پيامبر صل الله علیه و آله و سلم و دعوت نمودن خويشاوندان نزديكش
گفتار پیامبر صل الله علیه و آله و سلم براى فاطمه و صفیه و غیر آنها
احمد از عائشه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: چون این آیه قرآن نازل شد: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤﴾، «اقارب نزدیکات را بیم بده» پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم برخاسته گفت: «اى فاطمه دختر محمد، اى صفیه دختر عبدالمطّلب، اى بنى عبدالمطّلب من از جانب خداوند مالک هیچ چیزى براى شما نیستم، از مالم آنچه را از من مىخواهید، بخواهید»[1]. مسلم این را به تنهایى خود روایت کرده است.
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و گرد آوردن خویشاوندان و اهل بیتش بر طعام جهت دعوت آنها بهسوى اسلام
احمد همچنین از على رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: چون این آیه نازل شد: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤﴾ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اهل بیت خود را جمع کرد، که سى تن از آنها گرد آمدند، همه خوردند و نوشیدند، على رضی الله عنه مىگوید: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به آنها گفت: کى دینهاى مرا و وعده هایم را به گردن مىگیرد و بعد از من سرپرستى اهلم را مىکند تا با من در جنّت همنشین باشد؟» مردى گفت: اى پیامبر خدا تو بحر بودى، و کى مىتواند به این کار اقدام نماید؟ على مىگوید: بعد از آن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم این گفته خود را - سه مرتبه - تکرار نمود. مىگوید: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آن را بار دیگر بر اهل بیت خود عرضه نمود، در این میان على رضی الله عنه گفت: من این مسؤولیت را انجام مىدهم[2].
احمد همچنین از على رضی الله عنه روایت نموده که: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بنى عبدالمطّلب را که یک گروهى را تشکیل مىدادند، جمع - یا دعوت - نمود که هر یک از آنها تقریباً یک بره گوسفند و یا بز، و مقدار زیادى آب را به تنهایى خود مىنوشید، آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم براى آنها یک پیمانه طعام را پخت، آن را خوردند تا این که سیر شدند، و طعام - گویى که به آن هیچ دست نرسیده باشد - به همان حالت خود باقى ماند، و بعد از آن جام کوچکى را آورد و از آن نوشیدند تا این که سیراب شدند، و آن آب به همان صورت قبلى خود باقى ماند، گویى که نوشیده نشده و دست نخورده باشد. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بعد از این فرمود: «اى بنى عبد المطّلب، من براى شما به شکل خاص و براى بقیه مردم به شکل عام فرستاده شدهام، و ازین واقعه[3] معجزهاى بزرگ را مشاهده نمودید. اکنون کدام یک از شما با من بیعت مىکند تا برادر و رفیقم باشد؟» على رضی الله عنه میگوید: هیچ کس در پاسخ به گفته پیغمبر برنخاست. وى مىافزاید: من - که کوچکترین قوم بودم به طرف وى برخواستم. حضرت على رضی الله عنه میگوید: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به من گفت: «بنشین» و بعد از آن او همان گفته خود را سه مرتبه تکرار نمود و در هر مرتبه من در مقابلش بر مىخواستم و او به من مىگفت: «بنشین» تا این که در مرتبه سوم او دست خود را در دست من نهاد.[4] این چنین در تفسیر ابن کثیر (350/3) آمده است. بزار از على رضی الله عنه روایت نموده که گفت: چون آیه نازل شد: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤﴾. پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: «اى على از یک ران گوسفند با یک پیمانه گندم طعامى آماده کن، و بنى هاشم را برایم جمع نما» - و آنها در آن روز چهل مرد، و یا چهل تن به جز یک مرد (یعنى سه و نه تن) بودند. - على رضی الله عنه مىگوید: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم طعام را خواست و آن را در میانشان گذاشت. از آن طعام خوردند تا که سیر گردیدند. در میان آنها کسانى بود که یک بز را با نانخورشش مىخورد (و سیر نمىشد، ولى این بار همه آنها فقط از همان طعام اندک سیر شدند). بعد از آن جام شیر را به آنان تقدیم داشت، از آن نیز نوشیدند تا این که از نوشیدن باز مانده و سیر شدند. درین فرصت کسى از آنها گفت چون این جادو دیگر جادویى ندیده بودیم - روایت مىکنند که گوینده این قول ابولهب بود -، بعد ازین روز باز پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: «اى على، از پاى گوسفندى با یک پیمانه (گندم) طعام آماده کن، و کاسه بزرگى از شیر را نیز آماده بساز». على رضی الله عنه مىگوید: من این کار را انجام دادم. آنها از آن چون روز اوّل خوردند، و چنان که در مرتبه اوّل نوشیده بودند، نوشیدند، در این بار نیز چون مرتبه اوّل اضافه ماند. کسى از آنها باز، گفت: ما جادویى چون امروز ندیدیم. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بار دیگر بعد ازین رویداد فرمود: «اى على از پاى گوسفند و یک پیمانه (گندم) برایم طعام آماده کن، و کاسه بزرگى از شیر را نیز آماده کن» من این کار را انجام دادم. آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «اى على، بنى هاشم را برایم جمع کن». من آنها را جمع نمودم و آنها از آن خوردند و نوشیدند، آن گاه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم پیش از همه آنان گفت: «کدام یکى از شما دین مرا مىپردازد». مىگوید: خاموش باقى ماندم، و همه قوم نیز خاموش و ساکت بودند، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم گفته خود را باز تکرار نمود، پاسخ دادم: من اى پیامبر خدا! پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «تو اى على، تو اى على!»[5]. هیثمى (302/8) مىگوید: این را بزار روایت کرده و لفظ نیز از اوست، و احمد این را به اختصار روایت نموده، چنان که طبرانى در الاوسط به اختصار روایت کرده است، و رجال احمد و یکى از اسنادهاى بزار بدون شریک که ثقه مىباشد، رجال صحیحاند.
ابن ابى حاتم این را نیز به این معنى روایت نموده و در حدیث وى آمده: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «کدام یکى از شما قرضدارى مرا از طرف من ادا مىکند، و خلیفه و جانشینم در اهلم مىباشد؟» على رضی الله عنه مىگوید: همه خاموش شدند و عبّاس نیز از ترس این که شاید با قبول نمودن آن تمام مالش در آن مصرف شود ساکت و خاموش ماند، بعد از آن پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آن را بار دوم گفت: عبّاس این بار نیز خاموش ماند، چون من این حالت را مشاهده نمودم، گفتم: اى پیامبر خدا، من. على رضی الله عنه مىافزاید: من در آن روز از همه آنها بد حالتر بودم، چشمهایم درد مىکرد و از آنها آب مىرفت و شکمم بزرگ بود، و ساقهایم خراشیده شده بودند[6]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (351/3) آمده است. این روایت را بیهقى در الدلایل و ابنجریر به سیاق مبسوطترى از این سیاق با زیادتهاى دیگر به اسناد ضعیف، چنان که در تفسیر ابن کثیر (350/3) و البدایه (39/3) آمده، روایت نمودهاند. حدیث به سیاق دیگرى از ابن عبّاس رضی الله عنهما در دعوت نمودن مجامع و گروهها در (ص 140) ذکر گردید.
[1]- صحیح. مسلم (493) و احمد (6/187).
[2]- ضعیف. احمد (1/111) در سند آن منهال بن عمرو و همچنین اسدی وجود دارد که ضعیف است نگا: التقریب (1/352).
[3]- هدف از واقعه، برکت پیدا شدن در طعام و نوشیدنىداخل جام است که نشانهاى از نبوّت و معجزه را درین مقام ثابت مىکند. م
[4]- صحیح. احمد (1/159)، هیثمی در «المجمع» (8/302) میگوید: رجال آن ثقهاند. شیخ احمد شاکر آن را صحیح دانسته است.
[5]- ضعیف. شریک بدحفظ است و در واقع از جهت حفظش ضعیف است اما مسلم از وی بصورت متابعه روایت کرده است.
[6]- ضعیف. ابن کثیر آن را در تفسیرش (3/363) به ابن ابی حاتم نسبت داده است. در اسناد آن منهال ابن عمرو که ضعیف است وجود دارد. همچنین عبدالله به عبدالقدوس را ائمهی جرح و تعدیل ضعیف دانستهاند. یحیی میگوید: او هیچ نیست بلکه رافضی خبیثی است. نگا: «میزان الاعتدال» (2/457).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر