وصیت از (وصیت الشی أوصیه) گرفته شده است، وقتی که آن چیز را وصل کرده باشی:
لذا وصیت کننده آنچه را در زمان حیاتش دارد به بعد از مرگش وصل میکند.
در اصطلاح شرع عبارت است از سفارش شخص مبنی بر اینکه پس از مرگ او (وصیت کننده) جنس، قرض و یا منفعتی را به کسی دیگر (موصی له) واگذار کرده و ببخشند.
وصیت بر هر کس که مالی (قابل وصیت) داشته باشد واجب است:
خداوند متعال میفرماید:
) کُتِبَ عَلَیّکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمْ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالاَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ ( (بقره: 180)
«هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد اگر دارایی فراوانی از خود به جای گذاشت، وصیت بر شما واجب شده است (و باید) برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند، این حق واجبی است بر پرهیزکاران».
از عبدالله بن عمر(رض) روایت است که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: (ما حق امری مسلم له شی یوصی فیه، یبیت لیلتین إلا و وصیته مکتوبة عنده)[1] «هر مسلمانی که مالی قابل وصیت داشته باشد، حق ندارد دو شب بخوابد مگر اینکه وصیتنامهاش را کنار خود قرار دهد».
در مال چه مقدار وصیت مستحب است
از سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه روایت است:
(جاء النبی صل الله علیه و آله و سلم یعودنی و أنا یمکة و هو یکره أن یموت بالأرض التی هاجر منها، قال: «یرحم الله ابن عفراء»، قلت یا رسول الله أوصی بمالی کله؟ قال: لا، قلت: فالشطر؟ قال: لاقلت: الثلث؟ قال: فالثلث، والثلث کثیر، إنک إن تدع ورثتک أغنیاء خیر من أن تدعهم عالة یتکففون الناس فی أیدیهم، و إنک مهما أنفقت من نفقة فإنها صدقة، حتی اللقمة التی ترفعها إلی فی امرأتک، و عسی الله أن یرفعک فینتفع بک ناس و یضربک آخرون، ولم یکن له یومئذ إلا ابنة)[2] «در مکه بودم که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به عیادت من آمد، او دوست نداشت در سرزمینی که از آن هجرت کرده است بمیرد، فرمود: خداوند ابنعفراء را رحمت کند، گفتم ای رسول خدا! آیا میتوانم تمام داراییام را وصیت کنم؟ فرمود خیر، گفتم پس نصف؟ فرمود خیر، گفتم پس یک سوم؟ فرمود: یک سوم، هر چند یک سوم هم زیاد است، چون اگر وارثان خود را بعد از خودت بینیاز گردانی بهتر از آنست که آنان را مستمند رها کنی و دست نیاز به سوی مردم دراز کنند. هر چیزی را که انفاق میکنی صدقه است حتی لقمهای که به همسرت میدهی، امید است که خداوند تو را شفا دهد تا کسانی به واسطه تو نفع ببرند (مسلمانان از غنایمی که به دست تو از مشرکین گرفته میشود بهره ببرند) و کسانی دیگر نیز از تو ضرر ببینند (مشرکانی که به دست تو هلاک میشوند)، سعد بن أبی وقاص در آن روز بجز یک دختر (وارث دیگری) نداشت».
از ابوامامه باهلی روایت است: از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که در خطبه حجه الوداع میفرمود: (إن الله قد أعطی کل ذی حق حقه، فلاوصیة لوارث)[3] «به راستی خداوند حق هر صاحب حقی را داده است، لذا وصیتی برای وارث نیست».
آنچه در ابتدای وصیت نوشته میشود
از انس رضی الله عنه روایت است: اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در ابتدای وصیتهایشان مینوشتند: «بسم الله الرحمن الرحیم، این وصیتی است که فلانی پسر فلانی کرده است، شهادت میدهم که هیچ معبود بر حقی که سزاوار عبادت باشد جز الله نیست، یکتا است و هیچ شریکی ندارد، و اینکه محمد بنده و فرستاده او است، و اینکه قیامت برپا خواهد شد، هیچ شکی در آن نیست، و خداوند مردگان را زنده میکند، و به کسانی از خانوادهام که بعد از من به جای میمانند وصیت میکنم که اگر ایمان دارند تقوای خدا را پیشه کنند و رابطه بین خود را اصلاح، و از خدا و رسول او اطاعت نمایند، و آنها را وصیت میکنم به آنچه ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را وصیت کردند: ) یَا بَنِیَّ إنَّ اللهَ اصطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأنُتم مُسلِمُونَ («ای پسرانم خداوند دین (اسلام) را برای شما برگزیده، پس نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید».[4]
مورد وصیت بعد از وفات وصیت کننده و پس از پرداخت بدهیهایش، به موصی له (فردی که برای او وصیت شده) تعلق میگیرد، و در صورتی که بدهیاش تمام ترکه و مالش را در برگیرد، چیزی به (موصی له) نمیرسد:
از علی روایت است: (قضی رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بالدین قبل الوصیه، و أنتم تقرؤنها من بعد وصیة یوصی بها أو دین)[5] «پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به پرداخت بدهی قبل از اجرای وصیت حکم کرد، در حالی که شما میخوانید ) مِن بَعدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أو دَینٍ ( «حق (موصی له)، پس از وصیتی که بدان وصیت شده و پرداخت بدهیهایی که بر عهده میت است، داده میشود».
[1]) متفق علیه : خ (2738/355/5)، م (1627/1249/3)، د (2845/63/8)، ت (981/224/2)، جه (2699/901/2)، نس (238/6).
[2]) متفق علیه : خ (2742/363/5)، این لفظ بخاری است، م (1628/250/3)، د (2847/64/8)، نس (242/6).
[3]) صحیح : [ص. جه 2194]، جه (3/27/905/2)، د (2853/72/8)، ت (2203/293/3).
[4]) صحیح : [الإرواء 1647]، قط (16/154/4)، هق (287/6).
[5]) حسن : [ص. جه 2195]، [الإرواء 1667]، جه (2715/906/2)، ت (2205/294/3).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر