حکایت بیعت زنان انصار هنگام قدوم رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم
احمد، ابویعلى و طبرانى - و رجال وى، چنان که هیثمى (38/6) مىگوید، ثقهاند - از ام عطیه رضی الله عنها روایت نمودهاند که گفت: هنگامى که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم وارد مدینه گردید، زنان انصار را، در یک خانه جمع نمود، و بعد از آن عمر بن الخطاب رضی الله عنه را نزد آنها فرستاد، او در دروازه ایستاد و بر آنها سلام داد، و آنان نیز سلام را پاسخ دادند. عمر رضی الله عنه فرمود: من فرستاده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بهسوى شما هستم. (ام عطیه گوید) گفتیم: مرحبا به رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و به فرستاده رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم عمر رضی الله عنه گفت: شما بیعت کنید که به خداوند چیزى را شریک نمىآورید، سرقت نمىکنید، زنا نمىنمایید، فرزندان خود را به قتل نمىرسانید، بهتانى را که از پیش دستها و پاهاى خود ساختهاید روى صحنه نمىآورید[1]. و درکار معروف نافرمانى نمىکنید. زنان گفتند: بلى، آن گاه حضرت عمر رضی الله عنه دست خود را از بیرون دروازه پیش آورده و زنان نیز دستهاى خویش را از درون دراز کردند، بعد از آن عمر رضی الله عنه فرمود: بار خدایا گواه و شاهد باش، و به ما دستور داده شد تا در دو عید، زنان حائضه و دوشیزگان نوباوه را با خود بیاوریم[2]، من وى را از بهتان و از این قولش که: در کار معروف و پسندیده تو را نافرمانى نکنند، پرسیدم، پاسخ داد: این نوحه کشیدن است[3]. این را ابو داود به اختصار زیاد روایت نموده. این چنین در مجمع الزوائد (38/6) آمده.
مىگویم: این را بخارى نیز به اختصار روایت نموده[4]، و ابن سعد و عبد بن حمید آن را، چنان که در الکنز (81/1) آمده، به طولش روایت نمودهاند. احمد، ابویعلى و طبرانى - و رجال وى، چنان که هیثمى (38/6) مىگوید، ثقهاند - از سلمى بنت قیس رضی الله عنها - که از خالههاى رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مىباشد و با وى در دو قبله نماز گزارده، و یکى از زنان بنى عدى بن نجار بود - روایت نمودهاند که گفت: با عدهاى از زنان انصار نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمده با وى بیعت کردم، وى هنگامى که با ما شرط گذاشت تا به خداوند چیزى را شریک نسازیم، دزدى نکنیم، زنا ننماییم، فرزندان خویش را به قتل نرسانیم، و بهتانى را که نزد خود ساختهایم روى صحنه نیاوریم و در کار معروف و پسندیده نافرمانىاش را ننماییم، گفت: «و به شوهران خود خیانت نکنید». مىگوید: و با پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بیعت نمودیم. و بعد از آن برگشتیم، من براى یکى از آن زنان گفتم: برگرد، و از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بپرس که خیانت در مقابل شوهران مان چیست؟ وى مىافزاید: آن زن پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را پرسید و او فرمود: «خیانت این است که مالش را بگیرى و با بىپروایى به شخص دیگرى بدهى»[5].
امام احمد از عائشه بنت قدامه رضی الله عنها به معناى این در بیعت مطابق آیه[6] چنان که در ابن کثیر (353/4) آمده[7]، روایت کرده است. و طبرانى در الکبیر والاوسط از غفیله بنت عبید بن حارث رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: من و مادرم قریره بنت حارث عنواریه نزد جمعى از زنان مهاجر آمدیم، و با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در حالى که در ابطح، سایبانى را براى خود درست نموده بود، (و در آن قرار داشت) بیعت نمودیم، او از ما تعهد گرفت، تا به خداوند چیزى را شریک نیاوریم.... همه آیه را[8]. هنگامى که ما آن را پذیرفتیم، و دستهاى خود را دراز نمودیم تا همراهش بیعت کنیم فرمود: «من دستهاى زنان را لمس نمىکنم»، و براى مان طلب آمرزش نمود، و آن بیعت ما بود[9]. هیثمى (39/6) مىگوید: در این حدیث موسى بن عبیده آمده و او ضعیف مىباشد.
مالک از امیمه بنت رُقَیقه، که ابن حبان آن را صحیح دانسته، روایت نموده، که گفت: در میان زنانى که با پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بیعت مىکردند، نزدش آمدم و گفتیم: اى رسول خدا، همراهت بیعت مىکنیم، تا به خداوند چیزى را شریک نیاوریم، دزدى نکنیم، زنا ننماییم، فرزندان خویش را به قتل نرسانیم، و بهتانى را که از پیش دستها و پاهاى خود ساخته باشیم روى صحنه نیاوریم، و از تو در کار پسندیده نافرمانى نکنیم. پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «در آنچه توانستید و توانایى آن را داشتید». گفتیم: خدا و پیامبرش بر ما از ما مهربان ترند. بیا اى رسول خدا که با تو بیعت نماییم، گفت: «من با زنان دست نمىدهم، و جز این نیست که گفتارم بر صد زن مانند قولم براى یک زن است»[10]. این را ترمذى و غیر وى به اختصار، چنان که در الاصابه (240/4) آمده، روایت کردهاند.
طبرانى - که رجال وى ثقهاند - از عبدالله بن عمرو رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: امیمه بنت رقیقه رضی الله عنها نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم به خاطر بیعت نمودنش بر اسلام آمد. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «باتو بیعت مىکنم تا به خداوند چیزى را شریک نیاورى، سرقت ننمایى، زنا نکنى، فرزندت را به قتل نرسانى، و بهتانى را که از پیش دستها و پاهایت ساخته باشى نیاورى، نوحهسرایى ننمایى، زینت خود را همچون ظاهر ساختن زینت در جاهلیت پیشین ظاهر نسازى»[11]. این چنین در المجمع (37/6) آمده. و این را همچنین نسائى، ابن ماجه، امام احمد و ترمذى که آن را صحیح دانسته، چنان که در تفسیر ابن کثیر (352/4) آمده، روایت کردهاند.
احمد وبزار - که رجال وى رجال صحیحاند - از عائشه رضی الله عنها روایت نمودهاند که گفت: فاطمه بنت عتبه بن ربیعه رضی الله عنها جهت بیعت نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از وى تعهد گرفت: «که شرک نیاورند و زنا ننمایند»... الآیه[12]. عائشه مىفرماید: فاطمه دست خود را از حیا بر سر خود گذاشت، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را آنچه از وى دید متعجّب ساخت، عائشه رضی الله عنه گفت: اى زن اینها را قبول کن، به خدا سوگند ما نیز بر چیز دیگرى جز این بیعت نکردهایم. فاطمه پاسخ داد: بنابراین آرى، و با وى بر همان آیه بیعت نمود[13]. این چنین در مجمع الزوائد (37/6) آمده.
بیعت عزّه بنت خایل با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
طبرانى از عزه بنت خایل رضی الله عنها روایت نموده که: وى نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با وى بیعت نمود که: «زنا نکنى، سرقت ننمایى و اولاد خود را زنده، آشکارا یا پنهان، در گور نکنى». عزه میگوید: اما زنده به گور نمودن آشکارا دانستم، ولى در قبال زنده به گور نمودن پنهان و خفى پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را نپرسیدم، و او نیز به من خبر نداد، ولى در نفسم (قلبم) چنین واقع شد که «زنده درگور نمودن خفى) همان از بین بردن فرزند (در شکم) است، به خدا سوگند من ابداً فرزندم را (در شکمم) از بین نمىبرم[14]. هیثمى (39/6) مىگوید: طبرانى به مانند آن را در الاوسط و الکبیر از عطاء بن مسعود کعبى از پدرش و او از عزه روایت نموده، و مسعود را نشناختم، و بقیه رجال وى ثقه مىباشند.
بیعت فاطمه بنت عتبه و خواهرش هند همسر ابوسفیان
حاکم (486/2) از فاطمه بنت عتبه بن ربیعه بن عبد شمس رضی الله عنها روایت نموده، که: ابوحذیفه بن عتبه رضی الله عنه ، او و هند دختر عتبه را به خاطر بیعت نمودن نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آورد. فاطمه گوید: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از ما بیعت گرفت و بر ما شرط گذاشت. فاطمه مىگوید: به وى گفتم: اى پسر عمو، آیا در قومت چیزى از این آفتها و یا بلاها را مىدانى؟[15] ابوحذیفه گفت: خاموش باش!! و با وى بیعت کن، چون به این بیعت مىشود، و این طور شرط گذاشته مىشود. هند گفت: با تو بر سرقت بیعت نمىکنم، به خاطر این که من از مال شوهرم دزدى مىنمایم، آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دست خود را بازداشت، و هند نیز دستش را باز داشت. تا این که دنبال ابوسفیان کسى را فرستاد، و از وى برایش بخشش خواست. ابوسفیان گفت: (از خرماى)تر قبول دارم، ولى از (خرماى) خشک نه، و نه از نعمت. (راوى) مىافزاید: وما با وى بیعت کردیم. بعد از آن فاطمه رضی الله عنها گفت: هیچ قبه و سایه بانى از قبه تو برایم بد و مبغوضتر نبود، و خیلى دوست داشتم که خداوند، آن و آنچه را در آن است از بین ببرد، اما (اکنون) به خدا سوگند هیچ قبهاى نسبت به قبه تو براى من دوست داشتىتر نیست، که خداوند آن را آباد کند و در آن برکت اندازد. پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آن گاه فرمود: «و همچنین به خدا سوگند، یکى از شما ایمان نمىآورد که من از فرزند و پدرش برایش محبوبتر نباشم»[16]. حاکم مىگوید: این حدیث صحیح الاسناد است، ولى بخارى و مسلم آن را روایت نکردهاند. ذهبى با وى موافقت نموده گفته است: صحیح مىباشد.
و نزد ابویعلى از عائشه رضی الله عنها روایت است که گفت: هند بنت عتبه بن ربیعه رضی الله عنها نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد تا با وى بیعت نماید، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به طرف دستهاى وى توجّه نموده فرمود: «برو دستهاى خود را تغییر بده». گوید: هند رفت و دستهاى خود را با حناء تغییر داد، و بعد از آن نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «با تو بر این بیعت مىکنم که به خدا چیزى را شریک نیاورى، دزدى نکنى و زنا ننمایى». هند گفت: آیا زن آزاد هم زنا مىکند؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «و اولاد خود را از ترس گرسنگى به قتل نرسانید». هند گفت: آیا براى ما اولادى باقى گذاشتهاى تا آنها را بکشیم؟ مىگوید: با وى بیعت نمود، و بعد از آن براى رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم - در حالى که دو کره طلا در دست خود داشت - گفت: درباره این دو کره چه مىگویى؟ گفت: «دو اخگر از اخگرهاى جهنماند[17]»[18]. هیثمى (37/6) مىگوید: در این روایت کسانىاند که من ایشان را نشناختم. و این را ابن ابى حاتم به اختصار، چنان که در ابن کثیر (354/4) آمده، روایت نموده است. و در الاصابه (425/4) مىگوید: قصه هند، در این قولش در وقت بیعت زنان: «و این که سرقت ننمایند و زنا نکنند...» هند گفت: آیا زن آزاد هم زنا مىکند؟» و هنگام این قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم «اولاد خود را به قتل نرسانند». ما آنها را در کودکى تربیت نمودیم، و تو در بزرگى به قتلشان رسانیدى، مشهور است. و یکى از طریقهاى آن این است که ابن سعد، به سند صحیح مرسل از شعبى و از میمون بن مهران روایت نموده، و در روایت شعبى آمده: «و زنا نکنند». هند گفت: آیا زن آزاد هم زنا میکند؟ «و اولاد خود را به قتل نرسانید». هند گفت: تو آنها را به قتل رسانیدى. و در روایتى مانند آن آمده ولى در آن هند گفته است: آیا در روز بدر فرزندى براى ما گذاشتى.
و ابن منده روایت نموده و در اول آن آمده: من مىخواهم با محمّد بیعت کنم. (ابوسفیان) گفت: تو را دیدم که انکار داشتى و کفر مىورزیدى. هند گفت: آرى به خدا سوگند (چنین بود ولى) به خدا سوگند، من قبل از امشب دیگر ندیده بودم که خداوند به گونهاى که شایسته اوست در این مسجد عبادت شده باشد، به خدا سوگند، آنها شب را در نمازگزاردن، قیام، رکوع و سجده سپرى نمودند[19]، (ابوسفیان) گفت: این تو بودى که آن همه چیزها را انجام دادى، حالا همراه با مردى از قومت برو. هند نزد عمر رضی الله عنه رفت، بنا بر این عمر رضی الله عنه نیز با هند رفت و برایش اجازه خواست، و او در حالى که نقاب داشت، داخل گردید... و بعد قصه بیعت را متذکر شده و در آن به نقل از (حدیث) مرسل شعبى که در بالا ذکر گردید چنین آمده: هند گفت، من از مال ابوسفیان (چیزهایى را بدون اجازه وى) به مصرف رسانیده بودم.ابوسفیان گفت، آنچه را تو از مالم گرفتهاى، حلال است.
این را ابن جریر از حدیث ابن عبّاس رضی الله عنهما چنان که ابن کثیر درتفسیر خود (353/4) متذکر گردیده، روایت نموده است، و در آن آمده: ابوسفیان گفت: آنچه گرفتهاى و تمام شده و یا مانده است همان برایت حلال است. آن گاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خنده نمود و هند را شناخت و فراخواندش، هند دست پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را گرفت و از وى معذرت و پوزش خواست[20] رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «تو هند هستى» هند گفت: خداوند گناهان گذشته را خود عفو کند. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از وى چشم پوشید، و گفت: «و زنا نمىکنند». هند گفت: اى رسول خدا آیا زن آزاد هم زنا مىکند؟! پاسخ داد: «نه، به خدا سوگند آزاد زنا نمىکند». و افزود: «و اولاد خود را به قتل نمىرسانند». هند گفت: تو آنها را در روز بدر به قتل رسانیدى، بنابراین تو و آنها خوبتر مىدانید. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بهتانى را که از پیش دستها و پاهاى خویش بسته باشند نمىآورند». و افزود: «و در کار معروف و پسندیده تو را نافرمانى نمىکنند». مىگوید: ایشان را از نوحهسرایى، و عمل اهل جاهلیت که لباسها را پاره مى کردند، روىها را (با ناخن) مىخراشیدند، موها را میکندند و به بدى و هلاکت دعا مىنمودند، بازداشت[21]. ابن کثیر مىگوید: این یک اثر غریب است. و ابن ابى حاتم از اسید بن ابى اسید براد[22] از زنى از جمله زنانى که بیعت کردهاند، روایت نموده که گفت: از جمله چیزهایى که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم بر آن از ما بیعت گرفته بود، این است که از وى در کار پسندیدهاى نافرمانى نکنیم، روى را نخراشیم، موى را نکنیم، گریبان را ندریم و به هلاکت دعا نکنیم. این چنین در تفسیر ابن کثیر (355/4) آمده است[23].
[1]- یعنى فرزندانى را که از شوهران خودتان نیستند براى آنها نسبت ندهید. م.
[2]- به نقل از مسند امام احمد (409/6) و در مجمع الزوائد آمده: و امر نمود که خارج شود. و ما از تشییع کردن جنازهها نهى شدیم، و جمعه هم بر ما فرض نیست.
[3]- صحیح. به روایت احمد (5/ 85)، و (6/ 408، 409)، و بیهقی در «الکبری» (3/ 184).
[4]- بخاری (4892).
[5]- جضعیف. احمد (6/ 379) و ابویعلی (7070) و طبرانی در «الکبیر» (751). احمد همچنین آن را به طور مختصر روایت نموده (6/ 422) اما در سند آن یک ناشناخته وجود دارد. نگا: «مجمع الزوائد» (6/ 28).
[6] و آیه این است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ يُبَايِعۡنَكَ عَلَىٰٓ أَن لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ شَيۡٔٗا وَلَا يَسۡرِقۡنَ وَلَا يَزۡنِينَ وَلَا يَقۡتُلۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ وَلَا يَأۡتِينَ بِبُهۡتَٰنٖ يَفۡتَرِينَهُۥ بَيۡنَ أَيۡدِيهِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ فَبَايِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١٢﴾ [الممتحنة: 12].
ترجمه: «اى پیغمیر چون بیایند نزد تو زنان مؤمن براى بیعت کردن بر این که شریک نسازند به الله چیزى را و نه دزدى کنند ونه زنا کنند و نه بکشند اولاد خود را و نیارند سخن دروغ را که افتراکرده باشند آن را در میان دستها و پاهاى خود و نافرمانى نکنند تو را در کار نیک پس بیعت کن با ایشان و آمرزش بخواه براى ایشان ازالله به تحقیقآمرزگار و مهربان است».
[7]- ضعیف. احمد (6/ 365)، و طبرانی در «الکبیر» (663) در سند آن عبدالرحمن بن عثمان است که آنگونه که در «المجمع» (6/ 28) آمده، ضعیف است.
[8]- یعنى همه چیزهایى را که در آیه فوق ذکر است،متذکر شد و از ما بر آن بیعت گرفت.م.
[9]- ضعیف. طبرانی در «الکبیر» و «الأوسط». در سند آن موسی بن عبیدة است که آنگونه که هیثمی در «مجمع الزوائد» (6/ 36) گفته است ضعیف است گرچه معنای آن صحیح است و همچنین این روایت با لفظ «إني لا أصافح النساء» (من با زنان مصافحه نمیکنم) صحیح است: «الصحیحة» (529).
[10]- صحیح. به روایت احمد (6/ 357) و مالک (2/ 982، 983) و ابن حبان (453 ـ چاپ احسان) و طبری در «الکبیر» (471) و بیهقی در «السنن» (8/ 148).
[11]- صحیح. به روایت احمد (6/ 357) و ترمذی (1597) و نسائی (7/ 149) و طبرانی در «الکبیر» (470) و حاکم (4/ 71) و ابن ماجه (2874) همچنین نگا: الصحیحة (529).
[12]- یعنى همه چیزهاى شامل آیه را که قبلاً متذکرشدیم، برایش یادآور شد و از وى بر آن تعهدگرفت. م.
[13]- صحیح. به روایت احمد (6/ 151) و بزار (77).
[14]- ضعیف. طبرانی در «الکبیر» (853) و «الأوسط» (5/ چاپ مجمع البحرین) در سند آن مسعود الکلبی است که همانگونه که هیثمی در «المجمع» (6/ 39) میگوید در وی جهالت است.
[15]- یعنى آیا در قومت زنا و سرقت و... موجود است که تو بر ما شرط مىگذارى تا آنها را انجام ندهیم؟ م.
[16]- حسن. به روایت حاکم (2/ 487)، وی آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز همینگونه گفته است. نگا: «الصحیحة» (2/ 48).
[17]- ضعیف. به روایت ابویعلی. (4754) و ابن ابی حاتم آنگونه که در تفسیر ابن کثیر آمده است (4/ 355). همچنین ابی داوود (4165). در سند آن غبیطة بنت عمرو است که مقبول است. آلبانی آن را ضعیف دانسته است. نگا: مجمع الزوائد.
[18]- از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم ثابت است که وى: ابریشمى را گرفت، و آن را در دست راست خود قرار داد، و طلایى را گرفت و آن را در دست چپ خود قرار داد، بعداز آن گفت: «این دو بر مردان امت من حراماند»، و ابن ماجه افزوده است: «و براى زنان آنها حلال است». و شاید اینجا هدف پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم این باشد که اگر آنها را براى بیگانگان آشکار سازد، در این صورت پارههاى آتشى از جهنماند.
[19]- هدف هند شب فتح مکه است، که یاران رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آن شب را به خاطر نصیب شدن فتح و در هم کوبیدن دشمنان، بر عکس دیگران که از پیروزى خود با رقص و پاى کوبى و برپایى مجالس نامشروع و روا داشتن اسراف جشن مىگیرند، سرتا پا در عبادت، خشوع ونیایش به درگاه خداوند جل جلاله سپرى نمودند، این حالت نامانوس بود که هند را شگفتزده ساخت و واداشتش که نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برود و با وى بیعت نماید. به نقل از پاورقى و باتصرف. م.
[20]- صحیح و ثابت این است که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم با زنان مصافحه نمىنمود، نه در بیعت و نه در غیر آن، شاید درین مقام هند از بازوان پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از بالاى لباس گرفته باشد، بدون این که پوست وى را به دست لمس کند.
[21]- ضعیف. طبری در تفسیر خود (28/ 78) در سند آن عطیة العوفی است که شیخی است مدلس. ابن کثیر نیز دربارهی این روایت میگوید: اثری است غریب.
[22]- ضعیف. طبرانی آن را روایت کرده است که آنطور که در «المجمع» (6/ 40) آمده است مرسل است.
[23]- ضعیف. منقطع است. آنگونه که مزنی در «تهذیب کمال» (3/ 238) گفته است، براد هیچ روایتی از صحابه ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر