فصل دوم
رسول خدا و همراهانش در میدان معرکه
بعد از اینکه رسول خدا و همراهانش در کنار آخرین چاه بدر اردو زدند؛ به پیشنهاد سعد بن معاذ برای فرماندهی کل، یعنی رسول خدا در مکانی مرتفع جایگاه و سایبانی ساختند. رسول خدا و ابوبکر در جایگاه قرار گرفتند و سعد بن معاذ با تعدادی از جوانان انصار به نگهبانی و حراست از رسول خدا پرداختند.
بارش باران و خواباندن سپاه اسلام
یکی از نعمتهای الهی در شبی که قرار بود فردای آن، نبرد آغاز شود این بود که باران شدیدی بارید و مسیر مسلمانان را که ماسه و ریگ بود سفت و محکم کرد و مسیر کفار را که خاک بود، گل و لا ساخت که نتوانستند به مسلمانان دسترسی داشته باشند. آنگاه خداوند خوابی بر مسلمانان مسلط کرد، تا قبل از جنگ کاملاً استراحت نمایند و فردا سرحال و با نشاط وارد میدان شوند:
﴿إِذۡ يُغَشِّيكُمُ ٱلنُّعَاسَ أَمَنَةٗ مِّنۡهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ لِّيُطَهِّرَكُم بِهِۦ وَيُذۡهِبَ عَنكُمۡ رِجۡزَ ٱلشَّيۡطَٰنِ وَلِيَرۡبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمۡ وَيُثَبِّتَ بِهِ ٱلۡأَقۡدَامَ١١﴾ [الأنفال: 11].
«ای مؤمنان بیاد آورید) زمانی را که خواب سبکی بر شما افکند تا مایۀ آرامش و امنیت از ناحیه خدا گردد و از آسمان آب بر شما باراند تا بدان شما را پاکیزه دارد و کثافت شیطانی را از شما دور سازد و دلهایتان را ثابت و گامهایتان را استوار سازد».
علی رضی الله عنه میگوید: در آن شب همه خوابیده بودیم جز رسول الله که زیر درختی تا صبح مشغول نماز و مناجات بود.[1]
رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در این جنگ برای رویارویی با دشمن از تاکتیک جدیدی استفاده کرد که پیش از این مرسوم نبود. ایشان صفوف منظمی همانند صفهای نماز تشکیل داد. خداوند در این مورد میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِۦ صَفّٗا كَأَنَّهُم بُنۡيَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ٤﴾ [الصف: 4].
«خداوند دوست میدارد کسانی را که در راه او صف بسته میجنگند گویا دیواری آهنین هستند».
معمولاً در صفهای اول نیزه زنان و در صفهای بعدی تیراندازان قرار داشتند. این اسلوب علاوه بر اینکه بیانگر نظم و ترتیب سپاه اسلام و باعث تقویت روحیه و تثبیت آنها بود، در دل دشمنان نیز رعب و وحشت ایجاد میکرد.
در حین تسویهی صفوف اتفاق جالبی رخ داد. رسول خدا با چوبی که در دست داشت صفها را مرتب میکرد. فردی به نام سواد قدری جلوتر از دیگران ایستاده بود. رسول خدا با چوب به شکم او اشاره کرد که عقب تر برود. سواد معترض شد و گفت: شکم مرا بدرد آوردی، به من قصاص پس بده. رسول خدا پیراهنش را بالا زد و گفت: از من قصاص بگیرد. سواد سرش را خم کرد و شکم پیامبر را بوسید. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسید: این چه کاری بود که کردی؟ گفت: ای رسول خدا! جنگ با دشمنان در پیش است شاید در این جنگ کشته شدم، بنابراین خواستم در آخرین لحظات زندگی پوست بدنم با پوست بدن رسول خدا مماس شود. آنحضرت برای وی دعای خیر کرد.
گفتنی است که رسول خدا استفاده از شرایط طبیعی را در جنگها فراموش نمیکرد چنانکه هنگام منظم کردن صفها در صبح روز بدر خورشید روبروی آنها قرار میگرفت. رسول خدا دستور داد تا چهرهها را بسوی غرب برگردانند، سپس که خورشید بسوی غرب شد دستور داد که صفها را بسوی شرق قرار دهند. این بیانگر چاره اندیشی فوق العاده رسول خدا در ایجاد فضای هر چه بهتر جنگی برای سپاه اسلام بود. بنابراین باید در جنگها از شرایط طبیعی مانند خورشید، باد، باران و ... به نفع خویش استفاده کرد.
رسول خدا، با استفاده از روش ترغیب و ترهیب در دل اصحاب خویش جرأت و شجاعت، بوجود میآورد و ارادهی آنان را قوی تر و روحیه شان را شادترمی نمود. و آنان را با الهام از کلام خدا برای جنگ آماده میکرد. چنانکه خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَى ٱلۡقِتَالِۚ إِن يَكُن مِّنكُمۡ عِشۡرُونَ صَٰبِرُونَ يَغۡلِبُواْ مِاْئَتَيۡنِۚ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٞ يَغۡلِبُوٓاْ أَلۡفٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ٦٥﴾ [الأنفال: 65].
«ای پیامبر! مؤمنان را برای جنگ بر انگیز. اگر درمیان شما بیست نفر آدم شکیبا باشد، بر دویست نفر چیره خواهند گشت و اگر شما یکصد نفر باشید بر یکهزار از کافران پیروز خواهید شد زیرا که آنها ملتی نادان هستند».
بنابراین رسول خدا در میدان بدر خطاب به صحابه فرمود: برخیزید بسوی بهشتی که پهنای آن به گستردگی آسمانها وزمین است. فردی به نام عمیر بن حمام انصاری گفت: ای رسول خدا! بهشتی به پهنایی آسمانها و زمین؟! رسول خدا فرمود: بلی. عمیر گفت: به! به! رسول خدا فرمود: چرا به به میگویی؟ گفت: دوست دارم اهل آن باشم. رسول خدا فرمود: تو اهل آن هستی. او تعدادی خرما در دست داشت. گفت: اگر اینها را تمام کنم دیر خواهد شد. خرماها را انداخت و به جنگ ادامه داد تا اینکه کشته شد[2].
مسألهی دیگری که باعث تقویت روحیهی مسلمانان گردید، پیش بینی رسول خدا در مورد کشته شدن سران کفر بود. آنحضرت فرمود: میبینم که فلانی در آن مکان و فلانی در آنجا و ... کشته خواهند شد.
رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم پس از مرتب کردن صفها به سایبان برگشت و از خداوند خواست که پیروزی و نصرتی را که وعده داده است محقق نماید: پروردگارا! نویدی را که به من داده بودی به انجام برسان! پروردگارا از تو میخواهم به وعدهای که دادهای وفا کنی. بارالها! اگر امروز این گروه اندک مسلمانان را نابود کنی دیگر در روی زمین کسی تو را عبادت نخواهد کرد. رسول خدا آنقدر دعا و التماس نمود که عبایش افتاد. ابوبکر عبای پیامبر را بر دوش ایشان گذاشت و گفت: ای رسول خدا! بس کن. همینقدر کافی است. خداوند به وعدهاش وفا خواهد کرد.
خداوند در این باره میفرماید:
﴿إِذۡ تَسۡتَغِيثُونَ رَبَّكُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَكُمۡ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلۡفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُرۡدِفِينَ٩﴾ [الأنفال: 9].
«آنگاه که شما از پروردگارتان طلب کمک کردید و ایشان پاسخ داد که شما را با یکهزار فرشته کمک خواهم کرد».
ابوبکر دست پیامبر را گرفت و از سایبان بیرون شد. پیامبر میفرمود:
﴿سَيُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥﴾ [القمر: 45].
«بزودی این جمع شکست خواهد خورد و پشت خواهد کرد».
آنگاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مشتی سنگریزه برداشت و بسوی قریش پاشید و فرمود: چهرههایتان زشت باشد و همزمان دستور حمله صادر کرد. همان مشت سنگریزه به چشم تک تک مشرکان اصابت کرد. چنانکه خداوند میفرماید:
âوَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَى﴾ [الأنفال: 17].
«و تو نبودی که آن سنگ ریزهها را به آنان زدی بلکه خداوند آنها را زد».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر