فصل ششم
از ازدواج با خدیجه تا بعثت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
خدیجه، زنی بیوه و ثروتمند بود. وقتی راستگویی و امانتداری و آوازۀ اخلاق نیک محمد به گوش وی رسید، به ایشان پیشنهاد کرد که همراه کاروانهای تجاری به نمایندگی از وی به شام برود و برای او مزدی بیشتر از دیگران در نظر گرفت. محمد با میسره، غلام خدیجه، عازم شام شدند. در نتیجه در این سفر سود کلانی نصیب خدیجه گردید و علاوه بر آن رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ازشهرهای زیادی از جمله مدینه، که بعداً مرکز دعوتش قرار گرفت، دیدن کرد و با آنها آشنا گردید. همچنین این سفر مقدمهای برای ازدواج رسول الله با خدیجه گردید. میسره با خدیجه از اخلاق نیک و صداقت و امانت وی سخن گفته بود[1]، خدیجه گمشدهاش را یافته بود. او راز خود را با نفیسه، دختر منبه، در میان گذاشت[2]. نفیسه از این موضوع پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را آگاه نمود و سرانجام وی به اتفاق عمویش، حمزه، به خواستگاری خدیجه رفت و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مهریۀ خدیجه را بیست ماده شتر جوان قرار دادند. خدیجه، نخستین زنی بود که پیامبر با او ازدواج کرد و با زنی دیگر تا خدیجه رضی الله عنها از جهان چشم فروبست، ازدواج ننمود[3]. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از خدیجه صاحب دو پسر و چهار دختر شد. پسران او قاسم و عبدالله نام داشتند که کنیه پیامبر به نام قاسم بود و طاهر و طیب لقبهای عبدالله میباشند.
فرزندان پسر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ، قاسم و عبدالله، در کودکی وفات نمودند، امّا دختران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم زینب، رقیه، ام کلثوم و فاطمه همگی دوران اسلام را درک نمودند و به مدینه هجرت نمودند و ازدواج کردند و همگی آنان در طول حیات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم وفات نمودند به غیر از فاطمه که شش ماه بعد از وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درگذشت[4].
سن پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم هنگام ازدواج با خدیجه بیست و پنج سال و عمر خدیجه چهل سال بود[5].
1- امانتداری و صداقت، مهمترین ویژگیهای یک تاجر موفق به شمار میروند و امانتداری و صداقت محمد اوصافی بودند که خدیجه را علاقمند ساخت تا اموال خود را به او بسپارد و به تجارت بپردازد و به شام سفر نماید. خداوند نیز به تجارت خدیجه برکت داد و دروازههایی از خیر به فضل و کرمش بر وی گشود.
2- تجارت، یکی از منابع درآمدی بود که خداوند برای پیامبرش در دوران قبل از بعثت مهیا کرد و پیامبر فنون تجارت را آموخت و فرمود: تاجر راستگوی امانتدار با صدیقان و شهدا و پیامبران حشر میشود. تجارت، شغل مهمی برای مسلمانان است و تاجر تحت سیطره و بردگی و ستم و تحقیر دیگران قرار نمیگیرد؛ زیرا او به آنان نیازی ندارد؛ بلکه دیگران به آگاهی و امانتداری و پاکدامنی او نیاز دارند.
3- ازدواج پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با خدیجه براساس تقدیر الهی بود. خداوند متعال برای پیامبرش همسری انتخاب کرد که شایسته او بود، با او همکاری میکرد و مصیبتها را میکاست و او را در حمل مسئولیتهای رسالتش یاری مینمود و در غمهایش شریک بود[6].
شیخ محمد غزالی رحمه الله میگوید: خدیجه نمونۀ زیبا برای زنی است که زندگی مردی بزرگ را تکمیل میکند و با او در زندگی شریک میشود. صاحبان رسالتها دلهای بسیار حساسی دارند و با فریبکاری بزرگی از وضعیتی که میخواهند آن را دگرگون کنند، مواجه میشوند و جهاد بزرگی را در راه خیری که میخواهند آن را تثبیت کنند انجام میدهند و سختیهای آن را تحمل مینمایند بنابراین، آنها بیش از دیگران نیازمند کسی هستند که در زندگی خصوصی، آنان را شادمان و سرحال کند و خدیجه در داشتن این خصلتها، گوی سبقت را از همه ربوده بود و در زندگی محمد صل الله علیه و آله و سلم اثر بزرگی به جا گذاشت[7].
4- پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم طعم تلخ از دست دادن فرزندان را چشید همان طور که قبل از آن طعم تلخ از دست دادن پدر و مادر را چشیده بود. خواست خدا چنین بود، و او حکیم و داناست، که هیچ یک از فرزندان پسرش زنده نماند تا برای بعضی بهانه و دستاویزی برای مبتلا شدن به فتنه نشوند. حکمت عنایت نمودن فرزندان پسر به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از جانب خداوند این بود تا سرشت انسانی او تکمیل گردد و نیازهای نفسانی او برطرف گردد و علاوه بر آن هیچ خودخواه و کینهتوزی کمال مردانگی پیامبر را خرده نگیرد و دروغپردازی به او دروغی نسبت ندهد. سپس در عهد کودکی خداوند، پسرانش را از وی گرفت تا مورد دلجویی و تسلیتی باشد برای کسانی که فرزند پسر ندارند یا صاحب پسر میشوند و سپس پسرانشان میمیرند و نیز در گذشت پسران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نوعی آزمایش و گرفتار شدن به مصیبت بود؛ چرا که پیامبران بیش از دیگران به مصیبت گرفتار میشوند[8] و خداوند خواسته بود تا دلسوزی و غمخواری را بخشی از وجود او بگرداند؛ زیرا مردانی که به رهبری ملتها و پرداختن به امورشان میپردازند به سنگدلی گرایش نمییابند مگر اینکه قلبشان با سنگدلی و مقدم داشتن خود، خوی گرفته باشد و در شادیهایی زیسته باشند که هیچ امر ناخوشایندی صفای آن را تیره نکرده است، اما مردی که دردها را تجربه کرده است، بهتر از همۀ مردم به همدردی غمزدهها و مداوای زخمیان میشتابد[9].
5- از خلال داستان ازدواج پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با خدیجه به این نتیجه میرسیم که هدف پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از ازدواج با خدیجه برآورده کردن لذتهای جسمی و اهتمام به این امور نبود؛ زیرا اگر او مانند دیگر جوانان به این امر اهمیت میداد، دلباختۀ زنی میگردید که از نظر سنی از او کوچکتر یا هم سن او باشد؛ بلکه پیامبر به شرافت و جایگاه خدیجه در میان قومش علاقمند بود؛ زیرا در جاهلیت به پاکدامنی و پاکیزگی معروف بود.
6- ازدواج پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با خدیجه زبان و قلم خاور شناسان و مزدوران سکولاریست آنها را میبندد؛ آنانی که کینه اسلام و بغض قدرت فرمانروایی آن را در دل دارند و گمان بردهاند که در موضوع ازدواج پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم میدانی یافتهاند که میتوانند در آن بتازند و به اسلام ضربه بزنند، آنها از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم سیمای مردی شهوت ران که غرق در لذت و منافع شخصی میباشد به تصویر کشیدهاند. غافل از اینکه پیامبر تا بیست و پنج سالگی در محیطی جاهلی و آزاد، با پاکدامنی زندگی نموده است بدون اینکه به سوی محیطهای فاسدی که پیرامون او وجود داشته است، برود. سپس با زنی سالمند ازدواج میکند که تقریباً دو برابر او سن دارد و با او زندگی را ادامه میدهد. خدیجه در سن شصت و پنج سالگی دار فانی را وداع گفت و در این زمان پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پنجاه سال داشت. در طی مدت زندگی با خدیجه در فکر ازدواج مجدد نیفتاد. حساسترین دورۀ زندگی هر انسانی از نظر انگیزهها و غرایز جنسی و تمایل داشتن به چند همسری، سن بیست تا پنجاه سالگی است، اما در این دوران، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با این وجود به این فکر نیفتاد که زن یا کنیز دیگری به خانه بیاورد.
بعد از فوت ایشان، ازدواج با عایشه و دیگر امهات المؤمنین حکمت و سببی دارد که موجب تقویت ایمان مسلمان به عظمت محمد و جایگاه والا و کمال اخلاقی وی میگردد[10].
در سن سی و پنج سالگی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم قریش تصمیم به بازسازی کعبه، که بر اثر آتشسوزی و سیل، دیوارهایش آسیب دیده بود، گرفتند. کعبه همچنان براساس بنای ابراهیم بود و از سنگهایی که هر یک به اندازۀ قامت یک انسان بودند، ساخته شده بود. قریش خواستند آن را منهدم کنند، ولی همه میترسیدند که شروع به تخریب آن بکنند. ولید بن مغیره گفت: من انهدام آن را آغاز میکنم. کلنگ را برداشت و بالا رفت و گفت: بار خدایا منحرف نشدهایم و جز کار خیر، هدفی نداریم. سپس از ناحیه دو رکن (حجر الاسود و یمانی) آن را منهدم کرد. مردم آن شب منتظر ماندند و گفتند: اگر ولید به بلایی گرفتار شود، چیزی از کعبه را خراب نخواهیم کرد و به حالت قبلی بر میگردانیم و اگر به بلایی گرفتار نشد، پس خداوند از آنچه انجام دادهایم راضی است. صبح فردا، ولید دوباره شروع به انهدام خانۀ کعبه نمود و مردم نیز با او همکاری کردند تا اینکه به سنگی سبز بسان کوهان شتر که به هم پیوسته بود رسیدند. کار تخریب تقسیم شده بود. هر گوشهای را به قبیلهای اختصاص دادند؛ سرداران و بزرگان قریش در نقل و آوردن سنگها و بلند کردن آن مشارکت نمودند. محمد و عمویش، عباس، نیز مشارکت داشتند و سنگ میآوردند. عباس به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم گفت: جامهات را برگردنت بینداز تا از سنگهایی که بر شانه میگذاری آسیب نبینی. ناگهان بیهوش به زمین افتاد و چشمانش به زمین خیره شد. سپس به هوش آمد وگفت: جامهام، جامهام و جامهاش به کمرش بسته بود[11].
بعد از بازسازی کعبه نوبت نصب حجرالاسود رسید و از آنجا که نصب حجرالاسود توسط هر قبیلهای صورت میگرفت، برای آن قبیله امتیاز خاصی محسوب میگردید، لذا اختلاف قبایل مختلف با یکدیگر آغاز گردید و اگر ابو امیه بن مغیره نبود، نزدیک بود با یکدیگر وارد جنگ شوند. ابو امیه گفت: ای قریش! نخستین کسی که وارد مسجد میشود دربارۀ اختلافی که در میان شما پیش آمده است، داور قرار دهید. آنها پذیرفتند و منتظر ماندند تا چه کسی وارد مسجد خواهد شد. با ورود پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم همه گفتند: محمد امین است و داوری او را قبول داریم. رسول الله پارچهای خواست و حجرالاسود را با دستهای خود در آن گذاشت. سپس به سرداران قوم گفت: هر کدام گوشهای از پارچه را بگیرند و بلند کنند، آن گاه آن را با دستان خود در محلش قرار داد.
ارتفاع کعبه هجده ذراع شد و دروازهاش را چنان از زمین بلند کردند که با نردبان باید بالا میرفتند و بدین صورت از ورود سیل به داخل کعبه جلوگیری کردند و بر شش ستون چوبی سقف کعبه را زدند و چون متعهد شده بودند که با مال حلال کعبه را بازسازی کنند، لذا نتوانستند آن را به طور کامل بازسازی کنند و بخشی از حجر اسماعیل را متروک گذاشتند و فقط گرد آن دیوار کوچکی بنا کردند که نشانی از آن بماند[12].
1- کعبه نزد قریشیان از اهمیت و تقدسی خاص برخوردار بود و برای مقدس بودن کعبه همین کافی است که ابراهیم و فرزندش اسماعیل به دستور خدا اساس آن را بنا نهادند و پایههایش را بالا بردند تا اولین خانهای باشد که برای عبادت خداوند یکتا در زمین ساخته شده است.
2- به طور کلی کعبه چهار بار بازسازی شده است. نخستین بار ابراهیم علیه السلام آن را به کمک فرزندش، اسماعیل ساخت. مرتبۀ دوم قریش بنای آن را تجدید نمودند و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز در آن مشارکت داشت و مرتبۀ سوم در زمان یزید بن معاویه بر اثر اینکه حصین سکونی ابن زبیر را محاصره کرد تا تسلیم شود دچار آتشسوزی گردید و ویران شد. بنابراین ابن زبیر آن را بازسازی کرد و مرتبۀ چهارم در زمان عبدالملک بن مروان بعداز کشته شدن ابن زبیر بود که عبدالملک بن مروان کعبه را به همان بنای سابق قریش برگرداند که در زمان پیامبر بود؛ زیرا ابن زبیر کعبه را بلندتر نموده بود و شش ذراعی که در بنای قریش از آن بیرون مانده بود به آن اضافه نمود و برای کعبه دو دروازه ساخت. آنچه موجب توسعۀ کعبه توسط ابن زبیر گردید، حدیثی است که عایشه از پیامبر خدا روایت نموده بود که فرمود: «اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند، دستور میدادم که کعبه را به همان بنای قبلی بسازند و دروازهای از ناحیه مشرق و دروازهای از ناحیه مغرب برای آن میگشودم و آنها را به زمین میچسباندم؛ آن وقت کعبه به پایههای ابراهیم برمیگشت»[13].
3- حل اختلاف موفقیت آمیز و عادلانه که همه به آن راضی شدند و از جنگهای خونینی که در آستانۀ درگرفتن بود، جلوگیری کرد و همه قبیلهها آن را پذیرفتند و بدین صورت افتخار نصب حجرالاسود تنها به یک قبیله اختصاص نیافت و تدبیر و درایت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم برای حل این بحران دشوار و حل نشدنی تقدیرالهی بود. قریش نیز این حکمیت را پذیرفتند؛ زیرا میدانستند که محمد، امینی است که ستم نمیکند و از کسی طرفداری نمینماید و امین خانه و روحها و خونهاست[14].
4- واقعه تجدید بنای کعبه جایگاه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را در میان قریش افزود[15] و در این ماجرا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به دو امتیاز دست یافت: یکی افتخار حل اختلاف و جلوگیری از جنگ که انتظار میرفت بین قبیلههای قریش در بگیرد و افتخار دیگر نصب حجرالاسود که سران قریش برای کسب این افتخار به رقابت پرداخته بودند و خواست خداوند این بود تا نصب آن توسط پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم انجام گیرد[16].
5- در ماجرای تجدید بنای کعبه، حفاظت و توفیق کامل خداوندی را در سیرۀ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مشاهده میکنیم که چگونه توانست چنین بحران بزرگی را به سادهترین شیوه، حل نماید و این از نشانههای رسالتش بود؛ زیرا هدف رسالت ایشان، رسانیدن مردم به حقیقت از نزدیکترین راه و حل مشکلات با سادهترین و کاملترین شیوه بود و اما اینکه بر اثر بالا زدن جامهاش، بیهوش شد و به زمین افتاد، بیانگر اوج حیا و وقار آن حضرت حتی در ایام جوانی بود.
آمادگی مردم برای استقبال از نبوت محمد
حکمت الهی چنین خواسته بود که زمینۀ استقبال مردم از نبوت محمد را با شیوههای متعدد آماده نماید:
1- مژده پیامبران قبلی به رسالت محمد
ابراهیم دعا کرد و از پروردگارش خواست که در میان عربها پیامبری از خودشان مبعوث نماید، پس خداوند محمد را در اجابت دعای او به عنوان پیامبر فرستاد؛ چنانکه میفرماید:
﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١٢٩﴾ [البقرة: 129].
«پروردگارا در میان آنان پیامبری از خودشان برانگیز تا بر آنان آیات تو را تلاوت نماید و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد و آنان را تزکیه کند. همانا تو غالب و با حکمتی».
براساس آیههای قرآن، خداوند ظهور پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را در کتابهای آسمانی پیامبران گذشته مژده داده است؛ چنانکه میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٥٧﴾ [الأعراف: 157].
«(رحمت خدا را اختصاص میدهیم به) کسانی که پیروی میکنند از فرستاده و پیغمبر امی که (وصف او را) در تورات و انجیل نوشته مییابند. او آنان را به کار نیک دستور میدهد و از کار زشت باز میدارد و پاکیزهها را برایشان حلال مینماید و ناپاکیها را بر آنان حرام میسازد و بند و زنجیر (احکام طاقت فرسای قبلی) را که بر آنان بود بدر میکند و فرو میاندازد. پس کسانی که به او ایمان بیاورند و از او حمایت کنند و وی را یاری دهند و از نور پیروی کنند که به همراه او نازل شده است، بیگمان آنان رستگارانند».
عیسی علیه السلام از جمله پیامبرانی است که به نبوت محمد بشارت داده است؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِي ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٞ٦﴾ [الصف: 6].
«و خاطر نشان ساز زمانی را که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستادۀ خدا به سوی شما هستم و توراتی را که قبل از من آمده است، تصدیق میکنم و به پیغمبری که بعداز من میآید و نام او محمد است، مژده میدهم... اما هنگامی که آن پیغمبر (احمد نام) همراه با معجزات روشن و دلائل محکم پیش ایشان آمد، گفتند: این جادوی آشکاری است».
خداوند همۀ پیامبران را از بعثت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آگاه و به آنان دستور داده است که به پیروان خود بگویند: اگر زمان او را دریافتند به او ایمان بیاورند[17]؛ چنانکه فرموده است:
﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلنَّبِيِّۧنَ لَمَآ ءَاتَيۡتُكُم مِّن كِتَٰبٖ وَحِكۡمَةٖ ثُمَّ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مُّصَدِّقٞ لِّمَا مَعَكُمۡ لَتُؤۡمِنُنَّ بِهِۦ وَلَتَنصُرُنَّهُۥۚ قَالَ ءَأَقۡرَرۡتُمۡ وَأَخَذۡتُمۡ عَلَىٰ ذَٰلِكُمۡ إِصۡرِيۖ قَالُوٓاْ أَقۡرَرۡنَاۚ قَالَ فَٱشۡهَدُواْ وَأَنَا۠ مَعَكُم مِّنَ ٱلشَّٰهِدِينَ٨١﴾ [آل عمران: 81].
«به خاطر بیاور هنگامی را که خدا پیمان موکد از پیغمبران گرفت که چون کتاب و حکمت به شما دهم و پس از آن پیغمبری آید و آنچه را با خود دارید، تصدیق نماید، باید بر او ایمان بیاورید و وی را یاری دهید. (آن گاه) گفت: آیا اقرار دارید و پیمان مرا بر این کار پذیرفتید؟ گفتند: اقرار کردیم (و پذیرفتیم) گفت: پس گواه باشید و من هم از گواهانم».
نسخههای فعلی تورات و انجیل به جز تورات سامره و انجیل برنابا که قبل از اسلام وجود داشت و در اواخر قرن پنجم میلادی، انتشار و تلاوت آن را حرام نمود و نسخههای خطی به دست آمده از منطقه بحرمیت (دریای مرده) دستخوش تحریف قرار گرفتهاند و اقدام به حذف نام پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نمودند؛ چنانکه در انجیل برنابا عبارتهایی آمده که به صراحت اسم پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در آن ذکر شده است مانند آنچه در اصحاح چهل و یکم آمده است و متن عبارت چنین است: «فاحتجب الله وطردهما الـملاك میخاییل من الفردوس» «خداوند آنان را پوشاند و آن دو را فرشتۀ میخائیل از بهشت بیرون راند». «فلما التفت آدم رأي مکتوبا فوق الباب: لا اله الا الله محمد رسول الله». «وقتی آدم نگاه کرد، دید بالای در نوشته شده است: لا اله الا الله محمد رسول الله»[18].
ابن تیمیه میگوید: «این موضوع که اهل کتاب صفات محمد را در کتابهای گذشته میدانستهاند به تواتر از خودشان نقل شده است». سپس میگوید: «از شیوههای متفاوتی میتوان به مژدۀ پیامبران گذشته مبنی بر ظهور پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پی برد: اول از نوشتههای کتابهای موجود در دست اهل کتاب. دوم: براساس اعترافات مسلمانانی که قبلاً اهل کتاب بودهاند و بعضی از اهل کتاب نیز تصریح کردهاند که ذکر محمد در کتابهایشان آمده است. و ادعای ما مبنی بر صحت این موضوع، اظهاراتی است که از انصار مدینه به تواتر نقل شده است که همسایگان اهل کتابشان آنان را از مبعث پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم خبر میدادند و میگفتند: او پیامبر خداست و منتظر ظهورش بودند و میگفتند از میان ما ظهور خواهد کرد. وقتی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، انصار را به اسلام دعوت داد، فوراً ایمان آوردند و با او بیعت نمودند[19].
چنانکه در حدیث سلمه بن سلامه بدری آمده است که گفت: «ما همسایهای یهودی در بنی عبدالاشهل داشتیم. اندکی قبل از بعثت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در مجلس عبدالاشهل حاضر شد. سلمه میگوید: «من از همه کوچکتر بودم و چادری روی من بود که در آن به پهلو در کنار خانوادهام دراز کشیده بودم. آن یهودی از رستاخیز و قیامت و حساب و میزان و بهشت و دوزخ سخن گفت. حاضران که مشرک و بتپرست بودند به نظر آنها زنده شدن پس از مرگ چیز دشواری بود. گفتند و ای بر تو ای فلانی! به نظر تو چنین میشود که مردم پس از مرگشان در جهانی زنده میشوند که در آن بهشت و جهنم وجود دارد و سزای اعمالشان را میبینند؟ گفت: بله سوگند به ذاتی که به او سوگند خورده میشود که چنین است و گفت دوست دارم بزرگترین تنور دنیا برافروخته شود و سپس مرا داخل آن بیندازند و درش را ببندند و در عوض، فردای قیامت از آتش دوزخ نجات یابم.
گفتند: وای بر تو! نشانۀ آن چیست؟ گفت: نشانه آن پیامبری است که از این سرزمین مبعوث میشود و با دستش به سوی مکه و یمن اشاره کرد.
گفتند: کی او را میبینیم؟ سلمه میگوید او به من نگاه کرد، در حالی که من از همه کوچکتر بودم، گفت: اگر این پسر بچه عمری داشته باشد او را درخواهد یافت.
سلمه میگوید: دیری نگذشت تا اینکه خداوند پیامبرش را مبعوث کرد و آن یهودی در میان ما زنده بود پس ما به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ایمان آوردیم و او از روی سرکشی و حسادت به پیامبر کفر ورزید. ما گفتیم: و ای بر توای فلانی! تو همان کسی نیستی که در مورد پیامبر با ما سخن میگفتی؟ گفت: بله ولی هدفم این شخص نبود»[20].
ابن تیمیه رحمه الله میگوید: «من نسخههایی از زبور را دیدهام که به ذکر نام محمد و نبوت او تصریح شده است و نسخه دیگری از زبور را دیدم اما این موضوع را در آن نیافتم، پس ممکن است در بعضی از نسخهها چیزهایی از صفات پیامبر ذکر شده باشد که در نسخههای دیگر وجود ندارد»[21].
عبدالله بن عمرو رضی الله عنه صفت پیامبر خدا را در تورات بیان کرد و گفت: «... سوگند به خدا او همچنان که در قرآن توصیف شده، در تورات به همین صورت صورت وصف شده است». در تورات آمده است: «یا ایهــا النبی انا ارسلنا شاهدا ومبشرا و نذیرا وحرزا للامیین أنت عبدی ورسولی، سمیتك الـمتوکل، لیس بفظ ولا غلیظ ولا سخاب في الاسواق. ولا یدفع بالسیئه السئیه ولکن یعفو ویصفح ولن یقبضه الله حتی یقیم به الـمـلة العوجاء بان یقولوا: لا اله الا الله ویفتح به اعینًا عمیًا وآذانًا صمًـا وقلوبًا غلفًا»[22].
«ای پیامبر ما تو را گواه و مژده دهنده و بیم دهنده و محافظ امیها (بیسوادان) فرستادهایم؛ تو پیامبر و رسولم هستی؛ تو را متوکل نامیدهام؛ درشت خو و بدخو نیستی و نه در بازارها فریاد بر میآوری و در مقابل بدی، بدی نمیکنی؛ بلکه میبخشی و گذشت میکنی و خداوند تو را تا زمانی که ملت منحرف به وسیله تو هدایت یابند و لا اله الا الله بگویند و چشمهای کور، باز و گوشهای کر، شنوا و دلهای بسته باز و نفسهای شیطانی به مطمئنه تبدیل گردند، تو را از بین نخواهد برد».
کعب الاحبار میگوید: صفات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در تورات چنین است که محمد، پیامبر خداست. بداخلاق و درشت خو نیست و در بازارها فریاد بر نمیآورد و در مقابل بدی، بدی نمیکند؛ بلکه گذشت مینماید و میبخشد. امت او ستایشگرانند که خداوند را در هر مقام دنیوی، ستایش مینمایند و در بلندی تکبیر میگویند. پاچههای شلوارشان بلند و تا نصف ساق است و آنها اعضای خود را با آب وضو میشویند. صف آنها در نماز و صف آنها در جنگ یکی است. منادی آنان در فضای آسمانی ندا میدهد. در دل شب زمزمۀ نیایش آنان چون صدای زنبور عسل است. محل ولادتش مکه و محل هجرتش طابه و محل فرمانروائیاش شام خواهد بود»[23].
2- مژده دادن علمای اهل کتاب به نبوت محمد
سلمان فارسی در داستان معروف اسلام آوردنش از راهب عموریه وقتی که در آستانه مرگ قرار داشت نقل میکند که به سلمان گفت: «زمان پیامبری که با دین ابراهیم مبعوث میشود، فرا رسیده است. او در سرزمین عربها مبعوث خواهد شد و به سرزمینی که میان دو سنگلاخ قرار دارد و میان آن سنگلاخها درخت خرما وجود دارد هجرت مینماید. او دارای علایمی است که پوشیده نمیماند. هدیه را میپذیرید اما چیزی به عنوان صدقه قبول نمیکند. در میان شانههایش مهر نبوت وجود دارد؛ اگر میتوانی به آن سرزمین مسافرت نمایی، پس این کار را انجام بده»[24].
سپس سلمان خبر آمدنش به مدینه و حوادث دوران بردگی و دیدارش با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را در زمان هجرت و دادن غذایی به او به عنوان صدقه و خودداری کردن پیامبر از خوردن آن را بازگو میکند و میگوید: سپس به او غذایی به عنوان هدیه داد و پیامبر آن را خورد و پس از آن از دیدن مهر نبوت بین شانههایش و اسلام آوردنش حکایت میکند[25].
یکی دیگر از مواردی که به ظهور پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم دلالت میکند، مژدۀ دانشمندان و مردان بزرگ یهودی مبنی بر نزدیک بودن بعثت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم است که میتوان داستان ابی تیهان را ذکر نمود که او از شام بیرون آمد و به مدینه نزد بنی قریظه اقامت ورزید و دو سال قبل از بعثت وفات نمود و هنگام مرگش، به بنی قریظه گفت: ای گروه یهودیان! به نظر شما چه چیزی مرا از سرزمین شراب و نان به سرزمین فقر و گرسنگی یعنی حجاز آورد؟ گفتند: تو بهتر میدانی. گفت: من به این شهر آمدم و در انتظار ظهور پیامبر آخر الزمان بودم تا به او ایمان بیاورم.
این سخن میان یهودیان و دیگران شایع شد و یهودیان به اهل مدینه میگفتند: زمان پیامبری که اکنون مبعوث میشود، نزدیک شده است و ما به اتفاق او شما را مانند اقوام عاد و ارم خواهیم کشت[26] که این سخن بعداً سبب اسلام آوردن مردانی از انصار گردید و آنها میگفتند: «علاوه بر رحمت الهی و هدایت خداوندی از جمله چیزهایی که ما را به اسلام فرا خواند، مژده عالمان یهودی به ظهور پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بود. ما مشرک و بتپرست بودیم و آنها اهل کتاب بودند و دانشی داشتند که ما نداشتیم و همواره میان ما و آنها شر و فتنه برپا میشد و چون عملی را انجام میدادیم که نمیپسندیدند، میگفتند: زمان پیامبری که اینک مبعوث میشود، فرا رسیده است و ما همراه او شما را همچون اقوام عاد و ارم خواهیم کشت[27].
همچنین هرقل، پادشاه روم، وقتی که نامه پیامبر به دستش رسید گفت: «من از بعثت او آگاهی داشتم، اما گمان نمیکردم که او از شماست»[28].
3- اوضاع عمومی مردم در آن زمان
استاد ندوی اوضاع اعراب قبل از اسلام و سایر مردم را چنین خلاصه مینماید: فساد وضعیت مردم در نیمه قرن ششم میلادی بزرگتر از این بود که مصلحان و معلمان بتوانند به اصلاح آن قیام کنند؛ چون مشکل تنها این نبود که عقیدهای از عقاید و عادتی از عادتها اصلاح شود یا عبادتی از عبادتها پذیرفته شود یا جامعهای از جوامع اصلاح گردد؛ زیرا برای چنین اموری مصلحان و معلمانی در هر زمان و سرزمینی وجود داشته است؛ بلکه مشکل اساسی و مهم این بود که فرهنگ جاهلیت و بتپرستی خانه برانداز که در طول قرنها و روزگاران، نهادینه شده بود، ریشهکن گردد. جاهلیتی که تعالیم پیامبران و کوشش مصلحان در زیر آوارهای آن مدفون و ناپدید شده بود، نیاز به تأسیس ساختمان محکم و گستردهای داشت که تمام دنیا را در بربگیرد و پناهگاهی برای تمامی ملتها باشد و میبایست انسانی جدید ساخته شود که در همه چیز با انسان گذشته فرق داشته باشد؛ گویی تازه به دنیا آمده است و یا از نو میخواهد زندگی را آغاز کند. خداوند میفرماید:
﴿أَوَ مَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلۡكَٰفِرِينَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٢٢﴾ [الأنعام: 122].
«آیا کسی که مردهای بوده است و ما او را (با دادن ایمان و قرآن) زنده کردهایم و نوری فرا راه او داشتهایم که در پرتو آن، میان مردمان راه میرود، مانند کسی است که در تاریکیها فرو رفته است و از آن تاریکیها نمیتواند بیرون بیاید. همان گونه اعمال کافران در نظرشان زیبا جلوه داده شده است».
موضوع و هدف اساسی، ریشه کن کردن فساد و بتپرستی و از بیخ کندن آن بود؛ به گونهای که اثری از آن باقی نماند و به جای آن عقیده توحید در اعماق دل و جان انسانها چنان غرس گردد که بالاتر از آن در تصور نگنجد و در نتیجۀ آن انسانی ساخته شود که گرایش به راضی کردن خدا و پرستش او و خدمت به انسانها و حق طلبی بر هر خواهش و گرایش دیگر غالب گردد و انسانی باشد که با هر نوع شهوت مبارزه کند و خلاصه اینکه قضیه اساسی نه تنها نجات بشری بود که کاملاً خود را برای خودکشی و سقوط در جهنم دنیا و آخرت آماده کرده بود؛ بلکه میبایست انسان را به راهی رهنمون میساخت که گام نهادن در آن سعادتی است که عارفان مؤمن به خدا از آن بهرهمند میشوند و پایان آن بهشت جاویدانی است که به پرهیزگاران نوید داده شده است[29] و در این مورد هیچ تصویری گویاتر و رساتر از این گفتار الهی نیست که در مقام منت و احسان در مورد بعثت پیامبر فرموده است:
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَاۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٠٣﴾ [آل عمران: 103].
«و همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرق نشوید و نعمت خدا را یاد بیاورید آن گاه که با یکدیگر دشمن بودید، پس خدا بین دلهایتان محبت ایجاد نمود و به وسیلۀ نعمت خدا برادرانی شدید و همچنین بر لبۀ پرتگاهی از آتش بودید، پس خدا شما را از آن نجات داد. بدین صورت خداوند، نشانههای خود را برای شما بازگو مینماید تا راهیاب شوید».
4- دلایل قبل از بعثت مبنی بر نبوت پیامبر اکرم
از جمله نشانههایی که پیش از نبوت او به عنوان مقدمهای بر نبوتش گواهی میداد، سلام گفتن سنگ به ایشان بود؛ چنانکه از جابر بن سمره روایت است که گفت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «سنگی را در مکه میشناسم که قبل از اینکه به پیامبری مبعوث شوم بر من سلام میکرد، من آن را اکنون میشناسم»[30].
همچنین خوابهای راستین از جمله نشانههای پیش از نبوت ایشان بود. خوابهای راستین، اولین بخش از وحی بود که برای او پدیدار شد و او خوابی نمیدید مگر اینکه مانند سپیده صبح تحقق مییافت[31].
قبل از بعثت، گوشهنشینی و خلوت گزینی برای عبادت بیش از همه چیز، مورد علاقۀ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بود. به غار حرا، که کوهی واقع در ناحیه شمال غربی مکه است، میرفت و آنجا خلوت میگزید و چند شب را در آن جا با عبادت میگذراند. گاهی ده شب و گاهی بیشتر تا یک ماه به خلوت گزینی و عبادت در غار حرا مشغول میشد و سپس به خانهاش باز میگشت و دیری نمیگذشت که باز توشهاش را جمع مینمود تا به خلوت گزینی دیگری برود و به غار حرا برمیگشت و این چنین کار او ادامه داشت تا وحی بر اونازل گردید[32].
[1]- رساله الانبیاء، عمر احمد عمر، ج 3، ص 27.
[2]- مواقف تربوییه، ص 56.
[3]- السیرة النبویة، ابی فارس، ص 122.
[4]- رسالة الانبیاء، ج 3، ص 28.
[5]- السیرة النبویة، ابی فارس، ص 122.
[6]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 1، ص 122 – 123.
[7]- فقه السیرة، غزالی، ص 75.
[8]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 1، ص 223 – 224.
[9]- فقه السیرة، غزالی، ص 78.
[10]- فقه السیرة النبویة، بوطی، ص 53 - 54.
[11]- البخاری، کتاب الحج، شماره 1583.
[12]- وقفات تربویه، ص 57 - رسالة الانبیاء، عمر احمد عمر، ج 3، ص 29 – 30.
[13]- البخاری، کتاب العلم، شماره 126.
[14]- السیرة النبویة، ابی فارس، ص 125.
[15]- السیرة النبویة الصحیحة، عمری، ج 1، ص 116.
[16]- السیرة النبوی، ابی فارس، ص 125 - 126.
[17]- دراسة تحلیلیة لشخصیة الرسول محمد، ص 101 - 102.
[18]- السیرة النبویة الصحیحة، عمری، ج 1، ص 118.
[19]- الجواب الصحیح، ابن تیمیه، ج 1، ص 340.
[20]- صحیح السیرة النبویة، ابراهیم العلی، ص 31.
[21]- الجواب الصحیح، ج 1، ص 340.
[22]- البخاری، کتاب التفسیر، شماره 4838.
[23]- صحیح السیرة النبویة، ص 30.
[24]- السیرة النبویة، ابن کثیر، ج 1، ص 300.
[25]- السیرة النبویة الصحیحة، عمری، ج 1، ص 122.
[26]- دراسة تحلیلیه، محمد قلعجی، ص 107.
[27]- ابن هشام با سند حسن، ج 1، ص 231.
[28]- صحیح السیرة النبویة، ص 146.
[29]- الاساس في السنة وفقها السیرة النبویة، سعید حوی، ج 1، ص 180 - 181.
[30]- مسلم فی الصحیح، کتاب الفضائل، باب فضل نسب النبی وتسلیم الحجر علیه قبل النبوة، شماره 2277.
[31]- البخاری، کتاب بدء الوحی، شماره 3.
[32]- فقه السیرة النبویة، بوطی، ص 60.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر