توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آذر ۱, چهارشنبه

اصحاب رضی الله عنه و دعوت نمودن افراد و اشخاص

 

اصحاب  رضی الله عنه  و دعوت نمودن افراد و اشخاص

دعوت ابوبکر صدّیق  رضی الله عنه

ابن اسحاق مى‏گوید: هنگامى که ابوبکر صدّیق  رضی الله عنه  اسلام آورد، و اسلام خود را آشکار گردانید، دعوت به طرف خداوند  جل جلاله  را آغاز نمود. ابوبکر  رضی الله عنه  در میان قوم خود مردى محبوب، شناخته شده و نرم خو بود و در میان قریش از همه بیشتر به نسب قریش آگاهى داشت، و به خیر و شر آنها آگاه بود. وى مرد تاجر و داراى اخلاق نیکویى بود، که مردان قومش نزد او مى‏آمدند و به خاطر ویژگى‏هاى زیادش چون علم، تجارت، نیکى و خوبى مجلسش با دیگران با وى صحبت و همنشینى مى‏نمودند. وى دعوت به‌سوى خدا و اسلام را از کسانى که در میان قومش بر آنان اعتماد داشت، و نزدش رفت و آمد و نشست‌هایی مى‏نمودند شروع کرد. طبق آنچه به من رسیده به دست وى اینها اسلام آوردند: زبیر بن عوام، عثمان بن عفان، طلحه بن عبیدالله، سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمن بن عوف ( رضی الله عنهم  اجمعین)، اینها در حالى که ابوبکر  رضی الله عنه  همراه‌شان بود نزد پیامبر خدا رفتند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  اسلام را به آنان عرضه نمود، و قرآن را بر آنها تلاوت کرد، و آنها را از حق اسلام باخبر ساخت، و همه ایمان آوردند. ایشان همان هشت تن[1] بودند که قبل از همه اسلام آوردند،و پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را تصدیق کردند، و به آنچه از نزد خداوند  جل جلاله  آمده بود ایمان آوردند. این چنین در البدایه (29/3) آمده.

دعوت عمربن الخطاب  رضی الله عنه  

ابن سعد از اَسْتَق روایت نموده، که گفت: من نصرانى و غلام عمر بن الخطاب رضی الله عنه  بودم. وى مرا به اسلام دعوت نموده مى‏گفت: اگر تو اسلام بیاورى از تو در امانتم استفاده خواهم کرد، و این جواز ندارد که از تو در امانت مسلمانان در حالى بهره ببرم که تو بر دین آنها نیستى، ولى من خواهش او را نپذیرفتم، فرمود: در دین اکراه و جبر نیست. هنگامى که مرگ به سراغش آمد،مرا در حالى که هنوز نصرانى بودم آزاد ساخته گفت: هر جایى که مى‏خواهى برو. این را همچنان سعیدبن منصور، ابن ابى شیبه، ابن المنذر و ابن ابى حاتم به مانند این به اختصار روایت کرده‏اند. این چنین در الکنز (50/5) آمده، و ابونعیم آن را در الحلیه (34/9) از وَسْق رومى به مانند این روایت کرده، جز این که در روایت او آمده: بر امانت مسلمانان، چون برایم مناسب نیست تا بر امانت آنها از کسى که از آنها نیست استفاده نمایم[2].

ودار قطنى و ابن عساکر از اسلم روایت نموده‏اند که گفت: هنگامى که در شام بودیم براى عمر بن الخطاب  رضی الله عنه  آبى آوردم که با آن وضو گرفت. و از من پرسید، این آب را از کجا آوردى؟ من چنین آب خوشگوارى را ندیده‏ام حتى که آب آسمان هم از آن خوبتر نیست. گفتم: این آب را از خانه همین پیره زن نصرانى آوردم. بعد از این که وضو گرفت، نزد همان زن آمده گفت: اى پیره زن ایمان بیاور، چون خداوند حضرت محمّد صل الله علیه و آله و سلم  را به حق فرستاده است، آن زن سر خود را برهنه نمود، که سرش چون ثغامه[3] سفید بود و گفت: پیره زن بزرگى هستم که اکنون خواهم مرد. عمر  رضی الله عنه  فرمود: بار خدایا تو شاهد باش. این چنین در الکنز (142/5) آمده.



[1]- این هشت تن عبارت‌اند از همین پنج نفر که ذکر شد و سه تن دیگر که قبلاً ایمان آورده بودند یعنى: على، زید بن حارثه و ابوبکر  رضی الله عنهم .

[2]- بسیار ضعیف. ابن عبدالبر در «الاستیعاب» (4/225) در سند آن واقدی است. همچنین این سند مرسل است.

[3]- ثغامه گیاهى است داراى گل و میوه سفید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...