توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۲۳, سه‌شنبه

بيعت زنان

 

بيعت زنان

حکایت بیعت زنان انصار هنگام قدوم رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم

احمد، ابویعلى و طبرانى - و رجال وى، چنان که هیثمى (38/6) مى‏گوید، ثقه‏اند - از ام عطیه  رضی الله عنها  روایت نموده‏اند که گفت: هنگامى که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  وارد مدینه گردید، زنان انصار را، در یک خانه جمع نمود، و بعد از آن عمر بن الخطاب  رضی الله عنه  را نزد آنها فرستاد، او در دروازه ایستاد و بر آنها سلام داد، و آنان نیز سلام را پاسخ دادند. عمر  رضی الله عنه  فرمود: من فرستاده رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به‌سوى شما هستم. (ام عطیه گوید) گفتیم: مرحبا به رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  و به فرستاده رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  عمر  رضی الله عنه  گفت: شما بیعت کنید که به خداوند چیزى را شریک نمى‏آورید، سرقت نمى‏کنید، زنا نمى‏نمایید، فرزندان خود را به قتل نمى‏رسانید، بهتانى را که از پیش دست‏ها و پاهاى خود ساخته‏اید روى صحنه نمى‏آورید[1]. و درکار معروف نافرمانى نمى‏کنید. زنان گفتند: بلى، آن گاه حضرت عمر  رضی الله عنه  دست خود را از بیرون دروازه پیش آورده و زنان نیز دست‏هاى خویش را از درون دراز کردند، بعد از آن عمر  رضی الله عنه  فرمود: بار خدایا گواه و شاهد باش، و به ما دستور داده شد تا در دو عید، زنان حائضه و دوشیزگان نوباوه را با خود بیاوریم[2]، من وى را از بهتان و از این قولش که: در کار معروف و پسندیده تو را نافرمانى نکنند، پرسیدم، پاسخ داد: این نوحه کشیدن است[3]. این را ابو داود به اختصار زیاد روایت نموده. این چنین در مجمع الزوائد (38/6) آمده.

مى‏گویم: این را بخارى نیز به اختصار روایت نموده[4]، و ابن سعد و عبد بن حمید آن را، چنان که در الکنز (81/1) آمده، به طولش روایت نموده‏اند. احمد، ابویعلى و طبرانى - و رجال وى، چنان که هیثمى (38/6) مى‏گوید، ثقه‏اند - از سلمى بنت قیس  رضی الله عنها  - که از خاله‏هاى رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مى‏باشد و با وى در دو قبله نماز گزارده، و یکى از زنان بنى عدى بن نجار بود - روایت نموده‏اند که گفت: با عده‏اى از زنان انصار نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمده با وى بیعت کردم، وى هنگامى که با ما شرط گذاشت تا به خداوند چیزى را شریک نسازیم، دزدى نکنیم، زنا ننماییم، فرزندان خویش را به قتل نرسانیم، و بهتانى را که نزد خود ساخته‏ایم روى صحنه نیاوریم و در کار معروف و پسندیده نافرمانى‏اش را ننماییم، گفت: «و به شوهران خود خیانت نکنید». مى‏گوید: و با پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بیعت نمودیم. و بعد از آن برگشتیم، من براى یکى از آن زنان گفتم: برگرد، و از پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بپرس که خیانت در مقابل شوهران مان چیست؟ وى مى‏افزاید: آن زن پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را پرسید و او فرمود: «خیانت این است که مالش را بگیرى و با بى‌پروایى به شخص دیگرى بدهى»[5].

امام احمد از عائشه بنت قدامه  رضی الله عنها  به معناى این در بیعت مطابق آیه[6] چنان که در ابن کثیر (353/4) آمده[7]، روایت کرده است. و طبرانى در الکبیر والاوسط از غفیله بنت عبید بن حارث  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: من و مادرم قریره بنت حارث عنواریه نزد جمعى از زنان مهاجر آمدیم، و با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در حالى که در ابطح، سایبانى را براى خود درست نموده بود، (و در آن قرار داشت) بیعت نمودیم، او از ما تعهد گرفت، تا به خداوند چیزى را شریک نیاوریم.... همه آیه را[8]. هنگامى که ما آن را پذیرفتیم، و دست‏هاى خود را دراز نمودیم تا همراهش بیعت کنیم فرمود: «من دست‏هاى زنان را لمس نمى‏کنم»، و براى مان طلب آمرزش نمود، و آن بیعت ما بود[9]. هیثمى (39/6) مى‏گوید: در این حدیث موسى بن عبیده آمده و او ضعیف مى‏باشد.

مالک از امیمه بنت رُقَیقه، که ابن حبان آن را صحیح دانسته، روایت نموده، که گفت: در میان زنانى که با پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بیعت مى‏کردند، نزدش آمدم و گفتیم: اى رسول خدا، همراهت بیعت مى‏کنیم، تا به خداوند چیزى را شریک نیاوریم، دزدى نکنیم، زنا ننماییم، فرزندان خویش را به قتل نرسانیم، و بهتانى را که از پیش دست‏ها و پاهاى خود ساخته باشیم روى صحنه نیاوریم، و از تو در کار پسندیده نافرمانى نکنیم. پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در آنچه توانستید و توانایى آن را داشتید». گفتیم: خدا و پیامبرش بر ما از ما مهربان ترند. بیا اى رسول خدا که با تو بیعت نماییم، گفت: «من با زنان دست نمى‏دهم، و جز این نیست که گفتارم بر صد زن مانند قولم براى یک زن است»[10]. این را ترمذى و غیر وى به اختصار، چنان که در الاصابه (240/4) آمده، روایت کرده‏اند.

بیعت امیمه بنت رقیقه بر اسلام

طبرانى - که رجال وى ثقه‏اند - از عبدالله بن عمرو  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: امیمه بنت رقیقه  رضی الله عنها  نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به خاطر بیعت نمودنش بر اسلام آمد. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «باتو بیعت مى‏کنم تا به خداوند چیزى را شریک نیاورى، سرقت ننمایى، زنا نکنى، فرزندت را به قتل نرسانى، و بهتانى را که از پیش دست‏ها و پاهایت ساخته باشى نیاورى، نوحه‏سرایى ننمایى، زینت خود را همچون ظاهر ساختن زینت در جاهلیت پیشین ظاهر نسازى»[11]. این چنین در المجمع (37/6) آمده. و این را همچنین نسائى، ابن ماجه، امام احمد و ترمذى که آن را صحیح دانسته، چنان که در تفسیر ابن کثیر (352/4) آمده، روایت کرده‏اند.

 

 

بیعت فاطمه بنت عُتْبه

احمد وبزار - که رجال وى رجال صحیح‌اند - از عائشه  رضی الله عنها  روایت نموده‏اند که گفت: فاطمه بنت عتبه بن ربیعه  رضی الله عنها  جهت بیعت نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از وى تعهد گرفت: «که شرک نیاورند و زنا ننمایند»... الآیه[12]. عائشه مى‏فرماید: فاطمه دست خود را از حیا بر سر خود گذاشت، و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را آنچه از وى دید متعجّب ساخت، عائشه  رضی الله عنه  گفت: اى زن اینها را قبول کن، به خدا سوگند ما نیز بر چیز دیگرى جز این بیعت نکرده‏ایم. فاطمه پاسخ داد: بنابراین آرى، و با وى بر همان آیه بیعت نمود[13]. این چنین در مجمع الزوائد (37/6) آمده.

بیعت عزّه بنت خایل با پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم

طبرانى از عزه بنت خایل  رضی الله عنها  روایت نموده که: وى نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  با وى بیعت نمود که: «زنا نکنى، سرقت ننمایى و اولاد خود را زنده، آشکارا یا پنهان، در گور نکنى». عزه می‌گوید: اما زنده به گور نمودن آشکارا دانستم، ولى در قبال زنده به گور نمودن پنهان و خفى پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را نپرسیدم، و او نیز به من خبر نداد، ولى در نفسم (قلبم) چنین واقع شد که «زنده درگور نمودن خفى) همان از بین بردن فرزند (در شکم) است، به خدا سوگند من ابداً فرزندم را (در شکمم) از بین نمى‏برم[14]. هیثمى (39/6) مى‏گوید: طبرانى به مانند آن را در الاوسط و الکبیر از عطاء بن مسعود کعبى از پدرش و او از عزه روایت نموده، و مسعود را نشناختم، و بقیه رجال وى ثقه مى‏باشند.

بیعت فاطمه بنت عتبه و خواهرش هند همسر ابوسفیان

حاکم (486/2) از فاطمه بنت عتبه بن ربیعه بن عبد شمس  رضی الله عنها  روایت نموده، که: ابوحذیفه بن عتبه  رضی الله عنه ، او و هند دختر عتبه را به خاطر بیعت نمودن نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آورد. فاطمه گوید: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از ما بیعت گرفت و بر ما شرط گذاشت. فاطمه مى‏گوید: به وى گفتم: اى پسر عمو، آیا در قومت چیزى از این آفت‏ها و یا بلاها را مى‏دانى؟[15] ابوحذیفه گفت: خاموش باش!! و با وى بیعت کن، چون به این بیعت مى‏شود، و این طور شرط گذاشته مى‏شود. هند گفت: با تو بر سرقت بیعت نمى‏کنم، به خاطر این که من از مال شوهرم دزدى مى‏نمایم، آن گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  دست خود را بازداشت، و هند نیز دستش را باز داشت. تا این که دنبال ابوسفیان کسى را فرستاد، و از وى برایش بخشش خواست. ابوسفیان گفت: (از خرماى)تر قبول دارم، ولى از (خرماى) خشک نه، و نه از نعمت. (راوى) مى‏افزاید: وما با وى بیعت کردیم. بعد از آن فاطمه  رضی الله عنها  گفت: هیچ قبه و سایه بانى از قبه تو برایم بد و مبغوض‏تر نبود، و خیلى دوست داشتم که خداوند، آن و آنچه را در آن است از بین ببرد، اما (اکنون) به خدا سوگند هیچ قبه‏اى نسبت به قبه تو براى من دوست داشتى‏تر نیست، که خداوند آن را آباد کند و در آن برکت اندازد. پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آن گاه فرمود: «و همچنین به خدا سوگند، یکى از شما ایمان نمى‏آورد که من از فرزند و پدرش برایش محبوبتر نباشم»[16]. حاکم مى‏گوید: این حدیث صحیح الاسناد است، ولى بخارى و مسلم آن را روایت نکرده‏اند. ذهبى با وى موافقت نموده گفته است: صحیح مى‏باشد.

و نزد ابویعلى از عائشه  رضی الله عنها  روایت است که گفت: هند بنت عتبه بن ربیعه  رضی الله عنها  نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد تا با وى بیعت نماید، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به طرف دستهاى وى توجّه نموده فرمود: «برو دست‏هاى خود را تغییر بده». گوید: هند رفت و دست‏هاى خود را با حناء تغییر داد، و بعد از آن نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «با تو بر این بیعت مى‏کنم که به خدا چیزى را شریک نیاورى، دزدى نکنى و زنا ننمایى». هند گفت: آیا زن آزاد هم زنا مى‏کند؟ رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «و اولاد خود را از ترس گرسنگى به قتل نرسانید». هند گفت: آیا براى ما اولادى باقى گذاشته‏اى تا آنها را بکشیم؟ مى‏گوید: با وى بیعت نمود، و بعد از آن براى رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  - در حالى که دو کره طلا در دست خود داشت - گفت: درباره این دو کره چه مى‏گویى؟ گفت: «دو اخگر از اخگرهاى جهنم‏اند[17]»[18]. هیثمى (37/6) مى‏گوید: در این روایت کسانى‏اند که من ایشان را نشناختم. و این را ابن ابى حاتم به اختصار، چنان که در ابن کثیر (354/4) آمده، روایت نموده است. و در الاصابه (425/4) مى‏گوید: قصه هند، در این قولش در وقت بیعت زنان: «و این که سرقت ننمایند و زنا نکنند...» هند گفت: آیا زن آزاد هم زنا مى‏کند؟» و هنگام این قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  «اولاد خود را به قتل نرسانند». ما آنها را در کودکى تربیت نمودیم، و تو در بزرگى به قتل‌شان رسانیدى، مشهور است. و یکى از طریق‏هاى آن این است که ابن سعد، به سند صحیح مرسل از شعبى و از میمون بن مهران روایت نموده، و در روایت شعبى آمده: «و زنا نکنند». هند گفت: آیا زن آزاد هم زنا می‌کند؟ «و اولاد خود را به قتل نرسانید». هند گفت: تو آنها را به قتل رسانیدى. و در روایتى مانند آن آمده ولى در آن هند گفته است: آیا در روز بدر فرزندى براى ما گذاشتى.

و ابن منده روایت نموده و در اول آن آمده: من مى‏خواهم با محمّد بیعت کنم. (ابوسفیان) گفت: تو را دیدم که انکار داشتى و کفر مى‏ورزیدى. هند گفت: آرى به خدا سوگند (چنین بود ولى) به خدا سوگند، من قبل از امشب دیگر ندیده بودم که خداوند به گونه‏اى که شایسته اوست در این مسجد عبادت شده باشد، به خدا سوگند، آنها شب را در نمازگزاردن، قیام، رکوع و سجده سپرى نمودند[19]، (ابوسفیان) گفت: این تو بودى که آن همه چیزها را انجام دادى، حالا همراه با مردى از قومت برو. هند نزد عمر  رضی الله عنه  رفت، بنا بر این عمر  رضی الله عنه  نیز با هند رفت و برایش اجازه خواست، و او در حالى که نقاب داشت، داخل گردید... و بعد قصه بیعت را متذکر شده و در آن به نقل از (حدیث) مرسل شعبى که در بالا ذکر گردید چنین آمده: هند گفت، من از مال ابوسفیان (چیزهایى را بدون اجازه وى) به مصرف رسانیده بودم.ابوسفیان گفت، آنچه را تو از مالم گرفته‏اى، حلال است.

این را ابن جریر از حدیث ابن عبّاس  رضی الله عنهما  چنان که ابن کثیر درتفسیر خود (353/4) متذکر گردیده، روایت نموده است، و در آن آمده: ابوسفیان گفت: آنچه گرفته‏اى و تمام شده و یا مانده است همان برایت حلال است. آن گاه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خنده نمود و هند را شناخت و فراخواندش، هند دست پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را گرفت و از وى معذرت و پوزش خواست[20] رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «تو هند هستى» هند گفت: خداوند گناهان گذشته را خود عفو کند. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از وى چشم پوشید، و گفت: «و زنا نمى‏کنند». هند گفت: اى رسول خدا آیا زن آزاد هم زنا مى‏کند؟! پاسخ داد: «نه، به خدا سوگند آزاد زنا نمى‏کند». و افزود: «و اولاد خود را به قتل نمى‏رسانند». هند گفت: تو آنها را در روز بدر به قتل رسانیدى، بنابراین تو و آنها خوبتر مى‏دانید. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بهتانى را که از پیش دست‏ها و پاهاى خویش بسته باشند نمى‏آورند». و افزود: «و در کار معروف و پسندیده تو را‌ نافرمانى نمى‏کنند». مى‏گوید: ایشان را از نوحه‏سرایى، و عمل اهل جاهلیت که لباس‏ها را پاره مى کردند، روى‏ها را (با ناخن) مى‏خراشیدند، موها را می‌کندند و به بدى و هلاکت دعا مى‏نمودند، بازداشت[21]. ابن کثیر مى‏گوید: این یک اثر غریب است. و ابن ابى حاتم از اسید بن ابى اسید براد[22] از زنى از جمله زنانى که بیعت کرده‏اند، روایت نموده که گفت: از جمله چیزهایى که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بر آن از ما بیعت گرفته بود، این است که از وى در کار پسندیده‏اى نافرمانى نکنیم، روى را نخراشیم، موى را نکنیم، گریبان را ندریم و به هلاکت دعا نکنیم. این چنین در تفسیر ابن کثیر (355/4) آمده است[23].



[1]- یعنى فرزندانى را که از شوهران خودتان نیستند براى آنها نسبت ندهید. م.

[2]- به نقل از مسند امام احمد (409/6) و در مجمع الزوائد آمده: و امر نمود که خارج شود. و ما از تشییع کردن جنازه‏ها نهى شدیم، و جمعه هم بر ما فرض نیست.

[3]- صحیح. به روایت احمد (5/ 85)، و (6/ 408، 409)، و بیهقی در «الکبری» (3/ 184).

[4]- بخاری (4892).

[5]- جضعیف. احمد (6/ 379) و ابویعلی (7070) و طبرانی در «الکبیر» (751). احمد همچنین آن را به طور مختصر روایت نموده (6/ 422) اما در سند آن یک ناشناخته وجود دارد. نگا: «مجمع الزوائد» (6/ 28).

[6] و آیه این است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ يُبَايِعۡنَكَ عَلَىٰٓ أَن لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَسۡرِقۡنَ وَلَا يَزۡنِينَ وَلَا يَقۡتُلۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ وَلَا يَأۡتِينَ بِبُهۡتَٰنٖ يَفۡتَرِينَهُۥ بَيۡنَ أَيۡدِيهِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ فَبَايِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١٢ [الممتحنة: 12].

ترجمه: «اى پیغمیر چون بیایند نزد تو زنان مؤمن براى بیعت کردن بر این که شریک نسازند به الله چیزى را و نه دزدى کنند ونه زنا کنند و نه بکشند اولاد خود را و نیارند سخن دروغ را که افتراکرده باشند آن را در میان دست‏ها و پاهاى خود و نافرمانى نکنند تو را در کار نیک پس بیعت کن با ایشان و آمرزش بخواه براى ایشان ازالله به تحقیق‏آمرزگار و مهربان است».

[7]- ضعیف. احمد (6/ 365)، و طبرانی در «الکبیر» (663) در سند آن عبدالرحمن بن عثمان است که آنگونه که در «المجمع» (6/ 28) آمده، ضعیف است.

[8]- یعنى همه چیزهایى را که در آیه فوق ذکر است،متذکر شد و از ما بر آن بیعت گرفت.م.

[9]- ضعیف. طبرانی در «الکبیر» و «الأوسط». در سند آن موسی بن عبیدة است که آنگونه که هیثمی در «مجمع الزوائد» (6/ 36) گفته است ضعیف است گرچه معنای آن صحیح است و همچنین این روایت با لفظ «إني لا أصافح النساء» (من با زنان مصافحه نمی‌کنم) صحیح است: «الصحیحة» (529).

[10]- صحیح. به روایت احمد (6/ 357) و مالک (2/ 982، 983) و ابن حبان (453 ـ چاپ احسان) و طبری در «الکبیر» (471) و بیهقی در «السنن» (8/ 148).

[11]- صحیح. به روایت احمد (6/ 357) و ترمذی (1597) و نسائی (7/ 149) و طبرانی در «الکبیر» (470) و حاکم (4/ 71) و ابن ماجه (2874) همچنین نگا: الصحیحة (529).

[12]- یعنى همه چیزهاى شامل آیه را که قبلاً متذکرشدیم، برایش یادآور شد و از وى بر آن تعهدگرفت. م.

[13]- صحیح. به روایت احمد (6/ 151) و بزار (77).

[14]- ضعیف. طبرانی در «الکبیر» (853) و «الأوسط» (5/ چاپ مجمع البحرین) در سند آن مسعود الکلبی است که همانگونه که هیثمی در «المجمع» (6/ 39) میگوید در وی جهالت است.

[15]- یعنى آیا در قومت زنا و سرقت و... موجود است که تو بر ما شرط مى‏گذارى تا آنها را انجام ندهیم؟ م.

[16]- حسن. به روایت حاکم (2/ 487)، وی آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز همینگونه گفته است. نگا: «الصحیحة» (2/ 48).

[17]- ضعیف. به روایت ابویعلی. (4754) و ابن ابی حاتم آنگونه که در تفسیر ابن کثیر آمده است (4/ 355). همچنین ابی داوود (4165). در سند آن غبیطة بنت عمرو است که مقبول است. آلبانی آن را ضعیف دانسته است. نگا: مجمع الزوائد.

[18]- از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  ثابت است که وى: ابریشمى را گرفت، و آن را در دست راست خود قرار داد، و طلایى را گرفت و آن را در دست چپ خود قرار داد، بعداز آن گفت: «این دو بر مردان امت من حرام‏اند»، و ابن ماجه افزوده است: «و براى زنان آنها حلال است». و شاید اینجا هدف پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  این باشد که اگر آنها را براى بیگانگان آشکار سازد، در این صورت پاره‏هاى آتشى از جهنم‏اند.

[19]- هدف هند شب فتح مکه است، که یاران رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آن شب را به خاطر نصیب شدن فتح و در هم کوبیدن دشمنان، بر عکس دیگران که از پیروزى خود با رقص و پاى کوبى و برپایى مجالس نامشروع و روا داشتن اسراف جشن مى‏گیرند، سرتا پا در عبادت، خشوع ونیایش به درگاه خداوند  جل جلاله  سپرى نمودند، این حالت نامانوس بود که هند را شگفت‏زده ساخت و واداشتش که نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برود و با وى بیعت نماید. به نقل از پاورقى و باتصرف. م.

[20]- صحیح و ثابت این است که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  با زنان مصافحه نمى‏نمود، نه در بیعت و نه در غیر آن، شاید درین مقام هند از بازوان پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از بالاى لباس گرفته باشد، بدون این که پوست وى را به دست لمس کند.

[21]- ضعیف. طبری در تفسیر خود (28/ 78) در سند آن عطیة العوفی است که شیخی است مدلس. ابن کثیر نیز دربارهی این روایت میگوید: اثری است غریب.

[22]- ضعیف. طبرانی آن را روایت کرده است که آنطور که در «المجمع» (6/ 40) آمده است مرسل است.

[23]- ضعیف. منقطع است. آنگونه که مزنی در «تهذیب کمال» (3/ 238) گفته است، براد هیچ روایتی از صحابه ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...