دعوت صحابه در قبايل و اقوام عرب
دعوت نمودن ضِمام بن ثعلبه در بنى سعدبن بکر، آمدن ضمام به نمایندگى از قومش نزد پیامبر خداص و گفتگوى او با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و اسلام آوردنش
ابن اسحاق از ابن عبّاس رضی الله عنهما روایت نموده که گفت: بنى سعد بن بکر، ضمام بن ثعلبه را به عنوان نماینده خود نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرستادند. وى نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد، شتر خود را در دروازه مسجد خوابانید، و بعد بر پاى آن عقال بست، و داخل مسجد گردید و پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در میان اصحاب خود نشسته بود. ضمام مردى بود شدید و نیرومند و موى انبوهى داشت، که موهاى خود را به دو شکل گیسو بافته بود، او همچنان پیش آمد تا این که در مقابل پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در میان اصحابش ایستاد و پرسید: کدام یکى از شما پسر عبدالمطلب است؟ پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم پاسخ داد: «من پسر عبدالمطلب هستم». پرسید: آیا تو محمّد هستى؟ فرمود: «بلى». ضمام گفت: اى پسر عبدالمطلب من ازتو سئوالاتى مىکنم، و در سئوال هایم ازتو شاید درشتى هم بکنم ولى مبادا که از من ناراحت شده و خشمگین شوى. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر چه مىخواهى بپرس من در دلم از تو ناراحت نخواهم شد». ضمام گفت: من تو را بهخداى خودت و خداى آنانى که پیش از تو بودند، و پس از تو مىآیند سوگند میدهم، که آیا تو را خداوند بهسوى ما به عنوان رسول فرستاده است؟ رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بار خدایا، بلى». گفت: تو را به الله خداى خودت و خداى کسانى که قبل از تو بودند و خداى کسانى که بعد از تو مىآیند، سوگند مىدهم، که آیا خداوند به تو دستور داده تا ما را به این کار مأمور سازى که او را به تنهاى بپرستیم و براى او چیزى را شریک نیاوریم، و این بتها و شرکایى را که پدران مان مىپرستیدند دیگر پرستش نکنیم؟ پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بار خدایا، بلى». ضماد گفت: تو را به الله خداى خودت و خداى کسانى که قبل از تو بودند، و بعد از تو مىآیند سوگند مىدهم، که آیا خداوند به تو دستور داده است تا این نمازهاى پنجگانه را برپا داریم؟ فرمود: «بار خدایا، بلى». راوى مىگوید: سپس یک یک فرایض اسلام را چون: زکات، روزه، حج و بقیه شرایع آن را در مجموع نام مىبرد، و پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را در وقت یاد نمودن هر یک از آن فریضهها چون ماقبلش سوگند مىداد، تا این که فارغ گردید، (و پس از آن) گفت: شهادت مىدهم که معبودى جز یک خدا نیست، و شهادت مىدهم که محمّد رسول خداست، و این فرایض را همه به جاى خواهم آورد، و از آنچه مرا نهى نمودهاى اجتناب خواهم نمود، و از این کم و زیادى هم نمىکنم، بعد از آن برخاسته و به طرف شتر خود برگشت. راوى مىگوید: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «اگر صاحب دو گیسو راست بگوید به بهشت خواهد رفت».
اسلام آوردن بنى سعد و قول ابن عبّاس درباره ضمام
ابن عبّاس رضی الله عنهما میگوید: او نزد شتر خود آمد، عقال آن را باز نموده بیرون گردید، تا این که نزد قوم خود آمد، همه آنها نزدش جمع شدند، اوّلین حرفى که وى زد این بود که گفت: مرگ به لات و عزى. قومش به او گفتند: اى ضمام آرام باش و این را مگو، و از برص، جذام و جنون[1] بترس!! گفت: واى بر شما، آن دو به خدا سوگند، نفع و ضررى نى توانند برسانند. و خداوند جل جلاله پیامبرى فرستاده است، و بر وى کتابى نازل نموده، و به واسطه آن شما را از آنچه در آن قرار دارید، نجات مىدهد، و من شهادت مىدهم که معبودى جز خداى واحد و لاشریک نیست، و محمّد بنده و رسول اوست، و من از نزد او به آنچه شما را به آن امر کرده و از آنچه شما را نهى نموده آمدهام. ابن عبّاس رضی الله عنهما مىگوید: به خدا سوگند، آن روز شام نشده بود که همه افراد قریه وى اعم از مرد و زن مسلمان شدند. ابن اسحاق مىگوید: ابن عبّاس رضی الله عنهما مىگفت: ما نماینده قومى را بهتر از ضمام بن ثعلبه سراغ نداریم[2]. و همچنین این را امام احمد از طریق ابن اسحاق روایت نموده، و ابوداود مانند آن را از طریق وى روایت کرده است. نزد واقدى آمده: آن روز در قریهاش بیگاه نشده بود که همه، مرد و زن ایمان آورده و مسلمان شدند، مساجد را بنا نموده و براى نماز اذان گفتند. این چنین در البدایه (60/5) آمده است.
روایت قبلى را همچنان حاکم در المستدرک (54/3) از طریق ابن اسحاق مثل این روایت نموده، و بعد گفته است: بخارى و مسلم در روایت نمودن ورود ضمام به مدینه اتفاق نمودهاند، ولى هیچ یک از آنها حدیث را به این طولش روایت ننموده، و این حدیث صحیح است. ذهبى با وى درین قول موافقه نموده و مىگوید: صحیح است.
[1]- برص، پیسى، لکه و پیس: لکههاى سفید که روى پوست بدن پیدا مىشود، بیمارى پوستى که با سفید شدن یا بىرنگ شدن قسمتى از پوست بدن و پررنگ شدن قسمتهاى اطراف آن مشخص مىشود. اما جذام، آکله، داءالاسد، خوره: بیمارى مزمن که با سیل آن شبیه به باسیل سل است، و بر دو قسم مىباشد: یک قسم آن داراى عوارضى از قبیل بر امدگىهاى مسى رنگ در روى پوست بدن مىباشد که به تدریج تغییر مىکند و تبدیل به زخم و جراحت مىشود. قسم دیگر آن عبارت است از لکههاى سفید شبیه به برص و بىحسى بعضى از اعضاى بدن از قبیل بینى و دست و پا که گوشت آنها را فاسد مىکند و از میان مىبرد، دوره کمون آن بسیار طولانى است و ممکن است به ده یا پانزده سال برسد. ولى جنون و یا دیوانگى، زایل شدن عقل، تباه گشتن عقل، حالت دیوانگى است که گاه گاه در انسان بروز مىکند. به نقل از فرهنگ عمید. م.
[2]- حسن. ابن اسحاق آنگونه که در سیرهی ابن هشام (4/ 149، 150) و احمد (6/ 254- 265) ابوداود (487) و حاکم (3/ 54، 55) آمده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر