توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ بهمن ۱۵, یکشنبه

فصل سوم درس‌ها، عبرت‌ها و فوائد

 

فصل سوم
درس‌ها، عبرت‌ها و فوائد

تفسیر آیاتی که در مورد غزوۀ حنین نازل شده است:

خداوند می‌فرماید:

﴿لَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٖ وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٦ ثُمَّ يَتُوبُ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢٧ [التوبة: 25-27].

«همانا خداوند شما را در اماکن زیادی یاری رساند و در روز حنین نیز آن گاه که تعدادتان شما را به شگفت انداخت و به شما سودی نبخشید و زمین با وجود فراخی‌اش بر شما تنگ گردید؛ سپس پا به فرار گذاشتید. بعد از آن، خدا بر پیامبر خود آرامش نازل کرد و لشکریانی فرو فرستاد که شما آنها را نمی‌دیدید و کافران را عذاب داد و این است پاداش کافران؛ سپس خدا بعد از این توبۀ هر کسی را که بخواهد، می‌پذیرد و خدا بخشنده و مهربان است».

در این آیات تصویر روشن و شفافی از وضعیت مسلمانان در معرکۀ حنین ارائه شده است به گونه‌ای که شنونده از تصویری به تصویری دیگر منتقل می‌شود؛ مثلاً، در تصویری نشان می‌دهد که مسلمانان به دلیل داشتن نیروی زیاد، مغرور و شادمان هستند و بعد از آن تصویری از شکست آنان و ناکارایی افراد، ارائه شده است؛ سپس تصویری دیگر نشانۀ حالت ترس و اضطراب و بی‌قراری آنها است که پا به فرار گذاشتند و عقب‌نشینی می‌کنند تا جایی که فقط پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و تعداد اندکی از یارانش در میدان ثابت می‌مانند؛ آنگاه بعد از شکست و ترس و فرار، نصرت خدا به یاری مسلمانان می‌آید؛ چنانکه می‌فرماید:

﴿ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٦

سکینه: یعنی آرامش، رحمت و احساس امنیت و سکونی که بعد از حرکت و اضطراب می‌آید[1].

طبری در مورد آیۀ ﴿وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا می‌گوید: این لشکری که در اینجا از آن سخن به میان آمده است، لشکر فرشتگان است[2].

﴿وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ یعنی خدا کافران را به وسیلۀ قتل و اسارت و از دست دادن مال، عذاب داد و این کافران مستحق چنین عذابی بودند؛ زیرا کفر را بر ایمان ترجیح دادند و با اهل ایمان به جنگ پرداختند[3].

این فرمودۀ خداوند: ﴿ثُمَّ يَتُوبُ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢٧ به این معناست که خداوند بعد از این تعذیب کافران، به هر کس از آنان که بخواهد رجوع خواهد کرد و به آنها توفیق خواهد بخشید تا توبه نمایند و خدا نسبت به کسی که توبه نماید، بخشنده و مهربان است؛ چراکه رحمتش وسیع وگسترده است[4].

سیدقطب می‌گوید: ... پس دروازۀ بخشش و مغفرت همیشه بر روی گناهکارانی که توبه می‌نمایند، باز است. خداوند علّت اشاره به معرکۀ حنین را به این دلیل ذکر می‌کند که مسلمانان از نصرت و یاری خداوند فراموش نمودند و به تعداد و نیروهای خود مغرور گشتند و علاوه بر آن، حقیقت دیگری را نیز یادآور می‌گردد و آن حقیقتی است که هر عقیده‌ای براساس آن شکل می‌گیرد، پس شایسته نیست شیفته کثرت تعداد افراد گردید؛ بلکه تعداد اندکی که به قضایا شناخت داشته باشند که مجذوب و برای عقیدۀ خویش جان‌فدایی نمایند، کفایت خواهد کرد... سپس در ادامه می‌گوید: همیشه هر عقیده‌ای، براساس فداکاری و ایثار افراد زبده و مخلص پابرجا خواهد ماند. نه به وسیلۀ کف و چرکهائی که با خشکیدن، از بین می‌روند و نه به وسیلۀ علفهای بیابانی‌ای که با سرما از بین می‌روند[5].

غزوۀ حنین برای همیشه در کتاب خدا ثبت گردید تا به عنوان درسی همیشگی برای امت باقی بماند و قرآن کریم این معرکه را با بیانی ربانی بیان نموده است که مهم‌ترین ویژگی‌های آن عبارت‌اند از[6]:

الف قرآن برای ما بیان نموده است که مسلمانان در معرکۀ حنین مغرور کثرت افراد خود شدند؛ چنانکه می‌فرماید: ﴿وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ «آن گاه که در روز حنین، تعدادتان شما را به خود بزرگ‌بینی واداشت». سپس قرآن بیان نموده است که این کثرت سودی به حال آنان نداشت: ﴿فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡ‍ٔٗا.

ب همچنین قرآن برای ما بیان نموده است که مسلمانان شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند جز پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  و عدۀ اندکی از صحابه که ثابت‌قدم ماندند:

﴿وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ.

د قرآن این مطلب را نیز یادآور شده است که خداوند، پیامبرش را در حنین به وسیلۀ فرشتگان یاری رساند:

﴿وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾.

و در پایان تأکید نموده است که خداوند توبۀ بندگانش را می‌پذیرد و به هر کس که بخواهد، توفیق توبه می‌دهد:

﴿ثُمَّ يَتُوبُ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢٧.

اسباب شکست و عوامل پیروزی در حنین

الف اسباب شکست مسلمانان در مرحلۀ نخست، عبارت بودند از:

1-   اعجاب و خود بزرگ‌بینی بعضی از مسلمانان که گفتند: امروز از قلت افراد شکست نخواهیم خورد. این سخن بر پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  دشوار آمد و شکست را درپی داشت.

2-   شرکت عدۀ زیاد جوانان بدون سلاح و فقط براساس شوق و رغبت جهاد.

3-   تعداد زیاد افراد لشکر مقابل که چند برابر مسلمانان بودند.

4-   مالک بن عوف قبل از رسیدن مسلمانان، لشکرش را به وادی حنین رسانید و در تنگناها و دره‌های اطراف، تیراندازانی را به کمین گماشت تا مسلمانان را از هر سو، غافلگیر کنند.

5-   دشمن از قبل در محل استقرار یافته و به صورت منظم و آماده باش، صف بسته و آمادۀ نبرد بود؛ در حالی که مسلمانان تازه وارد وادی می‌شدند.

6-   در صف جنگجویان مسلمان، افردی وجود داشت که تازه مسلمان شده بودند و ایمان آنان ضعیف بود. بنابراین آنها قبل از دیگران، از استقامت دست برداشتند و فرار را بر استقامت و پایداری ترجیح دادند که در پی آنها، دیگر مسلمانان نیز فرار نمودند[7].

عوامل پیروزی

از عوامل پیروزی مسلمانان در حنین می‌توان اسباب زیر را برشمرد:

1-   پایمردی و استقامت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در میدان نبرد، باعث تثبیت نیروهای باقیمانده و برگشت نیروهای فراری شد.

2-   شجاعت فرمانده جنگ که نه تنها استقامت نمود؛ بلکه سوار بر مرکب خویش به سوی دشمن پیشروی می‌نمود تا جایی که عباس بن عبدالمطلب از ترس اینکه مبادا به رسول خدا آسیبی برسانند، لگام مرکب را گرفته بود و سرعتش را کنترل می‌نمود.

3-   استقامت عده‌ای از مسلمانان در کنار پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ، تا بازگشت نیروهای فراری.

4-   سرعت بازگشت نیروهای فراری و الحاق آنها به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم .

5-   تغییرندادن تاکتیک به موقع دشمن که اشتباه بزرگی به نفع مسلمانان مرتکب شدند و آن اینکه نیروهای فراری مسلمانان را تعقیب ننمودند که به آنها فرصت تنفس جدید و بازگشت را داد.

6-   پرتاب سنگ‌ریزه‌ها توسط پیامبر به چهره‌های کفار که با پرتاب آنها فرمود: سوگند به پروردگار محمد که شکست خوردند[8].

7-   استقامت و کمک خواستن از خداوند به وسیلۀ دعا و زاری؛ چنانکه پیامبر با اصرار از خداوند علیه دشمن کمک می‌خواست.

8-   نزول فرشتگان و مشارکت آنان در غزوه؛ چنانکه خداوند، این مشارکت را در آیات قرآن برای همیشه به ثبت رسانیده است او در سورۀ توبه و فرموده است:

﴿وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ.

احکام فقهی برگرفته از حوادث غزوه‌های حنین و طائف

1- نزول این آیه و بیان حکم زنان اسیری که ازدواج کرده بودند:

﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ [النساء: 24].

«زنان شوهردار (بر شما حرام‌اند) مگر زنانی که اسیر کرده باشید».

قرآن بیان داشت که اسارت این زنان، باعث جدایی و فراغت بین آنها و شوهران سابقشان شده است. بنابراین، بعد از اتمام عده (با وضع حمل یا حیض)، می‌توان با آنها همبستری کرد[9].

2- ممنوعیت مخنث‌ها از اختلاط با زنان بیگانه؛

 چون قبلاً، این کار مباح بود و این بدان خاطر ممنوع شد که ام‌سمله می‌گوید: نزد من مخنثی نشسته بود، شنیدم که به عبدالله بن امیه گفت: ای عبدالله، اگر فردا طائف فتح شد، دختر غیلان را برای خود بردار؛ چون او از جلو دارای چهار و از عقب دارای هشت برجستگی است (یعنی خوش‌اندام است.) وقتی پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و از جریان مطلع شد، فرمود: این‌ها دوباره حق ندارند با شما بنشینند[10] و بدین صورت پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به تثبیت سلامت اخلاق جامعه اهمیت می‌داد.

 

 

3- نهی از کشتن زنان، اطفال و کهن‌سالان و کسانی که در جنگ شرکت نداشته‌اند؛

چنانکه ابن کثیر می‌گوید: رسول خدا روز حنین از کنار جنازۀ زنی گذشت که خالد او را کشته بود و مردم، اطراف او جمع شده بودند. پیامبر اکرم فرمود: این زن توانایی جنگیدن را نداشت؛ سپس کسی را دنبال خالد فرستاد و توصیه کرد که زنان و بچه‌ها و خادمان را نکشد[11].

4- احرام عمره از جعرانه

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در بازگشت از معرکه حنین، از مکان جعرانه، احرام عمره بست و برای کسی که از طریق طائف وارد مکه بشود، سنت است که از این مکان احرام ببندد، اما اینکه برخی از مردم از داخل مکه به جعرانه می‌روند تا از آنجا احرام ببندند، امری است که رسول خدا انجام نداده است؛ زیرا آن حضرت از بیرون تشریف می‌آورد نه اینکه از داخل به جعرانه رفت و از آنجا احرام بست و برگشت[12].

5- توجیه اعرابی به اینکه در عمره همان کاری را انجام بدهد که در حج انجام می‌دهد

یعلی بن منبه می‌گوید: مردی که جبه‌ای خوشبو پوشیده بود، در جعرانه نزد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و پرسید: درعمره چه کارهایی انجام بدهم؟ آن گاه وحی بر پیامبر نازل شد. بنابراین، آن حضرت پارچه‌ای بر روی خود انداخت. یعلی می‌گوید: من دوست داشتم که آن حضرت را در حال وحی ببینم؛ پس عمر، گوشۀ پارچه را بلند کرد. من به پیامبر نگاه کردم و متوجه زمزمۀ او شدم. بعد از اینکه حالت وحی برطرف شد، پیامبر اکرم فرمود: سائلی که در مورد عمره سؤال نمود، کجا است؟ آن گاه به او گفت: رنگ و اثر خوشبویی را پاک کن و جبه‌ات را بیرون کن و در عمره همان اعمالی را انجام ده که در حج انجام می‌دهی[13].

 

 

6- هرکس که جنگجویی از دشمن را به قتل برساند، ساز و برگ نظامی مقتول از آن او است

ابوقتاده می‌گوید: در جنگ حنین متوجه مردی از مشرکان شدم که قصد حمله بر فردی از مسلمانان را که با فردی از مشرکان درگیر بود، داشت. من با عجله به او حمله کردم. او با شمشیرش به من حمله نمود، امّا من ضربه‌ای بر دستش وارد کردم و آن را قطع نمودم. او مرا گرفت و سخت فشار داد، طوری که فکر کردم کارم تمام شده است؛ سپس بی‌حال شد، من او را به قتل رساندم؛ سپس مسلمانان دچار شکست و عقب‌نشینی شدند. من نیز فرار نمودم. در آن اثنا عمر بن خطاب را دیدم. گفتم: چه شده است؟ گفت: خدا خواست که این طور بشود. آن گاه همه به سوی پیامبر برگشتند؛ سپس ایشان فرمود: هرکس شاهدی بیاورد که فردی را کشته است، ساز و برگ نظامی مقتول را به اوخواهم داد. من نیز سعی کردم کسی را پیدا کنم که گواه من باشد، اما نتوانستم گواهی بیابم. آن‌گاه نزد پیامبر رفتم وجریان را با او درمیان گذاشتم. مردی از همنشینان پیامبر گفت: وسایل و سلاح مقتولی را که او می‌گوید، نزد من است، امّا او را راضی کنید تا آنها از آن من باشد. ابوبکر گفت: هرگز ممکن نیست که آنها را به فردی از قریش بدهد و شیر خدا را که در دفاع از خدا و پیامبر جنگیده است، محروم سازد. ابوقتاده می‌گوید: پیامبر آنها را به من بازگردانید. و بعد از آن، من با قیمت آنها، باغی خریداری نمودم و این اولین مالی بود که در اسلام نصیبم شد[14].

این ماجرا بیانگر حرص و علاقۀ ابوقتادۀ انصاری نسبت به سلامتی برادر مسلمانش می‌باشد که به خاطر آن، مردی از کفار را با مجاهدت زیاد به قتل می‌رساند و نیز بیانگر موضعگیری ابوبکر صدیق برای احقاق حق ابوقتاده است که این موضعگیری بیانگر عمق ایمان و یقین ابوبکر و همچنین بیانگر میزان اهمیت وی به اخوت و برادری اسلامی می‌باشد[15].

7- نهی از دستبرد به اموال غنیمت

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  روز حنین از غنایم، قطعه پشمی از کوهان شتری در دست گرفت و فرمود: ای مردم! از مال غنیمت اضافه بر خمس، حتی همین مقدار برایم حلال نیست و خمس را نیز به شما برمی‌گردانم؛ پس اگر نخی و یا سوزنی برداشته‌اید، آن را بازگردانید و از دستبرد به مال غنیمت خودداری کنید؛ زیرا دستبرد به مال غنیمت عیب است و آتش دوزخ را در پی خواهد داشت و باعث رسوایی بزرگی در دنیا و آخرت خواهد بود[16].

مردم پس از شنیدن سخنان پیامبراکرم، به وحشت افتادند؛ چنانکه یک انصاری مقداری نخ را آورد و گفت: ای رسول خدا! من این را برداشته بودم که جهاز شترم را که پشتش زخمی است، اصلاح کنم. پیامبر فرمود: من حق خودم و فرزندان عبدالمطلب را می‌بخشم. انصاری گفت: خیر وقتی چنین است، من به آن نیازی ندارم. این را گفت. و آن مقدار نخ را به زمین انداخت و رفت[17].

همچنین عقیل بن ابی‌طالب، سوزنی در دست داشت و نزد همسرش آمد و گفت: این سوزن را بردار، با آن لباسهایت را می‌دوزی، اما وقتی شنید که منادی پیامبر، می‌گوید: «هر چیزی از غنایم برداشته‌اید، حتی اگر نخ یا سوزنی برداشته‌اید، آنرا برگردانید.» بالفور آن سوزن را از زنش گرفت و در غنایم انداخت[18].

شدت عمل آن حضرت در این مورد و نهی از خیانت در غنیمت با زشت جلوه دادن آن، حتی در مورد اشیاء بسیار کوچک و بی‌ارزش بیانگر یکی از مهم‌ترین آثار تربیتی در منهج نبوی است. که شایسته است یک فرد مسلمان در زندگی عملی خود از ایمان و امانت برخوردار باشد و با این رهنمودها است که جامعۀ اسلامی از خصلت زشت خیانت‌کاری پاکسازی می‌شود، زیرا سهل‌انگاری در خیانتهای کوچک و ناچیز، به خیانتهای بزرگ می‌انجامد و خیانت از پست‌ترین خصلتهای اخلاقی است که شایستۀ جامعۀ اسلامی نمی‌باشد[19].

8- وفا به نذرهای دوران جاهلیت

عبدالله بن عمر می‌گوید: در بازگشت از حنین، عمر از پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در مورد نذری که در جاهلیت نیت کرده بود که اعتکاف بنشیند، پرسید؟ پیامبر او را دستور به وفای نذر داد[20].

موضعگیریهای برخی از مردان و زنان صحابه

1- انس بن ابی‌مرثد و نگهبانی برای مسلمانان

بعد از اتمام معرکه حنین، پیامبر اکرم فرمود: امشب چه کسی نگهبانی می‌دهد؟ انست بن ابی‌مرثد گفت: ای رسول خدا! من نگهبانی می‌دهم.

آن حضرت فرمود: پس سوار بر مرکب خویش شو. او سوار بر اسب خود شد و نزد پیامبر آمد. آن حضرت فرمود: وارد این دره شو تا بر فراز آن قرار گیری و مواظب باش که به خاطر غفلت تو مورد حملۀ دشمن قرار نگیریم.

سهیل بن حنظله می‌گوید: فردا صبح، بعد از ادای نماز، فرمود: از اسب سوار خود خبر دارید؟ آنها گفتند: خیر. خبری نداریم و آن گاه نماز را اقامه کرد و متوجه دره بود. بعد از اتمام نماز فرمود: خوش‌خبر باشید. سوار شما آمد. آن حضرت از خلال درختان دره به سوی او نگاه می‌کرد تا اینکه آمد و نزد رسول خدا ایستاد و گفت: من طبق دستور، بر فراز دره رفتم. و صبح هنگام بر هر دو ناحیۀ دره مشرف شدم و کسی را نیافتم. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  پرسید: دیشب اصلاً از مرکبت پائین نیامدی؟ گفت: خیر مگر برای خواندن نماز و قضای حاجت. پیامبر فرمود: بهشت را بر خود واجب ساختی و از این پس اگر عملی انجام ندهی، همین (یک شب نگهبانی) برایت کافی خواهد بود[21].

در این عملکرد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به اهمیت افراد در منهج نبوی پی می‌بریم تا جایی که حتی در اثنای نماز نیز متوجه قدوم نگهبان خود بود و این بدان خاطر تا اهمیت افراد خود را در مجتمع مشخص سازد؛ چنانکه هنگام قدوم نگهبان، فرمود: خوش‌خبر باشید، سوار شما آمد و این امر، بیانگر اهمیت فرد در مجتمع اسلامی است؛ چراکه او فقط فردی برای افزایش تعداد لشکر محسوب نمی‌شود و ابزاری هم نیست که هنگام ضرورت مورد استفاده قرار می‌گیرد. این عملکرد در واقع تفسیر این آیه کلام الهی است که می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ وَحَمَلۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ كَثِيرٖ مِّمَّنۡ خَلَقۡنَا تَفۡضِيلٗا٧٠ [الإسراء: 70].

«ما آدمی‌‌زاد را گرامی داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا حمل کرده‌ایم و از چیزهای پاکیزه و خوشمزه روزیشان نموده‌ایم و بر بسیاری از آفریدگان خود کاملاً برتریشان داده‌ایم».

همچنین این عملکرد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ما را با شاخصی دیگر از شاخصهای منهج نبوی؛ یعنی، حفظ هوشیاری کامل و کنترل احوال و حرکات دشمن و شناسایی میزان افراد و توان آنها آشنا می‌سازد و این امر سیاست نظامی مهمی است که باید رهبران مسلمانی که برای اعتلای پرچم حاکمیت خداوند، تلاش می‌نمایند، آن را در نظر داشته باشند[22].

اما اینکه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «از این پس اگر هیچ عملی انجام ندهی، همین برایت کافی خواهد بود» بیانگر اهمیت عمل آن صحابی می‌باشد؛ چراکه این گونه اعمال بزرگ باعث نابودی و محو گناهان می‌شود و هرگز هدف این نیست که اگر بعد از این عمل، فرایض و واجبات شرعی را ترک نماید، اشکالی ندارد[23].

2- شجاعت ام‌سلیم در غزوۀ حنین

انس می‌گوید: در غزوۀ حنین، ام‌سلیم خنجری در دست داشت. ابوطلحه به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: ای رسول خدا! این ام‌سلیم است که خنجری به دست گرفته است. پیامبر خطاب به ام‌سلیم گفت: چرا خنجر در دست داری؟ گفت آن را برداشته‌ام که اگر فرد مشرکی با من نزدیک شود، شکمش را پاره کنم. پیامبر از شنیدن این سخن خندید. سپس ام‌سلیم گفت: ای رسول خدا! این آزادشدگان قریش را به قتل برسان که باعث شکست شما شدند. آن حضرت فرمود: یا ام سلیم! خداوند ما را کفایت نمود و بسیار نیک عمل کرد[24].

3- خواهر رضاعی پیامبر، شیما بنت حارث

درمیان کسانی که مسلمانان اسیر کرده بودند، شیماء دختر حلیۀ سعدیه نیز وجود داشت. او به مسلمانان گفته بود که من خواهر رضاعی رهبر شما هستم، امّا آنان قبول نکرده بودند. او را به محضر رسول خدا آوردند. شیما به پیامبر گفت: آیا علامت و نشانه‌ای داری که این ادعای تو را ثابت نماید؟ گفت: بلی، جای دندانهای تو هنوز بر پشت من باقی است که وقتی تو را بر دوش خود حمل نموده بودم، مرا گاز گرفتی. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  سخنان وی را تصدیق نمود؛ آن گاه ردایش را پهن کرد و او را بر آن نشاند و او را گرامی داشت؛ سپس به او گفت: اگر دوست داری نزد من بمان؛ چراکه من، تو را گرامی و دوست می‌داریم و اگر دوست داری هدایائی به تو می‌دهم و تو را نزد قومت برمی‌گردانم. شیما، پیشنهاد دوم را پذیرفت و مسلمان شد[25]. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به او سه غلام و یک کنیز و چارپایان و گوسفندانی هدیه داد[26].

اسلام آوردن سردستۀ شاعران شبه‌جزیره عربستان، کعب بن زهیر

هنگامی که پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  از طائف برگشت، شاعر معروف، کعب بن زهیر، که شعر را از پدرش به ارث برده بود، نزد ایشان آمد. او کسی بود که قبلاً در شعرهایش، پیامبر را هجو نموده بود، امّا بعد از فتح مکه این وضعیت را نتوانست تحمل نماید و شدیداً نگران شد. برادرش، بجیر، او را تشویق نموده بود تا توبه نماید و مسلمان شود و خود را تسلیم پیامبر گرداند. و گفت: در غیر این صورت، آیندۀ ناگواری در پیش خواهی داشت بنابراین، کعب رهسپار مدینه شد و صبح روز بعد، پس از اتمام نماز، جلوی پیامبر خدا نشست و دست در دست آن حضرت گذاشت. پیامبر او را نشناخت تا اینکه خودش گفت: کعب بن زهیر توبه نموده و مسلمان شده است و از تو پناه می‌خواهد، آیا توبۀ او را می‌پذیری؟ مردی از انصار جلو آمد و گفت: ای رسول خدا! بگذار تا گردن دشمن خدا را بزنم. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود : او را رها کن؛ چراکه او مسلمان شده و توبه نموده است.

آن گاه کعب، قصیدۀ معروف خود را در مدح پیامبر سرود و گفت:

ان الرسول لنور یستضاء به

 

مهند من سیوف الله مسلول

فی عصبة من قریش قال قائلهم

 

ببطن مکة لـمـا أسلموا زولوا[27]

«پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نوری است که از آن روشنایی گرفته می‌شود و شمشیری است برهنه درمیان شمشیرهای خدا دربین گروهی از قریش مکه که وقتی مسلمان شدند، از آنجا بردیدند و ..».

می‌گویند: بعد از اینکه قصیده فوق را سرود، پیامبر ردای خود را به ایشان داد که بعداً درمیان خلفاء رد و بدل می‌شد[28]. ابن‌کثیر می‌گوید: این قصه مشهور است، امّا من آن را در کتابهای معتبر با سندی مستند نیافته‌ام[29].

همچنین گفته می‌شود که بعد از سرودن قصیدۀ فوق، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: چرا از انصار به نیکی یاد ننمودی؛ چراکه آنها شایستۀ این نیکی هستند[30].

و او چنین سرود:

من سره کرم الحیاة فلایزل

 

في منقب من صالحی الانصار

ورثوا الـمکارم کابرا عن کابر

 

ان الخیار هم بنو الاخیار[31]

«کسی که درصدد دستیابی به زندگی با شرافتی است پس باید درمیان گروه سواران انصار باشد. آنها شرافت را نسل به نسل به ارث برده‌اند؛ زیرا خوبان همیشه فرزندان خوبان هستند و ...».

اسلام آوردن کعب بن زهیر موجب گردید که تمامی شاعرانی که مخالفان دعوت اسلامی بودند، تسلیم گردند؛ چنانکه ضرار بن خطاب، عبدالله بن زبعری، ابوسفیان بن حارث، حارث بن هشام و عباس بن مرداس براساس رضایت و میل قلبی و اطمینان کامل به اسلام گرویدند و پس از آن نه تنها با اشعار خود از اسلام دفاع نمود؛ بلکه با شمشیرهایشان نیز در میدان حق علیه باطل جنگیدند و تمامی این موارد از نتایج فتح بزرگ مکه بود[32].

بعضی از پیامدهای غزوۀ حنین و طائف

1-   پیروزی مسلمانان بر دو قبیلۀ هوازن و ثقیف.

2-   غزوه حنین و طائف آخرین درگیری پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با مشرکان عرب بود.

3-   بازگشت بسیاری از اهل مکه و عرب‌های اطراف با مال‌های هنگفتی به خانه‌هایشان که پیامبر جهت تألیف قلوب به آنها بخشیده بود و دستیابی انصار مدینه به بزرگ‌ترین نشان افتخار که همانا گواهی پیامبر به ایمان آنها و دعای آن حضرت در حق آنان و فرزندان و نوادگانشان بود و بازگشت آنها با پیامبر به سوی مدینه.

4-   اسلام آوردن جمع بزرگی از رهبران مکه و هوازان که به دشمنان بنیان براندازی برای بت‌پرستی و پرستشگاه‌های عصر جاهلیت شبه‌جزیره تبدیل شدند؛ چنانکه قبیلۀ هوازن نقش مهمی در مبارزه و سرکوبی اهل طائف و سرانجام مسلمان شدن آنها ایفا نمود.

5-   گسترش و توسعۀ دایرۀ نفوذ دولت اسلامی که پس از آن پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نمایندگانی در مکه و بر هوازن گماشت و این مناطق تحت سیطرۀ دولت اسلامی که مدینه پایتخت آن بود، درآمدند و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  پس از آن بدون هیچ ترس و واهمه‌ای، داعیان را به هر جا اراده می‌نمود، اعزام می‌نمود و مدینه پذیرای تمامی دسته‌هایی بود که از نواحی مختلف برای پذیرفتن اسلام، به آن وارد می‌شدند بنابراین، از بین بردن آثار شرک و بت‌پرستی از شبه‌جزیرۀ عربستان بسیار سهل و آسان گردید و برای این منظور دسته‌های کوچک نظامی اعزام می‌شد. همچنین پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ادارۀ منظمی برای جمع‌آوری اموال متعلق به زکات تشکیل داد و افرادی را برای جمع‌آوری این منظور به قبایل تحت سیطرۀ دولت اسلامی فرستاد[33].




[1]- حدیث القرآن الکریم، ج 2، ص 598.

[2]- تفسیر طبری، ج 10، ص 103 – 104.

[3]- تفسیر المراغی، ج 4، ص 87.

[4]- حدیث القرآن الکریم، ج 2، ص 599.

[5]- فی ظلال القرآن، ج 3، ص 1618.

[6]- حدیث القرآن، ج 2، ص 602 – 603.

[7]- المستفاد من قصص القرآن، ج 2، ص 409.

[8]- مسلم بشرح النووی، ج 12، ص 116 – 117.

[9]- السیرة النبویة، ابی‌فارس، ص 423.

[10]- بخاری، کتاب المغازی، ج 2، ص 520.

[11]- البدایة والنهایة، ج 4، ص 336.

[12]- زادالمعاد، ج 3، ص 504.

[13]- صحیح السیرة النبویة، ص 578.

[14]- بخاری، کتاب المغازی، ج 5، ص 119، شماره 4322.

[15]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 8، ص 26.

[16]- البدایة والنهایة، ج 4، ص 353.

[17]- همان.

[18]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 4، ص 145.

[19]- محمد رسول الله، صادق عرجون، ج 4، ص 387 – 388.

[20]- البخاری، کتاب المغازی، ج 5، ص 118، شماره 4330.

[21]- ابوداوود، کتاب الجهاد، شماره 2501 – صحیح السیرة النبویة، ص 550.

[22]- محمد رسول الله، صادق عرجون، ج 4، ص 366.

[23]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 8، ص 14.

[24]- مسلم، شماره 1809 – صحیح‌السیرة النبویة، ص 563.

[25]- البدایة والنهایة، ج 4، ص 363 – السیرة النبویة الصحیحه، ج 2، ص 506.

[26]- السیرة النبویة، ص 358.

[27]- البدایة والنهایة، ج 4، ص 369 – 371.

[28]- السیرة النبویة، ابی‌شهبه، ج 2، ص 487.

[29]- البدایة والنهایة، ج 4، ص 373.

[30]- همان.

[31]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 4، ص 167 – 168.

[32]- معین السیرة، ص 431 – 433.

[33]- الاساس فی السنة وفقها فی السیرة النبویة، ج 2، ص 961.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...