فصل دوم
صلح حدیبیه و بازتاب آن
مذاکره سهیل بن عمرو با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
قریش با اطلاع از بیعت الرضوان و تصمیم پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و یارانش مبنی بر رویارویی با آنان، سهیل بن عمرو را با گروهی جهت مذاکره نزد آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم فرستادند[1]. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با مشاهده به سهیل فرمود: آنها او را برای صلح فرستادهاند[2].
سهیل از شخصیتهای بارز قریش و سیاستمدار و فردی تیزبین و سخنور و اندیشمند توانائی بود.
بعد از بازگشت عثمان رضی الله عنه هر دو گروه در مورد بندهای صلح با یکدیگر گفتگو و مذاکره نمودند. مسایل و بندهای زیادی مطرح گردید، اما سرانجام بر قراردادی که فقط چند بند را در بر میگرفت، صلح نمودند. همچنین بعد از نوشتن قرارداد برخی از بندهای این قرارداد مورد اعتراض سهیل قرار گرفت و توسط پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم اصلاح گردیدند.
آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به کاتب خود، علی رضی الله عنه ، دستور داد تا بنویسد: «بسم الله الرحمن الرحيم» سهیل بن عمرو گفت: من رحمان را نمیشناسم، بنویس: «باسمك اللهم» صحابه رضی الله عنهم به سخنان سهیل اعتراض نمودند و گفتند: باید نام رحمان نوشته شود، اما پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از آنجا که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم تمایل به صلح داشت و خشونت را نمیپسندید، فرمود: اشکالی ندارد، بنویس: «باسمك اللهم».
سپس پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم دستور داد تا بنویسند: «هذا ما اصطلح عليه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم » یعنی: «این قرارداد صلحی است که توسط پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، نوشته شده است». سهیل گفت: اگر ما تو را پیامبر اکرم میدانستیم، با تو مخالفت نمیکردیم و افزود که ای محمد صل الله علیه و آله و سلم ! چرا از نوشتن نام خود و پدرت خودداری مینمایی و نام دیگری را ترجیح میدهی؟[3] این مرحله نیز اعتراض مسلمانان را برانگیخت، اما پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به کاتب خود گفت: بنویس این قرارداد صلحی است که محمد بن عبدالله صل الله علیه و آله و سلم آن را نوشته است.
همچنین پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با آنان توافق نمود که اگر کسی از مشرکان به صف مسلمانان پیوست، او را برگردانند، اما اگر فردی از مسلمانان به صف مشرکان پیوست، او برگردانده نشود.
آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم تمامی این بندها را که ظاهراً به نفع مشرکان بودند، پذیرفت؛ چرا که ایشان مصلحتهای مهمتری را مدنظر داشت. ضمن اینکه در پذیرفتن شرایط مذکور، مرتکب گناهی نشده بودند؛ زیرا «بسم الله» و «باسمك اللهم» در واقع با هم تفاوتی ندارد؛ همچنین توصیف ننمودن آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به رسول بودن به معنی سلب این صفت از ایشان نیست و نوشتن محمد بن عبدالله صل الله علیه و آله و سلم نیز خلاف واقع نبود.
همچنین پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در مورد حکمت پذیرفتن این بندِ عهدنامه که مسلمانان را موظف مینمود تا مشرکانی که به آنان پیوستهاند، بازگردانند و مشرکان در برابر مسلمانانی که به آنان پیوستهاند، وظیفهای ندارند، فرمود: هر کس از ما به آنها پیوست، خدا او را از ما دورتر نماید و هر کس از آنها نزد ما آمد و برگردانیده شد، به زودی خداوند فرجی خواهد بخشید که آنها نیز در انتخاب دین خود آزاد باشند[4].
مفاد این عهدنامه عبارت بود از این بندهای دهگانه:
1- «باسمك اللهم».
2- این قرارداد صلحی است که محمد بن عبدالله صل الله علیه و آله و سلم آن را با سهیل بن عمرو منعقد نموده است.
3- براساس این قرارداد تا ده سال مسلمانان و قریش در حالت صلح به سر خواهند برد.
4- از این پس هر کس از یاران محمد صل الله علیه و آله و سلم به مکه برای حج یا عمره و یا تجارت بیاید، مال و جانش در امان خواهد بود و همچنین اگر فردی از قریش به مدینه بیاید و یا از آنجا گذر نماید، در امان خواهد بود.
5- هر کس از قریشیان بدون هماهنگی با اولیای خود به محمد صل الله علیه و آله و سلم پیوست، باید برگردانیده شود، اما اگر کسی از یاران محمد صل الله علیه و آله و سلم آیین قریشیان را پذیرفت، قریشیان ملزم نیستند که آنان را بر گردانند.
6- براساس این قرارداد، قریش و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم رازداران یکدیگر گردیدند بنابراین، نباید ما که رازدار همدیگریم، نه مال یکدیگر را به سرقت ببریم و نه بر همدیگر خیانت کنیم.
7- قبایل دیگر در پیوستن به محمد صل الله علیه و آله و سلم و یا به قریش آزاد هستند. (چنانکه طایفۀ خزاعه به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و طایفۀ بنیبکر به قریش پیوستند.)
8- امسال محمد صل الله علیه و آله و سلم و یارانش بر میگردند و سال آینده برای سه روز وارد مکه میشوند و در این مدت، اهل مکه شهر را ترک میکنند و هر یک از مسلمانان مجاز خواهد بود که با خود سلاح یک سوارکار را همراه داشته باشد و بعد از آن حق ورود به مکه را ندارند.
9- قربانیهایی که مسلمانان همراه خود آوردهاند به جایگاه برده نشود و در آنجا ذبح نگردد.
10- بر این قرارداد گواهانی از مسلمانان و همچنین گواهانی از مشرکان تعیین گردیدند که مسلمانان عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، عبدالله بن سهیل بن عمرو، سعد بن أبی وقاص، محمد بن مسلمه و علی بن ابیطالب رضی الله عنهم اجمعین.
و مشرکان عبارت بودند از: مکرز بن حفص و سهیل بن عمرو[5].
این عهدنامه با توجه به مذاکراتی که صورت گرفت و شرایطی که در آن اتخاذ گردید و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز مفاد آن را پذیرفت، اساس و پایهای برای قراردادهای اسلامی و نمونۀ بینظیری از قراردادهای دولتی محسوب میشود.
این عهدنامه در حالی منعقد گردید که توان نظامی مسلمانان از قریش قویتر بود و قادر به پذیرفتن شرایط دشمن بودند و توانایی مبارزه را با آن داشتند؛ چنانکه اکثر یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از این صلح ناراضی بودند، اما در مقابل عملی که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم انجام داده بود، چارهای جز تسلیم و پذیرش نداشتند. زیرا میدانستند که تصرفات ایشان از وحی الهی سرچشمه میگیرد. حتی آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم در مقابل پرخاشگری و سختگیریهای سفیر طرف مقابل از خود نرمی، مهربانی و بزرگواری نشان میداد تا به هدف نهایی خود که اسلام نیز در پی تحقق آن است، برسد که عبارت بود از: صلح و صفا و حفاظت خونها تا شاید این قوم براساس واقعیتهای موجود، حق را بپذیرند و کلام خدا را بشنوند. و دعوت وارد مرحلۀ جدیدی گردد که پیشروی آن براساس مذاکره و ملاقات با مردم صورت گیرد.
با دقت و تأمل در مفاد این عهدنامه نتایج زیر حاصل میگردد:
1- عهدنامه با نام خدا آغاز گردید؛ چنانکه مقررات بین المللی نیز میگوید: عهدنامه میبایست با کلماتی آغاز گردد که مورد اتفاق هر دو طرف باشد.
در اسلام نیز عهدنامهها با نام خدا آغاز میگردد؛ زیرا او نگهبان و حسابگر و ناظر تمامی اعمال است و از نیتها و رازِ دلها آگاه است. و نام خدا، کلمهای مقدس است که محبت آن در قلب همۀ مؤمنان و حتی در قلب کسانی که التزامی به دین و معتقدات ندارند، این محبت وجود دارد. گرچه اخیراً بعضی از بیخردان تلاش مذبوحانهای انجام دادهاند تا به جای نام خدا، نام ملت و وطن را در سرآغاز بنویسند، اما کسی که به خدا ایمان دارد، نام هیچ کس را بر نام خدا ترجیح نخواهد داد.
2- بعد از نام خدا، نام دو طرف عهدنامه نوشته شد؛ چنانکه قوانین بینالمللی نیز بر این امر اتفاق نظر دارند که در قراردادها پس از نوشتن سرآغاز، نام دو طرف قرارداد نوشته شود.
3- سپس اسباب و انگیزۀ عهدنامه که همان صلح و آتش بس بود، درج گردید که این بند را قوانین بینالمللی نیز تأیید مینماید.
ذکر اصل قرارداد و شروط آن؛ چنانکه در عهدنامۀ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم این امر رعایت گردید، از قوانین بینالمللی است.
4- این عهدنامه بیانگر جواز پیشنهاد صلح از طرف رهبر مسلمانان است؛ گرچه دشمن در ابتدا آن را پیشنهاد نکند.
5- صلح کردن با مشرکان به گونهای که ظاهراً به ضرر مسلمانان باشد، اما در واقع مصلحتهای بزرگتری مدنظر باشد، بلامانع است[6].
6- خداوند صلح حدیبیه را فتح (پیروزی) نامید و این صلح، هم فتح و هم گشایش بود؛ چرا که دیدگاههای آنان نسبت به یکدیگر تغییر پیدا کرد.
صورت ظاهری این صلح به گونهای طراحی شده بود که برای مسلمانان ناخوشایند بود، اما در واقع عزت و نصرتی برای آنان محسوب میشد؛ زیرا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم میدانست که پس از پذیرفتن این شرایط ناگوار، شرایط مساعد و خوبی فراهم خواهد شد[7].
7- آنها بر این امر اتفاق کردند که قبایل در پیوستن به دو طرف این عهدنامه آزاد هستند؛ چنانکه قبایل خزاعه و کنانه از این فرصت استفاده نمودند و هر کدام به یکی از دو طرف قرارداد پیوست. و به وضعیت نامطلوبی که چندین سال درمیان آنها حاکم بود، پایان دادند[8] و این امری است که امروز هم درمیان قوانین بینالمللی در روابط دولتها وجود دارد.
8- در پایان، با قید کردن نام برخی از افراد دو طرف به عنوان شاهدان این ماجرا، به صلحنامه رسمیت داده شد؛ چنانکه براساس قوانین بینالمللی نیز در پایان قراردادها مهر و امضاء دو طرف ثبت میشود.
9- از وساطت سردار احابیش، حُلیس بن علقمه، به جواز واسطه قراردادن شخص ثالث در انعقاد قراردادها پی میبریم و امروز قانون بینالمللی نیز این را تأیید مینماید؛ چنانکه در انعقاد صلح میان دو کشور از دولت دیگری که بیطرف، است استفاده میشود.
10- صلحنامه و یا هر قرارداد دیگری میبایست در دو نسخه نوشته شود و هر نسخهای از آنها باید در اختیار یکی از این دو طرف نگهداری شود؛ چنانکه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و نمایندۀ قریش نیز به این امر مبادرت ورزیدند[9].
داستان ابوجندل رضی الله عنه و وفا به عهد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
از مهمترین نتایجی که صلح حدیبیه در بر داشت وفای به عهد بود که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در این بارۀ الگویی بینظیر بود و جدیت و صداقت عمل و پرهیز از فریب کاری را عملاً به نمایش گذاشت.
با بررسی داستان ابوجندل، وفای به عهد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مشخص میگردد؛ چرا که بعد از انعقاد قرارداد صلح و قبل از نوشتن آن، ابوجندل رضی الله عنه که فرزند سهیل بن عمرو بود، در حالی که پاهایش با زنجیر بسته بود، نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمد و به مسلمانان پیوست.
سهیل با دیدن فرزندش برخاست و او را با زنجیرهایش بدست گرفت و گفت: ای محمد صل الله علیه و آله و سلم ! قرارداد ما قبل از آمدن او پایان یافته و منعقد شده است. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: راست میگویی. ابوجندل رضی الله عنه فریاد برآورد و گفت: ای مسلمانان! من به سوی مشرکان برگردانیده میشوم تا مرا به خاطر دینم اذیت و آزار نمایند. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به ابوجندل رضی الله عنه دلداری داد و فرمود: نمیخواهیم عهد و پیمانی که با آنها بستهایم، نقض کنیم. و افزود که ای ابا جندل رضی الله عنه ! صبر را پیشه کن و پاداش خود را از خدا به خواه، انشاء الله خدا برای شما مستضعفان راهی خواهد گشود[10].
به درستی که جریان ابوجندل رضی الله عنه درسی بزرگ و با اهمیت برای مسلمانان و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بود که آنها از این آزمایش پیروز و سر بلند بیرون آمدند و توانستند در حالی که برادر دینی آنان در زنجیر کشیده میشد و خون از پاهایش میچکید و به سوی شکنجهگاه و زندان برده میشد، بر عواطف و احساسات خود غالب آیند.
ابوجندل رضی الله عنه براساس دستور پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم صبر را پیشه ساخت و پاداش خود را از خدا طلبید و مصداق این سخن پروردگار قرار گرفت که میفرماید:
﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِكُلِّ شَيۡءٖ قَدۡرٗا٣﴾ [الطلاق: 2-3].
«هر کس که از خدا بترسد، او برایش راهحلی پیدا خواهد کرد و از جایی که انتظار نداشته، روزیاش میدهد و هر که بر خدا توکل نماید، خدا او را بسنده است. همانا خدا فرمان خود را به انجام میرساند و هر چه را بخواهد، بدان دسترسی پیدا میکند. خدا برای هر چیزی زمان و اندازهای قرار داده است».
بنابراین، هنوز یک سال از صلح حدیبیه نگذشته بود که ابوجندل رضی الله عنه و برخی از مسلمانان مستضعف توانستند از دست مشرکان فرار کنند و به ابوبصیر ملحق شوند و به عنوان نیرویی توانا بر سر راه کاروانهای تجاری در مسیر شام قرار گرفتند و برای آنها ایجاد مزاحمت نمایند. که در این مورد به تفصیل سخن خواهیم گفت.
احترام پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به اعتراضکنندگان صلح حدیبیه
بعد از انعقاد عهدنامه و قبل از نوشتن آن، گروهی از مسلمانان نسبت به مفاد آن اعتراض نمودند، آیا مسلمانان کسانی را که از قریش، اسلام را بپذیرند، به قریش برگردانند، اما قریش ملزم نیست که مسلمانانی که به قریش روی میآورند، برگردانند. به ویژه نسبت به بندهایی که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را ملزم میساخت و همچنین نسبت به توافقی که براساس آن مسلمانان باید از همان جا به مدینه بر میگشتند، بدون اینکه به طواف کعبه بپردازند. طبیعی بود که پذیرفتن این بندهای غیرمنصفانه بر مسلمانان دشوار بود و بیش از همه، عمر بن خطاب، اسید بن حضیر و سعد بن عباده رضی الله عنهم مخالفت خود را ابراز داشتند؛ چنانکه عمر بن خطاب رضی الله عنه نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: مگر شما پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیستید؟ آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم فرمود: بلی. گفت: مگر ما مسلمان نیستیم؟ فرمود: بلی. گفت: مگر آنها مشرک نیستند؟ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: بلی. عمر رضی الله عنه گفت: پس چرا ما این همه ذلت و زبونی را در دین خود بپذیریم؟ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: من پیامبر خدا هستم و او را نافرمانی نمیکنم[11]. و طبق روایتی فرمود: من بنده و فرستادۀ خدا هستم. از دستور او سرپیچی نمیکنم و او هم مرا ضایع نمیکند[12].
عمر رضی الله عنه گفت: مگر شما به ما وعده ندادید که کعبه را طواف خواهیم نمود؟ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: آری ولی من نگفتم که حتماً امسال آن را طواف خواهیم کرد.
آن گاه عمر رضی الله عنه نزد ابوبکر رضی الله عنه رفت و سخنان خود را تکرار کرد. ابوبکر رضی الله عنه در مقام نصیحت به عمر رضی الله عنه گفت: من گواهی میدهم که او پیامبر خدا است و قضاوتش نیز حق است و خدا او را ضایع نخواهد کرد[13].
اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم که تازه آرام گرفته بودند با جریان ابوجندل رضی الله عنه و برگردانیدن وی به سوی مشرکان باری دیگر در حالتی بر آشفته و معترض و نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم مراجعه کردند. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم این بار نیز با حوصله سخنان آنها را شنید و آنان را متقاعد ساخت که این صلح به صلاح آیندۀ اسلام و مسلمانان است و موجب پیروزی آنان را فراهم خواهد ساخت[14] انشاء الله به زودی خدا برای ابوجندل رضی الله عنه و امثال او راهی به سوی آزادی میگشاید؛ چنان که آن چه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرموده بود به تحقق پیوست.
نحوۀ رویارویی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با اعتراضات اصحاب و یارانش، بیانگر آن است که آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به آراء اطرافیان خود احترام قائل بود و به آنها حق اعتراض میداد. تا رهبران کشورهای اسلامی در طول تاریخ با اطرافیان و رعایای خود این گونه برخورد نمایند تا آنها به ابراز رأی و اعتراض خود بپردازند؛ چرا که چنین امری، اسباب رشد جامعه و تکامل آن را فراهم میآورد.
همچنین به میزان آزادی بیان و اندیشه در منطق پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پی میبریم. بنابراین در جامعۀ اسلامی بیان نمودن رأی و اندیشۀ امری آزاد تلقی میگردد و افراد جامعه میتوانند به استیضاح حاکم دولت اسلامی بپردازند و از او انتقاد کند و این کار نه کفر و نه کوششی برای براندازی نظام محسوب میشود که کیفر آن سیاه چالهای زندان باشند[15].
بیرون شدن از لباس احرام و پیشنهاد امسلمه رضی الله عنها
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بعد از نوشتن عهدنامه، خطاب به اصحاب و یاران خویش فرمود: برخیزید و قربانیها را ذبح کنید و سر بتراشید. این را سه بار تکرار کرد، اما کسی از آنها اقدام به این کار نکرد بنابراین صل الله علیه و آله و سلم وارد خیمهاش شد و نگرانی خود را به امسلمه گفت. امسلمه به آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم پیشنهاد کرد که نخست خود شما چنین کنید. آن گاه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در ملأعام، شترش را قربانی کرد و سرش را تراشید و بعد از آن صحابه رضی الله عنهم در قربانی کردن و تراشیدن سر بر یکدیگر سبقت گرفتند[16].
بعضی از آنان سر تراشیدند و برخی موهای خود را کوتاه نمودند، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: رحمت خدا بر کسانی باد که سرهای خویش را تراشیدهاند. صحابه رضی الله عنهم گفتند: پس آنهایی که موهای خود را کوتاه نمودهاند چی؟ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم دوباره فرمود: رحمت خدا بر کسانی باد که سرهای خویش تراشیدهاند. این سؤال و جواب تا سه مرتبه تکرار شد، در پایان پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: بر کوتاه کنندگان نیز رحمت خدا باد[17].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم اقدام به قربانی شتری از ابوجهل نمود که حلقهای نقرهای در بینی داشت و با این کار در این صدد بود تا مشرکان را عصبانی نماید[18].
1- رامسلمه از روحیۀ صحابه رضی الله عنهم متوجه این موضوع گردید که آنها این دستور پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را به حساب رخصت و استحباب گرفتهاند و آن را امری واجب نمیدانند چرا که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم که همیشه در کارهای خیر بر دیگران سبقت میگرفت، هنوز در احرام به سر میبرد و قربانی ذبح نکرده بود. بنابراین، به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پیشنهاد داد تا عملاً قبل از دیگران به این امر اقدام نماید؛ چنانکه وقتی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم قربانی ذبح نمود و سر تراشید، صحابه رضی الله عنهم بیدرنگ در حالی که از یکدیگر سبقت میگرفتند، از احرام بیرون شدند و قربانی ذبح نمودند.
همچنین از این داستان علاوه بر اینکه استحباب نظرخواهی از زن عاقل و اندیشمند استنباط میگردد جایگاه رفیع زن در اسلام نیز مشخص میگردد و این بر خلاف تبلیغات غیرمنصفانهای است که میگویند: در اسلام حقوق زن رعایت نشده است. چرا که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به عنوان حاکم جامعۀ اسلامی مشورت همسرش را پذیرفت و به آن ارج نهاد[19].
2- اهمیت الگوی عملی: چنانکه یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم قبل از اینکه آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم وارد میدان عمل دستور ایشان را عملی نساختند، اما پس از اینکه به اشارۀ امسلمه به آنچه دستور داده بود، جامۀ عمل پوشاند، تمامی آنها فرامین ایشان را عملی ساختند. بنابراین، نمیتوان ارائۀ الگوی عملی در امور را انکار نمود[20].
3- حکم کسی که بعد از ارادۀ حج و عمره، از آن باز داشته شود: عملکرد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بعد از اتمام قرارداد صلح، بیانگر حکم کسی است که از حج و یا عمره باز داشته میشود پس افرادی که با مشکل و یا مانعی مواجه میگردند میبایست، قربانی خود را ذبح نمایند و از حالت احرام بیرون بیایند. و از نظر جمهور علما، کسی که حج و عمرۀ نافلهای اراده کرده است و با مشکلی مواجه میشود، لازم نیست که قضای حج و عمره را به جای آورد، اما حنفیها معتقد هستند که قضای آن لازم و ضروری است به این دلیل که تمامی افرادی که در این سفر با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بودند، سال آینده در عمرۀ القضا شرکت داشتند به جز کسانی که وفات کرده و یا شهید شده بودند[21].
بازگشت به مدینه و نازلشدن سورۀ فتح
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم تصمیم گرفت از حدیبیه به سوی مدینه حرکت نماید، در این اثنا، سورۀ فتح بر او نازل گردید و خداوند فرمود:
﴿سَيَقُولُ لَكَ ٱلۡمُخَلَّفُونَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ شَغَلَتۡنَآ أَمۡوَٰلُنَا وَأَهۡلُونَا فَٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَاۚ يَقُولُونَ بِأَلۡسِنَتِهِم مَّا لَيۡسَ فِي قُلُوبِهِمۡۚ قُلۡ فَمَن يَمۡلِكُ لَكُم مِّنَ ٱللَّهِ شَيًۡٔا إِنۡ أَرَادَ بِكُمۡ ضَرًّا أَوۡ أَرَادَ بِكُمۡ نَفۡعَۢاۚ بَلۡ كَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرَۢا١١﴾ [الفتح: 11].
«به زودی متخلفین (از جهاد) به تو خواهند گفت: به خاطر مشغولیت با مالها و فرزندان خود نتوانستیم با شما بیاییم. پس برای ما طلب آمرزش نمایید. با زبانهای خود چیزهایی میگویند که در دلهایشان نیست. بگو : اگر خدا بخواهد به شما ضرر یا فایدهای برساند، چه کسی جلوی آن را خواهد گرفت، بلکه خدا به آنچه عمل میکنید آگاه است».
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بعد از نازل شدن این آیات، بسیار خوشحال گردید و فرمود: دیشب بر من سورهای نازل گردید که از آنچه خورشید برآن طلوع میکند، برایم محبوبتر است[22]. صحابه رضی الله عنهم به آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم تبریک گفتند و پرسیدند دربارۀ چه نازل شده است؟ آن گاه این آیه نازل گردید:
﴿لِّيُدۡخِلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عِندَ ٱللَّهِ فَوۡزًا عَظِيمٗا٥﴾ [الفتح: 5].
«تا خدا مردان و زنان مومن را وارد باغهایی بنماید که زیر آنها نهرها جاری است. در آن جاودانه خواهند ماند و تا خدا گناهانشان را نابود گرداند و این نزد خدا رستگاری بزرگی است».
بعد از نزول این آیه، اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نزد ایشان رفتند. ایشان سوار بر مرکب خود در محلی به نام «کراع غمیم» ایستاده بود و سورۀ فتح را برای آنان تلاوت مینمود و فرمود: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا١﴾ [الفتح: 1]. مردی گفت: ای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ! آیا این فتحی است؟ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: آری، به خدا سوگند این فتحی است[23]. بر این اساس غم و ناراحتی یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به هلهله و شادی تبدیل شد و آنها به این نتیجه رسیدند که در هر صورت باید تسلیم امر خدا و پیامبرش صل الله علیه و آله و سلم گردید؛ چرا که این امر، به نفع آنان و دعوت اسلامی خواهد بود[24].
قرآن در سورۀ فتح از حادثه بزرگ حدیبیه سخن گفت و به شیوهای خاص به بیان رویدادهای این غزوه پرداخت؛ چنانکه صلحی را که در حدیبیه اتفاق افتاد، با آنکه چنگی در آن رخ نداد، فتح بزرگ نامید.
با توجه به اسباب نزول سوره فتح، در مییابیم که این سوره بعد از صلح حدیبیه و در مسیر بازگشت به مدینه نازل گردیده است؛ یعنی، بعد از آنکه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و مسلمانان وقایع تلخ و تجربههای بزرگی مانند، آمدن برای انجام عمره، بر خورد با مشرکان، بیعت رضوان و صلحی که برای همگان نا خوشایندبود، کسب کرده بودند.
قرآن این صلح، را فتحی آشکار نامید و پذیرفتن این صلح را از جانب پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، امری درست دانست. همچنین قرآن بیان میدارد که توفیق الهی شامل حال مسلمانان شد که به آنها صبر و حوصله و تحمل داد که آخر الامر صلح را پذیرفتند و از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم پیروی نمودند؛ چنانکه میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِيمَٰنٗا مَّعَ إِيمَٰنِهِمۡۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا٤﴾ [الفتح: 4].
«او بود که در دلهای مومنین آرامش انداخت تا ایمانشان افزایش یابد و خدا دارای لشکریانی در آسمانها و زمین است و خدا دانا و با حکمت است بدین صورت قرآن بیان میداد که خدا، سکینه و آرامش نازل کرد تا آنها فضل خدا را از یاد نبرند و همواره شکرگزار او باشند».
همچنین قرآن به بیعت صحابه با پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بر مرگ، اشاره نمود و آن را تحسین کرد و بیعتی با خدا داشت چنانکه میفرماید:
بدین صورت به ویژگی قرآن در بیان نمودن رویدادهای غزوهها پی میبریم؛ چراکه قرآن در خلال بیان آن، به بیان حقایق نیز میپردازد و عقاید را تصحیح مینماید و نفوس را تربیت میکند و پرده از چهرههای منافقین برمیدارد و مسلمانان را به فتحی قریب مژده میدهد و عذر کسانی را که نتوانستهاند در غزوه شرکت نمایند، بیان داشته و عذر بعضی از آنان را موجه دانسته است؛ سپس در حالی که مسلمانان موفق به ادای عمره نشدند و در مسیر بازگشت به مدینه بودند، خداوند به بیان این موضوع پرداخت که خواب پیامبرش به واقعیت پیوسته است. و به زودی محقق خواهد شد؛ چنانکه میفرماید:
﴿لَّقَدۡ صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءۡيَا بِٱلۡحَقِّۖ لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمۡ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَۖ فَعَلِمَ مَا لَمۡ تَعۡلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِكَ فَتۡحٗا قَرِيبًا٢٧﴾ [الفتح: 27].
«خداوند خواب را درست به پیامبرش نشان داده است، یقیناً شما به خواست خدا با امنیت در حالی که سرهایتان را تراشیده یا کوتاه نمودهاید وارد مسجد الحرام خواهید شد. ولی خداوند چیزهایی میدانست که شما نمیدانستید و به همین خاطر فتح نزدیکی (صلح حدیبیه) پیش آورد».
و سوره را با توصیف پیامبر و اصحابش به خصلتهای پسندیده پایان داد و فرمود:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا٢٨ مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا٢٩﴾ [الفتح: 28-29].
«خداست که پیامبر خود را همراه با رهنمون و آیین راستین فرستاده است تا آن را بر همۀ آیینها پیروز گرداند. کافی است که خدا گواه باشد. محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کافران تند و سر سخت و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند. ایشان را در حال رکوع و سجود میبینی. آنان همواره فضل خدای را میجویند و رضای او را میطلبند. نشانۀ ایشان بر اثر سجده در پیشانیهایشان نمایان است، این، توصیف آنان در تورات است و اما توصیف ایشان در انجیل چنین است که همانند کشتزاری هستند که جوانههای خود را بیرون زده و آنها را نیرو داده و سخت نموده و بر ساقههای خویش راست ایستاده باشد به گونهای که برزگران را به شگفت آورد تا کافران را به سبب آن خشمگین کند خداوند به کسانی از ایشان که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند، آموزش و پاداش بزرگی را وعده میدهد».
آیات کریمه فوق، سیمای واقعی اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را به تصویر کشیده است. قرآن با اسلوبی شگفتانگیز و خاص، تصاویری از حالتهای مختلف این جماعت برگزیده را به نمایش گذاشته است که عبارتاند از:
1- آنها در تصویر نخست ﴿أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾ معرفی شدهاند؛ یعنی، در مقابل کفار، قوی و سرسخت و در مقابل همدیگر مهربان و نرمخو هستند؛ در حالی که کفار کسی جز پدران، برادران و نزدیکان آنها نیستند؛ ولی آنان در جهت رضای الهی از آنان بریدهاند اما در مقابل، نسبت به یکدیگر به خاطر وحدت دین و عقیده و اخوت اسلامی، مهرباناند.
2- در تصویر دوم به﴿رُكَّعٗا سُجَّدٗا﴾ توصیف شدهاند، گویا این حالت همیشگی آنها است؛ چرا که رکوع و سجده بیانگر عبادت است و آنها در همه حال تسلیم خدایند؛ پس در عبادت به سر میبرند و گویا همه وقت در رکوع و سجده هستند.
3- در تصویر سوم، حالت درونی آنها به نمایش گذاشته شده است: ﴿يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا﴾ این تصویر بیانگر احساسات درونی آنها است؛ یعنی، بزرگترین آرزو و هدف آنان، کسب رضایت الهی است.
4-
تصویر چهارم، سیمای ظاهری و
آثار عبادت آنان را به نمایش میگذارد:
﴿سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ﴾ یعنی بر اثر
سجده و عبادت، چهرههایشان نورانی گردیده است و آنان را به فروتنی و صفا و محبت
واداشته است و در چهرههای آنان اثر کبر و غرور یافت نمیشود.
ویژگیها
و خصوصیاتی که از اصحاب و یاران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در قرآن بیان گردیده است، در تورات و انجیل نیز
بیان گردیده است: چنانکه در تورات آمده است:
﴿ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ﴾ همچنین
خداوند، ذکر خیر آنها را در انجیل نیز بیان داشته است ﴿وَمَثَلُهُمۡ
فِي ٱلۡإِنجِيلِ﴾ و در آنجا محمد صل الله علیه و آله و سلم و اطرافیانش به کشتزاری تشبیه شدهاند: ﴿كَزَرۡعٍ
أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُ﴾ مانند کشتزاری که خوشه بیرون زده و تنومند و قوی
باشد.
این زراعت به اندازهای زیبا و نیکو است که در نظر کارشناسان زراعت (مؤمنان) زیبا و جذاب جلوه مینماید ﴿يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ﴾ و آنها را شگفتزده مینماید، اما در دل کافران، خشم، کینه و نفرت میآفریند. ﴿لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَ﴾ و آنها با دیدن پیامبر و اصحابش ناراحت و پریشان میشوند.
بدین صورت خداوند ویژگیهای این جماعت برگزیده را برای همیشه در کتاب خود ثبت کرده است تا نمونه و الگویی برای نسلهایی باشد که خواستار تحقق بخشیدن ایمان در زندگی خود میباشند.
و مهمتر از تمامی موارد ذکر شده پاداشی است که خداوند به آنها وعده داده و آن عبارت است از وعده مغفرت و اجر بزرگ: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا﴾.
سید قطب میگوید: بار دیگر پس از گذشت چهارده قرن دوست دارم آن نسل برگزیده را مشاهده کنم و به تماشای مردان نیکبختی بنشینم که رضایت و خشنودی پروردگار نصیب آنان گردید و با چشمان خود، اعتبار خود را در میزان خدا میدیدند و میشنیدند که خدا از آنان خشنود شده و آنها را چنین گرامی داشته است.
دوست دارم به آنان بنگرم که از حدیبیه به سوی مدینه رهسپار شدهاند و در اثنای راه این سوره نازل میشود و برآنان تلاوت میگردد؛ چه حال و هوائی دارند! چه احساسی به آنها دست داده است! به یکدیگر مینگرند و آثار این نعمتها را در سیمای همدیگر میخوانند[25].
پس از صلح حدیبیه، اصحاب پیامبر در یافتند که دعوت اسلامی وارد مرحلۀ جدید و افق گستردهتری شده است بنابراین، میبایست این دین در چارچوب صلح و امنیت، بیشتر پیش روی و ترقی مینمود تا آنها در جنگ و مبارزه و با گذشت روزها، شاهد پیامدهای مثبت صلح حدیبیه میشدند که مهمترین آنها عبارت بود از:
1- قریش با امضاء نمودن قرارداد صلح با مسلمانان، عملاً به کیان دولت اسلامی اعتراف نمود به گونهای که بعد از آن، قبایل اطراف و دیگر اعراب نیز، به دولت اسلامی به عنوان قدرتی مهم مینگریستند.
2- این صلح باعث ایجاد رعب و وحشت در دلهای مشرکان و منافقان گردید به گونهای که اکثر آنها به پیروزی حتمی اسلام در آیندهای نزدیک، یقین پیدا کردند. بنابراین، برخی از چهرههای مطرح قریش مانند خالد بن ولید و عمرو بن عاص اسلام را پذیرفتند. همچنین بادیهنشینان پیرامون مدینه، نزد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم آمدند و به خاطر شرکت ننمودن در این غزوه عذر خواهی کردند.
3- این صلح و آرامش، فرصت خوبی برای معرفی و تبلیغ اسلام فراهم نمود و باعث پیوستن قبایل متعددی به اسلام شد، چنانکه امام زهری میگوید: اسلام قبل از صلح حدیبیه به چنین پیروزی بزرگی دست نیافته بود؛ زیرا قبلاً آنها فقط در میدان جنگ با مردم روبرو میشدند، ولی اکنون آنها در حالت صلح با مردم ملاقات و گفتگو مینمودند و سعی میکردند آنها را در مورد پذیرفتن اسلام، متقاعد سازند؛ چنانکه تعداد افرادی که در این دو سال به اسلام گرویدند، به اندازه؛ چنانکه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در غزوه حدیبیه با هزار و چهارصد نفر شرکت کرد، اما دو سال بعد با ده هزار نفر جهت فتح مکه رهسپار گردید[26].
4- مسلمانان بعد از اینکه از ناحیه دشمن اصلی خود (قریش) احساس امنیت نمودند، متوجه یهودیان و قبایل دیگر شدند؛ چنانکه بعد از صلح حدیبیه، غزوۀ خیبر اتفاق افتاد.
5- مذاکرات صلح باعث شد که همپیمانان قریش، با مواضع مسلمانان آشنا گردند و به آنها تمایل پیدا کنند؛ چنانکه حلیس بن علقمه بعد از دیدن شتران قربانی مسلمانان و صدای لبیک گفتن آنها، نزد قریش برگشت و نظرش را این گونه مطرح کرد که نباید مسلمانان از طواف خانه خدا باز داشته شوند.
6- صلح حدیبیه، زمینه ساز آمادگی برای غزوه موته گردیدکه گامی جدید برای نشر و تبلیغ دعوت اسلامی به خارج از شبه جزیره عربستان بود.
7- صلح حدیبیه برای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم این فرصت را فراهم ساخت تا به پادشاهان فارس، روم و قبطیها نامه بنویسد و آنها را به اسلام دعوت نماید.
8- صلح حدیبیه راه را برای فتح مکه باز کرد؛ چنانکه ابن قیم میگوید: این صلح روزنهای برای فتح بزرگی بود که خدا در آن، پیامبر و یارانش را سر بلند نمود و مردم دسته دسته وارد اسلام شدند و این سنت الهی است که پیشاپیش وقایع بزرگ، مقدماتی را فراهم میسازند[27].
ابوبصیر و فرماندهی جنگهای تاکتیکی
بعد از گذشت چند روز از صلح حدیبیه، ابوبصیر عتبه بن اسید، توانست از چنگال مشرکان مکه فرار نماید و در مدینه به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بپیوندد. قریش بلافاصله دو نفر را برای بازگردانیدن او نزد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم فرستادند. آن حضرت صل الله علیه و آله و سلم به ابوبصیر گفت: ما بر این امر با آنان تعهد امضاء نمودهایم و شایسته نیست که پیمان خود را نقص نمائیم. بنابراین، تو نزد آنها برگرد انشاءالله به زودی خداوند راهی برای شما خواهد گشود.
ابوبصیر گفت: ای پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ! تو مرا نزد مشرکان قریش میفرستی تا مرا به خاطر دینم شکنجه کنند؟
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: ابوبصیر! با اینها برو، انشاءالله خداوند برای تو و امثال تو راه نجات را خواهد گشود[28].
ابوبصیر با آن دو نفر به راه افتاد و مشاهده این صحنه، مسلمانان را نیز نگران ساخته بود، اما آنان چارهای نداشتند؛ زیرا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در وفا به عهد و پیمان بسیار پایبند بود؛ چنانکه قرآن نیز در بسیاری از آیات در مورد وفا به عهد تاکید میورزد:
﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَيۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡكِيدِهَا وَقَدۡ جَعَلۡتُمُ ٱللَّهَ عَلَيۡكُمۡ كَفِيلًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ٩١﴾ [النحل: 91].
«و به عهد خدا وقتی که پیمان بستید، وفا کنید و سوگندها را بعد از بسته شدن آنها نقض ننمایید، در حالی که خدا را کفیل یکدیگر قرار دادهاید. همانا خداوند میداند که چه میکنید».
همچنین میفرماید:
﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ كَانَ مَسُۡٔولٗا﴾ [الإسراء: 34].
«به عهدها وفا نمایید؛ زیرا در مورد عهد و پیمان مورد بازخواست قرار خواهید گرفت».
بنابراین، وفا به عهد نزد مسلمانان، قانونی کلی از قوانین اسلام محسوب میگردد که عمل به آن واجب میباشد[29].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بر اساس پیمانی که بسته بود، ابوبصیر را برگردانید، اما هنگامی که ابوبصیر به ذوالحلیفه رسید، به یکی از آن دو نفر گفت: برادرم! شمشیرت واقعاً بُرنده است؟ او گفت: بلی و شمشیرش را به ابوبصیر داد و گفت: نگاه کن. ابوبصیر شمشیر را از نیام بیرون کرد و در فرصت مناسب، ضربهای بر آن شخص وارد کرد و او را کشت. وقتی نفر دوم این وضعیت را دید، فرار نمود و نزد پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم رفت و گفت: دوست شما، رفیق مرا به قتل رسانید. لحظهای بعد، ابوبصیر در حالی که شمشیر بر دوش داشت وارد شد و گفت:
ای پیامبر اکرم! شما به وعده خود عمل کردید و مرا به آنها سپردید، اما خدا مرا نجات داد و از ترس دین خود از رفتن با آنها خودداری نمودم[30]. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «مادرش به عزایش بنشیند، اگر تنها نبود عجب جنگ افروزی است»[31] وقتی این را شنید، دانست که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم باز هم او را تحویل آنها خواهد داد. بنابراین، از مدینه خارج شد و خود را به سیفالبحر رسانید[32]. بعد از مدتی، مسلمانان مستضعف ساکن در مکه با اطلاع از ابوبصیر و سخن پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم که گفته بود: «عجب جنگ افروزی است اگر کسی با او همراه میشد» یکی بعد از دیگری از مکه به قصد سیفالبحر فرار میکردند و به ابوبصیر میپیوستند؛ چنانکه ابوجندل بن سهیل نیز به او پیوست و به تدریج گروهی مبارزه طلب تشکیل دادند و برای کاروانهای بازرگانی قریش به شام، مزاحمت ایجاد میکردند و اموال آنها را میربودند.
سرانجام، قریش مجبور شدند در پیامی به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بگویند: تو را به خدا و به حق خویشاوندی! ابوبصیر و همراهانش را نزد خود فراخوان و اگر به مدینه بیایند، ما کاری به کار آنها نخواهیم داشت. بدین صورت قریش از شرایط سخت و حساسی که در حدیبیه مقرر کرده بودند، کوتاه آمدند و از آنجا که آنان در صدد دستیابی به قدرت و عزت بودند بنابراین، خداوند آنها را خوار و زبون گردانید[33].
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز کسی را نزد آنها فرستاد و آنان را به مدینه فرا خواند[34]. آنها که حدود هفتاد الی هشتاد نفر بودند[35] به مدینه آمدند و با آمدن آنها قدرت و توان رزمی مسلمانان شدت یافت. البته رئیس این گروه، ابوبصیر، نتوانست با آنها بیاید زیرا نامه پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم هنگامی به دست او رسید که آخرین روزهای زندگی خود را سپری میکرد.
داستان ابوجندل و ابوبصیر و رنجها و مشقتهایی که آنان در راه دین و آرمان خود متحمل شدند و اخلاص، جهاد و استقامت آنان تا جایی که توانستند مشرکان مکه را به زانو در بیاورند، الگویی عملی و مناسب جهت استقامت و تلاش در امر عقیده میباشد. همان طور که از این داستان نتیجه میگیریم که گاهی برای یک فرد امری میسر است که برای گروه و جماعت میسر نیست؛ چنانکه ابوبصیر و همراهانش توانستند ضربهای به مشرکان مکه وارد نمایند که برای دولت اسلامی به خاطر پیمانی که بسته بود، امکان تحقق بخشیدن چنین ضربهای میسر نبود.
اقدام ابوبصیر و همراهانش، امری نامشروع نبود؛ چرا که تقریر (سکوت) پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بدان مشروعیت میبخشید و برای ابوبصیر و همراهانش راهی جز اتخاذ همین شیوه مبارزه باقی نمانده بود.
از آنجا که آنها در مکه تحت شکنجه و آزار مشرکان بودند و اجازۀ هجرت و پیوستن به مدینه را نیز نداشتند. بنابراین، مجبور به فرار و سپس اتخاذ استراتژیای بودند که بتوانند مشرکان مکه را تحت فشار و ناامنی قرار بدهند و از این طریق به مطالبات خود برسند و شاید آنها این شیوه مبارزه خود را از فحوای کلام پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، استنباط نمودند[36] که فرمود: «عجب جنگ افروزی است اگر کسی همراه او میشد»[37].
انسان ژرف بین، با بررسی این وقایع، به توجه و عنایت ویژه پروردگار نسبت به اصحاب پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم ، پی میبرد که آنها نخست اسباب توجه الهی به سوی خود را فراهم نمودند، آنگاه خداوند نیز آنها را شایسته توجه و عنایت خویش در آورد؛ چنانکه در آیات متعددی در قرآن صفات کسانی که شایسته توجه و عنایت خدا، هستند بیان شده است. از جمله میتوان به این آیات اشاره نمود:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِينَ هُم مُّحۡسِنُونَ١٢٨﴾ [النحل: 128].
«خدا با کسانی است که پرهیزگار بوده و نیکوکار باشند».
﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًاۚ إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٥٦﴾ [الأعراف: 56].
«در زمین بعد از اصلاح آن فساد مکنید و خدا را با ترس و امید بخوانید. همانا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است».
﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا﴾ [الطلاق: 2].
«و کسی که از خدا بترسد، خدا برای او راه حلی خواهد گشود».
﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٦٩﴾ [العنکبوت: 69].
«و کسانی که در راه ما تلاش میکنند، ما آنها را به راههای خود راهنمایی میکنیم و خدا با نیکوکاران است».
از آنجا که صحابه دارای صفات و خصلتهای یاد شده در آیات فوق بودند بنابراین، مشمول عنایت و توجه الهی قرار گرفتند و بر این اساس این نتیجه استنباط میگردد که در هر زمان و مکان دیگری که شخص یا ملتی، دارای این صفات و خصلتها باشد، یقیناً مشمول توجه و عنایت پروردگار قرار خواهد گرفت و این وعدۀ خدا است که هرگز خلاف آن ممکن نیست[38].
امتناع پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم از بازگرداندن زنان مهاجر
برخی از زنان مسلمان که در سرزمین کفر (مکه) زندگی میکردند، تصمیم به هجرت گرفتند و به مدینه آمدند. در پیشاپیش زنان مهاجر، امکلثوم، دختر عقبه بن اَبی معیط، قرار داشت. اینها بعد از صلح حدیبیه هجرت نمودند. بنابراین، مشرکان مکه خواستار بازگشت آنها به مکه شدند. آن گاه خداوند، این آیات را در مورد آنان نازل فرمود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا جَآءَكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٖ فَٱمۡتَحِنُوهُنَّۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِهِنَّۖ فَإِنۡ عَلِمۡتُمُوهُنَّ مُؤۡمِنَٰتٖ فَلَا تَرۡجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلۡكُفَّارِۖ لَا هُنَّ حِلّٞ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ يَحِلُّونَ لَهُنَّۖ وَءَاتُوهُم مَّآ أَنفَقُواْۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّۚ وَلَا تُمۡسِكُواْ بِعِصَمِ ٱلۡكَوَافِرِ وَسَۡٔلُواْ مَآ أَنفَقۡتُمۡ وَلۡيَسَۡٔلُواْ مَآ أَنفَقُواْۚ ذَٰلِكُمۡ حُكۡمُ ٱللَّهِ يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡۖ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ١٠﴾ [الممتحنة: 10].
«ای مؤمنان! وقتی زنان مؤمن هجرت نموده نزد شما آمدند، آنها را بیازمایید. خدا بهتر از ایمان آنها آگاهی دارد. اگر شما آنها را مؤمن تشخیص دادید، پس آنان را نزد کفار برنگردانید. چرا که آنان برای کافران و کافران برای آنان حلال نیستند و به شوهران کافرشان آن چه را که هزینه کردهاند، بدهید و بر شما گناهی نیست که با آنان ازدواج نمائید. به شرط اینکه مهریه آنان را پرداخت کنید و آنها را در بند (نکاح) کافران نگذارید. و شما از کافران هزینۀ زنان مرتد خود را جویا شوید و آنها از شما هزینه زنان مسلمان خود را جویا شوند. این دستور خداست و خدا دانا و با حکمت است».
ابن عباس میگوید: امتحان آنها عبارت بود از اقرار به یگانگی خدا و رسالت پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم و آیۀ: ﴿لَا هُنَّ حِلّٞ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ يَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾ بیانگر حرامبودن زنان مسلمان بر شوهران مشرکشان میباشد؛ چنانکه قرطبی میگوید: پس آن چه آنها را بر شوهرانشان حرام میساخت، مسلمان شدن آنها بود، نه هجرتشان[39].
ابن کسر در مورد آیۀ ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ میگوید: قرآن خطاب به مسلمانان فرمود: ازدواج با این زنان مهاجر، بلامانع است به شرطی که مهریۀ آنان را بپردازید. وعدۀ آنان به اتمام رسیده باشد[40].
﴿وَلَا تُمۡسِكُواْ بِعِصَمِ ٱلۡكَوَافِرِ﴾.
«آنها را همچنان به حساب نکاح با کافران نگه ندارید؛ بلکه با مسلمان شدن، درمیان آنها تفرقه و جدایی افتاده است».
مفسران در مورد آیۀ:
﴿وَسَۡٔلُواْ مَآ أَنفَقۡتُمۡ وَلۡيَسَۡٔلُواْ مَآ أَنفَقُواْۚ﴾.
میگویند: برخی از زنان مسلمان، مرتد شده و نزد کافران برگشته بودند و تعدادی از زنان مشرکان، مسلمان شده و به مدینه آمده بودند. آن گاه خداوند به خاطر رعایت انصاف فرمود: شما مهریه زنانی را که نزد شما آمدهاند، به شوهرانشان برگردانید و این حکم به اجماع امت، مخصوص همان حادثه مشخص بود و بعد از آن جنبه عملی پیدا نمینماید و ابن عربی نیز بر این عقیده است[41].
سپس قرآن در مورد آن دسته از مردان مسلمانی که زنانشان مرتد شده و به کافران پیوسته بودند و شوهرانشان توانایی حق خود را نداشتند، فرمود: از اولین مال غنیمتی که بدست میآورید، حق از دست رفته آنها را بپردازید[42].
در مورد این قسمت از عهدنامه که در آن مقرر گردیده بود که اگر فردی از مشرکان به مسلمانان پیوست، باید به مکه برگردانیده شود، بین مشرکان و پیامبر اکرم اختلاف نظر به وجود آمد؛ چرا که مشرکان، زنان مهاجر را نیز مشمول این بند میدانستند، اما پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم شامل گردیدن زنان مهاجر را به دلیل اینکه صیغهای که در بند مذکور قید شده بود، مذکر است، قبول نداشت و خداوند نیز موقف پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم را تأیید و آیات فوق را نازل کرد که مضمون آن این بود که هیچ یکی از زنان مهاجر که بعد از صلح حدیبیه هجرت کردهاند، به مکه بازگردانیده نشود[43].
استاد محمد عزه دروزه میگوید: چنین به نظر میرسد که برخی از زنان مسلمان که قبل از صلح حدیبیه موفق به هجرت نشده بودند، فرصت را غنیبت شمردند و بعد از صلح حدیبیه، مخفیانه به مدینه هجرت نمودند. بستگان آنها بر اساس مفاد قرار داد صلح، به تعقیب آنان پرداختند و خواهان بازگشت آنها شدند. آن گاه آیات فوق نازل گردید و بازگردانیدن زنان مهاجر را ممنوع اعلام کرد.
در مورد این مسئله که آیا در صلحنامه یادی از زنان مهاجر شده بود یا خیر، نظریههای متعددی وجود دارد و قول راجح این است که در آنجا صیغه مذکر قید شده بود که مشرکان آن را شامل زنان نیز میدانستند، اما پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم آن را شامل زنان نمیدانست تا اینکه این آیات نازل گردید و خداوند به طور قطع حکم بازگردانیدن آنان را بلامانع دانست[44].
استاد غزالی میگوید: «مسلمانان از بازگرداندن زنان مهاجر به مکه امتناع ورزیدند که دلیل آن میتواند یکی از این دو امر باشد: یا بند مذکور در صلحنامه را مخصوص مردان میدانستند و یا اینکه آنان بر این باور بودند که اینها تحمل شکنجه و اذیت و آزار مشرکان را ندارند و مانند ابوجندل و ابوبصیر نیز نمیتوانند فرار کنند و به مبارزه خود به صورت تاکتیکی ادامه خواهند داد، اما مهم آن است که ممنوعیت بازگرداندن زنان مهاجر را خداوند اعلام نمود»[45].
[1]- التاریخ السیاسی و العسکری، ص 339-340.
[2]- مغازی، واقدی، ص 602-605.
[3]- همان، ص 610.
[4]- المستفاد من قصص القرآن للدعوة والدعاة، ج 2، ص 342.
[5]- المعاهدات في الشریعة الاسلامیة والقانون الدولی، د. محمد الدیک، ص 270-271.
[6]- زاد المعاد، ابن قیم، ج 3، ص 306.
[7]- المعاهدات في الشریعة الاسلامیة، ص 272.
[8]- صلح الحدیبیة، با شمیل، ص 280.
[9]- المعاهدات فی الشریعة الاسلامیة، ص 273.
[10]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 347.
[11]- معین السیرة، ص 333.
[12]- تاریخ طبری، ج 2، ص 634.
[13]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 346.
[14]- صلح الحدیبیه، باشمیل، ص 270.
[15]- غزوة الحدیبیه، ابی فارس، ص 134-135.
[16]- بخاری، کتاب الشروط، ج 3، شماره 2732.
[17]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 348.
[18]- همان، ص 349.
[19]- المعاهدات فی الشریعة الاسلامیه، ص 273.
[20]- تاملات فی السیرة النبویة، محمد السید الوکیل، ص 211.
[21]- فقه السیرة، بوطی، ص 243.
[22]- البخاری، کتاب المغازی، باب غزوة الحدیبیة، ج 5، ص 80، شماره 4177.
[23]- سنن ابی داود، معالم السنن، کتاب الجهاد، شماره 2736.
[24]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 2، ص 449.
[25]- فی ضلال القرآن، ج 6، ص 2026.
[26]- السیرة النبویة سیرت ابن هشام، ج 3، ص 351-352.
[27]- زاد المعاد، ج 3، ص 309.
[28]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص352.
[29]- منهج الاعلام الاسلامی فی صلح الحدیبیه، ص 329.
[30]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3 ص 353.
[31]- البخاری، کتاب الشروط فی الجهاد، ج 3، ص 241، شماره 4732.
[32]- همان.
[33]- محمد رسول الله، صادق عرجون، ج 4، ص 281.
[34]- البخاری، کتاب الشروط، ج 3، ص 241، شماره 4732.
[35]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 2، ص 451.
[36]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 2، ص 452.
[37]- بخاری، کتاب الشروط، ج 3، ص 241، شماره 473.
[38]- غزة الحدیبیه، حکمی، ص 320.
[39]- تفسیر قرطبی، ج 18، ص 63.
[40]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 351.
[41]- تفسیر قرطبی، ج 18، ص 68 – حدیث القرآن الکریم، ج 2، ص 545.
[42]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 352.
[43]- غزوة الحدیبیة، ص 178.
[44]- سیرة الرسول، دروزه، ج 2، ص 354.
[45]- فقه السیرة، غزالی، ص 367.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر