ظاهر و چه نعمتهای باطن را، بر شما گسترده و افزون ساخته است؟ برخی از مردم بدون هیچ گونه دانش و هدایت و کتاب روشن و روشنگری دربارۀ خدا، راه ستیز و جدال را پیش می‌گیرند. هنگامی که بدانها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، می‌گویند: ما پیروی می‌کنیم از آن چیزی که پدران خود را بر آن یافته‌ایم (از نیاکان خود پیروی می‌کنند) مگر نه اینکه شیطان ایشان را به عذاب آتش فروزان (دوزخ) فرا خوانده است».

شیطان، آنها را بر اساس سرشتی که در وجود انسان نهفته است که او را به وفاداربودن به پدران و نیاکان فرا می‌خواند و با تاریخ و فرهنگ آنها پیوند می‌دهد، به سوی این انحراف کشانده بود و این بزرگ‌ترین وسیله و نیرنگ شیطان است؛ چنانکه پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  می‌فرماید: «شیطان بر سر راههای انسان نشسته است. از جمله بر سر راه اسلام نشسته است. وقتی کسی می‌خواهد وارد این راه بشود، می‌گوید: راه پدرانت را رها می‌کنی؟! اگر سخن او را ناشنیده بگیرد و مسلمان شود، آن گاه بر سر راه هجرت می‌ایستد و می‌گوید: هجرت می‌کنی و سرزمین خود را رها می‌سازی؟ رسول خدا فرمود: مهاجر مانند اسبی است که با ریسمان بسته شده است! اگر تسلیم نشود و هجرت کند، بر سر راه جهاد می‌نشیند و می‌گوید: جهاد می‌کنی! جهاد یعنی به رنج انداختن جان و مال، کارزار می‌کنی تا کشته شوی و همسرت با کسی دیگر ازدواج نماید! و مالهایت تقسیم شوند! باز هم اگر سخن شیطان را نپذیرد و به جهاد برود، حق چنین کسی بر خدا این است که او را وارد بهشت سازد؛ یعنی، اگر در این راه کشته شود یا غرق شود یا از روی مرکبش بیفتد و بمیرد، بر خداوند است که او را وارد بهشت سازد[20].

3-   موضعگیری اهل کتاب در برابر پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و حمایت آنان از بت‌پرستی: در محیط بت‌پرستی عرب، زمینۀ مقابله با دعوت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فراهم بود و مخالفت اهل کتاب با این دعوت موضع آنان را تثبیت می‌نمود و از آنجا که اهل تورات و انجیل و وارثان کتابهای آسمانی، دعوت محمد را انکار می‌نمودند و حاضر به قبول نمودن آن نمی‌گردیدند، جرأت بیشتری پیدا می‌کردند؛ چنانکه قرآن می‌گوید:

﴿وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِكُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٞ يُرَادُ٦ مَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِي ٱلۡمِلَّةِ ٱلۡأٓخِرَةِ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا ٱخۡتِلَٰقٌ٧ [ص: 6-7].

«سرکردگان ایشان راه افتادند و می‌گفتند: بروید و بر خدایان خود ثابت و استوار باشید. این همان چیزی است که خواسته می‌شود. ما در آیین دیگری این را نشنیده‌ایم؛ این جز دروغ ساختگی نیست».

هدف از ﴿ٱلۡمِلَّةِ ٱلۡأٓخِرَةِ [ص: 7]. دین نصارا بود؛ چنانکه ابن عباس و سدی و مجاهد این را گفته‌اند و این برگرفته از سخنان علمای اهل کتاب بود و بت‌پرستان عرب، اطلاعی از کتاب‌های آسمانی نداشتند[21].

4-    حاکم بودن عرف و سنتهای قبیله‌ای: نبرد و کشمکش قبیله‌ای و رقابت برای رسیدن به ریاست و شرافت و سرداری، ریشه در سنت‌ها و عرف‌های قبیله‌ای داشت. بنابراین، آن دسته از مخالفان دعوت که از قبیلۀ پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بودند به این دلیل که پیامبر اکرم از سرداران نیست و دیگر مخالفان از سایر تیره‌ها احساس می‌نمودند که با مسلمان شدن، جایگاه خود را در قبیله از دست می‌دهند، بنابراین به مخالفت با ایشان پرداختند. مغیره بن شعبه  رضی الله عنه  می‌گوید: «اولین روزی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را شناختم، من و ابوجهل بن هشام در یکی از کوچه‌های مکه بودیم که ناگهان، ایشان را دیدیم، آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  به ابوجهل گفت: ای ابا الحکم به سوی خدا و پیامبرش بیا. من، تو را به سوی خدا فرا می‌خوانم. ابوجهل گفت: ای محمد آیا از ناسزا گفتن به خدایان ما خودداری می‌نمایی؟ مگر تو چیزی غیر از این می‌خواهی که ما گواهی بدهیم که تو پیام را رسانده‌ای؟ سوگند به خدا اگر من بدانم که آنچه تو می‌گویی، درست است باز هم نمی‌پذیریم! مغیره می‌گوید: بعد از اینکه رسول الله رفت، ابوجهل گفت: من می‌دانم آنچه او می‌گوید، حق است؛ ولی طایفۀ بنی قصی سرپرستی پرده‌داری کعبه، دارالندوه پرچم‌داری و آب دادن به حاجیان را بر عهده گرفتند؛ سپس با یکدیگر به مردم خوراک می‌دادیم و این خبر را کاروانها برای یکدیگر نقل می‌کردند و اکنون ادعا می‌کنند: از میان ما پیامبری مبعوث شده است! نه سوگند به خدا این را نخواهم پذیرفت[22].

5-   علاقۀ شدید نسبت به منافع و جایگاه خود در میان عرب: عربها علاوه بر اینکه خواستار باقی ماندن جایگاه و افتخارات ریشه‌دارشان بودند، در صدد این بودند که همچنان نزد قبیله‌های عرب مقدس شمرده شوند؛ چون گمان می‌کردند که اسلام این ویژگی مکه را از آن سلب می‌کند و بر اثر آن عربها به آن یورش خواهند برد و آن را از رونق اقتصادی خواهند انداخت؛ غافل از اینکه خداوند به آنها امنیت و روزی را ارزانی کرده است:

﴿وَقَالُوٓاْ إِن نَّتَّبِعِ ٱلۡهُدَىٰ مَعَكَ نُتَخَطَّفۡ مِنۡ أَرۡضِنَآۚ أَوَ لَمۡ نُمَكِّن لَّهُمۡ حَرَمًا ءَامِنٗا يُجۡبَىٰٓ إِلَيۡهِ ثَمَرَٰتُ كُلِّ شَيۡءٖ رِّزۡقٗا مِّن لَّدُنَّا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٥٧ [القصص: 57].

«و گفتند اگر همراه تو هدایت را پذیرا شویم، ما را از روی زمینمان می‌ربایند. مگر ما حرم پر امن و امانی را برای ایشان فراهم نیاورده‌‌ایم که محصولات و میوه‌جات فراوانی به سوی آن سرازیر می‌شود؟ این محصولات (ثمرات) داده ماست و لیکن بیشتر آنان نمی‌دانند».

اعراب بر این اعتقاد بودند که هر قبیله نسبت به افراد خود شناخت بهتری دارد، بر این اساس چون قریش از دعوت رسول خدا روی گرداندند و آن را نپذیرفتند بنابراین، آنان نه‌تنها جنگ روانی و تبلیغاتی علیه دعوت و رهبر آن سازمان دادند؛ بلکه علاوه بر فرستادن پیام‌های تبلیغاتی از مکه به اطراف، دنبال داعی برگزیدۀ خدا بودند و هر جا می‌رفت، به او می‌پیوستند و بی‌خردان را بسیج می‌کردند تا با او بدرفتاری نمایند و او را در میان قبیله‌ها بدنام کنند تا هیچ کس جرأت نکند که ایشان را پناه دهد یا از وی پیروی نماید. طاغوتیان مکه گمان می‌کردند با دهن‌های کوچک و دستان ناتوان خود می‌توانند نور خورشید الهی را پنهان نمایند، اما تلاش آنها ناکام ماند و گفته الهی تحقق پذیرفت:

﴿وَلَقَدۡ سَبَقَتۡ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا ٱلۡمُرۡسَلِينَ١٧١ إِنَّهُمۡ لَهُمُ ٱلۡمَنصُورُونَ١٧٢ [الصافات: 171-172].

«وعده ما راجع به بندگان فرستادۀ ما قبلاً ثبت و ضبط گشته است که قطعاً یاری می‌گردند».




[1]- رسالة الانبیاء، عمر احمد عمر، ج 3، ص 46.

[2]- بخاری، کتاب التفسیر، سورة شعرا، ج 8، ص 501.

[3]- رسالة الانبیاء، عمر احمد عمر، ج 3، ص 46.

[4]- الحرب النفیسه ضد الاسلام، عبدالوهاب، کحیل، ص 121.

[5]- دراسة فی السیره، عماد الدین خلیل، ص 66.

[6]- رسالة الانبیاء، ج 3 ، ص 48-49.

[7]- در روایتی از ابن عباس آمده است که این شخصیت، عاص بن وائل بوده است.

[8]- تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 58.

[9]- الوسطیة فی القرآن الکریم، ص 402.

[10]- تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 124.

[11]- همان، ج 4، ص 126-127.

[12]- رسالة الانبیاء، ج 3، ص 57.

[13]- همان، ج 3، ص 59.

[14]- همان.

[15]- تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 586.

[16]- رسالة الانبیاء، ج 3، ص 66.

[17]- مانند سلمان عوده، محمد عبده و عبدالرحمان ملاحی.

[18]- اغاثه اللهفان عن مصاید الشیطان، ابن قیم، ج 2، ص 225.

[19]- الطریق الی المدینه، محمد عبده، ص 43.

[20]- الغرباء الاولون، ص 83.

[21]- تفسیر طبری، ج 23، ص 126.

[22]- دلائل النبوه، بیهقی، باب اعتراف مشرکی قریش بما فی کتاب الله تعالی من الاعجاز، ج 2، ص 207.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...