توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ بهمن ۲۶, پنجشنبه

فصل هفتم درس‌ها، عبرت‌ها و فوائد برگرفته از غزوه بدر

 

فصل هفتم
درس‌ها، عبرت‌ها و فوائد برگرفته از غزوه بدر

1ـ نصرت و پیروزی از جانب خدا است

نصرت حقیقی در بدراز جانب الله بود. خداوند می‌فرماید:

﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ١٣٣ [آل عمران: 133].

«بشتابید به‌سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن به اندازه آسمان‌ها و زمین است و برای پرهیزگاران فراهم شده است».

همچنین می‌فرماید:

﴿وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ لَكُمۡ وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِۦۗ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ١٢٦ [آل عمران: 126].

«خداوند متعال، پیروزی را برای شما بشارتی در نظر گرفته است، تا اینکه دل‌هایتان آرام گیرد و پیروزی صرفاً از جانب خدای غالب و با حکمت است».

در این دو آیه تأکید شده است که نصرت صرفاً از جانب الله است(العزیز) یعنی کسی که دارای عزت بسیار و والا است[1] و(الحکیم) یعنی کسی که دارای حکمت است.

این دو آیه دربرگیرندۀ این مطالب است که برای مؤمنان شایسته است که توکل و اعتمادشان فقط بر خداوند باشد و کارهای خویش را به خدا بسپارند و یقین داشته باشند که نصرت فقط از جانب خداوند است نه از ملائکه و غیره. ضمناً از اسباب نیز باید استفاده نمایند، البته نباید اعتمادشان بر اسباب باشد؛ بلکه خالق اسباب را مورد توجه قرار دهند تا اینکه خداوند نصرت و توفیق خود را شامل حال آنان بگرداند.

سپس خداوند، به بیان مظاهر فضل و احسانش بر مؤمنان در جنگ بدر می‌پردازد که پیروزی مسلمانان و هلاکت مشرکان و مشت خاکی را که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به چهرۀ مشرکان پاشید، در حقیقت توفیق و فضل و کمک خداوند بود و با این آیه که در ذیل بیان می‌شود، خداوند به مسلمانان درس اعتماد و توکل بر خدا را آموزش می‌دهد:

﴿فَلَمۡ تَقۡتُلُوهُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمۡۚ وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ وَلِيُبۡلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡهُ بَلَآءً حَسَنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١٧ [الأنفال: 17].

«شما آنها را نکشتید؛ بلکه خدا آنها را کشت و تو به‌سوی آنها (خاک) پرتاب نکردی؛ بلکه خداوند بود تا بدین وسیله خدا مؤمنان را خوب بیازماید و خداوند شنوا و آگاه است».

خداوند بعد از بیان این موضوع که نصرت از جانب وی است، به توضیح برخی از حکمت‌های این پیروزی پرداخت؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿لِيَقۡطَعَ طَرَفٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَوۡ يَكۡبِتَهُمۡ فَيَنقَلِبُواْ خَآئِبِينَ١٢٧ لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٢٨ [آل عمران: 127-128].

«تا خدا، گروهی از کفار را از بین ببرد یا اینکه آنها را سرکوب نماید و رسوا برگرداند. چیزی از کار بندگان به عهده تو نیست تا اینکه خداوند توبه آنها را بپذیرد یا آنها را عذاب دهد؛ زیرا آنها ستمکار هستند»

خداوند متعال، به مؤمنان این مطلب را خاطر نشان می‌نماید که همواره این نعمت بزرگ پیروزی را به خاطر داشته باشند و هرگز فراموش ننمایند و شرایط قبل از پیروزی را به نیز خاطر داشته باشند:

﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ أَنتُمۡ قَلِيلٞ مُّسۡتَضۡعَفُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ ٱلنَّاسُ فَ‍َٔاوَىٰكُمۡ وَأَيَّدَكُم بِنَصۡرِهِۦ وَرَزَقَكُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٢٦ [الأنفال: 26].

«یاد نمائید نعمت خداوند را آن گاه که شما کم و مستضعف بودید و ترسیدید که مبادا مردمان شما را بربایند. خداوند، شما را پناه داد و نصرت نمود و از چیزهای پاک به شما روزی داد تا شاید شما شکرگزار باشید».

2- یوم الفرقان

جنگ بدر را یوم الفرقان می‌گویند. این نام در زندگی مسلمانان از اهمیت بزرگی برخوردار است. استاد سیدقطب از توصیف روز بدر با نام «یوم الفرقان» توسط خداوند، این گونه می‌گوید. خداوند می‌فرماید:

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا يَوۡمَ ٱلۡفُرۡقَانِ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ٤١ [الأنفال: 41].

«بدانید آنچه را به غنیمت گرفته‌اید. یک پنجم آن از آن خدا و رسول، مساکین و مسافران است. اگر به خدا و آنچه بر بندۀ ما در روز بدر، روز روبروشدن دو گروه، نازل نمودیم، ایمان دارید. و خدا بر هر چیز قادر است».

سید قطب می‌گوید: جنگ بدر جنگی است که با تدبیر، توجیه، قیادت و مدد الهی آغاز و به پایان رسید و جداکنندۀ حق و باطل بود.

آری!‌ این جنگ بالفعل فاصله‌ای میان حق و باطل بود. اما کدام حق و کدام باطل؟ حق اصیلی که آسمان‌ها و زمین بر آن استوار هستند. حقی که فطرت زندگان و همۀ اشیاء بر آن استوار است. حقی که به صورت وحدانیت خدا در الوهیت، توانایی،‌ تدبیر و تقدیر نمایان می‌شود و باطل نیز همان باطل واقعی است که زمین خدا را فرا گرفته بود و حق را تحت‌الشعاع قرار داده بود و در زمین، طاغوت‌هایی را برافراشته بود که در زندگی بندگان خدا براساس خواهشات و تمایلاتشان تصرف می‌کردند. این فاصله بزرگ میان حق و باطل در بدر اتفاق افتاد و از آن روز به بعد هرگز با هم ملتبس نشدند.

غزوۀ بدرمیان حق و باطل فاصله‌ای کاملاً فراگیر، ‌دقیق و عمیق ایجاد نمود که دارای ابعاد و جوانب متعدد بود:

- فاصله‌ای بین حق و باطل در اعماق ضمیر و وجدان.

- فرق بین وحدانیت کامل با تمام جوانبش در ضمیر و احساس و اخلاق و معاشرت.

- در عبادت و عبودیت و بین شرک با تمام اشکال به شمول بردگی وجدان در برابر غیر خدا، از اشخاص گرفته تا تمایلات، ارزش‌ها،‌ اوضاع، رسوم و عادات.

- فاصله‌ای بود بین حق و باطل در زندگی واقعی و عملی.

- فاصله‌ای بین بردگی واقعی برای اشخاص، تمایلات، ارزش‌ها، دستورات و قوانین، رسوم و عادات و بین رجوع در تمام این موارد به سوی خداوند، ذاتی که غیر از او نه معبودی و نه قدرتی و نه حاکمی و نه قانونگزاری وجود دارد.

در جنگ بدر مسلمانان چنان قدرت و نیرو گرفتند که جز در برابر خداوند در مقابل هیچ نیرویی کرنش نمی‌کردند و دارای چنان توان و مقاومتی گردیدند که جز در برابر حاکمیت شرع الهی در مقابل هیچ نیرویی تسلیم نمی‌گردیدند و بالاخره با غزوۀ بدر توده‌های بشری از زیر یوغ طاقوت‌ها آزاد گردیدند.

جنگ بدر، فاصله‌ای بود بین دوره‌ای از تاریخ حرکت اسلامی که عبارت بود از: دوره صبر، تحمل، انتظار و دوره‌ قدرت، حرکت،‌ جهیدن و آغازیدن و با این جنگ، اسلام با تصویری جدید از زندگی، نظامی نوین برای حیات، نظمی جدید برای جامعه و شکلی جدید از دولت روبرو شد[2].

سید قطب در پایان می‌افزاید: جنگ بدر فاصله‌ای بود بین حق و باطل از جهتی دیگر، جهتی که آیۀ قرآن به آن اشاره دارد:

﴿وَإِذۡ يَعِدُكُمُ ٱللَّهُ إِحۡدَى ٱلطَّآئِفَتَيۡنِ أَنَّهَا لَكُمۡ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيۡرَ ذَاتِ ٱلشَّوۡكَةِ تَكُونُ لَكُمۡ وَيُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُحِقَّ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦ وَيَقۡطَعَ دَابِرَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٧ لِيُحِقَّ ٱلۡحَقَّ وَيُبۡطِلَ ٱلۡبَٰطِلَ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُجۡرِمُونَ٨ [الأنفال: 7-8].

«آن‌گاه که خدا یکی از آن دو گروه(کاروان یا لشکر قریش) را به شما وعده داد که از آن شما است، شما دوست داشتید که کاروان از آن شما باشد؛ ولی خدا با سخنانش حق را به کرسی می‌نشاند و ریشۀ‌ کافران را می‌خشکاند تا حق را اثبات و باطل را ویران نماید؛ اگر چه مجرمان این را نپسندیدند».

هدف کسانی که در جنگ بدر خارج شده بودند، کاروان ابوسفیان و غنیمت‌گرفتن قافله بود، اما خداوند چیزی دیگر می‌خواست.

خداوند خواست تا کاروان ابوسفیان(غیرذات الشوکۀ) از چنگشان در رود و با سپاه ابوجهل (ذات‌الشوکه) روبرو شوند و جنگ و درگیری، کشتن و اسارت تحقق یابد، نه صرفاً کاروان و غنیمت و سفر بی‌خطر و خداوند علت این تدبیر را چنین بیان می‌دارد:

﴿لِيُحِقَّ ٱلۡحَقَّ وَيُبۡطِلَ ٱلۡبَٰطِلَ

«تا خدا حق را اثبات و باطل را نابود سازد».

و این اشاره به این حقیقت مهم دارد که عبارت است از اینکه:‌ استقرار حق و بطلان باطل در جامعۀ انسانی، فقط با بیان نظریات و ارائه تئوری تحقق نمی‌یابد؛ بلکه باید سپاه اسلام سعی و تلاش نماید و طرح براندازی باطل را در دستور کار خود قرار دهد و باید حق پیروز شود و باطل عملاً محو و نابود گردد؛ پس این دین، منهج، حرکت و واقعیتی است نه صرفاً مجموعه‌ای از نظریات، جدل‌ها و باورها.

حق با این رویارویی، ثابت و باطل نابود گردید و رویارویی با سپاه دشمن
(ذات الشوکۀ) بیانگر این است که این پیروزی عملاً فاصله‌ای‌ واقعی بین حق و باطل بود.

همه این اشارات قرآن دربارۀ غزوه بدر بیانگر منهج خاص این دین است تا طبیعت و حقیقت آن برای مسلمانان، واضح و روشن شود.

حقا که بدر، فرقانی بود که امروز نیز که مفاهیم اسلامی دردست مسلمان نماها و کسانی که خود را داعیان دین می‌نامند، دچار تحریف شده است، ضرورت آن را احساس می‌نماییم. بنابراین، باید مفاهیم متنوع را به صورت کامل و عمیق در نظر داشت.

﴿وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ

«و خدا بر هر چیز قادر است».

در آن روز، قدرت باریتعالی بر هر چیز نمایان شد و همگان با واقعیتی مشهود رو برو شدند که جز با قدرت الهی و اینکه خداوند بر هر چیز قادر است، نمی‌توان آن را تفسیر نمود[3].

3- دوستی و دشمنی به خاطر خدا از اولویت‌های ایمان

جنگ بدر برای نسل‌های آیندۀ اسلامی تصویرهای درخشانی از تنفر و دوستی ترسیم نمود که خود بیانگر فاصلۀ بین حق و باطل است. در این جنگ، فاصله‌ای روانی، مادی و افتراق کامل بین کفر و اسلام نمایان گردید. این مفاهیم را در این واقعه یاران پیامبر عملاً تجربه کردند و تمام ارزش‌های جاهلی را زیر پا گذاشتند و پسر در برابر پدر و برادر در مقابل برادر خود ایستاد و جنگید.

1-    ابوحذیفه بن عتبه بن ربیعه در صف مسلمانان بود و پدرش عتبه و برادرش ولید و عمویش شیبه در صف مشرکان بودند و همگی در نخستین رویارویی کشته شدند.

2-    ابوبکر صدیق در صف مسلمانان و فرزندش عبدالرحمن در صف مشرکان بود.

3-    مصعب بن عمیر پرچمدار مسلمانان و برادرش ابوعزیز بن عمیر در صف مشرکان بود و به اسارت مسلمانان درآمد و در دست یکی از انصار قرار گرفت. وقتی مصعب او را دید، به آن انصاری گفت: دستانش را محکم ببند؛ زیرا مادرش سرمایه داراست. ابوعزیز گفت: تو برادر منی،‌ آن گاه چنین در مورد من سفارش می‌کنی. مصعب گفت: او (انصاری) برادر من است نه تو. این تنها یک شعار نبود؛ بلکه مصعب عملاً آن را ثابت کرد و این‌ها ارزش‌های والایی است که باید بشر براساس آن زندگی نماید. این ارزش‌ها از عقیده سر چشمه می‌گیرد که هر نوع روابط نسبی و اجتماعی را تحت الشعاع قرار می‌دهد.

4-    شعار مسلمانان در بدر «أحد،أحد» بود. یعنی اینکه جنگ در راه عقیده است که در عبودیت خدای یکتا خلاصه می‌شود، نه عصبیت و قبیله، نه کینه و عداوت و نه با انگیزه انتقام؛ بلکه محرک اصلی صرفاً ایمان به خدای یکتا است. بدین ترتیب اسلام دارای مظاهر متعددی است که در واقع، مضمونش یک چیز است و ایمان از فقه عظیمی برخوردار است. به همین جهت با هجرت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  تمام کسانی که توانایی هجرت را داشتند، به پیامبر ملحق شدند و کسانی که مظلوم و مستعضف بودند و نتوانستند هجرت کنند، در مکه اقامت گزیدند.

در روز بدر تعدادی از آنان مانند:‌ عبدالله بن سهیل بن عمر و حارث بن زمعۀ بن أسود، ابوقیس بن فاکه، ابوقیس بن ولید بن مغیره، علی بن امیه بن خلف و عاص بن منبه در صف مشرکان بودند؛ البته عبدالله بن سهیل بن عمرو از صف مشرکان درآمد و به مسلمانان پیوست[4]. اما دیگران در جنگ بدر همراه مشرکان بودند و همه کشته شدند[5].

خداوند نیز در حق آنها فرمود:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمۡۖ قَالُواْ كُنَّا مُسۡتَضۡعَفِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا٩٧ [النساء: 97].

«کسانی که فرشتگان آنها را قبض روح نمودند، در حالی که آنها بر خود ظلم کرده بودند. فرشتگان به آنها می‌گویند: شما در چه حالی بودید؟ می‌گویند: ما در روی زمین مستضعف بودیم. ملائکه به آنها می‌گویند: آیا زمین خدا وسیع نبود تا در آن هجرت می‌کردید؟ جایگاه آنها جهنم است و چه بد سرنوشتی است».

ابن عباس می‌گوید: تعدادی از مسلمانان در مکه باقی ماندند و اسلامشان را پنهان کرده بودند. در جنگ بدر مشرکان آنها را با خود آورده بودند و برخی از آنها در این جنگ کشته شدند. مسلمانان گفتند: برادرانمان توسط مشرکان به زور وادار به شرکت در جنگ شدند و کشته شدند. آن گاه آیات فوق نازل گردید؛ چراکه برای آنها امکان انتقال از صف مشرکان به صف مسلمانان بود؛ چنانکه عبدالله بن سهیل منتقل شد، اما آنها چنین نکردند، پس معذور شمرده نمی‌شوند[6].

یقیناً ایمان، دارای لوازمی است که بیانگر صداقت و قوت آن می‌باشند. یکی از آن لوازم، برتری ایمان بر تمام ارزش‌های غیر ایمانی است و هرگاه مؤمن از این ویژگی‌های ایمانی برخوردار باشد، مطمئناً از آثار عمیق و قدرت فعال ایمان در ساختار حقی که موردنظر الهی است، بهره‌مند خواهد شد.

ایمان، اخلاق و سلوک معیارهای اصلی یک فرد به حساب می‌آیند. بنابراین، رفتار، گفتار و اشارات فرد، حاکی از باور درونی اوست. به همین دلیل کسانی که در صف مشرکان بودند، از آنجا که از ایمان کامل توأم با همه ویژگی‌هایش برخوردار نبودند بنابراین، ایمانشان از نتایج مطلوبی برخوردار نگردید و عذر آنان ناموجه تلقی گردید. با این درک عمیق از فقه ایمان بود که یاران رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در میدان بدر از خود الگوی والایی در صدق ایمان به جای گذاشتند.

بنابراین، خداوند موضعگیری صادقانه آنها را چنین می‌ستاید:

﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَيُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٢٢ [المجادلة: 22].

«نمی‌یابی قومی را که به خدا و روز آخرت ایمان دارند؛ دوست بدارند کسانی را که با خدا و رسولش دشمنی می‌نمایند. هر چند آنها پدران یا پسران یا برادران و یا اقوامشان باشند. این‌ها کسانی هستند که خداوند، ایمان را در قلب آنها ثبت نموده است و آنها را با نفخه‌ای از جانب خود تأیید نموده است. خداوند، آنها را در باغستان‌هایی که زیر آن نهرها جاری است برای همیشه داخل می‌گرداند. خداوند، از آنها راضی و آنها از خداوند راضی هستند. همین‌ها حزب خدا هستند و حزب خدا رستگار است».

4- معجزه‌هائی که در بدر اتفاق افتاد

یکی از معجزه‌هائی که در بدر اتفاق افتاد، خبر دادن پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از برخی امور غیبی بود؛ زیرا دانستن امور غیبی مختص خداوند متعال است؛ چنانچه در چندین آیه این مطلب بیان شده است:

﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ٦٥ [النمل: 65].

«بگو: آنها که در آسمان‌ها و زمین هستند، غیب را نمی‌دانند جز خدا و آنها نمی‌دانند چه وقت برانگیخته می‌شوند».

﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ٥٩ [الأنعام: 59].

«کلیدهای غیب نزد اوست، جز او کسی به‌ آن عالم نیست. می‌داند آنچه در خشکی و آب است. هیچ برگی نمی‌افتد مگر اینکه خداوند آن را می‌داند. هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین وجود ندارد و هیچ چیز تر یا خشکی نمی‌افتد مگر اینکه در کتابی واضح ثبت است».

و روشن است که انبیاء  علیه السلام  از عالم غیب علم و اطلاعی ندارند.

﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۚ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ٥٠ [الأنعام: 50].

«بگو : من نمی‌گویم که گنجینه‌های الهی نزد من است و من غیب را نمی‌دانم و ادعاء ندارم که من فرشته‌ای هستم. من پیروی نمی‌کنم مگر از آنچه به من وحی می‌شود. بگو: آیا کور و بینا با هم برابرند. آیا فکر نمی‌کنید».

همان‌طور که آیاتی بیانگر اختصاص علم غیب، به ذات باری‌تعالی است، آیات دیگری نیز هست که می‌گوید: خداوند برخی از بندگانش را استثناء نمود است و از طریق وحی، بخشی از امور غیبی را به عنوان معجزه و دلیل بر صداقت نبوت آنها در اختیارشان گذاشته است:

﴿مَّا كَانَ ٱللَّهُ لِيَذَرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَىٰ مَآ أَنتُمۡ عَلَيۡهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُطۡلِعَكُمۡ عَلَى ٱلۡغَيۡبِ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَجۡتَبِي مِن رُّسُلِهِۦ مَن يَشَآءُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ وَإِن تُؤۡمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمۡ أَجۡرٌ عَظِيمٞ١٧٩ [آل عمران: 179].

«خداوند، مؤمنان را بر وضعیتی که دارند، رها نمی‌کند تا اینکه بدان را از پاکان، تفکیک گرداند و خداوند، شما را بر غیب مطلع نمی‌گرداند؛ البته خداوند برخی از پیامبرانش را کسانی را که او بخواهد، انتخاب می‌نماید. پس به خدا و رسولش ایمان بیاورید. اگر ایمان بیاورید و تقوا را انتخاب نمایید، برای شما پاداش بزرگی در نظر گرفته شده است».

﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ فَلَا يُظۡهِرُ عَلَىٰ غَيۡبِهِۦٓ أَحَدًا٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ يَسۡلُكُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا٢٧ [الجن: 26-27].

«خداوند است دانای غیب. کسی را بر غیب مطلع نمی‌گرداند. مگر آن پیامبر را که او بپسندد. آن گاه برای او محافظانی از مقابل و از پشت‌سر می‌گمارد».

بر این اساس به این نتیجه دست می‌یابیم که خبردادن رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از برخی امور غیبی، معجزه و وحیی از جانب خدا بوده است که جهت تایید نبوت ایشان نازل شده است[7].

معجزاتی که در جنگ بدر اتفاق افتاد، عبارتند از:

الف - به هلاکت رسیدن امیه بن خلف

عبدالله بن مسعود می‌گوید: سعد بن معاذ جهت انجام عمره به مکه رفت و نزد امیه مهمان شد؛ زیرا امیه نیز وقتی به مدینه می‌آمد در منزل سعد اقامت می‌گزید.

امیه به سعد گفت: هنگام ظهر که مردم در خواب و استراحت هستند، می‌توانی کعبه را طواف نمائی.

سعد براساس پیشنهاد امیه، هنگام ظهر، مشغول طواف شد که ناگاه ابوجهل از راه رسید و گفت: این کیست که طواف می‌نماید؟

سعد گفت: منم سعد.

ابوجهل گفت: با امنیت کامل طواف می‌نمائی در حالی که محمد و یارانش را در مدینه حمایت می‌کنی؟

سعد گفت: آری!.

سخنان تندی میان آن دو رد و بدل شد. امیه به سعد گفت: صدایت را بر ابوالحکم بلند نکن؛ چراکه در این وادی کسی برتر از او نیست.

سعد گفت: به خدا سوگند! اگر مرا از طواف بازداری، بازرگانی شما را از شام قطع خواهم نمود.

امیه همچنان سعد را به آرامش دعوت می‌داد و می‌گفت: صدایت را بلند نکن و خشمگین مباش سعد به او گفت: مرا رها کن؛ چون از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیده‌ام که می‌گفت: تو را به قتل خواهد رساند.

امیه گفت: مرا؟

سعد گفت: آری!.

امیه گفت: به خدا سوگند! ممکن نیست که او دروغ بگوید.

امیه به خانه‌اش برگشت و به همسرش گفت: محمد چنین می‌پندارد که من توسط او کشته می‌شوم.

همسرش گفت: به خدا سوگند! محمد دروغ نمی‌گوید.

هنگامی که مردم مکه برای جنگ بدر بیرون شدند و منادی جنگ، مردم را برای جنگ آماده می‌کرد، همسر امیه به وی گفت: سخنان برادر یثربی خود را به خاطر داری؟

امیه نیز سخنان سعد را فراموش نکرده بود و می‌خواست از شرکت در جنگ منصرف شود، اما ابوجهل به وی گفت: تو از بزرگان قوم هستی. فقط یک روز یا دو روز با ما باش، کافی خواهد بود. سرانجام امیه با لشکر به راه افتاد و در میدان بدر به هلاکت رسید[8].

ب- مشخص نمودن قتلگاه‌های بزرگان قریش

انس ابن مالک می‌گوید: با عمر رضی الله عنه  در مسیر مکه در حال حرکت بودیم و هلال را جستجو می‌کردیم و چون من دارای چشمان تیزی بودم، هلال را پیدا کردم و فکر نمی‌کنم در آن شب کسی دیگر توانسته باشد، هلال را ببیند. به عمر ‌گفتم: هلال را نمی‌بینی؟ در آن اثناء عمر، در سخن از واقعۀ بدر گفت: روز قبل حادثه، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  محل کشته شدن سران مشرکان را به ما نشان داد. به خدا سوگند! آنها در همانجا که رسول خدا فرموده بود، کشته شدند[9].

ج اطلاع پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از مالی که عباس بن عبدالمطلب پنهان نموده بود و بازگو نمودن نقشه توطئه‌ای که عمیر و صفوان، برای ترور آن حضرت کشیده بودند

علاوه بر موارد ذکر شده که در صفحات گذشته به بررسی آن پرداختیم، ابن قیم در زادالمعاد، روایتی نقل کرده است که در آن روز شمشیر عکاشه شکست. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  چوبی به وی داد و فرمود: این چوبدستی را بگیر. وقتی عکاشه آن را گرفت و به حرکت در آورد، تبدیل به شمشیری بلند و سفید گردید. عکاشه آن شمشیر را نزد خود نگه داشت و با آن به جهاد پرداخت تا اینکه در زمان ابوبکر، در جنگ با مرتدان به شهادت رسید[10]. همچنین رفاعه بن رافع می‌گوید: روز بدر، تیری به چشم من اصابت نمود و بر اثر آن بینایی خود را از دست دادم. آن گاه رسول خدا از آب دهان خود به چشم من مالید و دعا کرد و چشم من بهبود یافت[11].

دکتر ابوشهبه می‌گوید: این موضوع که معجزه‌های حسی با وجود قرآن ضرورتی ندارند، نادرست است؛ زیرا آثار معجزه در اسلام آوردن بسیاری از افراد و تقویت یقین برخی دیگر و علاوه بر آن اثبات پیامبر در موقف خود، کاملاً واضح و روشن است. به عنوان مثال وقتی یک چوب در دست صاحبش، تبدیل به شمیشری برنده می‌شود، به قدری در ایمان، یقین و روحیه انسان اثر می‌گذارد که آن فرد، مشتاق می‌شود تا با چنین شمشیری خارق العادۀ صفوف دشمنان را درهم شکند[12] .

5- حکم کمک گرفتن از مشرک

در غزوۀ بدر مشرکی از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خواست تا به وی اجازه شرکت در جنگ بدهد؛ مبنی بر اینکه از غنایم به دست آمده در این جنگ سهمی داشته باشد.

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: این درخواست او را نپذیرفت و اجازۀ شرکت در جنگ را نیز به او نداد و من از مشرک کمک نمی‌گیرم[13].

حدیث فوق بیانگر این موضوع است که اصل و قاعده این است که در امور مهم، از غیر مسلمانان کمک گرفته نشود؛ البته در موارد خاص و با شرایط معینی می‌توان از غیر مسلمان کمک گرفت. این موارد عبارتند از:

- این کمک در راستای تحقق مصالح مسلمانان.

- موجب تضعیف دعوت و مفاهیم آن نگردد.

- اعتماد کامل نسبت به فرد مورد نظر وجود داشته باشد.

- افراد مزبور تابع باشند نه متبوع و فرمان بردار باشند نه فرمانده.

- این استعانت برای مسلمانان شبهه انگیز نباشد.

- نیاز شدید به استعانت مورد نظر وجود داشته باشد.

با تحقق این شرایط، کمک‌گرفتن از غیر مسلمانان جایز است و در غیر این صورت جایز نیست. با توجه به رعایت‌نمودن اصول فوق بود که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مشارکت فرد مشرک را در جنگ بدر نپذیرفت؛ زیرا به شرکت وی نیازی احساس نمی‌گردید.

شیوه و روش پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  این نبود که از مشرکان در هیچ موقعی کمک نگیرد؛ بلکه در موارد خاص و با تکیه بر شرایطی که بیان گردید، از مشرکان نیز کمک می‌گرفت. از جمله اینکه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از عبدالله بن ارقط که مشرک بود در سفر هجرت به مدینه کمک گرفت و او را راهنمای خود مقرر کرد. و پناهندگی مطعم بن عدی (هنگام بازگشت از طائف) از همین قبیل بود. هچنین صحابه نیز در شرایطی، پناهندگی و حمایت مشرکان را جهت محفوظ‌ماندن از تعرض دیگران می‌پذیرفتند. درک این اصل و شرایط یادشده در زندگی کنونی، نیازمند فهمی دقیق و ایمانی عمیق است.

 

6- حذیفه بن یمان و اسید بن حضیر  رضی الله عنه  

الف - ماجرای حذیفه و پدرش

حذیفه علت بازماندن خود و پدرش را از جنگ بدر این گونه شرح می‌دهد: ما قصد آمدن به مدینه و ملحق شدن به رسول خدا را داشتیم که به چنگ کفار قریش گرفتار شدیم. آنها به ما گفتند: حتماً شما نزد محمد می‌روید.

گفتیم:‌ ما می‌خواهیم به مدینه برویم. آنها از ما تعهد گرفتند که در صورت حضور در مدینه، به هیچ وجه در رکاب محمد نجنگیم. وقتی که به مدینه رسیدیم، ماجرا را به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفتیم و از وی کسب تکلیف کردیم. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: از خدا کمک می‌گیرم و به تعهدمان با آنها وفادار می‌مانیم. بنابراین، از شرکت در جنگ بدر بازماندیم[14].

یقیناً این ماجرا اصلی است ارزشمند از پایبند بودن رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به تعهداتش و نمونه والایی است از تربیت یارانش در اجرای مکارم اخلاقی؛ هر چند که به ضرر مسلمانان و کاستن قوای آنان بینجامد.

ب - أسید ابن حضیر

وقتی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فاتحانه از بدر به مدینه بر‌می‌‌گشت، در مکان «روحاء» با مردمی که به استقبال ایشان آمده بودند، روبرو شد. آنها فتح بدر را به آن حضرت تبریک گفتند. اسید بن حضیر گفت: ای رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  سپاس مر خدائی که تو را پیروز و چشمت را خنک گردانید. به خدا سوگند! تخلفم از بدر به این خاطر نبود که می‌دانستم شما با کفار روبرو می‌شوید؛ بلکه من تصور می‌کردم، شما قصد مزاحمت کاروان تجاری قریش را دارید. اگر می‌دانستم با دشمن روبرو می‌شوید، هرگز تخلف نمی‌کردم. پیامبر فرمود: (صدقت) راست می‌گویی.

جنگ تبلیغاتی در بدر

در آن روز حسان چنین می‌سرود:

فمـا نخشی بحول الله قوماً

 

وان کثروا وأجمعت الزحوف

اذ اما البوا جمعاً علينا




كفانا حدهم رب رئوف

ولکنا توكلنا وقلنا



مآثرنا ومعقلنا السيوف

لقيناهم بها لـمـا سمونا



ونحن عصبة وهم ألوف

«ما به امید خدا از هیچ ملتی نمی‌هراسیم؛ هر چند که علیه ما لشکر بزرگی فراهم نمایند. آنان وقتی یکپارچه بر ما حمله ببرند، پروردگار مهربان ما را کفایت خواهد نمود.

ما بر خدا توکل نمودیم و گفتیم کشتارگاه و پناهگاه ما شمشیرها هستند. با آنها روبرو شدیم در حالی که تعدا ما اندک و تعداد آنها هزاران نفر بود».

و کعب بن مالک گفت:

لــمـا حامت فوارسكم ببدر

 

ولا صبروا به عند اللقاء

وردناه بنورالله يجلو

 

دجي الظلمـاء عنا والغطاء

رسول الله یقدمنا بامر

 

من امرالله أُحکم بالقضاء

فمـا ظفرت فوارسکم ببدر

 

وما رجعوا الیکم بالسواء
ج

فلا تعجل اباسفیان وارقب

 

جیاد الخیل تطلع من کداء

بنصر الله روح القدس فیها

 

ومیکالٌ، فیاطیب الـملاء[15]

«سواران شما در میدان بدر کاری پیش نبردند و هنگام رویارویی استقامت نورزیدند. ما با نور خدا، تاریکی‌ها و پرده‌ها را برهم زدیم و وارد معرکه شدیم و رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به دستور خدا، پیشاپیش ما بود. سواران شما در بدر موفق نشدند و همه نزد شما برگشتند. پس ای ابوسفیان! عجله مکن و منتظر روزی باش که خیل سواران به کمک خدا و در رکاب جبرئیل و میکائیل‏، از ناحیه(کداء) وارد مکه شوند».

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شاعران مسلمان را در انجام وظیفه و دفاع از مسلمانان و ترساندن دشمنان تشویق می‌نمود؛ چون در آن زمان، شعر یکی از ابزار مهم حملات تبلیغاتی محسوب می‌شد. به گونه‌ای که اقوامی را سربلند و ملتی را سرافکنده می‌نمود و چه بسا می‌توانست شعله‌های جنگ را خاموش و یا روشن گرداند[16]. نشانه‌های جنگ تبلیغاتی نیز از آغاز هجرت شروع شده بود و بعد از هجرت با ارسال دسته‌های نظامی بیشتر شد و بعد از جنگ بدر شکل تازه‌ای به خود گرفت.

در جنگ تبلیغاتی بیشتر تحت تأثیر قراردادن قبایل مجاور، مورد هدف دو طرف بود و غزل‌ها و قصیده‌ها با سرعت تمام توسط کاروان‌ها پخش و نشر می‌شد.

معمولاً بعد از پیروزی، گروه پیروز، رجز می‌خواند و گروه شکست خورده، مرثیه می‌سرود. در جمع مسلمانان نیز شاعران متخصصی چون: کعب بن مالک و عبدالله بن رواحه، وجود داشت که در رأس آنها حسان بن ثابت، شاعر چیره دست رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، قرار داشت[17].




[1]- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 411.

[2]- فی ظلال القرآن، ج 3، ص 1521 1522.

[3]- فی ظلال القرآن، ج 3، ص 1523 1524.

[4]- معین السیرة، ص 217.

[5]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 253.

[6]- معین السیرة.

[7]- موسوعة نظرة النعیم، ج 1، ص 453.

[8]- البخاری، فتح، ج 6، شماره 3632.

[9]- مسلم، شماره 2873.

[10]- زادالمعاد، ج 3، ص 186.

[11]- همان.

[12]- السیرة النبویة، ابی شهبة، ج 2، ص 178.

[13]- السیرة النبویة الصحیحة، عمری، ج 2، ص 355.

[14]- المستفاد، من قصص القرآن، ج 2، ص 144 145.

[15]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 30.

[16]- التاریخ الإسلامی، حمیدی، 4، ص 199.

[17]- المنهج الحرکی للسیرة النبویة، ص 354 355.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...