توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ بهمن ۲۶, پنجشنبه

فصل دوم دعوت پنهانی

 

فصل دوم
دعوت پنهانی

دستور خداوند درباره ابلاغ رسالت

محمد به یقین رسید که پیامبر خدای مهربان و بزرگوار گردیده است و جبرئیل برای بار دوم نازل گردید و این فرمودۀ الهی را به او ابلاغ نمود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ٢ وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ٣ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ٤ [المدثر: 1-4].

این آیه‌ها که یکی پس از دیگری نازل می‌شدند، در حقیقت اعلامی بودند به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  که زمان استراحت و خواب و آرامش گذشته است و اینک کار بزرگی بر عهدۀ تو است که آمادگی و بیداری می‌طلبد. وقت آن رسیده است که رسالت را با تمام سنگینی و خطیر بودن آن به دوش بگیری و درصدد تبلیغ و تبشیر و انذار مردم برآیی و با وحی نیز انس بگیری و علاوه بر آن می‌بایست در برابر خستگی وحی قوی باشی؛ زیرا وحی منبع رسالت و یاور دعوت تو است[1].

این آیه‌ها علاوه بر اینکه اولین دستور تبلیغ و دعوت به شمار می‌روند، در آن نیز خلاصۀ رسالت محمد  صل الله علیه و آله و سلم  بیان شده است که عبارت‌اند از: یکتاپرستی، ایمان داشتن به روز قیامت، پاکیزه کردن وجود و دور کردن فساد از جماعت و جلب فایده[2].

این آیه‌ها پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را تحریک می‌نمود تا برای به دوش گرفتن و تبلیغ پیامهای پروردگارش بپاخیزد و با دعوت خویش به جلو حرکت کند و به موانع توجهی ننماید. آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١ [المدثر: 1]. علاوه بر اینکه ندائی مملو از لطف و مهربانی بود، در حقیقت اعلامی بود برای تحریک اراده و دوری گزیدن از اوقات خواب و استراحت و به دنبال این ندا دستور قطعی به برخواستن داده شد: «قُمْ» (برخیز) و با اراده‌ای قاطع و جدی جهت محقق نمودن وظیفه ابلاغ پیام الهی حرکت کن و بپا خیز. و اینکه فرمود: «أَنْذِرْ» (بیم ده) بیانگر آن است که این دعوت نیازمند شکیبائی و جهاد است و سپس برای تقویت ارادۀ پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: ﴿وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ٣ [المدثر: 3]. یعنی در برابر موانع و مشکلات راه، هرچند که بزرگ باشند، توجه نکن و امور مردم را بزرگ مپندار و احساس ضعف ننما و جز پروردگارت هیچ کسی را تعظیم مکن که تو را زمانی که در کمر پدر و شکم مادر بودی، حفاظت نمود و بر سفره فضل خویش پرورش داد و با احسان وجود خویش، مورد عنایتت قرار داد بعد از آنکه تو را از نظر جسمی و اخلاقی برای برعهده گرفتن امانت بزرگ‌ترین رسالت خویش آماده نمود و به پیامبری برگزید.

﴿وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ٣ [المدثر: 3]. پس هر تعظیم و تکبیر و بزرگداشتی تنها برای خداوند بجاست و هیچ کسی و هیچ چیزی از آفریده‌هایش با او در آن مشارکت ندارد[3].

و فرمودۀ خداوند: ﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ٤ [المدثر: 4]. گویا به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  گفته شده است، گرچه تو فطرتاً پاک و پاکیزه هستی و با خوبی‌های اخلاقی که خداوند تو را به آن آراسته نموده است و در اوج و کمال انسانیت می‌باشی و با رسالتی که خداوند به تو بخشیده است، تو را برای این روز آماده نموده است، لذا بیشتر نیاز به پاکیزه داشتن خودداری؛ پس به خوبیها در زندگی و رفتار خود با انسانها و سایر موجودات بیفزا؛ چراکه تو امروز پیامبر خدا برای جهانیان هستی و کمال رسالت و پیغام خداوندی در کمال اخلاق اجتماعی متبلور خواهد شد و صبر و بردباری و بخشش و نیکوکاری نکات برجسته اخلاق اجتماعی‌اند و باید در تبلیغ دعوت به سوی خدا کوشا باشی و هیچ اذیت و آزاری و بلاهای کمرشکن تو را از رفتن به سوی هدف باز ندارد[4].

و در این گفته خداوند که ﴿وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ٥ [المدثر: 5]. گویا به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  گفته شده است آنچه فطرتاً و طبعا ترک نموده‌ای، باید قصد و نیت تو در ترک گفتن آن، عمل به وظیفه و به جا آوردن عبادت باشد تا برای امت الگو قرار گیری و در پرتو رهنمود رسالت تو بیانگر پاکی امت تو باشد[5].

آغاز دعوت پنهانی

بعد از نازل شدن آیه‌های سوره مدثر، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به صورت پنهانی دعوت خود را شروع نمود، طبیعی بود که باید از خانواده و دوستان و خویشاوندانش آغاز می‌کرد.

1- اسلام آوردن خدیجه  رضی الله عنها

نخستین زنی که به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ایمان آورد و یا نخستین فردی که به ایشان ایمان آورد، خدیجه  رضی الله عنها  بود. او اولین کسی بود که وحی الهی را از زبان پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  شنید و اولین کسی بود که قرآن را تلاوت کرد و نیز اولین کسی بود که نماز را از پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  یاد گرفت، در نتیجه خانه خدیجه بعد از غار حرا نخستین مکانی است که جبرئیل بر پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آیه‌های الهی را تلاوت نمود[6].

اولین چیزی که خداوند بعد از اقرار به توحید فرض نمود، بر پاداشتن نماز بود و در روایات حدیث آمده است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به همسرش، خدیجه، وضو و نماز را آموخت. وقتی بعد از فرض شدن نماز، جبرئیل نزد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و طریقه وضو گرفتن و نماز خواندن را به ایشان آموخت، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز همانند جبرئیل وضو گرفت و سپس پشت سر جبرئیل نماز را ادا نمود و بعد از آن پیامبر خدا نزد خدیجه آمد و وضو گرفت. خدیجه همانند پیامبر وضو گرفت، سپس پیامبر با خدیجه نماز خواند آن گونه که جبرئیل با او نماز خوانده بود[7].

2- اسلام آوردن علی بن ابی طالب  رضی الله عنه  

بعد از خدیجه، علی بن ابی طالب، از میان کودکان، نخستین کسی بود که ایمان آورد. براساس اقوال طبری و ابن اسحاق[8] علی در آن وقت ده سال سن داشت. خداوند بر علی منت گذاشت که قبل از اسلام در آغوش و دامان پیامبر رشد و پرورش یافت؛ چراکه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  درصدد جبران زحماتی بود که ابوطالب در دوران کودکی او متحمل شده بود، لذا علی از همان کودکی در دامان پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  رشد نمود[9].

علی بعد از پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و خدیجه، سومین نفری بود که نماز خواند[10].

برخی از علما بر این عقیده‌اند که هنگام فرا رسیدن وقت نماز، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به دره‌های اطراف مکه می‌رفت و علی بن ابی‌طالب با پنهان کردن ماجرا از پدر و سایر افراد خانواده‌اش همراه رسول خدا می‌رفت و هر دو در آن جا نماز می‌خواندند و چون عصر فرا می‌رسید، به آن خانۀ پاکیزه و آراسته و سرشار از ایمان و صداقت و وفاداری که سرچشمه خوبیها بود، برمی‌گشتند و آرام می‌گرفتند[11].

3- اسلام آوردن زید بن حارثه

اولین کسی که از بردگان ایمان آورد، بردۀ آزاد شدۀ پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و پسر خوانده او، زید بن حارثه کلبی، بود. وقتی پدر و عموی زید برای آزادی او به مکه آمدند، با وجود اینکه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  اختیار امر را به او سپرده بود، او بردگی را به شرط در خدمت بودن پیامبر به آزادی بدون پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ترجیح داد و به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  عرض کرد: من هرگز کسی را بر تو ترجیح نخواهم داد؛ چراکه تو پدر و عمو و همه کارۀ منی. عمو و پدرش به او گفتند: وای بر تو! بردگی را بر آزادی ترجیح می‌دهی؟ گفت: بله من چیزی از این مرد دیده‌ام که هیچ کس را بر او برنمی‌گزینم[12].

4- دختران پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  

دختران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز بی‌درنگ اسلام را پذیرفتند. زینب و ام کلثوم و فاطمه و رقیه، قبل از بعثت از رفتار نیکوی پدرشان که از اعمال اهل جاهلیت از قبیل پرستش بتها و ارتکاب گناهان پرهیز می‌نمود و نیز از رفتار مادر مهربانشان متأثر شده بودند و بعد از بعثت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  شتابان ایمان آوردند[13].

با گرویدن دختران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به اسلام، خانۀ پیامبر، اولین خانه‌ای بود که یکپارچه به خداوند متعال ایمان داشت و پیرو شریعت و آیین اسلام بود و تا مدتی فقط همان یک خانه مرکز ایمان و نماز وتلاوت قرآن و دعوت اسلام بود[14]. بنابراین، شایسته است، این خانه الگویی برای همه خانه‌های مسلمانان و صاحب این خانه نمونه زنده‌ای برای تمام زنان و مردان مسلمان باشد؛ چراکه کدبانوی این خانه زنی پاک و با ایمان و مخلص و وزیر صداقت و امنیت است و پسر عمویی که پرورش داده است، دعوت را اجابت می‌کند و بازو و یاور و همراه پیامبر می‌گردد و پسرخواندۀ این خانه، مؤمن راستگو و یار و مددکار است. دختران نیز تصدیق کننده و پذیرای حق و با ایمان و فرمانبردار هستند[15].

این خانه با زیباترین و درخشنده‌ترین نگاره‌های ایمان آراسته شده و گوشه‌های آن را شعله‌های نور تصدیق رسالت روشن کرده است. زن و شوهر با یکدیگر هماهنگی و همکاری دارند و در مورد چنین خانه‌ای، این ندای الهی صدق پیدا می‌کند که فرمود:

﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَجَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا لِيَسۡكُنَ إِلَيۡهَاۖ فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا حَمَلَتۡ حَمۡلًا خَفِيفٗا فَمَرَّتۡ بِهِۦۖ فَلَمَّآ أَثۡقَلَت دَّعَوَا ٱللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنۡ ءَاتَيۡتَنَا صَٰلِحٗا لَّنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ١٨٩ [الأعراف: 189].

«او آن کسی است که شما را از یک جنس آفرید و همسران شما را از جنس شما ساخت تا شوهران در کنار همسران بیاسایند، ولی هنگامی که شوهران با همسران آمیزش جنسی می‌کنند، همسران بار سبکی (جنین) بر می‌دارند و به آسانی با آن روزگار را بسر می‌برند. اما وقتی بار سنگین می‌شود آن روز، خدا را صدا می‌کنند و می‌گویند: اگر فرزند سالم و صالحی به ما بدهی سپاسگزار می‌شویم».

آنچه نیز از پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در زمینه تربیت روایت شده است، تصدیق کنندۀ این مدعاست: «نوزاد بر فطرت سالم به دنیا می‌آید و بعداً پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی می‌کنند»[16].

دختران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بر اثر تربیت درست، از پیشتازان تصدیق و ایمان به رسالتش بودند و این چنین خانه پیامبر در نخستین جایگاه قرار داشت و وضعیت حاکم در خانواده پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  برای مسلمانان از آن جهت که می‌تواند در پرتو رهنمودهای آن زندگی سعادتمندانه‌ای داشته باشد و برای غیرمسلمانان و کسانی که خدا را پروردگار خود می‌دانند و به پیامبر به عنوان نبی ایمان دارند، الگو و نمونۀ کاملی در صداقت و راستگویی است. آنچه در منهج الهی روشن است اینکه تربیت و پرورش فرد و خانواده صالح، اولین حلقۀ اصلاح و تربیت است و پس از آن نوبت تربیت جامعه می‌رسد. از این رو اسلام به تربیت فرد اهمیت ویژه‌ای قائل شده است؛ زیرا او خشتی محکم در بنای جامعه محسوب می‌شود و چون خانواده، فرد را از بدو تولد در کانون خود می‌پذیرد و مدت درازی از زندگی‌اش را در آن می‌گذراند علاوه بر آن تمام دوران زندگی فرد را در احاطه دارد و نشانه‌ها و ویژگی‌ها و صفات و ابعاد شخصیتی فرد به وسیلۀ آن مشخص می‌گردد و واسطه بین فرد و جامعه است؛ پس هر گاه این واسطه، سالم و قوی باشد هر دو جنبه، فرد و جامعه را سالم و قوی می‌نماید[17].

از دیدگاه اسلام، خانواده از اهمیتی فوق العاده برخوردار است بنابراین، معیارها و ملاکهایی که برای آن قرار داده است، ضامن رشد و بقای آن خواهد بود و آن را به سمت و سویی سوق می‌دهد که حلقه‌ای قوی در ساختار جامعه و دولت اسلامی باشد؛ چراکه تلاش این دو نهاد، ایجاد تمدن خدایی در دنیا است[18].

این اهتمام به خانواده از گامهای نخست دعوت اسلامی آشکار می‌شود؛ زیرا تقدیر الهی چنین بود که اولین کسی که به اسلام ایمان آورد، زنی باشد (خدیجه) تا اسلام، از جایگاه زن تقدیر به عمل بیاورد و دانسته شود که پایه‌های اسلام در خانواده استوار می‌‌گردد و بودن کودکی در میان پیشتازان به اسلام به نام علی اشاره به این دارد که دعوت به شکوفه‌های جدید نیاز دارد و به نسل نوباوگان اهمیت می‌دهد تا با پیمودن مراحل درست برای ساختن جامعه و سپس دولت و بعد از آن امپراطوری اسلامی[19] قدم بردارد. با تأمل و تفکر در این موضوع که پس از بعثت، این دعوت در مراحل اولیه و نخست به زنی مانند خدیجه و برده‌ای چون زید بن حارثه و کودکی چون علی بن ابی‌طالب و دیگر خانواده پیامبر عرضه شده است، به این نتیجه خواهیم رسید که دعوت اسلامی خطابی است به همه مردم کوچک و بزرگ، مرد و زن، آقا و برده؛ پس تمامی قشرهای جامعه از قبیل مردان و زنان، کودکان و بردگان باید نقش خود را در ساختن اجتماع و برپایی دولت و گسترش تمدن ایفا نمایند[20].

5- اسلام ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  

ابوبکر صدیق از میان مردان آزاد و اشراف، نخستین کسی بود که به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ایمان آورد. او از صمیمی‌ترین یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  قبل از بعثت بود که در مورد او رسول خدا فرموده است: «هیچ کس را به اسلام فرا نخوانده‌ام مگر اینکه متردد می‌شدند و فکر می‌کردند؛ به جز ابوبکر که چون او را به اسلام دعوت دادم، بی‌درنگ پذیرفت»[21].

ابوبکر رفیق رسول الله و در واقع یکی از حسنات آن حضرت به شمار می‌رود. اسلام آوردن او، اسلام آوردن یک نفر نبود؛ بلکه مسلمان شدن او به منزلۀ مسلمان شدن یک ملت بود؛ چراکه ابوبکر در میان قریش از جایگاه مهمی برخوردار بود؛ چنانکه ابن اسحاق نوشته است: «او مردی دوست داشتنی و نرم خو و مورد پسند قریش بود. به انساب قریش بیش از همه آگاهی داشت و خوب و بد آن را می‌دانست. پیشه‌اش تجارت بود و به اخلاق خوب و نیکوکاری شهرت داشت. مردان قومش نزد او می‌آمدند و به خاطر آگاهی و تجارتش و مجالست خوش و به خاطر خوبیهای زیادی که داشت، او را دوست می‌داشتند»[22].

ابوبکر گنجینه‌ای از گنجینه‌های خدا بود که برای پیامبرش ذخیره کرده بود. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در مورد او فرموده است: «ابوبکر نسبت به امت من از دیگران مهربان‌تر است». علم انساب و تاریخ از مهم‌ترین دانش‌ها نزد اعراب شمرده می‌شد و ابوبکر بهره فراوانی از این دو دانش داشت. قریش اعتراف می‌کردند که ابوبکر به نسب قریش از همه آگاه‌تر است و از تمامی جنبه‌های تاریخ قریش آگاهی داشت. طبقه فرهنگی به مجلس ابوبکر می‌آمدند تا از دانش وی بهره‌مند شوند، آنان نخبگان فکری و فرهنگی بودند که دوست داشتند این دانش‌ها را از ابوبکر فرا بگیرند. طبقه کارگر و دامدار مکه نیز از کسانی بودند که به مجلس ابوبکر آمد و شد داشتند. اگر ابوبکر اولین تاجر مکه نبود، اما از معروف‌ترین تاجران مکه بود بنابراین، صاحبان منافع و عموم مردم به دلیل اخلاق پسندیده‌اش نزد او رفت و آمد می‌کردند و او میزبانی خوش‌خو و مهربان بود که از آمدن مهمانانش شاد و خوشحال می‌شد و با آنان انس می‌گرفت. کوتاه سخن اینکه طبقات و قشرهای مختلف جامعه مکه به گونه‌ای با ابوبکر سر و کار داشتند و ایشان از نظر علمی، ادبی و اجتماعی دارای جایگاه ویژه‌ای بود[23]. بنابراین وقتی داعی اسلام شد، نخبگان جامعۀ مکه دعوت او را پذیرفتند که عبارت‌اند از:

-        عثمان بن عفان  رضی الله عنه  در سن سی و چهار سالگی.

-        عبدالرحمن بن عوف  رضی الله عنه  عنه در سی سالگی.

-        سعد بن ابی وقاص  رضی الله عنه  در هفده سالگی.

-        زبیر بن عوام  رضی الله عنه  در دوازده سالگی.

-        طلحه بن عبیدالله  رضی الله عنه  در سیزده سالگی[24].

این پنج قهرمان، نخستین میوه‌های درخت دعوت ابوبکر  رضی الله عنه  بودند که آنان را به اسلام دعوت داد و آنها دعوت او را پذیرفتند و یکی یکی نزد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آمدند و نخستین پایه‌های دژ دعوت را تشکیل دادند و خداوند توسط این گروه، پیامبرش را یاری نمود و به دنبال آنها مردم یکی پس از دیگری به اسلام گرویدند و هر یک از این افراد، طلایه داران دعوت به دین خدا بودند. گرچه تعدادشان اندک بود ولی دژ محکم دعوت و رسالت اسلام به شمار می‌رفتند و در تاریخ اسلام پس از آنها هیچ کس به جایگاه آنها دست نخواهد یافت[25].

در حرکت و دعوت ابوبکر به خدا، تصویری از ایمان به دین و اجابت به ندای خدا و پیامبرش مجسم می‌شود؛ تصویری از انسان مؤمنی که لحظه‌‌ای آرام نمی‌گیرد تا اینکه آنچه او به آن ایمان دارد، در دنیا محقق شود و حرکتش از روی عاطفه و احساسات نیست که خیلی زود خاموش شود و از بین برود؛ بلکه فعالیت و نشاط ابوبکر و حماسه و خروش ایمانی او تا دم مرگ همچنان ادامه داشت، بدون اینکه ضعیف بشود و یا خسته و ناتوان گردد و از آنجا که افراد دارای مقام و جایگاه اجتماعی، اثر بزرگی در بدست آوردن یار و انصار برای دعوت دارند بنابراین، تأثیر مثبت ابوبکر برای اسلام بیشتر از دیگران بوده است[26].

همراهی ابوبکر با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و محبتش که تا قبل از بعثت، فقط براساس روابط خویشاوندی و اخلاقی بود، بعد از بعثت به محبتی براساس ایمان و همکاری در امر دعوت تبدیل شد و علاوه بر آنکه پیامبر دارای روحیه قوی و جایگاه بلند در پیشگاه خدا و مردم بود، از منزلت ابوبکر و آشنایی او با مردم در دعوت خود استفاده نمود[27]. [دعوت به صورت پنهانی و فردی براساس گزینش و انتخاب عناصری که شایستگی آن را داشت که گروه مؤمنان از آن تشکیل شود، ادامه یافت. گروهی که به زودی برای اقامه دولت اسلام و دعوت مردم به سوی پروردگار باید کوشش می‌کرد و دولتی که به زودی تمدنی الهی و بی‌‌مانند ارائه می‌داد.

6- مرحله دوم

بعد از اسلام آوردن مسلمانان صدر اسلام، اولین کسانی که در مرحله دوم ایمان آوردند، عبارت بودند از: ابوعبیدة بن جراح، ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسد بن مخزوم بن مره پسر عمه پیامبر (بره دختر عبدالمطلب ...)، ارقم بن ابی الارقم مخزومی، عثمان بن مظعون جمحی، عبیده بن حارث بن عبدالمطلب، سعید بن زید بن عمرو بن نفیل، قدامه، عبدالله بن قصی، فاطمه بنت خطاب (خواهر عمربن خطاب)، اسماء دختر ابوبکر صدیق و خباب بن ارت هم پیمان بنو زهره[28].

7- مرحلۀ سوم

در مرحلۀ سوم، عمیر بن ابی وقاص برادر سعد، عبدالله بن مسعود، ابن الحارث بن شمخ بن مخزوم بن هذیل، مسعود بن القاری یعنی مسعود بن ربیعه بن عمرو و ابن سعد بن عبدالعزی بن حماله اسلام آوردند و سلیط بن عمرو و برادرش حاطب بن عمرو و عیاش بن ابی ربیعه و زنش اسماء بنت سلامه و خنیس بن حذافه السهمی و عامر بن ربیعه هم پیمان آل خطاب و عبدالله بن جحش و برادرش احمد و جعفر بن ابی طالب و زنش اسماء بنت عمیس و حاطب بن حارث و زنش فاطمه بنت مجلل و برادرش خطاب بن حارث و زنش فکیهه بنت یسار و برادرشان معمر بن حارث و سائب بن عثمان بن مظعون و مطلب بن ازهر و زنش رمله بنت ابی عوف و نحام بن عبدالله بن اسید و عامر بن فهیر غلام آزاد شده ابوبکر و فهیره و مادرش، که غلام طفیل بن حارث بن سخبره بود و توسط ابوبکر صدیق خریداری و آزاد گردید، و خالد بن سعید بن عاص بن امیه بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصی و زنش امینه بنت خلف و ابو حذیفه بن عتبه بن ربیعه بن شمس و واقدبن عبدالله بن عبد مناف و خالد بن عامر و عاقل و ایاس فرزندان بکیر بن عبدیا لیل و عمار بن یاسر هم پیمان مخزوم بن یقظه که به قول ابن هشام عنسی و از قبیله مذحج بوده است و صهیب بن سنان که از رومی‌ها پیش از همه اسلام آورد و از جمله پیشگامان اسلام ابوذر غفاری و برادرش انیس و مادرش بودند[29].

همچنین بلال بن رباح حبشی از پیشگامان بود و سایر پیشگامان اسلام، همه از تیره‌های مختلف قریش بودند و ابن هشام آنها را بیش از چهل نفر بر شمرده است[30].

ابن اسحاق می‌گوید: سپس زنان و مردان، یکی پس از دیگری به اسلام گرویدند تا اینکه خبر اسلام همه جای مکه را فرا گرفت و از آن سخن گفته می‌شد[31].

با بررسی موقعیت اجتماعی نخستین کسانی که به اسلام گرویدند، به این نتیجه می‌رسیم که آنان، از منتخبان قبایل خود بوده‌اند و آن گونه که دشمنان اسلام وانمود می‌کنند که پیشتازان اسلام، از عقب ماندگان و بردگان بوده‌اند که می‌خواستند با پذیرفتن اسلام، آزادی خود را باز یابند، امری نادرست است و نیز برخی از سیره نگاران وقتی که از پیشگامان اسلام سخن می‌گویند، مرتکب این اشتباه می‌شوند؛ چنانکه یکی از آنان در این مورد می‌نویسد: سیره به ما می‌گوید: کسانی که در این مرحله اسلام را پذیرفته‌اند، بیشترشان از فقرا و ضعیفان و بردگان بوده‌اند، حکمت این چیست؟[32]». سپس می‌نویسد: «بعد از گذشت سه سال از دعوت، حاصل تلاش آن چهل مرد و زن بود که بیشترشان از فقرا و مستضعفین و بردگان آزاد شده یا بردگان غیرآزاد شده بودند و در پیشاپیش آنها ترکیبی از عجم‌ها مانند صهیب رومی و بلال حبشی قرار داشتند»[33].

همچنین نوشته‌اند: «گروهی از مردان ضعیف و زنان و بردگان آزاد شده به او ایمان آوردند»[34].

پژوهش دقیق ثابت می‌نماید که مجموعۀ فقرا و مستضعفان و بردگان آزاد شده و بردگان در قید بردگی و تعدادی از عجمها سیزده نفر بودند و این تعداد شمار کلی کسانی را که اسلام آورده‌اند، تشکیل نمی‌داد. آنهایی که ایمان آوردند هیچ کدام انگیزۀ دنیوی نداشتند؛ چراکه پذیرفتن اسلام برای آنها به معنی از دست دادن منافع مادی به شمار می‌رفت. آنها اسلام را به دلایل گوناگون پذیرفته بودند؛ چراکه آنها اسلام را حق مطلق می‌پنداشتند و درصدد خشنودی خداوند و یاری رساندن پیامبرش بودند و می‌دانستند که در پذیرفتن این حق، برده و فقیر و ثروتمند با هم فرقی ندارند و ابوبکر و بلال و عثمان و صهیب رضی الله عنهم  در کنار هم و با هم قرار دارند[35].

استاد صالح شامی می‌گوید: ما منکر وجود ضعیفان و بردگان در میان مسلمانان صدر اسلام نیستیم، اما این موضوع که آنها بیشترین تعداد پیشگامان را تشکیل می‌داده‌اند، صحت ندارد و اگر چنین می‌بود، پس دعوت اسلام دعوتی طبقاتی بود که در آن ضعیفان و بردگان بر ضد قدرتمندان و ثروتمندان مانند سایرحرکت‌هایی که از درون رهبری می‌شوند، قیام کرده‌‌اند. در حالی که مسلمانان اولیه از امتیازات طبقاتی به شدت متنفر بودند. آنها بر این اساس اسلام را پذیرفتند که با هم برادر و در زیر پرچم واحد قرار گیرند و این موضوع بیانگر قوت دعوت اسلام است که عده‌‌ای از اشراف قوم به آن گرویدند و در راه آن، مصایب و هتک حرمت‌ها را متحمل شدند؛ چیزی که قبلاً برای آنها اصلاً اتفاق نیفتاده بود[36].

اسلام در وجودهای پاکیزه و عقل‌های روشن و دلهای پاکی که خداوند آن را برای پذیرفتن اسلام آماده کرده بود، جای گرفت و صحت این ادعا اینکه قبل از همه، ابتدا خدیجه و ابوبکر و علی و عثمان و زبیر و عبدالرحمن و طلحه و ابوعبیده و ابوسلمه و ارقم و عثمان بن مظعون و سعید بن زید و عبدالله بن جحش و جعفر و سعد بن ابی وقاص و فاطمه بنت الخطاب و خالد بن سعید و ابوحذیفه بن عتبه و دیگران اسلام آوردند و اینها همه از سرداران و اشراف قبایل خود بودند[37].

خستگی ‌ناپذیر بودن پیامبر اکرم  رضی الله عنه  در دعوت

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با محور قرار دادن شماری از پیروان و یاران و خویشاوندان و دوستانش به دعوت پنهانی‌اش ادامه داد. در این دوران، پیامبران اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  کسانی را که مطمئن بود دعوت او را لبیک می‌گویند، آنها را به پذیرفتن اسلام دعوت می‌داد و بدین ترتیب روز به روز بر تعداد پیروانش افزوده می‌گردید و اینها بهترین کمک و یاور برای پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در گسترش دایرۀ دعوت به صورت پنهانی می‌شدند و این مرحله‌ای سخت و دشوار در حیات دعوت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بود. دعوت افرادی خاص در این دوران، بیانگر وضعیت نامطلوب رشد دعوت به حساب می‌آمد؛ پس داعیان در مسیر دعوت به خاطر دور ماندن از آزار و اذیت کفار هم می‌بایست جانب احتیاط را رعایت می‌کردند و هم آشنایی کاملی از کسی که او را به اسلام دعوت می‌دادند، می‌داشتند؛ زیرا کسی که مسلمان می‌شد، باید نماز می‌خواند و قرآن تلاوت می‌کرد و آنها قادر به انجام این اعمال در انظار مردم نبودند؛ از این رو وقتی می‌خواستند نماز بخوانند به دره‌ها و کوهها پناه می‌بردند[38].

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز برای پیشبرد دعوت نکات زیرا رعایت می‌نمود:

1- تدابیر امنیتی

سری بودن و پنهان کاری دعوت از نشانه‌های بارز این مرحله به شمار می‌آید. حتی از خویشاوندان نزدیک خود آن را پنهان می‌نمودند و رسول الله از برخی مسلمان‌ها دسته‌هایی درست می‌کرد که این دسته‌ها برای آمادگی و تمرین اسلام، پنهان می‌شدند، البته پنهان شدن آنان از روی ترس و بزدلی و خواری نبود؛ بلکه بر حسب آنچه برنامه الهی اقتضا می‌کرد پنهان می‌شدند. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  یارانش را در قالب دسته‌های کوچکی سامان می‌داد. پس یک نفر و دو نفر وقتی مسلمان می‌شدند نزد فردی که قدرت و ثروت بیشتری داشت جمع می‌شدند و با او همراه می‌شدند و مخارج او نیز از آنجا تأمین می‌گردید. حلقه‌هایی تشکیل می‌دادند که در آن هر کس چیزی از قرآن را حفظ داشت، به کسی که حفظ نکرده بود می‌آموخت.

روش و شیوه‌ای که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در تربیت پیروانش در پیش گرفته بود از قرآن کریم سرچشمه می‌گرفت. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به تربیت همه جانبه یارانش می‌پرداخت. آنها در زمینه عقاید، عبادات، اخلاق و تلاش برای حفظ امنیت خود، تربیت می‌شدند. بنابراین، در قرآن کریم آیه‌هایی را می‌بینیم که از اتخاذ تدابیر امنیتی، سخن می‌گویند؛ زیرا از اهداف مهم دعوت اسلامی این است که تمام افراد جامعه احساس امنیت کنند به خصوص صف سازمان یافته‌ای که از اسلام دفاع می‌نماید و برای حاکم کردن آن در جهان تلاش می‌نماید، باید این احساس را داشته باشد. بنابراین اولین اقدامهای گسترده برای برقراری امنیت در مکه گزارده شد و با توسعه یافتن دعوت و رسیدن آن به حکومت، این امنیت توسعه یافت و از آیه‌های مکی که به این مفهوم اشاره می‌نماید، این گفته الهی است:

﴿يَٰبَنِيَّ ٱذۡهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَاْيۡ‍َٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا يَاْيۡ‍َٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨٧ [یوسف: 87].

«ای فرزندانم! بروید و به جستجوی یوسف و برادرش بپردازید واز رحمت خدا ناامید مباشید؛ چراکه از رحمت خدا ناامید نمی‌شوند مگر کافران».

از این آیه، چنین استدلال می‌شود که یعقوب از فرزندانش خواست که درصدد جستجوی یوسف و برادرش برآیند و از این آیه ثابت می‌شود که حداقل یکی از پیامبران خدا، جمع‌آوری اطلاعات از دیگران را درست دانسته است. جمع‌آوری معلومات از عناصر اساسی در دانش اطلاعاتی شمرده می‌شود و یعقوب براصل جمع‌آوری اطلاعات تأکید می‌نماید و می‌گوید: ﴿لَا يَاْيۡ‍َٔسُ [یوسف: 87]. «ناامید نشوید». شکی نیست که اصحاب پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در جمع‌آوری اطلاعات در مورد کسی که می‌خواستند او را به اسلام دعوت دهند، کوتاهی نمی‌کردند و رهبری این مسائل بر عهدۀ پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بود بنابراین، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  دستگاه امنیتی گسترده‌ای ترتیب داد که به ارتباط منظم بین رهبری و نیروها می‌پرداخت تا اصل پنهان کاری را تضمین نماید.

در این مورد در آیه‌های مکی قرآن آمده است:

﴿وَقَالَتۡ لِأُخۡتِهِۦ قُصِّيهِۖ فَبَصُرَتۡ بِهِۦ عَن جُنُبٖ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ١١وَحَرَّمۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَرَاضِعَ مِن قَبۡلُ فَقَالَتۡ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَيۡتٖ يَكۡفُلُونَهُۥ لَكُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ١٢ [القصص: 11-12].

«مادر موسی به خواهر موسی گفت: اورا دنبال کن. او دورا دور، موسی را زیر نظر داشت بدون اینکه آنان بدانند و ما پیش از آن، دایگان را از او بازداشتیم (خواهر و موسی) گفت: آیا شما را به اهل خانه‌ای رهنمود کنم که برایتان او را سرپرستی کنند و خیرخواه و دلسوز او باشند».

بار بررسی آیه‌های فوق، به نکات ذیل پی خواهیم برد:

1-    مادر موسی برای حفاظت فرزندش از اصل جمع‌آوری اطلاعات استفاده می‌نماید:

﴿وَقَالَتۡ لِأُخۡتِهِۦ قُصِّيهِ [القصص: 11-12].

«به خواهر موسی گفت: او را دنبال کن».

تقصی یعنی تعقیب و جمع‌آوری اطلاعات.

2-    انتخاب عنصر امانتدار و علاقمند به جمع‌آوری اطلاعات، مورد اعتماد و امانتدار باشند ﴿وَقَالَتۡ لِأُخۡتِهِۦ قُصِّيهِ [القصص: 11-12]. پس مادر موسی کسی دیگر غیر از خواهر موسی را انتخاب نکرد؛ زیرا خواهر موسی به دلیل اینکه منفعتش ملحوظ بود، هم علاقمند و هم امانتدار بود و از جانش برای جمع‌آوری اطلاعات و به دست آوردن اخبار مایه گذاشت. پس عنصری که در عملیات اطلاعاتی فرستاده می‌شود، باید از جانش مایه بگذارد و به مصلحتی که به سوی آن فرستاده شده است، علاقمند باشد.

3-    تعقیب و دنبال کردن بدون اینکه کسی متوجه این عمل گردد؛ زیرا از کلمۀ «تقصی» هوشیار بودن و عملی که توجه دیگران را برنینگیزد، استنباط می‌گردد. چنانکه او موسی را دید بدون اینکه آنها احساس کرده باشند.

4-    دقت نگاه و قوت فراست هنگام جمع‌آوری اطلاعات:

﴿فَبَصُرَتۡ بِهِۦ عَن جُنُبٖ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ [القصص: 11].

5-    خواهر موسی به نوعی از خبر چینی و جمع‌آوری اطلاعات عصر حاضر پرداخت که عبارت است از تخریب فکری. چنانکه وقتی دید که آنها توانایی شیر دادن را ندارند گفت:

﴿قَبۡلُ فَقَالَتۡ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَيۡتٖ يَكۡفُلُونَهُۥ لَكُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ [القصص: 12].

«آیا شما را به اهل خانه‌ای راهنمائی کنم که برایتان او را سرپرستی کنند و خیرخواه و دلسوز او باشند».

او می‌خواست با این سخن، موسی را از دایه‌ها بگیرد و نزد مادرش برگرداند. بدون اینکه آنها احساس کنند که مادر موسی با وی نسبتی دارد.

6-    کوشش برای رسیدن به هدف پس از جمع‌آوری اطلاعات. چنانکه خواهر موسی به این اکتفا نکرد که فقط جای موسی را شناسائی بکند؛ بلکه اخبار را پی‌گیری کرد و محل موسی را شناسائی و تلاش نمود تا او را به مادرش برگرداند و موفق هم شد[39].

این آیه‌ها در وجود اصحاب، حس تلاش برای حفظ امنیت و مواظب بودن در مسیر دعوتگری را پرورش داد. سیرۀ پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در تمامی ابعاد و حتی در بعد امنیتی آن از زمان تربیت افراد و بعد از قیام آن برای تمامی مسلمانان الگو است و دولتهای مسلمان نیازمند تأسیس دستگاه‌های امنیتی پیشرفته (در عصر حاضر) هستند که از اسلام و مسلمانان در برابر دشمن‌های یهودی و نصرانی و ملحدان حمایت کند وصف مسلمانان را از اینکه دشمنان در آن وارد شوند و خلل ایجاد کنند حفاظت نماید و مراقب کارها و دسیسه‌های مخالفان اسلام باشد تا رهبر از اطلاعاتی که دستگاه‌های امنیتی مؤمن به او ارائه می‌دهند، استفاده کند و این دستگاه‌ها باید براساس منبع قرآن کریم و سنت نبوی تأسیس گردد و اخلاق مردان آن نمونه‌ای والا باشد که ویژگیهای مردان امنیتی مسلمانان در آن نماد پیدا کند.

اهمیت دادن مسلمانان به این امر، آنان را از یورش ناگهانی دشمن مصون می‌دارد؛ «زیرا با شناسایی نقاط قوت و ضعف خود و دشمن و تقویت نقاط مثبت خودت، اگر صد معرکه به راه بیندازند جای ترس وجود ندارد و هرگاه نقاط ضعف و قوت خودت را بشناسی و درصدد شناسایی این نقاط در وجود دشمن برنیایی، در هر معرکه با شکست مواجه خواهی شد»[40].

در تاریخ بشر ایجاد دستگاه امنیتی و اطلاعاتی که اوضاع را پیگیری و به اطلاع رهبر برساند، کار جدیدی نیست و همچنین در تاریخ مسلمانان از زمان نبوت و خلافت راشده تا به امروز سابقه و ریشه دارد. از عوامل مهم قدرت این است که به این امر به گونه‌ای شایسته توجه گردد و سطح آن بالا برده شود و تشکیلات آن متناسب با اقتضای زمان پیش برود[41].

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از تمام جوانب تربیتی اصحابش آگاهی داشت و آنها را به دسته‌های متفاوتی تقسیم نمود: به عنوان مثال فاطمه بنت خطاب و همسرش سعید بن زید که پسر عموی عمر بن خطاب  رضی الله عنه  بود در یک خانواده با نعیم بن عبدالله نحام بن عدی بودند و معلم آنها خباب بن ارت بود. آنها به خواندن قرآن و رعایت تجوید و یاد گرفتن مخارج حروف و زیاد خواندن آن اکتفا نمی‌کردند؛ بلکه هدفشان فهمیدن قرآن و درک امر ونهی آن و عمل نمودن به آن بود[42].

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به برنامه‌ریزی دقیق و سازمان یافته اهمیت می‌داد و تمامی اقدامات و فعالیت‌های خویش را براساس برنامه‌ای منظم و حساب شده انجام می‌داد و کاملاً می‌دانست که به زودی، روزی خواهد آمد که به دعوت آشکار مأموریت داده می‌شود که مرحله‌ای دشوار خواهد بود. بنابراین، برای پرورش چنین گروه مومن و سازمان یافته‌ای نیاز بود که ارتباط پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با آنان ارتباطی گسترده و عمیق باشد و می‌بایست این ارتباطها در مکانی خاص سازماندهی می‌شد و بر این اساس پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و یارانش خانه ارقم بن ابی ارقم را انتخاب نمودند؛ زیرا پیامبر می‌دانست که این کار به دقت کامل در سری بودن جریان وتنظیم نیاز دارد و باید رهبر و مربی با پیروانش در مکانی دور از انظار عمومی، دیدار نماید و استمرار دیدارهای مرحله‌ای و منظم رهبر و سربازانش، بهترین وسیله برای تربیت عملی و تربیت تئوریک و ساختن شخصیت‌های دعوتگرانه‌ای که در آینده بتوانند رهبری دعوت را به عهده داشته باشند، بود و از جمله عواملی که بر این موضوع دلالت می‌نماید که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  یارانش را آماده می‌کرد و سازندۀ دولت و حاملان دعوت و رهبران ملت‌ها گردند، این است که آن حضرت برای حفاظت این روابط سری و دقیق، می‌کوشید و تنها مسئله دعوت به این همه حساسیت نیاز نداشت و اگر می‌خواست دعوت را به مردم برساند، بهترین مکان، برای این امر، کعبه بود که قریش در آنجا جمع می‌شدند، اما مسئله غیر از این بود، باید پنهان کاری کاملاً در تنظیم حاکم باشدو مکانی که در آن با اصحابش دیدار می‌نماید نیز کاملاً سری باشد و نیز در عبور و مرور به محل ملاقات کاملا پنهان کاری نمایند و این اختفا را رعایت نمایند[43].

2- خانه ارقم بن ابی ارقم، مقر فرماندهی

مؤلفان کتابهای سیره بر این عقیده‌اند که انتخاب خانۀ ارقم به عنوان اولین مقر فرماندهی بعد از برخورد میان مسلمانان و مشرکان بود که در آن برخورد، مهارت
سعد بن ابی وقاص
 رضی الله عنه  نمایان گردید. ابن اسحاق می‌گوید: «اصحاب پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  وقتی می‌خواستند نماز بخوانند به دره‌ها می‌رفتند تا نماز خود را از قومشان پنهان نمایند. در یکی از روزها وقتی سعد بن ابی وقاص با تعدادی از اصحاب پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در دره‌ای از دره‌های مکه نماز می‌خواند، ناگهان گروهی از مشرکان به آن جا آمدند و اعتراض کردند و با هم درگیر شدند. سعد بن ابی وقاص سر مردی از مشرکان را با استخوان چانۀ شتر زخمی کرد و این اولین خونی بود که در اسلام ریخته شد»[44].

خانۀ ارقم مرکز جدیدی برای دعوت بود که مسلمانان در آن گرد هم می‌آمدند و آیه‌های نازل شده بر پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را از او یاد می‌گرفتند و به سخنانش گوش فرا می‌دادند و او آنها را به یاد خدا می‌انداخت و برایشان قرآن تلاوت می‌نمود و آنها تمامی خواسته‌ها و آرزوها و وضعیت خود را برای او بیان می‌کردند، پس او آنها را زیر نظر خود تربیت می‌نمود و این گروه، باعث خشنودی و روشنی چشم پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  می‌شدند[45].

مهم‌ترین ویژگیهای تربیت یافتگان صدر اسلام

نخستین مسلمانان صدر اسلام، دارای ویژگیهای بارز و مهمی بودند که این ویژگیها موجب گردید تا پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  با گام‌های استواری به سوی ساخته شدن شخصیت مسلمان قدم بردارد؛ شخصیتی که بتواند دولت اسلامی را تأسیس نماید و تمدنی جدید و پیشرفته بسازد. از بارزترین ویژگیهای این گروه می‌توان به امور ذیل اشاره نمود:

1- پذیرش وحی و تبعیت از آن

علم و فقه صحیح و کامل در عقاید، قوانین، آداب و غیره از طریق وحی که همان قرآن و سنت است، حاصل می‌گردد و لازمۀ این کار به شناخت نام‌های خدا و صفات و افعالش و آنچه برای خدا واجب است و صفاتی که خداوند از آن پاک است و علم به ملائکه، کتاب، پیامبران، آخرت، بهشت، جهنم، علم به قوانین مجمل و مفصل و احکام متعلق به مکلفان و علم به راه و روش صحیحی که در سایر حالات باید آن را در پیش گرفت، بستگی دارد تا در خشم و خشنودی؛ فقر توانگری، امنیت و ناامنی؛ خیر و شر؛ صلح و جنگ و خلاصه در تمامی احوال، پایبند دلیل شرعی باشد و پایبندی به دلیل شرعی روش کسانی است که از ایمان صحیح و واقعی برخوردار هستند[46].

خداوند می‌فرماید:

﴿وَمِمَّنۡ خَلَقۡنَآ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ١٨١ [الأعراف: 181].

«و در میان آفریدگانمان افرادی هستند که به حق دعوت می‌کنند و بدان دادگری می‌نمایند».

اصحاب رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بیشتر از دیگران پایبند دلیل و وحی بودند و بیش از همه تسلیم آن می‌شدند و این به چند دلیل بود:

الف دلهای‌شان پاک بود و از هر گرایش و خواسته و هوای نفسانی خالی بود و کاملاً برای پذیرفتن آنچه خدا و پیامبرش می‌گفتند، آمادگی داشت و به سخنان خدا و پیامبرش یقین داشتند و بدون اینکه تردید یا اینکه از آن قصد سرپیچی داشته باشند، اطاعت نمودن از خدا و رسولش را بر خود ملزم می‌دانستند.

ب از آنجا که زندگی آنان با نزول شریعت و وحی و همراهی آنان با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  مقارن شده بود بنابراین، به شأن نزول آیه و احکام از همه آگاه‌تر بودند و طبیعی است که آگاهی از محیط و احوال نزول وحی از بزرگ‌ترین اسباب فهمیدن و درک شریعت است.

ج در اکثر اوقات نزول نصوص- قرآن و سنت- براثر گرفتار شدن مسلمانان به مشکلات فردی و اجتماعی صورت می‌گرفت، از این رو نصوص شریعت، به طور مستقیم آنها را مورد خطاب قرار می‌داد و بزرگ‌ترین اثر را در آنها می‌گذاشت؛ چون نصوص به حوادثی می‌پرداخت که تازه رخ داده بود و از طرفی دیگر آنها از هر نظر آمادگی کامل را برای پذیرش نص و متأثر شدن از آن را داشتند و مانند بارانی بود که بر زمین خشک و بی‌آب و علف فرود می‌آمد.

د هم عصر بودنشان با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آنان را از کوششی که بعدها برای تشخیص نصوص و تمیز دادن صحیح از ضعیف به آن نیاز پیدا کردند، بی‌نیاز کرده بود. بنابراین، آنها نیازی به شناسایی سلسله اسناد و شناخت رجال و علت‌ها و غیره نداشتند و تشخیص و شناسایی نصوص صحیح از غیر صحیح برای آنها امری دشوار نبود. بنابراین، در ثبوت نص دچار تردید نمی‌شدند.

2- تأثر روحی عمیق از وحی و ایمان

دیدگاه صحابه نسبت به علم صحیح این نبود که آن را فقط حقیقتی علمی و مربوط به عقل بدانند بدون اینکه با قلب و جوارح ارتباطی داشته باشد؛ بلکه علم آنها به خدا و اسماء و صفات و افعالش، محبت خداوندی و پرستش او و اشتیاق به دیدارش و بهره‌مندی از نگاه کردن به چهرۀ الهی در بهشت را در آنان ایجاد می‌کرد و به دنبال آن تعظیم خداوندی و ترسیدن از او و پرهیز از عذاب و مؤاخذی او را در وجودشان احیاء می‌نمود و آنان را به پاداش‌هایی نزد خدا و به بهشت و رضوان خدا امیدوار کرده بود و گمانشان را نسبت به خدا نیک می‌نمود. پس آثار علم به خدا و ایمان به او نزد آنها کامل گردید که عبارتند از: محبت، بیم و امید. و علم آنها به بهشت و دوزخ، آنان را به نعمتهای جاودانگی بهشت، علاقمند نمود و از عذاب‌های وحشتناک دوزخ بیمناک ساخت. پس دلهایشان در میان نعمتی که امید آن را داشتند و برای از دست رفتنش می‌ترسیدند و عذابی که از آن پرهیز می‌کردند و از گرفتار شدن به آن می‌هراسیدند قرار داشت. بنابراین، دل‌هایشان، با ترس و امید، به آخرت وابسته بود. گویا با چشمان خود رستاخیز، صحرای قیامت، ترازو، صراط، بهشت و جهنم را می‌دیدند و علم آنها به تقدیر باعث شد که توکل بر خدا، توکل نکردن بر اسباب، شادمان نشدن به آنچه داده شده‌اند، تأسف نخوردن بر آنچه از آن محروم مانده‌اند و زیبا خواستن از خدا، در وجودشان ریشه بدواند. همچنین به خاطر علم به تقدیر، نهال شجاعت و اقدام در نفوسشان کاشته شد و علم به مرگ و ایمان به آن باعث گردید که از دنیا رویگردان و به آخرت روی بیاورند و همواره حریص به انجام دادن اعمال صالح باشند؛ چون مرگ به انسان نزدیک است و نمی‌داند مرگش چه هنگام فراخواهد رسید و این مفاهیم روحی، بزرگ‌ترین هدف در تحصیل علم به شمار می‌روند و هرگاه علمی فاقد این مفاهیم باشد، آن علم نه تنها فایده‌‌ای در دنیا و آخرت نخواهد داشت؛ بلکه زیان‌آور خواهد بود[47].

اصحاب از این مفاهیم روحی بهرۀ بزرگی داشتند؛ زیرا ایمان آنها از ایمان دیگران ریشه‌دارتر و کامل‌تر بود و آنها این ایمان تازه را که گرد و غبار هواهای نفسانی و غفلت بر آن ننشسته بود، از پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرا گرفته بودند[48].

اصحاب رسول خدا، سوارکاران روز و عبادتگزاران شب بودند. علم، ایمان حقیقی و فروتنی برای خدا، آنان را از پرداختن به کارهای دنیوی از قبیل: معاملات، کشاورزی، ازدواج، پرداختن به امور خانواده و فرزندان و دیگر نیازهایی که داشتند باز نمی‌داشت و وجود آنان عاری از کبر و خودپسندی بود، امّا متأسفانه این بیماری گریبانگیر بسیاری از مسلمانان شده است، به گونه‌ای که فقط خود را می‌پسندند و اعمال دیگران را تحقیر می‌کنند و تلاشهای آنان را در راه دین ناچیز می‌انگارند و ارزشی برای آن قائل نیستند؛ پس در حالی در محراب عبادت می‌ایستند که تنها خود را بزرگ می‌دانند غافل از اینکه خود بزرگ‌بینی منبع تمام زشتیهای اخلاقی و سبب نابود شدن اعمال صالح می‌باشد.

تأثیر پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در پرورش رهبران

خانه ارقم بن ابی ارقم بزرگ‌ترین مدرسۀ تعلیم و تربیت بود که تاکنون بشر شناخته است. از آن جهت بزرگ‌ترین مدرسه است که معلم آن، استاد تمام بشر و شاگردانش، داعیان و راهنمایان و فرماندهان مخلصی بودند که بشر را از قید بردگی آزاد نمودند و انسانها را از تاریکیها به سوی نور هدایت نمودند و آنان خود نیز به طور مستقیم تحت تعالیم پروردگار تربیت شدند به گونه‌ای که نه کسی قبل از آنها آن طور تربیت شده بود و نه پس از آنها تربیت خواهد شد[49].

در خانۀ ارقم، خداوند به پیامبرش توفیق داد تا تربیت نخستین گروه از شاگردانش را برعهده بگیرد. کسانی که خدا، آنها را از تاریکیهای جاهلیت به نور ایمان هدایت نمود و از بزرگ‌مردان و قهرمانان جهان و سازندگان تاریخ انسانی قرار داد که به تبلیغ بزرگ‌ترین دعوتی که بشر آن را شناخته است، به پاخاستند. فارغ التحصیلان مدرسه ارقم از بزرگ‌مردان جهان به شمار می‌روند؛ آنها کسانی هستند که دعوتشان براساس دولت و تمدن و جهاد شکل گرفت. هیچ گاه تاریخ، بعد از پیامبران و انبیاء فردی مانند ابوبکر صدیق و عثمان بن عفان و علی بن ابی طالب و سعد بن ابی وقاص و ... را سراغ ندارد. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  این مربی بزرگ توانست در آن مرحله پنهانی دعوت و در خانۀ ارقم مردان استثنایی و بی‌مانندی را که پرچم توحید و جهاد و دعوت را به دوش گرفت و شبه‌جزیرۀ عربستان در برابرشان سر تسلیم فرود آورد و در نیم قرن به فتوحات بزرگی دست یافتند، تربیت نمود.

عملکرد رسول الله در سه سال اول دعوت، در انتخاب عناصر و تربیت و آماده ساختن آنان برای رهبری و به دوش گرفتن رسالت، بسیار عاقلانه و ماهرانه بود؛ چون برعهده گرفتن رسالتهای بزرگ و اهداف والای انسانی کار کسی جز مردان بزرگ روزگار و دعوتگران قهرمان ونستوه نیست. بر این اساس خانه ارقم از بزرگ‌ترین مدارس و دانشگاههای دنیا بود که رسول الله در آن مربی و برگزیدگان اصحاب (پیشگامان نخستین)، محصل و دانش‌آموز بودند. آنها مفهوم سرباز بودن و سمع و طاعت و مفهوم رهبری و آداب و اصول آن را به صورت عملی تمرین می‌نمودند و رهبر بزرگ، سربازان و پیروانش را به توکل بر خدا و قاطعیت، پشتکار، خودسازی توصیه می‌کرد و به تربیت و تعلیم آنان می‌پرداخت. این دیدار منظم، اراده‌ها و همت‌ها را تقویت می‌نمود و شاگردان را به جان‌فدایی و ایثار تحریک می‌کرد[50].

نقطه آغاز نخستین حرکت تربیتی ربانی بر این اساس بود که فرد با رسول الله ملاقات می‌کرد و به محض اینکه توسط پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  دعوت داده می‌شد، تحولی ناگهانی و عجیب در او پدید می‌آمد و از تاریکی جهل و جهالت به نور و روشنایی ایمان می‌رسید و از کفر جدا می‌گشت و برای تحمل سختیها و مشکلات در راه دین و عقیدۀ جدید آماده و مصمم می‌شد. کوتاه سخن اینکه شخصیت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به دلیل اینکه دارای جاذبه‌ای قوی و متأثرکننده بود، اولین محرک در پذیرش اسلام بود و این امر به این دلیل بود که تربیت ایشان به طور مستقیم براساس تعالیم خدا بود و خداوند او را کامل‌ترین انسان روی زمین و نماد عظمت و شکوه قرار داده بود. مردم حتی قبل از بعثت او را دوست می‌داشتند و او را می‌ستودند و دوستداران او همواره گرد شمع وجودش پروانه‌وار حلقه می‌زدند و اکنون علاوه بر آن عظمت و شکوه، خود را پیامبر خدا که وحی الهی را فرا می‌گیرد معرفی نمود. مؤمنان تنها او را برای اینکه محمد است دوست نمی‌داشتند؛ بلکه نسیم عطرآگین وحی که از جانب خدا بر پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نازل می‌شد، مؤمنان را شیفتۀ وی کرده بود و آنان در کنار پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  احساس می‌کردند که در کنار وحی بزرگ الهی قرار گرفته‌اند؛ پس او در عین اینکه انسان کاملی بود، پیامبر خدا نیز بود و در عین اینکه پیامبر بود، انسان کاملی نیز بود و از طرفی دیگر محبت خدا با دوست داشتن پیامبر مرتبط بود. پس وجود رسول الله، نقطۀ تمرکز همۀ احساسات و محور حرکت تمام عواطف و رفتارها بود. این محبت که مسلمانان صدر اسلام را به حرکت در آورد، کلید تربیت اسلامی و محور تمرکز و انگیزۀ خیزش آنان بود[51].

محور اصلی تعالیم‌ خانه ارقم

محور اصلی تعالیم خانه ارقم قرآن کریم بود. قرآن کریم، تنها برنامه و اندیشه‌ای محوری بود که فرد مسلمان براساس تعالیم آن تربیت و پرورش می‌یافت. جبرئیل آیات قرآنی را بر پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نازل می‌کرد و اصحاب آن را از پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  می‌شنیدند و در رگهایشان مانند خون جریان پیدا می‌کرد و در قلب و روح آنان رسوخ پیدا می‌کرد و از آنجا که تعالیم پروردگار معیار اصلی در زندگی آنان بود، لذا از آن متأثر می‌گشتند. در نتیجه هر یک از آنها به انسانی جدید، با ارزش‌ها، احساسات، اهداف، سلوک و آرمانهای نوینی تبدیل می‌شد. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به شدت می‌کوشید و تلاش می‌نمود تا قرآن کریم تنها محور اصلی تربیتی باشد تا اصحاب براساس تعالیم آن تربیت گردند[52].

یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ، در خانه ارقم فقط قرآن و رهنمودهای ایشان را بزرگ‌ترین و اساسی‌ترین قانون دعوت و زندگی و تمدن می‌دانستند و قرآن تنها منبعی بود که شاگردان پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرا می‌گرفتند؛ پس قرآن، تنها منبع فراگرفتن و کتاب زنده این امت و پرچم‌دار مهربانی و مدرسه‌ای است که امت اسلام در آن درسهای زندگی را فرا می‌گیرد.

یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با جدیت و علاقۀ شدیدی رهنمودهای قرآن کریم را فرا گرفتند و به شدت کوشیدند تا با دقت کامل به آن عمل نمایند و در تمام امور زندگی فعلی و آینده خود از رهنمودهای آن استفاده می‌کردند. آنها زندگی خود را بر اساس رهنمودهای قرآن کریم، قرار داده بودند بنابراین، تصویری عملی برای این رهنمودهای الهی ارائه دادند. پس قرآن کریم، مدرسه الهی بود که دعوتگران و رهبران ربانی از آن فارغ التحصیل شدند، نسلی که بشر نه در گذشته و نه در آینده نظیر آن را دیده است. خداوند، قران کریم را بر پیامبرش نازل نمود تا به وسیلۀ آن امتی پدید آورد و به وسیلۀ آن دولتی تأسیس نماید و جامعه‌ای را سامان دهد و ضمیرها، اخلاقها و عقل‌ها را تربیت نماید و عقیده، ایدئولوژی، اخلاق و احساساتی را اساس نهد و از این مدرسه یاران نخست پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  که در مقام زمینه‌های عقیدتی، روحی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و نظامی به برتری رسیده بودند، فارغ التحصیل شدند[53].

علل انتخاب خانه‌ی ارقم

1- کسی از اسلام آوردن ارقم اطلاعی نداشت، از این رو آنان فکر نمی‌کردند که پیامبر و یارانش در خانه ارقم با هم دیدار داشته باشند.

ارقم بن ابی ارقم از قبیله بنی مخزوم بود که پرچم مبارزه و جنگ علیه بنی‌هاشم را به دوش می‌کشید و اگر هم اسلام آوردن ارقم معروف می‌بود به ذهن کسی خطور نمی‌کرد که در خانه او، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و یارانش با یکدیگر دیدار داشته باشند؛ زیرا این به معنی ملاقات در قلب صف دشمن بود.

ارقم بن ابی ارقم در سن شانزده سالگی به اسلام گروید و روزی اگر قریش به فکر جستجو از مرکز تجمع اسلامی می‌افتادند به این فکر نمی‌افتادند که در خانه‌های جوانان کم سن و سال اصحاب محمد به جستجو بپردازند؛ بلکه نگاه قریش و جستجوی آنها به خانه‌های بزرگان اصحاب معطوف بود. آنها چنین می‌پنداشتند که محل تجمع باید یکی از خانه‌های بنی‌هاشم یا خانه ابوبکر یا کسی دیگر باشد. بنابراین، انتخاب این خانه به عنوان محل تجمع از نظر امنیتی کار فوق العاده‌ای بود و هرگز قریش به این مکان یورش نبردند و محل دیدار پیامبر با یارانش را کشف نکردند[54].

 

ویژگی‌های مسلمانان صدر اسلام

مراحل اولیه دعوت براساس پنهان کاری و عمل انفرادی و برنامه‌ریزی سیاسی و محکم کاری استوار بود و انتخاب خانه ارقم از جانب پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  تنها برای شنیدن نصیحتها و موعظه‌ها نبود؛ بلکه خانۀ ارقم مرکز رهبری و مدرسه‌ای برای تعلیم و تربیت و آماده‌سازی زمینه برای دعوتگری و رهبری بود که براساس تربیت فردی عمیق و آرام، پیش می‌رفت و برخی از عناصر را به صورت ویژه مورد عنایت قرار می‌داد و به صورت خاصی توجیهات تربیتی را بر آن متمرکز می‌نمود تا برای برعهده گرفتن مسئولیت دعوتگری و رهبری آماده شود. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  مسئولیت هر یک از مسلمانان صدر اسلام را با دقت و ساماندهی حکمت‌آمیزی مشخص کرده بود، به گونه‌ای که هر یک از آنها با مسئولیتی که موظف به انجام آن شده بود، آشنایی داشت و تمامی ویژگیهای دعوت و مراحل آن را درک می‌نمودند و به احتیاط و مواظب بودن و پنهان کاری و انضباط کامل پایبند بودند[55].

تربیت مسلمانان در دوران مکی کاملاً آرام و به صورت تدریجی و پنهانی تکمیل گشت و شعار این مرحله، رهنمود خداوند  جل جلاله بود که در این گفته الهی نماد پیدا نموده است:

﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨ [الکهف: 28].

«با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را می‌پرستند و به فریاد می‌خوانند. ذات او را می‌طلبند و چشمانت از ایشان (به سوی ثروتمندان و قدرتمندان مستکبر) برای جستن زینت حیات دنیوی برنگردد و از کسی فرمان مبر که دل او را از یاد خود غافل ساخته‌ایم و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است و کار و بارش (همه) افراط و تفریط بوده است».

این آیه، به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمان می‌دهد تا بر کوتاهی و اشتباهات کسانی که دعوت او را پذیرفته‌اند، شکیبا و بردبار باشند و آنها را به شکیبایی در مقابل شکنجه‌های دشمنان دعوت بدهد و طبیعت راه دعوت را برای آنان روشن نماید. همچنین این آیه، به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  توصیه می‌نماید تا به سخن عیب‌جویان که از آنها عیب می‌گیرد، اهمیتی قائل نگردد و در مورد آنان از متکبری که خداوند قلب او را از حقیقت و جوهر امور غافل گردانیده است، پیروی ننماید[56].

آیه‌های ذکر شده، برخی از صفتهای مسلمانان صدر اسلام را برای ما بیان می‌نماید که مهم‌ترین آن عبارتند از:

الف صبر: که در گفته الهی ﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ [الکهف: 28]. آمده است. کلمه صبر در قرآن کریم و در احادیث پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  تکرار می‌‌شود و مردم نیز یکدیگر را به آن توصیه می‌نمایند و از چنان اهمیتی برخوردار است که چهارمین صفت گروه نجات یافته از زیان بیان شده است؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَٱلۡعَصۡرِ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِي خُسۡرٍ٢ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ٣ [العصر: 1-3].

«سوگند به زمان. انسان‌ها همه زیانمندند. مگر کسانی که ایمان می‌آورند و کارهای شایسته و بایسته انجام می‌دهند و همدیگر را به تمسک به حق سفارش می‌کنند و یکدیگر را به شکیبایی توصیه می‌نمایند».

خداوند در مورد همه مردم چنین حکم نموده است که همه آنها در خسران و زیان‌اند، مگر کسانی که این چهار صفت را دارا باشند:

1-   ایمان داشتن به خدا.

2-   عمل صالح.

3-   سفارش کردن یکدیگر به حق.

4-   توصیه نمودن یکدیگر به صبر.

نجات انسان، نخست به ایمان و انجام عمل صالح وابسته است و اینها به نصیحت و ارشاد و بعد از آن به صبر نیاز دارند. بدین صورت هم حق خدا و هم حق بندگان را ادا نموده است و توصیه یکدیگر به صبر و بردباری، ضروری و لازم است؛ زیرا ایمان آوردن و انجام دادن عمل صالح و پاسداری از حق و عدالت از دشوارترین اموری است که فرد و جماعت با آن روبرو می‌شوند و باید انسان در جهاد با نفس و جهاد با غیر، شکیبا باشد[57].

ب – کثرت دعا و تضرع: این موضوع در گفتۀ الهی ﴿يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ [الأنعام: 52]. «ازکسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان پروردگارشان را می‌پرستند و به فریاد می‌خوانند». نمایان می‌شود. دعا، دروازۀ بزرگ الهی است و هرگاه بر روی بنده‌ای گشوده شود، بعد از آن خوبیها و برکتها بر او سرازیر خواهند شد. پس کسانی که برای برعهده گرفتن رسالت و ادای امانت آماده و تربیت می‌شوند، باید ارتباط آنان با خداوند ارتباطی عمیق و صمیمی باشد و او را زیاد بخوانند و دعا کنند؛ زیرا حسن ارتباط با خدا و کثرت دعا از بزرگ‌ترین و قوی‌‌ترین عوامل پیروزی است[58].

ج اخلاص: این مفهوم در گفتۀ الهی: ﴿يُرِيدُونَ وَجۡهَهُ [الأنعام: 52]. «رضای او را می‌جویند» نماد پیدا می‌کند. پس بر افرادی که براساس منهج الهی و ربانی تربیت می‌شوند لازم است که گفته‌ها و اعمال و جهادشان فقط برای طلب رضای الهی باشد و به پاداش الهی چشم دوخته باشند، بدون اینکه به سود یا مقام یا لقب یا پیشرفت مادی چشم دوخته باشد و هر یک خود را سربازی برای عقیده و برنامۀ الهی بداند و با زبان حال بگوید:

﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٦٣ [الأنعام: 162-163].

«اخلاص، رکن مهمی برای پذیرش اعمال است و تا عمل به اخلاص و نیت صادق و روش مسنون رسول الله مقارن نگردد، مورد قبول درگاه حق واقع نمی‌شود».

د پایداری: چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا [الکهف: 28].

«و چشمانت از ایشان (به سوی ثروتمندان و قدرتمندان مستکبر) برای جستن زینت دنیوی برنگردد».

و این ثبات، فرعی از ثبات عام‌تری است که می‌بایست دعوتگر ربانی بدان متصف باشد. خداوند می‌فرماید:

﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا٢٣ [الأحزاب: 23].

«درمیان مؤمنان، مردانی هستند که با خدا راست بوده‌اند، در پیمانی که با او بسته‌اند برخی پیمان خود را بسر برده‌اند و برخی نیز در انتظارند. آنان هیچ گونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود نداده‌اند».

در این آیه، سه صفت بیان شده است: ایمان، مردانگی و صداقت. این عناصر برای اثبات و پایداری بر آیین حق از اهمیت خاصی برخوردار می‌باشند؛ زیرا ایمان و مردانگی، انسان را برای تمسک جستن به ارزشهای والا و پایدار وادار می‌نماید، بدون اینکه به چیزهای پیش پا افتاده و کوچک توجه نماید و مردانگی همواره محرکی به سوی هدف و ارزش والاست و صداقت نیز مانع تحول و تغییر و دگرگونی در دین می‌گردد و از این رو عوامل ذکر شده را می‌توان عوامل اصلی، پایداری و استقامت در وجود انسان دانست که با چنین استقامتی، انسان در سخت‌ترین شرایط و حتی در مراحلی که جان او در خطر است و یا اینکه منافع مادی زیادی حاصل او گردد، متزلزل نمی‌شود و بی‌تردید خشتهایی که قرار است در ساختمان دعوت به کار بروند، نیازمند استحکام و پایداری فوق العاده می‌باشند تا بتوان با روی هم انباشتن آنها به هدف عالی و بلند خود دست یافت[59].

صفتهای ذکر شده، مهم‌ترین صفاتی بود که مسلمانان صدر اسلام بدان متصف بودند.

دعوت علنی اسلام

نقش تمامی قبیله‌های قریش در انتشار اسلام در دوران دعوت مخفی، یکسان بود بدون اینکه قبیله‌ای، نقش مؤثرتری داشته باشد؛ چراکه اسلام با طبیعت زندگی قبیله‌ای آن روز مخالف بود. اگرچه اسلام نتوانست از ساختار قبیله‌ای جامعه، برای حمایت و نشر دعوت جدید استفاده کند و از طرفی دیگر هم هیچ یک از قبیله‌ها، اسلام را متعلق به قبیله‌ای خاص نمی‌دانست، از این رو از تمام تیره‌های قریش، افرادی به دین اسلام گرویدند و اسلام به صورت متوازن در تمام قبایل گسترش پیدا نمود؛ مثلاً، ابوبکر صدیق از قبیله تمیم، عثمان بن عفان از بنی‌امیه، زبیر بن عوام از بنی عبدالدار، علی بن ابی طالب از بنی‌هاشم، عبدالرحمن بن عوف از بنی زهره، سعید بن زید از بنی عدی و عثمان بن مظعون از قبیله بنی جمح بود و تعدادی از مسلمانان نیز در این مرحله از سایر قبایل بودند مانند: عبدالله بن مسعود، عمار بن یاسر که از قبیله عنس از مدحج بودند، زید بن حارثه بن کلب، طفیل بن عمرو که از قبیله دوس بودند و عمرو عبسه از قبیله سلیم و صهیب نمری از بنی ثمر بن قاسط بود و این مسئله روشن می‌ساخت که اسلام ویژه اهل مکه نیست[60].

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  هدف خود را با برنامه‌ریزی و دقت و استفاده از اسباب با توکل بر خدا دنبال می‌نمود؛ او به تربیت ریشه‌دار و دقیق و تعلیم گسترده و احتیاط امنیتی و حرکت طبیعی در جامعه و آمادگی همه جانبه برای مراحل بعدی اهتمام می‌ورزید؛ زیرا معتقد بود که دعوت به خدا شایسته نیست که دعوتی پنهانی باشد تا یک فرد به تنهایی با فردی دیگر آن را در میان بگذارد؛ بلکه این دعوت، جهانی است و فرستاده شده تا بر جهانیان اقامه حجت نماید تا با پذیرش این دعوت، خداوند هر کس را که بخواهد، از تاریکی‌های شرک و جهالت به سوی نور اسلام و توحید بیرون بیاورد. بنابراین، خداوند حقیقت این دعوت و مسیر و هدف آن را از نخستین روزهای دعوت، مشخص کرد؛ چنانکه قرآن در سوره‌های مکی، فراگیری دعوت و جهانی بودن آن را بیان داشته و فرموده است:

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ٨٧ [ص: 87].

«این قرآن چیزی جز پند و اندرز برای جهانیان نمی‌باشد».

و می‌فرماید:

﴿وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ٥٢ [القلم: 52].

«قرآن، چیزی جز اندرز و پند برای جهانیان نیست».

فلسفۀ دعوت این بود تا بشر را خطاب نماید و تمام انسان‌ها و هر کس را که خداوند خیری برایش مقدر نموده است، نجات دهد و از ویژگی‌های آن اعلان و آشکار نمودن و رساندن و بازگو کردن و بیم دادن است و تحمل نمودن تکذیب و آزارها و کشتن را به دنبال دارد. دعوت پنهانی پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در ابتدا حالت استثنایی و در شرایط خاصی بود که آغاز دعوت و ناتوانی و غربت آن، اقتضا می‌نمود و باید در چهارچوب این شرایط، آن را فهمید. اگر پنهان کاری سیاسی مصلحتی است، در بسیاری از امور اسلام و در جنگ و صلح از آن استفاده می‌شود در موضوع دعوت نیز باید آن را این گونه دانست و اگر نه اصل این است که دین خدا و شریعت و فرمان الهی برای همه مردم به صورت آشکار بیان شود. اما پنهان کاری با دیگر وسیله‌ها و برنامه‌ها و تفصیلات، امری مصلحتی است که به نظر و اجتهاد انسانی بستگی دارد؛ زیرا پنهان داشتن برنامه‌ها و ... باعث پنهان داشتن دین و سکوت از حق نمی‌شود و بیان و رساندن امور دینی بدان مربوط نیست به عنوان مثال دانستن پیروانی که ایمان آورده‌اند، امری مصلحتی است که در قضیه رساندن و بیم دادن که کتابها به آن نازل شده‌اند و پیامبران به خاطر آن مبعوث شده‌اند خلل ایجاد نمی‌کند؛ پس تعداد پیروان دعوت تا زمانی که مصلحت ایجاب می‌نماید، می‌تواند به عنوان یک راز باقی بماند به شرط اینکه در کنار آن به امر دعوت و تبلیغ پرداخته شود و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  حتی بعد از اینکه دعوتش را آشکار نمود و مردم را بیم داد و رسالت خویش را بیان نمود، بسیاری از چیزهایی که در امر بلاغت و رسالت تأثیری نداشت مانند تعداد پیروانش و اینکه کجا با آنها دیدار می‌نماید و گرد هم می‌آیند؟ و کیفیت برنامه‌هایی که در برابر توطئه جاهلی اتخاذ می‌نمایند و این گونه مسائل را پنهان می‌داشت[61].

سازندگی عقیدتی در دوران مکی

1- حکمت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  درتعامل با سنت‌ها

تشکیل دولتها و تربیت ملتها و قیام به وسیلۀ آنها طبعاً مستلزم آن است که به قوانین و سنت‌های حاکم بر زندگی افراد، ملتها و دولت‌ها اهمیت داده شود. با بررسی سیرۀ پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  روش حکیمانه و مقتدرانه ایشان در تعامل با سنتها و قوانین حاکم، با وجود کثرتشان، به اثبات خواهد رسید.

سنتهای الهی موجود در جهان، احکامی است که خداوند آنها را بر انسان در هر زمان و مکان حاکم قرار داده است، اما آنچه از سنتها برای ما اهمیت دارد، سنتهایی است که با حرکت و انقلاب ارتباطی ناگسستنی دارند و پروردگار جهانیان نه تنها خواسته است تا جریان این دین؛ بلکه امر تمام جهان بر سنت‌های طبیعی حرکت نماید نه بر سنتهای خارق‌العاده؛ چراکه نسلهای آیندۀ مسلمانان این گونه فکر نکنند که پیشینیان با معجزات و امور خارق‌العاده پیروز شده‌اند وبعد از ختم نبوت و انقطاع سلسلۀ پیامبران چنین چیزی ممکن نیست[62].

با تفکر و تدبر در آیه‌های قرآن، به این نتیجه خواهیم رسید که در مورد سنن الهی، زیاد سخن به میان آمده است و تغییر و تبدیلی در آنها به وجود نخواهد آمد و قرآن کریم وقتی توجه مسلمانان را به سنت‌های خداوند در زمین جلب می‌نماید، در واقع از آنها می‌خواهد بر اساس اصولی خاص حرکت نمایند و برای ساختن مجتمعی سالم و براساس فرامین الهی از آنها می‌خواهد علاوه بر اینکه از این سنتها عبرت گیرند، به مقتضیات آن نیز عمل نمایند. بنابراین، مسلمانان امتی با سابقه هستند و قوانین حاکم بر جهان، ملتها، دولت‌ها، و افراد همواره جریان دارد و تغییری نمی‌یابد و کارها به طور اتفاقی انجام نمی‌گیرد و فرآیند زندگی در زمین بیهوده پیش نمی‌رود؛ بلکه از این قوانین پیروی می‌نماید. پس مسلمانان با بررسی این سنت‌ها و با دستیابی به مفاهیم و نتایج آن به فلسفه و حکمت اصلی حوادث و وقایع پی خواهند برد و به نظامی که حوادث به دنبال آن رخ می‌دهد، اطمینان می‌یابند و به وجود حکمت پنهان در نظام پیچیده هستی پی می‌برند و در پرتو آنچه اتفاق افتاده است، مسیرحرکت خود را مشاهده می‌کنند و برای رسیدن به پیروزی بدون استفاده از اسباب آن، به صرف اینکه مسلمان هستند، اکتفا نمی‌کنند[63].

سنتهای حاکم بر زندگی، همواره تکرار می‌شود و آنچه زمانی گذشته است، در آینده نیز اتفاق خواهد افتاد[64].

حرکت و مسیر زندگی براساس سنت‌های الهی است و در زندگی انسان هیچ امری بدون حساب و کتاب رخ نمی‌دهد؛ بلکه تمام امور زندگی براساس سنت‌های الهی که تغییر و تبدیلی در آن وجود ندارد و اشخاص و خواستۀ آنان نادیده گرفته می‌شوند، جریان می‌یابد و انجام می‌گیرد[65].

مسلمانان باید بیش از دیگران سنت‌های پروردگارشان را که در کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به آنها اشاره شده است، درک نمایند تا به قدرت و عزتی که بدان امیدوارند، دست یابند؛ زیرا رسیدن به قدرت بدون برنامه و نقشه محقق نخواهد شد؛ بلکه قوانینی دارد که خداوند در قرآن، آن را ثبت نموده است تا بندگان مومنش آن را بدانند و با بینش از آن کار بگیرند[66].

یکی از شرایط تعامل هدفمند و درست با سنت‌های الهی و قوانین جهانی این است که این سنتها را درک نماییم و به آن آگاه باشیم و نحوه و چگونگی رفتار با طبیعت و قانون الهی را بدانیم[67].

استاد بنا  رحمه الله  در مورد منظم بودن تعامل با سنتها می‌گوید: «با سنتهای جهان آفرینش برخورد و مخالفت نکنید؛ زیرا سنتها غالب می‌شوند و انسان را شکست می‌دهند؛ بلکه از آن کار بگیرید و فرآیند و جریان آن را به سوی دیگر برگردانید و از برخی سنتها علیه برخی سنتهای دیگر کمک بگیرید و منتظر لحظه پیروزی باشید؛ چراکه امری غیرمنتظره نیست»[68].

در سخنان استاد بنا چند نکته نهفته است:

1-     برخورد نکردن با سنن الهی

2-      دفاع و مقاومت از سنت‌های الهی.

1-    استفاده از آنها.

2-    برگرداندن جهت آنها.

3-    کمک گرفتن از برخی علیه برخی دیگر

4-     منتظر ماندن برای لحظه پیروزی[69].

از سخنان استاد بنا نتیجه می‌گیریم که ایشان به صورت ژرف و عمیق، سیره پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و تاریخ اسلامی وتجربه‌های ملتها را بررسی نموده است و علاوه بر آن وضعیت حاکم بر جامعه آن روز را خیلی خوب ودرست می‌شناخته است و بیماری و سپس علاج آن را بسیار زیبا توصیف کرده است.

نخستین حرکت اسلامی‌ای که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در تنظیم تلاش‌های دعوت و تأسیس دولت و ساختن انسان نمونه و ربانی و متمدن، رهبری آن را بر عهده داشت با سنتها و قوانینی مانند اهمیت رهبری در ساختن تمدنها و اهمیت گروه مؤمن سازمان یافته در مقاومت و ایستادگی در برابر باطل و اهمیت آیین و برنامه‌ای که عقایدو اخلاق و عبادات و ارزشها و ایدئولوژی از آن برگرفته می‌شود، مدارا نمود. از جمله سنت‌های الهی، سنت تدریجی است که در آفرینش و هستی رعایت شده است و سنت مهمی که باید امت در حالی که برای نهضت و حاکم کردن دین خدا قیام نموده است، آن را رعایت نماید. پس باید دانست که سنت تدریجی خداوند در عصری که جاهلیت حاکم گشته است و شر و فساد در ملت‌ها به گونه‌ای ریشه دوانیده است که از بین بردن آن نیاز به پیشرفت گام به گام دارد، راهی طولانی است بنابراین، دعوت اسلامی در مراحل نخستین خود آهسته و گام به گام پیش می‌رفت و بسیار دقیق و در راستای آشنایی مردم با اهداف تعالیم اسلام حرکت می‌نمود و با مرحله انتخاب و تأسیس آغاز شد، سپس مرحله قتال و درگیری آغاز گردید و پس از آن مرحله پیروز و به قدرت رسیدن فرا رسید که امکان نداشت همه اینها در یک وقت فراهم شوند و اگر چنین می‌کردند، یقیناً با دشواری و ناتوانی روبرو می‌شدند. همچنین امکان نداشت که یکی از اینها بر دیگری مقدم باشد و اگر چنین می‌شد، خلل فراوانی به وجود می‌آمد[70].

این سنت از اهمیت بسیاری برخوردار است، امّا برخی از داعیان خواستار تغییر باالفور زندگی مردم بدون در نظر گرفتن شرایط حاکم بر آن جامعه و همچنین دستیابی به قدرت هستند، بدون اینکه مقدمات قضیه و یا شیوه‌ها و وسیله‌های آن را به خوبی آماده کرده باشند[71]. خداوند در قرآن بیش از یک مورد ما را به تفکر در مورد این سنتها وادار نموده است. از جمله اینکه فرموده است: «خداوند آسمان‌ها و زمین را در طی شش روز آفریده است». در حالی که می‌توانست در کمتر از یک چشم به هم زدن، آنها را بیافریند، امّا سنت تدریجی الهی چنین اقتضا می‌نمود. همچنین آفرینش انسان، حیوان و گیاهان به تدریج چند مرحله را می‌پیمایند تا طبق سنت و حکمت الهی به مرحله پایان و تکمیل می‌رسند. همچنین قانون اسلامی به دلیل تسهیل امر و آسان‌گیری بر بشر به تدریج تدوین و کامل گردید تا اموری که اسلام آن را واجب و یا حرام نموده است، دچار مشکل نشوند. به عنوان مثال: فرایضی همانند نماز، روزه و زکات چند مرحله را طی نمود تا به آخرین صورت خود رسید و باقی ماند[72].

اسلام به دلیل در نظر گرفتن این حکمت بود که نظام بردگی را که نظام حاکم بر جهان بود، یکباره لغو ننمود؛ زیرا این کار به معنی فروریختن ارکان زندگی اجتماعی و اقتصادی جامعۀ آن روز بود. پس برخورد حکیمانه با این نظام بدین صورت بود که اسلام راهها و زمینۀ تداوم آن را تنگ‌تر می‌نمود و نظام بردگی را تا آخرین حد ممکن که به مثابه لغو کردن آن بود، رسانید[73].

با بررسی گسترده و عمیق قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به این نتیجه خواهیم رسید که چگونه و با چه نظم و حرکتی تغییرات اسلامی، توسط پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در جامعه اعمال گردید و به سرتاسر جهان پهناور رسید[74].

به سنت الهی، یعنی پیش روی تدریجی، باید در امور سیاسی نیز توجه داشت، پس اگر درصدد تشکیل جامعه اسلامی براساس معیارهای حقیقی برآمدیم، نباید گمان کنیم که این امر با قطعنامه‌ای که رئیس جمهور یا پادشاه صادر می‌نماید یا از مجلس رهبری یا پارلمانی صادر می‌شود، تحقق می‌‌یابد؛ بلکه جامعه اسلامی واقعی از طریق حرکت تدریجی و با آمادگی فکری و روانی و اجتماعی متحقق می‌شود و این همان روشی است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در راستای تغییر دادن زندگی جاهلی، در پیش گرفت. اساسی‌ترین شیوۀ آن حضرت طی سیزده سال دوران مکه، عبارت بود از تربیت نسلی مؤمن و معتقد و متمایز از سایر نسلها. نسل مؤمنی که بتواند بار مسئولیت را برعهده گیرد و برای حمایت و نشر دعوت در جهان، پرچم جهاد را به اهتزاز در بیاورد. پس مرحلۀ دعوت مکی، بیشتر مرحلۀ تربیت و ساختن بود تا مرحلۀ قانونگزاری[75].

2- سنت تغییر و ارتباط آن با سازندگی عقیدتی

از سنت‌های مهم در راه نهضت و قیام، سنتی است که این گفته الهی آن را تأکید می‌نماید:

﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ مِّنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ يَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا فَلَا مَرَدَّ لَهُۥۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ١١ [الرعد: 11].

«انسان دارای فرشتگانی است که پیاپی از روبرو و از پشت سر به فرمان خدا از او مراقبت می‌نمایند. خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی‌دهد مگر اینکه آنان احوال خود را تغییر دهند و هنگامی که خدا بخواهد بلایی به قومی برساند، هیچ کس و هیچ چیز نمی‌تواند آن را برگرداند و هیچ کس غیر خدا نمی‌تواند یاور و مددکار آنان شود».

ارتباط این سنت الهی با به قدرت رسیدن امت اسلامی کاملا روشن است؛ زیرا مسلمانان در پرتو وضعیت فعلی به قدرت نمی‌رسند. پس باید در وضع خود تغییر و دگرگونی ایجاد بکنند و ملتی که زندگی ذلت‌بار و بازماندگی را پذیرفته است، نمی‌تواند وضعیت خود را تغییر دهد و کسی که برای آزادی از بند اسارت نمی‌کوشد، هرگز به قدرت نخواهد رسید[76].

اسلام در جامعۀ جاهلیت با واقعیت‌های بزرگی همانند جزیره عربی و دنیای آن روز، باورها، ایدئولوژی‌ها، ارزش‌ها، معیارها، نظام‌های جاهلی و تعصبات گوناگون مواجه گردید.

بعد از ورود اسلام فاصله آن با فاصله وضعیت مردم در جزیره عربی و در تمام دنیا، فاصله‌ای عمیق بود و وضعیت حاکم بر محیط با اهداف عالیه و نهایی اسلام فاصله داشت. اسلام، دینی بود که تنها به تغییر باورها، اندیشه‌ها، ارزشها، معیارها، عادات، سنتها، اخلاق و احساسات اکتفا نمی‌کرد؛ بلکه می‌خواست به کلی نظام، وضعیت، قوانین و شرایع را تغییر دهد و بر آن بود تا رهبری جامعۀ انسانی را از دست طاغوت و جاهلیت نجات بخشد و آن را به خدا و اسلام بسپارد[77].

آخرالامر اینکه اسلام بر اساس سنت‌های جاری و به صورت طبیعی و نه بر حسب معجزات و امور خارق‌العاده به اهدافی که در صدد دستیابی به آن بود، نائل گردید و در عصر حاضر نیز با تمسک به این سنت‌ها می‌توان اهداف اسلام را تحقق بخشید[78].

تغییری که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با برنامۀ الهی آن را رهبری می‌نمود، از تربیت نفوس بشری شروع شد و از آن مردان بزرگی ساخت، سپس همگام با آنها بزرگ‌ترین تغییر را در شکل جامعه به وجود آورد. مردم را از تاریکیها به سوی نور، از جهالت به‌سوی علم و دانش و از بازماندگی به پیشرفت سوق داد و با کمک آنها بهترین تمدنی را که دنیا شناخته است، پدید آورد[79].

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با استفاده از روش و شیوۀ منطقی قرآن، عقاید و افکار و احساسات و اخلاق اصحابش را و همچنین اوضاع دنیای پیرامونش را نیز تغییر داد. چنانکه نخست، مدینه و سپس مکه و تمام شبه‌جزیرۀ عربستان و پس از آن سرزمینهای فارس و روم در یک حرکت جهانی تغییر کردند و در تمامی احوال و اوقات، مطیع پروردگار گردیدند.

برنامه‌های قرآن در دوران مکی به عقیده اهتمام می‌ورزید و به شیوه‌های مختلفی آن را ارائه می‌داد تا اینکه ایمان در قلب آنان رسوخ نمود و تحول بزرگی پدید آمد که خداوند این پیشرفت بزرگ را چنین بیان می‌نماید:

﴿أَوَ مَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلۡكَٰفِرِينَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٢٢ [الأنعام: 122].

«آیا کسی که (به سبب کفر و ضلال همچون) مرده‌ای بوده است وما او را زنده کرده‌ایم و نوری فرا راهش گذاشته‌ایم که در پرتو آن میان مردمان راه می‌رود مانند کسی که به مثل‌گوئی در تاریکی‌ها فرو رفته است و از آن تاریکی‌ها نمی‌تواند بیرون بیاید؟ همین گونه اعمال کافران در نظرشان زیبا جلوه داده شده است».

به حق که تصویری زیبا و شگفت‌انگیز است...! قلم‌ها در توصیف آن باز می‌ایستد و اسلوب قرآنی چنین است که هر گاه اندیشه‌ها و خردها از آن می‌تراود و شیوه‌ها از آن بیرون می‌‌آید، نمی‌تواند آن را آن گونه که شایسته است تعبیر کرد.

آیا روی آوردن از مرگ به زندگی و از تاریکیها به سوی نور یکسان است؟ مسافتی دراز و سفری بزرگ است که عظمت و مقدار آن را کسی نمی‌داند مگر آن که در پرتو بیان اعجازانگیز قرآنی حالت آنها را بررسی نماید[80].

 

 

3- نقش اسلام بر اعتقادات اصحاب

تصور یاران رسول خدا، قبل از بعثت، در مورد خدا تصوری اشتباه و ناقص بود. آنها از حق و حقیقت در مورد اسماء و صفات الهی به انحراف رفته بودند؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٨٠ [الأعراف: 180].

«خدا دارای زیباترین نامها است. پس او را بدان نامها بخوانید و کسانی را که در مورد نام‌های خدا به انحراف رفته‌اند، ترک کنید و آنها کیفر کار خود را خواهند دید».

پس آنها برخی از صفات الهی را انکار می‌کردند ونامهایی که معنی نادرستی داشت، بر خدا می‌نهادند و عیب و نقص‌هائی مانند فرزند داشتن و نیازمند بودن را به خدا نسبت می‌دادند وگمان می‌کردند که فرشتگان، دختران خدا هستند و جنها را شریک خدا قرار می‌دادند:

﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ ٱلۡجِنَّ وَخَلَقَهُمۡۖ وَخَرَقُواْ لَهُۥ بَنِينَ وَبَنَٰتِۢ بِغَيۡرِ عِلۡمٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَصِفُونَ١٠٠ [الأنعام: 100].

«فرشتگان و اهریمنان راشریک خدا قرار می‌دهند در حالی که خداوند، آنان و همه ملائکه و شیاطین را آفریده است. کافران از روی نادانی، پسران و دخترانی برای خدا می‌بافند. خداوند منزه و به دور از این صفاتی است که او را بدانها توصیف می‌کنند».

﴿وَيَجۡعَلُونَ لِلَّهِ ٱلۡبَنَٰتِ سُبۡحَٰنَهُۥ وَلَهُم مَّا يَشۡتَهُونَ٥٧ [النحل: 57].

«و برای خداوند، که از هرگونه آلایش ونیازی پاک است، دخترانی قائل می‌شدند و برای خود آنچه دوست می‌داشتند، قرار می‌دادند».

پس یکی از اهداف مهم قرآن کریم این بود تا عقیدۀ درست و سالم را در دل‌های مؤمنان تثبیت نماید و آن را برای همه روشن نماید و این امر با بیان توحید ربوبیت و توحید الوهیت وتوحید اسماء و صفات و ایمان آوردن به همه آنچه خداوند به وجود آن خبر داده است، از قبیل: فرشتگان، کتابها، پیامبران، قدر (خیر و شر) و روز قیامت و ایمان به رسالت پیامبران محقق می‌شد[81].

آیه‌های نازل شده بر پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در مکه، به مردم شناساند که خدایی که باید آن را عبادت کنند، چه کسی است و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آنها را براساس این آیه‌ها تربیت می‌نمود و از روز اول می‌کوشید تا بینش درستی به مردم در مورد پروردگارشان و در مورد حق او بر آنها ارائه نماید و می‌دانست که این بینش در وجود کسانی که فطرت آنان درست و سالم است، تصدیق و یقین را به جا خواهد گذاشت. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با توجه به آیه‌های قرآن کریم تلاش‌های خود را در چند بخش متمرکز کرده بود که عبارتند از:

1-خداوند از عیب‌ها پاک و متصف به کمالات بی‌پایان است؛ پس او پاک است و یکتا، شریک و همسر و فرزندی ندارد.

2-اینکه خداوند، آفریننده هر چیز و صاحب و مدبر آن است:

﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَ يَطۡلُبُهُۥ حَثِيثٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتِۢ بِأَمۡرِهِۦٓۗ أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٥٤ [الأعراف: 54].

«پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز بیافرید سپس بر عرش استقرار یافت، با شب، روز را می‌پوشاند و شب شتابان به دنبال روز روان است. خورشید و ماه و ستارگان را بیافرید و جملگی مسخر فرمان او هستند. آگاه باشید که تنها او می‌آفریند و فرمان می‌دهد. بزرگوار و جاویدان و دارای خیرات فراوان و خداوندی است که پروردگار جهانیان است».

3-اینکه خداوند سرچشمه سایر نعمت‌های جهان هستی است؛ خواه کوچک باشند یا بزرگ، پیدا باشند یا پنهان:

﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعۡمَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ فَإِلَيۡهِ تَجۡ‍َٔرُونَ٥٣ [النحل: 53].

«آنچه از نعمت‌ها دارید، همه از سوی خداست و گذشته از آن هنگامی که زیانی به شما رسید (برای زدودن ناراحتی‌ها) او را با ناله و زاری به فریاد می‌خوانند».

4-علم و آگاهی: علم خداوند، فراگیر است وتمام چیزها را در احاطه دارد؛ پس هیچ چیز پنهانی در زمین و آسمان از او پنهان نمی‌ماند و نه آنچه انسان آشکار می‌کند و پوشیده می‌دارد، از او پنهان می‌شود:

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ يَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عِلۡمَۢا١٢ [الطلاق: 12].

«خدا همان است که هفت آسمان را و همانند آن زمین را آفریده است. فرمان او (خدا) همواره در میان آنها جاری است تا بدانید خداوند بر هر چیز توانا است و آگاهی او همه چیز را فرا گرفته است».

5-خداوند به وسیلۀ فرشتگان اعمال انسان را در کتابی ثبت و ضبط می‌نماید. کتابی که هیچ عمل کوچک و بزرگی را نمی‌گذارد مگر اینکه آن را برشمرده است و این کتاب در وقت مناسب گشوده خواهد شد:

﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ١٨ [ق: 18].

«انسان، هیچ سخنی را بر زبان نمی‌راند مگر اینکه فرشته‌ای مراقب و آماده (برای دریافت نگارش) آن سخن است».

6-خداوند، انسان‌ها را با چیزهایی که آنها دوست ندارند و نمی‌پسندند، آزمایش می‌نماید تا ژرفای وجود مردم کاویده شود، آن گاه برخی از مردم به تقدیر و قضای الهی راضی می‌شوند و در ظاهر و باطن تسلیم او می‌گردند؛ پس چنین انسانهایی شایسته خلافت و امامت و سیادت خواهند بود و برخی از مردم خشمگین و ناراضی می‌گردند و ارزش هیچ چیزی را نخواهند داشت و چیزی به آنها داده نمی‌شود:

﴿ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَيَوٰةَ لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡغَفُورُ٢ [الملک: 2].

«همان کسی که مرگ و زندگی را پدید آورده است تا شما را بیازماید کدامتان کارتان بهتر و نیکوتر خواهد بود. او چیره و توانا و آمرزگار و بخشاینده است».

7-هر کس که به خداوند پناه ببرد و در هر آنچه بدست می‌آید و از میان می‌رود طبق فرمان خدا عمل نماید، خداوند او را توفیق می‌دهد و یاری می‌کند:

﴿إِنَّ وَلِـِّۧيَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَۖ وَهُوَ يَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِينَ١٩٦ [الأعراف: 196].

«بی‌گمان سرپرست من خدایی است که این کتاب را نازل کرده است. اوست که بندگان شایسته را یاری و سرپرستی می‌کند».

8-حق خداوند بر بندگان است که او را عبادت کنند و یگانه بدانند و با او چیزی را شریک نسازند:

﴿بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ٦٦ [الزمر: 66].

«پس در این صورت تنها خدا را بپرست و از زمرۀ سپاسگزاران باش».

9-خداوند مفهوم این عبودیت و بندگی و این توحید را در قرآن عظیم مشخص کرده است[82].

نخستین تربیت یافتگان مکتب پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم ، براساس فهم صفات و اسمای حسنی الهی تربیت یافتند و به مقتضای آن، او را عبادت نمودند و عظمت خداوند در وجودشان جای گرفت و رضامندی او آخرین هدف و مقصدی بود که برای آن تلاش می‌کردند و در تمام اوقات احساس می‌نمودند که خداوند مراقب آنهاست؛ پس آنها نفسهای خود را از اینکه دچار لغزش شوند، و حال آنکه خداوند از آنها آگاه است، کنترل و مهار نمودند.

همچنین آنها خود را از شرک و انواع آن پاک کردند و غیر از خدا کسی دیگر را در تدبیر جهان، ایجاد و از بین بردن آن و زنده کردن، میراندن، آوردن خوبی و دفع بلا و تصرف در عالم، شریک نمی‌دانستند. همچنین از مقتضیات اسماء و صفات الهی این است که در علم غیب، بندگی، حاکمیت مطلق و طاعت مطلق و امثال آن شریکی با خدا نگیرند[83].

پایۀ اصلی جامعۀ اسلامی براساس تربیت درست و سالمی بنا نهاده شد که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آن را پایه‌گذاری نمود. این شیوه، شیوۀ سامان یافته درستی است که پیش از او پیامبران و انبیاء براساس آن حرکت نموده‌اند و هر پیامبری قومش را به این دعوت می‌داد که تنها خدا را بپرستند و کسی را شریک او نسازند؛ چنانکه خداوند متعال در مورد نوح  علیه السلام  می‌گوید:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ إِنِّي لَكُمۡ نَذِيرٞ مُّبِينٌ٢٥ أَن لَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۖ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ أَلِيمٖ٢٦ [هود: 25-26].

«نوح را به‌سوی قومش فرستادیم (و او بدیشان گفت) من بیم دهنده (شما از عذاب خدا و) بیانگر (راه نجات) برای شما می‌باشم».

و در مورد هود  علیه السلام ، می‌گوید:

﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۖ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا مُفۡتَرُونَ٥٠ [هود: 50].

«هود را به‌سوی قوم عاد فرستادیم که از خودشان بود (هود بدیشان) گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید که جز او معبودی ندارید، شما درغگویانی بیش نیستید».

و در مورد صالح  علیه السلام  فرموده است:

﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱسۡتَعۡمَرَكُمۡ فِيهَا فَٱسۡتَغۡفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِۚ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٞ مُّجِيبٞ٦١ [هود: 61].

«به‌سوی قوم ثمود یکی از خودشان را فرستادیم که صالح نام داشت. گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که معبودی جز او برای شما وجود ندارد. اوست که شما را از زمین آفریده و آبادانی آن را به شما واگذار نموده است. پس از او طلب آمرزش بنمایید و به‌سوی او برگردید، بی‌گمان خداوند نزدیک و پذیرنده است».

درباره شعیب  علیه السلام  می‌فرماید:

﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ وَلَا تَنقُصُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَۖ إِنِّيٓ أَرَىٰكُم بِخَيۡرٖ وَإِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٖ مُّحِيطٖ٨٤ [هود: 84].

«شعیب را (نیز) به سوی قوم مدین فرستادیم که از خود آنان بود. گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید جز او معبودی ندارید و از پیمانه و ترازو مکاهید، من شما را خوب و بی‌نیاز می‌بینم، من بر شما از عذاب روز فراگیر می‌ترسم».

و در مورد عیسی  علیه السلام  فرموده است:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ٥١ [آل عمران: 51].

«بی‌گمان خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس اورا بپرستید این راهی است راست».

خلاصه اینکه همۀ پیامبران  علیهم السلام  به توحید الوهیت دعوت دادند؛ یعنی، تنها خدا را پرستش نمودن و پرهیز از عبادت طاغوت و بت‌ها؛ چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَيۡهِ ٱلضَّلَٰلَةُۚ فَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ٣٦ [النحل: 36].

«ما میان هر ملتی، پیغمبری را فرستاده‌ایم که خدا را بپرستید و از طاغوت دوری کنید. خداوند گروهی از مردمان را هدایت داد و گروهی از ایشان گمراهی بر آنان واجب گردید؛ پس در زمین گردش کنید و بنگرید و ببینید که سرانجام کار کسانی که (آیات خدا را) تکذیب کرده‌اند، به کجا کشیده است».

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نمونۀ واقعی مؤمنی موحد و یکتاپرست بود که اصحاب و یاران خویش را براساس توحید و دوری آنان از آلایشها تربیت نمود. نمونۀ واقعی این مسئله، آیه ذیل می‌باشد:

﴿قُلۡ إِنَّنِي هَدَىٰنِي رَبِّيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ دِينٗا قِيَمٗا مِّلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۚ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٦١ قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٦٣ قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيۡءٖۚ وَلَا تَكۡسِبُ كُلُّ نَفۡسٍ إِلَّا عَلَيۡهَاۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُم مَّرۡجِعُكُمۡ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ١٦٤ [الأنعام: 161-164].

«بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راه راست رهنمود کرده است و آن دین راست و استوار و پابرجا یعنی دین ابراهیم است؛ همان کسی که حق‌گرا بود و از زمرۀ مشرکان نبود. بگو نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خداست که پروردگار جهانیان است. خدا را هیچ گونه شریکی نیست و به همین دستور داده شده‌ام و من اولین مسلمان هستم. بگو: آیا پروردگاری جز خدا را بطلبم و حال آنکه خدا پروردگار هر چیز است؟ هیچ کسی جز برای خود کار نمی‌کند و هیچ کس گناه دیگری را بر دوش نمی‌کشد. سرانجام، همه شما به سوی خدا باز می‌گردید و شما را از آنچه در آن اختلاف می‌ورزید، آگاه می‌سازد».

لازم به یادآوری است که وقتی نتایج و دستاوردهای تربیت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  مشخص گردید، صحابه نیز از همه آنچه با توحید الوهیت و ربوبیت و توحید اسماء و صفات متضاد بود، خود را پاک نمودند. آنها برای داوری جز به خداوند، نزد کسی مراجعه نمی‌کردند و جز خدا از کسی در آنچه باعث ناخشنودی خدا می‌گشت، اطاعت نمی‌نمودند و هیچ چیزی را مانند خدا دوست نمی‌داشتند و از هیچ چیزی جز خدا نمی‌ترسیدند و جز خداوند بر کسی توکل ننموده و برای کسی حیوان سر نمی‌بریدند و برای کسی نذر نمی‌کردند و فقط از خداوند کمک می‌خواستند و در آنچه جز خداوند کسی دیگر توانایی انجام آن را ندارد، از کسی یاری نمی‌خواستند و خداوند را نه به مخلوقات و هستی و نه با آنچه وجود ندارد، تشبیه می‌کردند؛ بلکه تا آخرین حد او را پاک و منزه می‌دانستند و تمام صفات و خصوصیاتی که برای خداوند در قرآن بیان شده و یا پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آن را ذکر نموده است، بدون تحریف یا تعطیل یا تأویل می‌پذیرفتند و در تنهایی جز از خدای یکتا از کسی نمی‌ترسیدند و هیچ یکی از آفریدگانش را در صفتی از صفتهای ربوبیتش مانند: زنده کردن، میراندن، روزی دادن، دانش فراگیر، قدرت فوق العاده، پایدار بودن، بقای مطلق، حلال کردن، حرام نمودن و امثال آن شریک نمی‌ساختند. خداوند ما را از زمره کسانی بگرداند که توحید را به صورت قولی و عملی و عقیدتی محقق می‌نمایند؛ چراکه اختیار این امر در دست اوست و او بر آن تواناست[84].

آیه‌های مکی علاوه بر توضیح وتشریح و اثبات عقیدۀ توحید، رسالت محمد را به سوی همه انسانها و جن‌ها نیز تثبیت می‌نماید؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٢٨ [سبأ: 28].

«و ما تو را برای جملگی مردمان فرستاده‌ایم تا مژده‌رسان و بیم دهنده باشی و لیکن اکثر مردم بی‌خبرند».

همچنین می‌فرماید:

﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٨ [الأعراف: 158].

«بگو ای مردم! من فرستاده خدا به‌سوی جملگی شما هستم؛ خدائی که ملک آسمانها و زمین از آن اوست. جز او معبودی نیست، او است که می‌میراند و زنده می‌گرداند؛ پس ایمان بیاورید و از خدا و فرستاده‌اش، آن پیغمبر درس نخوانده‌ای که ایمان به خدا و سخنهایش دارد، پیروی کنید تا هدایت یابید».

و می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ صَرَفۡنَآ إِلَيۡكَ نَفَرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوٓاْ أَنصِتُواْۖ فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوۡاْ إِلَىٰ قَوۡمِهِم مُّنذِرِينَ٢٩ قَالُواْ يَٰقَوۡمَنَآ إِنَّا سَمِعۡنَا كِتَٰبًا أُنزِلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ وَإِلَىٰ طَرِيقٖ مُّسۡتَقِيمٖ٣٠ يَٰقَوۡمَنَآ أَجِيبُواْ دَاعِيَ ٱللَّهِ وَءَامِنُواْ بِهِۦ يَغۡفِرۡ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمۡ وَيُجِرۡكُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِيمٖ٣١ [الأحقاف: 29-31].

«(ای پیغمبر! خاطرنشان ساز) زمانی را که گروهی از جنیان را به‌سوی تو روانه کردیم تا قرآن را بشنوند، هنگامی که حاضر آمدند به یکدیگر گفتند خاموش باشید و گوش فرا دهید. هنگامی که به پایان آمد به عنوان مبلغان و دعوت کنندگان به سوی قوم خود برگشتند. اینان گفتند: ای قوم، ما به کتابی گوش فرا دادیم که بعد از موسی فرستاده شده است و کتابهای پیش از خود را تصدیق می‌کند و به‌سوی حق رهنمود می‌کند و به راه راست هدایت می‌نماید. ای قوم ما، سخنان فرا خوانندۀ الهی را بپذیرید و به او ایمان بیاورید تا خدا گناهتان را بیامرزد و شما را از عذاب دردناک در پناه خویش دارد».

علاوه بر آیه‌های ذکر شده، آیه‌های زیادی در قرآن کریم وجود دارد که رسالت محمد برای همۀ انسانها و جنها را اثبات می‌نماید[85].

آیه‌های مکی علاوه بر اینکه عقیدۀ درست در مورد توحید و انواع آن و باور راستین در مورد پیامبر و رسالت را در وجود آنها تثبیت کرد، عقیدۀ درست در مورد فرشتگان را نیز به آنها آموخت. به آنها آموخت که آنها از آفریده‌های خدا هستند که او را سجده می‌کنند و در آسمانها و زمین هیچ گونه مشارکتی با خدا ندارند و به کسی فایده و ضرری نمی‌رسانند مگر به دستور خدا:

﴿وَيُسَبِّحُ ٱلرَّعۡدُ بِحَمۡدِهِۦ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ مِنۡ خِيفَتِهِۦ وَيُرۡسِلُ ٱلصَّوَٰعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَآءُ وَهُمۡ يُجَٰدِلُونَ فِي ٱللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ ٱلۡمِحَالِ١٣ [الرعد: 13].

«و رعد و فرشتگان از هیبت و عظمت الله، حمد و ثنای او را می‌گویند و خدا صاعقه‌ها را روان می‌سازد و هر کس را که بخواهد بدانها گرفتار می‌کند در حالی که آنان دربارۀ خدا به مجادله می‌پردازند و خدا دارای قدرتی بی‌انتها و کیفری سخت و دردناک است».

﴿وَلِلَّهِۤ يَسۡجُدُۤ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن دَآبَّةٖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ٤٩ [النحل: 49].

«آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین جنبنده وجود دارد، خدای را سجده و کرنش می‌کنند و فرشتگان نیز خدای را سجده می نمایند و تکبر نمی‌ورند».

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلًا أُوْلِيٓ أَجۡنِحَةٖ مَّثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۚ يَزِيدُ فِي ٱلۡخَلۡقِ مَا يَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١ [فاطر: 1].

«ستایش خداوندی را که آفریننده آسمانها و زمین است و فرشتگان را با بال‌های دوتا دوتا و سه‌تا سه‌تا و چهارتا چهارتا آفریده و هر چه بخواهد بر آفرینش می‌افزاید؛ چراکه بر هر چیزی توانا است».

﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢ [سبأ: 22].

«(ای پیامبر به مشرکان) بگو کسانی را به فریاد بخوانید که به جز خدا (آنها را معبود) می‌پندارید.(اما بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمی گشایند) آنها در آسمان‌ها و زمین کم‌ترین حق مشارکتی ندارند».

همچنین آیه‌های مکی سایر ارکان ایمان را در دل‌های مؤمنان به وسیلۀ اسلوب اعجازانگیزش استوار و محکم نمود و آن را برای مردم تشریح و توضیح داد؛ چنانکه در مورد کیفیت نزول قرآن می‌فرماید:

﴿وَقُرۡءَانٗا فَرَقۡنَٰهُ لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ عَلَىٰ مُكۡثٖ وَنَزَّلۡنَٰهُ تَنزِيلٗا١٠٦ [الإسراء: 106].

«قرآنی است که آن را بخش، بخش فرستاده‌ایم تا آن را آرام بر مردم بخوانی و قطعاً ما آن را قسمت قسمت فرستاده‌ایم».

﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِيَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ٢٣ [الزمر: 23].

«خداوند بهترین سخن را فرو فرستاده است؛ کتابی را که همگون و مکرر است. از آن لرزه بر اندام کسانی می‌افتد که از پروردگار خود می‌ترسند و از آن پوست‌هایشان و دل‌هایشان نرم و آمادۀ پذیرش قرآن خدا می‌گردد. این رهنمود الهی است و خدا هر که را بخواهد در پرتو آن راهیاب می‌سازد و خدا هر که را گمراه سازد، اصلاً راهنما و راهبری نخواهد داشت».

﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ إِذۡ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٖ مِّن شَيۡءٖۗ قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِي جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِيسَ تُبۡدُونَهَا وَتُخۡفُونَ كَثِيرٗاۖ وَعُلِّمۡتُم مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَلَآ ءَابَآؤُكُمۡۖ قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ فِي خَوۡضِهِمۡ يَلۡعَبُونَ٩١ [الأنعام: 91].

«کافران، خدا را چنان که باید نشناخته‌اند، وقتی که می‌گویند: خداوند هیچ چیزی بر هیچ‌کس فرو نفرستاده است بگو: چه کسی کتابی را نازل کرده است که موسی آن را برای مردم آورده است و نور و هدایتی بوده است که آن را در کاغذها می‌نویسید و بخشی از آن را آشکار و بسیاری از آن را پنهان می‌کنید و به شما چیزهایی آموخته شده است که شما و پدران شما از آنها با خبر نبوده‌اید، بگو: خدا (این قرآن را نازل کرده است) و بگذارید بر باطل خود فرو روند و به بازیچه پردازند».

همچنین خداوند سبحان بیان نموده است که به پیامبران قبل از پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  کتا‌ب‌هایی غیر از قرآن نازل کرده است:

﴿وَرَبُّكَ أَعۡلَمُ بِمَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَلَقَدۡ فَضَّلۡنَا بَعۡضَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ عَلَىٰ بَعۡضٖۖ وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا٥٥ [الإسراء: 55].

«و پروردگارت از مردمان به چیزهایی که در آسمان و زمین‌اند آگاه‌تر است. ما برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری داده‌ایم و به داوود زبور عطا نموده‌ایم».

﴿نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ٣ [آل عمران: 3].

«کتاب را بر تو نازل کرده است که مشتمل بر حق است. تصدیق کنندۀ کتاب‌هایی است که قبل از آن بوده‌اند و خداوند پیش از آن تورات و انجیل را نازل کرده است».

و بیان نمود که بسیاری از پیامبران را مبعوث کرده است:

﴿وَكَمۡ أَرۡسَلۡنَا مِن نَّبِيّٖ فِي ٱلۡأَوَّلِينَ٦ [الزخرف: 6].

«ما پیغمبران زیادی را به میان ملت‌های پیشین روانه کرده‌ایم».

همچنین خداوند نام بعضی از پیامبران را در قرآن ذکر نموده و نام بعضی دیگر را نیز ذکر ننموده است.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِكَ مِنۡهُم مَّن قَصَصۡنَا عَلَيۡكَ وَمِنۡهُم مَّن لَّمۡ نَقۡصُصۡ عَلَيۡكَۗ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأۡتِيَ بِ‍َٔايَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قُضِيَ بِٱلۡحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٧٨ [غافر: 78].

«پیش از تو پیغمبرانی فرستاده‌ایم.سرگذشت بعضی‌ها را برای تو بازگو کرد و سرگذشت برخی را برای تو بازگو نکرده‌ایم، هیچ پیغمبری حق نداشته است معجزه‌ای را نشان دهد مگر به فرمان خدا زمانی هم که فرمان خدا آمد، دادگرانه داوری شده است و آن وقت باطل‌گرایان زیانمند گشته‌اند».

وصف بهشت در قرآن کریم و تأثیر آن بر صحابه

آیه‌های مکی تا آخرین حد، توجه خود را به روز قیامت متمرکز نمود. کمتر سورۀ مکی یافت می‌شود که در آن برخی از حالات قیامت و حالات نعمت داده شدگان و حالات عذاب یافتگان و کیفیت حشر مردم و محاسبه آنان بیان نشده باشد، به گونه‌ای که گویا انسان روز قیامت را با چشم مشاهده می‌نماید:

﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧ وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِيَامٞ يَنظُرُونَ٦٨ وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ وَجِاْيٓءَ بِٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٦٩ وَوُفِّيَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَا يَفۡعَلُونَ٧٠ وَسِيقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ يَتۡلُونَ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِ رَبِّكُمۡ وَيُنذِرُونَكُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰكِنۡ حَقَّتۡ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٧١ قِيلَ ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَكَبِّرِينَ٧٢ وَسِيقَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَا سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِينَ٧٣ وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُۖ فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ٧٤ وَتَرَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ حَآفِّينَ مِنۡ حَوۡلِ ٱلۡعَرۡشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡۚ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّۚ وَقِيلَ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٧٥ [الزمر: 67-75].

 «آنان آن گونه که شایسته است، خدا را نشناخته‌اند. در روز قیامت سراسر زمین یکباره در مشت او قرار دارد و آسمان‌ها با دست راست او در هم پیچیده می‌شود. خدا پاک و منزه از شرک آنان است. در صور دمیده خواهد شد. تمام کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند، می‌میرند، مگر کسانی که خدا بخواهد. سپس بار دیگر در آن دمیده می‌شود. به ناگاه همگی به پا می‌خیزند و می‌نگرند و زمین با نور خداوندگارش روشن می‌شود و کتاب گذاشته می‌شود و پیغمبران و گواهان آورده می‌شوند و راست و درست میان مردم داوری می‌گردد و اصلاً بدیشان ستم نمی‌شود و به تمام و کمال سزا و جزای هر کاری را که انسان کرده است، بدو داده می‌شود و خدا بهتر می‌داند که آنان چه کارهایی را می‌کرده‌اند و کافران به سوی دوزخ گروه گروه رانده می‌شوند و هنگامی که بدانجا می‌رسند، درهای آن به رویشان گشوده می‌گردد و نگهبانان دوزخ بدیشان می‌گویند: آیا پیغمبرانی از جنس خودتان به میانتان نیامده‌اند تا آیه‌های پروردگارتان را برای شما بخوانند و شما را از رویارویی چنین روزی بترسانند؟ می‌گویند: آری ولیکن فرمان عذاب بر کافران ثابت و قطعی است. بدیشان گفته می‌شود: از درهای دوزخ داخل شوید جاودانه در آن می‌مانید. جایگاه متکبران چه بد جایگاهی است و کسانی که از پروردگارشان می‌ترسند، گروه گروه به سوی بهشت رهنمود می‌شوند تا بدانگاه که به بهشت می‌رسند؛ بهشتی که درهای آن باز است. بدین هنگام نگهبانان بهشت بدیشان می‌گویند: درودتان باد. خوب بوده‌اید و به نیکی زیسته‌اید، پس خوش باشید و داخل بهشت شوید و جاودانه در آن بمانید! و می‌گویند: سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که با ما به وعدۀ خویش وفا کرد و سرزمین (بهشت) را از آن ما نموده است که هر جا بخواهیم منزل گزینیم و به سر ببریم، پاداش عمل کنندگان چه خوب و جالب است! فرشتگان را خواهی دید که گرداگرد عرش خدا حلقه زده‌اند و به سپاس و ستایش پروردگار خود مشغول‌اند. در میان (بندگان خدا داوری می‌شود) و دادگرانه و واقعی در میانشان داوری می‌گردد و گفته می‌شود: حمد و ستایش، خداوند جهانیان را سزا است».

بدین صورت آیه‌های کریمه، حالت بهشت را شرح و توصیف نمود و این موضوع در وجود صحابه تأثیر به سزایی می‌گذاشت. از جمله چیزهایی که در توصیف بهشت آمده است، اینکه بهشت، بی‌نظیر است و درها و پله‌هایی دارد و جویبارها از زیر درختان و کاخ‌های آن روان است و در آن چشمه‌ها، قصرها و خیمه‌هایی وجود دارد و در آن درختان گوناگونی مانند سدره‌المنتهی و طوبی وجود دارد همچنین قرآن کریم از نعمتهای اهل بهشت و خوراکیها، نوشیدنی‌ها، شراب‌ها، ظروف، لباس‌ها، زیورآلات، فرش‌ها و خدمتگزارانشان و از گفته‌ها و زنانشان سخن گفته است و از بهترین چیزی که داده می‌شوند، سخن به میان آورده است که با این توصیف‌های قرآن از بهشت، جوارح، احساسات، اذهان و دل‌های مسلمانان، متوجه و شیفته آن شده بودند. از جمله توصیف‌های بهشت، می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:

1- بی‌نظیر بودن بهشت

نعمتهایی که خدا در بهشت برای بندگان پرهیزگارش آماده نموده است، از کرم، جود و بخشش الهی سرچشمه گرفته‌اند و برخی از آنها برای ما توصیف شده است، اما آنچه خداوند از ما پنهان نموده است، عقلهای ما آن را درک نمی‌نمایند و افکار ما به حقیقت آن نمی‌رسند. خداوند می‌فرماید:

﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٧ [السجدة: 16-17].

«پهلوهایشان از بسترها به دور می‌شود. پروردگار خود را با بیم و امید به فریاد می‌خوانند و از چیزهایی که بدیشان داده‌ایم، می‌بخشند. هیچ کس نمی‌داند در برابر کارهایی که انجام می‌دهند چه چیزهای شادی آفرین و مسرت بخشی برای ایشان پنهان شده است و خداوند نیز سبب این پاداش را چنین بیان نموده است که این به خاطر کارهای بزرگی از قبیل: شب زنده‌داری و انفاق در راه خدا می‌باشد».

2- درجه‌ها و مقامهای بهشت

اهل بهشت براساس اعمال و توفیقی که خداوند به آنها برای انجام اعمال ارزانی نموده است، علاوه بر اینکه با یکدیگر متفاوت هستند، مقامهایشان نیز در آخرت متفاوت خواهد بود؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَن يَأۡتِهِۦ مُؤۡمِنٗا قَدۡ عَمِلَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلدَّرَجَٰتُ ٱلۡعُلَىٰ٧٥ [طه: 75].

«و هر که با ایمان و عمل صالح، پیش پروردگارش رود، چنین کسانی دارای مراتب والا و منازل بالایند».

دوستان مؤمن خدا نیز در این مقامها بر حسب ایمان و تقوای خود قرار دارند. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعَاجِلَةَ عَجَّلۡنَا لَهُۥ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلۡنَا لَهُۥ جَهَنَّمَ يَصۡلَىٰهَا مَذۡمُومٗا مَّدۡحُورٗا١٨ وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا١٩ كُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّكَۚ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحۡظُورًا٢٠ ٱنظُرۡ كَيۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ وَلَلۡأٓخِرَةُ أَكۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَكۡبَرُ تَفۡضِيلٗا٢١ [الإسراء: 18-21].

«هر کس که دنیای زودگذر را بخواهد، آن اندازه که خود می‌خواهیم و به هر کس که صلاح می‌دانیم هر چه زودتر در دنیا بدو عطا خواهیم کرد؛ سپس دوزخ را بهرۀ او می‌کنیم که آتش آن می‌سوزد در حالی که مورد سرزنش و رانده و مانده است و هر کس که آخرت را بخواهد و برای آن تلاش سزاوار را از خود نشان دهد، در حالی که مؤمن باشد این چنین کسانی تلاششان بی‌سپاس نمی‌ماند و ما هر یک از اینان و از آنان را از بخشش پروردگارت کمک می‌رسانیم. بخشش پروردگارت هرگز ممنوع نگشته است. ببین چگونه برخی را بر برخی دیگر برتری داده‌ایم و در آخرت، درجات بزرگ‌تر و برتریها سترگ‌تر است».

3- نهرهای بهشت

قرآن کریم در آیه‌های زیادی از نهرهای بهشت، یاد نموده است و می‌فرماید:

﴿مَّثَلُ ٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۖ فِيهَآ أَنۡهَٰرٞ مِّن مَّآءٍ غَيۡرِ ءَاسِنٖ وَأَنۡهَٰرٞ مِّن لَّبَنٖ لَّمۡ يَتَغَيَّرۡ طَعۡمُهُۥ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ خَمۡرٖ لَّذَّةٖ لِّلشَّٰرِبِينَ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ عَسَلٖ مُّصَفّٗىۖ وَلَهُمۡ فِيهَا مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَمَغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡۖ كَمَنۡ هُوَ خَٰلِدٞ فِي ٱلنَّارِ وَسُقُواْ مَآءً حَمِيمٗا فَقَطَّعَ أَمۡعَآءَهُمۡ١٥ [محمد: 15].

«وصف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است، در آن رودبارهایی از آبی است که گندیده و بدبو نگشته است و رودبارهایی از شیری است که طعم و مزه آن متغیر نشده است و رودبارهایی از شرابی است که سراپا لذت برای نوشندگان است و رودبارهایی از عسلی است که خاص و پالوده است و در آن‌جا، آنان هرگونه میوه‌ای دارند و از آمرزش پرودرگارشان برخوردارند (آیا چنین کسانی) همانند کسانی‌اند که در آتش دوزخ جاویدان می‌مانند و از آب داغ و جوشان می‌نوشند که اندرون و روده هایشان را پاره پاره می‌کند و از هم می‌گسلد».

4- چشمه‌های بهشت

در بهشت چشمه‌های زیادی است که طعم و جویبارهای آن مختلف است؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٍ٤٥ [الحجر: 45].

«بی‌گمان پرهیزگاران در میان باغها و چشمه‌ساران به سر می‌برند».

و می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي ظِلَٰلٖ وَعُيُونٖ٤١ [المرسلات: 41].

«بی‌گمان پرهیزگاران در سایه‌ها و چشمه‌ها به سر می‌‌برند».

و در توصیف آن دو باغی که برای کسی آماده نموده است که از پروردگارش می‌ترسد، می‌فرماید:

﴿فِيهِمَا عَيۡنَانِ نَضَّاخَتَانِ٦٦ [الرحمن: 66].

«در آن باغها چشمه‌هایی است که قلقل کنان از زمین می‌جوشند».

در بهشت نیز دو چشمه وجود دارد که بندگان مقرب، آبهای خالص آن را می‌نوشند و نیکوکاران از این دو چشمه آب آمیخته و مخلوط می‌نوشند و یکی از آنها چشمۀ کافور است؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ يَشۡرَبُونَ مِن كَأۡسٖ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا٥ عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا عِبَادُ ٱللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِيرٗا٦ [الإنسان: 5-6].

«نیکان جام‌های شرابی را سر می‌کشند و می‌نوشند که آمیخته به کافور است. (این جامها پر می‌شود از) چشمه‌ای که بندگان خدا از آن می‌نوشندو هر کجا که بخواهند، با خود روان می‌کنند و می‌برند».

خداوند خبر داده است که نیکان نوشیدنی مرکبی می‌نوشند، در حالی که برخی از بندگان خدا، آن را خالص می‌نوشند.

 

چشمۀ دوم، چشمۀ تسنیم است؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِي نَعِيمٍ٢٢ عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ٢٣ تَعۡرِفُ فِي وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِيمِ٢٤ يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيقٖ مَّخۡتُومٍ٢٥ خِتَٰمُهُۥ مِسۡكٞۚ وَفِي ذَٰلِكَ فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ٢٦ وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِيمٍ٢٧ عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ٢٨ [المطففین: 22-28].

«بی‌گمان نیکان در میان انواع نعمت‌های فراوان بهشت به سر خواهند برد. بر تختهای مجلل تکیه می‌زند و می‌نگرند. خوشی و خرمی و نشاط را در چهره‌هایشان خواهید دید. به آنان از شراب زلال و خالصی داده می‌شود که دست نخورده و سربسته است. مهر در بند آن، از مشک است مسابقه دهندگان باید برای به دست آوردن این با همدیگر مسابقه بدهند و بر یکدیگر پیشی بگیرند. آمیزۀ آن تسنیم است که مقربان از آن می‌نوشند».

یکی از چشمه‌های دیگر بهشت، چشمه‌ای است که سلسبیل نامیده می‌شود. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَيُسۡقَوۡنَ فِيهَا كَأۡسٗا كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلًا١٧ عَيۡنٗا فِيهَا تُسَمَّىٰ سَلۡسَبِيلٗا١٨ [الإنسان: 17-18].

«در آن‌جا جام‌های شراب بدیشان می‌دهند که آمیزۀ آن زنجبیل است، چشمه‌ای که در بهشت است و سلسبیل نامیده می‌شود».

5- توصیف برخی از درخت‌های بهشت

الف سدرة‌المنتهی:

خداوند از این درخت در قرآن یاد نموده و خبر داده است که رسول خدا جبرئیل را در صورت اصلی خود نزد این درخت دیده است و نزد آن، جنت مأوی است؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ١٤ عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ١٥ إِذۡ يَغۡشَى ٱلسِّدۡرَةَ مَا يَغۡشَىٰ١٦ مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ١٧ [النجم: 14-17].

«نزد سدرة‌المنتهی که در کنار آن بهشت که منزلگاه است وجود دارد. آن‌گاه که سدره را فرا گرفت آنچه فرا گرفت. چشم به خطا نرفت و سرکشی نکرد».

ب درخت طوبی:

طوبی، درخت بزرگی است که لباس‌های بهشتیان از آن ساخته می‌شود؛ چنانکه ابوسعید خدری  رضی الله عنه  می‌گوید: پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «طوبی، درختی است در بهشت که مسیر آن صد سال است و لباس‌های اهل بهشت از برگ‌های آن، ساخته می‌شوند»[86].

یک سوار، سایۀ آن را صد سال طی می‌نماید. درخت بزرگی است که اندازه آن را کسی جز خدا نمی‌داند. فقط رسول خدا میزان بزرگی آن را در حدیثی که بخاری از ابوهریره نقل کرده، چنین بیان فرموده است: «در بهشت درختی وجود دارد که سوارکار، در صد سال سایه آن را طی می‌نماید». و خداوند توصیف این درخت را چنین یاد می‌کند:

﴿وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ٣٠ [الواقعة: 30].

«و در میان سایه‌های فراوان و گسترده و کشیده».

که این آفرینش شگفت‌انگیز بر قدرت سازندۀ آن دلالت می‌نماید.

6- خوراک و نوشیدنی‌های اهل بهشت

خدا می‌فرماید: در بهشت خوردنی‌ها و نوشیدنی‌هایی است از هر نوعی که در دل انسان بخواهد».

﴿وَفَٰكِهَةٖ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ٢٠ [الواقعة: 20].

«هر نوع میوه‌ای را که برگزینند».

﴿يُطَافُ عَلَيۡهِم بِصِحَافٖ مِّن ذَهَبٖ وَأَكۡوَابٖۖ وَفِيهَا مَا تَشۡتَهِيهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡيُنُۖ وَأَنتُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٧١ [الزخرف: 71].

«برایشان کاسه‌ها و جام‌های زرین به گردش انداخته می‌شود و هر چه دلشان بخواهد و هر چه چشم از آن لذت ببرد، در بهشت وجود دارد و شما در آن جا جاودانه خواهید بود».

خداوند نیز برای آنها استفاده از خوبی‌ها و انواع خوراکی‌ها و نوشیدنی‌ها را که تمایل داشته باشند، مباح و جایز قرار داده است:

﴿كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِيٓ‍َٔۢا بِمَآ أَسۡلَفۡتُمۡ فِي ٱلۡأَيَّامِ ٱلۡخَالِيَةِ٢٤ [الحاقة: 24].

«در برابرکارهایی که در روزگاران گذشته انجام می‌داده‌اید، گوارا بخورید و بنوشید».

 7- نوشیدنی‌های اهل بهشت

از نوشیدنی‌هایی که خداوند به اهل بهشت ارزانی می‌نماید، شراب است و خاصیت شراب بهشت این است که از عیب و آفتهایی که شراب‌های دنیا دارند، پاک و مبرا است. شراب‌های دنیا عقل انسان را از بین می‌برد و سر و شکم را به درد می‌آورد و جسم را بیمار می‌کند و کیفیت و رنگشان هم معیوب است، اما شراب بهشت از همۀ این عیب‌ها خالی است و علاوه بر آن زیبا، زلال و گوارا می‌باشند[87].

چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿يُطَافُ عَلَيۡهِم بِكَأۡسٖ مِّن مَّعِينِۢ٤٥ بَيۡضَآءَ لَذَّةٖ لِّلشَّٰرِبِينَ٤٦ لَا فِيهَا غَوۡلٞ وَلَا هُمۡ عَنۡهَا يُنزَفُونَ٤٧ [الصافات: 45-47].

«قدح‌های می برگرفته از رودبار جاری شراب گرداگرد آنان در گردش است. سفید رنگ است و خوشگوار برای نوشندگان. نه در آن تباهی‌ها و گرفتاری‌هایی است ونه می‌خواران از آن به حالت تهوع در می‌آیند».

خداوند زیبایی رنگ آن را سفید توصیف نموده است، سپس بیان می‌کند که انسان از نوشیدنش لذت می‌برد و خسته نمی‌شود.

در جایی دیگر شراب بهشت را این گونه توصیف می‌نماید:

﴿يَطُوفُ عَلَيۡهِمۡ وِلۡدَٰنٞ مُّخَلَّدُونَ١٧ بِأَكۡوَابٖ وَأَبَارِيقَ وَكَأۡسٖ مِّن مَّعِينٖ١٨ لَّا يُصَدَّعُونَ عَنۡهَا وَلَا يُنزِفُونَ١٩ [الواقعة: 17-19].

«نوجوانانی همیشه نوجوان برای (خدمت بدیشان پیرامونشان درآمد و رفت هستند و باده را) برای آنان می‌گردانند. (و به گردش در می‌آورند) قدح‌ها و کوزه‌ها و جام‌هایی از رودبار روان شراب را. از نوشیدن آن نه سردرد می‌گیرند و نه عقل و شعور خود را از دست می‌دهند».

﴿يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيقٖ مَّخۡتُومٍ٢٥ خِتَٰمُهُۥ مِسۡكٞۚ وَفِي ذَٰلِكَ فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ٢٦ [المطففین: 25-26].

«به آنان از شراب زلال و خالصی داده می‌شود که دست نخورده و سر بسته است. مهر و در بند آن از مشک است. مسابقه دهندگان باید برای به دست آوردن این با همدیگر مسابقه بدهند و بر یکدیگر پیشی بگیرند».

«رحیق» شرابی است که برای آن دو وصف بیان شده است: اول اینکه شراب سر بسته و دست نخورده‌ای است. دوم اینکه وقتی آن را می‌نوشنددر پایان، بوی مسک از آن می‌تراود[88].

8- خوراکی‌ها و نوشیدنی‌های اهل بهشت، آلودگی به همراه ندارد

بهشت سرایی است پاکیزه و اهل بهشت نیز از آلودگیها پاک هستند؛ چنانکه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اولین گروهی که از امت من وارد بهشت می‌شوند، چهره‌هایشان چون ماه شب چهارده است. سپس چهره‌های کسانی که بعد از آنها وارد بهشت می‌شوند، بسان درخشنده‌ترین ستاره آسمان می‌باشد. کسانی که بعد از این دو گروه وارد بهشت می‌شوند، دارای مراتب متفاوت‌اند و اهل بهشت ادرار و مدفوع و خلم و بزاق ندارند»[89].

مورد دیگری که اهل بهشت با یکدیگر در آن تفاوت دارند و حدیث به آن تصریح نموده است، بهره‌مندی از نور و روشنایی است. البته در پاک بودن از آلودگی‌ها، همه مشترک‌اند؛ یعنی، هیچ کدام، ادرار و مدفوع و تف و آب دهان و آب بینی ندارد و فضله‌های خوراک و نوشیدنی‌ها به عرقی مانند عرق مشک که از بدن‌هایشان می‌تراود، تبدیل می‌شود؛ چنانکه برخی از آن به آروغ تبدیل می‌شود که از آن بوهای خوش و عطرآگینی به مشام می‌رسد و رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «اهل بهشت، در آنجا می‌خورند و می‌نوشند و تف نمی‌اندازند و ادرار و مدفوع و خلم ندارند. گفتند: پس خوراکی که می‌خورند چه می‌شود؟ فرمود: به آروغی مانند بوی مشک تبدیل می‌شود»[90].

9- لباس و زیورآلات اهل بهشت

اهل بهشت، لباس‌های مجلل و بسیار زیبایی همانند لباس‌های ابریشمی می‌پوشند و با انواع زیورآلات از قبیل: دستبندهای طلا و نقره و جواهرات گران قیمت خود را می‌آرایند؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ يَدۡخُلُونَهَا يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗاۖ وَلِبَاسُهُمۡ فِيهَا حَرِيرٞ٣٣ [فاطر: 33].

«باغ‌های اقامتی است که بدان‌ها داخل می‌شوند و در آن جاه‌ها با دستبندهای طلا و مروارید آراسته می‌گردند و لباسشان در آن جا ابریشمی است».

﴿عَٰلِيَهُمۡ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضۡرٞ وَإِسۡتَبۡرَقٞۖ وَحُلُّوٓاْ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٖ وَسَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ شَرَابٗا طَهُورًا٢١ [الإنسان: 21].

«بر تن ایشان، لباسهای ابریشمی نازک و سبز و دیبای ضخیمی است و با دستبندها و النگوهای سیمین، زیب و زینت داده شده‌اند. پروردگارشان بدیشان شراب پاک می‌نوشاند».

لباس‌های‌شان رنگ‌های مختلفی دارد و از انواع لباس‌هایی که می‌پوشند، لباس سبز از حریر نازک و ضخیم می‌باشد.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَيَلۡبَسُونَ ثِيَابًا خُضۡرٗا مِّن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَّكِ‍ِٔينَ فِيهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِۚ نِعۡمَ ٱلثَّوَابُ وَحَسُنَتۡ مُرۡتَفَقٗا٣١ [الکهف: 31].

«آنان کسانی هستند که بهشت جاویدان از آن ایشان است، بهشتی که در زیر آن جویبارها روان است. آنان در آن جا با دستبندهای طلا آراسته می‌شوند و جامه‌های سبز حریر نازک و ضخیم می‌پوشند درحالی که بر تختها و مبلمانها تکیه زده‌اند. چه پاداش خوبی است، چه منزل و مقر زیبایی است»؟.

همچنین پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  خبر داده است که اهل بهشت شانه‌هایی طلایی دارند و با عود خوشبو خود را دود می‌کنند و بخور می‌دهند و بوی خوب مشک از بدنشان می‌تراود؛ چنانکه فرمود: «ظرف‌هایشان از طلا و نقره است و آنچه در بخوردانهایشان می‌سوزد، عود عطر است و عرق‌هایشان مشک است»[91].

لباس‌ها و زیور آلات اهل بهشت کهنه نمی‌شوند و از بین نمی‌رود. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هر کس وارد بهشت شود، در ناز و نعمت قرار می‌گیرد و رنجور و ناراحت نمی‌گردد، لباسش کهنه نمی‌شود و جوانی او از بین نمی‌رود»[92].

 

10- اجتماع اهل بهشت و سخنان آنان

اهل بهشت به دیدار یکدیگر می‌روند و در مجلسی زیبا گرد هم می‌آیند و با هم گفتگو می‌نمایند و از آنچه برایشان در دنیا اتفاق افتاده و از وارد شدن به بهشت که خداوند به آنها ارزانی نموده است، یاد می‌کنند؛ چنانکه خداوند در توصیف گردهم آیی اهل بهشت فرموده است:

﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِينَ٤٧ [الحجر: 47].

«و کینه‌توزی و دشمنانگی را از سینه‌هایشان بیرون می‌کشیم و برادرانه بر تختها رویاروی هم می‌نشینند».

قرآن فقط بخشی از سخنانی که آنها در مجالسشان می‌گویند، ذکر نموده و فرموده است:

﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَسَآءَلُونَ٢٥ [الطور: 25].

«پرسش‌کنان رو به همدیگر می‌کنند (و از نعمت‌های بهشت با یکدیگر سخن می‌گویند)».

از جمله در مورد اهل شر، آنهایی که مؤمنان را به شک می‌انداختند و آنها را به کیفر و ناسپاسی فرا می‌خواندند، چنین یاد می‌کند:

﴿فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَسَآءَلُونَ٥٠ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٞ٥١ يَقُولُ أَءِنَّكَ لَمِنَ ٱلۡمُصَدِّقِينَ٥٢ أَءِذَا مِتۡنَا وَكُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَدِينُونَ٥٣ قَالَ هَلۡ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ٥٤ فَٱطَّلَعَ فَرَءَاهُ فِي سَوَآءِ ٱلۡجَحِيمِ٥٥ قَالَ تَٱللَّهِ إِن كِدتَّ لَتُرۡدِينِ٥٦ وَلَوۡلَا نِعۡمَةُ رَبِّي لَكُنتُ مِنَ ٱلۡمُحۡضَرِينَ٥٧ أَفَمَا نَحۡنُ بِمَيِّتِينَ٥٨ إِلَّا مَوۡتَتَنَا ٱلۡأُولَىٰ وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِينَ٥٩ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ٦٠ لِمِثۡلِ هَٰذَا فَلۡيَعۡمَلِ ٱلۡعَٰمِلُونَ٦١ [الصافات: 50-61].

«بعضی رو به بعضی دیگر می‌کنند و از یکدیگر می‌پرسند. یکی از آنان می‌گوید: من همنشینی داشتم. می‌گفت آیا تو از زمره کسانی هستی که باور می‌کنند (که بعد از مرگ، زندگی و رستاخیزی هست) آیا زمانی که مردیم و خاک و استخوان شدیم آیا ما مورد بازخواست قرار می‌گیریم و سزا و جزا می‌بینیم. می‌گوید: آیا شما می‌توانید نگاهی بیندازید و او را بنگرید. پس آن گاه خودش دیده‌ور می‌شود و او را در وسط دوزخ می‌بیند. می‌گوید: به خدا سوگند نزدیک بود مرا، با خود به دوزخ، پرت کنی و هلاکم سازی. اگر نعمت پروردگارم نبود، من هم از احضارشدگان(در دوزخ) بودم. آیا ما دیگر نمی‌میریم. مگر مرگ نخستینی که داشتیم و ما هرگز عذاب داده نمی‌شویم. این نعمت واقعاً پیروزی بزرگ است. برای رسیدن به چنین چیزی، کارکنان باید کار کنند».

11- زنان اهل بهشت

همسر دنیوی انسان مؤمن، در آخرت نیز زنش خواهد بود به شرط اینکه ایمان داشته باشد:

﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ يَدۡخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَدۡخُلُونَ عَلَيۡهِم مِّن كُلِّ بَابٖ٢٣ [الرعد: 23].

«باغ‌های بهشت است که جای ماندگاری است و آنان همراه کسانی از پدران و فرزندان و همسران خود بدانجا وارد می‌شوند که صالح باشند و فرشتگان از هر سویی بر آنان وارد می‌شوند».

آنها در بهشت، همراه با همسرانشان از نعمت‌ها بهره‌مند هستند و در زیر سایه‌های درختان بهشت، شاد و خوشحال تکیه می‌زنند:

﴿هُمۡ وَأَزۡوَٰجُهُمۡ فِي ظِلَٰلٍ عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ مُتَّكِ‍ُٔونَ٥٦ [یس: 56].

«آنان و همسرانشان در زیر سایه‌های پر فراخ بر تخت‌ها تکیه زده‌اند».

﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ تُحۡبَرُونَ٧٠ [الزخرف: 70].

«شما و همسرانتان به بهشت درآیید. در آن‌جا شادمان و شادکام و مکرم و محترم خواهید بود».

12- حوران بهشتی

خداوند می‌فرماید:

﴿كَذَٰلِكَ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِينٖ٥٤ [الدخان: 54].

حور از کلمه حورا گرفته شده است؛ یعنی، سفیدی و سیاهی چشم آنان خیلی است «عین» جمع کلمه عیناء، یعنی درشت چشم است و خداوند در قرآن حوران را چنین توصیف می‌نماید که آنها دوشیزگان نوجوان هم‌سن و سالی هستند که پستانهایشان تازه برآمده است؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿إِنَّ لِلۡمُتَّقِينَ مَفَازًا٣١ حَدَآئِقَ وَأَعۡنَٰبٗا٣٢ وَكَوَاعِبَ أَتۡرَابٗا٣٣ [النبأ: 31-33].

«مسلماً برای پرهیزگاران رستگاری، باغ‌های سرسبز و انواع روزی‌ها بهره ایشان می‌گردد و دختران نوجوان تازه پستان و هم‌سن و سال بهرۀ ایشان می‌شود».

«کاعب» به زنی گفته می‌شود که زیبا باشد و پستانهایش برآمده باشند و «اتراب» یعنی هم سن و سال. حور عین از آفریده‌های خداوند در بهشت است که آنها را خلق نموده و آنان را دوشیزگان هم سن و سال مورد علاقه همسرانشان قرار داده است؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ٣٥ فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡكَارًا٣٦ عُرُبًا أَتۡرَابٗا٣٧ [الواقعة: 35-37].

دوشیزه بودن آنان اقتضا می‌نماید که قبلاً هیچ کس با آنها ازدواج نکرده باشد؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿فِيهِنَّ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ لَمۡ يَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ٥٦ [الرحمن: 56].

«در آن (کاخ‌ها حوریانی) دیده فروهشته هستند که پیش از آنان دست هیچ انس و جنی به آنها نرسیده است».

و خداوند از زیبایی زنان بهشت سخن گفته و فرموده است:

﴿وَحُورٌ عِينٞ٢٢ كَأَمۡثَٰلِ ٱللُّؤۡلُوِٕ ٱلۡمَكۡنُونِ٢٣ [الواقعة: 22-23].

و منظور از مکنون، پوشیده و محفوظ است که صفای رنگ آن را نور خورشید و بازی دست‌ها تغییر نداده و در جایی دیگر آنها را به یاقوت و مرجان تشبیه نموده است:

﴿فِيهِنَّ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ لَمۡ يَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ٥٦ فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٥٧ كَأَنَّهُنَّ ٱلۡيَاقُوتُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٥٨ [الرحمن: 56-58].

«در آن (کاخها، حوریانی) دیده فروهشته هستند که پیش از آنان دست هچ انس و جنی به آنها نرسیده است، پس کدام یک از نعمت‌های پروردگارتان را دروغ می‌انگارید؛ گویی آنها یاقوت و مرجان‌اند».

«یاقوت و مرجان» دو سنگ گران قیمت و زیبا می‌باشند و چشم‌اندازی زیبا و شگفت‌انگیز دارند و همین کافی است که خداوند به حسن و زیبایی آنها شهادت می‌دهد:

﴿فِيهِنَّ خَيۡرَٰتٌ حِسَانٞ٧٠ فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٧١ [الرحمن: 70-71].

«در آن کاخها، زنان برگزیده و زیبایی هستند، پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ می‌انگارید».

باید دانست که زنان بهشت مانند زنان دنیا دارای حیض و نفاس و آب دهان و آب بینی و ادرار و مدفوع نیستند[93].

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در مورد زیبایی مردان و زنان بهشت فرموده است: «اولین گروهی که وارد بهشت می‌شوند، چهرۀ آنان بسان ماه شب چهارده می‌درخشد. آب دهان و آب بینی و مدفوع ندارند. ظرفها و شانه‌هایشان از طلا و نقره می‌باشد و از معده وشکم‌های‌شان عطر خوشبویی می‌تراود و عرق‌های‌شان خوشبو و پاک است».

13- بهترین هدیۀ اهل بهشت

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وقتی اهل بهشت وارد بهشت می‌شوند، خداوند خطاب به آنها می‌گوید: علاوه بر آنچه به شما داده‌ام، چیزی می‌خواهید؟ می‌گویند مگر چهره‌هایمان را سفید نکرده‌ای، مگر ما را وارد بهشت نساخته‌ای و مگر ما را از دوزخ نجاتمان نداده‌ای؟ آن گاه حجاب بین خالق و مخلوق برداشته می‌شود. بنابراین، نعمتی پسندیده‌تر از نگاه کردن به پروردگارشان داده نشده‌اند». و در روایتی دیگر آمده است که رسول الله این آیه را تلاوت نمود:

﴿لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞۖ وَلَا يَرۡهَقُ وُجُوهَهُمۡ قَتَرٞوَلَا ذِلَّةٌۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢٦ [یونس: 26].

«کسانی که نیکی کرده‌اند، بهشت از آن ایشان است و افزون بر آن، غبار غم و اندوه بر پیشانی ایشان نمی‌نشیند و خواری و رسوایی نمی‌بینند. آنان اهل بهشتند و جاودانه در آن می‌مانند».

در مورد رضایت خداوند که شامل حال اهل بهشت می‌شود، از ابوسعید خدری چنین نقل شده است: «خدا به بهشتیان می‌گوید: ای اهل بهشت! آنان می‌گویند: لبیک و خیر در دست تو است. خداوند می‌گوید: آیا راضی هستید؟ می‌گویند: چرا راضی نشویم، حال آنکه چیزهایی به ما داده‌ای که به هیچ یک از بندگانت نداده‌ای؟ پس می‌گوید: آیا بهتر از آن را به شما ندهم؟ می‌گویند: پرودگارا و چه چیزی بهتر از آن است؟ پس می‌گوید: از شما راضی و خشنودم و بعد از این، هرگز از شما ناراض نخواهم شد»[94].

14- سخن پایان بخش مجلس بهشتیان

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢ [الفاتحة: 2]. «ستایش پروردگار جهانیان را سزاست». جمله‌ای است که بهشتیان، مجالس خود را با آن به پایان می‌رسانند. مؤمنان برای رسیدن به بهشت مراحل خطرناک گوناگونی را طی نموده‌اند: از پل صراط عبور نموده‌اند و ترس ووحشت آنجا را مشاهده کرده‌اند و اکنون بعد از اینکه خدا غم و اندوه را از آنها دور کرده و آنان را وارد باغ‌های بهشت نموده است، به بیان پاکی و ذکر خدا مشغول هستند؛ چراکه خداوند، غم و اندوه را از آنان دور نمود و به وعده‌ای که به آنها داده بود، وفا نمود و آنها را در بهشت، جایگزین کرده است:

﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ يَدۡخُلُونَهَا يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗاۖ وَلِبَاسُهُمۡ فِيهَا حَرِيرٞ٣٣ وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَكُورٌ٣٤ [فاطر: 33-34].

و ختم گفتار و دعایشان در باغ‌های بهشت، این است که ستایش پروردگار جهانیان را سزاست:

﴿دَعۡوَىٰهُمۡ فِيهَا سُبۡحَٰنَكَ ٱللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمۡ فِيهَا سَلَٰمٞۚ وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠ [یونس: 10].

«در بهشت دعای مؤمنان این است: پروردگارا تو منزهی و احوالپرسی آنان، سلام است و ختم دعا و گفتارشان این است: شکر و سپاس، شایستۀ پروردگار جهانیان می‌باشد».

پس رسول خدا، شاگردانش را چنین تربیت نموده بود که برای به دست آوردن خشنودی خداوند بکوشند تا آنها را وارد بهشت نماید. بنابراین، لازم بود تا براساس آیه‌های قرآنی، باغهای بهشت را برای آنها توصیف نماید، به گونه‌ای که گویا صحابی در آن لحظه بهشت را در جلوی چشمانش مشاهده می‌کرد و طوری از آن متأثر می‌شدند که گویا هم اکنون آن را آشکارا مشاهده می‌کنند و این از اعجاز زیبای تعبیر قرآنی است تا حدی که آخرت، که هنوز نیامده، چنان به نظر می‌آید که گویا حاضر است و انسان در آن به سر می‌برد[95]. تصور شگفت‌انگیز و زیبای بهشت و باور قطعی به آن در نهضت و بیداری امت، بسیار مهم است؛ پس وقتی که سیمای بهشت در ذهن افراد امت متجلی می‌گردد، برای نیل به رضامندی خداوند به پیش می‌روند و گرانبهاترین چیزها را تقدیم می‌دارند و از بزدلی و ترس و مرگ رهایی می‌یابند و وجودشان از نیروهای بزرگ و شگرفی لبریز می‌گردد که آنها را با پشتکار و قاطعیت برای یاری کردن دین خدا پیش می‌برد. پس از بررسی معرکه‌های سرنوشت‌ساز و پیروزیهای بزرگی که امت در تاریخ زرین به دست آورده است، به این نتیجه رسیدم که یکی از عوامل واضح و روشن پیروزی این امت، شیفتگی فرماندهان و سربازان به شهادت در راه خدا و علاقمندی آنها به بهشت بوده است. برای صحت این مدعا می‌توان به نبرد زلاقه که سربازان به فرماندهی یوسف بن تاشفین بر نصاری در اسپانیا پیروز شدند و مانند معرکه حطین به فرماندهی صلاح الدین و عین جالوت به فرماندهی قطز و فتح قسطنطنیه به فرماندهی محمد فاتح و غیره اشاره نمود.

وصف جهنم در قرآن کریم و تأثیر آن در وجود یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  

یاران آن حضرت، همواره نسبت به خداوند در حالتی از خوف و رجاء به سر می‌برند؛ چون برنامۀ قرآنی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  براساس آن حکومت می‌نمود، تحولی شگرف و عمیق در وجود اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ایجاد نمود؛ چراکه قرآن کریم، نمایی از صحنه‌های وحشتناک روز قیامت را از قبیل جمع و پیچیده شدن آسمانها، ایجاد شکاف عمیق در زمین، از بین رفتن کوهها، طغیان دریاها و افروخته شدن آن، جنبش آسمانها و قطعه‌قطعه شدن آن، از بین رفتن روشنایی خورشید، تیره شدن ماه و از هم پاشیدن و فروریختن ستارگان را برای آنها به تصویر می‌‌کشد. قرآن کریم، علاوه بر بیان حالت کافران، ذلت و خواری، حسرت و ناامیدی و نابود شدن کارهایشان، به بیان و مجادله عبادت کنندگان و معبودان باطل و جدال ضعیفان و سرداران، مخاصمه کافر و شیطان، مجادله کافران با اعضای بدن خود و مجادله روح و جسد پرداخته است. همچنین قرآن کریم از شفاعت و سفارش و شرایط آن، از شفاعتی که پذیرفته می‌شود و شفاعتی که پذیرفته نمی‌شود، سخن گفته است و از حساب و جزا و از صحنۀ حساب سخن گفته و از اینکه ستمدیدگان از ستمگران قصاص می‌گیرند و کیفیت قصاص گرفتن در روز قیامت سخن به میان آورده است. همچنین خداوند در قرآن، اهمیت مسئلۀ ریختن خونها را بیان نموده و متذکر شده است که ترازوهایی که با آن اعمال وزن می‌شوند، نصب کرده می‌شود و رسول خدا از حوض کوثر و کسانی که می‌توانند و نمی‌توانند از آن استفاده نمایند، خبر داده است. قرآن کریم نیز از حشر شدن کافران به سوی آتش دوزخ و عبور مؤمنان بر صراط و نجات یافتن مؤمنان و هلاک شدن منافقان سخن گفته است[96].

کوتاه سخن اینکه قرآن کریم انواعی از عذابهای جهنم را به تصویر کشیده است؛ پس مسلمانان صدر اسلام، گویا آن را با چشم مشاهده می‌کردند. از جمله آیه‌های قرآن کریم در مورد جهنم، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

1- خوراک اهل جهنم و نوشیدنیها و لباسهایشان

قرآن کریم از جمله خوراک‌های اهل جهنم به ضریع (گیاه خارداری که شبرق نامیده می‌شود) و زقوم (درختی که در جهنم می‌روید) و از جمله نوشیدنی آنان به چرک و زردآبه و آب داغ و سوزان اشاره می‌نماید؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿لَّيۡسَ لَهُمۡ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٖ٦ لَّا يُسۡمِنُ وَلَا يُغۡنِي مِن جُوعٖ٧ [الغاشیة: 6-7].

«آنان خوراکی جز ضریع نخواهند داشت، نه فربه خواهد کرد و نه از گرسنگی بی‌نیاز می‌سازد».

خوردن این خوراکی‌ها نوعی از انواع عذاب‌ها برای آنان است و از خوردن و نوشیدن آن لذت نمی‌برند و بدنشان از آن استفاده‌ای نمی‌برد.

اما در مورد زقوم فرموده است:

﴿إِنَّ شَجَرَتَ ٱلزَّقُّومِ٤٣ طَعَامُ ٱلۡأَثِيمِ٤٤ كَٱلۡمُهۡلِ يَغۡلِي فِي ٱلۡبُطُونِ٤٥ كَغَلۡيِ ٱلۡحَمِيمِ٤٦ [الدخان: 43-46].

«قطعاً درخت زقوم خوراک گناهکاران است و همچون فلز گداخته در شکمها می‌جوشد، جوششی همچون آب گرم و داغ».

و خداوند در آیه‌ای دیگر در مورد درخت زقوم فرمود:

﴿أَذَٰلِكَ خَيۡرٞ نُّزُلًا أَمۡ شَجَرَةُ ٱلزَّقُّومِ٦٢ [الصافات: 62].

«آیا آن (همه نعمتهای بی‌کران و جاویدانی) که بهشتیان را با آن پذیرایی می‌کنند، بهتر است یا درخت زقوم».

و در جای دیگر می‌فرماید:

 «سپس شما ای تکذیب کننده، قطعاً از درخت زقوم خواهید خورد و شکم‌ها را از آن پر خواهید کرد و روی آن، آب جوشان و سوزان خواهید نوشید و همچون نوشیدن شترانی که مبتلا به بیماری تشنگی شده‌اند، از آن خواهید نوشید».

از این آیه چنین استنباط می‌شود که این درخت پلیدی است که در عمق جهنم ریشه دوانیده و شاخه‌هایش در گوشۀ جهنم امتداد یافته است و میوه‌های این درخت، منظره‌ای زشت دارند که به سرهای شیطان تشبیه گردیده است و در اذهان صحابه براساس تعالیم برگرفته شده از قرآن در مورد دوزخ تجسمی از سرهای زشت شیطان ایجاد شده بود؛ پس با وجود پلید بودن درخت و پلیدی میوه‌هایش، دوزخیان چنان گرسنه می‌شوند که راهی جز خوردن میوه‌های این درخت برای رفع گرسنگی خودشان ندارند و بعد از رفع گرسنگی، درونشان همانند آب جوش و ته‌نشین روغن جوش می‌خورد و بر اثر آن دردهای شدیدی احساس می‌نمایند تا جایی که مانند شتر بیماری که می‌نوشد و سیر نمی‌شود، از آب‌های داغ می‌نوشند، آن آب داغ و سوزان روده‌هایشان را قطع می‌نماید:

﴿مَّثَلُ ٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۖ فِيهَآ أَنۡهَٰرٞ مِّن مَّآءٍ غَيۡرِ ءَاسِنٖ وَأَنۡهَٰرٞ مِّن لَّبَنٖ لَّمۡ يَتَغَيَّرۡ طَعۡمُهُۥ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ خَمۡرٖ لَّذَّةٖ لِّلشَّٰرِبِينَ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ عَسَلٖ مُّصَفّٗىۖ وَلَهُمۡ فِيهَا مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَمَغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡۖ كَمَنۡ هُوَ خَٰلِدٞ فِي ٱلنَّارِ وَسُقُواْ مَآءً حَمِيمٗا فَقَطَّعَ أَمۡعَآءَهُمۡ١٥ [محمد: 15].

«وصف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است، در آن رودبارهایی از شیری است که طعم و مزه آن متغیر نشده است و رودبارهایی از شرابی است که سراپا لذت برای نوشندگان است و رودبارهایی از عسلی است که خالص و پالوده است و در آن جا آنان هرگونه میوه‌ای دارند و از آمرزش پروردگارشان برخوردارند (آیا چنین کسانی) همانند کسانی‌اند که در آتش دوزخ جاویدان می‌مانند و از آب داغ و جوشان نوشانده می‌شوند که درون و روده‌های ایشان را پاره پاره می‌کند و از هم می‌گسلد. این است مهمانی آنان و آنچه در آن روز با آن پذیرایی می‌شوند[97]. هنگامی که اهل جهنم این خوراک ناگوار و پلید از ضریع و زقوم را می‌خورند، به علت زشتی و خرابی و پلیدی آن گلوگیر می‌شوند».

﴿إِنَّ لَدَيۡنَآ أَنكَالٗا وَجَحِيمٗا١٢ وَطَعَامٗا ذَا غُصَّةٖ وَعَذَابًا أَلِيمٗا١٣ [المزمل: 12-13].

«نزد ما غل و زنجیرها و آتش سوزان دوزخ است و همچنین خوراک گلوگیری و عذاب دردناکی موجود است».

یکی دیگر از خوراکهای اهل جهنم غسلین است؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿فَلَيۡسَ لَهُ ٱلۡيَوۡمَ هَٰهُنَا حَمِيمٞ٣٥ وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنۡ غِسۡلِينٖ٣٦ لَّا يَأۡكُلُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡخَٰطِ‍ُٔونَ٣٧ [الحاقة: 35-37].

«لذا امروز در اینجا یار مهربانی ندارد و خوراکی هم ندارند، مگر از زردآبه و خوناب (دوزخیان) چنین خوراکی را جز بزهکاران نمی‌خورند».

و خداوند می‌‌فرماید:

﴿وَءَاخَرُ مِن شَكۡلِهِۦٓ أَزۡوَٰجٌ٥٨ [ص: 58].

«و جز انواع کیفرهای دیگر از این قبیل دارند».

غسلین و غساق تفاوتی ندارند و آن زردآبه و خون و چرک‌هایی است که از پوست و جسم دوزخیان جاری می‌شود و گفته‌ا‌ند: چیزی است که از شرمگاه زنان زناکار بیرون می‌آید و قرطبی گفته است: غسلین، عصارۀ اهل جهنم است[98].

اما نوشیدنی آنها، آب داغ و سوزان است؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿مَّثَلُ ٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۖ فِيهَآ أَنۡهَٰرٞ مِّن مَّآءٍ غَيۡرِ ءَاسِنٖ وَأَنۡهَٰرٞ مِّن لَّبَنٖ لَّمۡ يَتَغَيَّرۡ طَعۡمُهُۥ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ خَمۡرٖ لَّذَّةٖ لِّلشَّٰرِبِينَ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ عَسَلٖ مُّصَفّٗىۖ وَلَهُمۡ فِيهَا مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَمَغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡۖ كَمَنۡ هُوَ خَٰلِدٞ فِي ٱلنَّارِ وَسُقُواْ مَآءً حَمِيمٗا فَقَطَّعَ أَمۡعَآءَهُمۡ١٥ [محمد: 15].

«وصف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است، در آن رودبارهایی از آبی است غیر گندیده و بدبو نگشته و رودبارهایی از شیری است که طعم و مزه آن متغیر نشده است و رودبارهایی از شرابی است که سراپا لذت برای نوشندگان است و رودبارهایی از عسلی است که خالص و پالوده است و در آن جا آنان هرگونه میوه‌ای دارند. آیا چنین کسانی همانند کسانی‌اند که در آتش دوزخ جاویدان می‌مانند و از آب داغ و جوشان نوشانده می‌شوند که درون و روده‌های ایشان را پاره پاره می‌کند و از هم می‌گسلد».

و می‌فرماید:

﴿وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَاۚ وَإِن يَسۡتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَآءٖ كَٱلۡمُهۡلِ يَشۡوِي ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا٢٩ [الکهف: 29].

«بگو حق (همان چیزی است که) از سوی پروردگارتان (آمده) است؛ پس هر کس که می‌خواهد ایمان بیاورد و هر کس که می‌خواهد کافر شود. ما برای ستمگران آتشی را آماده کرده‌ایم که سراپرده آنان را در بر می‌گیرد. اگر فریاد برآورند با همان آبی همچون فلز گداخته به فریادشان رسند که چهره‌ها را بریان می‌کند چه بد نوشابه وچه زشت منزلی است»!.

و می‌فرماید:

﴿مِّن وَرَآئِهِۦ جَهَنَّمُ وَيُسۡقَىٰ مِن مَّآءٖ صَدِيدٖ١٦ يَتَجَرَّعُهُۥ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُۥ وَيَأۡتِيهِ ٱلۡمَوۡتُ مِن كُلِّ مَكَانٖ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٖۖ وَمِن وَرَآئِهِۦ عَذَابٌ غَلِيظٞ١٧ [إبراهیم: 16-17].

«جلو او دوزخ قرار دارد و (در آن) از خونابه نوشانده می‌شود، آن را جرعه جرعه می‌نوشد و به هیچ وجه گوارایش نمی‌یابد و مرگ از هر سو بدو روی آورد و حال آنکه نمی‌میرد و بر سد راه او عذاب بسیار سختی است».

و می‌فرماید:

﴿هَٰذَا فَلۡيَذُوقُوهُ حَمِيمٞ وَغَسَّاقٞ٥٧ [ص: 57].

«این آب داغ خونابه (اندام دوزخیان نوشیدنی) ایشان است، باید که از آن پیوسته بچشند و بخورند».

در آیه‌های ذکر شده، چهار نوع از نوشیدنی‌های دوزخیان بیان شده است که عبارت‌اند از: حمیم: آب داغی است که تا آخرین حد، داغ گردیده است؛ غساق: که هم در خوردنیها و هم در نوشیدنی‌های اهل جهنم از آن نام برده می‌شود؛ الصدید: چرک خونینی است که از پوست و گوشت کافران می‌تراود؛ المهل: چیزی مانند ته‌نشین داغ روغن است و چون به چهره‌اش نزدیک شود، پوست چهره‌اش در آن می‌افتد[99].

2- لباس دوزخیان

خداوند متعال فرموده است:

﴿وَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ يَوۡمَئِذٖ مُّقَرَّنِينَ فِي ٱلۡأَصۡفَادِ٤٩ سَرَابِيلُهُم مِّن قَطِرَانٖ وَتَغۡشَىٰ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ٥٠ [إبراهیم: 49-50].

«آن روز گناهکاران را به هم پیوسته و در غل و زنجیر خواهی دید. پیراهنهای ایشان از قطران است و آتش، سر و صورت آنان را فرا می‌گیرد. (قطران سرب ذوب شده را می‌گویند)».

3- انواع عذاب دوزخ

الف تفاوت عذاب دوزخیان

خداوند می‌فرماید:

﴿ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦ [غافر: 46].

«و آن آتش دوزخ است که بامدادان و شامگاهان بدان عرضه می‌شوند و اما روزی که قیامت برپا می‌شوند، خاندان فرعون را به شدیدترین عذاب دچار سازید».

همچنین خداوند می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ زِدۡنَٰهُمۡ عَذَابٗا فَوۡقَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يُفۡسِدُونَ٨٨ [النحل: 88].

«کسانی که کفر می‌ورزند و (مردمان را) از راه خدا باز می‌دارند، عذابی بر عذابشان می‌افزاییم در برابر فسادی که می‌نمایند».

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آسان‌ترین عذاب فرد جهنمی را چنین توصیف می‌نماید: «روز قیامت از اهل جهنم، فردی که عذابش از همه آسان‌تر خواهد بود مردی است که عذاب، مغزش را به جوش می‌آورد»[100].

ب – داغ کردن چهره‌ها

خداوند، اهل جهنم را چنان خوار و ذلیل می‌نماید که آنها بر چهره‌هایشان در حالی که نابینا و کر و لال هستند، حشر کرده می‌شوند؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿وَمَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُمۡ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِهِۦۖ وَنَحۡشُرُهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ عُمۡيٗا وَبُكۡمٗا وَصُمّٗاۖ مَّأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ كُلَّمَا خَبَتۡ زِدۡنَٰهُمۡ سَعِيرٗا٩٧ [الإسراء: 97].

«خدا هر که را رهنمود کند، راهیاب است و هر کس را گمراه سازد، جز خدا دوستان و مددکارانی برای چنین کسانی نخواهید یافت و ما در روز رستاخیز، ایشان را بر روی رخساره (کشانده و) کور و لال و کر (از گورها) جمع می‌گردانیم. جایگاهشان دوزخ خواهد بود. هر زمان که زبانه آتش فروکش کند بر زبانه آتششان می‌افزاییم و بر چهره‌هایشان در جهنم انداخته می‌شوند».

﴿وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَكُبَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فِي ٱلنَّارِ هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٩٠ [النمل: 90].

«و کسانی که کارهای ناپسند انجام می‌دهند به رو در آتش افکنده می‌شوند، آیا جزائی جز سرای آنچه می‌کردید، به شما داده می‌شود؟».

سپس آتش دوزخ، چهره‌های‌شان را فرا می‌گیرد و می‌سوزاند در حالی که حائلی میان آتش و خود نمی‌بینند:

﴿تَلۡفَحُ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ وَهُمۡ فِيهَا كَٰلِحُونَ١٠٤ [المؤمنون: 104].

«شعله‌های آتش دوزخ صورتهای ایشان را فرا می‌گیرد و آنان در میان آن چهره در هم کشیده (و پریشان و نالان) به سر می‌برند».

ج - کشانیدن بر چهره

یکی از عذابهای دردناک، کشیده شدن کافران بر چهره‌هایشان در جهنم است. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِينَ فِي ضَلَٰلٖ وَسُعُرٖ٤٧ يَوۡمَ يُسۡحَبُونَ فِي ٱلنَّارِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ٤٨ [القمر: 47-48].

«به راستی گناهکاران در گمراهی و نادانی‌اند (به یاد آور) روزی که بر چهره‌هایشان در دوزخ کشیده می‌شوند. (گوییم طعم) آتش دوز را بچشید. این در حالی است که در جهنم، روی چهره‌هایشان کشیده می‌شوند و بسته بودن آنها با بندها و زنجیرها به دردهایشان می‌افزاید».

﴿ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِٱلۡكِتَٰبِ وَبِمَآ أَرۡسَلۡنَا بِهِۦ رُسُلَنَاۖ فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ٧٠ إِذِ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِيٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ وَٱلسَّلَٰسِلُ يُسۡحَبُونَ٧١ فِي ٱلۡحَمِيمِ ثُمَّ فِي ٱلنَّارِ يُسۡجَرُونَ٧٢ [غافر: 70-72].

«کسانی که کتابهای آسمانی و چیزهایی را که به همراه پیغمبران فرو فرستاده‌ایم، تکذیب می‌دارند به زودی خواهند فهمید. آن زمان که غلها و زنجیرها در گردن دارند و روی زمین کشیده می‌شوند وبا آب بسیار داغ بر افروخته و سپس در آتش تافته می‌گردند».

د – سیاه شدن چهره‌ها

خداوند بر چهره‌های اهل جهنم، چنان سیاهی را غالب و چیره می‌گرداند که گویا تاریکی شب بر چهره‌هایشان افتاده است؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ كَسَبُواْ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ جَزَآءُ سَيِّئَةِۢ بِمِثۡلِهَا وَتَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ مَّا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِنۡ عَاصِمٖۖ كَأَنَّمَآ أُغۡشِيَتۡ وُجُوهُهُمۡ قِطَعٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ مُظۡلِمًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢٧ [یونس: 27].

«کسانی که کارهای زشت می‌کنند، کیفر هر کار زشتی به اندازۀ آن خواهد بود وخواری و حقارت آنان را فرا می‌گیرد. هیچ کس و هیچ چیزی نمی‌تواند آنان را از خدا رهایی بخشد. انگار با پاره‌های تاریکی از شب، چهره‌هایشان پوشانده شده است؛ آنان دوزخیانند و جاودانه در آن می‌مانند».

ه‍ - دوزخ، کافران را احاطه می‌نماید

اگر گناهان و خطاها، کافران را محاصره کرده است؛ پس پاداش و جزای آنان بر اثر عملی است که انجام داده‌اند بنابراین، آتش جهنم از هر سو کافران را در برمی‌گیرد؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٞ وَمِن فَوۡقِهِمۡ غَوَاشٖۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلظَّٰلِمِينَ٤١ [الأعراف: 41].

«برای آنان (در دوزخ) بستری از آتش و بالا پوشهایی از آتش است، ما این چنین جزا و سزای ستمکاران (گمراه و کفر پیشه) را می‌دهیم».

«مهاد» چیزی است که زیر آنها قرار دارد و «غواش» آنها را از بالا می‌پوشاند و منظور این است که آتش دوزخ، از بالا و پایین آنها را احاطه می‌کند؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿يَوۡمَ يَغۡشَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۡ وَيَقُولُ ذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٥٥ [العنکبوت: 55].

«روزی عذاب دوزخ از بالای سرشان و از زیر پاهایشان ایشان را فراخواهد گرفت و خداوند بدیشان خواهد فرمود: بچشید (جزای) کارهایی راکه (در دنیا) می‌‌کردید».

و در جایی دیگر فرموده است:

﴿لَهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ ظُلَلٞ مِّنَ ٱلنَّارِ وَمِن تَحۡتِهِمۡ ظُلَلٞۚ ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ يَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ١٦ [الزمر: 16].

«بالای سرشان سایبانهایی و در زیر پاهایشان سایبانهایی از آتش دارند. این چیزی است که خداوند، بندگان خود را از آن می‌ترساند؛ پس ای بندگانم! خویشتن را از (عذاب) من نجات دهید».

و در جایی دیگر تصریح نموده است که آتش جهنم، حصاری است که با آن کافران احاطه کرده می‌شوند و نمی‌‌توانند از آن بیرون بیایند.

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَاۚ وَإِن يَسۡتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَآءٖ كَٱلۡمُهۡلِ يَشۡوِي ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا٢٩ [الکهف: 29].

«بگو حق از سوی پروردگارتان است؛ پس هر کس که می‌خواهد ایمان بیاورد و هر کس که می‌خواهد کافر شود. ما باری ستمگران آتشی را آماده کرده‌ایم که سراپرده آنان را در بر می‌گیرد و اگر فریاد برآورند با آبی همچون فلز گداخته به فریادشان رسند که چهره‌ها را بریان می‌کند! چه بد نوشابه‌ای! و چه زشت منزلی»!.

«سرادق» آتشی است که جهنم و اطراف آن را احاطه نموده است[101].

 

و – چیره شدن آتش بر دل‌ها

خداوند می‌فرماید:

﴿كَلَّاۖ لَيُنۢبَذَنَّ فِي ٱلۡحُطَمَةِ٤ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلۡحُطَمَةُ٥ نَارُ ٱللَّهِ ٱلۡمُوقَدَةُ٦ ٱلَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى ٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةِ٧ [الهمزة: 4-7].

«هرگز! هرگز! (چنین نیست) او بدون شک به داخل خرد کننده و در هم شکننده (اعضاء و اندام که آتش دوزخ است) پرت می‌گردد و فرو انداخته می‌شود. می‌دانی خرد کننده و در هم شکننده چیست؟ آتش برافروخته خداست. آتشی که بر دل‌ها مسلط می‌شود».

ز – بندها و زنجیرهای دوزخیان

خداوند برای دوزخیان بندها و زنجیرها و چکشهایی آماده کرده است:

﴿إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ سَلَٰسِلَاْ وَأَغۡلَٰلٗا وَسَعِيرًا٤ [الإنسان: 4].

«ما برای کافران زنجیرها و غلها و آتش فروزان دوزخ را آماده کرده‌ایم».

﴿إِنَّ لَدَيۡنَآ أَنكَالٗا وَجَحِيمٗا١٢ وَطَعَامٗا ذَا غُصَّةٖ وَعَذَابًا أَلِيمٗا١٣ [المزمل: 12-13].

«نزد ما غل و زنجیرها و آتش‌سوزان دوزخ است و همچنین خوراک گلوگیر و عذاب دردناکی موجود است».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ بَلۡ مَكۡرُ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ إِذۡ تَأۡمُرُونَنَآ أَن نَّكۡفُرَ بِٱللَّهِ وَنَجۡعَلَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَغۡلَٰلَ فِيٓ أَعۡنَاقِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۖ هَلۡ يُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٣٣ [سبأ: 33].

«مستضعفان به مستکبران می‌گویند: بلکه توطئه‌ها و تبلیغات مکارانه شما در شب و روز سبب شد که ما از هدایت بازمانیم. در آن هنگامی که به ما دستور می‌دادید که خدا را به یگانگی نشناسیم و انبازها و همتاهایی برای او قرار دهیم و پشیمانی خود را پنهان می‌دارند بدانگاه که عذاب را مشاهده می‌کنند و ما غل و زنجیرها را به گردن کافران می‌اندازیم، آیا به آنان جز پاداش کارهایی که می‌کرده‌اند، داده می‌شود».

﴿إِذِ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِيٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ وَٱلسَّلَٰسِلُ يُسۡحَبُونَ٧١ [غافر: 71].

«آن زمان که غلها و زنجیرها در گردن دارند و روی زمین کشیده می‌شوند».

﴿إِنَّ لَدَيۡنَآ أَنكَالٗا وَجَحِيمٗا١٢ [المزمل: 12].

«نزدما غل و زنجیرها و آتش سوزان دوزخ است».

سلاسل (زنجیرها) نوعی دیگر از انواع عذاب است که گناهکاران توسط آن بسته می‌شوند، آن طور که در دنیا مجرمان به زنجیر بسته می‌شوند؛ چنانکه قرآن می‌فرماید:

﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ٣٠ ثُمَّ ٱلۡجَحِيمَ صَلُّوهُ٣١ ثُمَّ فِي سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُكُوهُ٣٢ [الحاقة: 30-32].

«اورا بگیرید و به غل و بند و زنجیرش کشید، سپس او را به دوزخ بیندازید؛ سپس اورا با زنجیری ببندید و بکشید که هفتاد زراع درازا دارد».

ح – همراه بودن دوزخیان با معبودان و شیاطینشان در دوزخ

خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ٩٨ لَوۡ كَانَ هَٰٓؤُلَآءِ ءَالِهَةٗ مَّا وَرَدُوهَاۖ وَكُلّٞ فِيهَا خَٰلِدُونَ٩٩ [الأنبیاء: 98-99].

«شما و چیزهایی که جز خدا می‌پرستید، آتشگیره و هیزم دوزخ خواهید بود، شما حتماً وارد آن می‌گردید. اگر اینها معبودها و خدایانی بودند، هرگز وارد دوزخ نمی‌گشتند و همه در آن جاودانه می‌مانند».

همچنین می‌فرماید:

﴿وَمَن يَعۡشُ عَن ذِكۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَيِّضۡ لَهُۥ شَيۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِينٞ٣٦ وَإِنَّهُمۡ لَيَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٧ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَنَا قَالَ يَٰلَيۡتَ بَيۡنِي وَبَيۡنَكَ بُعۡدَ ٱلۡمَشۡرِقَيۡنِ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرِينُ٣٨ وَلَن يَنفَعَكُمُ ٱلۡيَوۡمَ إِذ ظَّلَمۡتُمۡ أَنَّكُمۡ فِي ٱلۡعَذَابِ مُشۡتَرِكُونَ٣٩ [الزخرف: 36-39].

«هر کس از یاد خدا غافل و روگردان شود، شیاطین این گروه را از راه (خدا) باز می‌دارند و گمان می‌کنند ایشان هدایت یافتگان حقیقی هستند، تا آن گاه چنین کسی که به پیش ما می‌آید، می‌گوید: کاش که میان من و میان تو به اندازۀ مشرق و مغرب فاصله بود، چه همدم و همنشین بدی است. هرگز این گفته‌ها امروز به حال شما سودی نمی‌بخشد؛ چراکه شما ستم کرده‌اید و حق این است که همگی در عذاب دوزخ مشترک باشید».

خ – حسرت، پشیمانی، اعتراف و فریاد

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلَوۡ أَنَّ لِكُلِّ نَفۡسٖ ظَلَمَتۡ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ لَٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۖ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٥٤ [یونس: 54].

«اگر همه آنچه در زمین است متعلق به کسی می‌بود، آن را برای بازخرید و (نجات خویشتن از عذاب دوزخ) می‌پرداخت و آهسته اظهار پشیمانی می‌نماید. در میانشان دادگرانه داوری می‌گردد و بدیشان ستمی نمی‌شود».

با آگاهی انسان کافر از نامه عملش و این موضوع که کفر و شرکش او را مستحق وارد شدن به جهنم می‌گرداند، برای هلاکت و نابود شدن خود دعا می‌کند:

﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ وَرَآءَ ظَهۡرِهِۦ١٠ فَسَوۡفَ يَدۡعُواْ ثُبُورٗا١١ وَيَصۡلَىٰ سَعِيرًا١٢ [الانشقاق: 10-12].

«و اما کسی که از پشت سر، نامۀ اعمالش بدو داده شود، مرگ را فریاد خواهد داشت و هلاک خود را خواهد طلبید و به آتش سوزان دوزخ در خواهد آمد و خواهد سوخت».

و وقتی در جهنم انداخته می‌شوند و به گرما وسوزش آن می‌رسند، دعا برای هلاک شدن و از بین رفتن را تکرار می‌کنند:

﴿وَإِذَآ أُلۡقُواْ مِنۡهَا مَكَانٗا ضَيِّقٗا مُّقَرَّنِينَ دَعَوۡاْ هُنَالِكَ ثُبُورٗا١٣ لَّا تَدۡعُواْ ٱلۡيَوۡمَ ثُبُورٗا وَٰحِدٗا وَٱدۡعُواْ ثُبُورٗا كَثِيرٗا١٤ [الفرقان: 13-14].

«هنگامی که ایشان با غل و زنجیر به مکان تنگی از آتش دوزخ افکنده می‌شوند و در آن‌جا (واویلا سر می‌دهند و) مرگ را به فریاد می‌خوانند، امروز یک بار نه، بارها و بارها مرگ را به آرزو بخواهید و فریادش دارید».

و در آن‌جا فریاد و شیون آنها شدید می‌شود و پروردگارشان را به امید اینکه آنان را از عذاب جهنم بیرون نماید، صدا می‌زنند:

﴿وَهُمۡ يَصۡطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا غَيۡرَ ٱلَّذِي كُنَّا نَعۡمَلُۚ أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَآءَكُمُ ٱلنَّذِيرُۖ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ٣٧ [فاطر: 37].

«آنان در دوزخ فریاد بر می‌آورند: پروردگارا! بیرون بیاور تا کارهای شایسته انجام دهیم که جدای از کارهایی که قبلاً می‌کردیم، کافی و بسنده باشد؟ و آیا بیم دهنده به پیش شما نیامد؟ پس بچشید اصلاً برای ستمگران یار و یاوری نیست».

آنها به گمراهی و کفر و کم خردی خود اعتراف می‌کنند.

﴿وَقَالُواْ لَوۡ كُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا كُنَّا فِيٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ١٠ [الملک: 10].

«و می‌گویند: اگر ما گوش شنوا می‌داشتیم و یا عقل خود را به کار می‌گرفتیم، هرگز از زمرۀ دوزخیان نمی‌گشتیم».

اما خواستۀ آنها به شدت رد کرده می‌شود و خواستۀ آنان همانند آنچه حیوانات مستحق دریافت جواب هستند، پاسخ داده می‌شود:

﴿قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَيۡنَا شِقۡوَتُنَا وَكُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّينَ١٠٦ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ١٠٧ قَالَ ٱخۡسَ‍ُٔواْ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ١٠٨ [المؤمنون: 106-108].

«در پاسخ می‌گویند: پروردگارا، بدبختی ما بر ما چیره گشته بود و ما مردمان گمراهی بودیم. پروردگارا، ما را از آتش دوزخ بیرون بیاور و اگر برگشتیم ما ستمگر خواهیم بود (خداوند بدیشان) می‌گوید: بتمرگید در آن! و با من سخن مگوئید».

فرمان الهی به اجرا در می‌آید و آنان به سرنوشتی گرفتار می‌شوند که از آنان دعایی پذیرفته نمی‌شود و امیدی برای قبولی و مستجاب شدن دعاهایشان ندارند.

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلۡمُجۡرِمُونَ نَاكِسُواْ رُءُوسِهِمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ رَبَّنَآ أَبۡصَرۡنَا وَسَمِعۡنَا فَٱرۡجِعۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ١٢ وَلَوۡ شِئۡنَا لَأٓتَيۡنَا كُلَّ نَفۡسٍ هُدَىٰهَا وَلَٰكِنۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ مِنِّي لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ١٣ فَذُوقُواْ بِمَا نَسِيتُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَآ إِنَّا نَسِينَٰكُمۡۖ وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡخُلۡدِ بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٤ [السجدة: 12-14].

«اگر ببینی گناهکاران را در آن هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده‌اند و می‌گویند: پروردگارا، دیدیم و شنیدیم؛ پس ما را باز گردان تا عمل صالح انجام دهیم، ما یقین کامل داریم. اگر ما می‌خواستیم به هر انسانی هدایت لازمه‌اش را می‌دادیم ولیکن من مقرر کردم که دوزخ را از جملگی افراد جن و انس پر کنم. بچشید (عذاب جهنم را) به خاطر اینکه ملاقات امروز خود را فراموش کرده‌اید و ما نیز شما را به دست فراموشی می‌سپاریم و بچشید عذاب همیشگی را به سبب اعمالی که (در دنیا) انجام می‌دادید».

بعد از این ندا، اهل جهنم متوجه نگهبانان جهنم می‌شوند و از آنها می‌خواهند که برایشان شفاعت کنند تا خداوند از عذابشان بکاهد:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ فِي ٱلنَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ يُخَفِّفۡ عَنَّا يَوۡمٗا مِّنَ ٱلۡعَذَابِ٤٩ قَالُوٓاْ أَوَ لَمۡ تَكُ تَأۡتِيكُمۡ رُسُلُكُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِۖ قَالُواْ بَلَىٰۚ قَالُواْ فَٱدۡعُواْۗ وَمَا دُعَٰٓؤُاْ ٱلۡكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٍ٥٠ [غافر: 49-50].

«دوزخیان به نگهبانان دوزخ می‌گویند: شما از پروردگارتان درخواست کنید که یک روز عذاب را از ما بردارد. می‌گویند: آیا پیغمبران شما آیه‌های روشن و دلائل آشکاری را برای شما نمی‌آوردند؟ می‌گویند: آری. می‌گویند: پس خودتان درخواست کنید، ولی درخواست کافران، جز سردرگمی نتیجه‌ای ندارد».

آن گاه می‌گویند: سفارش کنید خداوند ما را نابود کند.

مضامین آیه‌های مکی، ترس از عذاب خدا را در قلبهای مسلمانان نهادینه می‌نمود و برای آنها بیان می‌نمود که عذاب قیامت هم حسی و هم معنوی خواهد بود و بدین وسیله تصویری حقیقی از دوزخ ارائه می‌داد که در نتیجۀ آن، صحابه آمادگی کامل پیروی از امر و نهی خدا را پیدا می‌کردند؛ پس اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در ذهن خود تصویری از بهشت و جهنم را مجسم می‌نمودند و برای مرگ آمادگی پیدا می‌کردند و اعتقاد آنان بر این بود که روزی حتماً مورد بازخواست قرار خواهند گرفت و قبر یا باغی از باغهای بهشت و یا چاله‌ای از چاله‌های جهنم خواهد بود و با یادآوری مسائل ذکر شده علاوه بر اینکه ترس خدا وجودشان را فرا می‌گرفت در تمامی احوال چه آشکارا و چه پنهان خدا را مدنظر قرار می‌دادند؛ بلکه با تمام وجود به سوی عمل صالح از قبیل دعوت و جهاد و کوشیدن برای اقامت دولتی که شریعت خداوند را حاکم می‌نماید و ساختن تمدنی که بشر را از نابودی وگمراهی نجات می‌دهد، پیش می‌رفتند.

این تصور و فهم عمیق از حقیقت آخرت و بهشت و جهنم، تأثیر به سزایی بر داعیان امت و کسانی که در فکر بازگرداندن مجد و عزت و کرامت هستند، دارد و این تصور و درک، اصل و پایۀ بزرگی در ساختار اندیشه و عقیدۀ افراد امت است که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آن را به عنوان روش و برنامه‌ای جدی در پیش گرفت و ما نیز باید در راستای دعوت اسلامی چنین شیوه‌ای را الگو قرار دهیم.

مفهوم قضا و قدر و اثر آن در تربیت صحابه

در دوران مکی، قرآن کریم به مسئلۀ تقدیر و قضا اهتمام ورزیده است؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩ [القمر: 49].

«ما هر چیزی را به اندازۀ مقرر آفریده‌ایم».

و می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا٢ [الفرقان: 2].

«آن کسی که حکومت و مالکیت آسمان‌ها و زمین از آن اوست و نه فرزندی برای خود برگزیده و نه در حکومت و مالکیت انبازی داشته است و همه چیز را آفریده و آن را دقیقاً اندازه‌گیری و برآورد کرده است».

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز در وجود یارانش، مفهوم قضا و قدر را غرس می‌نمود و مراتب آن را در خلال نزول قرآن کریم بیان می‌کرد که عبارتند از:

مرحله اول: علم الهی همۀ امور را احاطه کرده است:

﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأۡنٖ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانٖ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيۡكُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِيضُونَ فِيهِۚ وَمَا يَعۡزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرَ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٍ٦١ [یونس: 61].

«(ای پیامبر) تو به هیچ کاری نمی‌پردازی و چیزی از قرآن نمی‌خوانی و (شما ای مؤمنان) هیچ کاری نمی‌کنید مگر اینکه ما ناظر بر شما هستیم، در همان حال که شما بدان دست می‌یازید و سرگرم انجام آن می‌باشید و هیچ چیز در آسمان و زمین از پروردگار تو پنهان نمی‌ماند؛ چه ذره‌ای باشد و چه کوچک‌تر و چه بزرگ‌‌تر از آن (همه اینها) در کتاب واضح و روشنی ثبت و ضبط می‌گردد».

مرحله دوم: هر آنچه انجام می‌شود، نزد خداوند ثبت می‌گردد:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَنَكۡتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَءَاثَٰرَهُمۡۚ وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامٖ مُّبِينٖ١٢ [یس: 12].

«ما خودمان مردگان را زنده می‌گردانیم و چیزهایی را که (در دنیا) پیشاپیش فرستاده‌اند و چیزهایی را که (در آن) برجای نهاده‌اند، می‌نویسیم و ما همه چیز را در کتاب آشکاری سرشماری می‌نماییم و می‌نگاریم».

مرحله سوم: مشیت و خواست نافذ الهی و قدرت کامل ایشان:

﴿أَوَ لَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَكَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعۡجِزَهُۥ مِن شَيۡءٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَلِيمٗا قَدِيرٗا٤٤ [فاطر: 44].

«آیا در زمین به گشت و گذار نپرداخته‌اند تا ببینند فرجام کار پیشینیان به کجا کشیده است در حالی که آنها از اینان قدرت و قوت بیشتری داشته‌اند، هیچ چیزی چه در آسمانها و چه در زمین، خدا را درمانده و ناتوان نخواهد کرد؛ چراکه او بسیار فرزانه قدرتمند است».

مرحله چهارم: خداوند همه چیز را آفریده است:

﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ فَٱعۡبُدُوهُۚ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ١٠٢ [الأنعام: 102].

«آن خدا، پروردگار شما است. جز او خدایی نیست و او آفرینندۀ همه چیز است؛ پس وی را باید بپرستید و او حافظ و مدبر همه چیز است».

فهم درست و باور قطعی و راسخ آنها به حقیقت قضا و قدر، برای آنان نتایج مفید و سودمندی در برداشت که بر اثر آن خوبی‌های دنیا و آخرت را برایشان به ارمغان آورد که می‌توان به امور ذیل اشاره کرد:

1-ادای عبادات: ایمان داشتن به تقدیر باعث می‌شود که انسان‌ها به عبادت خدا روی بیاورند.

2-ایمان داشتن به تقدیر: این امر، راهی برای رهایی از شرک است؛ زیرا مؤمن معتقد است که مالک اصلی نفع، ضرر، عزت و ذلت فقط خداوند  جل جلاله می‌باشد.

3-شجاعت در عمل: ایمان داشتن اصحاب به تقدیر و قضای الهی، چنان تأثیری بر آنها گزارده بود که یقین داشتند، مرگ و اجل در دست خداوند است و هر انسان، نامه تقدیری دارد که اجلش در آن ثبت شده است.

4-صبر را پیشه گرفتن و چشم داشتن به پاداش و مواجه شدن با دشواریها.

5-آرامش و آسایش خاطر: علاوه بر موارد ذکر شده که از نتایج و ثمرات ایمان به تقدیر و قضا بودند و در دنیا همه درصدد رسیدن به آن هستند، اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز از چنان آرامش خاطر و سکون قلبی برخوردار بودند که هیچ امری نمی‌توانست کوچک‌ترین نقشی در به هم زدن این آرامش درونی داشته باشد.

6-یکی دیگر از نتیجه‌های ایمان به قضاو قدر، عزت نفس و قناعت و آزاد شدن از بند اسارت و بردگی مخلوقات است؛ پس ایمان به قضا و قدر الهی این امور را در ذهن افراد نهادینه خواهد نمود که روزی‌اش به دست خداست و او را برای خود کافی می‌داند همچنین به خوبی می‌داند که تا روزی‌اش را به طور کامل، دریافت نکرده است، مرگ به سراغش نخواهد آمد و به این باور رسیده است که انسانها در دادن و یا گرفتن رزق و روزی به او بدون ارادۀ الهی نقشی نخواهند داشت بنابراین، به قناعت و عزت نفس می‌رسد و از اسارت خلق آزاد می‌شود و دل به دنیا نمی‌بندد و چشم طمع به آنچه در دست اهل دنیا است، نمی‌دوزد؛ بلکه با دل و جان متوجه پروردگار جهانیان می‌باشد.

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز فقط به آموزش ارکان شش‌گانه ایمان به اصحاب و یارانش اکتفا نکرد؛ بلکه بسیاری از مفاهیم و تصورات و باورها در مورد انسان و زندگی و جهان و ارتباط آنان با یکدیگر را تصحیح نمود تا مسلمانان در پرتو نور الهی حرکت نمایند و هدف از خلقت خویش را در زندگی بداند و آنچه را که خداوند از او خواسته است تا آخرین حد محقق نماید و از اوهام و خرافات آزاد گردد[102].

شناخت اصحاب از حقیقت خلقت انسان

قرآن کریم بعد از آشنا ساختن انسان با پروردگار و روز قیامت، درصدد شناسایی انسان از طریق فطرت او برآمد و به پرسشهای فطرت که انسان از کجا آمده است و به کجا می‌رود، پاسخ داد؛ چراکه اینها پرسش‌هایی است که برای هر انسان مطرح می‌گردد و می‌بایست پاسخ داده شوند[103].

قرآن کریم، حقیقت آفرینش انسان و مادۀ اولیه آن و هدف زندگی و مسیر بعد از مرگ را بیان نموده است و اصحاب به وسیلۀ پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و برنامه قرآنی او علاوه بر اینکه اصل انسان را که از آب و خاک است، شناختند و از سلالۀ انسان که آب بی‌ارزش یا نطفه‌ای است با خبر شدند، به جایگاه و ارزش انسان نزد خدا و اینکه فرشتگان برای او سجده نمودند، نیز پی بردند و بدین صورت بر بسیاری از خلق خدا برتری یافتند. این بدان خاطر بود تا انسان متوجه جایگاه خویش گردد تا هرگاه مقام و منزلتش، او را دچار عجب و غرور نمود و احساس بزرگی کرد، فوراً متوجه اصل و مادۀ اصلی آفرینش خود شود و در او تواضع ایجاد گردد و از طرفی مقام و منزلت و عزتش، باید او را از کرنش برای غیر خدا باز دارد. از این رو خداوند برای راهنمایی انسان، پیامبرانی فرستاد تا دچار سوء تفاهم نگردند و راه افراط و تفریط را پیش نگیرند[104].

مؤثرترین عامل در تربیت انسان، تفکر او در اصل خلقتش می‌باشد و از ابتدای خلقتش به علت درک نادرستی که از خود داشته است، مورد سرزنش قرار گرفته است و براساس این حدس و گمان که بزرگ‌ترین موجود جهان است، دچار افراط گردیده است و همانند قوم عاد ندای خودبینی وتکبر و خودخواهی سر داده است:

﴿فَأَمَّا عَادٞ فَٱسۡتَكۡبَرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةًۖ أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۖ وَكَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يَجۡحَدُونَ١٥ [فصلت: 15].

«و اما قوم عاد در زمین به ناحق بزرگی فروختند و (مغرورانه) گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟ مگر آنان نمی‌دانستند که خداوندی که ایشان را آفریده است از آن نیرومندتر است؟ آنان پیوسته آیه‌های ما را انکار می‌کردند و نمی‌پذیرفتند».

و یا آن طور که فرعون ندا داد و گفت:

﴿فَقَالَ أَنَا۠ رَبُّكُمُ ٱلۡأَعۡلَىٰ٢٤ [النازعات: 24].

«من والاترین معبود شما هستم».

و خود را بالاتر از این می‌دانست که در مقابل یک ذات به کرنش و ادای مسئولیت بپردازد و براساس چنین دیدگاهی در ذهن او پندار خدا بودن شکل می‌گرفت. گاهی انسان نیز به سمت مخالف؛ یعنی، تفریط گرایش می‌یابد؛ پس گمان می‌برد که او خوارترین و ذلیل‌ترین موجود جهان است بنابراین، در مقابل هر سنگ و درخت و رودخانه و کوه و یا حیوانی سر خم فرومی‌آورد و به کرنش می‌پردازد طوری که گمان می‌برد راهی برای سلامت ماندن جز سجده کردن برای خورشید یا ماه وجود ندارد.[105]

قرآن کریم به روشنی بیان کرده است که حقیقت انسان به دو اصل برمی‌گردد: یکی اصل و ماده دور که آفرینش انسان از خاک است و دیگری اصل و ماده نزدیک که عبارت است از نطفه‌ای که انسان از آن آفریده شده است[106].

 

چنانکه خداوند در این مورد می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِيٓ أَحۡسَنَ كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقَهُۥۖ وَبَدَأَ خَلۡقَ ٱلۡإِنسَٰنِ مِن طِينٖ٧ ثُمَّ جَعَلَ نَسۡلَهُۥ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن مَّآءٖ مَّهِينٖ٨ ثُمَّ سَوَّىٰهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِۦۖ وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَۚ قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ٩ [السجدة: 7-9].

«خدا آن کسی است که هرچه را آفرید، نیکو آفرید و آفرینش انسان (اول) را از گل آغاز نمود، سپس خداوند نسل او را از عصاره آب (به ظاهر) ضعیف و ناچیزی (به نام منی) آفرید، آن گاه اندام‌های او را تکمیل و آراسته کرد و از روح خود در او دمید و برای شما گوشها و چشم‌ها و دلها آفرید (اما) شما کمتر شکر (نعمت‌های او) را به جای می‌آورید».

آیه‌های ذکر شده در قرآن در مورد تکریم و بزرگداشت انسان توسط خداوند زیاد است و از دیدگاه قرآن آنچه در وجود، عقل‌ها و قلبهای مسلمانان صدر اسلام اثر به سزایی گذاشت، موارد ذیل بود:

1- افتخار اینکه خدا ایشان را با دستان خود ساخت

﴿إِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي خَٰلِقُۢ بَشَرٗا مِّن طِينٖ٧١ فَإِذَا سَوَّيۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِينَ٧٢ فَسَجَدَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ كُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ٧٣ إِلَّآ إِبۡلِيسَ ٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٧٤ [ص: 71-74].

«وقتی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من انسانی را از گل می‌آفرینم. هنگامی که آن را سروسامان دادم و آراسته و پیراسته کردم و از روح خود در او دمیدم، در برابرش سجده ببرید؛ پس همۀ فرشتگان، جملگی سجده بردند مگر ابلیس که تکبر کرد و از کافران شد».

با توجه به آیه‌های فوق، جایگاه و مقام و منزلت مشخص گردید و با توجه به اینکه روح جایگاه والایی دارد و خداوند نیز به دلیل اینکه وجود انسان و فرشتگان را موظف به سجده کردن برای روح انسان نمود، لذا انسان را مورد نوازش و بزرگداشت قرار داد. خداوند این موهبت خویش به انسان را چنین بیان می‌دارد:

﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَٰكُمۡ ثُمَّ صَوَّرۡنَٰكُمۡ ثُمَّ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ لَمۡ يَكُن مِّنَ ٱلسَّٰجِدِينَ١١ [الأعراف: 11].

«شما را آفریدیم و سپس صورتگری کردیم، بعد از آن به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید؛ پس همه سجده کردند، مگر ابلیس که سجده نکرد».

2- صورت زیبا و قامت نیکو

خداوند متعال فرموده است:

﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّ وَصَوَّرَكُمۡ فَأَحۡسَنَ صُوَرَكُمۡۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ٣ [التغابن: 3].

«خداوند، آسمانها و زمین را به حق آفریده است و شما را شکل بخشیده و شکل‌های شما را خوب و زیبا کرده است، سرانجام بازگشت به سوی اوست».

و در مورد قامت نیکوی انسان می‌فرماید:

﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ٤ [التین: 4].

«ما انسان را در بهترین شکل و زیباترین سیما آفریده‌ایم».

3- بخشیدن عقل، نطق و قدرت تشخیص

خداوند، در این باره می‌فرماید:

﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ١ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ٢ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ٣ عَلَّمَهُ ٱلۡبَيَانَ٤ [الرحمن: 1-4].

«خداوند رحمان قرآن را آموزش داده. انسان را آفریده، به او سخن گفتن یاد داده است».

4- مسخر نمودن موجودات آسمان و زمین برای انسان

پس از آفرینش انسان، خداوند نعمت‌های بزرگ و بی‌شماری به او عطا کرد؛ چنانکه فرموده است:

﴿وَءَاتَىٰكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلۡتُمُوهُۚ وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآۗ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَظَلُومٞ كَفَّارٞ٣٤ [إبراهیم: 34].

«و به شما داده است هر آنچه خواسته باشید و اگر بخواهید نعمت‌های خدا را بشمارید، نمی‌توانید آنها را شمارش کنید. واقعاً انسان، ستمگر ناسپاسی است».

خداوند  جل جلاله به خاطر بزرگداشت و تکریم انسان، آسمان‌ها، ستارگان، خورشید و ماه را برای انسان مسخر کرده است و نظام شگفت‌انگیز آن را، یعنی در پی هم آمدن شب و روز و فصل‌های مختلف با توجه به شرایط خاص هر فصل را، جهت فایده رسانی به انسان، سامان داده است؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ وَٱلنُّجُومُ مُسَخَّرَٰتُۢ بِأَمۡرِهِۦٓۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ١٢ [النحل: 12].

«و خدا شب و روز و خورشید و ماه را برای (منافع و مصالح) شما مسخر کرد و ستارگان به فرمان او مسخر هستند. مسلماً در این کار دلائل روشن و نشانه‌های بزرگی است برای کسانی که تعقل می‌ورزند».

و می‌فرماید:

﴿وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مِّنۡهُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ١٣ [الجاثیة: 13].

«و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، همه را از ناحیه خود مسخر شما ساخته است قطعاً در این نشانه‌های مهمی است برای کسانی که می‌اندیشند».

5- برتری دادن انسان بر سایر موجودات

خداوند با برتری دادن انسان، بر بسیاری از آفریده‌هایش او را مورد بزرگداشت و تکریم قرار داد؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ وَحَمَلۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ كَثِيرٖ مِّمَّنۡ خَلَقۡنَا تَفۡضِيلٗا٧٠ [الإسراء: 70].

«ما آدمیزادگان را مکرم و گرامی داشته‌ایم و آنان را درخشکی و دریا حمل کرده‌ایم واز چیزهایی پاکیزه و خوشمزه روزیشان نموده‌ایم و بر بسیاری از آفریدگان خود کاملاً برتریشان داده‌ایم».

6- گرامیداشت انسان با ارسال پیامبران

از بزرگ‌ترین مظاهر تکریم و بزرگداشت الهی نسبت به انسان، این است که پیامبران را برای هدایت آنها فرستاده است و انسان‌ها را به آنچه مایۀ حیات آنهاست، فراخوانده و رستگاری و موفقیت دنیا و آخرت را برایشان تضمین نموده است؛ پس بزرگ‌ترین نعمتی که خداوند به انسان عطا نموده، نعمت اسلام و ایمان و نعمت احسان است؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿قَالَ ٱهۡبِطَا مِنۡهَا جَمِيعَۢاۖ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ١٢٣ [طه: 123].

«خدا دستور داد هر دوگروه شما با هم از بهشت فرود آئید. برخی دشمن برخی دیگرخواهید شد و هرگاه هدایت و رهنمود من برای شما آمد، هر که از هدایت و رهنمودم پیروی کند، گمراه و بدبخت نخواهد شد».

﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٨ [الأعراف: 158].

«بگو ای مردم! من فرستادۀ خدا به‌سوی جملگی شما هستم؛ خدائی که ملک آسمان و زمین از آن او است. جز او معبودی نیست، او است که می‌میراند و زنده می‌گرداند. پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده‌اش، آن پیغمبر درس نخوانده‌ای که ایمان به خدا و سخن‌هایش دارد، از او پیروی کنید تا هدایت یابید».

یکی دیگر از مظاهر بزرگداشت انسان که اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آن را درک کرده بودند، این است که انسان فقط خدا را بندگی کند و از بندگی بت‌ها و انسان‌ها بپرهیزد؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَيۡهِ ٱلضَّلَٰلَةُۚ فَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ٣٦ [النحل: 36].

«و به میان هر ملتی پیغمبری را فرستاده‌ایم که خدا را بپرستید و از طاغوت دوری کنید. پس خداوند، گروهی از مردمان را هدایت داد و بر گروهی از ایشان گمراهی واجب گردید؛ پس در زمین گردش کنید و بنگرید و ببینید که سرانجام کار کسانی که (آیات خدا را) تکذیب کرده‌اند، به کجا کشیده است».

7- دوستی خداوند نسبت به انسان و یاد او در ملاء اعلی

از زیباترین مظاهر بزرگداشت انسان توسط خداوند، این است که او را شایسته محبت و رضای خویش نموده و در قرآن کریم او را به آنچه سزاوار محبتش می‌نماید، راهنمایی کرده است و اولین عاملی برای اینکه انسان شایسته محبت الهی گردد، پیروی از پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  برای برخوردار شدن از زندگی پاکیزه در دنیا و رسیدن به نعمتهای پایدار در آخرت می‌باشد، خداوند نیز به ثمر و نتیجۀ شیرین این پیروی که خیر دنیا و آخرت را در بردارد، اشاره نموده و فرموده است:

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٩٧ [النحل: 97].

«هر کس چه زن و چه مرد، کار شایسته‌ای انجام دهد و مؤمن باشد بدو زندگی پاکیزه وخوشایندی می‌بخشیم و پاداش آنان را بر طبق بهترین کارهایشان خواهیم داد».

8- حفاظت و مراقبت از انسان

یکی دیگر از مظاهر بزرگداشت انسان توسط خداوند، این است که تحت رعایت و حفاظت خداوند می‌باشد؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿إِن كُلُّ نَفۡسٖ لَّمَّا عَلَيۡهَا حَافِظٞ٤ [الطارق: 4].

«کسی وجود ندارد مگر اینکه بر او نگهبانی است».

در مورد چگونی بزرگداشت انسان در قرآن کریم، آیه‌های متعددی ذکر شده است.[107]

تصور اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از داستان شیطان و آدم علیه السلام  

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  براساس آیه‌های قرآن، داستان شیطان و آدم را برای یارانش بیان می‌کرد و حقیقت نبرد و کشمکش انسانها با دشمن سرسختشان، ابلیس، که سعی نمود پدرشان را گمراه نماید، را برای آنها توضیح داد؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ لَا يَفۡتِنَنَّكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ كَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَيۡكُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ يَنزِعُ عَنۡهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوۡءَٰتِهِمَآۚ إِنَّهُۥ يَرَىٰكُمۡ هُوَ وَقَبِيلُهُۥ مِنۡ حَيۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ٢٧ [الأعراف: 27].

«ای آدمیزادگان! شیطان شما را نفریبد، همان گونه که پدر و مادرتان را (فریفت و) از بهشت بیرونشان کرد و لباسشان را از (تن) ایشان بیرون ساخت تا عوراتشان را به ایشان نمایان نماید. شیطان و همدستانش شما را می‌بینند در صورتی که شما آنها را نمی‌بینید. ما شیاطین را دوستان و یاران کسانی ساخته‌ایم که ایمان نمی‌آورند».

همچنین خداوند می‌فرماید:

﴿قَالَ أَنظِرۡنِيٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٤ قَالَ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِينَ١٥ قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَكَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ١٦ ثُمَّ لَأٓتِيَنَّهُم مِّنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَيۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَكۡثَرَهُمۡ شَٰكِرِينَ١٧ [الأعراف: 14-17].

«(شیطان) گفت: مرا تا روزی مهلت ده و زنده بدار که (انسان‌ها) برانگیخته می‌گردند. (خداوند) گفت: تو از زمرۀ مهلت یافتگانی. (شیطان) گفت: بدان سبب که مرا گمراه داشتی، من به سر راه مستقیم تو در کمین آنان می‌نشینم. سپس از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ به سراغ ایشان می‌روم و بیشتر آنان را سپاسگذار نخواهی یافت».

پندار و تصور مسلمانان صدر اسلام از شیطان چنان بود که گویا او را با چشمهای خود مشاهده می‌کنند که از جلو و پشت سر و از طرف راست و چپشان می‌آمد و وسوسۀ گناه در دلهایشان می‌انداخت و شهوتهای پنهان را تحریک می‌نمود؛ پس آنها همواره می‌کوشیدند تا از دشمن خود، آگاه باشند. بنابراین، برای انجام کارهای خیر بر یکدیگر سبقت می‌گرفتند تا راههای ورود شیطان را تنگ‌تر کنند و ببندند؛ پس شیطان در هیچ مرحله‌ای حتی در مواردی که گناه از صدای حرکت مورچه آهسته‌تر و مخفی تر بود، راه نفوذی در آنها نمی‌یافت. این اعتقاد، برگرفته از گفتار خداوند بود که می‌فرماید:

﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ٩٨ إِنَّهُۥ لَيۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٩٩ إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِينَ هُم بِهِۦ مُشۡرِكُونَ١٠٠ [النحل: 98-100].

«هنگامی که خواستی قرآنی بخوانی، از وسوسه‌های شیطان مطرود به خدا پناه ببر. بی‌گمان شیطان هیچ گونه تسلطی بر کسانی ندارد که ایمان دارند و بر پروردگارشان تکیه می‌نمایند؛ بلکه تنها تسلط شیطان بر کسانی است که او را به دوستی می‌گیرند و به واسطه او شرک می‌ورزند».

داستان آدم با شیطان در چندین جا از قرآن کریم تکرار شده است. در بعضی سوره‌ها از جمله سوره اعراف با تمام تفصیلات و به صورت مشروح بیان شده است و در بعضی سوره‌ها همانند سورۀ حجر، اسراء، طه و ص بخشی از ابعاد آن بیان گردیده است و در سوره‌های دیگر، اشاره‌ای گذرا به آن شده است. اما موضع شیطان در برابر انسانهایی که در دنیا به خواسته‌اش تن داده‌اند و انکار او در قیامت از اطاعت آنها، فقط در سورۀ‌ ابراهیم بیان شده است[108].

خداوند در سوره اعراف می‌فرماید:

﴿وَيَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ فَكُلَا مِنۡ حَيۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٩ فَوَسۡوَسَ لَهُمَا ٱلشَّيۡطَٰنُ لِيُبۡدِيَ لَهُمَا مَا وُۥرِيَ عَنۡهُمَا مِن سَوۡءَٰتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَىٰكُمَا رَبُّكُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَكُونَا مَلَكَيۡنِ أَوۡ تَكُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِينَ٢٠ وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِينَ٢١ فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖۚ فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَكُمَا عَن تِلۡكُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَآ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمَا عَدُوّٞ مُّبِينٞ٢٢ قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٢٣ قَالَ ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ٢٤ قَالَ فِيهَا تَحۡيَوۡنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنۡهَا تُخۡرَجُونَ٢٥ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ قَدۡ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكُمۡ لِبَاسٗا يُوَٰرِي سَوۡءَٰتِكُمۡ وَرِيشٗاۖ وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِكَ خَيۡرٞۚ ذَٰلِكَ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ لَعَلَّهُمۡ يَذَّكَّرُونَ٢٦ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ لَا يَفۡتِنَنَّكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ كَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَيۡكُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ يَنزِعُ عَنۡهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوۡءَٰتِهِمَآۚ إِنَّهُۥ يَرَىٰكُمۡ هُوَ وَقَبِيلُهُۥ مِنۡ حَيۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ٢٧ [الأعراف: 19-27].

«ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و هر کجا که خواستید بخورید، ولی به این درخت نزدیک نشوید. (و از آن نخورید اگر چنین کنید) پس از زمره ستمکاران خواهید شد. سپس اهریمن، آنان را وسوسه کرد تا عورات نهان از دیده آنان را بدیشان بنما نماید و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشته است مگر بدان خاطر که دو فرشته می‌شوید و یا اینکه از زمره جاویدانان خواهید شد و برای آنها بارها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم. پس آرام آرام آنان را با مکر و فریب کشید. هنگامی که از آن درخت چشیدند، عورات خویش بدیدند و شروع به جمع‌آوری برگهای بهشت کردند و آنها را بر خود افکندند. پروردگارشان فریادشان زد که آیا شما را از آن درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که اهریمن، دشمن آشکارتان است؟ گفتند: پروردگارا! ما بر خویشتن ستم کرده‌ایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود. گفت: پایین روید، برخی دشمن برخی خواهید بود. در زمین تا روزگاری استقرار خواهید داشت و بهره‌مند خواهید شد. گفت: در زمین زندگی به سر می‌برید و در آن می‌میرید و از آن بیرون می‌آیید. ای آدمیزادگان، ما لباسی برای شما درست کرده‌ایم که عورات شما را می‌پوشاند و لباس زینتی را (برایتان ساخته‌ایم) که لباس تقوا و ترس از خدا بهترین لباس است. این از نشانه‌های خداست تا بندگان متذکر شوند. ای آدمیزادگان، شیطان شما را نفریبد همان گونه که پدر و مادرتان را از بهشت بیرونشان کرد و لباسشان را از تن بیرون ساخت تا عورتشان را بدیشان نماید. شیطان و همدستان شما را می‌بینند در صورتی که شما آنها را نمی‌بینید، ما شیاطین را دوستان و یاران کسانی ساختیم که ایمان نمی‌آورند».

دانش هر فرد از تاریخ می‌بایست شرایط عبرت گرفتن از حوادث را برای او فراهم سازد نه اینکه به عنوان ابزار سرگرم کننده از آن استفاده نماید. داستان آدم و شیطان نیز داستانی است که در میان تمام داستانهای قرآنی رهنمودهای ویژه و خاص خود را دارد و این داستان برای انسان از ابتدای خلقت تا آخرین لحظه‌های زندگیش و نقش آنها در زمین و برنامه حرکتش در زمین و مشکلاتی که در طی حرکت با آن مواجه می‌شوند و راههای پرهیز از موانع و چگونگی گذر کردن از آن را مشخص می‌نماید[109].

آیه‌های ذکر شده در مورد داستان آدم و نبردش با شیطان به مسلمانان صدر اسلام، قضایای مهمی در زمینۀ ایدئولوژی و عقیده و اخلاق آموخت که برخی عبارت‌اند از:

1- آدم  علیه السلام  جد و نسب اصلی همۀ انسان‌هاست

خداوند، آدم را از خاک به صورت کامل انسانی‌اش آفرید، بدون اینکه نوعی از انواع آفریده‌ها باشد که به صورت تدریجی، شکل و هیئتی دیگر به خود گیرد؛ پس خداوند، آدم را از خاک آفرید، سپس روح را در او دمید و انسانی کامل از پوست، گوشت، قیافه و صورت کامل ساخت.

2- اسلام، یعنی اطاعت مطلق و بی‌چون و چرا از خداوند

خداوند، فرشتگان را دستور داد تا به آدم سجده کنند؛ پس فرشتگان به خاطر اطاعت از پروردگارشان بدون تردید و اعتراض، برای آدم سجده سلام و احترام به جای آوردند، با اینکه آنها در ملأ اعلی پیوسته در حال تسبیح و عبادت خدا به سر می‌بردند (و نزد او از مقام والایی برخوردار بودند) ولی هنگامی که به آنها دستور داده شد که آدم را سجده کنند، بی‌درنگ انجام وظیفه کردند؛ زیرا اسلام یعنی تسلیم محض در برابر دستورات.

3- فراهم بودن زمینۀ خطا در انسان

اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از داستان اشتباه آدم، به این نکته پی بردند که زمینۀ خطا در انسان امری فطری است؛ زیرا خداوند در طبیعت و سرشت انسان علائق و غریزه‌هایی قرار داده است که شیطان از خلال آن با وسوسه کردن انسان در او وارد می‌شود و ارتکاب گناه را برای او زیبا جلوه می‌دهد و از جمله غریزه‌های پنهان در وجود انسان، تمایل او به جاودانه بودن در این دنیا و یا داشتن عمری طولانی نزدیک به جاودانگی و همچنین داشتن ثروت و قدرت نامحدود است[110] و بر اثر این میل ابلیس، آدم و همسرش را دچار وسوسه نمود و براساس آیه‌های قرانی به او و همسرش گفت:

﴿فَوَسۡوَسَ لَهُمَا ٱلشَّيۡطَٰنُ لِيُبۡدِيَ لَهُمَا مَا وُۥرِيَ عَنۡهُمَا مِن سَوۡءَٰتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَىٰكُمَا رَبُّكُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَكُونَا مَلَكَيۡنِ أَوۡ تَكُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِينَ٢٠ [الأعراف: 20].

«سپس اهریمن، آنان را وسوسه کرد تا عورت‌های نهان از دید آنان را بدیشان نماید و گفت: پروردگارتان شما را از (خوردن) این درخت باز نداشته است، مگر بدان خاطر که دو فرشته می‌شوید و یا اینکه از زمره جاویدانان خواهید شد».

شیطان یاد نمودن سوگند به خدا برای آنها چنین وانمود کرد که او خیرخواه آنان است. مطالب ذکر شده به معنی تسلیم شدن در برابر غریزه‌ها، گرایشها و ایجاد علاقه نسبت به غرایز نیست؛ بلکه مسلمان باید آن را کنترل نماید و مهار آن را به دست بگیرد و آن را پیرو احکام متعالی شریعت بگرداند واین گرایشها و غریزه‌ها و علاقمندیها اموری هستند که نفس انسان طالب آن است و اغلب از حدود خود می‌گذرند و کنترل این غریزه‌ها جز با پایبندی به احکام شریعت ممکن نیست بنابراین، هوی و خواستۀ نفس مورد نکوهش قرار می‌گیرد و منظور کار زشتی است که نفس به آن گرایش دارد. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ٤٠ فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ٤١ [النازعات: 40-41].

«و اما آن کس که از جاه و مقام پروردگار خود ترسیده باشد و نفس خود را از هوی و هوس باز داشته باشد، قطعاً بهشت جایگاه او است».

مراد از هوی و هوس وقتی به صورت مطلق بیان شوند، همان خواسته‌های ناپسند و زشت نفس می‌باشد[111].

4- اشتباه آدم به مسلمان، توکل به خدا را آموزش می‌دهد

اشتباه آدم  علیه السلام ، بیانگر خطر بزرگی یعنی گرفتار شدن انسان در خطا و اشتباه است و این مسئله موجب ترس و هراس در وجود انسان می‌گردد و در نتیجه، توکل مسلمان را بر پروردگارش می‌افزاید. خداوند، فرشتگان را دستور داد تا به خاطر اظهار فضیلت آدم و جایگاه بلندش نزد پروردگار، برای آدم سجده نمایند و ابلیس را به علّت امتناع از سجده کردن آدم، از بهشت بیرون راند و آدم و همسرش را در بهشت جای داد و صراحتاً او را از نزدیک شدن به درخت مشخصی بر حذر داشت و دیگر نعمتها و میوه‌های بهشت را برای او جایز قرار داد؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿وَيَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ فَكُلَا مِنۡ حَيۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٩ [الأعراف: 19].

«ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و در هر کجا که خواستید بخورید، ولی به این درخت نزدیک نشوید (که اگر چنین کنید از) زمرۀ ستمکاران خواهید شد».

خداوند، آدم و همسرش را از شیطان و از مکر و نیرنگش بر حذر داشت؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ١١٦ فَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوّٞ لَّكَ وَلِزَوۡجِكَ فَلَا يُخۡرِجَنَّكُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ١١٧ [طه: 116-117].

«آن گاه که به فرشتگان دستور دادیم برای آدم سجده ببرید، پس سجده بردند مگر ابلیس که انکار ورزید. پس گفتیم: ای آدم! این دشمن تو و همسرت می‌باشد مواظب باشید که از بهشت بیرونتان نکند که به رنج و زحمت خواهی افتاد».

با وجود این، شیطان آنان را فریب داد و منحرف کرد، پس آنها از آن درخت خوردند و در گناه افتادند و خداوند آنها را از جایی که در آن بودند، بیرون نمود.

اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از اشتباه آدم به دشمنی سرسخت شیطان با انسان پی بردند و ترس و هراسی از او در دلشان ایجاد شد که این عامل، آنان را براساس برداشت آنان از مضامین قرآنی به پناه بردن همیشگی و توکل نمودن و کمک خواستن از خداوند در مقابل این شیطان رانده شده که فکر و هدفی جز گمراهی کردن و کشاندن انسان به گناه ندارد، سوق داد. خداوند متعال در این باره می‌فرماید:

﴿إِنَّ عِبَادِي لَيۡسَ لَكَ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٞۚ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ وَكِيلٗا٦٥ [الإسراء: 65].

«بی‌گمان سلطه‌ای بر بندگان من نخواهی داشت و همین تو را کافی است که پروردگارت حافظ و پشتیبان است».

پس شیطان به کسانی که، ایمانی عمیق به خداوند در دلهایشان وجود دارد و به سوی خدا روی می‌‌آورند و اعضایشان در اطاعت الهی به حرکت در می‌آیند و توکل و اعتمادشان بر او است، سلطه و قدرتی ندارد و آنان با آرزوها و خیالات باطل شیطان، مبارزه می‌نمایند و آنچه را که در دلهایشان می‌افکند، از بین می‌برند؛ چون ایمانی که به خدا دارند به آنها نور می‌بخشد و از زشتی پرده بر می‌دارد و توکل بر خدا، اعتمادشان را تقویت می‌نمایدو شیطان، ضعیف و ناتوان می‌شود و در برابر قدرت ایمان به خدا و توکل بر او، خوار و زبون می‌گردد[112].

5- ضرورت توبه و طلب آمرزش

اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از این داستان آموختند که هنگام مرتکب شدن گناه یا معصیت باید توبه و طلب آمرزش نمایند؛ چون آدم و همسرش وقتی مرتکب معصیت گردیدند، خیلی زود و شتابان به مغفرت و طلب رحمت از پروردگار بزرگوارشان روی آوردند:

﴿فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖۚ فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَكُمَا عَن تِلۡكُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَآ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمَا عَدُوّٞ مُّبِينٞ٢٢ قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٢٣ [الأعراف: 22-23].

«پس آرام آرام آنان را با مکر و فریب کشید. هنگامی که از درخت چشیدند، عورات خویش بدیدند و شروع به جمع‌آوری برگهای بهشت کردند و آنها را بر خود افکندند. پروردگارشان فریادشان زد که آیا شما را از آن درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که اهریمن، دشمن آشکار شما است؟ گفتند: پروردگارا! ما بر خویشتن ستم کرده‌ایم و اگر ما را نیامرزی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود».

این اعترافی سریع به گناه همراه پشیمانی شدید بود؛ چنانکه گفتند: ﴿ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن [الأعراف: 23]. و توبه‌ای خالص بود که به پذیرفته شدن آن کمک کرد تا از هلاک شدن و خسارت ابدی نجات یابند؛ چنانکه گفتند: ﴿وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ [الأعراف: 23]. «اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود» پس وقتی آدم و همسرش با وجود جایگاه والایشان از توبه کردن و طلب آمرزش بی‌نیاز نبودند، پس دیگران به طریق اولی نیازمند توبه طلب آمرزش هستند[113].

6- پرهیز از حسد و تکبر

حسد و تکبر باعث گرفتاری ابلیس به این مصیبت گردید. پس نخستین گناهی که در دنیا اتفاق افتاد، تکبر بود. بنابراین، در شریعت اسلام، از تکبر بر حذر داشته شده و به متکبران وعید داده شده است؛ چنانکه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که در دلش به اندازه دانه خردلی تکبر باشد، به بهشت راه نخواهد یافت[114]». و در کتاب خدا آیه‌های زیادی در نکوهش تکبر و متکبران و سرانجام بد آنها در روز قیامت وجود دارد.

تکبر یعنی نپذیرفتن حق و تحقیر مردم؛ چراکه شخص متکبر، حق را نمی‌پذیرد و در برابر آن تسلیم نمی‌شود و آن را ناچیز می‌شمارد و خود را بالاتر از حق می‌داند و با آن دشمنی و عناد می‌ورزد. و «غمط الناس» یعنی تحقیر کردن و خوار شمردن مردم.[115]

بزرگ‌ترین مظهر و نماد نپذیرفتن حق، تبعیت ننمودن از دستورات خدا و سرکشی در برابر آن است و اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از حسد، تکبر، خودستایی و پاک شمردن خود از عیب و نقص دور بودند؛ زیرا خطر این امر را از این سخن ابلیس که قرآن نقل می‌کند: ﴿أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ [الأعراف: 12]. «من از او بهترم» فهمیده بودند و همچنین مضمون واقعی این آیه را درک نموده بودند که می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ يَجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ إِلَّا ٱللَّمَمَۚ إِنَّ رَبَّكَ وَٰسِعُ ٱلۡمَغۡفِرَةِۚ هُوَ أَعۡلَمُ بِكُمۡ إِذۡ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَإِذۡ أَنتُمۡ أَجِنَّةٞ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡۖ فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ٣٢ [النجم: 32].

«همان کسانی که از گناهان بزرگ و بدکاریها، کناره‌گیری می‌کنند و اگر گناهی از آنان سر زند تنها صغیره است؛ چراکه پروردگار تو دارای آمرزش گسترده و فراخ است. خداوند از همان زمان که شما را از زمین آفریده است و از آن روز که شما به صورت جنینهای ناچیز در درون شکمهای مادرانتان بوده‌اید، از شما به خوبی آگاه بوده و هست؛ پس از پاک بودن خود سخن مگوئید؛ زیرا که او پرهیزگاران را بهتر می‌شناسد».

همچنین اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از این سخن ابلیس که قرآن آن را نقل می‌نماید: ﴿خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ [ص: 76]. «مرا از آتش و او را از خاک و گل آفریده‌ای» متوجه این موضوع گردیدند که بایسته نیست که به اصل و نسب خویش افتخار نمایند؛ بلکه باید به پرهیزگاری و انجام عبادات و خوبی‌ها به خاطر رضامندی پروردگار آسمان‌ها و زمین افتخار کرد.

7- ابلیس دشمن آدم و همسرش و فرزندانشان است

اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از آیه‌های نازل شده در دوران مکی آموختند که شیطان به خاطر امتناع ورزیدن از سجده برای پدرشان آدم نه تنها از رحمت الهی طرد شد و خداوند او را نفرین کرد؛ بلکه اولین دشمن آنان و دشمن آدم و همسر و فرزندانش گردید و خداوند فرموده است:

﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوۡعِدُهُمۡ أَجۡمَعِينَ٤٣ [الحجر: 43].

«و حتماً دوزخ میعادگاه جملگی آنان است».

و خداوند متعال می‌فرماید:

﴿قَالَ أَرَءَيۡتَكَ هَٰذَا ٱلَّذِي كَرَّمۡتَ عَلَيَّ لَئِنۡ أَخَّرۡتَنِ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَأَحۡتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُۥٓ إِلَّا قَلِيلٗا٦٢ [الإسراء: 62].

«شیطان گفت: این همان است که او را بر من ترجیح داده و گرامی داشته‌ای؟! اگر مرا تا روز قیامت زنده بداری، فرزندان او را همگی جز اندکی نابود می‌گردانم».

بدین صورت شیطان، اراده و تصمیم خود را برای گمراه کردن فرزندان آدم اعلام کرد و از خداوند خواست تا او را تا روز قیامت باقی بگذارد تا تصمیم خود را در عمل اجرا نماید و این امر بیانگر دشمنی او با آدم و فرزندانش می‌باشد. خداوند، درخواست شیطان را این گونه بیان فرمود:

«گفت پروردگارا، اکنون که چنین است مرا تا روزی مهلت ده که در آن (مردمان بعد از مرگشان مجدداً) زنده می‌گردند. فرمود هم اینک تو از مهلت یافتگانی تا روزی که زمان (فرا رسیدن) آن (در پیش خدا) معلوم است. گفت: پروردگارا، به سبب اینکه مرا گمراه ساختی (گناهان را) در زمین برایشان می‌آرایم و جملگی آنان را گمراه می‌نمایم. مگر بندگان مخلص و پاکیزۀ تو را».

اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  براساس مضامین و محتوای آیه‌های قرآن پی بردند که ارتباط شیطان با انسان ارتباطی براساس دشمنی و عداوت بوده است و تغییر دادن این امر، یعنی برقرار کردن صلح و آشتی بین انسان و شیطان، ناممکن است؛ چون شیطان، کار و هدفی در زندگی جز گمراه کردن انسانها و سوق دادن آن‌ها به نافرمانی خدا ندارد؛ چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰكِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٤٣ [الأنعام: 43].

«آنان چرا نباید هنگامی که به عذاب ما گرفتار می‌آیند، خشوع و خضوع کنند، ولی دلهایشان سخت شده است و اهریمن، اعمالی را که انجام می‌دهند برایشان آراسته و پیراسته کرده است».

همچنین خداوند با حکایت آنچه هدهد به سلیمان در مورد ملکه سباء گفت می‌فرماید:

﴿وَجَدتُّهَا وَقَوۡمَهَا يَسۡجُدُونَ لِلشَّمۡسِ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ فَهُمۡ لَا يَهۡتَدُونَ٢٤ [النمل: 24].

«من، او و قومش را دیدم که به جای خدا برای خورشید سجده می‌برند و اهریمن، اعمالشان را در نظرشان آراسته کرده و ایشان را از راه بدر برده است، پس آنان راهیاب نمی‌گردند».

یعنی شیطان، کارهایشان را برای آنان آراسته کرد و کفری را که در آن قرار داشتند، زیبا جلوه داد: ﴿فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ [النمل: 24]. و آنان را از راه توحید بازداشت[116]. بنابراین، اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  شیطان را بزرگ‌ترین دشمن خود قرار دادند و از گفته الهی فرمان بردند که می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ٦ [فاطر: 6].

«بی‌گمان، اهریمن دشمن شما است؛ پس شما او را دشمن خود بدانید. او پیروان خود را فرا می‌خواند تا از ساکنان آتش سوزان جهنم شوند».

بنابراین صحابه نه تنها با شیطان دشمنی ورزیدند و از آن اطاعت نکردند؛ بلکه از آن پرهیز نموده و مردم را از آن بر حذر داشتند.

8- اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در گفتگو با دیگران از بهترین واژگان استفاده می‌نمودند

یکی از وسایلی که اصحاب و یاران بزرگوار پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  برای مبارزه با شیطان، از آن استفاده کردند، پیروی از این فرمایش خداوند بود:

﴿وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُواْ ٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ يَنزَغُ بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ كَانَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٗا مُّبِينٗا٥٣ [الإسراء: 53].

«به بندگانم بگو سخنی بگویند که زیباترین سخنها باشد؛ چراکه اهریمن (به وسیلۀ سخنهای زشت) در میان ایشان فساد و تباهی به راه می‌اندازد و بی‌گمان اهریمن، دشمن آشکار انسان بوده است».

خداوند متعال به پیامبر بزرگوارش دستور داد تا مؤمنان را فرمان دهد که بهترین واژگان را در گفتگو با دیگران استفاده نمایند؛ چراکه در صورت استفاده ننمودن از چنین واژگانی، شیطان میان آنها اختلاف و کدورت به وجود می‌آورد؛ یعنی، ارتباط آنان را سست و از هم گسیخته می‌نماید و جر و بحث و مجادله را میان آنها تحریک می‌نماید تا دشمنی و کینه ایجاد نماید: ﴿إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ كَانَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٗا مُّبِينٗا [الإسراء: 53]. «همانا شیطان، دشمن آشکار انسان است». یعنی دشمنی او با انسان، شدید و سرسخت است بنابراین، جز شر و بدی و ایجاد دشمنی میان آنان چیزی نمی‌خواهد. بنابراین، رفتار اصحاب و یاران بزرگوار پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با دیگران با اخلاقی والا و شیوه‌ای زیبا صورت می‌گرفت؛ چرا که بر اساس تعالیم مکتبی پرورش یافته بودند که به آنان دستور می‌داد:

﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ ٱلسَّيِّئَةَۚ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا يَصِفُونَ٩٦ وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّيَٰطِينِ٩٧ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحۡضُرُونِ٩٨ [المؤمنون: 96-98].

«با بهترین شیوه و سخن، پاسخ بگو. ماکاملاً از چیزهایی که می‌گویند آگاهیم و بگو: پروردگارا، خویشتن را از وسوسه‌های اهریمن و از اینکه با من گرد آیند، در پناه تو می‌دارم».

همچنین می‌فرماید: ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ [فصلت: 34]. «با گذشت و خوبیهای اخلاقی، بدی کسی را که با تو بدی می‌نماید، دفع کن» و بدین وسیله دشمنی و نفرت او را به دوستی و محبت تبدیل کن[117].

و در جایی دیگر می‌فرماید: ﴿وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّيَٰطِينِ٩٧ [المؤمنون: 97]. «پروردگارا از وسوسه‌های شیطان که انسان را به باطل و بدیها و فساد و بازداشتن از حق می‌کشاند؛ به تو پناه می‌برم».؛ چون در کنار شیطان، هیچ فایده‌ای متصور نیست و شیطان با معروف و نیکیها سر و کاری ندارد[118]. ﴿وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحۡضُرُونِ٩٨ [المؤمنون: 98]. «پروردگارا به تو پناه می‌برم از اینکه در کاری از کارها یا در چیزی از کارم شیطانها حاضر شوند». و به خاطر راندن شیطان، شریعت دستور داده است که در آغاز کارها نام خدا برده شود. همچنین خدا می‌فرماید:

﴿وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ٣٤ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ٣٥ وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٣٦ [فصلت: 34-36].

«نیکی با بدی یکسان نیست (بدی و زشتی دیگران را) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجۀ این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنی بوده است، به ناگاه همچون دوست صمیمی گردد. به این خو (و خلق عظیم) نمی‌رسند مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند و بدان نمی‌رسند مگر کسانی که بهرۀ بزرگی داشته باشند. هر گاه وسوسه‌ای از شیطان متوجه تو گردید، خود را به خداوند بسپار که او بس شنوا و آگاه است».

و بعد از اینکه فرمود: ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ [فصلت: 34]. «جواب بدی را با نیکی بده». و ﴿فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ [فصلت: 34]. «به این خوی و خلق عظیم نمی‌رسند مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند و بدان نمی‌رسند مگر کسانی که بهره بزرگی داشته باشند». و این توصیه و سفارش یعنی پاسخ بدی را با نیکی دادن، کار کسانی است که دارای صبر و حوصله باشد؛ زیرا چنین عملی بر نفس‌ها دشوار می‌گذرد و در ادامه فرمود که این را نمی‌پذیرد مگر کسی که دارای بهره فراوانی از سعادت در دنیا و آخرت باشد[119].

سپس خداوند می‌فرماید:

﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٢٠٠ [الأعراف: 200].

«هر گاه وسوسه‌ای از شیطان متوجه تو گردید، خود را به خداوند بسپار که او بس شنوا و آگاه است».

یعنی از آنچه شیطان تو را به آن وسوسه می‌نماید که در مقابل کسی که بدی می‌نماید، بدی کنی و از او انتقام بگیری؛ پس از وسوسه‌های شیطان و تحریک و بدی او به خدا پناه ببر؛ چرا که خداوند تو را می‌بیند و به حالت آگاه است[120].

برنامه‌های قرآن، حقیقت رابطه انسان و شیطان را روشن کرد و راه حل و علاج آن را نیز بیان داشت و راههای نفوذ شیطان برای گمراه کردن انسان را توضیح داد. همچنین قرآن از شیطان در حالی که در دوزخ به سر می‌برد و از کسانی که آنها را گمراه کرده است، اعلام بیزاری می‌کند، سخن به میان آورده است:

﴿وَبَرَزُواْ لِلَّهِ جَمِيعٗا فَقَالَ ٱلضُّعَفَٰٓؤُاْ لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ إِنَّا كُنَّا لَكُمۡ تَبَعٗا فَهَلۡ أَنتُم مُّغۡنُونَ عَنَّا مِنۡ عَذَابِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖۚ قَالُواْ لَوۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ لَهَدَيۡنَٰكُمۡۖ سَوَآءٌ عَلَيۡنَآ أَجَزِعۡنَآ أَمۡ صَبَرۡنَا مَا لَنَا مِن مَّحِيصٖ٢١ وَقَالَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَمَّا قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ إِنَّ ٱللَّهَ وَعَدَكُمۡ وَعۡدَ ٱلۡحَقِّ وَوَعَدتُّكُمۡ فَأَخۡلَفۡتُكُمۡۖ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيۡكُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُكُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِيۖ فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوٓاْ أَنفُسَكُمۖ مَّآ أَنَا۠ بِمُصۡرِخِكُمۡ وَمَآ أَنتُم بِمُصۡرِخِيَّ إِنِّي كَفَرۡتُ بِمَآ أَشۡرَكۡتُمُونِ مِن قَبۡلُۗ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٢٢ [إبراهیم: 21-22].

«(روزی که قیامت نام دارد) همه در برابر خدا ظاهر و آشکار می‌گردند. ضعیفان به کسانی که خویشتن را (در دنیا) بزرگ می‌پنداشتند می‌گویند: ما پیروان شما بودیم. آیا می‌توانید چیزی از عذاب خدا را از سر ما بردارید؟! می‌گویند: اگر خداوند ما را (به راه رستگاری) رهنمود می‌کرد، ما هم شما را (به راه نجات) رهنمود می‌کردیم. چه بی‌تابی کنیم و چه شکیبایی نماییم، یکسان است و راه نجات و گریزی برای ما نیست و اهریمن هنگامی که کار به پایان رسید می‌گوید: خداوند به شما وعده راستینی داد و من به شما وعده دادم و با شماخلاف وعده کردم و من بر شما تسلطی نداشتم جز اینکه شما را دعوت نمودم و شما هم دعوت را پذیرفتید؛ پس مرا سرزنش مکنید و بلکه خویشتن را سرزنش بکنید. نه من به فریاد شما می‌رسم و نه شما به فریاد من می‌رسید. من امروز از اینکه مرا قبلاً (در دنیا برای خدا) انباز کرده‌اید، تبری می‌جویم؛ بی‌گمان کافران عذاب دردناکی دارند».

نکات ذکر شده تصویری مختصر از چهرۀ واقعی شیطان و تصور اصحاب از این دشمن نفرین شده بود.

9- نگرش صحابه نسبت به هستی و زندگی و برخی از آفریده‌ها

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  همواره کتاب خدا را به اصحاب می‌آموخت و آنها را بر اساس آیه‌های قرآن بر تصور درست از عقیده و نگرش سالم به جهان و زندگی تربیت می‌نمود. بنابراین، از آغاز آفرینش و سرنوشت، سخن به میان آورد؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿قُلۡ أَئِنَّكُمۡ لَتَكۡفُرُونَ بِٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ فِي يَوۡمَيۡنِ وَتَجۡعَلُونَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ ذَٰلِكَ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٩ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ مِن فَوۡقِهَا وَبَٰرَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَآ أَقۡوَٰتَهَا فِيٓ أَرۡبَعَةِ أَيَّامٖ سَوَآءٗ لِّلسَّآئِلِينَ١٠ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ١١ فَقَضَىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَاتٖ فِي يَوۡمَيۡنِ وَأَوۡحَىٰ فِي كُلِّ سَمَآءٍ أَمۡرَهَاۚ وَزَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا بِمَصَٰبِيحَ وَحِفۡظٗاۚ ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ١٢ [فصلت: 9-12].

«بگو آیا به آن کسی که زمین را در دو روز آفریده است، ایمان ندارید و برای او همگونها و انبازهایی قرار می‌دهید؟ او آفریدگار جهانیان می‌باشد. او در زمین کوههای استواری قرار دارد و خیرات و برکات زیادی در آن آفرید و مواد غذایی زمین را به اندازه لازم و مقدور مشخص کرد. اینها همه در چهار روز کامل به پایان آمد بدان گونه که نیاز نیازمندان و روزی روزی خواهان را برآورده کند. سپس آهنگ آسمان کرد، درحالی که آن دود بود. به زمین و آسمان فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید پدید آیید. گفتند. فرمانبردارانه پدید آمدیم. آن گاه آن را به صورت هفت آسمان در دو روز به انجام رساند و در هر آسمانی فرمان لازمش را صادر فرمود. آسمان دنیا را با چراغ‌هایی بیاراستیم و محفوظ داشتیم؛ این برنامه‌ریزی خداوند بسیار توانا و بس آگاه است».

آیه‌های فوق به سه حقیقت جهان هستی اشاره کرده‌اند:

1- آفرینش زمین و اندازه‌گیری رزق و روزی در چهار روز قبل از آفرینش آسمان.

2- اصل جهان مادی از دود است.

3- مجموعۀ مراحل تکوینی زمین و آسمان شش روز است[121].

قرآن کریم، حقیقت بزرگی را بیان داشته و آن عبارت است از مشخص نمودن حالت اولیه این ماده‌ها قبل از اینکه به صورت فعلی در شکل ستارگان و کهکشانها در آیند؛ چیزی که هرگز کسی امکان دسترسی به آن را نداشت، مگر از روی حدس و گمان؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿مَّآ أَشۡهَدتُّهُمۡ خَلۡقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَا خَلۡقَ أَنفُسِهِمۡ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّينَ عَضُدٗا٥١ [الکهف: 51].

«من ابلیس و فرزندانش را به هنگام آفرینش آسمان‌ها و زمین و خودشان را هم به هنگام آفرینش خودشان حاضر نکرده‌ام و گمراهان را دستیار و مددکار خود نساخته‌ام».

قرآن کریم به این اصل واحد اشاره نموده و حقایقی از هستی را در نهایت وضوح و روشنی بیان کرده است؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ مِن فَوۡقِهَا وَبَٰرَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَآ أَقۡوَٰتَهَا فِيٓ أَرۡبَعَةِ أَيَّامٖ سَوَآءٗ لِّلسَّآئِلِينَ١٠ [فصلت: 10].

«او در زمین، کوههایی استوار قرار داد و خیرات و برکات زیادی در آن آفرید و مواد غذایی زمین را به اندازۀ لازم مقدر و مشخص کرد. اینها همه روی هم در چهار روز کامل به پایان آمد بدان گونه که نیاز نیازمندان و روزی روزی خواهان را برآورده کند».

اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بر اساس مضامین و محتوای آیه‌های سوره فصلت، به این نتیجه رسیدند که قبل از آفرینش آسمان، خداوند زمین و برکتهای آن را آفرید و رزق و روزی ساکنان زمین را در چهار روز مقرر فرمود و همچنین آسمانها و زمین را هفت عدد قرار داده است و این نگرش و دید آنان بر اساس مردمی و آثار و نشانه‌های خداوند در طبیعت در درون آنان ایجاد شده بود [122].

ابن عباس می‌گوید: «... و زمین را در دو روز آفرید، سپس آسمان را به وجود آورد و آنها را در دو روز دیگر برابر کرد و زمین را هموار و صاف نمود، به این گونه که آب و چراگاه از آن بیرون آورد و کوه‌ها و ریگ‌ها و جمادات و تپه‌ها را آفرید و موجودات میان زمین و آسمان را در دو روز دیگر خلق نمود؛ چنانکه می‌فرماید: «دحاها» و «خلق الارض في یومین» «و زمین را در دو روز آفرید»؛ پس زمین و سایر موجودات آن را در چهار روز و آسمان‌ها را در دو روز آفرید «ذلك تقدیر العزیز العلیم» «این است تقدیر و اندازه‌گیری خداوند توانا و آگاه»[123].

اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از آیه‌های متعددی که در قرآن وجود دارد، به این موضوع پی بردند که خدا آسمانها را آفریده و کوهها را در زمین میخکوب نموده است و از حقایق بی‌شماری در جهان هستی و از خورشید و ماه و ستارگان و کوهها به تفصیل سخن گفته و فواید آنها را بیان نموده است و با عنوان نمودن ضرب المثلهایی از آنان خواست تا در آن بیندیشند و آخر الامر اینکه روزی فرا خواهد رسید که کوهها را از بیخ بر خواهد کند. همچنین قرآن کریم از دریاها و کشتیها و روزیهایی که در دریا وجود دارد و از پدیده‌های جوّی مانند: باد، ابر، باران، رعد و برق سخن به میان آورد و فرمود:

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابٗا فَيَبۡسُطُهُۥ فِي ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ يَشَآءُ وَيَجۡعَلُهُۥ كِسَفٗا فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ يَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِۦۖ فَإِذَآ أَصَابَ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ٤٨ [الروم: 48].

«خدا کسی است که بادها را روان می‌سازد و بادها، ابرها را در آسمان می‌گستراند و آنها را به صورت توده‌هایی بالای یکدیگر انباشته و متراکم می‌دارد و تو می‌بینی که از لابلای آنها بارانها فرو می‌بارد و هنگامی که آن را بر کسانی از بندگانش می‌باراند، آنان خوشحال و مسرور می‌گردند».

همچنین می‌فرماید:

﴿وَأَرۡسَلۡنَا ٱلرِّيَٰحَ لَوَٰقِحَ فَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَسۡقَيۡنَٰكُمُوهُ وَمَآ أَنتُمۡ لَهُۥ بِخَٰزِنِينَ٢٢ [الحجر: 22].

«و بادها را بر اثر تلقیح (باور ساختن آنها) به وزیدن می‌اندازیم و به دنبال آن از آسمان، آب می‌بارانیم و شما توانایی اندوختن آن را ندارید».

قرآن کریم حتی در مورد حیوانات و منافعی که از مسخرکردن آنان همانند حمل انسان و بار و اثاثیه‌اش و تهیه لباس و غذا و خوراک عاید انسان می‌گردد، سخن گفته است.

همچنین بیان نموده است که با منقاد و فرمانبرداری حیوانات از انسان موجبات زینت و آرایش او فراهم می‌گردد و بیان نمودن چنین حقایقی بیانگر اهمیت هستی و زندگی است.

قبل از بعثت، اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  دیدگاه درستی که بیانگر ایدئولوژی درست و صحیح در مورد جهان هستی و نظام شگفت‌انگیز آن باشد، نداشتند و به این امر واقف نگردیده بودند که هدف از آفرینش منظومه شمسی و خورشید و ستارگان و ماه این است که بیانگر عظمت وی باشند و تسبیح او را بگویند؛ از این رو خداوند آنان را به دقت و تفکر و تدبر پیرامون جهان هستی فرا خواند و فرمود:

﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا غَفُورٗا٤٤ [الإسراء: 44].

«آسمان‌های هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند، همگی تسبیح خدا می‌گویند و بلکه هیچ موجودی نیست مگر اینکه حمد و ثنای وی می‌گویند، ولی شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید، بی‌گمان پروردگار بس شکیبا و بخشنده است».

سپس قرآن از مسخرکردن حیوانات و طبیعت در برابر انسان سخن گفته است و بر انسان واجب است در مقابل این نعمت عظیم، شکر خدای خویش را به جای آورد[124]؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا خَلَقۡنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتۡ أَيۡدِينَآ أَنۡعَٰمٗا فَهُمۡ لَهَا مَٰلِكُونَ٧١ وَذَلَّلۡنَٰهَا لَهُمۡ فَمِنۡهَا رَكُوبُهُمۡ وَمِنۡهَا يَأۡكُلُونَ٧٢ وَلَهُمۡ فِيهَا مَنَٰفِعُ وَمَشَارِبُۚ أَفَلَا يَشۡكُرُونَ٧٣ [یس: 71-73].

«مگر نمی‌بینید که برخی از آن چیزهایی که قدرت ما آفریده است، چهار پایانی است که برای انسانها خلق کرده‌ایم و ایشان صاحب آنهایند؟ و چهار پایانی را رام ایشان ساخته‌ایم. برخی از آنها را مرکب خود می‌سازند و از برخی دیگر تغذیه می‌کنند و برخی از آنها استفادهایی می‌کنند. از آنها نوشیدنیها و فرآورده‌های لبنی به دست می‌آورند، آیا نباید شکرگزار باشند»؟

همچنین انسان را به تفکر و اندیشیدن در مورد رزق و روزی حیوانات وا می‌دارد؛ چرا که انسان برای تامین زندگی خود می‌اندیشد و فکر و برنامه‌ریزی و تلاش می‌نماید و در صدد انبارکردن و اندوخته نمودن بر می‌آید، اما حیوان علاوه بر اینکه قدرتی برای اندیشیدن و برنامه‌ریزی ندارد، در سرشت او چنین چیزی نهاده نشده است و بر این اساس خداوند فرزانه و آگاه که علم و قدرتش همه چیز را احاطه نموده است، روزی حیوانات را به عهده گرفته و راههای ادامه حیات را به روی حیوان گشوده است؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿وَكَأَيِّن مِّن دَآبَّةٖ لَّا تَحۡمِلُ رِزۡقَهَا ٱللَّهُ يَرۡزُقُهَا وَإِيَّاكُمۡۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٦٠ [العنکبوت: 60].

«چه بسیارند جنبدگانی که نمی‌توانند روزی خود را بردارند، خدا روزی‌رسان آنها و شماست و خدا بس شنوا و آگاه است».

رفتار خداوند در مورد آفریده‌هایش این گونه است که علم او در هر جا و مکان و شرایطی که آفریدگانش قرار داشته باشند، احاطه دارد و در اعماق دریاها، اقیانوسها، در صحراهای سوزان، مناطق یخبندان و زیر صخره‌های سخت و در فضا عهده‌دار روزی مخلوقاتش است و همه اینها در کتابی نوشته شده‌اند و پروردگارم فراموش نمی‌کند و به خطا نمی‌رود. خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا وَيَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَاۚ كُلّٞ فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ٦ [هود: 6].

«هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر اینکه روزی آن بر عهدۀ خداست و خدا محل زیست و محل دفن آن را می‌داند، همۀ اینها در کتاب روشنی است».

قرآن کریم انسان‌ها را متوجه این موضوع نموده است که همانطور که ملت‌ها دارای نژادهای مختلفی هستند، چهارپایان و حشرات نیز دارای شکل‌ها و اندازه‌ها و شیوه راه رفتن و حرکتهای گوناگون و مختلفی هستند[125]. خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا طَٰٓئِرٖ يَطِيرُ بِجَنَاحَيۡهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُكُمۚ مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ يُحۡشَرُونَ٣٨ [الأنعام: 38].

«و هیچ جنبده‌ای در زمین و هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود پرواز می‌کند وجود ندارد مگر اینکه گروههایی همچون شمایند. در کتاب هیچ چیز را فرو گزار نکرده‌ایم؛ پس در پیشگاه پروردگارشان جمع آورده می‌شوند».

قرآن کریم افکار و تصورات مسلمان صدر اسلام را در مورد جهان هستی و مخلوقات و عجایبی که در آن است بر اساس آیه‌های ذکر شده سامان داد و حقیقت این زندگی را بیان داشت و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  دیدگاه اصحاب و یارانش را در مورد سرنوشت و قضا و قدر استوار و محکم نمود و یقین داشت که اگر آنها، راه نجات و کامیابی را درک نمایند با تمام قدرت و با هر وسیله‌ای تلاش خواهند کرد تا به آن برسند و در بیان این نوع مطلب، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  این جوانب را محور قرار داده بود:

1- اینکه زندگی دنیا هر چند طولانی باشد، نهایتاً محکوم به نابودی و زوال است و متاع دنیا هر چند بزرگ و زیاد باشد، اندک و ناچیز است و این فرموده الهی را برای آنها توضیح داد:

﴿إِنَّمَا مَثَلُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا كَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ مِمَّا يَأۡكُلُ ٱلنَّاسُ وَٱلۡأَنۡعَٰمُ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّيَّنَتۡ وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَيۡهَآ أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَيۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِيدٗا كَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِۚ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ٢٤ [یونس: 24].

«مال دنیا همانند آبی است که از آسمان می‌بارانیم و بر اثر آن گیاهان زمین که انسانها و حیوانها از آنها می‌خورند، به هم می‌آمیزند تا بدانجا که زمین کاملاً آرایش و زیبایی می‌گیرد و آراسته و پیراسته می‌گردد و اهل زمین یقین پیدا می‌کنند که بر زمین تسلط دارند، فرمان ما در شب یا روز در می‌رسد و گیاهانش را از ریشه برآورده و درو و نابودش می‌کنیم انگار دیروز در اینجا چیزی نبوده است. ما آیه‌های خویش را برای قومی تشریح و تبیین می‌کنیم که می‌اندیشند».

در آیۀ کریمه فوق، ده جمله وجود دارد که از مجموع آنها تشبیهی ترکیب شده است به گونه‌ای که با کاستن جمله‌ای از آن در تشبیه، خلل به وجود می‌آید؛ زیرا در آن حالت دنیا در سرعت پایان یافتن و از بین رفتن نعمت‌هایش و فریب خوردن مردم به آن به آبی تشبیه شده است که از آسمان فرود می‌آید و انواع گیاهان را می‌رویاند و زمین را با آن چون عروسی که لباسهای فاخر پوشیده است، آراسته می‌گردد تا جایی که اهل دنیا به آن چشم طمع دوخته و گمان می‌برند که از آفتها به دور مانده و سالم است تا اینکه ناگهان عذاب الهی به سراغ آن می‌آید، طوری که گویا تا دیروز اصلاً وجود نداشته است[126].

همچنین پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  گفته خداوند را برای آنها بیان کرد که می‌فرماید:

﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا كَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِيمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّيَٰحُۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقۡتَدِرًا٤٥ [الکهف: 45].

«مثال زندگی دنیا را بیان کن که همچون آبی است که از ابر آسمان فرو می‌فرستیم؛ سپس گیاهان زمین از آن تنگاتنگ و تو در تو می‌شوند؛ سپس خشک و پرپر می‌شوند و بادها آنها را پخش و پراکنده می‌سازند و خدا بر هر چیزی توانا بوده (و هست)».

یعنی ای محمد! برای مردم مثال زندگی دنیا را در آباد شدن و از بین رفتن آن چنین بیان کن: ﴿كَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ [الکهف: 45]. مانند آبی که از آسمان فرود آوردیم یعنی دانه‌هایی که در آن وجود داشت، سپس روییدند و رشد و بزرگ شدند و شکوفایی و تر و تازگی آنها را فرا گرفت و آن گاه ﴿فَأَصۡبَحَ هَشِيمٗا [الکهف: 45]. خشک می‌شود ﴿هَشِيمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّيَٰحُ [الکهف: 45]. بادها آن را پراکنده می‌کند و به چپ و راست می‌اندازد ﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقۡتَدِرًا [الکهف: 45]. و خداوند بر هر چیزی تواناست. یعنی بر پدید آوردن و از بین بردن هر چیزی تواناست[127]. همچنین می‌فرماید:

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِينَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَيۡنَكُمۡ وَتَكَاثُرٞ فِي ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ كَمَثَلِ غَيۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡكُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ يَكُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِيدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ٢٠ [الحدید: 20].

«بدانید که زندگی دنیا تنها بازی، سرگرمی، آرایش و پیرایش، نازش در میان همدیگر و مسابقه در افزایش اموال و اولاد است و بس. دنیا همچون باران است که گیاهان آن کشاورزان را به شگفت می‌آورد، سپس گیاهان رشد و نمو می‌کنند و بعد زرد و پژمرده می‌شوند و آن گاه خورد و پر پر می‌گردند. در آخرت عذاب شدیدی (برای دنیاپرستان) و آمرزش و خشنودی خدا (برای خداپرستان) است اصلاً زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست».

خداوند تحقیر و ناچیز قراردادن زندگی را چنین بیان می‌کند: ﴿أَنَّمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا لَعِبٞ [الحدید: 20]. زندگانی دنیا بازیچه‌ای بیش نیست یعنی تفریحی است و بس ﴿َلَهۡوٞو باطل است. ﴿وَزِينَةٞ و منظره‌ای زیباست ﴿وَتَفَاخُرُۢ بَيۡنَكُمۡ [الحدید: 20]. و افتخار کردن شما به اصل و نسب﴿وَتَكَاثُرٞ فِي ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ كَمَثَلِ غَيۡثٍ [الحدید: 20]. و مسابقه در افزایش اموال و واولاد است مانند بارانی ﴿أَعۡجَبَ ٱلۡكُفَّارَ نَبَاتُهُ [الحدید: 20]. که گیاهان سبز شده، کشاورزان را به شگفت می‌آورد و کافران بیش از همه به آن گرایش دارند ﴿ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا [الحدید: 20]. سپس بعد از تر و تازگی و خرّمی‌اش خشک می‌شود، آن گاه آن را خشک شده و زرد می‌بینی ﴿ثُمَّ يَكُونُ حُطَٰمٗا [الحدید: 20]. و بعد خرد و پرپر می‌گردد و از آن جا که این مثال برای از بین رفتن و نابودشدن قطعی دنیا دلالت می‌نماید و اینکه آخرت به طور قطع وجود دارد و خواهد آمد، خداوند ما را از عذاب آخرت ترسانده و به خوبیهای آخرت تشویقمان کرده و فرموده است:﴿وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِيدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞ [الحدید: 20]. و در آخرت عذابی سخت و نیز آمرزش و خشنودی از جانب خداوند وجود دارد. یعنی در آخرتی که خواهد آمد، غیر از این دو، چیز دیگری نیست یا عذاب سخت و یا آمرزش خداوند و خشنودی وی.﴿وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ [آل عمران: 185]. و زندگی دنیا جز کالای فریب چیزی بیش نیست. یعنی دنیا کالای فنا شدنی است که هر کس به آن و به کالایش گرایش پیدا کند، فریب می‌خورد و طبعاً کسی که به جهان آخرت ایمان نداشته باشد، همین دنیا، مورد پسندش واقع می‌گردد[128]. آنچه در این آیات کریمه به آن اشاره شد، حقیقت دنیا با تمام کالا و زینت و لذتهایش می‌باشد و همه اینها نسبت به نعمت آخرت، بی‌ارزش و اندک و فناشدنی است و دیدگاه مسلمانان صدر اسلام هم بر اساس آیه‌های ذکر شده بود و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  پیوسته آنها را راهنمایی می‌کرد و نقش و رسالت آنها را در زمین و جایگاهشان را نزد خدا به آنان خاطرنشان ساخت و آنان نقش و رسالت خویش را به طور کامل ایفا نمودند و بر اثر تربیت درست و سالم، حماسه و قاطعیت بی‌نظیری در وجود آنها پدید آمد و در تمامی اوقات و بدون هیچ‌گونه تنبلی و سستی و بدون ترس از کسی جز خدا و بدون چشم طمع دوختن به غنایم و فقط برای ایفای نقش و ادای رسالت و محقق کردن سعادت دنیا و نجات در آخرت، می‌کوشیدند و تلاش می‌کردند[129].

متأسفانه این ویژگیها در وجود بسیاری از داعیان بر اثر تمایل و محبت دنیا و متاع آن، کم رنگ شده است و همواره در صدد دست‌یابی بیشتر متاع دنیا می‌باشند و چون برخی از نیازهای مادی و دنیوی آنان برطرف گردید، همچنان در صدد برآوردن خواسته‌های جدید برمی‌آیند.

این امر فاجعه‌ای بزرگ و تلخ برای دعوت و قیام امت به شمار می‌رود، اما استفاده از دنیا در حدودی که شریعت آن را جایز شمرده است؛ یعنی، از آن به عنوان وسیله و مرکبی برای رسیدن به آخرت استفاده کردن، کاری شایسته و پسندیده است.

 




[1]- فقه السیرة، غزالی، ص 90.

[2]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، کامل سلامه، ص 181.

[3]- محمد رسول الله، صادق عرجون، ج 1، ص 589 591.

[4]- همان، ص 592.

[5]- همان، ص 593.

[6]- المراة فی العهد النبوی، عصمه الدین کرکر، ص 36.

[7]- ابن هشام، ج 1، ص 244 معین السیرة، صالح الشامی، ص 41.

[8]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 1، ص 284.

[9]- ابن هشام، ج 1، ص 246.

[10]- عیون الاثر، ابن سید الناس، ج 1، ص 115.

[11]- المراة فی العهد النبی، عصمه الدین، ص 42.

[12]- دراسة تحلیلیة لشخصیه الرسول، محمد قلعجی، ص 191.

[13]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 1، ص 284.

[14]- المراة فی العهد النبوی، دعصمه، ص 43.

[15]- همان، ص 45.

[16]- المراة في العهد النبوی، ص 46.

[17]- دولة الرسول من التکوین حتی التمکین، کامل سلامه، ص 208.

[18]- همان.

[19]- الاخوات المسلمات و بناء الاسرة المسلمه، محمود الجواهری، ص 7.

[20]- دولة الرسول من التکوین حتی التمکین، ص 208.

[21]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 1، ص 284.

[22]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 371.

[23]- التربیة القیادیه، غضبان، ج 1، ص 115.

[24]- همان، ج 1، ص 116.

[25]- محمد رسول الله، عرجون، ج 1، ص 533.

[26]- الوحی و تبلیغ الرساله، یحیی الیحیی، ص 62.

[27]- خاتم النبیین، ابی زهره، ص 398.

[28]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، ص 212.

[29]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 1، ص 287.

[30]- سیره ابن هشام، ج 1، ص 245 تا 262.

[31]- همان، ص 262.

[32]- فقه السیرة، بوطی، ص 77.

[33]- همان، ص 79.

[34]- حدائق الانوار و مطالع الاسرار، ابن الربیع، ج 1، ص 301.

[35]- معین السیرة، صالح الشامی، ص 40.

[36]- همان.

[37]- همان.

[38]- الغرباء الاولون، سلمان العوده.

[39]- الاستخبارات العسکریة في الاسلام، ص 111 - 112.

[40]- همان، ص 311.

[41]- فقه التمکین في القرآن، علی صلابی، ص 311.

[42]- الدعوة الاسلامیة، د، عبد الغفار محمد عبدالعزیز، ص 96.

[43]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، ص 218.

[44]- ابن هشام، ج 1، ص 236.

[45]- التربیة القیادیة، ج 1، ص 198.

[46]- صفة الغرباء، سلمان العوده، ص 83.

[47]- صفة الغرباء، ص 97.

[48]- همان، ص 102.

[49]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، ص 219.

[50]- همان، ص 220.

[51]- منهج التربیة الاسلامیه، محمد قطب، ص 34 - 35.

[52]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، ص 225.

[53]- همان، ص 235.

[54]- المنهاج الحرکی، غضبان، ج 1، ص 49.

[55]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، ص 237.

[56]- الطریق الی جماعة المسلمین، حسین بن محسن، ص 170.

[57]- الظلال، ج 6، ص 3968.

[58]- فقه التمکین فی القرآن الکریم، ص 221.

[59]- دعوة الله بین التکوین و التمکین، د. علی جریشه، ص 91 - 92.

[60]- السیرة النبویة الصحیحة، عمری، ج 1، ص 133.

[61]- الغرباء الاولون، ص 124 - 126.

[62]- واقعنا المعاصر، محمد قطب، ص 414.

[63]- فی ظلال القرآن، ج 1، ص 478.

[64]- همان.

[65]- التمکین للامة الاسلامیه، محمد السید، ص 208.

[66]- جیل النصر المنشود، قرضاری، ص 15.

[67]- المشروع الاسلامی لنهضة الامة قراءه فی فکر البناء، ص 58.

[68]- رسالة المؤتمر الخامس، ص 127.

[69]- المشروع الاسلامی لنهضة الامه، ص 58.

[70]- التمکین للامة الاسلامیه، ص 227.

[71]- آفات علی الطریق، ج 1، ص 57.

[72]- التمکین للامة الاسلامیه، ص 227.

[73]- الخصائص العامه للاسلام، قرضاوی، ص 166.

[74]- التمکین للامة الاسلامیه، به نقل از مودودی، ص 229.

[75]- الخصائص العامه للاسلام، ص 168 با اندکی تصرف.

[76]- التمکین للامة الاسلامیة، ص 210.

[77]- هذا الدین، سید قطب، ص 51 - 52.

[78]- همان، ص 65.

[79]- نفوس و دروس فی اطار التصویر القرآنی، توفیق محمد سبع، ص 367.

[80]- الانحرافات العقدیة، زهرانی، ج 1، ص25 26.

[81]- اهمیة الجهاد في نشر الدعوه، علی العلیانی، ص 47.

[82]- منهج الرسول في غرس الروح الجهادیة، ص 10 تا 16.

[83]- اهمیة الجهاد في نشر الدعوة، ص 53.

[84]- اهمیة الجهاد في نشر الدعوة، ص 54 - 55.

[85]- همان، ص 56.

[86]- سلسلة الاحادیث الصحیحة، آلبانی، ج 4، ص 639، شمارۀ 1985.

[87]- الیوم الاخر الجنة و النار، عمر الاشقر، ص 23.

[88]- تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 514.

[89]- مسلم، کتاب الجنة، باب اول زمره تدخل الجنة، شمارۀ 2834.

[90]- همان، شمارۀ 2835.

[91]- البخاری، کتاب بدء الخلق، باب صفة الجنة، شمارۀ 3246.

[92]- مسلم، کتاب الجنة، باب دوام نعیم الجنة، ج 4، ص 218، شماره 2836.

[93]- الوسطیة فی القرآن الکریم، ص 433.

[94]- مشکاة المصابیح، بغوی، ج 3، ص 88.

[95]- دراسات قرآنیه، محمد قطب، ص 81.

[96]- الوسطیة فی القرآن الکریم، ص 402.

[97]- الیوم الاخر الجنه و النار، عمر الاشقر، ص 8.

[98]- یقظه اولی الاعتبار مماورد فی ذکر الجنة والنار، صدیق حسن، ص 86.

[99]- الیوم الاخر والجنة و النار، ص 90.

[100]- البخاری، کتاب الرقاق، باب صفة الجنة والنار، ج 11، ص 424.

[101]- الیوم الاخر و الجنة و النار، ص 102.

[102]- اهمیة الجهاد فی نشر الدعوة الاسلامیه، ص 59.

[103]- منهج التربیه الاسلامیه، محمد قطب، ج 2، ص 54.

[104]- اسالیب التشویق فی القرآن، د. الحسین جلو، ص 134.

[105]- اصول التربیه، نحلاوی، ص 31.

[106]- اسالیب التشویق و التعزیر، ص 134.

[107]- موسوعه نظرة النعیم فی مکارم اخلاق الرسول الکریم، ج 4، ص 1136 – 1142.

[108]- دراسات قرآنیه، ص 112.

[109]- همان، ص 114.

[110]- فی ظلال القرآن، ج 3، ص 1269.

[111]- المستفاد من قصص القرآن للدعوة و الدعاه، عبدالکریم زیدان، ج 1، ص 28.

[112]- همان، ج 1، ص 71.

[113]- همان، ج 1، ص 30.

[114]- مسلم، کتاب الایمان، باب تحریم الکبر، ج 1، ص 93، شماره 91.

[115]- المستفاد من قصص القرآن، ج 1، ص 33.

[116]- تفسیر قرطبی، ج 12، ص 185.

[117]- تفسیر قاسمی، ج 12، ص 100.

[118]- المستفاد من قصص القرآن، ج 1، ص 85.

[119]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 101

[120]- المستفاد من قصص القرآن، ج 1، ص 86.

[121]- مباحث فی اعجاز القرآن، مصطفی مسلم، ص 177.

[122]- همان، ص 177-179.

[123]- بخاری، کتاب التفسیر، ج 6، ص 35.

[124]- مباحث فی اعجاز القرآن، ص 214.

[125]- همان، ص 216.

[126]- الاتقان، سیوطی، ج 2، ص 70.

[127]- تفسیر قاسمی، ج 11، ص 49.

[128]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 312-313.

[129]- منهج الرسول فی غرس الروح الجهادیه، ص 19 تا 34.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...