طبرانى از جریر رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مثل آنچه زنان بر آن بیعت نمودند، بیعت کردیم. کسى که از ما، بدون این که چیزى از آنها را مرتکب شود وفات نمود، جنت برایش تضمین است. و کسى که از ما، در حالى مرد که چیزى از آنها را مرتکب گردید، و حد بر او جارى شد، همان (جارى شدن حد بر او) کفّاره است. وکسى که از ما، در حالى مرد که چیزى از آن را مرتکب گردید، ولى آن بر وى پوشیده باقى ماند، حساب وى بر خداوند است[1]. هیثمى در مجمع الزاوائد (36/6) مىگوید: در این روایت سیف بن هارون آمده، که ابونعیم وى را ثقه دانسته و گروه دیگرى ضعیفش دانستهاند، و بقیه رجال وى رجال صحیحاند. این را همچنان ابن جریر، چنان که در الکنز (82/1) آمده، روایت نموده است، و این حدیث در بیعت زنان خواهد آمد.
بیعت نمودن بزرگان، خردسالان، مردان و زنان بر شهادت در روز فتح
احمد از عبدالله بن عثمان بن خیثم روایت نموده، که محمّد بن اسود بن خلف به او خبر داد که: پدرش اسود رضی الله عنه پیامر خدا صل الله علیه و آله و سلم را در روز فتح دید که با مردم بیعت مىنمود. میگوید: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نزد کوه کوچکى[2] که روى خود را به طرف آن[3] گردانیده بود، نشست و با مردم بر اسلام و شهادت بیعت نمود. پرسیدم: شهادت چیست؟ گفت: محمّد بن اسود بن خلف به من خبر داد، که وى با ایشان بر ایمان به خدا و شهادت بر این که مبعودى جز خدا وجود ندارد، و محمّد بنده و رسول اوست، بیعت نمود.[4] این چنین در البدایه (318/4) آمده، و افزوده است که: این را احمد به تنهایى خود روایت نموده. هیثمى (37/6) مىگوید: رجال وى ثقهاند، ونزد بیهقى آمده: آن گاه مردم اعم از بزرگان، خردسالان، مردان و زنان نزدش آمدند و او با ایشان بر اسلام و شهادت بیعت نمود. این چنین در البدایه (318/4) آمده، و طبرانى این را به این سیاق در الکبیر و الصغیر چنان که در مجمع الزواید (37/6) آمده روایت کرده است، و همچنان بغوى، ابن السکن، حاکم و ابونعیم این را، چنان که در الکنز (82/1) آمده، روایت نمودهاند.
بیعت مُجاشِع و برادرش بر اسلام و جهاد
شیخین (بخارى و مسلم) از مجاشع بن مسعود رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: من و برادرام نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمدیم، گفتم: با ما بر هجرت بیعت نما، پاسخ داد: «هجرت براى اهلش گذشت»، پرسیدم: پس با ما بر چه بیعت مىکنى؟ فرمود: «بر اسلام و جهاد»[5]. این چنین درالعینى (16/7) آمده. و این را همچنان ابن ابى شیبه روایت نموده و افزوده است: (راوى) مىگوید: بعد از آن با برادرش ملاقات نموده، از وى (نیز این را) پرسیدم گفت: مجاشع راست گفته است. این چنین در کنز العمال (83-26/1) آمده.
ابوعوانه در مسند خود (38/1) از زیاد بن علاقه روایت نموده، که گفت: از جریربن عبدالله شنیدم که هنگام وفات مغیره بن شعبه رضی الله عنه صحبت مىنمود. موصوف براى مردم سخنرانى کرده گفت: شما را به ترس خداوند واحد و لا شریک، وقار و آرامش وصیت مىکنم، چون من با همین دستم با پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بر اسلام بیعت نمودم، و او نصیحت براى هر مسلمان را براى من شرط گذاشت. سوگند به پروردگار کعبه، که من براى همه شما نصیحت کننده هستم، سپس طلب مغفرت نمود و پایین شد[6]. بخارى (14/1) (این را) کاملتر از آن روایت نموده است[7]، و بیهقى و غیر وى از زیادبن حارث صدائى رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمده با وى بر اسلام بیعت نمودم...[8] و حدیث را به طول آن: چنان که در باب دعوت گذشت، متذکر گردیده.
[1]- ضعیف. طبرانی در «الکبیر» (2260). در سند آن سیف بن هارون است که ضعیف است: «التقریب» (1/344).
[2]- در سیرت حلبیه (109/1) آمده که: در روز فتح بر کوه صفا نشست، و با مردم بیعت مىنمود.
[3]- در نص همینطور ذکر شده، و ضمیر ذکر شده بهسوى همین کوه کوچک یاد شده در نص برمىگردد، ویک احتمال دیگر وجود دارد، که این ضمیر به بیت الحرام اشاره داشته باشد، در این صورت چنین مىشود که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر کوه صفا در حالى که روى خود را به طرف کعبه گردانیده بود، نشست. والله اعلم. م.
[4]- ضعیف. حاکم (3/196) و احمد (3/4). در سند آن محمد بن الأسود بن خلف وجود دارد. ذهبی میگوید: وی و پدرش شناخته شده نیستند: «میزان الإعتدال» (3/485).
[5]- بخاری (2962، 3963) و مسلم (1863) در کتاب الإمارة، باب: مبایعه بعد از فتح مکه بر اسلام و جهاد.
[6]- صحیح. ابوعوانه در «مسند» (1/38).
[7]- بخاری (98).
[8]- ضعیف. قبلا گذشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر