توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ بهمن ۲۶, پنجشنبه

فصل هشتم مهم‌ترین رویدادهایی که در فاصله جنگ بدر و احد اتفاق افتاد

 

فصل هشتم
مهم‌ترین رویدادهایی که در فاصله جنگ بدر و احد اتفاق افتاد

بعد از جنگ بدر، آوازۀ نظامی مسلمانان سرتاسر شبه جزیره عربستان را فراگرفته بود که بر اثر آن مشرکان ناتوان، احساس خطر نمودند و قدرتمندانشان نیز به پیروزی اسلام پی بردند. به همین جهت افراد زیادی از روی نفاق و نیرنگ به اسلام گرویدند.

بر اثر وقوع چنین رویدادی، دولت جدید در برابر شرایط خاصی از مکه و توطئه دشمنان قرار گرفت، اما تأییدات الهی و دستگاه امنیتی هوشمند دولت اسلامی موجب شکست نقشه‌های دشمنان اسلام می‌گردید[1].

غزوه‌هایی که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بعد از بدر و قبل از احد، آنها را فرماندهی نمود

الف - غزوۀ «ماءالکدر» در بنی سلیم

هفت شب بعد از بازگشت رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از بدر، آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  به سوی «ماءالکدر» در سرزمین بنی سلیم حرکت نمود؛ هرچند جنگی اتفاق نیفتاد، اما سه شبانه روز پیامبر در آنجا اقامت نمود[2].

علت این غزوه، تجمع افراد بنی‌سلیم جهت تعرض و شورش بر مسلمانان بود، اما رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  طی تهاجمی سریع و غیر منتظره آنان را غافلگیر نمود. افراد بنی‌سلیم پراکنده شدند و به قله‌های کوه‌ها پناه بردند و گلۀ شترانشان با ساربانی به نام «یسار» به دست مسلمانان افتاد و در موضع «صرار» در سه مایلی مدینه شتران را که تعدادشان پانصد رأس شتر بود، درمیان یارانش تقسیم نمود. به هر کدام دو شتر رسید و یک پنجم آنها به خدا و رسول‌ او اختصاص یافت. ساربان نیز سهم رسول خدا شد که بعدها آزاد گردید.

ب - غزوه سویق

ابوسفیان با دویست سوار کار از مکه حرکت نمود و در مسیر «نجدیه» حرکت نمود و شب هنگام نزد قبیله‌ای از «بنی نضیر» اقامت نمود. سلام بن مشکم، سردار بنی نضیر، از آنها استقبال و پذیرایی کرد و اسرار و رموز مسلمانان را با آنها درمیان گذاشت و با یکدیگر راه‌های حمله بر مسلمانان را ارزیابی کردند.

ابوسفیان از ناحیۀ «حره» محله‌ای از مدینه را مورد تعرض قرار داد که دو نفر به قتل رسیدند و نخلستانی را نیز آتش زد و به سوی مکه فرار کرد. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  با دویست تن از مهاجران و انصار به تعقیب وی برآمد، اما چون ابوسفیان و نفراتش با سرعت پا به فرار گذاشته بودند، حتی برخی از بارهای اضافی خود را نیز در مسیر راه انداخته بودند و مسلمانان موفق به دستیابی آنان نشدند.

مسلمانان بارهای به جای ماندۀ آنان را به مدینه آوردند و چون بیشتر بارهای آنان آرد بود، این غزوه به سویق مشهور گردید. این سفر پنج روز به طول انجامید و بعد از آن بدون اینکه جنگی اتفاق بیفتد، آن حضرت به مدینه بازگشت[3].

ج - غزوه ذی امر

دستگاه اطلاعاتی مسلمانان اطلاع یافتند که قبایل «ثعلبه» و «محارب» به فرماندهی دعثور بن حارث محاربی در منطقۀ «ذی امر» تجمع نموده و می‌خواهند به مدینه یورش برند.

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، «عثمان بن عفان  رضی الله عنه » را جانشین خود در مدینه مقرر کرد و خود با چهارصد و پنجاه تن سواره و پیاده نظام رهسپار گردید.

در محلی به نام«ذی‌القصه» با مردی به نام «جبار» از بنی ثعلبه برخورد کرد که وی مسلمان شده بود و اخبار قومش را برای پیامبر بازگو نمود.[4]

قبایل مذکور با اطلاع از تعقیب پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  به کوه‌ها پناه بردند. پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  حدود به یک ماه در «نجد» ماند و هیچ برخوردی اتفاق نیفتاد؛ آن گاه به مدینه بازگشت[5].

در این غزوه « دعثور بن حارث» که سرداری هوشمند و محترم بود، با مشاهدۀ معجزۀ رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مسلمان شد و داستانش از این قرار است:

مسلمانان با باران شدیدی روبرو شدند؛ به گونه‌ای که لباس‌های پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  خیس شد. آن حضرت زیر درختی نشست و لباس‌هایش را برای خشک شدن پهن نمود. «دعثور» با استفاده از فرصت، توانسته بود با شمشیرش به تنهایی پیامبر را غافلیگر نماید.

او خطاب به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: چه کسی تو را از دست من نجات می‌دهد؟ پیامبر فرمود: الله.

آن گاه جبرئیل، حربه‌ای به سینه «دعثور» زد؛ طوری که شمشیر از دستش افتاد. آن گاه پیامبر شمشیر را برداشت و فرمود:

 تو را اکنون چه کسی از دست من نجات می‌دهد؟ دعثور فوراً‌ شهادتین را بر زبان آورد و مسلمان شد و گفت: به خدا دوباره هرگز علیه تو تجمع نخواهم کرد.

پیامبر شمشیراش را به او بازگردانید و هنگامی که نزد همراهانش رفت، از وی سؤال کردند: تو کجائی؟ تو را چه شده است؟

دعثور گفت: مردی بلند قامت را دیدم. او به سینه‌ام زد و به پشت افتادم و فهمیدم که فرشته است و گواهی دادم که محمد رسول خدا است و عهد کردم که هرگز علیه او کسی را به قیام وادار ننمایم[6].

دعثور قومش را به اسلام دعوت داد و در این مورد خداوند می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ هَمَّ قَوۡمٌ أَن يَبۡسُطُوٓاْ إِلَيۡكُمۡ أَيۡدِيَهُمۡ فَكَفَّ أَيۡدِيَهُمۡ عَنكُمۡۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١١ [المائدة: 11].

«ای مؤمنین، نعمت خدا را بر خود یاد کنید. آن گاه که قومی اراده نمود بر شما تعرض نماید. خداوند مانع تعرض آنها شد و بترسید از خدا و بر خدا باید مؤمنین توکل نمایند».

د - غزوه بحران

این غزوه در جمادی اولی سال سوم هجری اتفاق افتاد. آن حضرت  صل الله علیه و آله و سلم  به قصد جنگ با بنی‌سلیم با سیصد تن از مسلمانان، مدینه را ترک نمودند. وقتی به حران (مکانی بین مکه و مدینه) رسیدند، بنی‌سلیم پراکنده شده بودند. این سفر رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  ده شب به طول انجامید[7].

آنچه در این غزوات شایسته است مورد توجه قرار گیرد، فراست و قدرت فرماندهی لشکر اسلام است که هرگونه نقل و حرکت دشمنان را زیر نظر داشت و قبل از اینکه آنها به خطری جدی تبدیل شوند، آنان را نابود می‌ساخت. علاوه بر این از آنجا که این غزوات در آن صحرای پهناور به وقوع می‌پیوست، برای اصحاب و یاران رسول خدا دوره‌های آموزشی و تربیتی‌‌ به شمار می‌رفت که هر کدام از این غزوات پنج روز الی یک ماه طول می‌کشید و سپاهیان اسلام در آن، علاوه بر تمرین زندگی اجتماعی، اطاعت و فرمانبری را نیز به طور عملی تجربه می‌کردند و در این راستا به تجربه‌های جدیدی که آنها را بر سرکوبی باطل و تقویت حق یاری می‌نمود، دست می‌یافتند.

برنامۀ تربیتی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به گونه‌ای بود که چه در میادین جهاد و چه هنگام اقامت در مسجد النبی، نقش خود را در پاکسازی دل‌ها و روشن سازی خردها و تهذیب اخلاق ایفا می‌نمود و آنها مستقیماً زیر نظر مربی بزرگ جهت ساختار جامعه‌ای که بتواند جهان را زیر پرچم اسلام گرد بیاورد، تربیت می‌شدند[8].

س - سریه زید بن حارثه به سوی قرده

مشرکان مکه بعد از شکست در بدر، درصدد دستیابی به مسیری دیگر جهت تجارتشان به سوی شام بودند که برخی از آنها مسیر نجد و عراق را پیشنهاد کردند؛ چنانکه بازرگانانی از آنها مانند: ابوسفیان بن حرب، صفوان بن امیه و حویطب بن عبدالعزی که با مقدار زیادی نقره و کالاهایی دیگر به ارزش صد هزار درهم حمل می‌کردند، از این مسیر رهسپار شام شدند و جریان فوق توسط یکی از افراد دستگاه امنیتی به نام سلیط بن نعمان به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  رسید[9]. رسول خدا، زید بن حارثه را با صد سوار جهت بستن راه این کاروان فرستاد.

زید در مجاور آبی به نام «قرده» با کاروان یاد شده روبرو شد که نفرات کاروان وحشت زده پا به فرار گذاشتند و کاروان با تمام امکاناتش به دست مسلمانان افتاد و راهنمای کاروان که فردی به نام فرات بن حیان بود، به اسارت در آمد که بعداً در حضور رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مسلمان‌شد و اموال به دست آمده از این سریه، بعد از اخراج یک پنجم، درمیان افراد سریه، تقسم گردید[10].

غزوه بنی قینقاع

زهری می‌گوید: این غزوه در سال دوم هجری اتفاق افتاد و واقدی و ابن سعد بر این عقیده‌اند که در نیمه شوال سال دوم هجری اتفاق افتاده است[11].

اکثر نویسندگان مغازی و سیرت تاریخ وقوع این غزوه را بعد از جنگ بدر ذکر نموده‌اند؛ زیرا یهود بنی قینقاع به معاهده‌‌ای که با پیامبر بسته بودند و به تعهداتی که در آن معاهده قید شده بود، پایبند نماندند و در برابر مسلمانان موضع خصمانه گرفتند و با پیروزی مسلمانان در بدر، آنان دشمنی و عداوتشان را آشکار نمودند[12].

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  براساس عهد و پیمانی که با آنان بسته بود، آنان را در بازار مدینه جمع کرد و به نصیحت آنان پرداخت و آنان را به اسلام فراخواند و آنان را از اینکه مبادا با سرنوشتی مشابه سرنوشت قریش دچار شوند، بیم داد. اما آنان سخنان پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  را نادیده انگاشتند و با کمال گستاخی به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفتند: ای محمد از اینکه چند نفر انسان بی‌تجربۀ قریش را کشته‌ای، مغرور نباش؛ چراکه هنوز با افرادی همانند ما روبرو نشده‌ای[13]! و اگر با ما روبرو شوی، آن گاه خواهی فهمید که با چه کسانی روبرو شده‌ای. بدین ترتیب بحران، اوج می‌گرفت؛ زیرا پاسخ یهودیان بیانگر روح دشمنی، مبارزه طلبی، خود خواهی و آمادگی برای جنگ بود.

خداوند در این باره می‌فرماید:

﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغۡلَبُونَ وَتُحۡشَرُونَ إِلَىٰ جَهَنَّمَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ١٢ قَدۡ كَانَ لَكُمۡ ءَايَةٞ فِي فِئَتَيۡنِ ٱلۡتَقَتَاۖ فِئَةٞ تُقَٰتِلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَأُخۡرَىٰ كَافِرَةٞ يَرَوۡنَهُم مِّثۡلَيۡهِمۡ رَأۡيَ ٱلۡعَيۡنِۚ وَٱللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصۡرِهِۦ مَن يَشَآءُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبۡرَةٗ لِّأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ١٣ [آل عمران: 12-13].

«به کفار بگو! مغلوب خواهید شد و به سوی جهنم رهسپار خواهید گردید. برای شما نشانه‌ای در درگیری آن دو گروه که یکی در راه خدا جنگید و دیگری کافر بود، وجود دارد. آنها در میدان، مسلمانان را دو برابر مشاهده کردند و خداوند با نصرت خویش، کسی را که بخواهد، تأیید می‌نماید. در این واقعه برای اهل خرد درس عبرت است».

الف - انگیزه‌های اصلی غزوۀ بنی قینقاع

با پیروزی مسلمانان در بدر و هشدار رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به یهودیان، بنی‌قینقاع به فکر شکستن تعهدات خود با پیامبر و در صدد یورش بر مسلمانان در فرصت مناسب بر آمدند. تا اینکه روزی با زنی بدوی و مسلمان که کالایی جهت فروش به بازار قینقاع عرضه نموده بود، بی‌حرمتی کردند. آن زن در کنار مغازه فردی از یهود که جواهر فروش بود، نشسته بود. چند نفر از شیادان یهود آنجا نشسته بودند و برای آن زن ایجاد مزاحمت می‌کردند. وقتی او می‌خواست بلند بشود، آن جواهر فروش، گوشه لباس او را کشید و قسمتی از بدن آن زن ظاهر گردید و یهودیان به تمسخر آن زن پرداختند. در آن اثناء، مرد مسلمانی که از آنجا می‌گذشت، بر آن جواهر فروش حمله کرد و او را به هلاکت رساند. یهودیانی که شاهد این ماجرا بودند، بر آن مسلمان حمله کردند و او را به شهادت رساندند و بدین صورت مسلمانان ویهودیان بنی قینقاع وارد نبرد شدیدی شدند[14].

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  با اطلاع از این ماجرا، در پانزدهم شوال سال دوم هجری در رأس سپاهی مرکب از مهاجران و انصار به سوی یهود بنی قینقاع رهسپار گردید. در آن روز، پرچم مسلمانان بدست حمزه بن عبدالمطلب  رضی الله عنه  بود و پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  نیز ابولبابه، بشیر، بن عبدالمنذر عمری را به عنوان جانشین خود در مدینه انتخاب نمود.

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  قبل حرکت به سوی آنها براساس دستور خداوند، آنها را از لغو عهدی که بسته بودند، با خبر ساخت؛ چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوۡمٍ خِيَانَةٗ فَٱنۢبِذۡ إِلَيۡهِمۡ عَلَىٰ سَوَآءٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡخَآئِنِينَ٥٨ [الأنفال: 58].

«اگر از قومی بیم خیانت داری، مانند آنها پیمانشان را لغو گردان. بی‌گمان خداوند خیانتکاران را دوست ندارد».

ب - محاصره بنی قینقاع

یهودیان با اطلاع از این موضوع که رسول خدا قصد حمله به آنان را دارد، وارد قلعه‌های خود شدند. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آنان را به مدت پانزده شبانه روز در قلعه‌هایشان محاصره نمود. تا اینکه خداوند متعال در دل‌هایشان رعب و وحشت ایجاد کرد و سرانجام تسلیم خواسته رسول خدا گردیدند. و بدین صورت ملتی که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را تهدید می‌کردند و ادعا می‌نمودند که از نظر توان رزمی با مشرکان مکه متفاوت هستند، با ذلت و خواری به داوری پیامبر گردن نهادند[15]. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  دستور داد تا شانه‌هایشان بسته شود و منذر بن قدامۀ سلمی اوسی را بر آنها گماشت[16].

ج - سرنوشت یهود بنی قینقاع

ابن سلول، سردستۀ منافقان تلاش نمود تا شانه‌های همپیمانان خود را باز نماید و به منذر گفت: شانه‌های آنها را باز کن، اما منذر نپذیرفت و گفت: آیا می‌خواهید شانه‌های افرادی را باز نمائید که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شانه‌هایشان را بسته است؟ به خدا سوگند! هرکس شانه‌های آنها را باز نماید، گردنش را خواهم زد.

عبدالله بن ابی بن سلول، بعد از شنیدن جواب منفی منذر، شفاعت آنان را از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خواستار شد و گفت: ای محمد! نسبت به هم پیمانانم احسان کن! رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به درخواست او توجه ننمود. عبدالله دوبار تکرار کرد و به لباس‌های رسول خدا چسبید و خواسته‌اش را تکرار نمود. آنحضرت  صل الله علیه و آله و سلم  خشمگین شد و چهرۀ مبارک‌اش تغییر نمود و فرمود: لباسم را رها کن! ابن سلول گفت: به خدا سوگند! تا با گذشت از آنان بر من احسان نکنی، لباس‌هایت را رها نمی‌کنم. آیا می‌خواهی تمام آنها را در یک صبحدم گردن بزنی، من به این افراد نیاز دارم[17].

آنگاه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آنان را معاف کرد و فرمود: از اینجا بروید. مسلمانان، اموال یهودیان را به غنیمت گرفتند و مسئولیت جمع آوری و کنترل اموالشان به محمد بن مسلمه  رضی الله عنه  سپرده شد[18].

سعی و تلاش و وساطت عبدالله بن ابی مبنی بر جلوگیری از جلای وطن یهودیان بنی‌قینقاع نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بی‌نتیجه ماند و توسط فردی به نام عُویم بن ساعده انصاری از در خانه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  رانده شد[19].

روایت فوق؛ یعنی، برخورد پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با عبدالله بن سلول بیانگر فقه سیاسی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  است؛ چراکه درخواست وی را پذیرفت تا قلب این سردار منافق را رام کند و زمینۀ هدایتش را فرهم نماید؛ هنچنین مدارا با عبدالله بن ابی، بیانگر فراست، دورنگری و سیاست رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  است که هیچ گاه نخواست شخصاً در مقابل این منافق بایستد و او را تنبیه نماید؛ زیرا او دارای نفوذی قوی درمیان بعضی از انصار تازه مسلمان بود. بنابراین، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  با عبدالله بن ابی مدارا می‌کرد تا اینکه همگان به نفاق وی پی بردند و حتی تصمیم به قتل ‌او گرفتند[20].

د - ابراز برائت عباده بن صامت از منافقان

زمانی که بنی‌قینقاع، تعهدشان را با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  شکستند، عباده بن صامت که یکی از همپیمانان بنی قینقاع بود و با آنان مانند ابن ابی، رابطه حسنه داشت، خود را به رسول خدا رسانید و از ارتباط و تعهد با یهود اظهار برائت نمود و گفت: ‌ای رسول خدا! من، خدا و رسول و مؤمنان را به دوستی انتخاب نمودم و از تعهد و دوستی با این کفار به بارگاه الهی اظهار برائت می‌نمایم[21].

اظهار این دیدگاه از جانب عباده بن صامت موجب گردید که آن حضرت، ماموریت اخراج بنی‌قینقاع را به او واگذار نماید. بنی‌قینقاع خطاب به عباده ‌گفتند: شما چرا با ما چنین رفتار می‌نمایی؟ (عباده) گفت: از زمانی که شما با پیامبر به جنگ برخواستید، من تعهدم را با شما شکستم. عبدالله بن ابی به عباده گفت: از انصاف به دور است که با همپیمانان خود قطع رابطه نمایی؛ سپس مواردی از خدمات آنها را ذکر نمود.

عباده گفت: ای اباحباب قلب‌ها متغیر گردیده است و اسلام، تعهدات قبلی را از بین برده است و تو نیز به چیزی متمسک شده‌ای، که خیانتش به زودی آشکار خواهد شد.

آن گاه بنی‌قینقاع به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفتند: ما باید بدهی خودمان را از بین مردم جمع‌آوری نماییم. پیامبر فرمود: قرض‌هایتان را سریع و با تخفیف بگیرید، امّا عباده اخراج آنان را آغاز کرد. آنها از او، مهلت خواستند، اما عباده نپذیرفت و گفت: فقط سه روز فرصت دارید و اگر این امر دستور رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نمی‌بود، من هیچ فرصتی به شما نمی‌دادم. بعد از گذشت سه روز عباده آنها را به سوی شام حرکت داد و می‌گفت: هر چه دور تر بروید بهتر است، تا اینکه به موضع الذباب رسیدند و آنها از آنجا خود را به منطقه‌ای به نام اذرعات رساندند[22] این گونه بنی‌قینقاع که از نظر ساز و برگ نظامی قوی‌ترین طایفه یهودیان محسوب می‌گردید، با ذلت و خواری تمام در حالی که سلاح و دارایی آنان به غنیمت مسلمانان در آمده بود، از مدینه اخراج شدند.

از آن تاریخ به بعد تا مدتی سایر قبایل یهودی، به سکوت و آرامش روی آوردند و ترس و وحشت بر آنها بر آنان چیره گشت و قدرت و شوکت آنان از بین رفت[23].

س - آیاتی که در مورد ارتباط عبدالله بن ابی با یهود و برائت عبادۀ بن صامت نازل گردید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥١ فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يُسَٰرِعُونَ فِيهِمۡ يَقُولُونَ نَخۡشَىٰٓ أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٞۚ فَعَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَ بِٱلۡفَتۡحِ أَوۡ أَمۡرٖ مِّنۡ عِندِهِۦ فَيُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ نَٰدِمِينَ٥٢ وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ إِنَّهُمۡ لَمَعَكُمۡۚ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَأَصۡبَحُواْ خَٰسِرِينَ٥٣ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ٥٤ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥ وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ٥٦ [المائدة: 51-56].

«ای مؤمنین! یهود و نصارا را به عنوان دوست انتخاب ننمائید. آنها برخی دوست برخی دیگرند. هر کسی از شما آنها را دوست بدارد، او از آنهاست. خداوند، ملت ستمگر را هدایت نمی‌گرداند. مشاهده می‌نمایی کسانی را که در قلبشان بیماری است. می‌شتابند به سوی یهود و نصارا. می‌گویند: می‌ترسیم مبادا شکست نصیبمان شود. چه بسا امید است که خداوند، فتح را بیاورد یا وضعیتی را از جانب خود آن گاه است که آنها به خاطر آنچه در دل داشتند، پشیمان می‌شوند. مؤمنان می‌گویند: آیا این‌ها آن کسانی هستند که با شدت وحدت می‌گفتند: ما با شما هستیم. اعمالشان نابود گشت و زیانکار گردیدند».

ای مؤمنین، هر کسی از شما از دینش برگردد، زود است که خداوند، قومی را بیاورد که خداوند آنها را و آنها خداوند را دوست دارند. نسبت به مؤمنان نرم و در برابر کفار سخت هستند. در راه خدا، جهاد می‌کنند و از ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای نمی‌ترسند. این است فضل خدا که به هر کس بخواهد، می‌دهد و خداوند دارای فضل فراوان و آگاه است.

تنها خدا و رسول خدا و مؤمنانی یاور شما هستند که خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای ‌می‌آورند و زکات اموال را می‌دهند. هر کس، خدا و پیغمبر او و مؤمنان را به دوستی بپذیرد، از حزب الله است و حزب الله بدون تردید پیروز است».

عقیدۀ ابن عطیه در رابطه با این آیات این است که: با به اتمام رسیدن غزوۀ بدر و برملا شدن خیانت بنی قنیقاع، پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  تصمیم کشتن بنی‌قینقاع را گرفت. عبدالله بن ابی که همپیمان آنها بود، به دفاع از آنها برخاست و عباده بن صامت نیز که نزد یهودیان از موقعیتی ممتاز مانند موقعیت ابن سلول بر خوردار بود، نزد پیامبر آمد و گفت: به خدا سوگند، من از دوستی و تعهد خود با یهود تبری می‌جویم و جز با خدا و رسول‌ او با کسی دیگر پیمان دوستی ندارم، ولی عبدالله بن ابی گفت: من از دوستی و تعهد خود با یهود دست‌بردار نیستم؛ چراکه من در شرایط سخت به آنها نیاز دارم[24].

یقیناً تفاوت بین ابن سلول که در نفاق غوطه ور بود و عبادۀ بن صامت که بر اساس برنامه نبوی تربیت شده بود، واضح است؛ او از قلبی پاک و ایمانی قوی و عقلی سالم برخوردار بود، به گونه‌ای که آثار تعصب جاهلی و خواهشات نفسانی در درون او جایی نداشت و مصلحت اسلام را بر هر مصلحتی مقدم می‌داشت. بنابراین، عباده الگوی خوبی برای هر مسلمان صادق و مخلص و معتقدی است[25].

برخورد دولت اسلامی بر علیه توطئه‌گران

زیان و ضرری که بر اثر تهدید توطئه‌گران متوجه دولت اسلامی می‌گردد را نمی‌توان کمتر از دشمنان مسلح دانست؛ زیرا آنان عاملان اصلی بروز فتنه‌ها، محسوب می‌گردند؛ به همین جهت، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برای خاموش کردن آتش فتنه و تقویت حق، به تعقیب آنان پرداخت و بعد از جنگ بدر[26]، تعدادی از آنها را به هلاکت رساند که عبارت بودند از:

الف - عصماء بنت مروان

او به تحریک مردم علیه پیامبر خدا، می‌پرداخت و به اسلام اهانت می‌نمود و آخرالامر توسط عمیر بن عدی خطمی رضی الله عنه  کشته شد؛ سپس عمیر نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: آیا با کشتن او مرتکب گناهی شده‌ام؟‌ رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: خیر؛ بلکه خدا و رسول‌ او را یاری کرده‌ای[27].

ب - کشتن ابی عفک یهودی

ابوعفک پیرمردی یهودی از قبیلۀ بنی عمر و بن عوف بود که علیه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شعر می‌گفت: پیامبر فرمود: کسی هست مرا از دست این خبیث راحت کند؟سالم بن عمیر به دعوت رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  لبیک گفت و ابی عفک خبیث را به هلاکت رساند[28].

اما مهم‌ترین و اصلی‌ترین توطئه‌ای که در فاصلۀ غزوۀ بدر و اُحد بساط آن برچیده گردید، توطئۀ کعب بن اشرف بود که ترور گردید.

ج - ترور کعب ابن اشرف

کعب ابن اشرف از قبیله طی بود و پدرش در جاهلیت بر اثر قتلی که انجام داده بود، به مدینه پناهنده گردیده بود و با یهودیان بنی نضیر همپیمان شده بود.

کعب، شاعری بود که در اشعارش، به هجو مسلمانان می‌پرداخت و از اینکه مسلمانان در جنگ بدر پیروز شده بودند، سخت برآشفته شده‌ بود. کعب به مکه رفت و در آنجا پیامبر را مورد طعن قرار داد و مشرکان را جهت گرفتن انتقام از مسلمانان تحریک کرد. او با اشعار و مرثیه‌هایش در مورد کشته‌شدگان بدر، قریشیان را به گریه‌ وامی‌نمود و مردم را علیه مسلمانان به شورش وامی‌داشت[29].

کعب ابن اشرف، همواره با سرودن اشعار اهانت آمیز، موجب آزار و اذیت و رنجش پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  می‌گردید و قریش را برای جنگ با مسلمانان تحریک می‌نمود. و آنان را علیه پیامبر می‌شورانید تا اینکه روزی ابوسفیان به وی گفت: تو را به خدا سوگند، آیا دین ما نزد خدا پسندیده تر است یا دین محمد و اصحابش؟.‌

کعب گفت: شما راه بهتری را انتخاب نموده‌اید[30].

کعب با رسیدن به مدینه، دشمنی خویش را با پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  ادامه داد و به هجو پیامبر و امهات‌المؤمنین پرداخت و حتی در مورد ام‌الفضل بنت الحارث، همسر عباس بن عبدالمطلب، شعرهای هجوآمیزی سرود[31].

1- موضع‌گیری حسان بن ثابت در برابر کعب بن اشرف

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به حسان دستور داد تا پاسخ اشعار کعب را بدهد تا جایی که حسان به هجو خانواده‌‌هایی پرداخت که در مکه کعب را مهمانی می‌کردند؛ چنانکه در مورد مطلب بن ابی وداعه و همسرش، عاتکه، به خاطر پذیرائی‌ای که از کعب به عمل آورده بودند، اشعاری هجوآمیز سرود.

با اطلاع عاتکه از این خبر، او از پذیرایی کعب یهودی، امتناع ورزید و به شوهرش گفت: از دعوت و پذیرایی این مرد صرفنظر نما؛ چراکه حسان به هجو ما خواهد پرداخت[32].

کعب آن منزل را ترک نمود و به هر منزلی که وارد می‌شد، پیامبر، حسان را اطلاع می‌داد و حسان نیز به هجو اهل آن منزل می‌پرداخت و آنان به این دلیل به بیرون راندن کعب از خانه خود می‌پرداختند. تا اینکه با سرافکندگی تمام به مدینه بازگشت و در انتظار سرنوشت حتمی و پاداش لازم خودماند.

جنگ تبلیغاتی‌ای که توسط حسان علیه کعب به راه افتاده بود، موفقیت آمیز بود و اهداف مهمی را تحقق بخشید.

2- پاداش کعب ابن اشرف

کعب ابن اشرف یهودی، خیانت و جنایت زیادی نسبت به رسول خدا، مسلمانان و زنان پاکدامن مسلمان مرتکب شده بود؛ به گون‌های که هر جنایتی به تنهایی، شکستن عهد محسوب می‌گردید و سزای آن قتل بود، امّا سزا و پاداش او که تمامی خصوصیات مذموم و ناپسند در وجود او جمع گردیده بود، چه بود؟[33]

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بر این اساس، دستور قتلش را صادر نمود؛ چنانکه امام بخاری ماجرای قتلش را به تفصیل در کتاب صحیحش با روایت از جابر بن عبدالله، بیان نموده است.

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: چه کسی کار کعب ابن اشرف را تمام می‌کند. او خدا و رسولش را رنجانده است؟.

محمد ابن مسلمه برخاست و گفت: آیا می‌خواهی او را به قتل برسانی؟.

رسول خدا فرمود: آری!.

محمد ابن مسلمه گفت: پس به من اجازه بده تا هر چه می‌خواهم به او بگویم.

آن حضرت به او اجازه داد.

محمد ابن مسلمه، نزد کعب آمد و گفت: این مرد (رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ) از ما صدقه درخواست کرده و ما را به ستوه درآورده است. آمده‌ام تا به من وامی بدهی.

کعب گفت: آری! چنین است. شما نیز او را خسته خواهید کرد.

محمد گفت: ما تا به حال از وی اطاعت نمودیم. شایسته نیست، در چنین وضعیتی او را تنها بگذاریم. صبر کنیم تا ببینیم عاقبت کارش چه می‌شود. اکنون از تو درخواست مقداری گندم دارم.

کعب گفت: به تو گندم می‌دهم، اما در عوض باید چیزی نزد من گرو بگذاری.

محمد گفت: چه چیز می‌خواهی؟.

کعب گفت: زنانتان را رهن بگذارید.

محمد گفت: تو زیباترین فرد عرب هستی؛ چگونه زنانمان را نزد تو بگذاریم؟.

کعب گفت : پس فرزندانتان را.

محمد: چگونه فرزندانمان را گرو بگذاریم. فردا کسی آنها را دشنام می‌دهد و می‌گوید: تو در مقابل چند من گندم گرو بودی! و این طعنه برای ما ننگ به شمار می‌رود. بنابراین، سلاح‌های خود را نزد تو می‌گذاریم.

محمد بن مسلمه با او قرار ملاقات گذاشت. آن گاه شب هنگام به اتفاق ابونائله، برادر رضاعی کعب، نزد وی رفت. کعب آنها را به داخل قلعه فراخواند و به سوی آن دو حرکت نمود. همسرش به وی گفت: در این وقت از شب کجا می‌روی؟ چراکه من صدایی را می‌شنوم که بوی خون می‌دهد.

کعب گفت: چیزی نیست، محمد بن مسلمه و برادر رضا‌عی‌ام، ابونائله، است.

محمد بن مسلمه دو نفر با خود آورده بود و به آنها گفت: هنگامی که به من نزدیک شد، موهایش را جهت استشمام می‌گیرم و شما با اطلاع از تسلط کامل من بر وی درصدد قتل او برآیید.

کعب در حالی که مسلح بود، از قلعه پائین آمد و با آمدنش بوی خوش، فضا را عطرآگین نمود.

محمد خطاب به وی گفت: اجازه می‌دهی سرت را استشمام کنم.

کعب گفت: اشکالی ندارد.

وقتی که محمد براو تسلط یافت، به همراهانش اشاره نمود که وی را از پا درآورید. آنها، کعب را کشتند و از آنجا دور شدند و فوراً خود را به پیامبر خدا رسانیدند[34].

در سیرۀ ابن هشام آمده است که محمد بن مسلمه به دلیل اینکه به وعده و تعهد خود عمل نکرده بود، نگران شد و تا سه روز نتوانست غذا بخورد. وقتی که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  علت نگرانی او را جویا شد، گفت نمی‌دانم که می‌توانم بر قول خود عمل کنم یا خیر؟ آن حضرت فرمود: سعی و تلاش خود را انجام بده. محمد گفت: پس اجازه بده تا هر چه در مورد تو لازم باشد، بگویم. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به او اجازه داد.

در سیره ابن هشام از ابن اسحاق با سند حسن و او از ابن عباس روایت می‌کند که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آنان را تا قبرستان بقیع بدرقه نمود و فرمود: «انطلقوا على اسم الله، اللهم اعنهم». «به نام خدا حرکت کنید. خدایا! کمکشان کن»[35].

- از ترور کعب بن اشرف می‌توان به درس‌ها و نکات بسیار مهمی در مورد شیوۀ برخورد رسول خدا با دشمنان اسلام و دولت اسلامی دست یافت.

نخست اینکه سزای عهد و پیمان‌شکنان، قتل است و این دستوری است که رسول خدا به آن عمل نمود؛ همچنین پاداش کسی که به رسول خدا ناسزا گوید و به ایشان بی‌احترامی روا دارد، قتل است.

- از نحوۀ اجرای دستور پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  در رابطه با کعب ابن اشرف یهودی این امر اثبات می‌گردد که بعضی از دستورات الهی به جهت رعایت مصالح کلی مسلمانان، باید مخفیانه انجام گیرد و اگر در اجرای آن به شکل علنی، خطری متوجه مسلمانان گردد، این موضوع از اهمیتی خاص برخوردار خواهد گردید[36].

شیوۀ قتل کعب نیز بیانگر این نکته است که مبارزه با کفار و دشمنان اسلام و محاربین دولت اسلامی صرفاً به میادین جنگ منحصر نمی‌باشد؛ بلکه باید از هر راه ممکن، دشمن را از پای درآورد، البته به این شرط که در این میان، گناهی دیگر انجام نگیرد و حق کسی ضایع نشود؛ زیرا چه بسا از بین بردن یک نفر از دشمنان، مستلزم تحمل خسارت‌های سنگینی برای مسلمانان می‌گردد.

اعمال این‌گونه عملیات مستلزم امنیت و داشتن قدرت و توانایی لازم مسلمانان است تا دشمن نتواند با نابودی مسلمانان و داعیان و ایجاد فساد در جامعه عکس العمل نشان دهد[37].

بعضی از مسلمانان در این مورد دچار اشتباه می‌گردند و با استدلال از این ماجرا و امثال آن، در پی برخورد مسلّحانه هستند؛ در حالی که واقعه کعب در مدینه انجام گرفت و مسلمانان دارای قدرت و دولت بودند، امّا مدعیان این نوع برخورد، از آن بی‌بهره هستند. از طرفی دیگر ماجرای فوق، عزت دین و ایجاد وحشت در صفوف کفار را در پی ‌داشت و قضیه به نفع مسلمانان تمام شد و هیچ ضرری از آن عاید مسلمانان نشد، اما عملیاتی که در شرایط ضعف مسلمانان انجام می‌گیرد، اغلب پیامدهای ناگوار آن از قبیل: بروز فساد، خونریزی و بی‌حرمتی، نصیب مسلمانان می‌شود که نمی‌توان آن را نادیده انگاشت[38].

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  برای در نظرگرفتن مصالح موجود جامعه در مکه، اقدام به عملیات ترور سردمداران کفر مانند ابوجهل، امیه بن خلف و عتبه ننمود؛ در حالی که اگر به افرادی مانند حمزه، عمر و دیگر اصحاب اشاره می‌نمود حتماً چنین عملیاتی را عملی می‌نمودند، اما آنچه از تعالیم رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  می‌آموزیم این است که کشتن رهبران کفر، مستلزم توانایی و قدرت است و فهم این موضوع، نیازمند اظهارنظر علمای صاحب‌نظر است؛ همانطور که درک مصالح و مفاسد در شرایط کنونی که افکار عمومی در مصوبات دولت‌ها نقش مهمی دارد، نیاز به وجود صاحب نظران راسخی دارد که بتوانند مصالح مزبور را کاملاً درک نمایند[39].

موضوع اساسی در این ماجرا، ارزش تعهد و وفای به عهد نزد اصحاب و یاران رسول خدا است؛ چراکه محمد بن مسلمه به پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  وعده داده بود تا کعب ابن اشرف را به قتل برساند؛ امّا هنگامی که با مشکلاتی در راه انجام این مأموریت مواجه شد و بیم آن داشت که نتواند به تعهدش عمل نماید، این نگرانی او را از خوردن و نوشیدن بازداشته بود.

اما در شرایط کنونی در بسیاری از جوامع معاصر، مردم به وعده و تعهدات خود پایبند نیستند و به آنها ارزشی قائل نمی‌باشند و تعهدات خود را به فراموشی می‌سپارند؛ چراکه چنین افرادی در انجام اعمال خود صادق نیستند؛ بلکه فقط منفعت‌طلبان و مصلحت‌اندیشانی هستند که به جای عبادت خدا، مصالح و منافع خود را مدنظر دارند، اما داعیان و مسلمانان واقعی برای اجرای تعهدات، پیمان‌ها و قراردادهای خود و برای عقیده و دین خود از فرانمودن جان و مال خودشان دریغ ندارند[40].

- این فرمودۀ رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  که فرمود: «بر تو واجب است که سعی و تلاش بنمایی»[41] تلاش بیانگر اصلی کلی در برنامه تربیتی رسول خدا است که انسان تا حد امکان تلاش خود را بنماید و برای نتیجه کار، بر خدا توکل کند؛ چنانکه خداوند نیز می‌فرماید:

﴿تِلۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهَآ إِلَيۡكَۖ مَا كُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُكَ مِن قَبۡلِ هَٰذَاۖ فَٱصۡبِرۡۖ إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِينَ٤٩ [هود: 49].

«این‌ها از اخبار غیب است که ما به تو وحی نمودیم. قبل از این نه تو می‌دانستی و نه قومت. صبر کن که عاقبت از آن پرهیزگاران است».

بنابراین، مسلمان موظف است در راستای تحقق وعده‌های خویش، تمام توانائی‌های فکری و بدنی خویش را به کار گیرد و نتیجه امر را به خدا واگذار نماید.[42]

- این سخن پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  که فرمود: «قولوا ما بدا لكم»[43]. «هر چه خواستید بگوئید». بیانگر قانونی فقهی است که ارتکاب کلمات کفرآمیز از جانب انسان در مواقع اضطراری بلامانع است، امّا فقها در مورد اینکه آیا ارتکاب محرمات و ترک فرائض هم جائز است یا خیر، اختلاف‌نظر دارند.

نظریه معروف این است که وقتی اظهار کفر و شرک که بزرگ‌ترین گناه محسوب می‌گردد، در چنین شرایطی جائز می‌باشد، گناهان دیگر و ترک فرض به طریق اولی جایز خواهد بود و جواز و ندادن جواز به میزان ضرورت بستگی دارد و بیش از آن جایز نخواهد بود؛ البته بعضی از منکرات از قبیل: تلف‌کردن مال یا جان انسانی دیگر و ارتکاب اعمال خلاف عفت به هیچ‌وجه در شرایط اضطراری جایز نخواهد بود[44] .

صدور حکم در چنین مواردی نیازمند رأی علمائی ربانی و فقهائی راسخ است که از توانایی درک مقاصد شریعت و واقعیت زندگی برخوردار باشند.

- این حدیث پیامبر که فرمود: «الحرب خدعه» «جنگ، نوعی فریبکاری است» مؤید حدیث فوق می‌باشد.

- این قول رسول خدا که فرمود: «انطلقوا على اسم الله، اللهم اعنهم»[45] یادآور اخلاص در جهاد است؛ چراکه جهاد فقط به خاطر خدا و با نام خدا انجام می‌گیرد.

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  علاوه بر استفاده از امکانات نظامی موجود، از دعا و نیایش نیز استمداد می‌جست.

بنابراین، پیشرفت مسلمانان براساس توکل بر خدا و استفاده از اسباب مشروع امکان‌پذیر خواهد بود[46].

به دلیل دارابودن چنین ویژگی‌هایی، نقشۀ محمد بن مسلمه و همراهانش، طرحی محکم و استوار و موفقیت‌آمیز بود که از تمام اسباب لازم استفاده نموده بودند.

عواملی که منجر به موفقیت نقشه مزبور گردید، به شرح ذیل است:

1-   وجود ابانائله برادر رضاعی کعب، به دلیل اعتماد به او و نهراسیدن از وی.

2-   در بعضی روایات آمده است که ابونائله با سرودن اشعارش اطمینان‌خاطر کعب را فراهم آورد و قبل از گفتگو با وی شرایط مناسبی مهیا نمود.

3-    زمینه‌سازی برای مذاکره انفرادی با کعب.

4-   اظهار مظلومیت و جفا از ناحیه پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  سبب شد تا کعب به آنها اعتماد نماید.

5-   مذاکره دربارۀ گروگذاشتن سلاح در مقابل گندم، نقشه‌ای موفقیت‌آمیز بود؛ زیرا در این صورت حمل سلاح، کعب را به شک و تردید نمی‌انداخت؛ چون او قبلاً با آنها در این مورد توافق کرده بود.

6-   اعتماد کعب ابن اشرف به ابونائله و محمد بن مسلمه وی را برآن داشت در آن وقت شب که معمولاً کسی از خانه بیرون نمی‌آید، همراه آنها از خانه خارج شود[47].

7-   نقشه خارج ‌نمودن ابن اشرف از منزلش و بردن او به جایی که کسی آنجا حضور نداشت، کار مهم و موفقیت‌آمیزی به‌شمار می‌رفت.

8-   استشمام بوی خوش روغنی که کعب به سرش مالیده بود، بهانه خوبی برای دست‌یابی و تسلط کامل بر این یهودی مغرض بود که منجر به هلاکت او گردید[48].

9-   توانایی فوق‌العادۀ ‌اصحاب در حفظ اسرار امنیتی با وجود کثرت یهودیان و منافقان در مدینه و به تأخیر افتادن اجرای نقشه موردنظر و با وصف اینکه پیامبر این موضوع را در حضور اصحاب به مشورت گذاشت، بیانگر قوت ایمان و اخلاص صحابه  رضی الله عنهم  می‌باشد[49]؛ چنانکه جوانان غیور ومبارزی جهت اجرای این طرح اعلام آمادگی نمودند و توصیه‌ها و دعای خیر رسول الله نیز پشتوانۀ آنان بود.

در واقع اجرای طرح و نقشه توسط اصحاب و یاران رسول خدا انجام می‌گرفت، اما با ارتباط با خدا و دعای خویش، عملیات را فرماندهی می‌نمود[50].

3- بازتاب ترور کعب ابن اشرف

بعد از اینکه خبر ترور کعب ابن اشرف مدینه را فراگرفت، علمای یهود جهت محکوم نمودن این عمل یاران رسول خدا، نزد آن حضرت آمدند، امّا ایشان به آنها توجهی ننمود و مرگش را نتیجۀ موضعگیری‌های خصمانه وی دانست.

این حادثه موجب تضعیف قدرت یهودیان گردید، به گونه‌ای که بعد از آن هیچ یک از بزرگانشان جرأت بیرون آمدن از قلعه‌های خود را نداشتند و از ناحیه مسلمانان احساس ترس و وحشتی برآنان حاکم گردید.

ترور کعب ابن اشرف موجب گردید که یهودیها به فکر تجدید معاهده با مسلمانان بیفتند؛ چراکه ترور کعب بن اشرف اثرات عمیقی در وجودشان گذاشت و آنان از آن به بعد به طرح توطئه و دسیسه اکتفا نمودند بنابراین، آن حضرت به قتل کعب اکتفا نمود و با بنی‌نضیر نیز تجدید عهد نمود[51].

نتیجه مهم این واقعه، ‌به وحشت‌انداختن یهودیان با از بین‌بردن سردسته‌های سرورشان بود؛ چون آنان در غیر این صورت از اعمال خصمانه و شرارت‌های خود دست نمی‌کشیدند[52].

بعضی از مناسبت‌های اجتماعی غزوه بدر تا احد

الف - ازدواج پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  با حفصه دختر عمر ابن خطاب

عمر  رضی الله عنه  می‌گوید: بعد از وفات شوهر حفصه، خنیس بن حذافه السهمی، من نزد عثمان بن عفان رفتم و به وی گفتم: اگر تمایل به تجدید فراش داری، حاضرم حفصه را به نکاح تو درآورم.

عثمان گفت: من در این مورد، فکر می‌کنم و بعداً پاسخ تو را خواهم داد. بعد از چند روز به من گفت: تمایلی به ازدواج ندارم. سپس این پیشنهاد را به ابوبکر ارائه دادم. ایشان سکوت نمود و چیزی نگفت.

هنوز چند روز سپری نشده بود که رسول خدا به خواستگاری دخترم آمد. عمر می‌گوید: بعداً ابوبکر به من گفت: چون شنیدم که رسول خدا قصد ازدواج با حفصه را دارد، پاسخ تو را ندادم.

ب – ازدواج علی با فاطمه  رضی الله عنها

علی بن ابی طالب  رضی الله عنه  می‌گوید: به خواستگاری فاطمه نزد رسول خدا آمده بودند.

من از طریق کنیز خود، از ماجرا اطلاع یافتم و به اصرار او نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  جهت خواستگاری رفتم.

وقتی در مقابل آن حضرت نشستم، از فرط حیا نتوانستم سخنی بگویم. آن حضرت فرمود: شاید برای خواستگاری فاطمه آمده‌ای؟ گفتم: بلی. فرمود: چیزی داری تا به عنوان مهریه بپردازی؟ گفتم: خیر. فرمود: زره‌ات کجا است؟.

فرمود: پس فاطمه را در مقابل آن زره به عقد تو درآوردم. بدین صورت مهریۀ فاطمه یک زره مشخص گردید[53]. و جهیزیه‌ای که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به دخترش داد، عبارت بود از: یک چادر و یک مشکیزه و بالشتی که لیفش از گیاه بود[54] و به این ترتیب زندگی آنها در نهایت سادگی و دور از تکلف و تشریفات آغاز گردید[55]. ماجرای دیگری که در مورد زندگی فاطمه زهرا ذکر نموده‌اند، روایتی است که امام احمد بن حنبل آن را در مسند نقل می‌کند و می‌گوید: روزی علی به فاطمه گفت: از بس که آب کشیدم، سینه‌ام به درد آمده است. اکنون خداوند اسیرانی در اختیار پدرت (رسول خدا) گذاشته است. برو و از ایشان برای خود خادمی طلب کن. فاطمه اظهار داشت که من هم از بس که گندم آرد نموده‌ام، دستهایم، تاول شده است. آن گاه فاطمه نزد رسول خدا رفت. آن حضرت پرسید: برای چه کاری آمده‌ای؟ فاطمه گفت: برای عرض سلام آمده‌ام. و حیا مانع شد که درخواست خود را مطرح نمایم.

سپس به اتفاق همسرش (علی) نزد رسول خدا رفتند و علی گفت: ای رسول خدا! از بس که آب کشیده‌ام، سینه‌ام به درد آمده است. فاطمه نیز گفت: من هم از بس که گندم آسیاب کرده‌ام، دستانم تاول شده است و اکنون خداوند خادمانی در اختیار شما گذاشته است بنابراین، یکی از آنها را در اختیار ما قرار ده.

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: به خدا سوگند! چنین نخواهم کرد که به شما بدهم و اهل «صفه» را رها کنم که گرسنه باشند و چیزی برای مخارجشان نداشته باشند. آنها را می‌فروشم و پولشان را برای مخارج اهل صفه هزینه خواهم کرد. علی و فاطمه با شنیدن این سخن رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به خانه خود برگشتند؛ سپس آن حضرت به خانه آنها آمد و آن دو زیر چادری دراز کشیده بودند که اگر سر خود را می‌پوشیدند، پاهایشان ظاهر می‌گردید و اگر پاهایشان را می‌پوشیدند سرشان ظاهر می‌گردید و با دیدن رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از جا پریدند!.

پیامبر اکرم  صل الله علیه و آله و سلم  خطاب به آنها فرمود: آرام باشید. آیا از چیزی بهتر از آنچه سئوال نمودید، به شما خبر ندهم؟ آنها گفتند: بلی.

رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: جبرئیل کلماتی به من آموزش داده است و آنها عبارت‌اند از اینکه بعد از هر نماز ده بار سبحان الله و ده بار الحمدالله و ده بار الله اکبر بگویید و هنگامی که به رختخوابتان رفتید، سی و سه بار سبحان الله، سی و سه بار الحمدالله و سی و چهار بار الله اکبر بگویید[56].

شیوۀ تربیتی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در مورد بستگان و اهل بیتش این گونه بود و بدین صورت تمام تلاشهای علی و فاطمه جهت گرفتن خادم از آن حضرت، بی‌نتیجه ماند؛ زیرا رسول خدا خادمان مورد نظر را برای فروش، جهت تأمین مخارج اصحاب صفه، در نظر گرفته بود و آنها را نیز مانند علی و فاطمه دوست داشت[57].

این روش تربیتی در وجود علی که در آن روز جوان بود، اثر بسزائی گذاشت و در دوران خلافتش، در حالی که گنجینه‌ها و دارائیهای زمین را در اختیار داشت، از دنیا و زرق و برق آن بی‌رغبت بود و قلب و تمام وجودش را ذکر الهی پرگردانیده بود.

علی رضی الله عنه  بر اثر این تربیت حکیمانه از نظر شخصیتی به درجه و مقامی رسید که ضرار بن حمزه در مجلس معاویه او را چنین توصیف نموده است:

«از دنیا و زیبایی‌های آن وحشت داشت، شب و تاریکی برایش مأنوس بود. به خدا سوگند! اشک فراوان و تفکر طولانی داشت. دستانش را به هم می‌مالید و نفس خود را مورد خطاب قرار می‌داد»[58].


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




[1]- الأساس فی السنة وفقهها السیرة النبویة، ج 1، ص 512.

[2]- موسوعة نظرة النعیم، ج 1، ص 296.

[3]- السیرة، ابن هشام، ج 3، ص 51 التاریخ السیاسی والعسکری، ص 278 279.

[4]- البدایة والنهایة، ج 4، ص 3 التاریخ الإسلامی العسکری، ص 279.

[5]- همان.

[6]- البدایة والنهایة، ج 4، ص 3.

[7]- المجتمع المدنی، عمری، ص 61 التاریخ السیاسی و العسکری، ص 280.

[8]- التربیة القیادیة، ج 3، ص 118 119.

[9]- همان، ص 132.

[10]- سیرة ابن هشام، ج 3، ص 56.

[11]- السیرة النبویة الصحیحه، ج 1، ص 299.

[12]- موسوعة نظرة النعیم، ج 1، ص 269.

[13]- الیهود فی السنة المطهرة، ج 1، ص 276.

[14]- سیرة ابن هشام، ج 3، ص 54.

[15]- الصراع مع الیهود، ابی فارس، ج 1، ص 144.

[16]- الیهود فی السنة المطهرة، ج 1، ص 280.

[17]- الیهود فی السنة المطهرة، ج 1، ص 281.

[18]- همان.

[19]- التاریخ الإسلامی، حمیدی، ج 5، ص 30.

[20]- الصراع مع الیهود، ابی فارس، ج 1، ص 148.

[21]- الیهود فی السنة المطهرة، ج 1، ص 282 283.

[22]- همان، ج 1، ص 284 285.

[23]- الصراع مع الیهود، ابی فارس، ج 1، ص 149.

[24]- المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 1، ص 477 478.

[25]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 1، ص 32.

[26]- قراءة سیاسیة للسیرة النبویة، محمد قلعجی، ص 138.

[27]- سنن ابی‌داود، ج 4، ص 528 529.

[28]- نظرة النعیم فی مکارم اخلاق الرسول الکریم، ج 1، ص 296.

[29]- همان، ج 1، ص 298.

[30]- تاریخ الاسلام، ذهبی، ص 158.

[31]- همان، ص 160.

[32]- الصراع مع الیهود، أبی فارس، ج 1، ص 111.

[33]- همان.

[34]- البخاری فی المغازی، باب قتل کعب بن الأشرف، شماره 4037.

[35]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 62.

[36]- الصراع مع الیهود، ابی‌فارس، ج 1، ص 115.

[37]- التاریخ الإسلامی، ج 5، ص 54.

[38]- وقفات تربوبه مع السیرة النبویة، ص 205.

[39]- الأساس فی السنّه فقهها السیرة النبویة، ج 2، ص 537.

[40]- الصراع مع الیهود، ج 1، ص 119.

[41]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 61.

[42]- الصراع مع الیهود، ج 1، ص 120.

[43]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 61.

[44]- الأساس فی السنه و فقهها السیرة النبویة، ج 2، ص 537 538.

[45]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 61.

[46]- التاریخ الإسلامی، حمیدی، ج 5، ص 56.

[47]- الصراع مع الیهود، ج 1، ص 122.

[48]- همان.

[49]- التاریخ الإسلامی، حمیدی، ج 5، ص 56.

[50]- همان، ص 57.

[51]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 1، ص 304.

[52]- الصراع مع الیهود، ج 1، ص 126.

[53]- دلائل النبوة، بیهقی، ج 3، ص 160.

[54]- صحیح السیرة النبویة، ص 267.

[55]- معین السیرة، ص 255.

[56]- الفتح الربانی، ج 17، ص 260، شماره 90.

[57]- الصابة فی تمییز الصحابه، ج 8، ص 159.

[58]- صفة الصفوة، ابن جوزی، ج 1، ص 84.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...