بیعت بشیر بن خصاصیه بر ارکان اسلام و بر صدقه و جهاد
حسن بن سفیان، طبرانى در الاوسط، ابونعیم، حاکم، بیهقى و ابن عساکر از بشیربن خصاصیه رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمدم تا همراهش بیعت نمایم، گفتم: اى پیامبر خدا بر چه با من بیعت مىکنى؟ پیامبر دست خود را دراز نموده فرمود: «گواهى مىدهى که معبودى جز خداى واحد و لا شریک وجود ندارد و محمّد بنده و رسول اوست، نمازهاى پنجگانه را در وقتهاى آن میخوانى، زکات فرض شده را ادا مىکنى، روزه رمضان را مىگیرى، حج خانه (کعبه) را به جاى مىآورى و در راه خداوند جهاد مىنمایى». گفتم: اى پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم همه اینها را مىتوانم انجام دهم، مگر دو چیز را، که طاقت آن را ندارم: زکات را، چون به خدا سوگند جز ده شتر که به اهلم شیر مىدهند و بارکش آنهااند دیگر (چیزى) ندارم. و جهاد: من مرد ترسویى هستم، و مىپندارند، کسى که (از میدان قتال) روى گرداند[2]، مورد غصب خدا قرار گرفته است، و من مىترسم که چون جنگ فرا رسد، با ترس از جان خود (از میدان جنگ) فرار نمایم و به غضب خدا گرفتار شوم. آن گاه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم دست خود را پس کشید و باز آن را حرکت داد، سپس فرمود: «اى بشیر، نه صدقه و نه جهاد!! پس با چه داخل جنت مىشوى؟!» گفتم: اى رسول خدا، دستت را بده که با تو بیعت کنم، آنگاه دست خود را پیش آورد و من بر همه آنها با او بیعت نمودم[3]. این چنین در کنز العمال (12/7) آمده. و این را احمد روایت نموده، و رجال وى، چنان که هیثمى (42/1) مىگوید، ثقهاند.
بیعت جریر بن عبدالله بر ارکان اسلام و نصیحت براى هر مسلمان
احمد از جریر رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: با پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم به برپا داشتن نماز، دادن زکات و نصیحت براى هر مسلمان بیعت نمودم[4]. ابن جریر نیز مانند این را، چنان که در کنز العمال (82/1) آمده، روایت نموده است، و شیخین (بخارى و مسلم) و ترمذى آن را، چنان که در الترغیب (236/3) آمده، روایت کردهاند. احمد همچنین از طریق دیگرى از وى روایت نموده که: مىگوید: گفتم: اى پیامبر خدا بر من شرط بگذار چون تو به شرط عالمترى. فرمود: «من با تو بر این بیعت مىکنم، که خداوند را به تنهاییش عبادت کنى و به وى چیزى را شریک نیاورى، نماز را برپاى دارى، زکات را ادا کنى، براى هر مسلمان نصیحت نایى و از شرک بیزارى نمایى»[5]. نسائى این را، چنان که در البدایه (78/5) آمده، روایت کرده، و ابن جریر مانند این را، چنان که در الکنز (82/1) آمده، روایت نموده، جز این که وى گفته است: «مسلمانان را نصیحت مىکنى و از شرک جدا مىشوى»، طبرانى از وى روایت نموده، که گفت: جریر رضی الله عنه نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و به او گفت: «اى جریر دستت را پیش آور»، جریر پرسید: بر چه؟[6] فرمود: «این که خودت را به خدا تسلیم کنى، و براى هر مسلمان نصیحت نمایى». جریر به آن از گوش فراداد - وى که مرد عاقل و خردمندى بود - گفت: اى پیامبر خدا در آنچه توانستم؟ بنابراین بعد از وى براى مردم رخصت بود.[7] [8] این چنین در الکنز (82/1) آمده.
بیعت عوف بن مالک و یارانش بر ارکان اسلام و عدم سئوال از مردم
رویانى، ابن جریر و ابن عساکر از عوف بن مالک اشجعى رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم نه یا هشت و یا هفت تن بودیم، فرمود: «آیا با رسول خدا بیعت نمىکنید؟» و این را سه مرتبه تکرار نمود. آن گاه ما دستهاى خود را پیش نمودیم و باپیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بیعت کرده گفتیم: اى رسول خدا، ما با تو بیعت نمودیم، بر چه چیز با تو بیعت کنیم؟ فرمود: «بر این که خداوند را عبادت کنید، و به وى چیزى را شریک نیاورید، و نمازهاى پنجگانه (را ادا نمایید) - و کلمه دیگرى را آهسته گفت - و این که از مردم چیزى را سئوال نکنید». (راوى) مىگوید: کسى از این افراد را دیدم که تازیانهاش مىافتاد ولى به هیچ کس نمىگفت که آن را بدهد[9]. این چنین در الکنز (83/1) آمده. و این را همچنان مسلم، ترمذى و نسائى، چنان که در الترغیب (98/2) آمده، روایت کردهاند.
بیعت ثوبان بر این که از هیچ کس چیزى طلب نکند
و طبرانى در الکبیر از ابوامامه رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «چه کسى بیعت مىکند؟» ثوبان مولاى[10] رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: اى پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بیعت نمودیم، فرمود: «بر این که از هیچ کس چیزى را طلب نکنى». ثوبان پرسید: اى رسول خدا براى کسى که این کار را انجام دهد چیست؟ فرمود: «جنّت». و ثوبان با وى بیعت نمود. ابوامامه مىگوید: من ثوبان را در مکه در جمع زیادى از مردم دیدم، که سوار بود و تازیانهاش از وى مىافتاد، و گاهى بر شانه مردى مىافتاد،آن مرد آن را مىگرفت و به او مىداد، اما او آن را نمىگرفت، تا این که خودش پایین مىآمد و آن را بر مىداشت[11]. این چنین در الترغیب (100/2) آمده. احمد، نسائى، و غیر ایشان نیز این را به اختصار از ثوبان روایت کردهاند[12]، و آن دو قصه تازیانه را براى ابوبکر[13] رضی الله عنه ، چنان که در الترغیب (101 -99/2) آمده، متذکر شدهاند.
احمد از ابوذر رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم پنج بار با من بیعت کرد، و هفت روز بر من تأکید و توثیق نمود، و خداوند را هفت بار بر من شاهد و گواه آورد که: در دین خدا از ملامت هیچ ملامت کننده نهراسم. ابوالمثنى مىگوید: ابوذر گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم مرا طلب نموده فرمود: «آیا مىخواهى بیعتى نمایى که در عوض آن برایت جنّت باشد؟» گفتم: بلى، و دست خود را پیش نمودم، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم - در حالى که بر من شرط مىگذاشت - گفت: از مردم چیزى طلب نکنم، گفتم: بلى. افزود: «و نه تازیانه ات را اگر از تو افتاد، تا این که خودت پیاده شده آن را بگیرى»[14]. و در روایتى آمده که: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم شش روز مىگفت: «اى ابوذر آنچه در آینده به تو گفته مىشود آن را بدان». چون روز هفتم فرا رسید گفت: «تو را در کارهاى سرّى و علنىات به ترس از خدا توصیه مىکنم، و چون بدى نمودى نیکى کن، و از هیچ کس هرگز چیزى نخواه اگر چه تازیانه ات هم بیفتد، و قطعاً امانتى را نگیر[15]»[16]. این چنین در الترغیب (99/2) آمده است.
بیعت سهل بن سعد و غیر وى بر اَعمال اسلام
شاشى و ابن عساکر از سهل بن سعد رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: من، ابوذر، عباده بن صامت، ابوسعید خدرى، محمّد بن مسلمه و فرد ششمى با پبامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بیعت نمودیم، تا ملامت، هیچ ملامت کننده ما را از دین خدا باز ندارد، ولى فرد ششم[17] خواهان لغو و فسخ آن گردید و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن را برایش فسخ نمود[18]. این چنین در الکنز (82/1) آمده. و طبرانى نیز این را عیناً روایت کرده است. هیثمى (264/7) مىگوید: در این روایت عبدالمهیمن بن عیاش آمده و او ضعیف مىباشد. و مسلم از عباده بن صامت رضی الله عنه روایت نموده که (گفت): من از جمله رؤسایى هستم که با پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بیعت نمودند. وى گفت: بیعت کردیم تا چیزى را شریک خداوند نگیریم، دزدى نکنیم، زنا ننماییم. نفسى را که خداوند حرام گردانیده جز به حق نکشیم، غارت و چپاول نکنیم و نافرمانى ننماییم، اگر این کارها را نمودیم، براىمان جنت است، و اگر چیزى از اینها را مرتکب شدیم، داورى آن به خداوند محوّل است و نزد ابن جریر از وى رضی الله عنه روایت است که گفت: ما نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بودیم، فرمود: «با من بیعت کنید که به خداوند چیزى را شریک نیاورید، دزدى نکنید و زنا ننمایید کسى که از شما به این بیعت وفا نمود پاداش وى بر خداوند است، کسى که چیزى ازینها را مرتکب شد و خداوند آن را پنهان و مستور داشت، این به خداوند محول است، اگر خواست عذابش مىدهد، و اگر خواست مىبخشدش»[19]. این چنین در الکنز (82/1) آمده است.
بیعت عباده بن صامت و غیر وى از اصحاب در عقبه اوّل
ابن اسحاق، ابن جریر و ابن عساکر از عباده بن صامت رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: ما در بیعت عقبه اوّل یازده مرد بودیم، و با پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم چون بیعت زنان بیعت نمودیم، (البتّه) قبل از این که جنگ بر ما فرض شود، ما با وى بیعت کردیم تا به خداوند چیزى را شریک نیاوریم، دزدى نکنیم، زنا ننماییم، بهتانى را که از نزد خود ساخته باشیم روى صحنه نیاوریم اولاد مان را به قتل نرسانیم و از وى در کار معروف و پسندیده نافرمانى نکنیم، کسى که (به این چیزها) وفا نمود، براى او بهشت است، و کسى که چیزى از اینها را مرتکب گردید، کار وى به خداوند محوّل است، اگر خداوند بخواهد وى را عذاب مىکند، و اگر بخواهد او را مىبخشد. بعد از آن در سال آینده پس از این بیعتشان آمدند و (دوباره بیعت نمودند)[20]. این چنین در الکنز (82/1) آمده. و بخارى و مسلم مانند این را چنان که، در البدایه (150/3) آمده، روایت کردهاند.
[1] هدف احکام عملى اسلام چون نماز وغیره است.م.
[2]- وى اشاره به ین قول خداوند تبارک و تعالى دارد که مىفرماید:
﴿وَمَن يُوَلِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ دُبُرَهُۥٓ إِلَّا مُتَحَرِّفٗا لِّقِتَالٍ أَوۡ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٖ فَقَدۡ بَآءَ بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ١٦﴾ [الانفال: 16].
ترجمه: «و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند - مگر در صورتى که هدفش کنارهگیرى از میدان براى حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد - (چنینکسى) گرفتار غضب خداوند است، و ماواى او جهنم است، و چه بد جایگاهى است».
[3]- ضعیف. احمد (5/244) و طبرانی در «الکبیر» (1233) و ابن عساکر (10/138) و حاکم (2/79، 80). حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز با وی متفق است. در سند آن ابوالمثنی العبدی است که همان موثر بن عفارة است. حافظ ابن حجر در تقریب (2/280) دربارهی میگوید: مقبول است. یعنی در صورت متابعه و الا لین است. برای این سند نیز هیچ متابعی یافته نشده است. نگا: «الإستیعاب» (1/330).
[4]- بخاری (2962) (3963) و مسلم (196) و احمد (2/358).
[5]- صحیح. احمد (4/357) و نسائی (7/147) و بیهقی (9/13).
[6]- یعنى بر کدام شروط بیعت صورت مىگیرد.
[7]- ضعیف. رواه الطبرانی فی الکبیر (2365) در سند آن داود بن یزید الأودی که ضعیف است. نگا: تقریب (1/235).
[8]- یعنى هر کس به حد توان و قدرت خود مکلّف به اداى مسؤولیتهاى به دوش گرفتهاش بود. م.
[9]- مسلم (2365) و ابی داوود (1642) و ابن ماجه (2867) و نسائی (1/228).
[10]- مولى در زبان عربى مالک، سید، آقا، ارباب، بنده، آزاد کننده بنده، بنده آزاد شده، ولى نعمت، نعمت دهنده، نعمت یافته، نعمت داده شده، دوست دار، دوست،هم پیمان، همسایه، مهمان، شریک، پسر، پسرعمو، خواهرزاده، عمو، داماد، نزدیک، قریب، خویشاوند و پیرو و تابع را افاده مىکند. بدین خاطر از ترجمه آن در اکثر جاها منصرف شدیم، ومعناى آن طبق قرینه و سیاق جمله که اکثراً غلام و غلام آزاد شده را معنى میدهد باید برداشت گردد. م.
[11]- ضعیف. طبرانی در «الکبیر» (7832) در سند آن علی بن یزید الالهانی است که ضعیف است. نگا: «المجمع» (3/93) آلبانی این روایت را در «ضعیف الترغیب» (493) ضعیف دانسته است.
[12]- صحیح. احمد (5/276) و ابی داوود (1643) و نسائی (5/96) و ابن ماجه (1837) و حاکم (1/412) حاکم آن را صحیحی دانسته و همینگونه ذهبی و نیز آلبانی در «صحیح الترغیب» (81).
[13]- ضعیف. احمد (1/11) سند آن بین ابن ابی ملیکه و ابی بکر منقطع است زیرا او وی را ملاقات نکرده است. همچنین در سند آن عبدالله بن مومل وجود دارد که دربارهی وی اختلاف است و قول صحیح این است که وی ضعیف است. آلبانی این روایت را در «ضعیف الترغیب» (492) ضعیف دانسته است.
[14]- صحیح. احمد (5/1072) آلبانی در «صحیح الترغیب» (810) آن را صحیح دانسته است.
[15]- این فرموده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در ضمن توجه به درک و برداشت ایشان از شخصیت، ظرفیت و استعداد اشخاص مختلف، به سنگینى بار امانت و اداى درست آن دلالت مىکند.
[16]- ضعیف. احمد (5/181) منذری میگوید: راویان آن ثقه هستند. همینطور هیثمی در «المجمع» (3/93). من میگویم در این روایت دو اشکال وارد است. اول: ابن لهیعه که ضعیف است. ثانیا روایت دراج از ابن ابی السمح ضعیف است. آلبانی در «صحیح الترغیب» (81) آن را «حسن لغیره» دانسته است.
[17]- در اینجا اگر اندکى دقت کنیم به خوبى به عظمت و ابهت اصحاب کرام رضی الله عنهم پى مىبریم، چون راوى اسم فرد ششم را افشا ننموده، و آن را مستور نگه مىدارد که این خود عملى است بزرگ. م.
[18]- ضعیف. طبرانی. نگا: «مجمع الزوائد» (7/264) که در آنجا چنین گفته: در آن عبدالمهیمن بن عباس است که ضعیف است.
[19]- بخاری (12/192) و مسلم (4384).
[20]- صحیح. احمد (5/323) و نگا: سیره ابن هشام (2/54).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر