تقريظ به قلم علّامه سيد ابوالحسن على الحسنى الندوى
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالـمينَ، وَالصَّلاه وَالسَّلامُ عَلى سَيِّدِنا ومَوَلانا مُحَمَّدٍ وَعَلى آلهِ وصَحْبِهِ اَجْمَعِين، وَمَنْ تَبِعَهُم بِاِحسانٍ اِلى يَومِ الدِّين.
امّا بعد: سیرت نبوى صل الله علیه و آله و سلم و اصحاب کرام رضی الله عنهم و تاریخ آنها از قوىترین مصادر قوت ایمانى و عاطفه دینى است، که تاکنون امّت اسلامى و دعوتهاى دینى شعله ایمان را از آن اقتباس مىنمایند، و قلبهاى با آن روشن مىشوند، که خاموشى آن در معرض وزیدن تندبادهاى مادیت بسیار سریع وزود به نظر مىرسید، و اگر خاموش گردد، در آن صورت این امّت قوت، مزیت و تأثیر خود را از دست داده و به صورت نعش بیجانى در خواهد آمد که زندگى، آن را بر شانههاى خود حمل مىکند.
این تاریخ مردانى است، که دعوت اسلام براىشان آمد، و به آن ایمان آوردند، و قلبهایشان آن را تصدیق نمود، و پاسخشان در هنگامى که به طرف خدا جل جلاله و پیامبرش صل الله علیه و آله و سلم فراخوانده مىشدند، جز این نبود که مىگفتند:
﴿رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فََٔامَنَّا﴾ [آل عمران: 193].
ترجمه: «اى پروردگار ما، ما ندا کنندهاى را شنیدیم که بهسوى ایمان فرا مىخواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید، و ایمان آوردیم».
آنها دستهاى خود را در دست پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گذاشتند، و جانها، اموال و اقرباىشان درین مسیر براىشان ناچیز و اندک جلوه نمود، و تلخىها و رنجها را در راه دعوت بهسوى خداوند جل جلاله خوب دانستند، و یقین آن در قلبهایشان راه یافت و بر نفسها و عقلهایشان مستولى گردیده و از آنها شگفتىهاى ایمان به غیب، مانند دوستى خدا و رسول، مهربانى بر مؤمنان و شدّت بر کافران، ترجیح دادن آخرت بر دنیا، برترى دادن آجل بر عاجل، غیب به شهود، هدایت بر ضلالت، حرص براى دعوت مردم، نجات و رهایى خلق خدا از عبادت بندگان بهسوى عبادت خداوند واحد، از جور ادیان به عدل اسلام، از تنگى دنیا به پهنایى و وسعت آن، حقیر شمردن زینتهاى دنیا و متاع اندک و فناپذیر آن، شوق به لقاى خداوند جل جلاله ، آرزومندى جنّت، بلندى و علوّ همت، بعد نظر در نشر عطیه اسلام و خیرات آن در جهان، پخش شدن و انتشار آنها براى تحقّق این هدف در شرق و غرب زمین، در آسانىها و سختىهاى آن و در پستىها و بلندىهاى آن، صادر گردید. آنها درین راه لذّتهاى خود را فراموش نموده، و راحتهاى خود را ترک گفتند، و وطنهاى خود را ترک نموده، و درین راه چیزهاى خوب و اموال زبده خود را مصرف کردند، تا این که دین استوار گردید، و قلبها به طرف خداوند جل جلاله روى آورد، و نسیم ایمان، با قوّت توأم با پاکى و مبارکى وزید، و دولت توحید، ایمان، عبادت و تقوى بر پا گردید، و بازار جنت بر پا شده رواج و رونق یافت و هدایت در جهان منتشر گردید، و مردم گروه گروه، به دین خدا جل جلاله داخل شدند، که کتابهاى تاریخ، وقایع و حوادث آنها را در برگرفته، و خبرهاىشان را دیوانهاى اسلام حفظ نموده است، و این خود همیشه ماده تجدید و تحرک جدید در زندگى مسلمانان بوده است، و به این لحاظ عنایت دعوتگران اسلام و مُصلحین به این حکایتها شدید و افزون بوده و از این سرمایه معنوى در بیدارى همّتهاى مسلمین و شعله ور ساختن قلبهاى آنان به انگیزه و اصل ایمان و حماسه دینى استفاده نموده و اعانت جستهاند.
ولى بر مسلمانان زمانى فرارسید، که در آن از این تاریخ روى گردانیده، و آن را فراموش نمودند، و نویسندگان، مؤلّفان، و اعظان و دعوتگران آنها، با روى گردانیدن از آن به خبرها و تاریخ زاهدان، مشایخ و اولیاى متأخّرین روى آوردند، و کتابها توأم با انجمنها از حکایتها و کرامتهاى آنها پر شد، و مردم به آن سخت تشویق و برانگیخته شدند، و این پدیده، به این صورت مجلسهاى وعظ، حلقات درسى و صفحات کتب را به خود مشغول گردانید.
و از جمله نخستین کسانى که درین عصر - تا جایى که ما مىدانیم - به اهمیت و فضیلت اخبار و احوال صحابه رضی الله عنهم در دعوت اسلامى و تربیت دینى، و به ارزش این ثروت اصلاحى و تربیتى - پوشیده در اوراق - تأثیر آن در قلبها پى برد، و خود از اوّلین کسانى بود که با عطف توجّه و رعایت انصاف به آن روى آورد، مصلح بزرگ و داعى مشهور شیخ محمّد الیاس کاندهلوى رحمه الله بود، که در این بخش به مطالعه، تدریس، حکایت و تذکر آن به دیگران پرداخت. من در وى محبّت و دلباختگى بزرگى در ارتباط با سیرت نبوى و اخبار اصحاب دیدم، که موصوف آن را با یاران و شاگردانش تکرار مىنمود، و از سیرت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و اخبار اصحاب هر شب برایش خوانده مىشد، و او آن را با رغبت و اشتیاق فراوان مىشنید، و احیا و نشر و تکرار و تذکار آن را دوست داشت. برادر زادهاش محدّث بزرگ شیخ محمّد زکریا کاندهلوى، صاحب کتاب «أوجز الـمسالك الى مؤطأ الامام مالك» کتاب متوسطى را به «اردو» درباره اخبار صحابه رضی الله عنهم نوشت، و آن را «حکایات الصحابة» نام گذاشت، شیخ با این کار بسیار خوشحال و مسرور گردید، و مشغولین به دعوت و مسافرتها را درین جهت به مطالعه و تدریس این کتاب موظّف گردانید، و آن کتاب - چنان که اکنون نیز از اهمیت ویژهاى برخوردار مىباشد - از جمله مهمترین کتابهاى مقرّر براى دعوتگران و داوطلبان بود، و از جمله کتابهایى بود که در میان مجامع دینى از رواج و مقبولیت وسیعى برخوردار گردید.
شیخ محمّد یوسف، جانشین پدر بزرگوارش شیخ محمّد الیاس گردید، و از پدرش حمل مشکلات دعوت و امانت آن را، و همچنین ذوق، علاقه، توجّه و دلباختگى وى را به سیرت و احوال اصحاب رضی الله عنهم به میراث برد. محمّد یوسف همان کسى بود که این حکایات و درسهاى سیرت و احوال اصحاب رضی الله عنهم را در زندگى پدرش براى وى مىخواند، و پس از در گذشت وى - در ضمن مشغولیت شدید به دعوت - به مطالعه کتابهاى سیرت، تاریخ و طبقات صحابه رضی الله عنهم پرداخت، و ما - در میان کسانى که مىشناسیم - از وى وسیع بینتر در اخبار اصحاب رضی الله عنهم ، فهم باریکىهاى احوال شان، حضور ذهن در حفظ آنها، و بهتر استشهاد آورنده، و بسیار بهتر اقتباس کننده از زندگى و سیرت آنها، و زیاد بیان کنندء آنها در خلال صحبتها و بیاناتش، دیگر کسى را سراغ نداشته و نمىشناسیم، و شاید مصدر قدرت کلامى و تأثیر مولانا توأم با راز سحرانگیز بودن بیانش و قرار گرفتن آن در دلها همین حکایتهاى تاریخى و قصههاى واقعى باشد، که گروههاى بزرگى را به ایثار و قربانى، ناچیز شمردن خستگىها و مشکلات، و تحمّل مشقّتها در راه خداوند جل جلاله واداشت. دعوت در زمان وى به کشورهاى عربى، آمریکا، اروپا، جاپان و جزیرههاى اقیانوس هند رسیده بود، و در چنان شرایطى نیاز به کتاب بزرگى بود تا کسانى که به امور دعوت مشغولاند، ودر سفرها به خاطر دعوت بیرون مىشوند، آن را مطالعه نموده و بخوانند، و عقلها و قلبهایشان را از آن تغذیه نموده، و عواطف دینى خود را با آن شعلهور سازند. تا انگیزهاى براى آنها در الگوپذیرى، بذل جان و هرچیز قیمتىشان در راه دعوت، سیر و گردش در جهان، هجرت و نصرت و فضایل اعمال و مکارم اخلاق باشد، و چون این خبرها را بخوانند نفسهایشان در مقابل آن، چنان که جویها در مقابل بحرها و مردان بلند قامت در مقابل کوههاى بلند، کوچک و ناچیز مىنمایند، کوچک و ناچیز شود. اینجاست که آنها پس از مطالعه این حکایتها، به یقین خود اتهام وارد مىکنند، و اعمال خود را کوچک و زندگى خود را حقیر مىشمارند و به این صورت اراده و همتشان بلند شده و عزمهاىشان به حرکت مىافتد.
و خداوند تبارک و تعالى خواست تا شیخ محمّد یوسف، فضیلت تألیف این موضوع بزرگ توأم با فضیلت دعوت را نصیب شود، در ضمن این که زندگى سراسر در حال نقل و انتقال و توأم با سفرها، مهمانان، وفود و درسها چیز بسیار دور از زندگى تألیف و نوشتن است، ولى وى با توفیق و کمک الهى، و با بلندى همّت و قوّت اراده عزم راسخش توانست تا به کار تألیف اشتغال ورزد، و دعوت و نویسندگى هر دو را - که واقعاً همراه نمودنشان کار دشواریست - در کنار هم انجام دهد، و با مدد الهى توانست که به شرح، شرح معانى الآثار امام طحاوى اقدام کند، و همین بود که کتاب «امانى الاخبار» را در جلدهاى بزرگى تالیف نمود، و توانست به مدد وقوت الهى کتاب «حیاة الصحابه» را در سه جلد ضخیم تالیف، و در آن چیزهایى را که در کتابهاى سیرت، تاریخ، و طبقات پراکنده بود، جمع کند. وى در ابتدا در این کتاب از خبرهاى پیامبر بزرگوار اسلام صل الله علیه و آله و سلم شروع، و در قدم دوم حکایتها و قصههاى صحابه کرام رضی الله عنهم را ذکر مىنماید، و مؤلّف در این کتاب به جوانبى که به دعوت و تربیت ارتباط دارد، و براى دعوتگران و مرّبیان به شکل ویژه داراى اهمیت است توجّه مىکند، تا این کتاب تذکرهاى براى دعوتگران، توشهاى براى عاملین، و مدرسه ایمان و یقین براى عامه مسلمین باشد.
این کتاب اخبار صحابه رضی الله عنهم ، سیرت، قصص، حکایتها و آنچه را که وجود آن در یک کتاب واحد کم نظیر است جمع نموده، و به خاطر این که این اثر از کتابهاى زیادى مانند کتب حدیث، مسانید، تاریخ و طبقات اقتباس شده است، بناء در صورتى آمده که آن عصر را تصویر، و زنگى صحابه رضی الله عنهم را با ویژگیها و اخلاقشان مجسّم کند، و این همه دقّت، تتبّع و زیادت روایتها، و قصص براى کتاب آن چنان تأثیرى بخشیده، که آن تأثیر و ویژگى در کتابهاى دیگرى که مبنى بر اجمال، اختصار و هدف اساسى قصه هستند، سراغ نمىشود، به همین لحاظ خواننده این کتاب در محیط ایمان و دعوت، قهرمانى و فضیلت، اخلاق و زهد زندگى مىکند.
و چون ثابت گردد که کتاب تصویر روانى و پارهاى از قلب مولّف است، و طبعاً تأثیر آن به همان اندازه که مؤلّف آن را از عقیده و قناعت و تأثر و تأثیر پذیرى مىنویسد، و به همان اندازه که خود در ماده و معناى آن زندگى مىکند، مؤثّر و قوى مىباشد - با ثبوت این اصل - من تأکید مىکنم که کتاب، مؤثّر و کامیاب است، چون مؤلّف این کتاب را از عقیده و حماسه، و لذت و عاطفه خود نوشته، و محبّت صحابه رضی الله عنهم با خون و گوشت وى خلط شده، و بر مشاعر و تفکرش مستولى بود، و او خود در اخبار و احادیث آنها مدّت طولانى را به سر برده است، و اکنون پیوسته در آن زندگى به سر مىبرد، و از سرچشمههاى آن سیراب مىگردد، خداوند جل جلاله در مدّت و زمان حیات وى زیادت عنایت فرموده، و در زندگیش برکت اندازد.
اگرچه این کتاب به نوشتن دیباچه و یا تقریظ از طرف کسى مانند من - به خاطر بزرگى و اخلاق مؤلّفش - نیازى نداشت، چون وى - آن طور که من مىپندارم و مىدانم - موهبت الهى، نیکى اى از نیکىهاى زمان در قوّت ایمان، و قوّت دعوت و بریدن از همه چیز و همنشین و همراه شدن با دعوت و فانى شدن در راه آن است، که امثال وى جز پس از مدّتهاى مدیدى پیدا نمىشود، و او خود اکنون حرکت و جنبش دینى را رهبرى مىکند که از قوىترین حرکتها، و وسیعترین و پرنفوذترین آن در تأثیر بر نفسها مىباشد، ولى بدین خاطر بود تا مرا با این عمل عزّت بخشد، و من نیز خواستم که در این عمل بزرگ نصیب و سهمى داشته باشم، و این کلمه را به امید تقرّب به خداوند جل جلاله نوشتم، خداوند جل جلاله خود این کتاب را قبول و به بندگانش آن نفع و بهره را برساند.
ابوالحسن على الحسنى الندوى
سهار نپور 2 رجب 1378 ھ.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر