فصل
سوم
پیماننامه یا قرارداد صلح
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم روابط میان ساکنان مدینه را سامان داد و در این مورد قراردادی نوشت که منابع تاریخی، آن را ذکر کردهاند و این کتاب یا عهدنامه دارای بندهای مختلفی بود که حقوق و وظایف تمامی ساکنان را تعیین میکرد و در منابع قدیمی، کتاب یا صحیفه نامیده شده است و منابع جدید، آن را قانون نامه میگویند؛ چنانکه دکتر ضیاء العمری در السیرة النبویة الصحیحة به بررسی راههای روایت پیماننامه پرداخته و گفته است: «با مجموع طرق به پایۀ احادیث صحیح میرسد[1]». و بیان نموده که اسلوب پیماننامه گواه بر اصالت آن است. نصوص آن از کلمات و تعبیرهایی تشکیل شدهاند که در عصر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم شناخته شده بود و بعد از آن، کمتر مورد استعمال قرار گرفتهاند تا جایی که برای کسانی که در بررسی آن دوران، تعمق و ژرفنگری ندارند، امری مبهم و دشوار گشته است و در این پیماننامه نصوص و عباراتی نیست که فرد یا گروهی را ستایش نماید یا مورد انتقاد قرار دهد و یا فردی را ستایش یا مذمت نماید بنابراین، میتوان گفت که این پیماننامهای خود ساخته و دروغین نیست[2].
سپس تشابه و همگونی زیادی که بین شیوۀ پیماننامه و اسلوبنامههای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم وجود دارد، بیشتر آن را مورد اعتماد قرار میدهد.
اولین پیماننامهای که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بین مهاجران و انصار و یهودیان نوشت
1- این پیماننامهای است از سوی محمد، پیامبر خدا، میان مؤمنان و مسلمانان از قریش و (ساکنان) یثرب و هر کس دیگری که از آنان پیروی کرده و به آنان پیوسته و همراه آنان به جهاد پرداخته است:
2- مؤمنان امت واحده و جدا از دیگر مردماناند.
3- مهاجران قریش بر همان عرفی که قبلاً در پرداخت دیههای خود بدان عمل میکردهاند، باقی خواهند ماند.
4- بنی عوف نیز براساس همان عرف و رویه قبلی خود، دیههای خود را عهدهدار خواهند شد و هر طایفه از ایشان، اسیرانش را به خوبی و به سهام برابر میان مؤمنان آزاد میکند.
5- بنی حارث (بنی خزرج) نیز براساس عرف و رویه قبلی خود دیههای خود را میپردازد و هر طایفهای، فدیه آزادی اسیران خود را به خوبی میپردازد.
6- بنی ساعده بر همان عرف و رویه قبلی خود دیههای خود را عهدهدار خواهند بود و فدیه آزادی اسیران خود را به نیکی و به خوبی در میان مؤمنان خواهند پرداخت.
7- بنی جشم بر همان عرف و رویۀ قبلی خود دیههای خود را خواهند پرداخت و هر طایفهای فدیه آزادی اسیران خود را به خوبی میپردازد.
8- بنی نجار نیز بر همان عرف و شیوۀ قبلی خود، دیههای خود را خواهند پرداخت و هر طایفه فدیه آزادی اسیران خود را به نیکی و به خوبی خواهند پرداخت.
9- بنی عمرو بن عوف بر همان شیوه قبلی خود دیههای خود را خواهند پرداخت و هر طایفهای فدیه آزادی اسیرش را به خوبی و به سهام برابر میان مؤمنان خواهند پرداخت.
10- بنی النبیت نیز بر همان عرف و رویه قبلی خود، دیههای خود را خواهند داد و هر طایفهای فدیۀ اسیر را به خوبی و به سهام برابر میان مؤمنان خواهد پرداخت.
11- بنی اوس بر عرف و رویۀ قبلی خود دیههای خود را خواهند پرداخت وهر طایفهای فدیۀ اسیرش را به خوبی و به سهام برابر میان مؤمنان خواهد پرداخت.
12- مؤمنان هیچ بدهکار و درماندهای را در میان خود وا نمیگذارند مگر آنکه به نیکی در هر مورد از جمله پرداخت فدیه و ادای دیه او را یاری میکنند.
13- مؤمنان پرهیزگار بر علیه کسی که سرکشی کند یا برای ستم یا گناه یا تجاوز و فسادی در میان مؤمنان تلاش و دسیسه کند با یکدیگر متحد و منسجم هستند؛ هر چند وی پسر یکی از خود آنان باشد.
14- هیچ فرد مؤمنی، مؤمن دیگری را به قصاص کافری به قتل نمیرساند و هیچ کافری را علیه مسلمانی یاری نمیدهد.
15- حق دادن ذمه (و پیمان اعطای امن) الهی، برای همه یکسان است و پایینترین فرد مسلمان از جانب همه آنان میتواند به هر کس که بخواهد امان دهد و مؤمنان دوستان یکدیگرند، نه دوستان دیگران.
16- از یهودیان هر کس از ما پیروی کند، از یاری و همدردی ما برخوردار خواهد بود و نباید به آنان ستم شود یا کسانی علیه آنان همدست شوند.
17- صلح مؤمنان یکی است، هیچ فرد مؤمنی در جنگ در راه خدا جدای از دیگران مصالحه نمیکند، مگر آنکه به تساوی و عدالت میان مسلمانان باشد.
18- هر کس با ما، در جنگ شرکت نماید، طوایف دیگر پشت سر آنها و کمک آنها خواهد بود.
19- مؤمنان وابسته به یکدیگر ودر مقابل خونی که از هر یک از آنان در راه خدا ریخته شود، مدافع یکدیگراند.
20- مؤمنان پرهیزگار بر بهترین و شایستهترین راه قرار گرفتهاند و هیچ فرد مشرکی نمیتواند مال یا جان قریشیان را امان دهد یا مانع از دسترسی فرد مؤمنی به آن گردد.
21- هر کس مؤمنی را بیگناه به قتل برساند و بیگناهی او ثابت گردد، در مقابل آن، قصاص خواهد شد مگر اینکه ولی مقتول به پذیرفتن دیه رضایت دهد و برای مؤمنان شایسته نیست که از او حمایت کنند و برای آنان روا نیست جز آنکه علیه او قیام کنند.
22- براساس آنچه در پیماننامه به رسمیت شناخته شده است، برای هیچ مؤمنی جایز نیست که فتنهگری را یاری کند یا پناه دهد و هر کس چنین کرد لعنت و خشم خدا بر او خواهد بود و در روز قیامت هیچ عذر و بهانه و عوض و فدیهای از او پذیرفته نخواهد شد.
23- هرگاه شما در چیزی اختلاف نظر پیدا کردید، مرجع حل آن خدا و محمد است.
24- یهودیان تا زمانی که مؤمنان در جنگ (با دیگران) باشند، با مسلمانان همپیمان خواهند بود.
25- یهودیان بنیعوف امتی از مؤمنان هستند، آنها به دین خودشان و مسلمانان به دین خودشان اعم از خودشان یا بردگانشان، مگر آن کسی که ستم و گناه پیشه کند که چنین کسی تنها خود و خاندانش را به هلاکت خواهد افکند.
26- یهودیان بنی نجار از آنچه بنیعوف برخوردارند، برخوردار خواهند بود.
27- یهودیان بنی حارث از وضعیتی مانند یهودیان بنیعوف برخوردار خواهند بود.
28- یهودیان بنی ساعده از وضعیتی مشابه یهودیان بنی عوف برخوردار خواهند بود.
29- یهودیان بنی جشم نیز مانند یهودیان بنیعوف هستند.
30- یهودیان بنی اوس از آنچه یهودیان بنی عوف برخوردارند، برخوردار خواهند بود.
31- یهودیان بنی ثعلبه از وضعیتی مشابه یهودیان بنیعوف برخوردار خواهند بود، مگر آن کسی که دست به گناه و ستم بزند که چنین کسی تنها خود و خاندانش را به هلاکت خواهد افکند.
32- جفنه که یکی از تیرههای ثعلبه است، همانند خود بنی ثعلبه خواهد بود.
33- یهودیان بنی شطیبه از وضعیتی مشابه یهودیان بنی عوف برخوردار خواهند بود.
34- ارزش بردگان ثعلبه مانند خود ثعلبه خواهند بود.
35- قبایل تیرههای یهودیان نیز حکم آنان را خواهند داشت.
36- هیچ یک از یهودیان بدون اجازه محمد بیرون نمیرود.
37- یهود هزینههای مربوط به خود را عهدهدار خواهند بود و مسلمانان عهدهدار مخارج خود خواهند بود.
همپیمانان باید همدیگر را علیه هر کس که به جنگ آنان بپردازند، یاری دهند و باید خیرخواه یکدیگر باشند و به یکدیگر نیکوکاری کنند و گناه روا ندارند.
38- گناه همپیمان کسی بر عهدۀ او نیست و ستمدیده در هر حالی باید یاری شود.
39- یهودیان تا زمانی که مؤمنان در جنگ (با دیگران) باشند با مسلمان همپیمان هستند.
40- طرفهای این پیمان باید حرمت یثرب را رعایت کنند و هرگونه جنگ در آن ممنوع است.
41- هرکس از پیمان جوار و پناهندگی کسی برخوردار است، همانند آن شخص حق آسیب رساندن و رفتار ناشایست با دیگران را ندارد.
42- هرگاه در مین طرفهای این پیمان، مشاجره، اختلاف و نزاعی روی دهد که نگران کننده باشد، مرجع حل اختلاف، خدا و رسول وی خواهند بود.
43- هرکس به یثرب حمله کند، طرفهای پیمان باید یکدیگر را در مقابل او یاری کنند.
44- هرگاه به مصالحه و آشتی فراخوانده شدند، صلح کنند. اگر آنان مسلمانان را به چنین چیزی فرا خوانند، چنین حقی را بر مؤمنان خواهند داشت؛ مگر در مورد آن کسی که به خاطر دین با مسلمانان بجنگد.
45- هر گروهی سهم خود را از سویی که مورد حمله قرار گرفتهاند، عهدهدار میشوند.
46- یهودیان اوس اعم از خود و بردگان آنها از همانند آنچه در این پیمان برای دیگر یهودیان ذکر شده است، برخوردار خواهند بود.
47- این پیماننامه هیچ گاه مانع مجازات و مواخذه فرد ستمگر و خطاکار نخواهد بود؛ هرکس از شهر بیرون رود و هر کس در مدینه بماند، در امان خواهد بود؛ مگر آن کسی که ستم و گناهی مرتکب شود و خدا و پیامبرش پناهگاه کسی هستند که نیکی و تقوا را رعایت بکند[3].
دوم: درسها و عبرتهای پندآموز این پیماننامه
پیماننامه مبادی عام و کلیای را در برداشت که بسیاری از قوانین دولتهای کنونی را نیز شامل میشود و در پیشاپیش این مبادی، تعیین چارچوب مفهوم امت قرار داشت؛ پس امت، در پیمان نامه همه مسلمانان اعم از مهاجران وانصار و هر کس که از آنها پیروی نماید و به آنها بپیوندد و در کنار آنها به جهاد بپردازد را شامل میشود و همه اینها یک امت محسوب میشوند[4] و این موضوع در تاریخ سیاسی جزیره عربی موضوعی تازه بود که تا قبل از آن چنین موضوعی وجود نداشت؛ زیرا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم قومش را از شعار قبیله و پیروی از آن برحذر نمود و به شعار امت درآورد که این ملیت جدید هر کسی را که دین جدید را بپذیرد، در برمیگرفت. چنانکه در بند 21 پیماننامه ذکر شده است که آنها یک امت هستند و قرآن کریم نیز این مطلب را ذکر کرده و فرموده است:
﴿إِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُونِ٩٢﴾ [الأنبیاء: 92].
همچنین خداوند میانهروی و اعتدال این امت را بیان نموده و فرموده است:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِي كُنتَ عَلَيۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن يَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِۚ وَإِن كَانَتۡ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٤٣﴾ [البقرة: 143].
«و بیگمان شما را ملتی میانهرو کردهایم تا گواهانی بر مردم باشید و پیغمبر بر شما گواه باشد و ما قبلهای را که بر آن بودهای، قبله ننموده بودیم؛ مگر اینکه بدانیم چه کسی از پیغمبر پیروی مینماید و چه کسی بر پاشنههای خود میچرخد و اگرچه (تغییر قبله) بس بزرگ و دشوار است؛ مگر بر کسانی که خدا ایشان را رهنمون کرده باشد و خدا ایمان شما را ضایع نمیگرداند؛ بیگمان خدا نسبت به مردم بس رئوف و مهربان است».
و خداوند متعال توضیح داده است که این امت، امتی متعادل است و در مقابل قضایای زمان خود، موضع تماشاچی و نظارهگر را ندارد؛ بلکه امر به معروف و نهی از منکر میکند یعنی به خوبیها فرا میخواند و از زشتیها برحذر میدارد[5]. خداوند متعال میفرماید:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوۡ ءَامَنَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۚ مِّنۡهُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١١٠﴾ [آل عمران: 110].
«شما (ای پیروان محمد) بهترین امتی هستید که به سود انسانها آفریده شدهاید؛ امر به معروف و نهی از منکر مینمائید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند، برای آنها بهتر خواهد بود. بعضی از آنان مؤمناند؛ ولی اکثرشان فاسق میباشند».
این نام و این مشخصه (امت) بر مسلمانان قبایل مختلف و نژادهای گوناگون و مهاجران و انصار اطلاق گردید. این امت از آنجا که براساس عقیده و نه بر اساس روابط خونی و عشیرهای، پیکرۀ واحدی را تشکیل میدهد بنابراین، از همدیگر دفاع خواهند کرد؛ حق مظلوم را از ظالم خواهند گرفت؛ اندیشه، احساس و قبلهای واحد خواهند داشت و فقط در مقابل شریعت خداوندی تسلیم خواهند شد و یکی از اهداف پیماننامه نیز این بود که جایگاه مسلمانان را به عنوان ملتی برگزیده و مقتدر که مستقل عمل میکنند و پیرو یهود و نصارا نیستند، مستحکم نماید؛ چنانکه قبلۀ آنها نیز از بیتالمقدس به سوی بیت الله الحرام تغییر یافت و آنها در نماز بعد از آنکه شانزده یا هفده ماه به سوی بیت المقدس نماز میخواندند، رو به کعبه نمودند؛ همچنین پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پیروانش را از دیگران در امور زیادی متمایز میکرد و برای آنها توضیح میداد که منظور وی مخالفت با یهودیان است؛ از آن جمله اینکه یهودیان با موزه نماز میخواندند، اما پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم دستور داد که صحابه با کفش و موزه نماز بخوانند و یهودیان موی سفید را رنگ نمیکردند، امّا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم دستور داد که مسلمانان موهای سفید سر خود را با «حنا» رنگ نمایند.
یهودیان، عاشورا را روزه میگرفتند، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز روز عاشورا را روزه گرفت؛ سپس در آخرین روزهای زندگی تصمیم گرفت تا برای مخالفت با یهودیان، علاوه بر عاشورا روز تاسوعا را هم روزه بگیرد[6].
همچنین آن حضرت برای مسلمانان قانونی وضع نمود که براساس آن نباید مسلمانان با دیگران مشابهت اختیار بکنند و فرمود: «هرکس خود را مشابه و همانند قومی بکند، از همان قوم محسوب میشود»[7]. همچنین فرمود: «خود را مشابه یهودیان نکنید». و احادیث زیادی بیانگر این مطلب میباشند که مسلمانان باید از دیگران جدا و مشخص و برتر باشند و شکی نیست که تشبه و تقلید از دیگران با افتخار به هویت خود و برتر دانستن خود متضاد میباشد.
اما این فرق و برتر دانستن مانعی میان مسلمانان و دیگران ایجاد نمیکند؛ پس کیان جماعت اسلامی آغوش گشاده و قابل توسعهای دارد و هر کس هر وقت بخواهد، میتواند به آن بپیوندد[8].
همچنین پیماننامه، یهودیان را بخشی از شهروندان دولت اسلامی و عناصری از آن شمرده است. بنابراین، در پیماننامه گفته شد: از یهودیان هرکس از ما پیروی کند از یاری و همدردی ما برخوردار خواهد بود و نباید به آنها ستم شود، یا کسانی علیه آنان همدست شود. (بند 16).
سپس این حکم در بند (25) و بعد از آن بیشتر توضیح داده شد که در آن تصریح شده است که: «یهودیان بنیعوف امتی از مؤمنان هستند ...». و بدین وسیله اسلام آن دسته از اهل کتابی که در کنار مسلمانان زندگی میکنند، شهروند خود شمرده است و تا وقتی که به مسئولیتها و وظیفههای خود پایبند باشند، آنان را امتی از مؤمنان دانسته است؛ پس اختلاف و تفاوت دین، براساس مفاد و احکام پیماننامه سبب محرومیت از حقوق شهروندی نمیشود[9].
2- خدا و پیامبرش بالاترین مرجع هستند
پیماننامه حق، قضاوت در تمامی امور مدینه را از آن خدا و پیامبرش صل الله علیه و آله و سلم دانست و مرجع حل اختلاف را در بند (23) بیان نمود که در آن آمده است: «هرگاه شما در چیزی اختلاف کردید، برای حل آن اختلاف باید به خدا و محمد مراجعه نمود و حکمت آن، تأکید بر سلطه و قدرت بالای دینی است که بر مدینه حکمفرما بود و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را رئیس حکومت میدانست»[10].
پس پیمان نامه منبع قوای سهگانه یعنی مقننه؛ قضائیه و مجریه را مشخص کرده است که خدا و پیامبر وی هستند و پیامبر میخواست اوامر و دستورهای خدا را از طریق دولت جدید خود اجرا نماید.
تحقق حاکمیت خدا بر زندگی مردم، یعنی نهایت بندگی و عبادت را برای خدا انجام دادن و بدون تحقق حاکمیت خدا، توحیدمحقق نمیشود ودین برپا نمیگردد؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿مَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسۡمَآءٗ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٤٠﴾ [یوسف: 40].
«این معبودهایی که غیر از خدا میپرستید، چیزی جز اسمهائی نیست که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید. خداوند حجت و برهانی برای (خدا نامیدن) آنها نازل نکرده است. فرمانروایی از آن خدا است و بس. خدا دستور داده است که جز او را نپرستید، این است دین راست و ثابت، ولی بیشتر مردم نمیدانند ».
یعنی «حکم و فرمان حق در ربوبیت و عقاید و عبادات و معاملات، فقط از خدای یگانه است و او این را به هر کس از پیامبرانش که برگزیند، وحی مینماید و هیچ انسانی با فکر و خواسته و با عقل و استدلال و اجتهاد و درست پنداشتن چیزی با دیدگاه خود نمیتواند حکم کند؛ پس این قاعده اساس دین خداست که از طریق همه پیامبران اعلام شده است و اختلاف و تفاوت زمانها و مکانها در آن تأثیری ندارد»[11].
هدف از نزول قرآن کریم این بود تا عبودیت و حاکمیت را فقط برای خدا محقق نماید؛ خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ٢ أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣﴾ [الزمر: 2-3].
«(ای پیغمبر) ما این کتاب را که در برگیرندۀ حق و حقیقت است، بر تو فرو فرستادهایم خدا را پرستش کن و پرستش خود را سره و خالص گردان. هان! تنها طاعت و عبادت خالصانه برای خدا است و بس. کسانی که جز خدا دوستان و یاوران دیگری را بر میگیرند،(می گویند) ما آنان را پرستش نمیکنیم؛ مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. خداوند روز قیامت میان ایشان دربارۀ چیزی که در آن اختلاف دارند، داوری خواهد کرد؛ خداوند دروغگوی کفر پیشه را هدایت و رهنمود نمیکند».
و خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُۚ وَلَا تَكُن لِّلۡخَآئِنِينَ خَصِيمٗا١٠٥﴾ [النساء: 105].
«ما کتاب به حق بر تو نازل کردهایم تا میان مردمان طبق آنچه خدا به تو نشان داده است، داوری کنی و مدافع خائنان مباش».
پس همانطور که محقق ساختن بندگی خدا، هدف نزول قرآن میباشد، تطبیق و اجرای حاکمیت نیز از اهداف این برنامۀ الهی است و همان طور که عبادت براساس وحی انجام میگیرد، همچنین شایسته نیست که حکمی برخلاف شریعت و قانونی که نازل شده است، صادر شود[12].
محقق ساختن حاکمیت، یعنی تمکین و فراهم نمودن زمینه برای عبودیت و بندگی؛ هدفی که انسان و جن برای آن آفریده شدهاند.
خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦﴾ [الذاریات: 56].
«من جنها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهام».
یهودیان در این پیماننامه به وجود قدرت قضایی اعلی که ساکنان مدینه از جمله یهودیان به آن مراجعه خواهند کرد، اقرار کردند. (بند شماره 42).
البته یهودیان به مراجعه نمودن به قضاوت اسلامی تنها زمانی پایبند بود که میان آنان و مسلمانان اختلافی به وجود میآمد.
﴿وَكَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَيۡنَ بِٱلۡعَيۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِۦ فَهُوَ كَفَّارَةٞ لَّهُۥۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٤٥﴾ [المائدة: 45].
«و در (تورات) بر آنان مقرر داشتیم که انسان در برابر انسان (کشته میشود) و چشم در برابر چشم (کور میشود) و بینی در برابر بینی (قطع میشود) و گوش در برابر گوش (بریده میشود) و دندان در برابر دندان (کشیده میشود) و سائر جراحتها، قصاص دارد و اگر کسی آن را ببخشد، این کار باعث بخشش او میگردد و کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است، حکم نکند، او وامثال او ستمگر به شمار میروند».
و با این پیماننامه که مادۀ 42 آن را بیان داشته است، هرگاه در میان طرفهای این پیمان مشاجره، اختلاف و نزاعی روی دهد که نگران کننده باشد، مرجع حل اختلاف، خدا و محمدخواهند بود. بدین وسیله پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم دارای سلطه و قدرت قضایی و مرکزی بزرگی میگردید که همه باید به او مراجعه میکردند و رسماً رئیس دولت گردید و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ریاست قوای سه گانه را به عنوان پیامبر خدا که مکلف به رساندن شریعت خدا و تفسیر کلام خدا بود، به عهده گرفت و قدرت اجرایی را به عنوان پیامبر و حاکم و رئیس دولت به دست گرفت. آن حضرت ریاست دولت را براساس نصوص پیمان نامه و به اتفاق گروههای مختلف موجود در مدینه به عهده داشت[13].
در مادۀ 40 پیمان نامه آمده است که: «طرفهای این پیمان باید حرمت یثرب را رعایت نمایند و هرگونه جنگ در آن ممنوع است و باید از قطع درختان و شکار پرندگان آن جلوگیری شود؛ پس وقتی در مورد درختان و پرندگان چنین دستوری صادر گردید؛ جانها و مالها به طریق اولی محفوظ و محترم خواهند بود. خلاصه اینکه در این پیماننامه، نشانههای دولت تعیین گردید که آنها یک امت هستند و قلمرو آنها مدینه است و رئیس دولتشان محمد است که به او مراجعه میکنند و ایشان طبق آنچه خدا نازل نموده است، حکم مینماید.
قلمرو دولت اسلامی از مدینه آغاز گردید و از آنجا نیز گسترش یافت بنابراین، باید مرزی تعیین میشد که آشفتگیها و هرج ومرج به آن راه نداشته باشد و صلح و امنیت در آنجا فراگیر و حاکم گردد. بنابراین، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم اصحاب و یاران خویش را مأمور نمود تا حدود و ثغور و مرزهای مدینه را مشخص نمایند و بدین صورت حدود مدینه از شرق و غرب دو منطقه سنگلاخ و از طرف شمال جبل ثور و از ناحیه جنوب، جبل نمیر تعیین گردید.
مدینه پایتخت و قلمرو اصلی اسلام قرار گرفت، اما با گسترش فتوحات و وارد شدن ملتها در اسلام، دایرۀ قلمرو اسلام به تدریج گسترش یافت و مساحت وسیعی را از اقیانوس اطلس و مناطقی از غرب اروپا و جنوب آن و مناطق وسیعی از غرب آسیا و جنوب آن تا بخش عظیمی از چین و روسیه شرقی و تمام شمال آفریقا و مرکز آن را فرا گرفت[14].
تا عصر حاضر نیز دامنۀ قلمرو دولت اسلامی باز است وبه مرزهای جغرافیای و سیاسی محدود نمیگردد و مدینه همچنان پایتخت اسلام است و حکومت اسلامی گسترش خواهد یافت تا اینکه همۀ کره زمین را فرا گیرد؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ١٢٨﴾ [الأعراف: 128].
«موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری جوئید و شکیبایی کنید؛ بیگمان خدا زمین را به کسانی از بندگان خود واگذار میکند که خود بخواهد و سرانجام از آن پرهیزگاران است».
امت نیز مفهوم گسترده و وسیع دارد که تمامی گروهها را شامل میگردد و برای هیچ کس مانعی برای وارد شدن به آن وجود ندارد تا از این طریق جوامع انسانی دین الهی را بپذیرند و به آن گرایش پیدا نمایند. دولت اسلامی نیز رسالتی جهانی دارد و هر فردی از فرزندان سرزمین الهی در آن بهرهای دارد و قلمرو این دولت فراگیر، توسط جهاد توسعه مییابد[15].
پیماننامه به روشنی بر نبوغ و مهارت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در ترتیب مادههای آن و تعیین روابط طرفهای پیمان با یکدیگر، دلالت مینماید. مادهها و بندهای پیماننامه، مرتبط، جامع و مانع بودند و صلاحیت بهبود بخشیدن به اوضاع مدینه در آن وقت را داشتند و در میان آن بندهایی است که عدالت مطلق و مساوات کامل بین انسانها را محقق مینماید و حاوی این موضوع است که انسانها به هر رنگ و زبان و دینی که باشند، میبایست از تمامی حقوق انسانی و آزادی برخوردار باشند[16]. استاد محمد سلیم العوّا میگوید: «مبادی و اصولی که در پیماننامه درج شده بود، اغلب در نظامهای مختلف حکومتی تا به امروز به آن عمل میشود و مردم بعد از قرنها به اهمیت اولین عهدنامۀ سیاسی که پیامبراکرم صل الله علیه و آله و سلم تدوین نموده است، پی بردهاند و در قوانین مدنی از آن استفاده میکنند[17].
یکی از مفاد پیماننامه این بود که آزادی عقیده؛ عبادت و حق امنیت، محفوظ و محترم خواهند بود؛ پس آزادی دینی تضمین شده است و مسلمانان به دین خود و یهودیان به دین خودشان عمل خواهند نمود؛ خداوند میفرماید:
﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٢٥٦﴾ [البقرۀ: 256].
«اجبار و اکراهی در قبول دین نیست؛ چراکه هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخص شده است بنابراین، کسی که از طاغوت نافرمانی کند و به خدا ایمان بیاورد، به محکمترین دستاویز درآویخته است که اصلاً گسستن ندارد و خداوند شنوا و دانا است».
یکی دیگر از مفاد پیماننامه این بود که به کسانی که با این اصل مخالفت نمایند یا این قاعده را بشکنند، هشدار داده بود که آنان را مجرم خواهند شناخت؛ همچنین پیماننامه بر محقق ساختن عدالت میان مردم و محقق نمودن اصل برابری تأکید کرده است.
بنابراین، بر دولت اسلامی لازم بود که میان مردم عدالت ایجاد کند و زمینه و راه حق خواهی و حق طلبی انسانها را فراهم نماید تا به آسانترین راه ممکن بدون تحمل رنج و مشقتی و یا صرف هرگونه هزینهای، به حق خود نائل آیند[18].
اسلام، حاکمان را موظف ساخته است که بین مردم بدون اینکه برای آنان رنگ و زبان و وطن و اوضاع اجتماعی اهمیتی داشته باشد، به عدالت رفتار نمایند؛ پس اسلام بین دو طرف براساس عدالت رفتار مینماید و به حق حکم میکند و در این داوری صاحب حق و یا نژاد ودین اهمیتی ندارد؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ٨﴾ [المائدة: 8].
«ای مؤمنان بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که دادگری نکنید. دادگری کنید که دادگری به پرهیزگاری نزدیکتر است. ازخدا بترسید که خدا آگاه از هر آن چیزی است که انجام میدهید».
یعنی کینه و دشمنی با قومی نباید شما را وادار نماید تا بر آنها ستم روا دارید و همچنین دوستی قومی نباید شما را وادار کند تا با آنان بیپروا رفتار نمایید و به آنها گرایش یابید[19].
استاد ابوالاعلی مودودی در ذیل این آیه:
﴿فَلِذَٰلِكَ فَٱدۡعُۖ وَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡۖ وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖۖ وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡۖ لَا حُجَّةَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ يَجۡمَعُ بَيۡنَنَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ١٥﴾ [الشورى: 15].
«تو نیز مردمان را به سوی آن (آئین واحد الهی دعوت کن) و آن گونه که به تو فرمان داده شده است، ایستادگی کن و از خواستها و هوسهای ایشان پیروی مکن و بگو من به هر کتابی که از سوی خدا نازل شده باشد، ایمان دارم و به من دستور داده شده است که در میان شما دادگری کنم، لذا خدا، پروردگار ما و پروردگار شما است. اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شما است. میان ما و شما خصومت و مجادلهای نیست؛ خداوند ما را جمع خواهد کرد و بازگشت به سوی اوست».
چنین میگوید: «یعنی مأمور به انصاف و عدالت هستم نه دشمنی؛ پس من این گونه نیستم که برای کسی تعصب ورزم یا بر ضد کسی تعصب داشته باشم و ارتباط من که براساس عدالت و انصاف میباشد با همه یکسان و برابر خواهد بود. پس من یاور هر آن کسی هستم که حق به جانب او باشد و طرف مقابل کسی هستم که حق بر ضد او باشد ودر دین من هیچ فردی، هر کس که باشد، دارای امتیازاتی نیست و حقوق خویشاوندان من از کسانی که فامیل من نیستند، بیشتر نیست و بزرگان قوم، نزد من امتیازاتی ندارند که کوچکترها از آن برخوردار نباشند و شرافتمندان و افراد عادی نزد من برابر هستند؛ پس حق برای همه حق و گناه و جنایت نیز برای همه گناه و جنایت محسوب میگردد. حرام برای همه حرام و حلال برای همه حلال است و فرض نیز برای همه فرض است. حتی خودم از تبعیت و فرمانبری قانون الهی مستثنی نیستم[20].
تربیت جامعه مسلمان و آماده کردن آن برای رهبری جامعه انسانی با ویژگیهایی که برنامه تربیتی آن در بردارد، به قانون عدالت اهمیت خاصی قائل است و بر این است تا عدالت میان افراد، گروهها، امتها و ملتها برپا شود؛ زیرا اگر تمامی افراد جامعه احساس عدالت نمایند، این امر پشتیبانی قوی برای رهبری خواهد بود. خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَۚ إِن يَكُنۡ غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚ وَإِن تَلۡوُۥٓاْ أَوۡ تُعۡرِضُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا١٣٥﴾ [النساء: 135].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، دادگری پیشه سازید و در اقامۀ عدل و انصاف بکوشید و به خاطر خدا شهادت دهید؛ هرچند که شهادتتان به زیان خودتان یا پدر ومادر و خویشاوندان باشد. اگر کسی که به زیان او شهادت داده میشود، دارا یا نادار باشد خداوند از هر دوی آنان بهتر است؛ پس از هوا و هوس پیروی نکنید که منحرف میگردید و اگر زبان از ادای شهادت حق بپیچانید یا از آن روی بگردانید، خداوند از آنچه میکنید، آگاه است».
این نص قرآنی به صراحت، رهبر جامعۀ مسلمان را موظف و مکلف مینماید تا عدالت را به کاملترین صورت و وضعیت، محقق نمایند؛ پس عدالت امری است که او میبایست آن را در بین تمامی گروهها اعم از خویشاوندان یا بیگانگان به طور مساوی برقرار نماید و این دستور خداوندی که میفرماید: «کونوا» همه افراد و گروههای جامعه مسلمان را در هر جای زمین خدا که باشند، موظف میگرداند که خود به عدالت پایبند باشند و دیگران را بر اجرای آن ملزم کنند و برای اقامۀ برنامۀ عدالت در زندگی به پا خیزند و آماده شوند؛ چنانکه کلمۀ «قوامین» با صیغۀ مبالغه، اشاره به برخاستن برای برپایی نشانههای عدالت است که این کار وظیفۀ جامعه مسلمان میباشد که باید با تمام قدرت و توان مادی و روحی و با جدیت، برای تحکیم پایههای عدالت اجتماعی به پا خیزد.
قرآن، قانون اساسی جامعۀ مسلمان است که در آن به عدالت تشویق مینماید و فقط این امر را در دامنۀ زندگی منحصر نمیداند؛ بلکه قرآن به درون و ضمیر انسانها میپردازد و به او میگوید که نباید در اقامۀ عدالت در برابر عاطفه و احساس، تسلیم شود و نه از ثروت کسی ونه از فقر کسی متاثر بشود و قرآن به هیچ وجه برای جامعۀ مسلمان نمیپسندد که عدالت را در حق ثروتمند چون ثروت دارد به اجرا درنیاورد و یا بر فقیر ستم بشود و ... .
همچنین از دیدگاه قرآن اینکه جامعۀ مسلمان به خواستههای نفس تن در دهد و در برابر احساسات و عواطف تسلیم شود، امری ناپسند است؛ چراکه در این صورت آنان ازعدالت دور میگردند و از حق روی میتابند.
همچنین در آیهای دیگر نیز تصویر اقامه عدالت به کاملترین صورت ترسیم گردیده است و تأکید مینماید که در موازین عدالت، باید دوست و دشمن؛ خویشاوند و بیگانه برابر باشند؛ پس میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ٨﴾ [المائدة: 8].
«ای مؤمنان، بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که دادگری نکنید. دادگری کنید که دادگری به پرهیزگاری نزدیکتر است؛ ازخدا بترسید که خدا آگاه از هر آن چیزی است که انجام میدهید».
پس شیوۀ خطاب در اینجا «کونوا» (باشید) عدالت را طبیعت و سرشت مردمان جامعۀ مسلمان قرار میدهد. عدالتی که رهبری جامعۀ انسانی مشروط به اجرای آن است؛ چراکه این جامعه بزرگ مسلمان است که پرچم عدالت را برعهده گرفتهاند تا در زندگی مردم اجرا نمایند[21]، اما نوع دستور، در دوآیه با هم فرق دارند؛ فرقی که مواضع و جاهای مختلف عدالت را با شمردن آن به عنوان اصلی از اصول رسالت جاودان و آخرین رسالت که تمامی امور زندگی را فرا میگیرد، جمع نموده است؛ پس در آیۀ جامعه مسلمان را با بیان بهترین صفت آن مورد خطاب قرار داده است؛ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ تا به عدالت برخیزد، گرچه در اجرای عدالت انگیزه دوستی و خویشاوندی را زیر پا بگذارد و در آیه دوم جامعه را با عنوان و نشانه بزرگ آن، که ایمان است، مورد خطاب قرار داده است تا به اجرای عدالت برخیزد، گرچه اجرای عدالت باعث شود تا همۀ عواطف و احساسات دشمنی و کینهتوزانه زیر پا گذاشته شوند[22] و نهایتاً هر دو آیه یک مطلب را تأکید میکنند که عبارت است از: راهنمایی کردن جامعۀ مسلمان به صورت قاطع وجدی برای اجرای عدالت.
در مورد اصل برابری و مساوات در پیماننامه، نصوص صریحی آمده است که برخی عبارتند از:
حق اعطای امان نامه: این حق برای همه یکسان است؛ حتی پایینترین فرد مسلمان میتواند به هر کس که بخواهد، امان دهد؛ مؤمنان فقط دوستان و حامیان یکدیگرند نه دیگران و اینکه آنان در گرفتاریها و مشکلات یار و یاور یکدیگر باشند.
اصل مساوات و برابری یکی ازمبادی کلی و عمومی است که اسلام آن را تثبیت و برقرار نمود و از مبادی و اصولی است که در ساختار جامعه اسلامی نقش مهمی دارد؛ حتی قوانین عصر حاضر نیز بر آن تأکید کرده است و از جمله آیههایی که در قرآن کریم در این مورد آمده است، این آیه میباشد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٞ١٣﴾ [الحجرات: 13].
«ای مردمان، ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدهایم وشما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودهایم تا همدیگر را بشناسید. بیگمان گرامیترین شما نزد خدا، متقیترین شما است، خداوند مسلماً آگاه و باخبر است».
و پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای مردم آگاه باشید پروردگارتان یکی است و پدرتان نیز یکی است. هان! عرب بر عجم فضیلتی ندارد و عجم بر عربی نیز فضیلتی ندارد و نه سرخ بر سیاه و نه سیاه بر سرخ فضیلتی دارد مگر به تقوا و پرهیزگاری»[23].
بدون تردید، این اصل از مهمترین اصولی بود که در گذشته موجب گردید ملتهای زیادی به اسلام بگروند؛ پس میتوان گفت: این اصل، منبعی از منابع قدرت مسلمانان صدر اسلام محسوب میگردید[24].
البته منظور از برابری در اینجا (برابری کلی) بین تمامی مردم در همۀ امور زندگی نیست، آن گونه که برخی فریبخوردگان فریاد آن را سر میدهند و آن را عدالت مینامند[25]؛ زیرا اختلاف و تفاوت استعدادها و تواناییها هدفی است از اهداف آفرینش[26]؛ بلکه منظور از مساوات و برابری اسلامی که شریعت به آن فراخوانده است، مساواتی است که در آن اوضاع وشرایط همه میبایست از شرایط یکسان برخوردار باشند، امّا در همۀ حالات به طور مطلق مورد نظر نیست[27]؛ پس مساوات یعنی برابری در رفتار با مردم و برابر بودن آنها در برابر شریعت و قضاوت و سایر احکام اسلامی وحقوق عمومی بدون در نظرگرفتن نژاد یا جنس یا رنگ و یا ثروت و مقام و ... [28].
تمامی مردم اعم از حاکم و محکوم؛ مرد و زن؛ عرب و عجم؛ سیاه و سفید از نظر اسلام برابر هستند و اسلام تفاوتهایی را که به سبب جنس و رنگ و یا نسبت و طبقه و حکام و رعیتها وجود داشت، لغو نمود و آنها را فاقد اعتبار دانست بنابراین، اولین دولت اسلامی برای تطبیق و اجرای این اصل، میان مردم فعالیت و تلاش مینمود که میتوان آن را این گونه خلاصه کرد:
الف: اصل مساوات، امری عبادی است که اجراکنندگان این اصل در نزد خداوند پاداش میگیرند.
ب: لغو نمودن اعتبارات و ارزشهای طبقاتی، عرفی، قبیلهای، نژادی، قومی، وطنی، اقلیمی و سایر شعارهایی که اصل مساوات و انسانیت را از بین میبرد و قرار دادن معیار الهی برای برتری که تقواست.
ج: رعایت کردن اصل تعادل و تساوی فرصتها؛ یعنی، برخوردار شدن از فرصتها و امکانات برای تمامی قشرهای جامعه یکسان است و هر یک از افراد جامعه به اندازۀ توان و کفایت و استعداد و قدرت وتولیدش از آن استفاده مینماید.
د: پیماننامه، لوازم قانونی و اداری افراد و دولت و رابطۀ بین آن دو را در برداشت و قرآن نیز با نزول تدریجی در طی ده سال برای مسلمانان، برنامههای زندگی را ترسیم مینمود و اصول حکم و سیاست و امور جامعه و احکام حلال و حرام و پایههای دادخواهی و قواعد عدالت و قوانین داخلی و خارجی دولت مسلمان را بیان میکرد و پایههای آن را تثبیت مینمود و سنت رسول الله آن را پشتیبانی میکرد و استحکام میبخشید و آن را به طور مفصل شرح و توضیح میداد.
پیماننامه، حامل اصول کلی در ترتیبات قانونی است و از معاهداتی شمرده میشود که نحوۀ ارتباط مسلمانان را با بیگانگانی که در کنار آنها اقامت دارند، تعیین و مشخص مینماید؛ چنانکه در این عهدنامه تسامح و عدالت ومساوات تا حد زیادی رعایت شده است و به خصوص اگر با این نگرش به آن بیندیشیم که این اولین پیمان نامه اسلامی است که ثبت میشود و در میان اقوامی اجرا میگردد که در گذشتۀ نزدیک و قبل از اسلام، اسیر تعصبات قبیلهای بودهاند و وجود خود را جز از راه غلبه و چیرگی و مسلط شدن بر دیگران و خوردن حقوق دیگران و اموالشان احساس نمیکردند[29] این عهدنامه شامل بسیاری از مفاهیم تمدنی میگردد که امروزه آن را حقوق بشر مینامند[30].
برای یهودیان دلایل قاطع و حجتهای روشنی وجود داشت که بر صدق حقانیت رسالت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم دلالت مینمود، اما وجود این دلایل جز عناد و دشمنی و استکبار و کینهورزی چیزی در آنها نیفزود. از صفیه بنت حیی بن اخطب روایت است که گفت: من از همه فرزندان پدرم نزد وی محبوبتر بودم؛ همچنین نزد عمویم ابویاسر.
وقتی که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به مدینه وارد شد و در قبا میان قبیله بنیعمر و بن عوف اقامت گزید، فردای آن روز پدرم حیی بن اخطب و عمویم ابویاسر بن اخطب نزد ایشان رفتند و تا غروب بر نگشتند. بعد از غروب، خسته و بیحال و افتان و خیزان برگشتند. من همانند همیشه به سوی آنها دویدم. به خدا سوگند که هیچ یک از آنها به من توجه نکرد و سخت ناراحت بودم. از عمویم ابویاسر شنیدم که به پدرم گفت: او همان است؟ گفت بله. به خدا سوگند، خودش بود. پدرم گفت: پس نسبت به او چه احساسی داری؟
گفت: به خدا سوگند تا وقتی که زنده هستم، دشمنی او را در دل دارم[31]. بنابراین، آنان از آنجا که دین اسلام، آئین و عقیدۀ یهودیان را که براساس خود بزرگ بینی و تحقیر دیگران جز یهودیان استوار بود، پوچ و باطل میدانست و آنان منافع خود را در خطر میدیدند؛ چراکه اسلام آمده بود و مردم را به عقیده توحید و یگانه پرستی فرا میخواند، اما آنها معتقد بودند که عزیر پسر خداست؛ اسلام فریاد مساوات و برابری میان انسانها را سر میداد و هیچ ملتی را از ملتی دیگر و هیچ گروهی را از گروهی دیگر برتر نمیدانست؛ در حالی که از دیدگاه یهود، فقط آنان ملت برگزیدۀ خدا بودند و خدا را از دیگر ملتها برتر میدانستند و علاوه بر آن به بندهای پیمان نامه پایبند نماندند و به تردید افکنی در نبوت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و رسالت او اقدام نمودند[32].
همچنین پرسشهای زیادی را مطرح میکردند تا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را دچار مشکل نمایند و مؤمنان را فریب دهند و امور را بر ایشان مشتبه گردانند[33] و از دیگر فعالیتها و اقدامات آنان میتوان به امور ذیل اشاره کرد:
1- تلاش یهودیان برای ایجاد شکاف و دو دستگی در جبهه داخلی
از وسیلههای پلید آنها برای جنگ با اسلام، تلاش بیوقفه و مستمر آنها برای ایجاد شکاف و در صفوف مسلمانان و تخریب آن به وسیله قطع پیوندهای محبت و دوستی موجود میان مسلمانان بود. آنها این کار را با برانگیختن فتنههای داخلی و شعارهای جاهلی و فریادهای اقلیمی و منطقهای و قومی ایجاد میکردند تا میان مسلمانان که همچون پیکر واحد، هرگاه عضوی از آن دردمند میشد، سایر عضوها بیقرار میشدند، شکاف ایجاد نمایند؛ چنانکه حیلهای به ذهن یکی از پیرمردان کهنسال یهودیان رسید و خواست با این حیله، وحدت انصار را از هم بپاشد و میخواست با تحریک تعصب قبیلهای بین آنان اختلاف ایجاد کند تا به جاهلیت خود برگردند و جنگهایی که قبلاً میان آنان رواج داشت، از سر گرفته شوند؛ چنانکه محمد بن اسحاق میگوید:
شأس بن قیس پیرمردی کهنسال و کافری سرسخت بود که به شدت با مسلمانان کینه داشت و به آنان حسادت میورزید. او با گذر از کنار گروهی از اصحاب پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم که از اوس و خزرج بودند و مشاهدۀ این صحنه که آنان در یک مجلس نشستهاند و با هم سخن میگویند و این محبت و گردهم نشستن و رابطۀ حسنۀ آنها که براساس دین اسلام بعد از دشمنیای که در دوران جاهلیت میان آنها بود، خشم او را برانگیخت و با خود گفت: فرزندان قیله[34] این گونه با هم متحد شوند! نه به خدا سوگند اگر چنین شود، ما ملجأ و پناهگاهی در این سرزمین نخواهیم داشت. بنابراین، به جوانی از یهودیان که آنجا بود گفت: به نزد آنها برو و با آنها بنشین؛ سپس روزی از جنگ بعاث را و آنچه در آن روز اتفاق افتاده است بیان کن و برخی از اشعاری که در مورد آن سروده شده است را برایشان بخوان.
روز بعاث، روزی بود که اوس و خزرج با هم جنگیده بودند و در آن روز اوس بر خزرج پیروز شد. رئیس قبیلۀ او حضیربن سماک اشهلی بود و رئیس قبیلۀ خزرج عمرو بن نعمان بیاضی بود که هر دو کشته شده بودند. ابن اسحاق میگوید: آن جوان همین کار را کرد و باعث شد که مردم با هم سخن بگویند و از آن روز یاد نمودند، به گونهای که هر یک از افراد قبیله از افتخارات قبیلۀ خود سخن میگفت و همدیگر را تهدید کردند و حتی فراتر از آن قرار جنگی دیگر در میدان مشخص گذاشتند!.
وقتی این خبر به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم رسید، ایشان همراه چند تن از مهاجران نزد آنان رفتند و فرمودند: ای مسلمانان، از خدا بترسید، آیا فریاد جاهلیت سر میدهید در حالی که من در میان شما هستم و بعد از اینکه خداوند شما را به اسلام هدایت کرد و با آن شما را گرامی داشت و به وسیلۀ آن امر جاهلیت را از شما دور کرد و شما را به وسیلۀ اسلام از کفر نجات داد و دلهایتان را به هم نزدیک نمود؟
آنها بعد از آنکه متوجه این وسوسه و شر شیطانی گردیدند، اشک از چشمان آنان سرازیر گردید و یکدیگر را در آغوش گرفتند؛ سپس همراه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در حالی که گوش به فرمان او بودند برگشتند و خداوند مکر دشمن خدا، شاس بن قیس، را از آنها دور کرد و این آیهها نازل گردید:
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعۡمَلُونَ٩٨ قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ تَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَأَنتُمۡ شُهَدَآءُۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٩٩﴾ [آل عمران: 98-99].
«ای اهل کتاب، چرا نسبت به آیات خدا کفر میورزید با آنکه خدا گواه بر اعمال شماست. بگو ای اهل کتاب، چرا کسی را که ایمان آورده است از راه خدا باز میدارید و میخواهید این راه را کج نشان دهید و حال آنکه شما آگاهید و خدا از آنچه میکنید بیخبر نیست».
و خداوند دربارۀ اوس بن قیظی و جبار بن صخر و سایر مسلمانانی که تحت تأثیر اندیشههای شاس بن قیس قرار جنگ گذاشتند، این آیه را نازل فرمود:[35].
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ يَرُدُّوكُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ كَٰفِرِينَ١٠٠﴾ [آل عمران: 100].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر از گروهی از کسانی که کتاب بدیشان داده شده است، پیروی کنید، شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز میگردانند و چگونه باید شما کافر شوید و حال آنکه آیات خدا بر شما فرو خوانده میشود و پیغمبر او درمیان شما است و هر کس به خدا تمسک جوید، بیگمان به راه راست و درست (رستگاری) رهنمود شده است».
ای کسانی که ایمان آوردهاید، آن چنان که باید از خدا ترسید، بترسید و شما نمیمیرید مگر آنکه مسلمان باشید و همگی به رشتۀ خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد آورید که بدانگاه که برای همدیگر دشمنانی بودید و خدا میان دلهایتان پیوند داد، پس برادرانی شدید و بر لبه گودالی از آتش بودید، ولی شما را از آن رهانید. خداوند این چنین برایتان آیات خود را آشکار میسازد، شاید که هدایت شوید. باید از میان شما گروهی باشند که دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و آنان خود رستگارند و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند و پس از آنکه نشانههای روشن به آنان رسید و ایشان را عذاب بزرگی است».
از خلال این داستان به فرزانگی رهبر توانمند اسلام، در خنثی نمودن توطئه و نقشههای هدفمند یهودیان جهت متفرق ساختن مسلمانان پی میبریم؛ چراکه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بلافاصله نزد انصار رفت و آنها را به یاد خدا انداخت و برای آنها بیان نمود که این گونه اقدامها، از امور جاهلیت محسوب میشوند و نعمت اسلام و از بین رفتن جنگهای خونین میان آنان را به دلیل وجود اسلام و فتنهها و پاکی قلوب آنان از زنگارهای جاهلیت و الفت و مهربانی که اسلام بین آنان ایجاد نموده بود را خاطرنشان ساخت. سخنان پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در وجود آنها روح جدیدی دمید و آثار جاهلیت را از بین برد و آنها دریافتند که این عمل از وسوسههای شیطان و مکرهای دشمنانشان، یهودیان، بوده است بنابراین، اشک از چشمانشان سرازیر گردید و پشیمان شدند و یکدیگر را در آغوش گرفتند و محبت ایمانی خود را تحکیم بخشیدند[36].
2- هجوم تبلیغاتی یهودیان علیه ذات الهی
بسیاری از سیرهنگاران و مفسران بیان داشتهاند که ابوبکر در محلی که تورات تلاوت میشد، نزد یهودیان رفت و آنها را نزد مردی از علمای یهود دید[37]. ابوبکر به آن عالم یهودی که فنحاص نام داشت، گفت: وای بر تو از خدا بترس و مسلمان شو. به خدا سوگند تو میدانی که محمد، پیامبر خدا و حامل حق است و شما نام او را در تورات و انجیل میبیند. فنحاص به ابوبکر گفت:
ای ابوبکر، به خدا سوگند ما به خدا نیازی نداریم؛ بلکه اوبه ما نیاز دارد؛ ما به درگاه او زاری نمیکنیم؛ بلکه او به زاری در مقابل ما میپردازد؛ ما از او بینیاز هستیم، ولی او از ما بینیاز نیست و اگر از ما بینیاز میبود، مالهای خود را به او قرض نمیدادیم؛ او شما را از ربا باز میدارد، ولی خود به ما ربا میدهد. ابوبکر با شنیدن اراجیف وی خشمگین شد و سیلی محکمی به صورت فنحاص زد و گفت: سوگند به کسی که جانم در دست او است اگر برای رعایت پیمانی که میان ما و شما حاکم است، نمیبود، گردنت را میزدم. فنحاص نزد رسول خد ا صل الله علیه و آله و سلم رفت و گفت: ای محمد! ببین رفیق تو با من چه کار کرده است؟ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به ابوبکر گفت: چه چیز تو را وادار به این کار کرد؟ ابوبکر گفت:
ای پیامبر خدا! این دشمن خدا سخن بزرگی بر زبان آورده است. گفت: او گمان میبرد که خداوند فقیر است و آنها غنی و توانگر هستند. وقتی او چنین گفت برای رضای خدا از سخن او خشمگین شدم و بر چهرهاش زدم. فنحاص این را انکار کرد و گفت من این سخن را نگفتهام وخداوند در مورد آنچه فنحاص گفته بود، آیهای نازل کرد و سخن او را رد نمود و موقف ابوبکر را تأیید کرد:
﴿لَّقَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِيرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِيَآءُۘ سَنَكۡتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتۡلَهُمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ١٨١﴾ [آل عمران: 181].
«بیگمان خداوند سخن کسانی را شنید که گفتند خدا فقیر است و ما بینیازیم. آنچه را گفتند، خواهیم نوشت و به قتل رساند پیامبران را به ناحق ایشان (هم ثبت و ضبط خواهد شد) و بدانان خواهیم گفت: بچشید عذاب سوزان را».
و درمورد ابوبکر و خشمگین شدن وی این آیه نازل شد[38].
﴿لَتُبۡلَوُنَّ فِيٓ أَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡ وَلَتَسۡمَعُنَّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ أَذٗى كَثِيرٗاۚ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٨٦﴾ [آل عمران: 186].
«به طور مسلم در مال و جان خود مورد آزمایش قرار میگیرید و حتما از کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شده است و از کسانی که کفر ورزیدهاند و اذیت و آزار فراوان میبینند و اگر بردباری کنید و بپرهیزید، این اموری است که باید بر انجام آنها عزم را جزم کرد و در اجرای آنها کوشید».
قرآن کریم در موارد متعددی بیادبی آنها را نسبت به خداوند تعالی و پاک ندانستن وی از کمبودها و توصیف کردن خداوند به آنچه شایستۀ او نیست را بیان کرده است؛ چنانکه در جایی دیگر میفرماید:
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۚ وَأَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ كُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُۚ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗاۚ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٦٤﴾ [المائدة: 64].
«برخی از یهودیان میگویند: دست خدا به غل و زنجیر بسته است، دستهایشان بسته باد و به سبب آنچه میگویند نفرینشان باد؛ بلکه دو دست خدا باز است هرگونه که بخواهد میبخشد. آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل میشد بر سرکشی و کفر ورزیدن بسیاری از آنان میافزاید و ما در میان آنان تا روز قیامت دشمنی و کینهتوزی افکندهایم. آنان هر زمان که آتش جنگی افروختهاند، خداوند آنان را خاموش ساخته است. آنان به خاطر ایجاد فساد در زمین میکوشند و خداوند مفسدان و تباهکاران را دوست نمیدارد».
مضمون این آیه بیانگر این است که موضعی که آنها اتخاذ کرده بودند، برخاسته از کینه و نارضایتی آنها از ورود پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به مدینه و انتشار دعوت ایشان در دلها بود و شاید یکی دیگر از موارد اتخاذ این موضع، این بود که مسلمانان از آنان به خاطر مکر و توطئه آنان فاصله میگرفتند و با آنها بیع و ستد نمیکردند که این امر نوعی تحریم اقتصادی برای یهود به شمار میرفت که منجر به ناراضی و خشم و انزجار آنان تا حد بیادبی کردن در حق خدا و پاسخ نازیبا به پیامبر خدا گردید؛ چنانکه آیه ذیل مویّد این موضوع است:
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَكَفَّرۡنَا عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأَدۡخَلۡنَٰهُمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ٦٥ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ أَقَامُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِم مِّن رَّبِّهِمۡ لَأَكَلُواْ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۚ مِّنۡهُمۡ أُمَّةٞ مُّقۡتَصِدَةٞۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ سَآءَ مَا يَعۡمَلُونَ٦٦﴾ [المائدة: 65-66].
«و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و پرهیزگاری پیشه کنند، گناهانشان را میزدائیم و آنان را به باغهای پرنعمت بهشت داخل میسازیم و اگر آنان به تورات و انجیل و بدانچه که از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شده است عمل بکنند، از بالای سر خود و از زیرپای خود روزی خواهند خورد و جمعی از آنان عادل و میانهرو هستند، ولی بسیاری از ایشان بدترین کار را انجام میدهند».
3- بیادبی و توهین یهود نسبت به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و قرآن کریم
یهودیان نسبت به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در حضور ایشان و در اثنای سخنانش بیادبی میکردند و با چشم به او اشاره میکردند و به گونهای سلام میگفتند که باعث آزار او میگردید؛ چنانکه عایشه میگوید:مردانی از یهودیان نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: السام علیک[39] یا ابالقاسم.من درجوابشان گفتم السام علیکم و فعل الله بکم «مرگ بر شما باد و خداوند شما را هلاک کند» پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای عایشه، تحمل کن؛ چراکه خداوند زشتی و ناسزاگویی را دوست ندارد».
من گفتم: مگر نمیبینی چه میگویند؟ فرمود: «مگر نمیبینی من جوابشان را دادم و گفت: «وعلیکم» یعنی بر شما باد».
عایشه میگوید: این آیه در همین مورد نازل شد[40].
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ نُهُواْ عَنِ ٱلنَّجۡوَىٰ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَيَتَنَٰجَوۡنَ بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَمَعۡصِيَتِ ٱلرَّسُولِۖ وَإِذَا جَآءُوكَ حَيَّوۡكَ بِمَا لَمۡ يُحَيِّكَ بِهِ ٱللَّهُ وَيَقُولُونَ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ لَوۡلَا يُعَذِّبُنَا ٱللَّهُ بِمَا نَقُولُۚ حَسۡبُهُمۡ جَهَنَّمُ يَصۡلَوۡنَهَاۖ فَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ٨﴾ [المجادلة: 8].
«آیا ندیدهای کسانی را که از نجوا نهی شدهاند، ولی آنان به سوی چیزی برمیگردند که از آن نهی گشتهاند و برای انجام گناه و دشمنانگی و نافرمانی از پیغمبر با همدیگر به نجوا میپردازند و هنگامی که به پیش تو میآیند، به گونهای تو را سلام میگویند که خدا تو را بدان گونه سلام نگفته است و در دل خود میگویند: پس چرا ما را به خاطر گفتههایمان کیفر نمیدهد؟ دوزخ بسندۀ ایشان است. داخل آن خواهند شد و با آتش آن خواهند سوخت و چه بدسرانجامی و چه بد جایگاهی است».
این آیه بیانگر کینهای است که سراپا وجود یهودیان را در برگرفته و آنها را وادار کرده بود که از هر وسیله و راهکاری برای از بین بردن اسلام استفاده کنند تا از ناحیۀ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم خطری آنان را تهدید ننماید. برخی از یهودیان با تظاهر به سلام گفتن، در حقیقت برای او دعای مرگ مینمودند که این بیانگر میزان شکست و ضعف و زبونی دشمن است که در حقیقت در یک بحران روانی به علت از دست دادن جایگاه خود گرفتار شده است. بنابراین، در مقابل فردی که بر او چیره شده است، این گونه واکنش نشان میدهد! پس دعا کردن برای نابودی دشمن با تظاهر به سلام گفتن، اسلحۀ ناتوانان و وسیلۀ شکست خوردگان و مسکن کینهتوزان است[41].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با شنیدن سخنان عایشه او را به نرمی فراخواند و خاطرنشان ساخت که برای انسان مسلمان جایز نیست که این گونه متأثر و افروخته شود؛ چراکه در اسلام، نرمخویی و اخلاق حسنه حاکم است و خداوند مهربان است و نرمی را دوست میدارد و در برابر نرمخویی با دیگران، چیزهایی را میبخشد که در برابر خشونت چنین چیزهایی نمیبخشد[42].
یهودیان با مشاهده گسترش اسلام، روز به روز بر اهانت به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم میافزودند، به گونهای که گروهی از آنها که ابویاسر بن اخطب و رافع بن ابیرافع و عازر بن ابی عازر و افرادی دیگر در میانشان بودند، نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمدند و از او پرسیدند که به کدام یک از پیامبران گذشته ایمان دارد؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: به خدا و آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگانش نازل شده و به آنچه به موسی و عیسی داده شده است و به آنچه سایر پیغمبران از سوی پروردگارشان آوردهاند، ایمان دارم و میان هیچ یک از آنان فرق نمیگذارم و تسلیم خدا هستم. آنان با شنیدن نام عیسی علیه السلام به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم گفتند: ما به عیسی ایمان نداریم و به هر کس که به او ایمان بیاورد، ایمان نمیآوریم[43]. آن گاه خداوند در مور آنها این آیه را نازل فرمود:
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ هَلۡ تَنقِمُونَ مِنَّآ إِلَّآ أَنۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلُ وَأَنَّ أَكۡثَرَكُمۡ فَٰسِقُونَ٥٩﴾ [المائدة: 59].
«بگو: ای اهل کتاب! آیا بر ما خرده میگیرید؟ مگر جز این است که ما به خداوند و به چیزی که بر ما نازل شده و به چیزی که پیشتر بر شما نازل شده است، ایمان داریم؟ و یقیناً بیشتر شما فاسق هستید».
آنها تنها به اهانت و مبارزه با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم اکتفا ننمودند؛ بلکه برای اینکه بتوانند از ارزش قرآن بکاهند، پرسشهایی را مطرح میکردند و مجادلههای بیپایانی را در این مورد ترتیب میدادند؛ چنانکه ابن عباس میگوید: با ورود پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به مدینه، دانشمندان یهود در مورد مضمون این آیه پرسیدند:
﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا٨٥﴾ [الإسراء: 85].
«از تو دربارۀ روح میپرسند که چیست؟ بگو: روح چیزی است که تنها پروردگار از آن آگاه است؛ چراکه جز دانش اندکی به شما داده نشده است».
آیا منظور تو، ما هستیم یا قومت؟ فرمود: هر دوی شما. گفتند! پس در آیهای دیگر از آنچه تو میخوانی چنین آمده است که نزد ما تورات وجود دارد که در آن بیان هر چیزی هست! رسول خدا فرمود: تورات در مقابل علم خداوند، اندک است و فقط برای شما کفایت میکند؛ اگر به آن عمل میکردید[44]. ابن عباس میگوید: اینجا بود که خداوند این آیه را نازل کرد:
﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ يَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ كَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٢٧﴾ [لقمان: 27].
«اگر همه درختانی که روی زمین هستند، قلم شوند و دریا و هفت دریا کمک این دریا شود، کلمات خدا پایان نمیگیرند؛ خداوند عزیز و حکیم است».
4- پشتیبانی یهودیان از منافقان و توطئهچینی به همراه آنها
براساس مضامین آیههای قرآن کریم رهبری فکری گروه منافقان را یهودیان برعهده داشتند؛ پس یهودیان همیشه شیطانهای منافقین هستند و برای آنها برنامهریزی میکنند و آنان را توجیه و راهنمایی مینمایند و شیوههای مکر و فریب و توطئه و فریب دادن و فتنه انگیزی را به آنها میآموزند؛ خداوند متعال میفرماید:
﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤﴾ [البقرة: 14].
«وقتی که منافقان با مؤمنان روبرو میگردند، میگویند: ما هم ایمان آوردهایم و هنگامی که با رؤسای شیطان صفت خود به خلوت مینشیند، میگویند: ما با شمائیم و مؤمنان را مسخره مینمائیم».
نسفی بر این عقیده است که شیطانهای آنها کسانی هستند که در سرکشی همانند شیطان هستند و آنها جز یهودیان کسی دیگر نیستند[45].
یهودیان در مدینه همراه منافقان علیه مسلمانان توطئه میکردند؛ چنانکه خداوند درباره این توطئه میفرماید:
﴿بَشِّرِ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ بِأَنَّ لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمًا١٣٨ ٱلَّذِينَ يَتَّخِذُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ أَيَبۡتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلۡعِزَّةَ فَإِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا١٣٩﴾ [النساء: 138-139].
«به منافقان مژده بده که عذاب دردناکی دارند. این منافقان کسانی هستند که کافران را به جای مؤمنان به سرپرستی و دوستی میگیرند. آیا عزت را در پیش کافران میجویند؛ چرا که عزت و شوکت جملگی از آن خداست».
استاد محمد دروزه میگوید: «جمهور مفسران بر این باورند که منظور از کافران در این آیه یهودیان هستد؛ زیرا در آیه، قرینهای وجود دارد که بر این امر دلالت مینماید. همان طور که بعد از این آیه قرینه دیگری نیز هست و روشن است که دوستی گرفتن منافقان و عهد بستن با آنها با هم دواثر از آثار توطئه و هماهنگی محکم یهودیان و منافقان علیه دعوت اسلامی به شمار میرود»[46].
چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مَّا هُم مِّنكُمۡ وَلَا مِنۡهُمۡ وَيَحۡلِفُونَ عَلَى ٱلۡكَذِبِ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٤ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدًاۖ إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٥ ٱتَّخَذُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ جُنَّةٗ فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ فَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ١٦﴾ [المجادلة: 14-16].
«خبر داری از کسانی که گروهی را به دوستی میگیرند که خدا بر آنان خشمگین است. اینان نه از شمایند و نه از آنان چنین کسانی به گونۀ آگاهانه سوگند دروغ یاد میکنند. خداوند عذاب سختی را برای ایشان آماده کرده و تهیه دیده است؛ آنان چه کار بدی میکنند. سوگندهایشان را سپری ساختهاند و بدین وسیله مردمان را از راه یزدان بازداشتهاند و لذا عذاب خوارکنندهای دارند».
ماوردی در تفسیر این آیه میگوید: «منافقان با قومی دوستی گزیدهاند که خداوند بر آنها خشم گرفته است وآنان یهودیان هستند[47] و منظور از بازداشتن از راه خدا یعنی بازداشتن از جهاد به خاطر گرایش به یهودیان میباشد[48].
همچنین یهودیان، منافقان را واداشتند تا جنگی علیه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بر افروزند. از اسامه بن زید رضی الله عنه روایت است که گفت: پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم سوار بر الاغی برای عیادت سعد بن عباده در محلۀ بنی حارث بن خزرج میرفت و این قبل از واقعه بدر بود. گذر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بر مجلسی افتاد که عبدالله بن ابی در آن حضور داشت. در آن مجلس، افرادی از مسلمانان و مشرکان و یهودیان حضور داشتند و عبدالله بن رواحه نیز در آن مجلس حضور داشت. باگرد و غبار آلوده شدن آن مجلس بر اثر سمهای حیوان، عبدالله بن ابی با چادرش دهان و بینیاش را بست و گفت: ما را غبارآلود نکنید. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم سلام کرد و ایستاد و پایین آمد. آنان را بهسوی خدا دعوت داد و برایشان قرآن تلاوت نمود. عبدالله بن ابی بن سلول گفت: ای مرد بهتر از آنچه تو میگویی، نیست. اگر واقعاً دعوت تو حق است با آن ما را در مجالس خصوصی ما، به اذیت نمودن ما مپرداز. به خانهات برگرد و هر کس نزد تو آمد، برایش حکایت کن. عبدالله بن رواحه گفت: خیر. ای پیامبر خدا آن را در مجالس ما به ما برسان، ما آن را دوست میداریم؛ پس مسلمانان و مشرکان و یهودیان به ناسزاگویی یکدیگر پرداختند و نزدیک بود به یکدیگر حملهور شوند. رسول خدا آنها را به نرمی و آرامش دعوت داد؛ سپس پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بر حیوان خود سوار شد و نزد سعد بن عباده آمد. به سعد گفت: نشنیدی که ابوحبان چه گفت؟ و منظورش عبدالله بن ابی بود. چنین و چنان گفت. سعد بن عباده گفت: ای پیامبر خدا! او را ببخش و از او درگذر. سوگند به کسی که کتاب را بر تو نازل کرده است، در حالی خداوند این حق را بر تو نازل فرموده است که مردم مدینه توافق کرده بودند که عبدالله بن ابی را به ریاست خود برگزینند، امّا خداوند با اعطای این حق به تو مانع رسیدن او به این مقام گردید بنابراین، او ناراحت است و دست به چنین اعمالی میزند. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پذیرفت و او را معاف نمود[49].
5- طعنۀ یهودیان به یکی از عالمان یهود به نام عبدالله بن سلام به دلیل گرایش به اسلام
عبدالله بن سلام رضی الله عنه با اطلاع از ورود پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به مدینه، نزد ایشان رفت و گفت: من تو را از سه چیز میپرسم که کسی جز پیامبران آنها را نمیداند: 1- اولین نشانۀ قیامت چیست؟ 2- اولین غذای بهشتیان چیست؟ 3- علّت شباهت فرزند به پدر و یا دائیهایش چیست؟
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل هم اینک مرا از این امور آگاه کرد. عبدالله گفت: از میان ملائکه او (جبرئیل) دشمن یهودیان است. پس پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: اولین نشانۀ قیامت، آتشی است که مردم را از مشرق به سوی مغرب گسیل میدارد و اولین غذایی که اهل بهشت میخورند، اضافۀ جگر ماهی است و اما شباهت فرزند این گونه است که هرگاه مرد با زن آمیزش کند، اگر آب مرد سبقت بگیرد، فرزند شبیه پدر میشود و اگر آب زن سبقت بگیرد، فرزند شبیه مادرش میشود. عبدالله بن سلام فوراً شهادتین را بر زبان آورد و مسلمان شد وگفت: ای پیامبر خدا! یهودیان اهل تهمت و افترا هستند اگر از اسلام آوردن من با خبر شوند و از آنان در مورد من جویا شوی، به من ناسزا میگویند. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به دنبال یهودیان فرستاد، یهودیان آمدند و عبدالله به درون اتاق رفت. رسول خدا پرسید: عبدالله بن سلام در میان شما چگونه آدمی است؟ گفتند: او از همۀ ما عالمتر است و فرزند کسی است که از همۀ ما عالمتر بوده است و او بهترین ما و فرزند بهترین ماست. پس پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: نظر شما در مورد او اگر مسلمان شود، چیست؟ گفتند خداوند او را از این کار پناه دهد. سپس عبدالله از اتاق بیرون آمد و گفت: «اشهد أن لا اله إلا الله وأشهد أن محمداً رسول الله» همه یکصدا گفتند: او بدترین ما و فرزند بدترین ماست و به او توهین کردند و به او ناسزا گفتند[50]. و آنان هر کس از علما و دانشمندانشان که مسلمان میشد، او را اذیت میکردند؛ چنانکه قرآن از این مؤمنان دفاع نموده و فرموده است:
﴿لَيۡسُواْ سَوَآءٗۗ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ أُمَّةٞ قَآئِمَةٞ يَتۡلُونَ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ ءَانَآءَ ٱلَّيۡلِ وَهُمۡ يَسۡجُدُونَ١١٣ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١١٤ وَمَا يَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَلَن يُكۡفَرُوهُۗ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُتَّقِينَ١١٥﴾ [آل عمران: 113-115].
«آنان همه یکسان نیستند؛ گروهی از اهل کتاب به دادگری برخاستهاند و بر حق پا برجایند و در بخشهایی از شب در حالی که به نماز ایستادهاند، آیات خدا را میخوانند. به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و مردمان را به کار نیک میخوانند و از کار زشت باز میدارند و در انجام اعمال شایسته و بایسته بر یکدیگر سبقت میگیرند و آنان از زمرۀ صالحانند و آنچه از اعمال نیک انجام دهند، از ثواب آن محروم نمیگردند و خداوند آگاه از حال و احوال پرهیزگاران است».
واحدی در اسباب النزول میگوید: «ابن عباس و مقاتل بر این عقیدهاند که وقتی عبدالله بن سلام و ثعلبه بن سعید و اسدبن سعید و اسد بن عبید و کسانی از یهود که به اسلام گرویدند، علما و دانشمندان یهود گفتند: به محمد جز افرادی که بدترین ما بودهاند، ایمان نیاوردهاند؛ زیرا اگر آنها از برترین افراد ما میبودند، دین پدرانشان را ترک نمیکردند و به آنها میگفتند: شما زیان کردهاید؛ وقتی که دین خود را با دینی دیگر عوض نمودهاید. پس خداوند آیات فوق را نازل فرمود»[51].
6- پخش شایعات و ناسزاگویی به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و مسلمانان
یهودیان از هر فرصتی برای امانت به مسلمانان استفاده مینمودند. همچنین آنان در این صدد بودند تا آنها را دچار تفرقه نماید؛ چنانکه در یکی از ماهها، یکی از سردارانی را که در بیعت عقبه با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بیعت کرده بود، بهانهای برای تبلیغات علیه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ساختند و از آن برای ایجاد تفرقه بهرهبرداری کردند. اسعد بن زراره انصاری خزرجی رضی الله عنه بیمار شد و چهره و جسم او سرخ گردید. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به عیادتش رفت و گفت: اگر او بمیرد، یهودیان خواهند گفت: دوستش، نتوانست زیانی را از او دور نماید و بیماری او را مداوا کند بنابراین، من تمام تلاش خود را برای بهبودی او به کار میگیرم؛ پس دستور داد که چهره و گردنش را داغ نمایند، ولی اسعد شفا نیافت و وفات کرد. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: یهودیان میگویند: دوستش او را مداوا کرد، ولی فایدهای نرساند[52]. البته واقعۀ ابی امامه تنها واقعهای نبود که یهودیان از آن سوءاستفاده بکنند و کینۀ خود را نسبت به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و مسلمانان آشکار نمایند؛ بلکه در اوایل هجرت شایعه کردند که مسلمانان را جادو کردهاند و صاحب فرزند نمیگردند و هدفشان این بود که مسلمانان را در تنگنا قرار دهند و زندگی تازۀ آنها را در مدینه و شهر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم تلخ و ناگوار نمایند و فضای صمیمی حاکم میان مسلمانان را مکدر نمایند.
آنچه بیانگر میزان اثر این شایعه بر مسلمانان است، شدت خوشحالی و شادمانی آنها هنگام تولد اولین فرزند پسر در خانۀ مهاجران است و او کسی جز عبدالله بن زبیر رضی الله عنه نبود[53].
از اسماء بنت ابیبکر روایت است که میگوید: از مکه بیرون آمدم در حالی که دوران بارداری من رو به اتمام بود؛ سپس به مدینه آمدم و در قبا اقامت گزیدم و در قبا عبدالله متولد شد. او را نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بردم. ایشان نوزادم را در آغوش خود گذاشت. سپس خرمایی جوید و آب دهانش را در دهان نوزاد انداخت و بدین صورت اولین چیزی که به شکم او رفت، آب دهان پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بود؛ سپس خرما را به کام او مالید و برایش دعا کرد. این اولین فرزندی بود که بعد از هجرت در میان مهاجران متولد گردید و آنها از تولد او بسیار شادمان شدند؛ چون به آنها گفته شده بود: یهودیان شما را جادو کردهاند و صاحب فرزند نمیگردند[54].
در روایتی دیگر آمده است که او را عبدالله نامید؛ سپس در سن هفت یا هشت سالگی به دستور پدرش، خدمت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمد تا با ایشان بیعت نماید. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم او را دید، لبخند زد و با او بیعت کرد. عبدالله، اولین فرزند مهاجران بود که بعد از آمدن آنان به مدینه متولد گردید و چون یهودیان میگفتند: ما آنها را جادو کردهایم؛ پس آنها در مدینه صاحب فرزند پسری نخواهند شد صحابه با تولد عبدالله، تکبیر گفتند[55].
7- موضع یهودیان در برابر تغییر قبله
تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه مشرفه، نزدیک بود جنگهای کلامی و کشمکشهای یهودیان را به دخالت عملی آنها برای متزلزل کردن دولت نوپای اسلامی تبدیل کند.
براء بن عازب چنین روایت میکند: پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با ورود به مدینه نزد خویشاوندان مادری خود از انصار اقامت گزید و او شانزده یا هفده ماه به سوی بیت المقدس نماز میخواند و دوست داشت که قبلهاش، کعبه باشد. اولین نمازی که رسول خدا به سوی کعبه خواند، نماز عصر بود. گذر مردی از کسانی که با او نماز خوانده بود، به مسجدی افتاد که نمازگزاران به طرف بیت المقدس نماز میخواندند و در حال رکوع بودند؛ پس گفت: به خدا سوگند اکنون من با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به سوی مکه نماز خواندهام. آنها در اثنای نماز، روی به سوی خانه کعبه نمودند. یهودیان و اهل کتاب از تغییر قبله از بیتالمقدس به مکه شگفتزده شدند و برای آنان این موضوع، امری ناخوشایند تلقی میگردید بنابراین، درصدد انکار برآمدند[56] و دربارۀ این واقعه آیات بزرگی نازل شده است که در آن درسها و حکمتها و آموختنیهای زیاد برای مسلمانان وجود دارد. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٩ وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيۡكُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِي وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِي عَلَيۡكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٠ كَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِيكُمۡ رَسُولٗا مِّنكُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِنَا وَيُزَكِّيكُمۡ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ١٥١ فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ١٥٢﴾ [البقرة: 149-152].
«از هر مکانی که بیرون شدی، نماز رو به سوی مسجدالحرام کن و این رو کردنت بیگمان حق است و از جانب پروردگارت میباشد و خدا از آنچه میکنید، بیخبر نیست و ازهر جا که بیرون رفتی، رو به سوی مسجدالحرام کن و هر جا که بودید رو به آن کنید تا مردم بر شما حجتی نداشته باشند؛ مگر کسانی که از ایشان ستم نمایند. سپس از آنان مترسید و از من بترسید تا نعمت خویش را بر شما تکمیل نمایم و شاید رهنمود شوید و همچنین پیغمبری را از خودتان درمیانتان برانگیختم که آیات قرآن ما را بر شما فرو میخواند و شما را پاکیزه میدارد و به شما کتاب و حکمت را میآموزد و به شما چیزی یاد میدهد که نمیتوانستید آن را بیاموزید؛ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا به جای آورید و ناسپاسی نکنید».
الف: خداوند، قبل از تغییر قبله، از بیت المقدس به کعبه، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را از توطئه و تردیدافکنیهای یهودیان آگاه نمود و این خود بیانگر حقانیت نبوت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بود؛ زیرا خبر از امری غیبی داده بود که بعدها به وقوع پیوست. به این ترتیب خداوند، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و مسلمانان را قبل از دچار شدن آنان به توطئههای یهودیان با این مسئله آشنا نمود تا از نظر روحی سرزنشهای آنان، آمادگی کامل را حاصل نمایند؛ زیرا وقوع امری ناگوار به صورت ناگهانی دشوارتر و تحمل آن سختتر است[57].
خداوند، یهودیان را به خاطر اعتراضشان به تغییر قبله و توطئه علیه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به سبک سری و بیخردی توصیف کرده است که با تقلید و رویگردانی از بینش و اندیشه، خود را خوار و بیارزش کردهاند و سفیه کسی را گویند که زیاد تهمت میزند و به طور عمدی برعکس آنچه میداند، عمل مینماید. همچنین گفتهاند: سفیه یعنی ستمکار و نادان و سفیهان، یهودیان هستند[58].
ب - ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا﴾[59].
ابن کثیر میگوید: خداوند متعال میگوید: ما رخ شما را به سوی قبلهی ابراهیم علیهالسلام برگرداندیم و آن را برایتان انتخاب کردیم تا شما را برگزیدهترین امتها قرار دهیم و روز قیامت شا بر دیگر امتها گواه باشید؛ چون همه به فضیلت شما اعتراف و اقرار مینمایند و وسط در اینجا یعنی منتخب و بهترین. همان طور که به قریش گفته میشود: «اوسط العرب نسباً و دارا» یعنی بهترین عربها از نظر نسب و سرزمین. همچنین پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در میان قومش، میانه و بهترین بود و «صلوه الوسطی» نیز به معنی نماز میانه است که بهترین نمازها است[60].
پس این امت، امتی میانه و برگزیده در ایدئولوژی و عقیده و در اندیشه و احساس و در تنظیم و ساماندهی و در ارتباطات و روابط میباشد و در زمین مراکز آن حجاز است[61].
ت: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِي كُنتَ عَلَيۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن يَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِۚ وَإِن كَانَتۡ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٤٣﴾ [البقرة: 143].
«بیگمان شما را ملت میانهرو کردهایم تا گواهانی بر مردم باشید و پیغمبر بر شما گواه باشد و ما قبلهای را که بر آن بودهای، قبله ننموده بودیم، مگر اینکه بدانیم چه کسی از پیغمبر پیروی مینماید و چه کسی بر پاشنههای خود میچرخد(وبه عقب بر می گردد تا ثابت قدمان بر ایمان، فرصت طلبان بیایمان ازهم جدا شوند) و اگرچه (تغییر قبله) بس بزرگ و دشوار است، مگر بر کسانی که خدا ایشان را رهنمون کرده باشد و خدا ایمان شما را ضایع نمیگرداند. بیگمان خدا نسبت به مردم بس رئوف و مهربان است».
این آیه بیان میدارد که نماز خواندن بهسوی بیت المقدس و نیز تغییر قبله از بیت المقدس به سوی کعبه یک امتحان و آزمایش الهی بود. بیضاوی در تفسیرش بر این عقیده است که «خداوند میفرماید: ما قبلۀ تو را به سوی بیت المقدس برای آن نمودیم تا کسانی را که از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پیروی میکنند، از کسانی که تمایلی برای تبعیت نمودن از ایشان ندارند، مشخص نماییم؛ پس تغییر قبله برای آن بود تا مردم را بیازماییم و کسانی را که در نماز خواندن به سوی آن از تو پیروی میکنند، از کسانی که به علت الفت داشتن با قبله پدران خود، روی میگردانند مشخص کنیم و یا کسانی را که از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پیروی میکنند، از کسانی که از او پیروی نمیکنند، مشخص نمائیم.
و هر چیزی که به سبب علتی انجام شده باشد، با از بین رفتن آن، پایان میپذیرد. پس معنی آیه براساس نظر اول، این است که ما فقط برای این قبله را از بیت المقدس به کعبه تغییر دادیم تا آنان را که بر اسلام ثابت و پابرجا هستند از کسانی که به علت اضطراب و ضعف ایمانشان از این امر پیروی نمینمایند را جدا و مشخص سازیم»[62].
پس نماز خواندن به سوی کعبه در ابتدای امر و سپس نماز خواندن به سوی بیت المقدس و باز دوباره روی آوردن به سوی کعبه و ادامه دادن آن چون دستور خداوند است، اشکالی ندارد؛ زیرا روی کردن به هر طرفی که خدا بخواهد، عبادت است و مردم چارهای جز پیروی از دستور خداوند متعال را ندارند و باید به فرمان او ملتزم و پایبند باشند و کسی که از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پیروی میکند و در مورد قبله، تسلیم فرمان اوست، در امتحان و آزمون موفق شمرده میشود و هر کس در دل خود به حکمی از احکام شریعت، احساس نارضایتی بکند، جزو انسانهای ناموفق محسوب میگردد و ایمان همواره شخص را ملزم به پیروی از شریعت و مخالفت با هوا و هوس مینماید[63]. بنابراین، یاران رسول خدا ثابت قدم ماندند و فرمان الهی را پذیرفتند؛ چنانکه ابن عمر رضی الله عنه میگوید: در حالی که به هنگام صبح مردم درمسجد قبا نماز میخواندند، ناگهان مردی آمد و گفت: بر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آیاتی نازل شده است و فرمان داده است که در نماز رو به کعبه نمائید؛ آنان بیدرنگ رو به کعبه کردند[64].
ث – ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا﴾ [البقرة: 143].
این آیه کریمه علاقمندی مؤمنان نسبت به برادرانشان و خیرخواهی برای آنها را بیان کرده است. این آیات زمانی نازل گردید که مؤمنان را به تغییر قبله بهسوی کعبه دستور میداد. مؤمنان با دلسوزی از سرنوشت عبادت برادرانشان که مرده بودند و به سوی بیت المقدس نماز خوانده بودند پرسیدند. خداوند عزوجل خبر داد که نمازشان مقبول است؛ چنانکه از ابن عباس رضی الله عنه روایت است که وقتی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم رو به کعبه نمود، گفتند:ای پیامبر خدا، حالت برادرانمان که مردهاند و به سوی بیت المقدس نماز میخواندند چگونه خواهد بود؟ آن گاه خداوند این آیه را نازل میفرمود و خاطر نشان ساخت که مسئلۀ اصلی پیروی از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در هر زمان است.
﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِكَ فِي ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَيَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا يَعۡمَلُونَ١٤٤﴾ [البقرة: 144].
«ما رو گرداندن تو را گاهگاهی به سوی آسمان میبینیم؛ پس تو را به سوی قبلهای متوجه میسازیم که در آن خشنود خواهی شد و لذا رو بهسوی مسجدالحرام کن و در هر جا که بودید، روهای خویشتن را به جانب آن کنید. کسانی که کتاب بدیشان داده شده است، نیک میدانند که چنین گرایشی حق است و به فرمان پروردگارتان میباشد و خدا از آنچه میکنند، بیخبر نیست و اگر هر نوع برهان و حجتی برای آنان که کتاب بدیشان داده شده است، بیاوری از قبلۀ تو پیروی نمینمایند و تو از قبلۀ ایشان پیروی نخواهی کرد و برخی از آنها هم از قبلۀ برخی دیگر پیروی نمینمایند و اگر از خواستهها و آرزوهای ایشان پیروی کنی، بعد از آنکه علم و دانایی به تو دست داده است، در این صورت تو بیگمان از زمرۀ ستمکاران خواهی بود. آنانکه بدیشان کتاب (آسمانی) دادهایم، او را میشناسد، بدان گونه که پسران خود را میشناسد و برخی از آنان بیگمان حق را پنهان میدارند؛ در حالی که میدانند حق همان است که از جانب پروردگارت برایت آمده است و جزو شک کنندگان مباش. هر ملتی را جهتی است که به هنگام نماز بدانجا رو میکند؛ پس به سوی نیکیها بشتابید و در انواع خیرات بر یکدیگر سبقت بگیرید. هر جا که باشید، خدا همگی شما را گرد میآورد؛ خدا بر هر چیزی توانا است».
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به شدت علاقمند بود که در نمازش رو به قبلۀ پدرش، ابراهیم علیه السلام بایستد؛ چون او از دیگر مردمان به ابراهیم اولیتر است و نتیجه و ثمرۀ دعای ابراهیم علیه السلام بود و پرچم توحید را به حق بر دوش گرفت همان طور که ابراهیم حامل آن بود و آن حضرت دوست داشت که از اهل ادیان گذشته که دین را تحریف کردند و در شرایع آسمانی تغییراتی ایجاد نمودند، جدا و مستقل باشد. بنابراین، نه تنها از تقلید آنان و تشبه با آنها شدیداً نهی میکرد؛ بلکه به مخالفت با آنها دستور میداد و از ارتکاب لغزشها و خطاها و انحرافاتی که آنها مرتکب آن شده بودند، برحذر میداشت؛ پس به اقتضای این علاقمندی باید در نمازش به صورت همیشه رو به سوی قبلۀ پدر ابوالانبیاء، ابراهیم نماید و آن اولین خانهای است که برای مردم نهاده شده است[65].
تغییر قبله دارای ابعاد گستردهای مانند: بعد سیاسی؛ بعد نظامی؛ بعد دینی و بعد تاریخی است. از نظر سیاسی با تغییر قبله به سوی مسجدالحرام، شبه جزیرۀ عربستان محور و مرکز قرار داده میشد. از نظر تاریخی این مسئله با میراث عربی ابراهیم علیه السلام ارتباط عمیقی پیدا میکرد و از نظر نظامی زمینه را برای فتح مکه و از بین بردن وضعیت فاسد و منحرف مرکز توحید که به مرکز بتپرستی تبدیل شده بود، آماده مینمود و از نظر دینی انسانها را به یکتاپرستی و توحید دعوت میداد و امت اسلامی را از دیگر امتها جدا مینمود و عبادت در اسلام را از عبادت بقیۀ ادیان متمایز میساخت[66].
د - ﴿وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٩ وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيۡكُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِي وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِي عَلَيۡكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٠ كَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِيكُمۡ رَسُولٗا مِّنكُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِنَا وَيُزَكِّيكُمۡ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ١٥١ فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ١٥٢﴾ [البقرة: 149-152].
«از هر مکانی که بیرون شدی، نماز رو به سوی مسجدالحرام کن و این رو کردنت بیگمان حق است و از جانب پروردگارت میباشد و خدا از آنچه میکنید، بیخبر نیست و ازهر جا که بیرون رفتی، رو به سوی مسجدالحرام کن. و هر جا که بودید رو به آن کنید تا مردم بر شما حجتی نداشته باشند؛ مگر کسانی که از ایشان ستم نمایند؛ پس از آنان مترسید و از من بترسید تا نعمت خویش را بر شما تکمیل نمایم و شاید رهنمود شوید و همچنین پیغمبری را از خودتان در میانتان برانگیختم که آیات قرآن ما را بر شما فرو میخواند و شما را پاکیزه میدارد و به شما کتاب و حکمت را میآموزد و به شما چیزی یاد میدهد که نمیتوانستید آن را بیاموزید؛ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا به جای آورید و ناسپاس مکنید».
نعمت رهنمود ساختن شما به سوی قبله اصلی و مشخص نمودن شما و انسانهای ناباب از نعمتهای خداوندی بر شماست و پیش از آن نعمتهای زیادی از سوی خداوند به شما ارزانی شده است که برخی عبارتند از:
﴿كَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِيكُمۡ رَسُولٗا مِّنكُمۡ﴾.
اینکه در میان شما پیامبری از خودتان فرستادیم؛ پس وجود پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، امام مربیان و دعوتگران از ویژگیهای این نخبگان زعامت و رهبری است. نخبگانی که خداوند با سپردن تربیت آنان به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به آنان عزت و شرافت بخشیده است و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم طبیب قلبها و معالج روانها و نور دلها و برهان و حجت است.
﴿يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِنَا﴾.
«آیات ما را برای شما میخواند».
مبنا و اصول اساسی برای ساخت و تربیت، کلام خداوند متعال بود که برای نخستین بار نازل میشد و در مواقع متعدد با نزول آیههای امیدوارکننده، به مسلمانان قوت و نیرو میبخشید؛ پس نسلی برجسته و ممتاز در تاریخ انسانیت ساخت.
﴿وَيُزَكِّيكُمۡ﴾ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به طور مستقیم مسئولیت تربیت شما را برعهده دارد و او کسی است که در اخلاق و تطبیق و اجرای احکام قرآن به جایی رسیده که خداوند او را به چنان صفت جامع ومانعی از میان همه انسانها توصیف کرده است و فرموده است:
﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤﴾ [القلم: 4].
«تو دارای خوی سترگ ( صفات پسندیده و افعال حمیده) هستی».
و او کسی است که عایشه با بزرگترین چیزی که یک انسان در توصیف یک پیامبر میتواند بگوید، او را توصیف کرده و گفته است: «اخلاق آن حضرت، قرآن بود». اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم قرآن را میشنیدند که پیامبر آن را تلاوت میکردند و قرآن را میدیدند که با نماد پیدا کردن در اخلاق بزرگوار آن حضرت، روی زمین راه میرود.
﴿وَيُعَلِّمُكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾.
«و کتاب و حکمت را به شما میآموزد».
این وظیفۀ سوم آن حضرت بود که به اصحاب و یاران بزرگوارش، کتاب و حکمت بیاموزد؛ پس برای اینکه قرآن در امت تأثیرگذار واقع گردد، باید مربی آن، ربانی باشد تا به تزکیه انسانها و پاک نمودن قلوب آنان بپردازد و شریعت خدا را از خلال قرآن و سنت به مردم بیاموزد والفاظ مشکل و دشوار قرآن را برای مسلمانان توضیح دهد و اگر آنها در مسئلهای دچار اشتباه گردند، آن را تصحیح نماید. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به اصحاب و یاران خویش، علم میآموخت و آنها را تربیت میکرد تا آنها نیز به آموزهها و دستورهای الهی آگاهی یابند و مردم را براساس برنامۀ الهی تربیت نمایند؛ پس صحابه از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم برنامۀ تعلیم و تربیت و شیوۀ دعوت و روش و شیوۀ رهبری را از خلال آنچه ایشان از مخالفان میشنید و میدید و ازخلال آنچه ایشان از آن رنج میبرد و برای آن میکوشیدند، فرا میگرفت و بدین صورت توانست نسلی را به طور کامل آمده نماید و آن را برای رهبری و زعامت جامعۀ انسانی شایسته گرداند؛ چنانکه یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بعد از ایشان در حالی که حاملان تربیت قرآنی و تربیت نبوی بودند، به مناطق مختلف رهسپار شدند و گواهان تبلیغ رسالت بر مردم گردیدند.
﴿وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ﴾ و چیزهایی به شما میآموزد که آنها را قبل از وحی و رسالت نمیدانستید. آنها قبل از آن در جنگ و کشمکش و جاهلیت همه جانبه به سر میبردند، اما بعد از بعثت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به فضل و منت و کرم الهی، امتی بزرگ شدند که دارای رسالت و هدف و زندگی بود و هدفی جز کار برای رضای خدا نداشت و عبودیت برای خدای یگانه و اطاعت از او و پیامبرش را تحقق بخشیدند و با دوری از گرایشها و انگیزههای فردی و هواپرستی و با ساختن دولت و تمدن به فضل خدا و منت او مستحق مدال افتخار در جهان هستی گردیدند[67] و خداوند در حق آنان چنین فرمود:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوۡ ءَامَنَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۚ مِّنۡهُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١١٠﴾ [آل عمران: 110].
«شما بهترین امتی هستید که به سود انسانها آفریده شدهاید؛ امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند، برای ایشان بهتر است (ولی تنها عده کمی) از آنان باایمانند و بیشتر ایشان فاسق هستند».
و در جایی دیگر فرمود:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِي كُنتَ عَلَيۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن يَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِۚ وَإِن كَانَتۡ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٤٣﴾ [البقرة: 143].
«و بیگمان شما را ملت میانهروی کردهایم تا گواهانی بر مردم باشید و پیغمبر بر شما گواه باشد و ما قبلهای را که بر آن بودهای، قبله ننموده بودیم، مگر اینکه بدانیم چه کسی از پیغمبر پیروی مینماید و چه کسی بر پاشنههای خود میچرخد و اگرچه (تغییر قبله) بس بزرگ و دشوار است، مگر بر کسانی که خدا ایشان را رهنمون کرده باشد و خدا ایمان شما را ضایع نمیگرداند؛ بیگمان خدا نسبت به مردم بس رئوف و مهربان است».
﴿فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ١٥٢﴾ [البقرة: 152].
«پس مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم و از من سپاسگذاری کنید و ناسپاسی مکنید».
پس این منتها و هدایا و این خوبیها، به ذکر خدا در صبح و شام و به جای آوردن شکر او نیازمند است و خداوند عزوجل آنها را به ذکر خود تشویق کرد و به کرم و فضل خدا، در جهان بالا از آنها یاد میشود و این در حالی است که قبلاً در بیابانها سرگردان و در اقصی نقاط جهان سرگردان و حیران بودند. حقا که میسزد انسان در مقابل این همه نعمت، شکر خدا را به جای آورد[68].
و این گونه آیات کریمه، اصحاب و یاران رسول خدا را از خلال رخدادهای بزرگ و ساختن شخصیتهای قوی، تربیت کرد؛ شخصیتی که آیینی جز اسلام را نمیپذیرد. همچنین آنان با طبیعت و سرشت یهودیان از خلال آیات قرآن آشنا شدند و به سرشت و طبیعت فطری و حقیقی آنان به ژرفنگری و کاوش پرداختند و به سیما و صورت واقعی و نهایی یهودیان که بر آن تربیت یافتهاند، از خلال قرآن کریم و تربیت نبوی پی بردند؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِي جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ١٢٠﴾ [البقرة: 120].
«یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد، مگر اینکه از آئین آنها پیروی کنی. بگو: تنها هدایت الهی، هدایت است و اگر از خواستهها و آرزوهای ایشان پیروی کنی، بعد از آنکه علم و آگاهی یافتهای، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود».
8- برخی از صفتهای یهودیان در قرآن
با بررسی تاریخ یهودیان و مواضع آنها در برابر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به خوبی به کارهای زشت و اخلاق پستی که آنها بدان متصف بودند، پی میبریم.
یهودیان مدام درصدد شکنجه و آزار و اذیت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و مسلمانان بودند. قرآن، از برخی رنجها سخن گفته و کتابهای حدیث و سیره در تاریخ، سرشار از رخدادهای بزرگی است که توسط یهودیان اتفاق افتاده است. قرآن و سنت نبوی صفات زشت آنها را مانند نفاق و بیادبی نسبت به خدا و پیامبرش و مکر و فریب و سازش و استفاده ننمودن آنان از علم و کینهتوزی و نفرت و حسد و حرص و آزمندی و بخل و قدرنشناسی و بیحیایی و غرور و تکبر و شرک ورزیدن و مبارزه با پیامبران و صالحان و تقلید کورکورانه و کتمان علم و تحریف مطالب و حیلهگری و حلال جلوه دادن حرامها و تفرقه افکنی و طبقاتی عمل کردن در اجرای احکام و رشوهخواری و دروغ و زشتی و ... را بیان کرده است[69].
اکنون به برخی از این صفتهای زشت که در قرآن کریم آمده است، اشاره میکنیم:
1- شرک ورزیدن در عبادت
عبادت یهودیان براساس تعالیم قرآنی، آمیخته با شرک و باطل است؛ زیرا آنها بر این باورند که خداوند دارای فرزند میباشد و در عبادت خداوند، کسانی دیگر غیر از او را با او شریک قرار میدهند؛ چنانکه خداوند برخی از مظاهر شرک را که آنها مرتکب آن شدند، ثبت کرده و فرموده است:
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِۖ ذَٰلِكَ قَوۡلُهُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡۖ يُضَٰهُِٔونَ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبۡلُۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٣٠ ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١﴾ [التوبة: 30-31].
«یهودیان میگویند: عزیر پسر خدا است و نصاری میگویند: مسیح پسر خدا است. این سخنی که آنان به زبان میگویند، به گفتار کافرانی میماند که پیش از آن همچنین میگفتند. خداوند کافران را نفرین و نابود کند، چگونه باز داشته میشوند؟! یهودیان و نصاری علاوه بر خدا، علمای دینی و پارسایان خود را هم به خدایی پذیرفتند. مسیح پسر مریم را نیز خدا میشمارند و بدیشان جز این دستور داده نشده است که تنها خدای یگانه را بپرستید و بس. جز خدا، معبودی نیست و او پاک و منزه است از شرکورزی و چیزهایی که ایشان، آنها را انباز قرار میدهند».
آنها در شرک ورزیدن به این سخن گذشته اکتفا نکردند؛ بلکه پیامبران و انسانهای صالح خودشان را عبادت کردند و قبرهای آنان را مسجد و بتهایی قرار دادند که به جای خدا میپرستیدند.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «خداوند یهودیان را بکشد و نابود کند؛ آنها قبرهای پیامبران خود را مسجد قرار دادند»[70].
2- مبارزه با صالحان و پیامبران
آنان علاوه بر اینکه علما و دانشمندان خود را تا حد پرستش، مقدس میپنداشتند، از طرفی در جنگیدن و مبارزه با پیامران و صالحان باکی نداشتند و از راههای مختلف و با تمام امکانات در مقابل آنان میایستادند و حتی از کشتن آنها امتناع نمیورزیدند. آن گونه که با زکریا و عیسی علیه السلام چنین کردند؛ چنانکه خداوند جل جلاله ما را به این موارد خبر داده است و بعد از بیان انواعی از عذابها که بر آنها فرود آورده است، فرمود:
﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ يَٰمُوسَىٰ لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖ فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاۖ قَالَ أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِي هُوَ أَدۡنَىٰ بِٱلَّذِي هُوَ خَيۡرٌۚ ٱهۡبِطُواْ مِصۡرٗا فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلۡتُمۡۗ وَضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡكَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ يَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّۧنَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ٦١﴾ [البقرة: 61].
«و به یاد آورید آن گاه را که گفتید: ای موسی، ما بر یک خوراکی شکیبایی نداریم و از خدای خود برای ما آنچه را از زمین از سبزی و خیار و گندم و سیر و عدس و پیاز میرویاند، بخواه. موسی گفت: آیا برآنید که چیز پستتر را جانشین چیز بهتر سازید؟ سپس به شهری فرود آیید که در آنجا آنچه را خواستهاید، خواهید یافت و گرفتار خواری و تنگ دستی شدند و در خور خشم خدا گردیدند. این هم بدان علت بود که به آیات خدا کفر میورزیدند و پیغمبران را بدون سبب میکشتند. این به خاطر سرکشی و تجاوز از حق بود».
3- کتمان و پوشاندن علم و تحریف حقایق
کتمان علم و تحریف حقایق یکی از صفات مذموم و زشت یهودیان از زمان قدیم بوده است. از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «به بنی اسرائیل گفته شد:
﴿وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةَ فَكُلُواْ مِنۡهَا حَيۡثُ شِئۡتُمۡ رَغَدٗا وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ نَّغۡفِرۡ لَكُمۡ خَطَٰيَٰكُمۡۚ وَسَنَزِيدُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٥٨﴾ [البقرة: 58].
«(به یاد آورید) آن گاه را که گفتیم به این شهر وارد شوید و هر گونه که میخواهید و هرچه که لازم دارید، فراوان و آسوده بخورید و از دروازه (آن شهر) با خشوع و خضوع وارد شوید و بگویید خدایا از گناهان ما درگذر تا گناهان شما را بیامرزیم. ما به نیکوکاران فزونی میبخشیم».
امّا آنها به تحریف این آیه پرداختند و در حالی که عقب عقب بر مقعد خود میخزیدند، وارد شدند و گفتند: دانهای در پوست میخواهیم[71]». و از بزرگترین علوم و دانشهایی که یهودیان به کتمان و پنهان نمودن آن پرداختند و تلاش نمودند تا حقیقت را مخفی نگه دارند، علم بر نبوت محمد صل الله علیه و آله و سلم بود. از ابن عباس رضی الله عنه روایت است که گفت: رافع بن حارثه و سلام بن مشکم و مالک بن الصیف و رافع بن حرمه نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: ای محمد! مگر تو نمیگویی که بر دین و آیین ابراهیم هستی و به تورات که نزد ماست، ایمان داری و گواهی میدهی که تورات از جانب خدا و حق است. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: بله ولی شما به تحریف آن پرداختهاید و به انکار اموری پرداختید که از شما بر آن امور عهد گرفته شده بود و آنچه را که به آن فرمان داده شده بودید که برای مردم بیان کنید، پنهان کردید؛ پس من از بدعت گذاری شما بیزارم. گفتند: پس ما به آن چیزی تمسک میجوییم که در اختیار داریم؛ پس ما بر هدایت و حق هستیم و به تو ایمان نمیآوریم و از تو پیروی نمیکنیم[72] آن گاه خداوند در مورد آنها این آیه را نازل فرمود:
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَسۡتُمۡ عَلَىٰ شَيۡءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡۗ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۖ فَلَا تَأۡسَ عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٦٨﴾ [المائدة: 68].
«(ای فرستاده خدا!) بگو: اهل کتاب شما بر هیچ نخواهید بود، مگر آنکه تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارتان برایتان نازل شده است بر پادارید، ولی آنچه بر تو ازسوی پروردگارت نازل شده است، بر عصیان و طغیان وکفر و ظلم بسیاری از آنان میافزاید بنابراین، بر گروه کافران غمگین مباش».
4- تفرقه
یهودیان دارای افکار مختلفی هستند و در احکام با هم اختلاف دارند. آنها را متحد میپنداری در حالی که کاملاً به دور از هم و متفرقاند؛ چنانکه خداوند عزوجل آنها را چنین توصیف کرده است:
﴿لَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرِۢۚ بَأۡسُهُم بَيۡنَهُمۡ شَدِيدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِيعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡقِلُونَ١٤﴾ [الحشر: 14].
«یهودیان هرگز با شما به صورت دسته جمعی جز در پس دژهای محکم و یا از پشت دیوارها نمیجنگند. عداوت و دشمنی در میان خودشان شدت دارد. تو ایشان را متحد میبینی، ولی پراکنده دل بوده و هماهنگ نمیباشند. این بدان خاطر است که مردمان بیشعور و ناآگاهی هستند».
5- رشوهخواری
یکی دیگر از نشانهها و خصوصیات یهودیان در آثار و بقایای جوامعشان این است که آنها همواره برای محقق کردن هدف مورد نظر خود به راهها و وسیلههای مختلف تمسک میجستند گرچه با شریعت آنان متضاد بوده است. مانند: رشوه گیری و خوردن مال حرام؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِ أَكَّٰلُونَ لِلسُّحۡتِۚ فَإِن جَآءُوكَ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُمۡ أَوۡ أَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡۖ وَإِن تُعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيۡٔٗاۖ وَإِنۡ حَكَمۡتَ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ٤٢﴾ [المائدة: 42].
«آنان بسی دروغ را میشنوند و میپذیرند و بسیار مال حرام را میخورند. اگر ایشان نزد تو آمدند، در میانشان داوری کن و یا از ایشان روی بگردان و اگر از آنان روی بگردانی، هیچ زیانی نمیتوانند به تو برسانند، ولی اگر در میانشان داوری کردی، دادگرانه داوری کن؛ چراکه بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد».
6- نفاق
با تشکیل دولت اسلامی در مدینه و قدرت و نیرو گرفتن مسلمانان و فزونی عزت و شوکت آنان، نقاب نفاق خود را پنهان کردند؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤ ٱللَّهُ يَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَيَمُدُّهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ١٥﴾ [البقرة: 14-15].
«وقتی که منافقان با مؤمنان روبرو میگردند، میگویند: ما هم ایمان آوردهایم و هنگامی که با رؤسای شیطان صفت خود به خلوت مینشیند، میگویند: ما با شمائیم و مؤمنان را مسخره مینمائیم. خداوند، ایشان را مسخره مینماید و آنان را رها ساخته تا کورکورانه به سرکشی خویش ادامه دهند».
7- مداهنت و سازشکاری
یکی دیگر از صفات یهودیان این بود که درصدد رسیدن به اهداف اقتصادی و مالی خویش بودند بنابراین، اگر با منکری روبرو میشدند، عمل آنان هیچ گونه اثر سوئی در وجود آنان نمیگذاشت. خداوند آنان را به خاطر این عمل، نفرین نموده و فرموده است:
﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ٧٩﴾ [المائدة: 78-79].
«بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شدهاند. این بدان خاطر بود که آنان پیوسته سرکشی میکردند و از حد میگذشتند و آنان از اعمال زشتی که انجام میدادند، دست نمیکشیدند و همدیگر را از زشتکاریها نهی نمیکردند و پند نمیدادند و چه کار بدی میکردند».
8- استفاده ننمودن از علم و دانش
خداوند در قرآن به این موضوع که یهودیان از علم و دانش خویش بهره نگرفتند و هدایت نشدند اشاره مینماید و تصویری دقیق از استفاده ننمودن آنان از علم، ارائه میدهد؛ چنانکه میفرماید:[73].
﴿مَثَلُ ٱلَّذِينَ حُمِّلُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ ثُمَّ لَمۡ يَحۡمِلُوهَا كَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ يَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢاۚ بِئۡسَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥﴾ [الجمعة: 5].
«داستان آنان که حکم تورات بر آنان تکلیف شد، سپس چنان که باید رعایتش نکردند، مانند داستان دراز گوشی است که کتابهایی بر دوش کشید. چه بد است داستان گروهی که آیات خدا را دروغ انگاشتند و خداوند، گروه ستمکاران را هدایت نمیکند».
9- تنفر و حسادت
یکی دیگر از صفات یهودیان که در اعماق وجودشان، ریشه دوانیده این است که به موفقیتهایی که دیگران در زندگی به آن دست یافتهاند، حسادت میورزند و نسبت به غیر یهودیان از هر جا که باشد در دل کینه دارند؛ به ویژه اگر آن شخص با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ارتباطی داشته باشد؛ چنانکه در قضیۀ تغییر قبله و تحریم شراب چنین کردند. از ابن مسعود روایت است که وقتی حکم تحریم شراب نازل شد، یهودیان گفتند: مگر برادران شما که مردهاند، شراب نمینوشیدند؛ پس خداوند، این آیه را نازل فرمود:
﴿لَيۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جُنَاحٞ فِيمَا طَعِمُوٓاْ﴾ [المائدة: 93].
«بر کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، گناهی به سبب آنچه نوشیدهاند، متوجه آنان نیست. اگر بپرهیزند و ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند و بعد از آن هم از محرمات بپرهیزند و ایمان داشته باشند، سپس بپرهیزند و همۀ کارهای خود را نیکو کنند و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد».
10- حسادت
یهودیان نسبت به پیامبر خدا، به خاطر رسالتی که به او محول گردیده بود، حسادت میورزیدند؛ زیرا آنها گمان میبردند که پیامبری که مبعوث خواهد شد، از آنها خواهد بود که ایشان پیرامون او جمع شوند و به وسیله او با دشمنان خود به جنگ و نبرد خواهند پرداخت.
از این رو با بعثت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بر آشفته شدند و عقل خود را از دست دادند و در مقابلش ایستادند و با او به دشمنی و کینه و عداوت برخاستند و نسبت به یاران وی که خداوند به آنها نعمت ایمان و هدایت بخشیده بود، حسد میورزیدند[74]؛ چنانکه خداوند متعال در این باره میفرماید:
﴿مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦﴾ [الناس: 4-6].
«از شر وسوسهگری که واپس میرود. وسوسهگری است که در سینههای مردم به وسوسه میپردازد از جنها و انسانها».
همچنین میفرماید:
﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٠٩﴾ [البقرة: 109].
«بسیاری از اهل کتاب از روی رشک و حسد که در وجودشان ریشه دوانده است، آرزو دارند اگر بشود شما را بعد از پذیرش ایمان باز گردانند با اینکه حقانیت برایشان کاملا روشن گشته است؛ پس گذشت نمائید و چشمپوشی کنید تا خدا فرمان دهد. بیگمان خداوند بر هر چیزی توانا است».
11- غرور و تکبر
یهودیان از دیرباز همواره به غرور و تکبر و خود بزرگبینی متصف هستند. آنها به نظر خود از دیگر مردمان پیشرفتهتر و بهتر هستند و گمان میبرند که آنها نسل برگزیدۀ خدا میباشند و بر این باورند که بهشت از آن یهودیها است و راه یهود راه هدایت است و جز آن، راههای دیگر، راه گمراهی هستند؛ چنانکه خداوند عزوجل در کتاب خود این خصلت مذموم و زشت را بیان نموده[75] و فرموده است:
﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١١١﴾ [البقرة: 111].
«و گویند جز کسی که یهودی یا نصرانی باشد، هرگز به بهشت در نمیآید و این آرزو و دلخوشی ایشان است. بگو: اگر راست میگویید، دلیل خویش را بیاورید».
رفتار یهودیان با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم متکبرانه و مغرورانه بود و آن را به صورتهای مختلفی ابراز میداشتند[76]؛ چنانکه ابن عباس میگوید: تنی چند از یهودیان به نامهای: نعمان اضاء؛ بحری بن عمرو و شاس بن عدی نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمدند و با او سخن گفتند. رسول خدا آنان را به سوی خدا فراخواند و از عذاب بیمشان داد، گفتند: ای محمد! تو ما را از چه میترسانی؟ ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم[77] آن گاه خداوند در مورد آنها این آیه را نازل فرمود:
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ وَٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُۥۚ قُلۡ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُمۖ بَلۡ أَنتُم بَشَرٞ مِّمَّنۡ خَلَقَۚ يَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۚ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ١٨﴾ [المائدة: 18].
«یهودیان ونصرانیها میگویند: ما پسران و عزیزان خدائیم. بگو پس چرا شما را در برابر گناهانتان عذاب میدهد؛ بلکه شما انسانهایی همچون سائر انسانها هستید که خدا، آنان را آفریده است و خداوند هر که را بخواهد عذاب میدهد و سلطنت آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، متعلق به خدا است و برگشت (همه) به سوی او است».
12- بخل ورزیدن
یکی از صفات بارز یهودیان، بخل ورزیدن و انفاق نکردن است؛ چنانکه آنها نزد مردانی از انصار آمدند و گفتند: اموالتان را در راه خدا خرج نکنید؛ چراکه ما میترسیم که با از دست دادن اموالتان فقیر شوید و در انفاق، شتاب نکنید؛ چراکه شما نمیتوانید در آینده چه اتفاق خواهد افتاد[78]. آن گاه خداوند در مورد آنها این آیه را نازل فرمود:
﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ وَيَكۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا٣٧﴾ [النساء: 37].
«آنان کسانیند که خود بخل میورزند و مردمان را نیز به بخل ورزیدن میخوانند و نعمتی را که خداوند بدیشان داده است، پنهان میدارند و ما برای کسانی که کفران نعمت میکنند، عذاب خوارکنندهای آماده کردهایم».
یعنی آنچه در تورات و در مورد تصدیق و تأیید محمد صل الله علیه و آله و سلم آمده است، آن را پنهان میدارند:
﴿وَمَاذَا عَلَيۡهِمۡ لَوۡ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِهِمۡ عَلِيمًا٣٩﴾ [النساء: 39].
«چه میشد اگر آنان به خدا و رستاخیز ایمان میآوردند و از آنچه خدا بدیشان داده است، بذل و بخشش میکردند و خداوند آگاه از آنان است».
13- عناد و خیرهسری
با وجود اینکه دلایل و براهین زیاد و آشکاری بر حقانیت و صداقت نبوت محمد صل الله علیه و آله و سلم وجود داشت، اما یهودیان به علت عناد و خیرهسری، از ایمان آوردن امتناع ورزیدند و در کفر و تکذیب فرو رفتند؛ زیرا عناد ورزیدن و خیره سری قفل هواپرستی را بر خرد و اندیشهها میزند و آن را میبندد. خداوند جل جلاله این صفت آنها را بیان کرده است و فرموده است:
﴿وَلَئِنۡ أَتَيۡتَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ بِكُلِّ ءَايَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَكَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّكَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٤٥﴾ [البقرة: 145].
«و اگر هر نوع برهان و حجتی برای آنان که کتاب بدیشان داده شده است، بیاوری از قبلۀ تو پیروی نمینمایند و تو از قبلۀ ایشان پیروی نخواهی کرد و برخی از آنان از قبلۀ برخی دیگر پیروی نمینمایند و اگر از خواستهها و آرزوهای ایشان پیروی بکنی، بعد از آنکه خداوند، علم و دانایی به تو دست داده است، در این صورت بیگمان از زمرۀ ستمکاران خواهی بود».
آری ای محمد! اگر دلایل متعددی برای آنان بیاوری، امّا آنان قانع نمیشوند و هدایت نمییابند و گفتۀ الهی در مورد انها صدق پیدا میکند[79] که فرمود:
﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَمَا تُغۡنِي ٱلۡأٓيَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ١٠١﴾ [یونس: 101].
«بگو بنگرید در آسمانها و زمین چه چیزهایی است. آیات و بیمدهندگان به حال کسانی سودمند نمیافتد که نمیخواهند ایمان بیاورند».
اینها برخی از صفتهائی بودند که در شخصیت یهودیان تبلور و نماد پیدا کرده بودند و قرآن کریم به آن اشاره کرد تا حقیقت یهودیان را بشناسیم و هیچ گاه و در هیچ زمان گرفتار فریب آنان و منحرف نگردیم.
چهارم: خداوند کار فسادکنندگان را درست و اصلاح نمیکند
یکی دیگر از بندهای پیماننامه ذکر این مسئله بود که بیانگر میزان عدالت و جوانمردی رسول خدا است. این پیمان، برای شهروندان دولت اسلامی، مفهوم آزادی دینی را متحقق میسازد و اصل تعصب، مصادره و کنترل اندیشهها را از بین میبرد و این موضوع مسئلهای تاکتیکی نبود که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم تا وقتی که بتواند دشمنان خارجی خود را سرکوب نماید، از آن استفاده کند و بعد از آن به دشمنان داخلی خود که با آنها پیمان بسته بود، بپردازد. هرگز چنین نبود؛ بلکه این موضع براساس سیاستی که از شریعت الهی سرچشمه میگرفت، اتخاذ شده بود[80].
یکی دیگر از بندهای پیماننامه که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با یهودیان بست این بود که برای آنان چون اهل کتاب (ذمی) هستند، زندگی شرافتمندانهای را در سایۀ دولت اسلامی تأمین کند، اما از آنجا که سرشت یهودیان بر خیانت و بیوفایی بنا شده است، آنها نتوانستند و هرگز نخواهند توانست به عهد و پیمانهای خود پایبند باشند؛ چنانکه دیری نپائید که پیمانها را نقض نمودند و با دشمنان اسلام همدست شدند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نیز با آنان رفتاری متناسب با شخصیت آنها، در پیش گرفت و یهود بنی قینقاع و بنی نضیر را از مدینه بیرون راند و مردان بنی قریظه را به قتل رساند[81] که در این مورد به تفصیل سخن خواهیم گفت. قرآن کریم به طبیعت و برخورد یهودیان با پیمانها اشاره کرده و فرموده است:
﴿ٱلَّذِينَ عَٰهَدتَّ مِنۡهُمۡ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهۡدَهُمۡ فِي كُلِّ مَرَّةٖ وَهُمۡ لَا يَتَّقُونَ٥٦﴾ [الأنفال: 56].
«ای کسانی که از آنان پیمان گرفتهای، ولی آنان هر بار پیمان خود را میشکنند و از خیانت و نقض عهد پرهیز نمیکنند».
منظور از عهد در اینجا پیمانها و قراردادهایی است که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با یهودیان بست که در کنار او بجنگند و علیه او کسی را یاری نکنند.
یهودیان از وسیلههای مختلف وگوناگونی برای توطئه علیه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم استفاده کردند، اما این راهکارها موفقیت آمیز نبود و به نتیجۀ دلخواه آنان که از بین بردن جماعت مسلمانان و دولت آنها و وجود سیاسی آنان بود، نینجامید. امّا علت اصلی ناکام ماندن آنان با توجه به تمسک جستن به شیوههای گوناگون چیست؟
علّت اصلی را میتوان این امر بیان کرد که شیوۀ تربیت نبوی، معانی و مفاهیم ایمان را در دلهای اصحاب و یاران رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم استوار و محکم گردانیده بود، در نتیجه عبودیت خالصانه خدا را تحقق بخشید و با انواع شرک مبارزه کرد و به شاگردان خود یاد داد که از اسباب بیداری و قدرت مادی و معنوی استفاده نمایند.
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم یارانش را بر عزت و افتخار و مردانگی و شجاعت و نپذیرفتن ذلت و مقاومت و در برابر ظلم و توطئهها تسلیم نشدن و مقاومت در برابر آنها و از بین بردن توطئهها و توطئهگران تربیت کرده بود؛ پس آنها در برابر انواع کیدهای آنان از پای درنیامدند و استقامت و بردباری نمودند تا اینکه بر دشمنان خود چیره شدند[82].
مکر و توطئه یهودیان بسیار خطرناک و به گونهای بود که میتوانست کوهها را از بیخ برکند، اما مکر وتوطئهی آنان در برابر مسلمانان صدر اسلام ناکام ماند؛ زیرا رهبری آنها را مستقیماً رسول خدا برعهده داشت و براساس برنامۀ الهی پیش میرفت[83].
مسلمانان امروزی در برابر نقشهها و توطئههای یهودیان از پای درآمدهاند و شکست میخورند؛ چون مسلمانان از برنامه نبوی در تربیت امت و کیفیت تعامل و رفتار با یهودیان استفاده نمیکنند. امروز امت اسلام شدیداً نیاز به رهبری خداجو و فرزانه و آگاه که توفیق الهی همراه او باشد و از اخلاق و صفات یهودیان آگاهی داشته باشد، دارد تا تعامل و رفتاری آگاهانه با یهودیان داشته باشد که اصول این رفتار بر گرفته از سیاست موفق پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در رفتار با این قشر منحرف جامعه بشر باشد.
در عصر حاضر دستهای پلید یهودیان در زمینههای مختلف زندگی ملتها و دولتها دخیل است؛ دستهایی که هدفی جز فساد و تباهی کردن در زمین ندارند و همین است تعبیر قرآنی:
﴿وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا﴾ [المائدة: 33].
استعمال فعل مضارع در این جمله بر تجدد و استمرار دلالت مینماید؛ پس تلاش یهودیان برای فساد، در مرحلۀ خاصی از تاریخ نبوده و نیست؛ بلکه تا روز رستاخیز به چنین تلاشهای مذبوحانهای ادامه خواهد داد و یهودیان توانستهاند براساس توطئههای حساب شده و در نبود وجود دولت اسلامی قوی بر سرنوشت ملتها، چیره شوند.
نبوغ ومهارت یهودیان در تخریب و ویرانگری برای تمامی انسانها امری واضح و آشکار است. نقش یهودیان را در دولتها از نظر اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی نمیتوان نادیده گرفت و در دو نظام جهانی یعنی سرمایهداری و سوسیالیزم حضور فعال داشتهاند و در انقلابهای بزرگ جهان و سازمانهای جهانی بزرگ نقش بسزائی داشته و دارند.
آیا یک پژوهشگر آگاه چنین احساس نمیکند که در مورد قضیه یهود نوعی مبالغهگویی شده است؟
این سیمای هولناک در ذهن بسیاری از مردم مجسم است که یهودیان چرخش جهان را به دست دارند و آنها رهبران سیاسی و مفکران و مبتکران جهاناند و شخصیتهای مهم دیگر غیر از یهودیان، مهرههایی بر صفحه شطرنج بیش نیستند که دیگران آنها را حرکت میدهند[84].
کتابهایی که از یهودیان و نقش جهانی و خطرناک آنها سخن میگویند، در مساعد کردن زمینه برای تسلیم شدن به آنچه اتفاق افتاده است، مشارکت دارند و بشر را برای همه شکستهایی که امت با آن برخورد کرد، اعم از شکستهای فرهنگی و نظامی مهیا میکند.
احساس مردم به اینکه هر چیزی از سوی یهودیان یا از سوی محافل و جمعیت آنان طراحی شده است، مردم را از مقاومت و رویارویی و جهاد باز میدارد و آنچه در مورد یهودیان گفته میشود، ممکن است که در مورد هر دشمنی دیگر که سیاست ترور و ارعاب فکری و نظامی را در پیش بگیرد، گفته شود. به عنوان مثال میتوان جماعتهای باطنی در جهان اسلام که دارای وجود قوی در مناطق و کشورهای مختلف هستند، نام برد.
به چنین جماعتهایی گاهی بیش از شأن و مقام آنها اهمیت داده میشود. به عنوان مثال شایع میشود که هر کس از این گروه افراطی منحرف سخن بگوید و یا درباره آن مطلبی بنویسد و یا مقالهای ارائه دهد درآمد و زندگیاش مورد تهدید قرار میگیرد. بنابراین، همه به خاطر حفظ روزی و جان خود سکوت اختیار میکنند[85]. این بزرگنمایی وحشتناک دشمنان یهودی ما، حقیقتی ندارد؛ زیرا مکر دوستان شیطان بسیار ناچیز و ضعیف است؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱلطَّٰغُوتِ فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِيَآءَ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّ كَيۡدَ ٱلشَّيۡطَٰنِ كَانَ ضَعِيفًا٧٦﴾ [النساء: 76].
«کسانی که ایمان آوردهاند، در راه یزدان میجنگند و کسانی که کفر پیشه کردهاند، در راه شیطان میجنگند؛ پس با یاران شیطان بجنگید. بیگمان شیطان همیشه ضعیف بوده است».
یکی از دلایل قدرت یافتن دشمنان، را میتوان ضعف ایمان مسلمانان و دوری از برنامۀ پروردگار را ذکر نمود؛ چراکه در برابر ایمان واقعی و راستین سایر ترفندها و دسیسهها از بین میرود و همۀ نقشهها شکست میخورند، اما باید عنصر ترس که بسیاری از همتها را سست و غیرتها را از بین برده است، را از خود دور کرد.
هنگامی که مؤمنان با بردباری و استقامت خویش پا به میدان میگذارند با قیام و مقاومت خویش تمامی نقشهها را اعم از نقشههای یهودیان و یا نقشههای دیگران را از هم میپاشند و نابود میکنند؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيًۡٔاۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ﴾ [آل عمران: 120].
«اگر بردباری کنید و بپرهیزید، حیلهگری آنان به شما هیچ زیانی نمیرساند و شکی نیست که خداوند بدانچه انجام میدهند، احاطه دارد».
و این به هیچ وجه بدین معنی نیست که نسبت به قدرت دشمن بیاعتنا باشیم و آن را ناچیز تصور کنیم؛ هرچند که دشمن حقیر و ناچیز باشد؛ بلکه هدف این است که در میزان قدرت دشمن، راه میانه و اعتدال را در پیش گیریم و در خطرناک نشان دادن و بزرگ جلوه دادن دشمن تا آن حد مبالغه نکنیم که باعث تضعیف قدرت مسلمانان گردد و ارادۀ ما را سست کند و ما را برای پذیرش شکست آمده نماید، همان طور که نباید اهداف دشمن را نادیده بگیریم و به خود چنان تلقی کنیم که دشمنی وجود ندارد[86] و یقیناً سنت الهی در مورد یهودیان و دیگران به اجرا درخواهد آمد؛ چراکه میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُصۡلِحُ عَمَلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾ [یونس: 81].
[1]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 1، ص 275.
[2]- تنظیمات الرسول الاداریه فی المدینه، صالح علی، ص 4 – 5.
[3]- مجموعة الوثائق السیاسیة، ص 41 – 47.
[4]- التاریخ السیاسی و العسکری، د. علی معطی، ص 169.
[5]- دستور للامه، د. عبدالناصر عطار، ص 9.
[6]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 1، ص 293.
[7]- همان.
[8]- همان.
[9]- نظام الحکم، ظافر القاسمی، ج 1، ص 37.
[10]- التاریخ السیاسی و الحضاری، السید عبدالعزیز، ص 102.
[11]- تفسیر المنار، ج 2، ص 309.
[12]- الحکم و التحاکم فی خطاب الوحی، ج 1، ص 433.
[13]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، ص 420.
[14]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، ص 411.
[15]- همان، ص 42.
[16]- همان، ص 420.
[17]- النظام السیاسی للدولة الاسلامیة، ص 65.
[18]- النظام السیاسی فی الاسلام، ابی فارس، ص 58.
[19]- همان، ص 52.
[20]- الحکومة الاسلامیة، ص 202.
[21]- محمد رسول الله، ج 3، ص 142 – 144.
[22]- همان، ص 144 – 145.
[23]- مسند الامام احمد، ج 5، ص 411.
[24]- مبادی نظام الحکم فی الاسلام، عبدالحمید متولی، ص 385.
[25]- الاخلاق الاسلامیة واسسها، میدانی، ج 1، ص 624.
[26]- فلسفه التربیة الاسلامیة، ماجد الکیلانی، ص 179.
[27]- مبادی علم الادارة، محمد نورالدین، ص 116.
[28]- فقه التمکین، د صلابی، ص 463.
[29]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینة، د. محمد فیض الله، ص 29 تا 30.
[30]- هجرة الرسول وصحابته، جمل، ص 261.
[31]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 518 – 519.
[32]- الصراع مع الیهود، محمد ابوفارس، ج 1، ص 31.
[33]- همان، ص 31 – 46.
[34]- قیله، مادر اوس و خزرج بود.
[35]- سیره ابن هشام، ج 2، ص 211 – 214.
[36]- التاریخ الاسلامی، ج 4، ص 41 – 42.
[37]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 558 – 559 – سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 583 – 585 – تفسیر مجاهد، ص 140.
[38]- تفسیر قرطبی، ج 4، ص 295.
[39]- یعنی مرگ بر تو باد. زادالمسیر، ج 8، ص 189.
[40]- زادالمسیر فی علم التفسیر، ج 8، ص 189. رواه ابن ابی حاتم من حدیث الاعمش عن مسروق عن عایشه و اسناده صحیح – صحیح مسلم، ج 4، ص 1707.
[41]- حوار الرسول مع الیهود، د. محسن عبدالناظر، ص 101.
[42]- همان، ص 87.
[43]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 567 – تفسیر ابن جریر، ج 1، ص 442 – الیهود فی السنة المطهره، عبدالله شقاوی، ج 1، ص 242 – 243.
[44]- الیهود فی السنة المطهره، ج 1، ص 241.
[45]- تفسیر نسفی، ج 1، ص 21.
[46]- سیرة الرسول، دروزه، ج 2، ص 179 – 180.
[47]- النکت والعیون، ماوردی، ج 4، ص 203.
[48]- همان.
[49]- صحیح بخاری، کتاب التفسیر، ج 8، ص 230 – 231، شمارۀ 4566.
[50]- بخاری، کتاب الانبیاء، باب خلق آدم، ج 6، ص 362 – 363، شمارۀ 3329.
[51]- اسباب النزول، واحدی، ص 114.
[52]- مصنف عبدالرزاق، ج 10، ص 1407، شماره 19515.
[53]- الیهود في السنة المطهرة، ج 1، ص 265.
[54]- بخاری، کتاب العقیقة، باب تسمیه المولود، ج 9، ص 587 – مسلم، کتاب الآداب، باب استحباب تحنیک المولود، ج 3، ص 1691.
[55]- الحاکم در مستدرک، کتاب معرفة الصحابة، ج 3، ص 548، صحیح علی شرط الشیخین.
[56]- بخاری، کتاب الایمان، باب الصلوة، شمارۀ 40.
[57]- تفسیر ابی السعود، ج 1، ص 171.
[58]- همان، ص 170.
[59]- پایان نامه فوق لیسانس مؤلف در مورد همین آیه است بنا به اواسطیه فی القرآن الکریم در مورد آن تقریباً هفتصد صفحه نوشته است.
[60]- التربیة القیادیة، ج 2، ص 492.
[61]- همان، ص 430.
[62]- تفسیر بیضاوی به نقل از الصراع مع الیهود، ج 1، ص 101.
[63]- الصراع مع الیهود، ج 1، ص 101.
[64]- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 337.
[65]- الصراع مع الیهود، ج 1، ص 100.
[66]- الاساس فی السنه، ج 1، ص 140.
[67]- التربیة القیادیة، ج 2، ص 438 – 442.
[68]- التربیة القیادیة، ج 2، ص 442.
[69]- به کتاب ارزشمند الیهود في السنة المطهر، دکتر عبدالله الشقاری مراجعه کنید.
[70]- البخاری، کتاب الصلوة، ج 1، ص 532، شماره 437.
[71]- البخاری، کتاب الانبیاء، ج 6، ص 436، شماره 3403.
[72]- سیره ابن هشام، ج 1، ص 567 – تفسیر طبری، ج 6، ص 200 و رجال اسناده موثقون.
[73]- الیهود فی السنة المطهرة، ج 2، ص 463 – 482.
[74]- الصراع مع الیهود، ج 1، ص 70.
[75]- همان، ص 71.
[76]- الیهود في السنة المطهرة، ج 2، ص 495 – 497.
[77]- تفسیر طبری، ج 6، ص 105.
[78]- الیهود فی السنة المطهرة، ج 2، ص 487 – 488.
[79]- الصراع مع الیهود، ج 1، ص 72.
[80]- دراسة فی السیرة، ص 151.
[81]- العهد و المیثاق في القرآن الکریم، د. ناصر العمر، ص 121.
[82]- الصراع مع الیهود، ج 1، ص 80.
[83]- همان، ص 79.
[84]- قضایا فی المنهج، سلمان عوده، ص 84 – 85.
[85]- همان، ص 86 – 87.
[86]- قضایا فی المنهج، ص 86 – 87.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر