توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آذر ۱, چهارشنبه

دعوت به فرايض

 

دعوت به فرايض

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و دعوت نمودن جریر به شهادتین و ایمان و فرایض

بیهقى از جریر بن عبدالله  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  کسى را نزدم فرستاد، (چون نزدش حضور یافتم) پرسید: «اى جریر براى چه آمده‏اى؟» گفتم: آمده‏ام تا به دست‏هاى تو اى پیامبر خدا ایمان بیاورم. مى‏گوید: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بر من جامه و یا عبایى را انداخت و بعد از آن روى خود را به طرف اصحاب خود گردانیده فرمود: «چون بزرگ یک قوم نزدتان آمد، او را عزّت و اکرام کنید». سپس گفت: «اى جریر، من تو را به شهادت دادن به اینکه معبودى جز یک خدا نیست و من رسول اویم دعوت مى‏کنم و تو را به این فرا مى‏خوانم که به خدا، روز آخرت و اندازه (تقدیر) خیر و شر ایمان بیاورى. نمازهاى فرضى را بخوانى، و ذکات فرض شده را اداء کنى». من همه آنها را انجام دادم، بعد از آن هر وقت که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مرا مى‏دید به رویم تبسّم مى‏کرد[1]. این چنین در البدایه (78/5) آمده. این را طَبَرَانى و ابونُعَیم نیز از جریر به مانند این چنان که در کنز العمال (19/7) آمده، روایت کرده‏اند.

تعلیمات پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  براى معاذ که چگونه دریمن به فرایض اسلام دعوت نماید

بخارى از ابن عبّاس  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  براى معاذ بن حبل  رضی الله عنه  - هنگامى که وى را به یمن فرستاد - فرمود: «تو نزد قومى خواهى رفت که اهل کتاب هستد، و چون نزد آنها رفتى ایشان را به این دعوت کن تا شهادت بدهند که معبودى جز یک خدا نیست، و محمّد پیامبر خداست. اگر آنها از تو اطاعت نموده و این را پذیرفتند، ایشان را خبر بده که خداوند بر آنها در هر روز و شب پنج نماز فرض گردانیده است. اگر آنها این را از تو قبول نموده و اطاعتت کردند، ایشان را خبر بده که خداوند برایشان صدقه‏اى را فرض نموده، که از اغنیاى آنها گرفته مى‏شود و به فقراى‌شان پرداخته مى‏شود. اگر آنها این را هم ازتو پذیرفته و اطاعتت نمودند، از گرفتن مال‏هاى خوب آنها اجتناب کن، و از دعاى مظلوم بترس، چون در میان دعاى وى و خداوند پرده و حجابى نیست»[2]. این را بقیه جماعت نیز روایت نموده‏اند. این چنین در البدایه (100/5) آمده است.

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و دعوت نمودن حَوشَب ذى ظُلَیم به فرایض اسلام

ابو نعیم از حَوْشَب ذى ظُلَیم روایت نموده، که گفت: چون خداوند محمّد  صل الله علیه و آله و سلم  را کامیاب و پیروز گردانید، من نیز به عنوان جواب مثبت در قبول دعوت وى، چهل سوار را با عبد شر نزد وى فرستادم. آنها با نامه من در مدینه نزدش رفتند، چون به آنجا رسیدند (عبد شر)[3] پرسید: کدام یکى از شما محمّد است؟ گفتند: این. عبد شر گفت: تو براى ما چه آورده‏اى؟ اگر آن حق باشد ما اطاعت و پیرویت را می‌کنیم. فرمود: «نماز را برپا مى‏کنید، زکات را مى‏دهید، از خون‏ها جلوگیرى مى‏نمایید، مردم را به نیکى امر مى‏کنید و از بدى منع مى‏نمایید». عبدشر (چون این گفته‏هاى پیامبر را شنید) گفت: این چیزهاى (که تو به طرف آن فرا مى‏خوانى و با خود آورده‏اى) چیزهاى خوب و نیکویى است، دستت را دراز کن که همراهت بیعت نمایم. پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  پرسید: «نامت چیست»؟ پاسخ داد: عبد شر، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «نه، بلکه تو عبد خیر هستى». (و با وى بر اسلام بیعت نمود)[4] و جواب نامه حوشب ذى ظلیم را توسط وى برایش نوشت، او نیز ایمان آورد. این چنین در کنزالعمال (325/5) آمده و این را همچنین ابن مَنْده و ابن عساکر، چنان که در الکنز (84/1) آمده، روایت نموده‏اند، و ابن سَکن مانند این را، چنان که در الاصابه (382/1) آمده، روایت کرده است.

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  ودعوت نمودن وفد عبدالقیس به فرایض اسلام

بخارى از ابن عبّاس  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: وفد عبدالقیس نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «مرحبا به قوم، به دور از شرمندگى و پشیمانى». آنها گفتند: اى پیامبر خدا، در میان ما و تو مشرکین مضر موقعیت دارند، و مانزد تو جز در ماه حرام، دیگر وقت رسیدگى نمى‏توانیم بکنیم، بنابراین براى ما آن عمل‏هاى نیکو و شایسته را بیان کن، که اگر به آن عمل نمودیم داخل جنّت شویم، و کسانى را که در عقب ما هستند به طرف آن دعوت کنیم. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «من شما را به چهار چیز دستور مى‏دهم، و از چهار چیز دیگر منع مى‏کنم، شما را به ایمان به خدا، و شهادت به این که معبودى جز یک خدا وجود ندارد، برپا داشتن نماز و دادن زکات و روزه رمضان و این که از غنایم خمس آن را بپردازید، امر مى‏کنم. از چهار چیز دیگر شما را منع مى‏نمایم: از استفاده کاسه‏هاى دُبّاء، نقیر، حَنْتَم مُزَفَّت»[5] [6] و نزد طیالسى به مانند این با اندک زیادى در آخرش آمده، که آن چنین است: «اینها را خود حفظ کنید، و کسانى را که در عقب شما هستند به آن دعوت نمایید». این چنین در البدایه (46/5) آمده است.

حدیث علقمه درباره حقیقت ایمان ودعوت به‌سوى ایمان و فرایض اسلام

حاکم از علقمه بن حارث  رضی الله عنه  روایت نموده که مى‏گوید: نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  - در حالى آمدم که شش تن دیگر از قومم با من بودند - به پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  سلام دادیم، و او جواب سلام ما را داد، بعد از آن با وى صحبت نمودیم، از صحبت ما خوشش آمد و پرسید: «شما چه هستید؟» پاسخ دادیم: ما مؤمن هستیم، پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هر قول براى خود حقیقتى دارد، حقیقت ایمان شما چیست؟» در پاسخ گفتیم: حقیقت ایمان ما پانزده خصلت است: به پنج خصلت تو ما را مأمور ساخته‏اى، به پنج دیگر آن فرستاده هایت ما را هدایت داده‏اند و پنج خصلت دیگر آن را از زمان جاهلیت فرا گرفته‏ایم، و تاکنون به آن عمل مى‏کنیم. مگر در صورتى که‏اى پیامبر خدا، تو ما را از آن بازدارى. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آن پنج خصلتى که من شما را به آن حکم کرده‏ام کدام‌اند؟» گفتیم: تو ما را امر نمودى، تا به خداوند، فرشتگان وى، کتاب‏ها و پیامبرانش و به اندازه خیر و شر، ایمان بیاوریم. پرسید: و آن پنج خصلتى که فرستادگانم شما را به آن امر نموده‏اند کدام هاست؟» گفتیم: فرستادگانت ما را امر نمودند، تا شهادت دهیم که معبودى جز خداى واحد و لا شریک نیست، و تو بنده و رسول وى هستى، و نمازهاى فرضى را برپا کنیم، و زکات فرض شده را ادا نماییم، و ماه رمضان را روزه بگیریم و در صورت داشتن امکانات به حج (خانه خدا) برویم. سپس پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  پرسید: «آن خصلت‌هایی را که درجاهلیت فرا گرفته‏اید کدام‌اند؟» گفتیم: شکر در وقت آرامى و آسودگى، صبر در وقت مصیبت، صدق و راستى در وقت روبرو شدن با دشمن، رضا بر جریان تقدیر و ترک خوشى و سرور در صورت رسیدن مصیبت بر دشمنان. (بعد از شنیدن اینها) پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «شما فقها و اهل ادب هستید، و نزدیک است با این خصلت‏ها چون انبیا باشید، چقدر خصلت‏هاى نیکو و پاکیزه‏اى است!». (با این گفته خود) به طرف ما تبسّم نموده فرمود: «من شما را به پنج خصلت دیگر سفارش مى‏کنم، تا خداوند با آنها خصلت‏هاى نیکو و خیرتان را تکمیل نماید: چیزى را که نمى‏خورید جمع نکنید، و خانه‏اى را که در آن سکونت نمى‏کنید بنا ننمایید، و بر چیزى که فردا آن را ترک نموده و وا مى‏گذارید، مسابقه نکنید، و از خداوندى که به طرف وى محشور مى‏شوید، و نزد وى حضور به هم مى‏رسانید، بترسید و به طرف آنچه که به‌سوى آن مى‏روید، و در آن همیشه مى‏باشید راغب و علاقمند باشید»[7]. این چنین در الکنز (69/1) آمده است. این حدیث را همچنین ابوسعید نیشابورى در شرف مصطفى از علقمه بن حارث  رضی الله عنه  روایت نموده. عسکرى، رُشاطى و ابن عساکر این را از سُوَید بن حارث روایت کرده‏اند، و ابن عساکر آن را با طولانى بودنش متذکر شده، این روایت، چنان که در الاصابه (98/2) هم آمده، مشهور است. و ابونعیم در الحلیه (279/9) این را از سوید بن حارث  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: با شش تن از قومم نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمدم، هنگامى که بر وى داخل شدیم و همراهش صحبت نمودیم، عادات و لباس ما خوشش آمد، بنابراین پرسید: «شما چیستید؟» گفتیم: مؤمنان، پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  تبسمى نموده فرمود: «هر قول براى خود حقیقتى دارد، حقیقت قول و ایمان شما چیست؟» سوید مى‏گوید: گفتیم: (حقیقت ایمان ما در) پانزه خصلت (مضمر) است: پنج خصلت آن را فرستاده هایت امر نمودند تا به آنها ایمان بیاوریم، و پنج خصلت دیگر را فرستادگانت به ما امر نمودند تا به آن عمل کنیم، و پنج خصلت دیگر آن را از زمان جاهلیت انتخاب نموده و فراگرفته‏ایم، که اکنون هم به آنها عمل مى‏کنیم، مگر در صورتى که چیزى از آن را بد بدانى.... و حدیث را به معناى همان حدیث قبل یادآور شده، جز این که متذکر شده: زنده شدن پس از مرگ - به جاى اندازه خیر و شر، و افزوده: و صبر نمون در وقت خوشحال شدن دشمنان بر مصیبت نازل شده بر ما - به جاى ترک خوشى بر مصیبت نازل شده بر دشمنان[8].

پیش از این در بخش دعوت نمودن پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  مردى را که از وى نام برده نشده است در (ص127) در حدیث مردى از بَلْعَدَوِیه از جدش گذشت... و حدیث را متذکر شده و در آن آمده: آن مرد از پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  پرسید: تو به طرف چه دعوت مى‏کنى؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «من بندگان خداوند را به‌سوى خداوند فرا مى‏خوانم». مى‏گوید: گفتم: چه مى‏گویى؟ پیمبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «گواهى بده که معبود بر حقى جز یک خدا وجود ندارد، و من محمّد پیامبر خدا هستم و به آن چه بر من نازل فرموده است ایمان بیاور، و به لات و عُزّى کافر شو و نماز را بر پا نما و زکات را بپرداز.»



[1]- بسیار ضعیف. بیهقی در «الدلائل» (5/347) در اسناد آن حصین بن عمرو است که متروک است چنانکه هیثمی در «مجمع الزوائد» (8/15) میگوید. طبرانی نیز در «الاوسط» این روایت را از طریق وی آورده است.

[2]- بخاری (1496) و مسلم (121) و احمد (1/233) و ابوداود (1584) و ترمذی (625).

[3]- به نقل از الاصابه.

[4]- به نقل از الاصابه.

[5]- کاسه‌هایی بودند که عربها در جاهلیت در میان آنها شراب مى‏ساختند.

[6]- بخاری (53) و مسلم (116) و ابوداود (3692) و ترمذی (1599).

[7]- ضعیف. در «کنز المعمال» (1/275) به حاکم ارجاع داده شده است. و ابن قیم در «زاد المعاد» (3/672-673) آن را به ابونعیم در کتاب «معرفة الصحابة» ارجاع داده. حافظ ابوموسی المدینی از حدیث احمد بن ابی الجوزی چنین روایت میکند: شنیدم اباسلیمان الدارانی گفت: مرا علقمة بن یزید بن سوید الازدی چنین حدیث گفت: مرا پدرم از جدم سوید بن الحارث، چنین حدیث گفت.

در حالی که ذهبی در بارهعلقمة بن یزید بن سوید میگوید: شناخته شده نیست و خبری منکر آورده است. ابن حجر آن را در «الاصابة» در ترجمهی سوید بن الحارث آورده است (3/15).

[8]- ضعیف. ابونعیم در «الحلیة» (9/279) وی این حدیث را ضعیف دانسته و گفته: تنها ابوسلیمان الدارانی آن را از احمد روایت کرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...