توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ بهمن ۱۵, یکشنبه

فصل چهارم غزوة ذات‌الرقاع

 

فصل چهارم
غزوة ذات‌الرقاع

تاریخ، انگیزه و علت نامگذاری ذات‌الرقاع

سیره‌نویسان و مورخان در مورد تاریخ دقیق این غزوه اختلاف‌نظر دارند. امام بخاری معتقد است که این غزوه بعد از غزوۀ خیبر به وقوع پیوست[1]. ابن اسحاق تاریخ وقوع این غزوه را بعد از غزوۀ بنی نضیر و یا بعد از غزوۀ خندق در سال چهارم هجری[2] و واقدی و ابن سعد، در محرم سال پنجم هجری می‌دانند[3]. اما ابن حجر رأی امام بخاری را ترجیح داده است[4]؛ به این دلیل که ابوموسی اشعری که بعد از فتح خیبر از حبشه بازگشته بود و ابوهریره که مصادف با فتح خیبر مسلمان شده بود، در آن شرکت داشتند و نیز رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در غزوۀ ذات‌الرقاع نماز خوف برگزار نمود که در عسفان یعنی سال ششم و در ایام حدیبیه مشروع گردیده بود نه در غزوه خندق[5].

دکتر بوطی بر این عقیده است که این غزوه، قبل از واقعه خندق افتاق افتاده است[6]. به دلیل اینکه در حدیث صحیحی وارد شده است که جابر در غزوۀ خندق از رسول خدا اجازه گرفت و به خانه‌اش رفت و با همسرش از گرسنگی شدید رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  سخن گفت و آنها غذای مختصری برای رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  تدارک دیدند، اما آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  با سایر اصحاب و یاران تشریف آورد و دعای برکت نمود و همه سیر خوردند؛ سپس رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به همسر جابر گفت: «از این غذا بخور و به دیگران هدیه بده». و در روایت دیگری که صحیحین آن را روایت کرده‌اند، آمده است که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در غزوۀ ذات‌الرقاع از جابر پرسید که آیا ازدواج کرده است؟ او پاسخ داد: بلی ازدواج کرده‌ام. این روایت بیانگر آن است که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  تا آن لحظه نمی‌دانست که جابر ازدواج کرده است. دکتر بوطی در ادامۀ این بحث، به ردّ دلایل ابن حجر پرداخته است بنابراین، بوطی می‌گوید: تاریخ دقیق این غزوه در سال چهارم هـجرت و یک و نیم ماه پس از غزوۀ بنی‌نضیر بوده است و در مورد انگیزۀ غزوۀ فوق می‌نویسد: علت وقوع این غزوه، خیانت بعضی از قبایل نجد بود که هفتاد نفر از داعیان مسلمان را کشتند. بنابراین، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به قصد انتقام از قبیلۀ محارب و ثعلبه که تیره‌ای از غطفان بودند، اقدام به لشکرکشی نمود[7].

دکتر ابوفارس می‌گوید: پیکی به مدینه آمد و به مسلمانان اطلاع داد که بنی‌محارب و بنی‌ثعلبه، لشکر بزرگی تدارک دیده‌اند و قصد یورش به مدینه را دارند. بنابراین، آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  با چهارصد و یا به روایتی دیگر با هفتصد مرد جنگجو، فرصت را از آنان گرفت و در دل شهر و دیارشان بر آنان حمله نمود. دشمن که غافلگیر شده بود، زنان و اموال خود را رها نمودند و به کوه‌ها پناه بردند. هنگامی که وقت نماز فرا رسید، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از ترس حملۀ ناگهانی دشمن، نماز خوف برگزار نمود. سپس به مدینه بازگشت[8].

این غزوه، که بیشتر بسان مانوری نظامی بود، کارساز واقع گردید و در دل دشمنان ترس و وحشت ایجاد نمود و باعث پراکندگی لشکر بزرگی که غطفان تدارک دیده بود، گردید و آنها دانستند که مسلمانان نه تنها قادر به دفع حملات دشمن از مدینه نمی‌باشند؛ بلکه آنها با دشمنان احتمالی خود آمادۀ نبرد در سرزمین دشمن هستند[9].

«الرقاع» یعنی قطعه‌های کوچک پارچه و علت نامگذاری این غزوه به ذات‌الرقاع، به این دلیل بود که آنها از شدت گرما، قطعه پارچه‌هایی به پاهایشان می‌بستند. بعضی می‌گویند: به خاطر اینکه قطعه پارچه‌هایی را به عنوان پرچم در دست داشتند و برخی گفته‌اند: در آنجا درختانی به همین نام وجود داشته است، اما رأی راجح همین است که آنها از شدت گرما، قطعه پارچه‌هایی را زیر پاهایشان می‌بستند؛ چنانکه صحیحین این روایت ابوموسی اشعری را روایت نموده‌اند که می‌گوید: ما رهسپار غزوه‌ای شدیم. شش نفر از ما یک شتر را به نوبت سوار می‌شدیم. پاهای ما مجروح شد و ناخنهای پاهایمان افتاد؛ لذا با قطعه پارچه‌هایی پاهای خود را بستیم بنابراین، آن غزوه را غزوۀ ذات‌الرقاع نامیدند[10].

مشروعیت نماز خوف و نگهبانی

1- نماز خوف

در همین غزوه، نماز خوف مشروع گردید وخداوند روش خواندن نماز در حال رویارویی با دشمن را این گونه شرح داد:

﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ وَلۡيَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡۖ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلۡيَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡۗ وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ وَأَمۡتِعَتِكُمۡ فَيَمِيلُونَ عَلَيۡكُم مَّيۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَكُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا١٠٢ [النساء: 102].

«زمانی که تو درمیانشان بودی و نماز(خوف) برای آنان اقامه می‌نمودی، ‌دسته‌ای از آنها با تو به نماز بایستند و باید که اسلحه خود را با خود داشته باشند و وقتی که سجده کردند، ‌پشت سر شما بروند و دستۀ دیگری که هنوز نماز نخوانده است، بیایند و با تو به نماز بایستند و احتیاط خود را کرده، سلاحهای خود را داشته باشند. کافران دوست دارند که کاش شما از سلاح و کالاهای خود غافل می‌شدید تا آنان یکباره بر شما تاخت می‌آوردند . اگر از باران ناراحت یا بیمار بودید، گناهی بر شما نخواهد بود که سلاح خود را زمین بگذارید و احتیاط خود را بدارید. بی‌گمان، ‌خداوند برای کافران عذاب خوار‌کننده‌ای فراهم ساخته است».

نماز خوف را بدین صورت خواندند که گروهی پشت سر ایشان صف بستند و گروهی در مقابل دشمن قرار گرفتند. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بعد از خواندن یک رکعت بر جای خود ایستاد تا کسانی که پشت سر ایشان بودند، یک رکعت دیگر را تنها بخوانند و نماز خود را تمام کردند و در مقابل دشمن ایستادند و گروه دوم نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و پشت سر ایشان یک رکعت خوانده؛ سپس آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  برای تشهد نشستند و آنها برای اتمام نماز خود برخاستند. در پایان، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  سلام دادند و نماز را به اتمام رساندند[11].

و در روایتی آمده است که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  با گروه اول دو رکعت و با گروه دوم نیز دو رکعت خواندند و بدین صورت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  چهار رکعت و اصحاب و یاران ایشان دو رکعت خواندند[12].

دکتر بوطی با توجه به این روایت‌ها می‌گوید: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  چندین بار نماز خوف برگزار نموده است بنابراین، ممکن است گاهی به صورت نخست و گاهی به صورت دوم خوانده باشد و این نماز در منطقه نخله که با مدینه دو روز فاصله دارد، خوانده شد[13].

برگزار نمودن نماز بدین صورت بیانگر اهمیت فوق العاده‌ای است که نماز از آن برخوردار می‌باشد؛ چراکه حتی در جهاد و معرکه و شدیدترین حالات نمی‌توان آن را ترک نمود و باید خوانده شود و بدین صورت نماز و جهاد و سایر عبادات براساس تربیت نبوی درهم آمیخته می‌شود تا امتی که براساس این تربیت رشد می‌نماید، به این موضوع پی ببرد که عبادت بخشی از جهاد و جهاد بخشی از عبادت است[14].

2- نگهبانی

لشکر اسلام هنگام بازگشت از غزوه، زنی از زنان مشرک را به اسارت گرفت. شوهر این زن سوگند خورده بود که باید خون یکی از سپاهیان اسلام را بریزد؛ چنانکه شبی به محل اردوی لشکر اسلام آمد. عباد بن بشر را که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  او را با عمار بن یاسر جهت نگهبانی لشکر گمارده بود، هدف تیر قرار داد. عمار خوابیده و عباد در حال خواندن نماز بود. سه تیر یکی بعد از دیگری به عباد اصابت نمود، آنگاه او عمار را بیدار کرد. عمار گفت: چرا قبل از این مرا بیدار نساختی؟ عباد گفت: من در حال خواندن سوره‌ای در نماز بودم و دوست داشتم آن را تا پایان بخوانم. و اگر رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  حفاظت این سنگر را به من نمی‌گمارد، قبل از اینکه جانم را از دست بدهم، نمازم را قطع نمی‌کردم[15].

از این ماجرا، نکات ذیل استنباط می‌گردد:

الف - توجه و عنایت رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به امنیت سپاه اسلام؛ چنانکه برای این منظور دو نفر از آنها را برای نگهبانی تعیین نمود.

ب انجام وظیفه نگهبانی در دو نوبت؛ چنانکه نگهبانان، به نوبت نگهبانی می‌دادند.

ج - میزان علاقه و محبت یک مسلمان به تلاوت قرآن. تا جایی که تلاوت قرآن مانع احساس درد می‌گردید که بر اثر اصابت تیرها به آن گرفتار شده بود.

د - احساس مسئولیت؛ چنانکه عباد، نمازش را فقط به خاطر احساس وظیفه قطع نمود و این عمل بیانگر امری مهم در مفهوم عبادت و جهاد است.

ه‍ - انتخاب مکان مناسب از نظر استراتژی برای نگهبانی؛ چنانکه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بالاترین قسمت دره را برای این منظور انتخاب نمود.

و - مجاورت محل استراحت نگهبان با محل نگهبانی؛ چراکه در غیر این صورت عباد نمی‌توانست به عمار دسترسی داشته باشد که در نتیجه، احتمال بروز پیامدهای خطرناکی برای لشکر اسلام می‌رفت.

شجاعت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و برخورد ایشان با جابر بن عبدالله

1- شجاعت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم

در بازگشت از غزوۀ ذات‌الرقاع، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و یارانش قصد قیلوله و استراحت در دره‌ای دارای درختان خاردار نمودند. هر کسی زیر درختی به استراحت پرداخت. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نیز در گوشه‌ای زیر درختی خوابید. جابر بن عبدالله می‌گوید: ما هنوز زیاد نخوابیده بودیم که متوجه شدیم، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  ما را فرا می‌خواند. وقتی نزد ایشان گرد آمدیم، بادیه نشینی را در حضور ایشان دیدیم. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: این مرد در حالی که من خوابیده بودم، شمشیر مرا برداشته بود و گفت: چه کسی تو را از دست من نجات می‌بخشد؟ من گفتم: خدا و اکنون او اینجا نشسته است... جابر می‌گوید: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  او را سرزنش و تهدید ننمود. اسم آن مرد بادیه‌نشین غورث بن حارث بود»[16].

غورث پس از این جریان به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  تعهد داد که نه با ایشان وارد جنگ شود و نه با قومی که برای جنگ با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برمی‌خیزد، همکاری نماید. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  او را آزاد کرد. هنگامی که نزد قومش برگشت، گفت: «از نزد بهترین انسان روی زمین می‌آیم»[17].

این جریان، بیانگر نبوت و شجاعت و یقین پیامبراکرم  صل الله علیه و آله و سلم  بر خدا و میزان بردباری و گذشت ایشان می‌باشد؛ همانطور که از نظر احکام نظامی، بر جواز پراکنده‌شدن لشکر در مکانی که احتمال بروز حادثه نمی‌رود، دلالت می‌کند.

این داستان، داستانی واقعی است که حکایت از اهتمام و حفاظت ویژۀ پروردگار از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  دارد و یقیناً سلب توانایی از آن فرد مشرک و ایجاد رعب و وحشت در قلب او و افتادن شمشیر از دستش در حالی که قاطعانه تصمیم به قتل رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گرفته و ظاهراً بر آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  تسلط یافته بود، معجزه‌ای بود از جانب خداوند جهت مساعدت رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم [18]؛ چنانکه خداوند به ایشان وعده داده بود:

﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ [المائدة: 67].

«خدا تو را از مردم حفاظت خواهد کرد؛ همانا خدا ملت کافر را هدایت نمی‌کند».

هدف از نگهداری و محافظتی که در آیه بیان گردیده است، این نیست که آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  در معرض شکنجه و آزار قرار نخواهد گرفت؛ چراکه سنت خداوند در مورد بندگان صالح و به ویژه داعیان این است که مورد آزار و اذیت قرار گیرند، لذا هدف از این نگهداری و محافظت، دسترسی پیدا نکردن دستهای جنایتکار جهت قتل و ترور آن حضرت می‌باشد؛ چون با این کار، رسالت و دعوت آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم  که هنوز ناتمام بود، نابود می‌گردید[19].

2- برخورد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با جابر بن عبدالله

جابر بن عبدالله می‌گوید: در غزوۀ ذات‌الرقاع سوار بر شتری ضعیف و ناتوان شرکت کردم. در بازگشت از غزوه، همراهانم از من سبقت می‌گرفتند و من از قافله عقب می‌ماندم. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  که بعد از سپاه اسلام حرکت می‌کرد، به من رسید و گفت: چرا عقب مانده‌ای؟ گفتم: شترم مرا به این روز انداخته است. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: او را بخوابان. من شترم را خواباندم و آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  نیز شترش را خواباند. سپس به من گفت: چوبت را بده یا فرمود : از این درختان چوبی قطع کن. آن گاه رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  چند ضربه به او زد و به من گفت: سوار شو.به خدا قسم پس از آن، ‌شترم همگام با شتر رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  راه می‌رفت. سپس رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  به من گفت: آیا شترت را می‌فروشی؟ گفتم: آن را به شما هدیه می‌کنم. فرمود: خیر؛ بلکه آن را به من بفروش. گفتم: آن را قیمت‌گذاری کنید. فرمود: دو درهم و همچنان قیمت آن را بالا می‌برد تا اینکه به یک اوقیه رسید. گفتم شما راضی هستید. فرمود: بلی. گفتم: پس او از آن شماست؛ سپس از من پرسید: ازدواج کرده‌ای؟ گفتم: بلی. فرمود: با دختری باکره یا بیوه‌زنی؟ گفتم: با بیوه‌زنی. فرمود: چرا با دختری باکره ازدواج نکردی؟ گفتم: ای رسول خدا! پدرم در روز احد کشته شد و بعد از خود هفت دختر به جای گذاشته است. بنابراین، خواستم با زنی ازدواج کنم که بتواند به امور آنها رسیدگی کند. فرمود: پس ان شا الله به هدفت رسیده‌ای و افزود که وقتی به محل «صر» (سه مایلی مدینه) رسیدیم، شترانی ذبح می‌کنیم و روز را در آنجا سپری می‌نمائیم تا او مطلع بشود و خود را سر و سامان بدهد؛ چنانکه همین کار را کردیم. وقتی من به خانه رسیدم و جریان را با همسرم درمیان گذاشتم، ‌گفت: پس از رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  حرف‌شنوی داشته باش و شتر را به ایشان بده؛ چنانکه من افسار شتر را گرفتم و جلو منزل رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  خوابانیدم. وقتی چشم رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  به شتر افتاد، فرمود: این چیست؟ حاضران گفتند: این شتری است که جابر آن را آورده است. رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: جابر کجا است؟ آن گاه مرا فراخواند و گفت: ای برادرزاده! این شتر را بردار از آن تو باشد و به ابوهریره رضی الله عنه  گفت: به جابر یک اوقیه بده. آن گاه او به من یک اوقیه و چیزی اضافه بر آن داد. دیری نگذشت که آن یک اوقیه باعث خیر زیادی در منزل ما گردید[20].




[1]- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة ذات‌الرقاع، ج 5، ص 62، شماره 4128.

[2]- سیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 225.

[3]- مغازی، ج 1، ص 395 – طبقات، ابن سعد، ج 2، ص 61.

[4]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الاصلیه، د. مهدی رزق‌الله، ص 424.

[5]- همان.

[6]- فقه السیرة، بوطی، ص 210.

[7]- همان، ص 194-195.

[8]- غزوة الاحزاب، ابوفارس، ص 14.

[9]- غزوة الاحزاب، محمد احمد باشمیل، ص 77-78.

[10]- صحیح البخاری، کتاب المغازی، باب غزوة ذات الرقاع، ج 5، ص 145.

[11]- السیرة فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 425.

[12]- مسلم، ج 2، ص 576، شماره 311.

[13]- فقه السیرة النبویة، بوطی، ص 207.

[14]- التربیة القیادیة، ج 3، ص 303-304.

[15]- السیرة فی ضوء المصادر الاصلیة؛ ص 427.

[16]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 426.

[17]- همان، ص 427.

[18]- فقه السیرة، بوطی، ص 200.

[19]- همان.

[20]- البدایة والنهایة، ج 4، ص 88.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...