دعا براى انصار رضی الله عنهم
(دعای پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم برای انصار، و آنچه ابوبکر رضی الله عنه در یکی از خطبههایش درباره ایشان گفته است)
امام احمد از انس بن مالک رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: (آبکشی توسط) شترهای آبکش (یا قلت این شترها) برای انصار باعث مشقّت و تکلیف گردید، آنگاه آنها نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم جمع شدند، و از وی میخواستند تا برایشان نهری را در روی زمین حفر نماید. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به آنان گفت: «مرحبا به انصار، مرحبا به انصار، مرحبا به انصار. از من امروز هرچه را که بخواهید به شما میدهم، و از خداوند هم هر چیزی را که برای شما بخواهم به من میدهد»، آنگاه آنها به یکدیگر گفتند: این موقع را غنیمت شمرده، از وی مغفرت را بخواهید، گفتند: ای رسول خدا، برای ما به مغفرت دعا نما. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بار خدایا، به انصار و به پسران انصار، و به پسران پسران انصار مغفرت نما»[1]. و در روایتی آمده: «و به همسران انصار». هیثمی (40/10) میگوید: این را امام احمد روایت نموده، و بزار مانند آن را روایت کرده و (قول): «مرحبا به انصار» را سه مرتبه ذکر نموده. و طبرانی این را در الاوسط، الصغیر والکبیر مانند آن را روایت کرده، و گفته: «و برای زنان پسرن انصار»[2]. و رجال یکی از اسناد احمد رجال صحیحاند. و نزد بزار و طبرانی از رفاعه بن رافع رضی الله عنه روایت است که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بار خدایا، به انصار، و به ذریههای انصار، و ذریههای ذریههایشان و همسایگانشان مغفرت نما»[3]. هیثمی (40/10) میگوید: رجال آنها غیر از هشام بن هارون که ثقه است رجال صحیحاند. و نزد طبرانی از عوف انصاری رضی الله عنه روایت است که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بار خدایا، به انصار، و به پسران انصار، و به آزاد کردندگان انصار مغفرت نما». هیثمی (41/10) میگوید: در این کسانیاند که نمیشناسم. و نزد بزار از عثمان رضی الله عنه روایت است که گفت: از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «ایمان در یمن است، ایمان در قحطان است، و شدّت و سختی در پسران عدنان است، حمیر رأس عرب و مهمتر و بزرگ آن است، و مذحج سردار و عصمت عرب است، و ازد صاحب شوکت و مورد اعتماد و جمجمه عرب است و همدان گردن و بلندی عرب است، بار خدایا، انصار را عزت بخش، کسانی را که خداوند توسط ایشان دین را استوار گردانید، کسانی را که مرا جای دادند، کمک و یاری ام نمودند، و از من حمایت کردند، و اینها اصحابم در دنیا، و گروهم در آخرتاند، و اولین کسانیاند که از امتم وارد جنت میشوند». هیثمی (41/10) میگوید: اسناد آن حسن است. و ابن ابی الدنیا در الاشرف، چنان که در الکنز (134/7) آمده، از عثمان ابن محمّد بن زبیری روایت نموده، که گفت: ابوبکر رضی الله عنه در یکی از خطبههای خود فرمود: -به خدا سوگند- ما و انصار چنانیم که گفته است:
|
جزى الله عنا جعفراً
حين اشرقت |
|
بنا نعلنا للواطئين
فزلّت |
|
ابوا ان يملّونا ولو
ان امّنا |
|
تلاقي الذي يلقون
منا لـملت |
ترجمه: «خداوند از طرف ما، برای جعفر پاداش دهد، هنگامی که کفشهای ما در برابر ما بخل ورزیدند، و روندگان را لغزانیدند، ولی آنان از ناراحت ساختن ما ابا ورزیدند، اگر مادر ما، آنچه را میدید، که آنان از ما میبینند، خسته و ناراحت میشد».
ایثار انصار ن در امر خلافت (قول پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم درباره قریش)
امام احمد و ابن جریر به اسناد حسن از حمید بن عبدالرحمن حمیری روایت نمودهاند که گفت: (وقتی که) رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم رحلت نمود، ابوبکر رضی الله عنه در گوشهای از مدینه قرار داشت، وی آمد و روی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را باز نموده گفت: پدر و مادرم فدایت! در زندگی و مرگ چقدر خوشبویی!! سوگند به پروردگار کعبه، که محمّد مرده است. آنگاه ابوبکر و عمر رضی الله عنهما به سرعت به راه افتادند و نزد آنها آمدند. ابوبکر رضی الله عنه صحبت نمود، و همه چیزی را که درباره انصار نازل گردیده بود، و همچنین همه چیز را که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم درشان ایشان گفته بود، متذکر گردید. و گفت: من میدانم که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفته است: «اگر مردم وادیی را در پیش گیرند، و انصار وادیی را، من همان وادیی انصار را در پیش میگیرم»، و تو - ای سعد - میدانی که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گفت: -و تو نشسته بودی- «قریش صاحبان این امراند، و نیکان مردم تابع نیکان ایشاناند، و فاجرشان تابع فاجر ایشان». سعد رضی الله عنه برایش گفت: راست گفتی. ما وزراء هستیم و شما امرا[4]. این چنین در الکنز (137/2) آمده. و هیثمی (191/5) میگوید: این را امام احمد روایت نموده -و در صحیح طرفی از اول آن آمده است- و رجال وی ثقهاند، مگر این که حمید بن عبدالرحمن ابوبکر را درک ننموده.
طیالسی، ابن سعد (151/3)، ابن ابی شیبه، بیهقی (143/8) و غیر ایشان از ابوسعید خدری رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: هنگامی که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم وفات نمود، خطبای انصار برخاستند و مردی از آنها میگفت: ای گروه مهاجرین، وقتی که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مردی از شما را به کاری میگماشت، مردی از ما را با وی یکجای میساخت، بنابراین ما بر این نظریم که این امر را دو نفر به دوش بگیرند، یکی برای شما و دیگری برای ما باشد، بعد خطبای انصار همین طور یکی پس از دیگری صحبت کردند و نظر وی را تأیید نمودند. آنگاه زید بن ثابت رضی الله عنه برخاست و گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از مهاجرین بود، و امام نیز از مهاجرین میباشد، و ما چنان که انصار رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بودیم انصار وی هستیم، بعد ابوبکر رضی الله عنه برخاست و گفت: ای گروه انصار! خداوند شما را پاداش نیکو دهد، این گوینده شما درست فرمود، بعد از آن گفت: ما -به خدا سوگند- اگر شما غیر از این را بکنید، همراهتان مصالحه نمیکنیم. بعد زید بن ثابت از دست ابوبکر گرفت و گفت: این دوست شماست، با وی بیعت کنید. و حدیث را، چنان که در کنزالعمال (131/3) آمده، ذکر نموده است. و هیثمی (183/5) میگوید: این را طبرانی و احمد روایت نمودهاند، و رجال احمد رجال صحیحاند. و طبرانی این را از ابوطلحه رضی الله عنه ، به مانند آن، چنان که در الکنز (140/3) آمده، روایت کرده است.
و ابن سعد و ابن جریر از قاسم بن محمّد روایت نمودهاند: هنگامی که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم وفات نمود، انصار نزد سعدبن عباده رضی الله عنه جمع شدند. و ابوبکر و عمر و ابوعبیده بن جراح رضی الله عنهم نزد ایشان آمدند، حباببن منذر رضی الله عنه -که بدری بود- برخاست و گفت: از ما هم امیر باشد و از شما هم، ما - به خدا سوگند - بر این امر با شما ای گروه، همچشمی و رقابت نمیکنیم[5]، ولی از آن میهراسیم که آن را (پس از شما) اقوامی به دست گیرند که ما پدران و برادران ایشان را به قتل رسانیدهایم. عمر رضی الله عنه به وی گفت: اگر آن چنان شد و تو توانستی بمیر[6]، بعد از آن ابوبکر رضی الله عنه صحبت نموده گفت: ما امرا هستیم و شما وزرا و این امر درمیان ما و شما چون پاره شدن برگ خرما نصف است، و نخستین کسی که از مردم بیعت نمود ابونعمان بشیر بن سعد رضی الله عنه بود. هنگامی که مردم بر ابوبکر جمع شدند، وی مالی را در میان مردم تقسیم نمود، و برای پیره زنی از بنی عدی ابن نجار سهماش را به دست زید بن ثابت رضی الله عنه فرستاد، آن زن پرسید: این چیست؟ گفت: مالی است که ابوبکر برای زنان تقسیم نموده است. پیره زن گفت: آیا مرا در دینم رشوه میدهید. گفتند: خیر. آن زن گفت: آیا میترسید که من آنچه را بر آن هستم رها میکنم. گفتند: خیر. آن زن افزود: به خدا سوگند، هیچ چیزی را ابداً از آن نمیگیرم. زید بهسوی ابوبکر رضی الله عنه برگشت و او را از آنچه آن زن گفته بود آگاهانید. ابوبکر گفت: و ما هم از آن چیزی که برای وی دادیم ابداً چیزی را نمیگیریم[7]. این چنین در کنزالعمال (130/3) آمده است.
[1]- صحیح. احمد (3/139) و حاکم (4/80) از طریق دیگر که حاکم آن را صحیح دانسته و همچنین ذهبی.
[2]- درین حدیث لفظ «کنائن» که جمع «کنّه » است استعمال شده، و این لفظ تا جایی که من به فرهنگهای دست داشتهام مراجعه نمودم چندین معنا را افاده میکند، از جمله: همسر پسر، همسر برادر و زن پیر، نمیدانم که در حدیث همه آنها مطلوباند و یا یکی، و من در ترجمه اول آن را به خاطر این که اولین معنای کلمه مذکور است، انتخاب نمودم. والله اعلم. م.
[3]- ضعیف. طبرانی در «الکبیر» (4534) و بزار (2/266) در سند آن هشام بن هارون انصاری است که مجهول است: «التقریب» (2/230) و «المیزان» (4/305).
[4]- احمد (1019)، (9335) و سندش منقطع است زیرا حمید بن عبدالرحمن ابابکر را درک نکرده است چنانکه در «مجمع الزوائد» (5/191) آمده اما شواهد آن در احادیث صحیح موجود است.
[5]- و بر آن بخل نمیورزیم.
[6]- در اصل عوض کلمه «فمت»، «بمیر»، کلمه «قمت»، «قیام کن» آمده است، یعنی اگر همچو حالتی احیاناً اتفاق افتاد و آنهایی که تو از ایشان هراس داری به قدرت رسیدند، پس در مقابلشان قیام کن. ولی درست همان است که، ذکر نمودم «فمت»، «پس بمیر» و معنای قول عمر رضی الله عنه چنین است که، اگر آنهایی از قریش خلافت را به عهده گرفتند که پدر و یا برادرش را کشتهاید، دیگر در زندگی خیری نیست، و اگر توانستی بمیر، یعنی: همچو حالتی اکنون به وقوع نمیپیوندد، چون ما جز با سابقین اوائل بیعت نمیکنیم و آنها بر شما ظلم نمیکنند. به نقل از پاورقی و یا تصرف و زیادت. م.
[7]- صحیح. ابن سعد در «الطبقات» (3/182).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر