هجرت مسلمانان به مدینه از نظر اقتصادی وظیفۀ دولت نوپای اسلامی را دشوارتر و سنگینتر مینمود بنابراین، رهبری امت برای حل این بحران راههای متعدد و شیوههای گوناگونی اندیشید. به عنوان مثال برقراری پیمان اخوت و برادری میان مهاجران و انصار و ساختن صفه در کنار مسجد نبوی برای جای دادن بیشترین تعداد ممکن فقرای مهاجران، کوششهایی در این راستا بود و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به بررسی اوضاع اقتصادی مدینه پرداخت و به این نتیجه رسید که قدرت اقتصادی در اختیار یهودیان است و بازارهای تجاری مدینه و داراییهای آن از آن آنان میباشد. بنابراین، آنان در نرخگذاری و ارائه کالاها به دلخواه خود عمل میکنند و کالاها را احتکار مینمایند و از نیازمندی مردم بهرهبرداری میکنند. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در صدد برآمد تا به هر نحو ممکن بازاری برای مسلمانان ایجاد کند تا با یهودیان در به دست آوردن ثروت و اقتصاد رقابت کنند و در این بازار، آداب اسلام و ارزشهای اخلاقی آن، در عالم تجارت آشکار گردد؛ پس برای این منظور در غرب مسجد نبوی، مکانی تعیین کرد و فرمود: «این، بازار شماست؛ پس دچار کمبود نخواهید شد و بر آن مالیاتی تحمیل نخواهد گردید»[1].
بازار در صدر اسلام وسیع و پررونق بود و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به بازار توجه داشت و با مراقبت و اِشراف بر آن، سرپرستی آن را به عهده داشت و برای آن قواعد و مقرراتی وضع نمود و آدابی تعیین کرد و آن را از بسیاری از داد و ستدهای جاهلی که با فریبکاری و کلاهبرداری همراه بود پاک کرد، همان گونه که آن حضرت زمینۀ داد و ستد و تجارت در بازار را برای همه به صورت یکسان فراهم ساخته بود[2].
آن حضرت آداب برای رونق بازار و مصون ماندن آن و جلوگیری از هتک حرمت آن آداب متعددی برای بازار مدینه به صورت ریشهدار تعیین کرد تا الگویی برای بازارهای امت در گذر دوران و زمانها باشد. از بازاری که رسول خدا آن را رهبری میکرد، میتوانیم مجموعهای از آداب را استنباط کنیم که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به هنگام وارد شدن به بازار و اشراف بر آن و پیگیری روند معاملات در آن امر میکرد یا از آن نهی میفرمود. رسول خدا منکری را نمیدید مگر اینکه آن را تغییر میداد و دور مینمود و هیچ معروفی را نمیدید مگر آنکه به تثبیت بیشتر پایههای آن میپرداخت و آن را تشویق مینمود که بر آن مواظبت شود و پایبند آن باشند و تمامی این موارد را از توجیهات وتعلیمات پروردگارش فرا میگرفت؛ خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾ [النجم: 3-4].
«و از روی هوا و هوس سخن نمیگوید. آن جز وحی و پیامی نیست که وحی و پیام میگردد».
برخی از این آداب عبارتند از:
1-سنت است کسی که وارد بازار میشود در ابتدا ذکر خدا را نماید و حمد و ستایش او را بگوید؛ زیرا آن حضرت فرمود: هرکس وارد بازار شده، بگوید: «لا اله الا الله وحده لاشریك له، له الـملك وله الحمد، یحیی ویمیت وهو حی لایموت، بیده الخیر وهو علی کل شیء قدیر» «هیچ معبودی جز خدا نیست؛ او یگانه است و شریکی ندارد؛ پادشاهی از آن اوست و ستایش زیبندة اوست؛ زنده میکند و میمیراند و او زنده است و نمیمیرد و او بر هر چیزی تواناست». کسی که این را بگوید، خداوند برای او هزار نیکی مینویسد و هزار بدی از او دور مینماید و بر درجات او هزار درجه بالا میبرد و برایش خانهای در بهشت میسازد[3].
بازار را به طور ویژه ذکر نمود؛ چراکه بازار محل غفلت از ذکر خدا و مشغول شدن به تجارت است؛ پس بازار جای تسلط شیطان و مرکز لشکریان شیطان است و ذکر در چنین مکانی به معنی مبارزه با شیطان است و لشکریانش را شکست میدهد؛ پس هر کس این را بگوید سزاوار پاداشی است که ذکر گردید[4].
2- برای کسی که وارد بازار میشود، مکروه است که با دعوا و جر و بحث صدایش را بلند کند: در باب صفات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمده است: «او درشتخو و بداخلاق نبود و در بازارها سروصدا نمینمود ودر مقابل بدیی که دیگران به او روا میداشتند، بدی نمیکرد؛ بلکه آنان را میبخشید و از آنان گذشت مینمود»[5].
سروصدا نمودن فطرتاً امری مذموم و زشت محسوب میگردد؛ حال اگر این امر در بازار که محل تجمع اقشار مختلف مردم است، رواج پیدا نماید، حکم آن چه خواهد بود؟[6].
3- پرهیز از عملی که باعث انزجار مردم باشد.
چنانکه فرمود: «از دو چیزی که نفرین را در پی دارد، پرهیز کنید؟ گفتند: آن دو چیز که باعث لعنت و نفرین میگردند؛ چه چیزهایی هستند؟
فرمود: کسی که در راه مردم یا در سایۀ آنها قضای حاجت میکند»[7].
4- پرهیز از حمل سلاح.
رسول خدا فرمود: «هرگاه یکی از شما در مسجد یا بازار ما عبور کرد و تیری همراه داشت، باید تیغۀ آن را نگاه دارد یا فرمود: آن را نگاه دارد تا به یکی از مسلمانها برخورد نکند»[8].
5- دستور پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مبنی بر وفا نمودن به پیمانها؛ عهدها و سایر قراردادها و برحذر داشتن از شکستن عهد و پیمان یا خیانت کردن؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَيۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡكِيدِهَا وَقَدۡ جَعَلۡتُمُ ٱللَّهَ عَلَيۡكُمۡ كَفِيلًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ٩١﴾ [النحل: 91].
«به پیمان خدا وفا کنید، هرگاه که پیمان بستید و سوگندها را پس از تأکید نشکنید؛ در حالی که خدا را آگاه و گواه خود گرفتهاید. بیگمان خدا میداند آنچه را که میکنید».
6- آسانگیری و سهولت در خرید و فروش و انواع تجارت
آن حضرت فرمود: «خداوند بر بندهای رحم کند که وقتی میفروشد دست و دل باز و با گذشت است و وقتی خرید میکند با گذشت و دست و دل باز است و هرگاه قرض خود را میگیرد، نیز چنین است»[9].
7- راستگویی و ابراز حقیقت و دوری از پنهان کاری
موارد ذکر شده از مهمترین آدابی است که باید در معاملات مردم رواج داشته باشد. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم تاجری را که در معاملهاش راستگو و در گرفتن و دادن، امانتدار است، ستوده و فرموده است که او در روز قیامت با پیامبران و صدیقان و شهدا حشر میشود و اینها بهترین همراهان هستند[10].
8- پرهیز از سوگندهای دروغین
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: سوگند، کالا را به فروش میرساند و فایده را از بین میبرد و در عبارتی آمده است: برکت آن را از بین میبرد[11].
همچنین آن حضرت فرمود: از سوگند خوردن زیاد در خرید و فروش بپرهیزید؛ چراکه سوگند، کالا را به فروش میرساند، اما برکت و سود را از بین میبرد[12].
پس کسی که سوگند میخورد و کالای خود را به فروش میرساند، با این عمل، برکت مال اوسلب میشود و داراییاش به تدریج از بین خواهد رفت و مالش تلف میگردد یا دزدیده میشود یا میسوزد یا غرق یا به زور گرفته میشود و یا غارت میگردد و یا پیش آمدهایی رخ میدهد از قبیل بیماری و غیره که داراییاش در آن راه صرف میشود[13].
اینها برخی از آداب و رهنمودهای نبوی بود که به آداب تعامل در بازار اسلامی مربوط بود که اثر بزرگی در آبادانی بازارهای مسلمانان و ضعیف شدن بازارهای یهودیان داشت و بدین وسیله مسلمانان توانستند بر اقتصاد مدینه مسلط شوند و در آن به دلخواه خود عمل کنند و با این شیوه و نگرش، یهودیان را درامری که مهمترین تخصص آنها بود، شکست دادند[14].
این تعالیم و آداب تنها به این شکل منحصر نماند؛ بلکه با توسعه و گسترش دولت اسلامی و برقراری قوانین در جامعۀ اسلامی تحول یافت و تجارت براساس دانش و فقه و اصولی خاص بنیانگذاری گردید. و با توجه به چنین معیاری عمر رضی الله عنه گفت: «در بازار ما کسی معامله نکند، مگر اینکه در دین آگاهی داشته باشد»[15].
بازارها در اسلام از آنجا که از نظر مالی و اقتصادی در زندگی مردم نقشی مهم ایفا مینماید و مکان و محل معامله کردن و مبادلات تجاری بین مردم است و از این طریق هر فرد امور زندگی و نیازهای ضروری و لوازمات ویژه و عمومیاش را تأمین میکند، از جایگاهی والا و اهمیتی خاص برخوردار است و بر این اساس پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در مورد بازار توجیهاتی ارائه داد[16].
قرآن کریم نیز از آفت اقتصادی و اجتماعی خطرناک دیگری که بر دین و دنیای مردم حاکم گردیده است و بر آن اثر گذاشته، سخن گفته است و آن کم کردن ترازو و پیمانه است و این عمل با شوه و اسلوب انصاف که خداوند به آن دستور داده است تا مردم بر آن اساس معاملههای خویش را تنظیم نمایند، مخالف و متضاد است؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِيزَانَۗ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِيبٞ١٧﴾ [الشورى: 17].
و میزان عدالت است[17] و ترازوها و پیمانهها وسیلهها و آلتهایی برای اقامه عدل میباشند بنابراین، خداوند فرمان داده است تا به تمام و کمال داده شوند و از کم کردن در آن نهی کرده است؛ چنانکه میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡيَتِيمِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥۚ وَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ لَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۖ وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰۖ وَبِعَهۡدِ ٱللَّهِ أَوۡفُواْۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ١٥٢﴾ [الأنعام: 152].
«به مال یتیم جز به نحو احسن نزدیک مشوید تا آن گاه که یتیم به رشد کامل خود میرسد و پیمانه و ترازو را به تمام و کمال و دادگرانه مراعات دارید و ما هیچ کسی را به انجام چیزی جز به اندازۀ تاب و توانش موظف نمیسازیم و هنگامی که سخنی گفتید، دادگری کنید هرچند از خویشاوندان باشد و به عهد و پیمان خدا وفا کنید. اینها چیزهایی هستند که خداوند شما را به رعایت آنها توصیه میکند تا اینکه متذکر شوید و پند گیرید».
و خداوند میفرماید:
﴿وَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ إِذَا كِلۡتُمۡ وَزِنُواْ بِٱلۡقِسۡطَاسِ ٱلۡمُسۡتَقِيمِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلٗا٣٥﴾ [الإسراء: 35].
«و هنگامی که چیزی را به پیمانه میزنید، آن را به تمام و کمال پیمانه کنید و برتر از وی درست بکشید که این کار سرانجام بهتر و نیکوتری دارد».
و خداوند کسانی را که پیمانه و ترازو را کم میدهند، به هلاکت تهدید کرده است و میفرماید:
﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ١ ٱلَّذِينَ إِذَا ٱكۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ يَسۡتَوۡفُونَ٢ وَإِذَا كَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ يُخۡسِرُونَ٣ أَلَا يَظُنُّ أُوْلَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤ لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ٥﴾ [المطففین: 1-5].
«وای به حال کاهندگان؛ کسانی که وقتی برای خود میپیمایند، به تمام و کمال و افزون بر اندازه لازم دریافت میدارند و هنگامی که برای دیگران میپیمایند یا وزن میکنند، از اندازۀ لازم میکاهند. آیا اینان گمان نمیبرند که دوباره زنده میگردند در روز بسیار بزرگ و هولناکی؟».
همچنین اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم براساس آیههای موجود دربارۀ حضرت شعیب به این نتیجه رسیدند که کم کردن ترازو و پیمانه، دوری گزیدن از برنامه الهی و مخالفت با دستورات خداوندی است و این امر موجبات نارضایتی و خشم خداوند جبار و عذاب او را در دنیا و آخرت فراهم میآورد و موجب زیان رساندن به مردم را فراهم میآورد؛ چراکه بر سختیها و افزایش قیمتها میافزاید و در نتیجه مردم در تنگنا قرار میگیرند بنابراین، دولت اسلامی در مدینه با آن به مبارزه برخاست[18].
کم کردن ترازو و پیمانه یکی از اسبابی بود که به هلاک شدن قوم شعیب انجامید. خداوند متعال میفرماید:
﴿كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَآۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّمَدۡيَنَ كَمَا بَعِدَتۡ ثَمُودُ٩٥﴾ [هود: 95].
«بدانگونه که انگار هرگز از ساکنان آن دیار نبودهاند. هان! نابود باد قوم مدین همان گونه که قوم ثمود نابود شدند».
داستان شعیب و قومش علاوه بر اینکه یکی از برنامههای نبوی بود در تربیت اصحاب نیز مؤثر واقع گردید.
بنابراین، آنان انحراف از برنامۀ خداوندی را به منزلۀ هلاکت و نابودی میدانستند؛ چراکه شمولیت و فراگیری این دین، تمام شئون زندگی آنان را در برمیگرفت.
برنامۀ الهی از طریق بیان قصههای قرآنی به حل مشکلات اقتصادی پرداخت تا مردم وضع حاکم در جامعه را امری طبیعی تلقی نمایند و از اقوام گذشته عبرت بگیرند و این برنامه نیز به قوانین عبادی که اثر بزرگی در ساختار ساماندهی تربیتی دارد پرداخت و خداوند عزوجل نیز نصرت و یاری خویش را نصیب این امت نمود و در تمامی مراحل زندگی آنان، برنامههای خاص خویش را فرستاد تا آنان را برای برعهده گرفتن امانت و رساندن رسالت آماده گردند و از نظر این دولت انجام امور کوچک و بزرگ فرقی نداشتند؛ چراکه تمامی این امور برای بلند شدن بنای آن و سربلند و استوار ایستادن آن در برابر فشارهایی که احتمال رویارویی با آن میرفت، انجام میشدند و از جمله این شعائر عبادی که در دو سال اول هجرت فرض شد زکات، فطریه و روزه بود و سنت تدریجی را در ساختن جامعه مسلمان و رعایت کردن آن براساس واقعیت زندگی مردم و پیش رفتن با آنها به سوی بهترینها را بدون شتاب مشاهده میکنیم و هر چیز در وقت خود انجام میگرفت[19].
در شعبان سال دوم هجرت، خداوند روزه را فرض گردانید و آن را رکنی از ارکان اسلام قرار داد. همان طور که آن را بر امتهای سابق فرض کرده بود و این امر اهمیت این عبادت بزرگ و جایگاه آن را به اثبات میرساند؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣﴾ [البقرة: 183].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، بر شما روزه واجب شده است همان گونه که بر کسانی که پیش از شما بودهاند، واجب بوده است تا باشد که پرهیزگار شوید».
خداوند سبحان ماه رمضان را ستوده است و این ماه را از میان سایر ماهها برای نازل کردن قرآن کریم اختصاص داد؛ پس میفرماید:
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ١٨٥﴾ [البقرة: 185].
«ماه رمضان است که قرآن در آن فرو فرستاده شده است تا مردم را راهنمایی کند و نشانهها و آیات روشنی از ارشاد باشد و جدایی افکند؛ پس هر که از شما این ماه را دریابد، باید که آن را روزه بدارد و اگر کسی بیمار یا مسافر باشد، چندی از روزهای دیگر را روزه بگیرد. خداوند آسایش شما را میخواهد و خواهان زحمت شما نیست و تا تعداد را کامل گردانید و خدا را برای اینکه شما را هدایت کرده است، بزرگ دارید و تا اینکه سپاسگزاری کنید».
همچنین قرآن کریم نتیجۀ بزرگی که روزهداران مخلص به دست میآورند یعنی رسیدن به مقام پرهیزگاری را خاطر نشان نموده و فرموده است: ﴿لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ﴾ پس روزه برای مسلمانان به مثابۀ مدرسهای بینظیر و مرحلهای است که در آن به پاکی نفسها پرداخته میشود تا آفتها به او آسیبی نرسانند و با خوبیها آراسته گردد و از پلههای پرهیزگاری و صلاح بالا برود[20].
از آنجا که روزه در تربیت جامعۀ مسلمان اهمیتی خاص داشت، لذا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم تشویق نمود تا روزهایی غیر از رمضان روزه گرفته شود و به پاداش و مزد الهی تشویق نمود و از این رو مدرسۀ روزه در طول سال باز است تا هر زمان که انسان مسلمان احساس سنگدلی نماید و احساس کند که وجودش نیاز به پرورش و پالایش دارد و به پاداش بیشتر الهی و فضل او علاقمند گردد، به سوی آن بشتابد؛ چنانکه ابی سعید خدری رضی الله عنه میگوید: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بندۀ مسلمان در ازای هر روزی که در راه خدا روزه میگیرد خداوند، به سبب آن روزه چهرهاش را تا چهل سال از عذاب دوزخ دور میگرداند»[21].
در رمضان سال دوم هجرت نیز خداوند فطریه را بر هر انسان مسلمان آزاد، غلام، مرد، زن و کوچک و بزرگ واجب قرار داد و حکمت وجوب آن و التزام مسلمانان نسبت به پرداخت آن را چنین بیان میکند: عبدالله بن عباس رضی الله عنه چنین بیان میکند: میگوید: «پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم زکات فطریه را فرض نمود تا روزهدار از لغویات و گناه پاک شود و مایحتاج فقرا از این طریق برطرف گردد؛ هر کس قبل از نماز عید آن را ادا کرد، زکاتش پذیرفته شده است و هر کس بعد از نماز، آن را ادا کرد، برای او صدقه محسوب میگردد»[22].
پس براساس این حدیث حکمت پرداخت آن دو امر است:
الف – فطریه مربوط به روزه ماه رمضان است؛ چراکه سرشت انسانها این گونه است که مرتکب اشتباه میشوند و کوتاهی میکنند و سخن بیهوده که فایدهای ندارد یا ضرری در بردارد از قبیل کلام باطل و امثال آن به زبان میآورند پس فلسفۀ این زکات در پایان ماه رمضان این است تا روزهدار را از آنچه از این قبیل امور با روزهاش آمیخته است، پاک بگرداند.
ب – برطرف نمودن مایحتاج فقرا در روز عیدی که در پایان رمضان میآید؛ چراکه در این روز تمام جامعه مسلمان شاد و خوشحال هستند؛ پس شایسته است که این شادی همه را فرا بگیرد بنابراین، فطریه مشروع گردید تا فقرا و بینوایان نیز همراه دیگران شاد بشوند؛ چنانکه در حدیث گذشته ابن عباس رضی الله عنه بیان گردید که یکی از فلسفههای این امر برطرف نمودن مایحتاج بینوایان است بنابراین، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم پرداخت فطریه را منوط به امری دشوار قرار نداده است که بیشتر مردم توانایی پرداخت آن را نداشته باشند؛ بلکه فطریه واجب را مقدار اندکی از خوراکی که مورد استفاده عموم اهل آن آبادی و شهر است، قرار داده است تا دادن آن برای مردم آسان باشد و این امر بر آنان دشوار نگردد و اکثر مسلمانان توانایی پرداخت آن را داشته باشند و در نتیجه نیازمندان به سبب آن بینیاز گردند. توجه نمودن دین اسلام به این گونه مسائل بیانگر عظمت و بزرگی آن است[23]. احکام و تفصیلات مربوط به این زکات را میتوان در کتابهای فقه جستجو کرد[24].
در سال دوم هجرت نماز عید واجب گردید. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم همراه مردم برای ادای نماز عید به سوی مصلی رفت؛ در حالی که لا اله الا الله و تکبیر میگفتند و تعظیم خدا را بیان میکردند تا سپاس او را به خاطر نعمتهای فراوانش به جای آورند. پس عید یکی از موسمهای خیر و مهربانی و درستی با یکدیگر است و عادت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم چنین بود که وقتی نماز عید را میخواند، به مردم پند و تذکر میداد و آنها را بیم میداد و تشویق میکرد و اغلب از عذاب الهی میترساند؛ آن گاه زنان و مردان و کودکان و بزرگان در عرصۀ بذل و بخشش از همدیگر پیشی میگرفتند و با یکدیگر مسابقه میدادند[25].
در سال دوم هجرت خداوند زکات را که یکی از ارکان اسلامی محسوب میگردید، فرض نمود. این امر بعد از ماه رمضان و بعد از وضع شدن زکات فطر انجام گرفت و زکات فطر نیز بعد از فرض شدن روزه وضع شده است و آنچه امام احمد و ابن خزیمه و نسائی و ابن ماجه و حاکم از حدیث قیس بن سعد بن عباده رضی الله عنه روایت نمودهاند بر این امر دلالت مینماید. ایشان میگوید: «پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ما را به پرداختن صدقه فطر قبل از اینکه فرض بودن زکات نازل شود، فرمان داد؛ سپس فریضۀ زکات نازل شد؛ پس ما را به دادن فطر امر نکرد و ما را نیز از پرداختن آن نهی نکرد و ما آن را میپرداختیم»[26].
حافظ ابن حجر گفته است: سند آن صحیح است[27] و جمهور علمای سلف و خلف بر این باورند که زکات در مدینه در سال دوم هجرت فرض شده است[28].
پرداخت زکات در دوران مکی، شرایط و حدودی نداشت؛ بلکه به ایمان افراد و میل و احساس آنها به وظیفه برادری نسبت به برادران مؤمنشان وابسته و محول شده بود و در آن وقت مال اندکی کفایت میکرد و گاهی نیاز اقتضا مینمود تا آنچه در توان دارند، در راه خدا صرف نمایند[29].
آیههای مکی به تربیت و توجیه اهمیت میداد و مسلمانان را با شیوههای گوناگون به یاری و نصرت فقرا و بینوایان فرا میخواند؛ چنانکه در سوره مدثر که از اولین سورههایی است که نازل شده است، قرآن کریم به ارائه صحنهای از صحنههای آخرت میپردازد و محل حضور مؤمنان سعادتمند را در باغهایشان که از حالت مجرمان کافر جویا میشوند، در حالی که کافران را آتش فرا گرفته است بیان میدارد؛ پس مؤمنان از کافران میپرسند که چه چیزی آنها را به عذاب گرفتار کرده است و آنان یکی از اسباب موجبات عذاب را ندادن حق فقیر و رها کردن او در مقابل گرسنگی و بیپوشاکی، بیان میکنند[30].
خداوند متعال میفرماید:
﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ٣٨ إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ٣٩ فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ٤٠ عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٤١ مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ٤٣ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ٤٤ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ٤٥ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ٤٦﴾ [المدثر: 38-46].
«هر کسی در برابر کارهایی که کرده است، گروگان میشود مگر یاران سمت راستی آنان که در باغهای بهشت به سر میبرند و میپرسند از بزهکاران و گناهکاران چه چیزهایی شما را به دوزخ کشانده است و بدان انداخته است؟ میگویند از زمره نمازگزاران نبودهایم و به مستمند خوراک نمیدادهایم و ما پیوسته با باطلگرایان فرو میرفتهایم و روز سزا و جزای را دروغ میدانستهایم».
خداوند، برای بندگانش داستان صاحبان باغ را حکایت کرده است؛ آنهایی که با هم قرار گذاشتند تا میوههای باغ را در شب بچینند تا بینوایان و فقرا را در روز جمعآوری و برداشت محصول، محروم کنند، امّا عذاب زود هنگام خداوند آنها را فرا گرفت:
﴿فَطَافَ عَلَيۡهَا طَآئِفٞ مِّن رَّبِّكَ وَهُمۡ نَآئِمُونَ١٩ فَأَصۡبَحَتۡ كَٱلصَّرِيمِ٢٠ فَتَنَادَوۡاْ مُصۡبِحِينَ٢١ أَنِ ٱغۡدُواْ عَلَىٰ حَرۡثِكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰرِمِينَ٢٢ فَٱنطَلَقُواْ وَهُمۡ يَتَخَٰفَتُونَ٢٣ أَن لَّا يَدۡخُلَنَّهَا ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكُم مِّسۡكِينٞ٢٤ وَغَدَوۡاْ عَلَىٰ حَرۡدٖ قَٰدِرِينَ٢٥ فَلَمَّا رَأَوۡهَا قَالُوٓاْ إِنَّا لَضَآلُّونَ٢٦ بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ٢٧ قَالَ أَوۡسَطُهُمۡ أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ٢٨ قَالُواْ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ٢٩ فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَلَٰوَمُونَ٣٠ قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَآ إِنَّا كُنَّا طَٰغِينَ٣١ عَسَىٰ رَبُّنَآ أَن يُبۡدِلَنَا خَيۡرٗا مِّنۡهَآ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا رَٰغِبُونَ٣٢ كَذَٰلِكَ ٱلۡعَذَابُۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٣٣﴾ [القلم: 19-33].
«شب هنگام که آنان در خواب بودند، بلای بزرگ و فراگیری از جانب پروردگارت سراسر باغ را در برگرفت و باغ همچون شب گردید. سحرگاه همدیگر را ندا در دادند، اگر میخواهید میوههای خود را بچینید، صبح زود حرکت کنید و خویشتن را به کشتزار خود برسانید. آنان پچ پچ کنان به راه افتادند. نباید امروز بینوایی در باغ پیش شما بیاید. بامدادان بدین قصد که میتوانند جلوگیری کنند و باز دارند روان شدند. هنگامی که باغ را دیدند، گفتند: ما راه را گم کردهیم؛ بلکه ما محروم هستیم. نیک مردترین ایشان گفت: مگر من به شما نگفتم، جرا نباید به تسبیح و تقدیس خدا بپردازید؟ گفتند: پرودرگار ما پاک و منزه است قطعا ما ستم کردهایم؛ پس به همدیگر رو کردند و زبان به سرزنش یکدیگر گشودند. گفتند: وای بر ما! مردمان نافرمان و سرکشی بودهایم. امیدواریم پروردگارمان بهتر از این باغ را به ما ارزانی دارد. ما رو به سوی پروردگارمان کردهایم عذاب این گونه است و قطعا عذاب آخرت سختتر و بزرگتر است؛ اگر مردم متوجه بوده و بدانند».
توجه آیههای مکی در دعوت دادن به مهربانی با فقیر و تشویق به خوراک دادن و توجه به او و ترساندن از بیتوجهی به آن و سختی کردن با او به این آیهها متوقف نشد؛ بلکه از این فراتر رفت پس بر گردن هر مؤمنی برای فقیر حقی قرار داد که غیر از خود، دیگران را به خوراک دادن و رعایت فقیر تشویق و برانگیخته نماید و ترک تشویق و واداشتن مردم به مهربانی با فقیر را در کنار کفر ورزیدن به خدا قرار داده است و آن را باعث نارضایتی خدا و عذاب او در آخرت گردانده است. خداوند متعال درموردکسانی که نامۀ اعمال ایشان در دست چپ قرار دارد میگوید:
﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ٣٠ ثُمَّ ٱلۡجَحِيمَ صَلُّوهُ٣١ ثُمَّ فِي سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُكُوهُ٣٢﴾ [الحاقة: 30-32].
«او را بگیرید و به غل و بند و زنجیرش کشید و سپس او را به دوزخ بیندازید؛ سپس او را با زنجیر ببندید و بکشید که هفتاد زراع طول دارد».
و این همه عذاب و خواری و رسوایی در برابر همه مردم برای چیست؟
﴿إِنَّهُۥ كَانَ لَا يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ ٱلۡعَظِيمِ٣٣ وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِينِ٣٤﴾ [الحاقة: 33-34].
«چراکه او به خداوند بزرگ ایمان نمیآورد و مردمان را به دادن خوراک به بینوا تشویق و ترغیب نمیکرد».
این آیهها دلهای آنان را تکان میداد و از عذاب میترساند و آنان را چنان تحت تأثر قرار میداد که افرادی مانند ابیدرداء را چنان تشویق کردند که به زنش گفت: «ای مادر درداء، خداوند زنجیری دارد که همواره از روزی که جهنم را آفریده است تا روزی که بر گردن مردم انداخته میشود، در دیگهای دوزخی جوش میخورد و خداوند از نصف آن مال را به سبب ایمان نجات داده است؛ پس بر غذا دادن بینوانان ترغیب بده و تشویق کن»[31].
آیههای مدنی بعد از اینکه مسلمانان دارای دولت و حکومت و سرزمین و وجود و قدرتی بودند، نازل گردید، بنابراین، تکالیف اسلامی صورت تازۀ مناسبی با این تحول به خود گرفت صورتهای تعیین و تخصیص بعد از مطلق و عمومی بودن و قوانین بعد از آنکه فقط به صورت توصیههای توجیهی بودند، جنبه الزامی و اجرایی به خود گرفتند و در واقع این قوانین با استفاده از قدرت دولت مرکزی و تکیه بر وجدان و ایمان به اجرا درآمدند و این رویکرد مدنی در زکات ظاهر شد؛ سپس قانونگزار شریعت، اموالی را که زکات در آن واجب است تعیین کرد و شرایط وجوب و مقدار واجب و موارد مصرف آن را بیان نمود ودستگاهی را که به ساماندهی و ادارۀ اموال زکات میپرداخت، مشخص کرد[32] همچنین پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در مدینه به جایگاه زکات تأکید کرد و به بیان اهمیت آن در دین خدا پرداخت و متذکر شد که زکات یکی از ارکان اساسی این دین است و به پرداختن آن تشویق نمود و از ندادن آن در احادیث مختلف و به شیوههای گوناگون برحذر داشت و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در احادیث خود برای اسلام پنج رکن برشمرد که اولی شهادت دادن به یگانگی خدا و رسالت پیامبر و دومی نماز و سومی زکات بود؛ پس زکات در سنت همان گونه که در قرآن آمده است، سومین اصل و پایه اسلام به شمار رفته است؛ پس بنای اسلام بر این پایه واساس بنا و پایهریزی گردید[33] و با اجرای این رکن براساس آنچه خداوند فرمان داده بود و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آیین آن را وضع کرده بود، اهداف بزرگی در جامعه تحقق یافت و آثار آن در زندگی فرد و جامعه آشکار گردید که از جمله آثار فردی زکات میتوان به این امور اشاره نمود:
الف- مصنویت از بخل
خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٩﴾ [الحشر: 9].
«آنانی که پیش از آمدن مهاجران، خانه و کاشانه را آماده کردند و ایمان را (در دل خود استوار داشتند) کسانی را دوست میدارند که به پیش ایشان مهاجرت کردهاند و در درون احساس و رغبت نیازی به چیزهائی که به مهاجران داده شده است، نمیکنند و ایشان را بر خود، ترجیح میدهند هر چند که خود سخت، نیازمند باشند. کسانی که از بخل نفس خود نگاهداری و مصون و محفوظ گردند، ایشان قطعاً رستگارند».
ب – رشد مال و اضافه شدن آن
خداوند متعال میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّي يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَيَقۡدِرُ لَهُۥۚ وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَهُوَ يُخۡلِفُهُۥۖ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ٣٩﴾ [سبأ: 39].
«بگو همانا پروردگارم روزی را برای هر کس از بندگانش که بخواهد، فراخ و یا تنگ میگرداند و هرچه را ببخشید و صرف کنید، خدا جای آن را پر میکند و او بهترین روزی دهندگان است».
همچنین میفرماید:
﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّكُمۡ لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡۖ وَلَئِن كَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٞ٧﴾ [إبراهیم: 7].
«و آن زمان را که پروردگارتان مؤکدانه اعلام کرد که اگر سپاسگذاری کردید، هر آئینه برایتان افزایش میدهم و اگر کافر شدید، بیگمان عذاب من بسیار سخت است».
و میفرماید:
﴿يَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَيُرۡبِي ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ٢٧٦﴾ [البقرة: 276].
«خداوند ربا را نابود میکند و صدقات را فزونی میبخشد و خداوند هیچ انسان ناسپاس و گناهکاری را دوست نمیدارد».
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نیز فرمود: «هیچ مالی از صدقه کردن کم نمیشود[34]». و نیز فرمود: «هر صبح دو فرشته از آسمان نازل میشوند؛ یکی از آنها میگوید: «بار الها! به کسی که مالش را خرج میکند، عوض آن را بده و کسی که بخل میورزید، مالش را تلف کن»[35].
این گونه و براساس این نصوص، وجود مسلمان ازآفت بخل و تنگ چشمی پاک میگردد و به انفاق و خرج کردن میشتابد؛ چراکه به فضل خدا و وعدۀ او یقین دارد که با انفاق، روزی فزونی مییابد و وعدۀ خدا تحقق مییابد[36].
ج – دستیابی به امنیت دنیا و آخرت
خداوند متعال میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٢٧٤﴾ [البقرة: 274].
«کسانی که دارایی خود را در شب و روز و به گونه پنهان و آشکار میبخشند، پاداش آنها نزد پروردگارشان است و نه ترسی بر آنان است و نه ایشان اندوهگین خواهند شد».
پس آنها در امنیت و سعادت و آرامش خاطر به سر میبرند، به خاطر اینکه چیزی را که خداوند دستور داده است، پرداخت نمودهاند و از آنچه خداوند نهی کرده است، دوری گزیدهاند.
از جمله آثار زکات در جامعه این است که میان فقرا و ثروتمندان محبت ایجاد میشود و امنیت و آرامش در جامعه فراگیر میشود و همۀ افراد، خود را چون اعضای یک تن احساس میکنند؛ چنانکه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «مؤمنان در دوستی و مهربانی با یکدیگر مانند یک جسم هستند که هرگاه عضوی از آن به درد آید، سایر اعضای بدن احساس تب و بیخوابی مینمایند»[37].
یکی دیگر از آثار زکات، حفظ توازن اجتماعی است[38] چنانکه در صدر اسلام با جمعآوری زکات و مصرف آن در راههای مشروع، جامعه اسلامی در آسایش و بهرهمندی از خوبیها به سر میبرد و مردم با هم و در کنار هم برادرانه و دوستانه زندگی میکردند تا جائی که میگویند: در دوران خلیفۀ پنجم از خلفای راشدین یعنی عمر بن عبدالعزیز مردم به قدری در رفاه و آسایش بودند که به دنبال کسی میگشتند که زکاتهای خود را به او بدهند، اما کسی را نمییافتند؛ پس چارهای جز این نداشتند که با پول زکات به خریداری بردگان بپردازند و آنان را آزاد نمایند و این گونه اسلام در نخستین سالهای ظهور خود، سطح زندگی مسلمانان را به حدی بالا برد که حتی امروز هیچ ملتی به آن پیشرفت نخواهد رسید و این یکی از آثار وضع قانون زکات بود[39].
5- ازدواج پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با عایشه
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، عایشه را بعد از وفات خدیجه، در مکه و قبل از هجرت، در حالی که او دختری شش ساله بود، به عقد خود در آورد و در مدینه در سال نخست هجرت، وقتی او نه ساله بود، او را به خانهاش برد[40].
علاوه بر اینکه دعوت و جهاد و تربیت و تشکیل دولت اسلامی مسیر تکاملی خویش را میپیمود، ازدواج و تشکیل خانواده نیز در زندگی اصحاب و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم متوقف و تعطیل نشد؛ بلکه این خواستهای طبیعی و فطری بود که میبایست به آن میپرداختند و این بیانگر آن است که اسلام دین فطرت است و ازدواج، نقش مهمی در تشکیل جامعۀ مسلمانان دارد[41].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در سن پنجاه و چهار سالگی با عایشه ازدواج نمود و شکی نیست که گذشت سالها به عنوان قاعدۀ کلی مقیاس عمر انسانها است، اما مقیاس حقیقی، نشاط و سرحالی و توانایی انسان بر اقدام و کار میباشد. گاهی انسانی سی ساله از نظر جسمی و روحی در حدی است که گویا پنجاه ساله است و گاهی انسان پنجاه سالهای را میبینی که از چنان قدرت بدنی و روحی برخوردار است که گویی بیش از سی سال سن ندارد. رسول خدا در این میدان بینظیر بود. او در حالی که پنجاه سال سن داشت، امّا از نظر همت و مردانگی و قاطعیت بسان مردی بود که تازه بهار جوانیاش گل کرده باشد و هیچ انسانی در این باره با او برابری نمیکرد؛ چنانکه دلایل زیادی این مطلب را تأیید مینماید:
الف: وقتی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم برای تبلیغ دین اسلام و عرضۀ آن نزد بنی عامر بن صعصعه رفت، بحیره بن فراس گفت:
به خدا سوگند اگر این جوان قریشی را همراه خود کنم، به وسیلۀ او همۀ عرب را خواهم خورد[42] بر اساس این گفته، بحیره، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را جوان توصیف کرد و جوان کسی است که در آغاز زندگی قرار دارد و سرشار از نیرو و چابکی است و اینکه گفت: «به وسیله او عرب را خواهم خورد» و این به دلیل چابکی، زرنگی و همتی است که در شخصیت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مشاهده کرد. همتی که تمام عرب نمیتوانند در برابر آن بایستند. بنابراین، دیدگاه خود را چنین تعبیر کرد که عرب را به وسیلۀ او خواهد خورد. در حالی که در آن روز پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پنجاه سال سن داشت. آری او از نظر ساختار بدنی، قیافه، روحیه و همت، واقعاً جوان بود[43].
ب – در حکایت هجرت آن طور که بخاری از انس رضی الله عنه روایت میکند، آمده است که آن حضرت در حالی به مدینه وارد شد که ابوبکر پشت سر ایشان سوار بود و ابوبکر پیرمردی بود که شناخته میشد و پیامبر جوانی بود که او را نمیشناختند؛ پس هر کسی با ابوبکر ملاقات میکرد، میگفت ای ابوبکر! این که جلوی تو سوار است، کیست؟ ابوبکر میگفت: این مرد، راه را به من نشان میدهد و فرد چنین گمان میکرد که منظور ابوبکر، راه است و حال آنکه منظور او راه خیر و هدایت بود[44] هدف اینکه گرچه ابوبکر از رسول خدا سن کمتری داشت، ولی به خاطر شادابی و زرنگی رسول خدا، مردم او را جوان مینامیدند[45]. یعنی ابوبکر در سن واقعی خود پیر مشخص میشد[46] در حالی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم جوان به نظر میآمد؛ چون موی سفید و پیری در او ظاهر نشده بود. همان طور که قسطلانی این مطلب را توضیح داده و گفته است: موهای رسول خدا سفید نشده بود با اینکه از ابوبکر سن بیشتری داشت[47] و شاید به خاطر همین بود که تفاوت سنی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با عایشه، زیاد مشهود نبود تا جایی که با عایشه، مسابقه دوندگی میگذارد یک بار عایشه از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم سبقت میگیرد و باری دیگر آن حضرت از عایشه سبقت میگیرد و میفرماید: «این در مقابل آن یکی است»[48].
ضمناً برای اندیشمندان و صاحبان فکر و اندیشه حکمت بزرگ ازدواج پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با عایشه پوشیده نیست؛ چراکه این ازدواج مبارک در آغاز زندگی مدنی و با آغاز مرحلۀ قانونگذاری زندگی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم انجام گرفت و بیگمان بخش بزرگی از زندگی انسان در خانه و با خانوادهاش سپری میشود.
پس این بخش از زندگی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم باید برای مردم نقل و بیان میشد تا بتوانند به آن تأسی جویند و این وظیفۀ مهم را عایشه و دیگر امهات المومنین انجام میدادند. عایشه به سبب هوشیاری و فهمی که خداوند به او بخشیده بود، توانست نقش خود را به بهترین شیوه ایفا کند؛ چنانکه بررسی مختصر هر کتابی از کتابهای سیره گواهی آشکار بر این مدعا است.
عایشه حدود پنجاه سال بعد از رسول خدا زیست و مدت زندگانی او با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم او را یاری نمود تا آنچه را که از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم دیده و شنیده بود، به مردم برساند. خداوند از او راضی و خشنود باد[49].
[1]- ابن ماجه، کتاب التجارات، باب الاسواق، ج 2، ص 75.
[2]- احکام السوق في الاسلام، احمد الدرویش، ص 35 – 36.
[3]- سنن الترمذی، ابواب الدعوات، باب ما یقول اذا دخل السوق، ج 5، ص 155- 156 – قال المنذری فی الترغیب و اسناد متصل حسن و رواته ثقات اثبات.
[4]- تحفة الاحوذی بشرح جامع الترمذی، ج 9، ص 386.
[5]- البخاری، کتاب البیوع، باب کراهیة السخب في الاسواق، ج 2، ص 14.
[6]- احکام السوق في الاسلام، ص 41.
[7]- مسلم، کتاب الطهارة، باب مواضع النهی عن البول فیها.
[8]- البخاری، کتاب الفتن، باب قول النبی صل الله علیه و آله و سلم «من حمل علینا السلاح فلیس منا»، ج 4، ص 224.
[9]- موطاء، امام مالک، باب جامع البیوع، ج 2، ص 685.
[10]- سنن الترمذی، کتاب البیوع، ج 2، ص 341 – 342.
[11]- مسلم، کتاب المساقاه، باب النهی عن الحلف، ج 3، ص 1228.
[12]- همان.
[13]- شرح السیوطی علی سنن السنائی، ج 7، ص 246.
[14]- فی ظلال السیرة النبویة - الهجرة النبویة المبارکة، ابی فارس، ص 70.
[15]- احکام السوق في الاسلام، ص 53.
[16]- همان، ص 585 - 586.
[17]- زادالمسیر، ابن جوزی، ج 7، ص 77.
[18]- اسباب هلاک الامم السالفة، سعید محمد، ص 446.
[19]- دراسات فی عصر النبوة، شجاع، ص 166 – 168.
[20]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 2، ص 106 – منهج الاسلام فی تزکیة النفس، ج 1، ص 251 – 252.
[21]- البخاری، کتاب الجهاد، باب زکاة الفطر، شماره 1609.
[22]- ابوداود، کتاب الزکاه، باب زکاة الفطر، شماره 1609.
[23]- المال فی القرآن الکریم، سلیمان الحصن، ص 334.
[24]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 2، ص 109.
[25]- همان، ص 110.
[26]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 2، ص 111.
[27]- فتح الباری، ج 3، ص 207.
[28]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 2، ص 111.
[29]- فقه الزکاة، قرضاوی، ج 1، ص 77.
[30]- همان، ص 70.
[31]- الاموال، ص 35، به نقل از فقه الزکاة، ج 1، ص 70.
[32]- فقه الزکاة، ج 1، ص 78.
[33]- همان، ص 89.
[34]- مسلم، کتاب البر والصلة، شمارۀ 2588.
[35]- بخاری، کتاب الزکاه، باب قوله تعالی : (فامامن اعطی) ج 2، ص 120.
[36]- منهج الاسلام فی تزکیة النفس، ج 1، ص 249.
[37]- مسلم، کتاب البر والصلة، ج 4، ص 1999، شماره 2586.
[38]- المال فی القرآن کریم، ص 240.
[39]- السیرة النبویة، ابی شهبه، ج 2، ص 115.
[40]- معین السیرة، ص 168.
[41]- الاساس فی السنة، ج 1، ص 420.
[42]- سیره ابن هشام، ج 1، ص 424.
[43]- معین السیرة، ص 171.
[44]- البخاری، کتاب مناقب الانصار، باب الهجرة.
[45]- شرح الزرقانی علی المواهب، ج 1، ص 355 به نقل از معین السیرة.
[46]- معین السیرة، ص 171.
[47]- همان.
[48]- همان، ص 172.
[49]- همان، ص 173.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر