توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۲۳, سه‌شنبه

بيعت اصحاب بر دستان خلفاى پيامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم

 

بيعت اصحاب بر دستان خلفاى پيامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم

بیعت اصحاب بر دست حضرت ابوبکر  رضی الله عنه

ابن شاهین در الصحابه از ابراهیم بن منتشر، از پدرش و از جدش روایت نموده، که گفت: بیعت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  هنگامى صورت گرفت که خداوند این آیه را نازل فرمود:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ ٱللَّهَ [الفتح: 10].

ترجمه: «آنانى که باتو بیعت مى‏کنند در حقیقت باالله بیعت مى‏نمایند».

و بر اساس آن با مردم بیعت کرد، که بیعت وى براى خدا و اطاعت از حق بود، و بیعت ابوبکر  رضی الله عنه  چنین بود: با من تا وقتى بیعت کنید که از خداوند اطاعت کردم، بیعت عمر  رضی الله عنه  و کسانى که بعد از وى بودند، چون بیعت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بود. این چنین در الاصابه (458/3) آمده است.

بیهقى (146/8) از ابن عفیف  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: من ابوبکر  رضی الله عنه  را دیدم که بعد از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  با مردم بیعت مى‏کرد، گروهى نزدش گرد مى‏آمدند، و او مى‏گفت: با من بر شنیدن و اطاعت از خدا و از کتابش سپس از امیر بیعت مى‏کنید: آنها مى‏گفتند: بلى، بعد او با آنان بیعت مى‏نمود. من - در حالى که در آن روز بالغ و یا بزرگتر از آن بودم - ساعتى نزدش درنگ کردم، و شرط وى را که بر مردم مى‏گذاشت، فرا گرفتم، بعد از آن نزدش آمده و سخن را شروع نموده گفتم: من با تو بر شنیدن و اطاعت از خدا و از کتابش و سپس از امیر بیعت مى‏کنم، او سر تا پایم رانگاه کرد سپس چشم خود را پایین انداخت، فکر کرد که خوشش آمدم - خدا رحمتش کند - و مسدد از ابوالسفر  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: ابوبکر  رضی الله عنه  هنگامى که به شام (گروهى و یا لشکرى) را مى‏فرستاد، با آنها بر نیزه زدن (جنگ) بیعت مى‏نمود. این چنین در الکنز (323/2) آمده است.

بیعت صحابه بر دست عمر  رضی الله عنه

ابن سعد، ابن ابى شیبه و طیالسى از انس  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که گفت: به مدینه در حالى آمدم که ابوبکر  رضی الله عنه  وفات نموده و حضرت عمر  رضی الله عنه  به جایش خلیفه تعیین شده بود، به عمر گفتم: دستت را پیش آور، تا من با تو بر آنچه بیعت نمایم که با رفیقت قبل از تو، بر شنیدن و اطاعت در آنچه توانستم، بیعت نموده بودم. این چنین در الکنز (81/1) آمده.

و ابن سعد ازعمیر بن عطیه لیثى  رضی الله عنه  روایت نموده که: نزد عمربن الخطاب  رضی الله عنه  آمده گفتم: اى امیرالمؤمنین، دستت را دراز کن - خداوند آن را بلند گرداند - تا من همراهت بر سنّتِ خدا و سنّت رسول وى بیعت نمایم. پس دست خود را بلند نموده، خندید (وگفت): این بیعت حق ما را بر شما، و حق شما را بر ما لازم مى‏گرداند. و از عبدالله بن حکیم  رضی الله عنه  روایت است که گفت: با عمر  رضی الله عنه  با همین دستم بر شنیدن و طاعت بیعت نمودم. این چنین در الکنز (81/1) آمده است.

بیعت وفد الحمراء بر دست عثمان  رضی الله عنه

احمد درالسنه از سلیم ابوعامر  رضی الله عنه  روایت نموده که: وفد الحمراء[1] نزد عثمان  رضی الله عنه  آمدند، و با وى بر این بیعت کردند که: به خداوند چیزى را شریک نیاورند، نماز را به پا دارند، زکات را بپردازند، رمضان را روزه بگیرند و عید آتش پرستان را رها کنند. هنگامى که گفتند: بلى، او با آنها بیعت کرد. این چنین در کنزالعمال (81/1) آمده.

بیعت مسلمانان با عثمان  رضی الله عنه  به خلافت

بخارى از مِسْوَر بن مخرمه  رضی الله عنه  روایت نموده: گروهى را که عمر  رضی الله عنه  (براى انتخاب خلیفه به عنوان جانشینش) موظّف گردانیده بود، گرد هم آمده مشورت کردند، عبدالرحن  رضی الله عنه  به آنها گفت: من از کسانى نیستم که درین کار با شما رقابت کنم، ولى اگر شما خواسته باشید، یکى از شما را براى‏تان انتخاب و اختیار مى‏کنم، بنابراین آنها این رابه عهده عبدالرحمن سپردند. هنگامى که آنها امر خود را به دوش عبدالرحمن گذاشتند (و وظیفه انتخاب را به وى محول ساختند)، مردم همه به عبدالرحمن روى آوردند، حتى یکى از مردم را نمى‏دیدم که دنبال آن گروه رفته در حرکت باشد. و مردم به‌سوى عبدالرحمن روى آوردند و در آن شب‏ها با وى مشورت مى‏نمودند تا اینکه همان شبى فرا رسید که به فرداى آن با عثمان  رضی الله عنه  بیعت نمودیم. مسور مى‏گوید: عبدالرحمن پس از قسمتى از شب نزدم آمد و دروازه را کوبید تا این که بیدار شدم، و گفت: تو را در خواب مى‏بینم، به خدا سوگند، من امشب زیاد نخوابیده‏ام، برو زبیر و سعد را برایم فراخوان، من آن دو را براى وى فرا خواندم، و او با ایشان مشورت نمود، بعد از آن مرا طلب نموده گفت: على را برایم صدا کن، او را فرا خواندم، و با او تا آخر شب صحبت کرد. بعد از آن على ازنزد وى درحالى برخاست که در دل امید داشت - ولى عبدالرحمن از على از چیزى اندیشه داشت - سپس به من گفت: عثمان را برایم طلب کن و من او را فراخواندم، با وى صحبت کرد، تا این که اذان مؤذن براى (نماز) صبح، آنها را از هم جدا گردانید. هنگامى که مردم نماز صبح را به جاى آوردند و آن گروه در منبر جمع شدند، عبدالرحمن دنبال آن عده از مهاجرین و انصار که حاضر بودند (نفر) فرستاد، و دنبال امراى ارتش نیز (کسى را) روانه نمود - و آنها آن حج را باعمر  رضی الله عنه  یک جاى به جاى آورده بودند، (و همه در مدینه حضور داشتند) - هنگامى که جمع شدند، عبدالرحمن شهادتین را بر زبان آورده بعد از آن گفت: اما بعد: اى على، من به امر مردم نگاه کردم و آنها را ندیدم که کسى را با عثمان برابر کنند، بنابراین تو براى نفس خود راهى مگردان، و دست عثمان  رضی الله عنه  را گرفته گفت: با تو بر سنت خدا و سنت رسولش و دو خلیفه بعد از وى بیعت مى‏کنم. آن گاه عبدالرحمن با وى بیعت نمود و مردم که: شامل مهاجرین، انصار، امراى ارتش و مسلمانان بودند نیز با وى بیعت کردند[2]. و بیهقى (147/8) نیز این را مانند آن روایت کرده است.



[1]- اسم همان گروه اهل فارس است که در زمان عثمان  رضی الله عنه  اسلام آورده بودند.

[2]- بخاری (7207) و بیهقی در «السنن» (8/ 47).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...