ابوبکر رضی الله عنه و ترغیب نمودن به جهاد در راه خدا در یکی از خطبههایش
ابن عساکر (133/1) از قاسم بن محمّد روایت نموده... و حدیث را متذکر گردیده، و در آن آمده: و ابوبکر رضی الله عنه برای ایراد خطبهای در میان مردم برخاست، و پس از ستایش خداوند، و درود بر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: هر امری برای خود جوامعی دارد، کسی که به آن رسد، همان برایش کافی است، و کسی که برای خداوند عزوجل کار کند، خداوند کفایتش میکند. بر شما کوشش و اراده لازم است، چون اراده کافی است. آگاه باشید، کسی که ایمان ندارد، دین ندارد، و کسی که نیت پاداش ندارد، اجری برایش نیست، و کسی که نیت ندارد، عمل ندارد. آگاه باشید، در کتاب خدا ثوابی برای جهاد در راه خدا ذکر شده، که برای مسلمان میسزد تا دوست داشته باشد به آن خاص گردانیده شود، این نجاتی[1] است که خداوند به آن دلالت نموده، و توسط آن از رسوایی نجات بخشیده، و کرامت را در دنیا و آخرت به آن پیوست و ملحق گردانیده است. این چنین در المختصر آمده. و در الکنز (207/8) مثل آن را متذکر شده. و ابن جریر طبری (30/4) از قاسم بن محمّد مثل آن را روایت نموده است.
نامه ابوبکر به خالد رضی الله عنهما و کسانی که از اصحاب با وی در جهاد فی سبیل الله قرار داشتند
بیهقی در سنن خود (179/9) از ابن اسحاق بن یسار، در قصّه خالد بن ولید رضی الله عنه هنگامی که از یمامه فارغ گردید، روایت نموده، که گفت: ابوبکر صدّیق رضی الله عنه برای خالد بن ولید - که در یمامه قرار داشت - چنین نوشت:
«مِنْ عَبْدِ اللَّهِ أَبِي بَكْرٍ خَلِيفَةِ رَسُولِ اللَّهِ صل الله علیه و آله و سلم إِلَى خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ وَالَّذِينَ مَعَهُ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارِ وَالتَّابِعِينَ بِإِحْسَانٍ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ فَإِنِّي أَحْمَدُ إِلَيْكُمُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ أَمَّا بَعْدُ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَأَعَزَّ وَلِيَّهُ وَأَذَلَّ عَدُوَّهُ وَغَلَبَ الأَحْزَابَ فَرَدًا فَإِنَّ اللَّهَ الَّذِى لاَ إِلَهَ هُوَ قَالَ ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ﴾ [النور: 55]. وَكَتَبَ الآيَةَ كُلَّهَا وَقَرَأَ الآيَةَ وَعْدًا مِنْهُ لاَ خُلْفَ لَهُ وَمَقَالاً لاَ رَيْبَ فِيهِ وَفَرَضَ الْجِهَادَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ ﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ كُرۡهٞ لَّكُمۡ﴾ [البقرة: 216]. حَتَّى فَرَغَ مِنَ الآيَاتِ فَاسْتَتِمُّوا مَوْعِدَ اللَّهِ إِيَّاكُمْ وَأَطِيعُوهُ فِيمَا فَرَضَ عَلَيْكُمْ وَإِنْ عَظُمَتْ فِيهِ الْمَؤُونَةُ وَاشْتَدَّتِ الرَّزِيَّةُ وَبَعُدَتِ الشُّقَّةُ وَفُجِعْتُمْ فِي ذَلِكَ بِالأَمْوَالِ وَالأَنْفُسِ فَإِنَّ ذَلِكَ يَسِيرٌ فِي عَظِيمِ ثَوَابِ اللَّهِ فَاغْزُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فِي سَبِيلِ الَّهِ ﴿خِفَافٗا وَثِقَالٗا وَجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡ﴾ [التوبة: 41]. كَتَبَ الآيَةَ أَلاَ وَقَدْ أَمَرْتُ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ بِالْمَسِيرِ إِلَى الْعِرَاقِ فَلاَ يَبْرَحْهَا حَتَّى يَأْتِيَهُ أَمْرِي فَسِيرُوا مَعَهُ وَلاَ تَتَثَاقَلُوا عَنْهُ فَإِنَّهُ سَبِيلٌ يُعَظِّمُ اللَّهُ فِيهِ الأَجْرَ لِمَنْ حَسُنَتْ فِيهِ نِيَّتُهُ وَعَظُمَتْ فِي الْخَيْرِ رَغْبَتُهُ فَإِذَا وَقَعْتُمُ الْعِرَاقَ فَكُونُوا بِهَا حَتَّى يَأْتِيَكُمْ أَمْرِي كَفَانَا اللَّهُ وَإِيَّاكُمْ مُهِمَّاتِ الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَالسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ». «از طرف بنده خدا ابوبکر خلیفه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به خالد بن ولید، و کسانی که از مهاجرین و انصار و پیروی کنندگان به نیکی با وی: سلام علیکم. من (با فرستادن این نامه) بهسوی شما خدایی را ستایش میکنم، که معبودی جز وی نیست. اما بعد: حمد و ستایش خدایی راست که وعدهاش را عملی ساخت، و بندهاش را نصرت داد، و دوستش را عزت بخشید، و دشمنش را ذلیل گردانید، و گروهها و احزاب را به تنهاییش مغلوب ساخت. همان خدایی که جز وی معبودی نیست، گفته است: «خداوند به کسانی که از شما ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند وعده میدهد که آنها را قطعاً خلیفه روی زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید. و دین و آینی را که برای آنها پسندیده پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت» و همه آیه را نوشت و آن را خواند - این وعدهای است از طرف وی که در آن خلافی نیست، و گفتهای است که در آن تردید و شکی وجود ندارد. و جهاد را بر مؤمنین فرض گردانید و گفت: «جهاد بر شما فرض گردانیده شده است، ولی آن برایتان ناخوشایند است» -تا این که از آیات فارغ گردید-، بنابراین وعده خداوند را که برایتان عملی نمود اتمام نمایید، و از وی در آنچه بر شما فرض گردانیده اطاعت کنید، اگرچه دشواری و سختی در آن بزرگ گردد، و مصیبت شدید شود، و مشقّت و خواری به درازا کشد، و در آن به مصیبت از دست دادن اموال و نفسها مبتلا گردید، چون آن در مقابل پاداش و ثواب بزرگ خداوند اندک، ناچیز و آسان است. در راه خدا بجنگید -خداوند به شما رحم کند- «سبکبار و سنگین بار، در راه خدا و اموال و نفسهایتان و جهاد کنید» -آیه را نوشت-، آگاه باشید، من خالد بن ولید را امر حرکت بهسوی عراق دادم، وی از آنجا تا این که امر من برایش نیامده خارج نشود، شما با وی حرکت کنید، و از وی تخلف و سستی ننمایید، چون خداوند در این عمل اجر کسی را که نیتش نیکو باشد، و علاقمندی و رغبتش به خیر زیاد باشد، بزرگتر مینماید. وقتی به عراق رسیدند، در آنجا تا این که امر من برایتان بیاید باشید. خداوند کارهای سخت و دشوار دنیا و آخرت ما و شما را برآورده سازد. و سلامتی و رحمت و برکتهای خدا بر شما باد».
مشورت نمودن ابوبکر رضی الله عنه با بزرگان صحابه در جنگ علیه روم و خطبه موصوف در این باب
ابن عساکر (126/1) از زهری از عبدالله بن ابی اوفای خزاعی رضی الله عنه روایت نموده، که وی گفت: هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه خواست با روم بجنگد، علی، عمر، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، سعید بن زید، ابوعبیده بن جراح رضی الله عنهم چهرههای شناخته شده مهاجرین و انصار را، از اهل بدر و غیر ایشان، طلب نمود، و آنها نزد وی داخل گردیدند - عبدالله بن ابی اوفی میگوید: من هم در جمله آنها بودم - آنگاه ابوبکر رضی الله عنه گفت: نعمتهای خداوند عزوجل شمرده نمیشود، و اعمال پاداش آن را نی تواند برسانید، حمد و ستایش او راست، که کلمهتان را جمع نمود، و در میانتان صلح برقرار ساخت، و به اسلام هدایتتان فرمود: و شیطان را از شما دور گردانید، و دیگر شیطان طمع این را ندارد که به وی شریک بیاورید، (و نه هم طمع این را دارد) که خدایی غیر از وی اتخاذ نمایید، پس عربها امروز فرزندان یک مادر و پدراند. و من چنین صلاح دیدم که مسلمانان را به جهاد روم در شام بسیج نمایم، تا خداوند مسلمانان را تأیید نماید، و کلمه خود را بلند گرداند، البته با در نظر داشت این که برای مسلمانان در این عمل سهم و نصیب وافری است، چون کسی که از آنها به هلاکت برسد، به شهادت رسیده و شهید است، و آنچه نزد خداست، برای نیکان بهتر است، و کسی که از ایشان زندگی نماید، درحالی زندگی میکند که مدافع دین، و مستوجب ثواب مجاهدین از طرف خداوند میباشد. این نظر من است، که آن را مناسب دیدم، پس هر یکی از شما نظرش را به من بدهد.
خطبه عمرس و تأیید نظر ابوبکر رضی الله عنه درباره جهاد
بعد عمربن الخطاب رضی الله عنه برخاست و گفت: ستایش خدایی راست که کسی را از خلقش بخواهد به خیر اختصاص میدهد، به خدا سوگند، ما هرگز بهسوی چیزی از خیر سبقت نجستیم مگر این که تو از ما به آن سبقت جستی، و آن فضل خداست، که به کسی بخواهد آن را میدهد، و خداوند دارای فضل عظیم و بزرگ است. -به خدا سوگند- من نیز خواستم تو را درباره ای نظر ملاقات کنم که خودت آن را ابراز داشتی، و تا حال انجام نگرفته بود که تو آن را متذکر شدی، به دستی که به صواب رسیده ایت -خداوند برایت راه رشد و صواب را عنایت فرماید-، قطعات سواره را یکی پی دیگری به طرف آنها بفرست، و مردان را در پی مردان بفرست، و عساکر را یکی از پی دیگری سوق بده، چون خداوند ناصر دین خود، و عزت دهنده اسلام و اهل آن است.
رأی و نظر عبدالرحمن بن عوفس درباره نوعیت جهاد با توجه به نوعیت روم
بعد از آن عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه برخاست و گفت: ای خلیفه رسول خدا، اینها روم و بنو اصفراند!! که حایل آهنین و پناگاه مستحکمیاند. من بر آن نیستم که بر آنها به یکبارگی حمله کنیم، ولی اسب سواران را میفرستیم، تا در نقطههای دور دست سرزمینشان هجوم آورند، و پس بهسوی تو برگردند، و چون این کار را به تکرار علیه آنها انجام بدهند، به آنها ضرر میرسانند، و اززمین نزدیکشان غنیمت به دست میآورند، و به همین اندازه از دشمن خود اکتفا نمایند، بعد از آن به سرزمینهای یمن و نقاط دور دست ربیعه و مضر بفرست، بعد همه آنها را نزد خود فرا خوان. بعد از آن اگر خواستی خودت با ایشان به جنگ برو، و اگر خواستی به جنگ ایشان بفرست، بعد خاموش شد، و مردم هم خاموش گردیدند.
رأی و نظر عثمانس در تأیید نظر ابوبکرس و موافقت بقیه صحابه با نظر عثمان
بعد از آن ابوبکر به آنها گفت: چه نظر دارید؟ عثمان بن عفّان رضی الله عنه پاسخ داد: من برآنم که خودت ناصح اهل این دینی، و برای آنها مشفق و مهربان هستی و هنگامی نظری را اتخاد نمودی که آن را به صلاح عامه ایشان میبینی، بر جاری ساختن آن تصمیم بگیر، زیرا تو متهم نیستی. بعد طلحه، زبیر، سعد، ابوعبیده، سعیدبن زید، و کسانی که از مهاجرین و انصار رضی الله عنهم در آن مجلس حضور داشتند، گفتند: عثمان راست گفت، نظری را که اتخاذ نمودی، آن را جاری نما، و ما مخالفت تو را نمیکنیم و متهمت مینماییم، و این را و مشابه این را متذکر گردیدند، علی رضی الله عنه هم در میان قوم حضور داشت، ولی حرفی نزد.
بشارت دادن علی برای ابوبکر، و خوش شدن ابوبکر به گفته علی، و خطبه ابوبکر در بسیج نمودن اصحاب
آنگاه ابوبکر رضی الله عنه گفت: ای ابوالحسن تو چه نظری داری؟ گفت: من بر آن هستم که اگر خودت به طرف ایشان حرکت کنی، و یا این که به طرف ایشان دیگری را بفرستی، ان شاءالله بر ایشان نصرت داده خواهی شد. ابوبکر گفت: خداوند تو را به خیر بشارت دهد!! این را از کجا دانستی؟ گفت: از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «این دین بر هر کسی که مخالفتش را کند، غالب و پیروز میباشد، تا آن که دین و اهل آن غالب و پیروز گردند». ابوبکر گفت: سبحان الله، چقدر حدیث نیکویی! مرا به این مسرور ساختی، خداوند مسرورت سازد. سپس ابوبکر رضی الله عنه در میان مردم برخاست، و خداوند را به آنچه اهل آن است، یاد نمود، و بر نبی وی درود فرستاد، و بعد از آن گفت: ای مردم! خداوند با اسلام بر شما نعمت فرمود، و به جهاد شما را عزت بخشید، و شما را به این دین بر (اهل) هر دین فضیلت داد، بنابراین ای بندگان خدا، برای جنگ روم در شام آماده شوید، و من بر شما امیرانی را میگمارم، و برای شما پرچمهایی میبندم، پروردگارتان را اطاعت کنید، و از امرایتان مخالفت نکنید، و باید نیتتان، نوشیدنی و طعامتان نیکو و خوب شود، زیرا خداوند با کسانی است که تقوا پیشه نمودهاند، و نیکوکارند.
حکایت آنچه میان عمر و عمروبن سعید اتّفاق افتاد، و گفتار خالد برای برادرش در تایید فرموده ابوبکر رضی الله عنه
میگوید: مردم ساکت و خاموش شدند، به خدا سوگند جوابی ندادند. آنگاه عمر رضی الله عنه گفت: ای گروه مسلمین، شما را چه شده است که به خلیفه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم جواب نمیدهید، در حالی که شما را بهسوی چیزی طلب نموده که شما را زنده میکند؟ آری، اگر این تجارت قریب، و یا سفر، نزدیک میبود، همه به طرف آن مبادرت میورزیدند. عمرو بن سعید رضی الله عنه برخاست و گفت:
ای ابن الخطاب، آیا مثالها را برای ما میزنی، مثالهای منافقین؟! چه چیزی تو را باز داشت که در آنچه عیب ما را در آن گرفتی، خودت به آن شروع کنی؟! عمر رضی الله عنه گفت: وی میداند، که اگر مرا طلب کند، به وی پاسخ مثبت میدهم، و اگر مرا به جنگ فرا خواند، میجنگم. آنگاه عمرو بن سعید رضی الله عنه گفت: ولی ما اگر بجنگیم، برای شما نمیجنگیم، بلکه برای خدا میجنگیم. عمر پاسخ داد: خداوند تو را موفق دارد، نیک گفتی!! ابوبکر به عمرو گفت: بنشین - خدا رحمت کند - هدف عمر از آنچه شنیدی اذیت یک مسلمان و توبیخ وی نبود، وی به آنچه شنیدی خاست تا سهل انگاران و میل کنندگان بهسوی زمین را انگیزه داده و بهسوی جهاد بکشاند.
آنگاه خالدبن سعید رضی الله عنه برخاست و گفت: خلیفه رسول خدا راست گفت، ای برادرم بنشین و او نشست. و خالد گفت: ستایش خدایی راست که جز وی معبودی نیست، ذاتی که محمّد صل الله علیه و آله و سلم را به هدایت و دین حق مبعوث گردانید، تا آن را بر همه ادیان کامیاب و غالب گرداند، اگر چه مشرکین این کار را بد میدانند، ستایش برای خدایی است، که وفا کننده وعده خود، و ظاهر کننده وعده خود، و هلاک کننده دشمن خود است، و ما نه مخالف هستیم، و نه مختلف، و تو والیی نصیحت کننده و مشفق هستی، چون از ما طلب نفیر و بسیج شدن را نمایی، بسیج میشویم، چون امرمان کنی و از تو اطاعت کنیم. ابوبکر رضی الله عنه از گفته وی خوشحال گردید، و به او گفت: ای برادر و ای دوست، خداوند به تو پاداش نیکو دهد، تو به رغبت اسلام آورده بودی، و به امید ثواب هجرت نموده بودی، و از کفار با دینت فرار کرده بودی، تا خدا و پیامبرش را راضی گردانی، و کلمه وی را بلند گردانی، تو امیر مردم هستی، حرکت کن، خداوند رحمتت کند. و بعد از آن پایین آمد.
و خالد بن سعید رضی الله عنه برگشت، و خود را آماده گردانید، و ابوبکر بلال را امر نمود، و او در میان مردم اعلام نمود: ای مردم به جهاد روم در شام خارج شوید، و مردم میدانستند و تردیدی نداشتند که خالد بن سعید امیرشان است، و وی قبل از همه به اردوگاه رفته بود، بعد ازآن مردم هر روز ده تن، بیست تن، سی تن، چهل تن، پنجاه تن و صد تن به اردوگاه خود رفتند، تا این که مردم زیادی جمع شدند. روزی ابوبکر رضی الله عنه بیرون گردید، و مردانی از اصحاب همراهش بودند، تا این که به اردوگاه آنها رسید، و آمادگی خوبی را دید، ولی آن آمادگی علیه روم برایش قناعت بخش نبود، و برای یاران خود گفت: درباره اینها اگر به همین تعداد به شام بفرستم چه نظری دارید؟ عمر رضی الله عنه گفت: من به این گروه در مقابل گروههای بنی اصفر راضی نیستم. آنگاه به یاران خود گفت: نظر شما چیست؟ گفتند: ما همان نظر عمر را داریم، ابوبکر گفت: آیا نامهای برای اهل یمن ننویسم، که آنان را توسط آن نامه به طرف جهاد دعوت کنیم، و در ثوابش ترغیبشان کنیم؟ این نظر را همه یاران وی پسندیدند، و گفتند: نظر خوبی را اتخاذ نمودی، این کار را بکن، بنابراین نوشت:
نامه ابوبکر رضی الله عنه به اهل یمن برای جهاد فی سبیل الله
«بسم الله الرحمن الرحيم. من خليفه رسول الله الى من قرى عليه تابى هذا من الـمؤمنين والـمسلمين من اهل اليمن. سلام عليكم. فاني احـمد اليكم الله الذي لا اله الا هو، اما بعد: فان الله تعالى كتب على الـمومنين الجهاد، وامرهم ان ينفروا خفافاً وثقالاً ويجاهدوا باموالـهم وانفسهم في سبيل الله، والجهاد فريضه مفروضه، والثواب عندالله عظيم. وقد استنفرنا الـمسلمين الى جهاد الروم بالشام، وقد سارعوا الى ذلك وقد حسنت بذلك نيتهم، وعظمت حسبتهم؛ فسارعوا عبادالله الى ما سارعوا اليه، والتحسن نيتكم فيه؛ فانكم الى احدي الحسنيين: اما الشهاده، واما الفتح والغنيمه، فان الله تبارك وتعالى لم يرض لعباده بالقول دون العمل، ولا يزال الجهاد لاهل عداوته حتى يدينوا بدين الحق، ويقروا لحكم الكتاب. حفظالله لكم دينكم، وهدى قلوبكم، وزكى اعمـالكم، ورزقكم اجر الـمجاهدين الصابرين»[2].
«به نام خدای بخشاینده مهربان. از طرف خلیفه رسول خدا، برای آن عده از مؤمنین و مسلمانان اهل یمن که این نامهام برایش خوانده میشود. سلام علیکم. من برای شما خدایی را ستایش میکنم، که معبودی جز وی نیست، اما بعد: خداوند تعالی جهاد را بر مؤمنین فرض گردانیده است، و ایشان را امر نموده، که سبکبار و سنگین بار بیرون روید و با اموال و نفسهایشان در راه خدا جهاد نمایند، و جهاد فریضهای است محکم، و ثواب نزد خداوند بزرگ است. ما مسلمانان را برای جهاد روم در شام بسیج نمودیم، و آنها به طرف این کار سبقت و شتاب نمودند، و نیتهایشان در ارتباط نیکوست، و امید و تمنایشان به ثواب بزرگ گردیده، پس شما ای بندگان خدا، بهسوی آنچه آنها شتاب نمودند، شتاب کنید، و باید نیتهایتان در این کار نیکو گردد، چون شما بهسوی یکی از دو نیکی هستید: یا شهادت، یا فتح و غنیمت و خداوند تبارک و تعالی از بندگان خود به قول بدون عمل راضی نگردیده است، و جهاد علیه اهل عداوت وی تا آن وقت جاری است که به دین حق داخل شوند، و به حکم کتاب اقرار ورزند. خداوند دینتان را برایتان حفظ دارد، و قلب هایتان را هدایت نماید، و اعمالتان را تزکیه کند، و برایتان اجر مجاهدین صابر را نصیب بگرداند».
و این نامه را توسط انس بن مالک رضی الله عنه فرستاد. این چنین در المختصر (126/2) و الکنز (143/3) آمده است.
خطبه ابوبکر رضی الله عنه هنگام حرکت ایشان بهسوی شام
ابن عساکر از عبدالرحمن بن جبیر روایت نموده: هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه (ارتش)[3] را حرکت داد، درمیان ایشان برخاست، خداوند را ستود، و بر وی ثنا گفت، و سپس ایشان را به حرکت بهسوی شام دستور داد، و آنان را به فتح نمودن آن از طرف خداوند برایشان، بشارت و مژده داد، تا در آن مسجدها بنا نمایند، و چنین برداشت نشود که شما آنجا فقط برای بازی و سرگرمی میروید، شام جایی است سیر که در آنجا طعام برایتان زیاد میشود، ومن از سرمستی و کبر پناه میخواهم. اما سوگند به پروردگار کعبه، شما سرمستی و کبر میکنید، و من شما را به ده کلمه توصیه و سفارش میکنم، که آنها را حفظ دارید: شیخ فانی را به قتل نرسانید... و حدیث را، چنان که در الکنز (143/3) آمده، متذکر گردیده.
عمربن الخطاب رضی الله عنه و تحریک نمودن به جهاد و بسیج شدن در راه خداوند، مشورت اش با صحابه در آنچه برایش پیش آمد (عمربن الخطاب رضی الله عنه و تحریک نمودن به جهاد و امیر مقرّر نمودن کسی که اول به جهاد حاضر گردید).
ابن جریر طبری (61/4) از قاسم بن محمّد روایت نموده، که گفت: مثنی بن حارثه صحبت نمود و گفت: ای مردم! این طرف برایتان بزرگ جلوه نکند[4]، چون ما زمین مزروعه فارس را تصرّف نمودهایم، و از دو بخش عراق بر بخش بهتر آن ما بر آنها غلبه کرده ایم[5]، و عراق را با آنها نصف نمودهایم و از ایشان به دست آوردهایم، وکسی که طرف ما بود برایشان جرات گرفتهاند، و ما بعد آن هم ان شاءالله همین طور خواهد بود. و عمر رضی الله عنه در میان مردم برخاست و گفت: حجاز برای شما جز به صورت چراگاهی منزل نیست، و ساکنان آن غیر از این دیگر استفادهای از آن نمیتوانند، مهاجرینی که وارد میدان میشدند، اکنون در این وعده خدا کجااند؟ سوی زمینی که خداوند در کتاب برایتان وعده داده است که آن را برایتان به میراث دهد، حرکت کنید، چون گفته است:
﴿لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِ﴾ [الفتح: 28].
ترجمه: «تا آن را بر هر دین غالب گرداند».
و خداوند پیروز گرداننده دینش، غزت دهنده ناصر خود است، و اهل خود را بر میراثهای امتها مستولی میگرداند، بندگان صالح خدا کجااند؟
آن گاه: نخستین کسی که به جنگ حاضر گردید ابوعبیدبن مسعود بود، بعد از آن دومین کس سعدبن عبید -یا سلیط بن قیس- رضی الله عنهم بود،هنگامی که آن لشکر جمع گردید، به عمر گفته شد: بر آنها مردی از سابقه داران مهاجرین و انصار را امیر مقرر کن. عمر گفت: نه، به خدا سوگند، چنین نمیکنم، خداوند شما را به خاطر سبقت و سرعتتان بهسوی دشمن بلند نموده است، وقتی که ترسیدید و روبرو شدن (با دشمن) را سخت دانستید در این صورت به ریاست کسی از شما اولی است که به پاسخ دادن بهسوی جهاد سبقت نموده، و به دعوت جواب مثبت داده است. به خدا سوگند، جز نخستین ایشان را که به جنگ حاضر شده بود، دیگری را بر ایشان امیر مقرر نمیکنم، بعد از آن ابوعبید، سلیط و سعد را خواست و گفت: اگر شما دو تن از وی سبقت مینمودید، شما را متولّی این کار مینمودم، و پیشوایی خویش را با آن انتصاب درک مینمودید، آنگاه ابوعبید را بر ارتش امیر مقرر نمود، و به وی گفت: از اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بشنو، و آنها را در امر شریک ساز، و تا این که درست معلومات کسب نکردهای به سرعت و عجله تلاش نکن، چون این جنگ است، و برای جنگ جز مرد متین و با آرامش، که فرصت رفتن به جنگ و خودداری از آن را میداند، دیگری در کار و شایسته نیست. و این را همچنین طبری (61/4) از طریق شعبی روایت نموده، و در حدیث وی آمده: برای عمر رضی الله عنه گفته شد: کسی را که از صحبت رسول خدا بهرهمند باشد، بر آنها امیر مکرّر کن. عمر گفت: فضل صحابه فقط در سرعت ایشان بهسوی دشمن و جنگیدن در مقابل روی گردانان است، و چون عمل ایشان را قوم (دیگری) انجام دهد، و آنان سهل انگاری کنند، در آن صورت کسانی که سبکبار و گرانبار بیرون میشوند، از آنها براین (امارت) بهتراند، به هدا سوگند، کسی را برایشان جز نخستین ایشان که به جنگ آمادگی نشان داد نمیفرستم، بنابراین ابوعبید را امیر مقرر نمود، و او را در خصوص عسکرش توصیه کرد.
مشورت عمرس با اصحاب درباره خروج بهسوی فارس
همچنین طبری (83/4) از عمربن عبدالعزیز روایت نموده، که گفت: وقتی که خبر کشته شدن ابوعبیدبن مسعود و توافق و گرد آمدن اهل فارس بر مردی از آل کسری به عمر رسید، در میان مهاجرین و انصار فریاد نمود، و بیرون رفت، تا این که به صرار[6] رسید. و طلحه را پیش فرستاد تا خود را به اعوص برساند، و به طرف راست خود عبدالرحمن بن عوف را تعیین نمود، و به طرف چپش زبیر بن عوام رضی الله عنهم را، و علی رضی الله عنه را جانشین خود در مدینه گذاشت، و از مردم مشورت خواست، و همه آنها به وی مشورت رفتن به فارس را دادند، و او این مشورت را قبل از رفتن صرار و و عودت طلحه نکرده بود، (و وقتی به اینجا رفت و طلحه عودت نمود) با اصحاب رأی مشورت نمود، طلحه از کسانی بود که از مردم متابعت نمود، و عبدالرحمن بن عوف از کسانی بود که وی را بازداشت و نهی نمود. عبدالرحمن گفت: من پدر و مادرم را برای هیچ کس بعد از پیامبر، قبل از آن روز و نه هم بعد از آن، فدا نکرده بودم. گفتم: پدر و مادرم فدایت، عجز و ناتوانی این را به من واگذار[7]، خودت باش و عساکر را بفرست، و تو خودت قضا و فیصله خداوند را درباره عساکرت در قبل و بعد دیدهای، چون اگر ارتشت شکست بخورد، مانند شکست تو نیست، ولی اگر تو در ابتدای امر کشته شوی یا شکست بخوری، میترسم که مسلمانان دیگر تکبیر نگویند، و دیگر ابداً شهادت و گواهی ندهند، که معبودی جز خدا نیست، وی در حالی که مردی را جستجو مینمود، نامه سعد که مسؤول جمع آوری صدقات در نجد بود، در جریان مشورتشان، مواصلت ورزید. عمر گفت: مردی را برایم پیدا کنید. عبدالرحمن گفت: وی را یافتم. پرسید: کیست؟ گفت: شیر چنگال، سعدبن مالک[8]، و اهل رأی همراهش موافقت نمودند.
عثمان بن عفّان رضی الله عنه وترغیب نمودن به جهاد
امام احمد (65/1) از ابوصالح مولای عثمان بن عفاان رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: از عثمان شنیدم که بر منبر میگفت: ای مردم، من از شما حدیثی را که از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیده بودم پنهان نمودم، البته به خاطر ناخوشایندی پراکندگیتان از نزدم، بعد از آن چنین به فکرم رسید که آن را برایتان بیان کنم، تا هر کس آنچه را به فکرش میرسد برای خود انتخاب و اختیار نماد. از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «یک روز استقامت و پایداری در راه خداوند تعالی از هزار روز در ما سوای آن از منازل بهتر است»[9].
و این را همچنان امام احمد (61/1) از مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: عثمان بن عفان رضی الله عنه -در حالی که بر منبر خود خطبه ایران مینمود- فرمود: من برایتان حدیثی را بیان میکنم، که آن حدیث را از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم، و از بیان آن برایتان مرا جز حریض بودنم به نزدیک شما به من چیز دیگری باز نمیداشت، من از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «یک شب نگهبانی در راه خداوند تعالی از هزار شبی، که شب آن قیام شود و روزش روزه گرفته شود، بهتر است»[10].
ترغیب نمودن علی بن ابی طالب رضی الله عنه به جهاد
طبرانی (9/4) از زیدبن وهب روایت نموده که: علی رضی الله عنه در میان مردم برخاست و گفت: حمد و ستایش خدایی راست، که آنچه را بشکند و نقض نماید دوباره یکجای و محکم نشود، و آنچه را یکجای و محکم نسازد، شکنندگان و ناقضین نمیتوانند آن را نقض نمایند، اگر خواسته بود، دو تن هم از خلقش با هم اختلاف نکرده بودند، و نه امت هم در چیزی از امر وی تنازع کرده بود، و نه مفضول از فضیلت صاحب فضل انکار ورزیده بود. ما را و این قوم را تقدیرها به اینجا کشیده، در این مکان با هم یکجای مان نموده، بنابراین ما در دیدگاه و شنوایی پروردگارمان قرار داریم، اگر وی بخواهد انتقام را سریع و زود مینماید، و تغییری از جانب وی پدیدار میگردد، تا ظالم را تکذیب نماید، و برای حق مصیرش را بشناساند که کجاست، ولی وی دنیا را دار اعمال ساخته، و آخرت را نزدش دار قرار گردانیده است:
﴿لِيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ أَسَٰٓـُٔواْ بِمَا عَمِلُواْ وَيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ بِٱلۡحُسۡنَى﴾ [النجم: 31].
ترجمه: «تا بدکاران را به خاطر اعمال بدشان کیفر بدهد، و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد».
آگاه باشید، که شما فردا با قوم روبرو میشوید، پس امشب قیام را طولانی کنید، و تلاوت قرآن را زیاد کنید، و از خداوند عزوجل نصر و صبر بخواهید، و با ایشان با جدیت و استواری روبرو شوید، و راستکار و صادق باشید. و بعد از آن منصرف شد.
تحریک و تشویق نمودن علی رضی الله عنه در روز صفین
وی همچنین (11/4) از ابوعمره انصاری و غیر وی روایت نموده که: علی رضی الله عنه در روز صفین مردم را تحریک نمود، و انگیزه داده گفت: خداوند عزوجل شما را به تجارتی دلالت نموده، که شما را از عذاب دردناک نجات میدهد، و بهسوی خیر راهنمایی میکند: ایمان به خداوند عزوجل و به رسول وی، و جهاد در راه خدا، که ذکرش عالی و بلند است، و خداوند ثواب آن را مغفرت گناه، و جاهای سکونت خوب در جنات عدن قرار داده است، بعد از آن شما را خبر داده است، که وی کسانی را دوست میدارد که در راه او در صفی میجنگند که گویی چون دیوار محکم و استوار است، بنابراین صفهایتان را چون دیوار محکم برابر کنید، و روزه دار را پیش کنید، بدون زره را در عقب قرار دهید، و دندانهای پسین را محکم بگیرید... و خطبه را به طول آن متذکر گردیده.
علی رضی الله عنه و تحریک نمودن به قتال خوارج
وی همچنین (57/4) از ابوالوداک همدانی روایت نموده: هنگامی که علی رضی الله عنه در نخیله آمد، و از خوارج ناامید گردید، برخاست، و پس از حمد و ثنای خداوند گفت: اما بعد: کسی که جهاد در راه خدا را ترک نماید، و در امر آن سستی کند، در کنارهای از هلاکت قرار دارد، مگر این که خداوند وی را به نعمت درک نموده به حالش برسد، بنابراین از خدا بترسید، و با کسی که با خدا دشمنی کند، و در خاموش سازی نور خدا تلاش نماید بجنگید، و با خطا کاران گمراه و ظالم و مجرم، کسانی که نه خوانندگان قرآناند، و نه فقهاء در دیناند، و نه علمای در تأویل، و نه هم نظر به سابقه اسلام اهل این امراند، (پیکار نمایید) به خدا سوگند، اگر بر شما مستولی شوند، در خصوص شما اعمال کسری و هرقل را انجام میدهند. برای حرکت بهسوی دشمن اهل مغربتان آمادگی پیدا وحرکت کنید، و ما دنبال برادران اهل بصره شما را فرستادیم تا نزد شما بیایند، و چون نزد شما آمدند و جمع شدید، ان شاءالله حرکت میکنیم، و قوت به طاعت و یارای برگشت از گناه جز به توفیق خداوند میسّر نیست.
خطبه علی رضی الله عنه درباره سستی آنها در بیرون رفتن به جهاد
وی همچنین (67/4) ازطریق ابومخنف از زیدبن وهب روایت نموده که: علی رضی الله عنه به مردم گفت: - و این اولین کلامی بود که به آنها بعد از حادثه نهر گفت ای مردم، برای حرکت بهسوی دشمن آماده شوید، دشمنی که در جهاد با وی نزدیکی بهسوی خداست، و به دست آوردن وسیله نزد وی است، دشمنی که در حق حیران، از کتاب خشک، از دین منحرف، در طفیان سرگردان و در گودال گمراهی واژگون است، در مقابل آنها آنچه را از قوت و اسبان بسته میتوانید، آماده کنید، و بر خداوند توکل نمایید، و خدا به عنوان وکیل کافی است، و خدا به عنوان نصرت دهنده بسنده است.
(راوی) میگوید: نه آنها به جهاد رفتند و نه آماده شدند، روزهای چندی بر آنها گذاشت، تا جایی که از انجام آن کار توسط ایشان مأیوس گردید، بعد رؤسا و چهرههای شناخته شدهشان را خواست، و نظریات ایشان را طلب نمود، و از این جویا شد که چه چیز آنها را به تأخیر میافکند، کسی از آنها مریضی را بهانه آورد، و کسی هم این را یک عمل اجباری و بد قلمداد کرد، و کمی از آنها بود که نشاطی داشت، آنگاه علی رضی الله عنه در میان ایشان برای ایراد خطبه ایستاد و گفت:
بندگان خدا! چرا وقتی شما را برای بیرون شدن به جهاد امر نمودم، بهسوی زمین کاهلی و سستی نمودید؟! آیا به زندگی دنیا در عوض آخرت راضی شدی؟! و به ذلت و خواری به عوض عزت تن دادی؟! آیا هر وقتی که شما را به جهاد دعوت نمودم، چشمهایتان چنان میچرخید که گویی در حال سکرات موت باشید، و گویی که قلبهایتان آشفته است، و شما بر اثر آن نمیدانید، و گویی که چشم هایتان شب کور است، شما نمیبینید، به خدا سوگند، شما جز شیرهای شری[11] در وقت راحت، و وروباهای نیزنگ باز وو حیله گر، در وقتی که به سختی و شدت دعوت کرده شوید چیز دیگری نیستید، و شما ابداً برای من قابل اعتماد و ثقه نیستند، و شما گروهی نیستید که به شما حمله کرده شود، و نه صاحب عزتی هستید که به آن پناه برده شود، به خدا سوگند، شما بدترین شعله زنندگان جنگ هستید، شما از طرف دیگران در دام حیله و مکر میافتید و خود تدبیر و حیلهای نمیسنجید. از اطراف شما کم شده میرود و خود را نمیتوانید نجات دهید و (دشمنتان) از مراقبت شما نمیخوابد، ولی شما در غفلتی غافلید، برادر و همنوای جنگ بیدار و دارای عقل میباشد، کسی که صلح را پذیرفته، به ذلت تن داده است، و جنجال کنندگان و مجادله کنندگان مغلوب شدهاند، و مغلوب مقهور و مسلوب است.
بعد از آن گفت: اما بعد: من بر شما حقی دارم، و شما بر من حقی دارید، حق شما بر من نصیحت برای شما، تا وقتی است که همصحبت شما هستم، و فراهم ساختن و تقسیم غنیمتتان در میان شماست و همچنان تعلیمتان است تا جاهل باقی نمانید و تعدید دادن است تا بدانید تا بدانید و حق من بر شما وفا به بیعت است، و نصیحت به من در خفا و آشکارا، و پاسخ برایم در وقتی است که شما را فرا میخوانم، و طاعت در وقتی است که شما را امر میکنم، اگر خداوند برایتان اراده خیر نموده باشد: در این صورت آنچه را طلب میکنید، به دست میآورید و آنچه را آرزو میکنید، درک مینمایید.
فریاد حوشب حمیری خطاب به علی در روز صفین و جواب علی به وی
ابن عبدالبر در الاستیعاب (315/1) از عبدالواحد دشمقی روایت نموده، که گفت: حوشب حمیری در روز صفین علی رضی الله عنه را صدا نمود، و گفت: ای ابن ابی طالب! از ما منصرف شو، و ما تو را در خصوص خونهای مان و خونت به خدا سوگند میدهیم، و تو را با عراقت وا میگذاریم، و تو ما را با شام مان واگذار، و خونهای مسلمین را نگه دار. علی رضی الله عنه گفت: ای ابن ام ظلیم! این بسیار دور است، به خدا سوگند، اگر بدانم که سهل انگاری و ملایمت برایم در دین خدا گنجایش دارد این کار را مینمودم، و در سنگینی بر من آسانتر بود، ولی خداوند به سکوت و سهل انگاری و ملایمت اهل قرآن، در وقتی که از خداوند نافرمانی میشود، و آنها قدرت دفاع و جهاد را داشته باشند، تا این که دین خداوند کامیاب نگردد، راضی نشده است. و ابونعیم مثل این را در الحلیه (85/1) روایت نموده.
سعدبن ابی وقاص رضی الله عنه و ترغیب به جهاد بیانیه سعد در روز قادسیه
ابن جریر طبری (44/4) از طریق سیف از محمّد و طلحه و زیاد به اسناد آنها، روایت نموده، که گفتد: سعد -در روز قادسیه- بیانیهای ایراد فرمود، وی پس از حمد و ثنای خداوند، چنین فرمود: خداوند حق است، و برای وی شریکی در پادشاهی نیست، و نه هم درقول وی خلافی وجود دارد، خداوند که ثنایش بزرگ و با عظمت است گفته:
﴿وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّكۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ ٱلصَّٰلِحُونَ ١٠٥﴾ [الانبیاء: 105].
ترجمه: «ما در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتهایم،که بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد».
این میراث شما و وعده پروردگارتان است، که آن را مدت سه سال است در خدمت شما قرار داده است، و شما تا امروز از آن طعام به دست میآورید، و از آن میخورید، و اهل آن را به قتل میرسانید و از ایشان مالیات میگیرید، و غلام و کنیزشان میسازید، البته به خاطر آنچه که اصحاب روزگار شما، ازایشان به دست آوردند[12]، و اکنون این گروه و لشکر[13] از طرف ایشان بهسوی شما آمده است، و شما شناخته شدههای عرب و اعیان آنها و بهتر هر قبیله و عزت کسانی هستید که در پشت سر شما قرار دارند، اگر از دنیا دل برکنید و به آخرت روی آورده رغبت نمایید، خداوند برایتان دنیا و آخرت را جمع مینماید، و این قتال هیچ کس را به اجل و مرگش نزدیک نمیسازد، ولی اگر ناکام شوید، و سست و ضعیف گردید، قوتتان از دست میرود و آخرتتان را برباد میسازید.
خطبه عاصم بن عمرو در روز قادسیه
عاصم بن عمرو رضی الله عنه برخاسته گفت: این سرزمینی است که خداوند اهل آن را برایتان حلال گردانیده است، و این سه سال است که شما ازآنها چیزهایی را به دست میآورید، که آنها از شما به دست نمیآورند، و شما بلند هستید و اگر صبر کنید و با صداقت و راستکاری ایشان را با شمشیر و نیزه بزنید خداوند با شماست، و اموال، زنان، پسران و سرزمین آنها برای شماست، ولی اگر ضعیف و ناکام شدید -که خداوند نگهدارنده و حافظ شما از آن است- این تجمّعتان باقی نخواهد ماند، البته از ترس این که بار دیگر به خاطر هلاک ساختن آنها برنگردید. الله، الله، روزهای گذشته را یاد کنید، و چیزهایی را که خداوند برایتان در آن بخشیده به یاد آورید، آیا نمیبینید که زمین در پشت سرتان بیآب و گیاه، و خالی از علف و مردم است، و در آن جنگل و پناهگاهی نیست که بهسوی آن پناه برده شود، و توسط آن دفاع صورت گیرد؟ توجّه و همّت خود را مبذول آخرت بگردانید.
[1]- در الطبرى آمده: تجارتی.
[2]- اهل یمن دعوت ابوبکر صدیق رضی الله عنه را قبول نمودند، و به این صورت اکثر ارتشهایی که به جنگ اهل شام رفتند از آنها بودند.
[3]- در اصل حبشه آمده که غلط میباشد.
[4]- طرف فارس برایشان از بدترین و گرانترین طرفها بود، البته به خاطر قدرت و شوکت آنها و سیطره و غلبهشان بر ملتها، به نقل از طبری. و عمربن الخطاب رضی الله عنه سه روز آنها را بدین طرف دعوت نمود و هیچ کس جواب نداد، و در روز چهارم پاسخ مثبت دادند.
[5]- يعنى: اگر عراق را دو نیم کنی، ما بر نصف بهتر و خوب آن دست یافتهایم، و جانب نه چندان خوب آن تحت تصرّف آنهاست. م.
[6]- چاهی است قریب مدینه.
[7]- يعنى اگر مردم گفتند: امیرالمؤمنین عاجز آمد، به آنها بگو: این رأی عبدالرحمن است.
[8]- سعدبن مالک همان صحابی جلیل القدر و مشهور به سعد بن ابی وقاص میباشد.
[9]- صحیح. احمد (1/65) و ترمذی (1667) آلبانی نیز آن را در «صحیح ترمذی» (1361) ذکر کرده و آن را در «صحیح ترغیب و ترهیب» (1224) حسن لغیره دانسته است. نسائی و حاکم نیز آن را روایت کردهاند و حاک میگوید: به شرط بخاری صحیح است. شیخ احمد شاکر نیز آن را صحیح دانسته است (470).
[10]- ضعیف. احمد (1/61) در سند آن مصعب بن ثابت ضعیف است. احمد و ابن معبن و دیگران وی را ضعیف دانستهاند و در ضمن منقطع نیز هست زیرا مصعب به سال (157) در سن 71 یا 73 سالگی وفات یافته و ولادت او نیز 50 سال پس از شهادت عثمان بوده است و عجیب است که حاکم (2/81) این حدیث را صحیح دانسته و ذهبی نیز با وی موافقت کرده است. شیخ احمد شاکر (433) آن را ضعیف دانسته و همچنین آلبانی در «ضعیف الجامع» (2704) و «ضعیف الترغیب».
[11]- اسم جایی است در کنار فرات که به آن مثل زده میشود.
[12]- هدف روزهای قبل از جنگ قادسیه است، که در آن بخشهای وسیعی از عراق به دست خالدبن ولید فتح گردیده بود.
[13]- هدف همان لشکر دویست هزار نفری یزدگرد پادشاه فارس است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر