فصل سوم
پاکسازی منطقه از وجود دشمنان تحریککننده
سریۀ عبدالله بن عتیک رضی الله عنه برای قتل سلام بن ابیالحقیق
ابورافع سلام بن أبی الحقیق از یهودیان بنی نضیر و از دشمنان سرسخت اسلام بود که همواره اعراب را بر ضد دولت اسلامی بر میانگیخت. او از کسانی بود که در آمادهسازی زمینۀ جنگ احزاب نقش مهمی داشت. بنابراین، وجود این شخص برای اسلام خطرساز بود و باید با او برخورد قاطعی صورت میگرفت[1].
1- رهسپار شدن سریۀ عبدالله رضی الله عنه به سوی خیبر و ورود به آن
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مردانی از انصار را به فرماندهی عبدالله بن عتیک رضی الله عنه به سوی ابورافع فرستاد. ابورافع در خیبر، قلعهای داشت (که به احتمال قوی درمیان چندین قلعه در یک چهار دیواری قرار داشتند) عبدالله رضی الله عنه و همراهانش هنگام غروب آفتاب به آنجا رسیدند. او به همراهانش گفت: شما بنشینید، من نزد دربان میروم و سعی میکنم وارد قلعه بشوم. عبدالله رضی الله عنه در همان نزدیکی وانمود کرد که برای قضای حاجت نشسته است. وقتی چشم دربان به او افتاد، گفت: ای بنده خدا، اگر قصد ورود را داری، زود باش؛ چرا که میخواهم دروازه را ببندم. عبدالله رضی الله عنه در حالی که چادرش را برخود پیچیده بود، وارد شد و در گوشهای به کمین نشست تا اینکه دربان، درب را بست و کلیدها را به میخی آویزان کرد. عبدالله رضی الله عنه در فرصتی مناسب، کلیدها را برداشت و در را گشود[2].
ابوعتیک رضی الله عنه و همراهانش وارد قلعه شدند و در انتظار فرصت مناسبی برای قتل این یهودی خبیث بودند؛ چنانکه در صحیح بخاری آمده است که عبدالله بن عتیک رضی الله عنه میگوید: مردانی تا پاسی از شب نزد ابورافع بودند و از هر دری سخن میگفتند. او در بالا خانۀ منزلش بود. بعد از اینکه همراهانش او را تنها گذاشته و رفتند، من بالا رفتم و دروازهها را یکی بعد از دیگری میبستم تا اینکه نزدیک او رسیدم. او در خانهای تاریک در کنار همسرش خوابیده بود. به خاطر اینکه بدانم که کجا خوابیده است، صدایش کردم و گفتم: ابورافع! گفت: تو کی هستی؟ عبدالله رضی الله عنه میگوید: من با شمشیرم بر او حمله کردم، اما چون ترسیده بودم، شمشیرم به او اصابت نکرد. او فریاد برآورد و من از اتاق بیرون آمدم. و بعد از اندکی درنگ دوباره برگشتم و با تغییر صدا گفتم: ابورافع چه خبر است؛ چرا فریاد بر میآوری؟ گفت: مادرت به عزایت بنشیند، اکنون کسی با شمشیر بر من حمله کرد. عبدالله رضی الله عنه میگوید: من فوراً ضربهای با شمشیر خود به او زدم و او را از پای در آوردم، ولی هنوز کاملاً نمرده بود. بنابراین، زبانۀ شمشیر را روی شکمش گذاشتم و آن را فشار دادم، تا اینکه دانستم که مرده است؛ سپس دروازهها را یکی بعد از دیگری گشودم و چون متوجه پلۀ آن ساختمان نگردیدم، افتادم و ساق پایم شکست. عمامهام را باز کردم و با آن پای خود را محکم بستم و به راه افتادم تا این که به دروازۀ قلعه رسیدم. با خود گفتم: از اینجا بیرون نمیشوم تا اینکه مطمئن گردم که او را کشتهام. بامدادان صدایی شنیدم که از بالای دیوار قلعه خبر مرگ تاجر بزرگ حجاز را اعلام میدارد.
ابوعتیک رضی الله عنه میگوید: از آنجا به راه افتادم و به همراهان خود پیوستم و گفتم: ابورافع کشته شد، هر چه سریعتر اینجا را ترک کنیم. به راه افتادیم و خود را نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم رساندیم. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: پایت را پهن کن. آن گاه دست مبارکش را بر آن کشید و پایم چنان خوب شد که هرگز احساس درد نکردم[3]. و در روایت دیگری از بخاری آمده است که عبدالله رضی الله عنه میگوید: بار دوم نیز موفق به قتل او نگردیدم و فریاد کشید و خانوادهاش نیز بیدار شد؛ سپس بار سوم با تغییر صدا و گویا که به کمکش آمدهام گفتم: ابورافع! اینجا چه خبر است؟ و در حالی که به پشت خوابیده بود، شمشیرم را در شکمش فرو بردم[4].
در کتابهای سیره ذکر شده است که همسر ابورافع برخاست و فریاد بر آورد. عبدالله خواست او را نیز از پای در آورد، اما از آنجا که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از کشتن زنان و کودکان نهی کرده بود، از این کار منصرف شد[5]. همچنین روایتهای برخی از کتابهای سیره حاکی از آن است که تمامی همراهان عبدالله در قتل ابی رافع شرکت داشتهاند و هر یک مدعی بوده است که او ضربۀ نهایی را زده است.
1- تمامی افراد این سریۀ، از طائفۀ خزرج بودند. و با این کار میخواستند با برادران اوسی خود که کعب بن اشرف را کشته بودند، به رقابت بپردازند؛ زیرا سعی و تلاش هر کدام از این دو طائفه این بود که در راه خیر و اعتلای نام خدا از دیگری سبقت بگیرد و این رقابت و مسابقه برای کسب مال دنیا نبود؛ بلکه هدف آنان کسب رضایت خدا و پیامبرش صل الله علیه و آله و سلم و رسیدن به سعادت ابدی و اخروی بود[6].
کعب بن مالک رضی الله عنه میگوید: یکی از نعمتهایی که خداوند پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را ازآن بهرهمند ساخت، رقابتی بود که دو طائفۀ اوس و خزرج به آن میپرداختند. آنها دائماً در خدمت به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و اسلام با همدیگر به رقابت میپرداختند؛ به گونهای که هر اقدامی که قبیلۀ خزرج برای خدمت به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و اسلام انجام میداد، قبیلۀ اوس نیز در صدد اجرای آن امر بر میآمدند[7].
2- اهمیت یادگیری زبان دشمن: از آنجا که عبدالله رضی الله عنه زبان و لهجۀ مخصوص یهودیان را میدانست، توانست وارد قلعه بشود؛ سپس وارد خانۀ ابورافع گردید و او و همسرش را صدا زد و آنها نیز او را بیگانه تصور نکردند. پس شایسته است که مسلمانان و به ویژه کسانی که مسئولیت اطلاعرسانی را بر عهده دارند، زبان بیگانگان و به خصوص زبان دشمنان خود را بیاموزند تا براساس نقشه و طرحی اساسی، لشکر اسلام را ساماندهی نمایند[8].
3- رمز موفقیت عبدالله بن عتیک رضی الله عنه در قتل ابورافع: موارد زیر را میتوان از مهمترین عوامل موفقیت عبدالله رضی الله عنه برشمرد: یکی اینکه تنها وارد قلعه شد، دیگری اینکه توانست حساسیت دربان را بدون اینکه با او روبرو شود؛ بلکه به بهانۀ قضای حاجت پشت بهسوی او کرده بود، از بین ببرد و همچنین اینکه در گوشهای کمین کرد و جای آویزان کردن کلیدهای دروازه را مشخص کرد و بعداً در فرصتی مناسب به آنها دسترسی پیدا نمود[9].
4- عنایت ویژۀ خدا نسبت به اولیاء خود: چنانکه این صحابی بزرگوار بعد از انجام مأموریت موفقیتآمیز، دچار سانحه گردید و پایش شکست. آن گاه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم دست مبارکش را بر پای او کشید که بر اثر آن پایش به حالت سابق خود برگشت و گویا اصلاً دچار سانحه نشده بود[10].
5- ابن حجر میگوید: از جمله فوائد این حدیث میتوان، جواز ترور مشرکی که دعوت اسلام به او رسیده است، ولی بر شرک خود اصرار میورزد و همچنین کشتن کسی که با دست و زبان و مال خود علیه پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم به تبلیغات میپردازد و نیز جواز تجسس از اهل حرب و گفتن سخن مصلحتآمیز و تعرض افراد کم علیه دشمن زیاد استنباط نمود[11].
6- عبدالله بن انیس رضی الله عنه با اینکه از پیشگامان انصار و از نخستین مجاهدانی بود که اسلام را پذیرفت و از شرکتکنندگان در بدر بود و در جهت هر دو قبله نماز خوانده بود. به جای اینکه فرمانده این سریه باشد، همانند یکی از سربازان این سریه، به ادای مسئولیت میپرداخت و او کسی است که به تنهایی برای کشتن سفیان بن خالد هذل مأموریت یافت.
سفیان که در نزدیکی مکه سکونت داشت، سرگرم تدراک نیرو برای حمله به مدینه بود. عبدالله بن انیس رضی الله عنه او را در شهر و دیار و داخل خیمهاش به قتل رساند و بعد از آن فرار نمود و نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم برگشت؛ پس با وجود اینکه خصوصیات یک قهرمان در وجود او نهفته بود، اما پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم او را فرمانده این سریه جهت قتل ابورافع تعیین نکرد.
بنابراین، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از این عمل، هدف تربیتی مهمی را دنبال مینمود که نمیتوان برای آن همانندی پیدا نمود؛ چرا که طبق قوانین حاکم در امور نظامی دنیا، پستهای نظامی به افرادی واگذار میگردد که از سابقۀ بیشتری برخوردار باشند، اما روش تربیتی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با روش دیگران متفاوت است. او با قرار دادن فرماندهان و قهرمانان بزرگ، تحت سرپرستی افرادی دیگر، در این صدد بود تا فرماندهان دیگری بسازد که آنان با استفاده از تجربۀ اینها، عملاً فرماندهی را تمرین بکنند؛ چنانکه بارها اتفاق افتاده است که ابوبکر و عمر رضی الله عنهم همانند دو سرباز عادی در لشکرهای بزرگ، انجام وظیفه کردهاند[12].
سریۀ عبدالله بن رواحه رضی الله عنه به سوی یسیر بن رِزام یهودی
در شوال سال ششم هجری پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم اطلاع یافت که امیر یهودیان خیبر، یسیر بن رزام، در تلاش است تا یهودیان شمال و همچنین مشرکان و طوایف غطفان را متحد سازد و به مدینه حمله نماید. لذا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم عبدالله بن رواحه رضی الله عنه را به سرکردگی سی سواره نظام که عبدالله بن انیس رضی الله عنه نیز درمیان آنان بود به خیبر فرستاد. آنها نزد یسیر رفتند و گفتند: ما را پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم دنبال تو فرستاده است و میخواهد تو را امیر خیبر بنماید. او پذیرفت و با سی نفر از قومش به اتفاق عبدالله رضی الله عنه و همراهانش راهی مدینه شد؛ بدین صورت که دو نفر بر یک مرکب سوار شدند. یک یهودی و یک مسلمان و یسیر پشت سر عبدالله بن انیس رضی الله عنه سوار بود. در مسیر راه یسیر از رفتن نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پشیمان گردید. بنابراین، دست به شمشیر عبدالله بن انیس رضی الله عنه برد، اما عبدالله رضی الله عنه متوجه این موضوع گردید و فوراً شمشیر را به دست گرفت و ضربهای به پای او زد و آن را شکست. یسیر با عصای سرکجی که داشت، ضربۀ محکمی بر سر عبدالله رضی الله عنه زد و سرش را زخمی کرد. بدین ترتیب هر یک از مسلمانان به فرد یهودی ای که با او سوار بود، حمله کردند و آنها را کشتند. و از بین آنها، یک نفر که فرار نمود، جان سالم بدر برد.
هنگامی که مسلمانان نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بازگشتند، آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم بر زخم عبدالله بن انیس رضی الله عنه آب دهان انداخت که بر اثر آن بهبود یافت[13].
1- پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در این صدد بود که با مذاکره، به قتل و خونریزی با یهودیان خاتمه دهد، اما از آنجا که دلهای یهود، همواره مملو از کینهتوزی و مسلمانان است، آنها با اقدامات نابخردانۀ خود، مسیر مذاکرات را به قتل و خونریزی تبدیل نمودند و نقشهای کشیدند که سرانجام خود قربانی آن شدند.
2- سال ششم هجری سالی پر عملیات بود؛ به گونهای که در تمامی ماههای این سال، یک یا چند سریه برای سرکوبی دشمن و یا متلاشی نمودن گردهمآیی آنها و یا ترور سران کفر، اعزام میگردید و شعار مسلمانان این بود: ما به جنگ آنها میرویم و آنان هرگز به جنگ ما نخواهند آمد.
بدین صورت حزب خدا پیروزمندانه در حالی که نام خدا و پرچم دین خدا را در دست داشت و حامل ارزشهای جاودانه و بلندی بود، پیش میرفت و با هر طاغوتی که مانع پیشروی او میگردید، به مبارزه میپرداخت. بنابراین، تمامی اعمال آنان برای کسب رضایت پروردگار انجام میگرفت و آنان از نظر فکری، نظامی، سیاسی، اخلاقی و دینی به مرحلۀ والایی رسیده بودند[14].
[1]- قراءة سیاسیة للسیرة، النبویة، محمد قلعجی، ص212.
[2]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الاصلیة، ص 465.
[3]- بخاری مغازی، باب قتل ابی رافع، ج 5، شماره 4039.
[4]- همان، ص 34، شماره 4040.
[5]- شرح المواهب اللدنیه، ج 2، ص 168.
[6]- التاریخ الاسلامی، ج 6، ص 177.
[7]- السیرة النبویة، ابن حشام، ج 6، ص 177.
[8]- الصراع مع الیهود، ج 1، ص 191.
[9]- همان، ص 192-193.
[10]- البخاری، المغازی، شماره 4029.
[11]- فتح الباری، ج 7، ص 345.
[12]- التربیة القیادیة، ج 4، ص 148.
[13]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 477.
[14]- التربیة القیادیة، ج 4، ص 189-192.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر