باب تحمّل سختىها در راه خداوند عزوجل
گفتار مقداد رضی الله عنه در توصیف حالتی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در آن مبعوث گردید
ابونعیم در الحلیه (175/1) از جُبَیربن نُفَیر، و او از پدرش روایت نموده، که گفت: روزی نزد مقداد بن اسود رضی الله عنه نشستیم، مردی از کنارش گذشت و گفت: خوشی باد برای این دو چشم که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را دیدند. به خدا سوگند دوست داریم، ما هم آنچه را تو دیدی میدیدیم، و آنچه را تو حاضر بودی و مشاهده کردی ما هم حاضر میبودیم و مشاهده میکردیم!! من (به سخنان وی) گوش فرا دادم، و (سخنانش) مرا خوشحال کرد، چون جز خیر نگفت[1]. بعد از آن (مقداد رضی الله عنه ) رویش را به طرف وی گردانیده گفت: چه چیز یکی از شما را وامیدارد، که آرزوی محضری را نماید که خداوند عزوجل او را از آن غایب گردانیده است، و نمیداند که اگر در آن حاضر میبود چگونه میبود؟! به خدا سوگند، نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم اقوامی حاضر شدند - که خداوند عزوجل آنها را بر پوزهایشان به دوزخ انداخت نه به او جواب مثبت دادند و نه وی را تصدیق کردند!! آیا سپاس و ثنای خداوند را بهجای نمیآورید که او عزوجل شما را در حالی خلق کرد و بیرون آورد که جز پروردگارتان را نمیشناسید، و آنچه را نبیتان علیه السلام با خود آورده است تأیید و تصدیق مینمایید، و آزمونها و آزمایشها توسط غیر شما انجام شد (و آنها بار آن را به دوش کشیدند)؟! به خدا سوگند، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در شدیدترین و سختترین حالتی که نبیی از انبیا در آن مبعوث میگردد، مبعوث شده بود، در زمان فترت[2] و جاهلیت، که هیچ دینی را بهتر از عبادت بتها نمیدیدند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم (در همچون زمانی)، فرقانی را آورد که با آن میان حق و باطل فرق گذاشت و آن دو را از هم جدا نمود، و در میان پدر و فرزندش جدایی افکند، حتّی مردی میدید که پدرش یا فرزندش و یا برادرش کافر است، در حالی که خداوند قفل قلب او را برای ایمان باز گردانیده بود، تا بداند واقعاً کسی که وارد دوزخ میشود، هلاک گردیده، و او به خاطر این که میدانست، نزدیکش در آتش است، چشمش روشن نمیشد و خوشحال نبود و این همان (قضیهای) است که خداوند عزوجل درباره آن گفته است:
﴿رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ﴾ [الفرقان: 74].
ترجمه: «ای پروردگار ما! به زنان ما و فرزندان ما روشنی چشم ببخش»[3].
طبرانی نیز به همین مضمون با سندهای مختلف، چنان که هیثمی در المجمع (17/6) میگوید، روایت نموده، و در یکی از آنها یحیی بن صالح آمده، ذهبی وی را ثقه دانسته، و دربارهاش سخنانی گفتهاند، ولی بقیه رجال آن رجال صحیحاند.
ابن اسحاق از محمّد بن کعب قرظی روایت نموده، که گفت: مردی از اهل کوفه به حذیفه بن یمان رضی الله عنه گفت: ای ابوعبدالله، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را دیدید و همراهی اش نمودید؟ پاسخ داد: بلی، ای برادرزادهام. پرسید: شما چه میکردید؟ پاسخ داد: به خدا سوگند تلاش مینمودیم (و رنج و مشقّت را متقبّل میشدیم). آن مرد گفت: به خدا سوگند، اگر ما وی را درک مینمودیم، او را نمیگذاشتیم تا بر زمین راه برود، بلکه او را بر گردنهای خویش حمل میکردیم. (راوی) میگوید: حذیفه فرمود: ای برادرزادهام به خدا سوگند، ما خود را با پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در خندق در حالی دریافتیم... و حدیث را در تحمل شدّت خوف و شدّت گرسنگی و سردیشان ذکر نموده. و نزد مسلم آمده که: حذیفه به وی گفت: تو این کار را مینمودی؟! ما خود را با پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در شب احزاب، در شبی که باد و سردی شدید بود، در حالی دریافتیم[4]... و آن را متذکر شده. و نزد حاکم و بیهقی آمده که: حذیفه گفت: این را آرزو نکنید... و آن را چنان که در تحمل خوف خواهد آمد، متذکر گردیده.
[1]- گوینده نفیر است، و ظاهر این است که آن مرد سخنی گفت که خوشش آمد.
[2]- زمانی که بین دو پیغمبر باشد، و یا زمانی که حکومتی از میان رفته و هنوز حکومت دیگری جای آن را نگرفته باشد، هدف در اینجا فاصله زمانی میان حضرت محمّد و حضرت عیسی رضی الله عنهما میباشد که بسا فسادهایی که در این مدت به ظهور رسید. م.
[3]- صحیح. احمد (6/2، 3) و طبرانی در «الکبیر» (608)، (657) و بخاری در «الأدب المفرد» (87). آلبانی آن را در «صحیح الادب المفرد» (64) و «الصحیحة» (282) صحیح دانسته است. نگا: «فضل الله الصمد» جیلانی (1/152، 153).
[4]- صحیح. ابن اسحاق چنانکه در «سیرت ابن هشام» (3/ 157) آمده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر