دعوت اصحاب هنگام قتال در زمان پيامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم
حسن بن سفیان و ابونعیم از عبدالرحمن بن حسان کتّانى روایت نمودهاند که: مسلم بن حارث بن مسلم تمیمى به من خبر داد، که پدرش به او چنین خطاب کرده است: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آنها را به سریهاى فرستاد. مىگوید: چون ما به نقطهاى که باید حمله کنیم، رسیدیم، اسبم را سرعت بخشیدم، و از همراهانم سبقت گرفتم، و اهل قریه با گریه و ناله از ما استقبال نمودند. من به آنها گفتم: بگویید: معبودى جز یک خدا نیست در امان بوده، و خود را نگه مىدارید، آنها این را گفتند. همراهانم نزدم آمده مرا ملامت نموده گفتند: ما را از غنیمت پس از این که به دست مان افتاده بود محروم ساختى!! هنگامى که برگشتیم این را به پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم متذکر شدند، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مرا خواست، و از آنچه انجام داده بودم، ستایش به عمل آورده گفت: «خداوند برایت در مقابل هر انسانى از آنها اینقدر و آن قدر (اجر) نوشته است».
عبدالرحمن مىگوید: من سبب آن بودم، و مىافزاید: بعد از آن پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «من برایت نامهاى مىنویسم، و در آن برایت براى ائمه مسلمانان که بعد از من مىباشند سفارش مىکنم». پیامبر صل الله علیه و آله و سلم این کار را نمود، بر آن مهر زده و آن را به من تحویل داده گفت: «چون نماز صبح را خواندى، قبل از این که با کسى صحبت کنى، هفت مرتبه بگو: (اللهمَّ اَجِرْنِىْ مِنَ النَّارِ) «بار خدایا مرا ز آتش دوزخ در امان دار». چون اگر تو در همان روز بمیرى خداوند برایت از آتش دوزخ امان نوشته مىکند، و چون نماز مغرب را خواندى قبل از این که با هیچ کس صحبت کنى هفت بار بگو: بار خدایا، مرا از آتش دوزخ در امان دار، چون تو، اگر در همان شب بمیرى خداوند از آتش دوزخ امان برایت نوشته مىکند».
هنگامى که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم رحلت فرمود، نزد ابوبکر رضی الله عنه آمدم، نامه را گشود، و آن را قرائت نمود، چیزى را به من امر کرد، و بر آن مهر نمود. بعد از آن، نامه را براى عمر رضی الله عنه آوردم، او نیز عین عمل را انجام داد، پس از وى آن را براى عثمان رضی الله عنه آوردم، او نیز عین کار را انجام داد. مسلم بن حارث مىگوید:
حارث در زمان خلافت عثمان رضی الله عنه درگذشت، و نامه نزد ما باقى بود، تا این که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید، او براى حاکمش که در منطقه ما بود، نوشت: مسلم بن حارث بن مسلم تمیمى را با نامه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم که براى پدرش نوشته بود، برایم بفرست. من با آن نامه به طرف وى فرستاده شدم، و او نیز چیزى را به من امر نمود، و بر آن نامه مهر زد[1]. این چنین در کنز العمال (28/7)، و المنتخب (162/4) آمده است.
واقدى از محمّد بن عبدالله زُهرى روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم کعب بن عمیر غفارى رضی الله عنه را با پانزده تن دیگر فرستاد، تا این که به ذات اطلاح در شام رسیدند. اینها در آنجا با یک گروه از آنها که تعدادشان زیاد بود برخوردند و آنها را بهسوى اسلام دعوت کردند، ولى آنها دعوت اینان را نپذیرفته، و به تیرباران نمودن ایشان اقدام نمودند. هنگامى که اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم این حالت را مشاهده کردند، به شدت با آنها جنگیدند، تا این که همه به شهادت رسیدند، جز یک تن مجروح که در میان کشته شدگان زنده باقى بود، و با فرا رسیدن شب حرکت نموده خود را به پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم رساند، پیامبر تصمیم اعزام نیروى جدید را بر ضد آنها اتّخاذ نمود، ولى به او خبر رسید، که آنها به جاى دیگر رفتهاند[2]. این چنین در البدایه (241/4) آمده.
ابن سعد این را در طبقات (127/2) از واقدى از محمدبن عبداللّه از زهرى مانند این را روایت کرده، و همچنان این را ابن اسحاق از عبدالله بن ابى بکر متذکر شده، که کعب بن عمیر نیز در آن روز به شهادت رسیده است، و همچنین موسى بن عُقبه این را از ابن شهاب، و ابوالاسود از عروه، چنان که در الاصابه (301/3) آمده، متذکر شدهاند در الاصابه گفته است. ابن سعد این را در طبقه سوم ذکر نموده و این واقعه در ربیع الاول سال هشتم اتفاق افتاده بود.
بیهقى از طریق واقدى از محمدبن عبدالله بن مسلم از زُهرى روایت نموده، که گفت: هنگامى که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم از عمرهالقضاء در ذى الحجه سال هفتم برگشت، ابن ابى عوجاء سُلَمى رضی الله عنه را با پنجاه سوار روان نمود، جاسوسى به طرف قومش رفت، آنها را بر حذر داشت، و به آنان خبر داد. تعداد زیادى از آنها جمع گردیدند، و ابن ابى العوجاء در حالى به آنجا رسید که قوم آمادگى خود را گرفته بود. هنگامى که یاران پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آنها را و تجمعشان را دیدند، آنان را بهسوى اسلام دعوت کردند، ولى آن قوم اصحاب پیامبر را تیرباران کردند، و قول آنها را نشنیده گفتند،: ما به آنچه شما ما را بهسوى آن دعوت نمودید، نیازى نداریم، و مدتى یاران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را تیرباران نمودند، و با رسیدن قواى کمکى براى شان، اصحاب رااز هر طرف محاصره کردند، و در میان طرفین جنگ شدیدى در گرفت، تا این که اکثریت اصحاب به شهادت رسیدند، وابن ابى العوجاء که جراحات زیادى برداشته بود، توانست خود را باکسانى که از اصحاب با وى باقى بودنددراول ماه صفر سال هشتم به مدینه برساند[3]. این چنین در البدایه (235/4) آمده، و ابن سعد این را در الطبقات (123/2) همانند آنچه گذشت، بدون اسناد ذکر نموده است.
[1]- ضعیف. ابوداود (5080) و ابن حبان (2022). در سند آن مسلم بن الحارث است که جز ابن حبان کسی وی را ثقه ندانسته است. دارقطنی در ببارهی وی میگوید: مجهول است. نگا: «تهذیب التهذیب» (10/113) و ضعیف ابی داود (1084).
[2]- بسیار ضعیف. واقدی متروک است.
[3]- بسیار ضعیف. واقدی در «المغازی» (2/741) و همچنین بیهقی در «الدلائل» (5/431-432) از طریق وی. واقدی بسیار ضعیف است در ضمن حدیث نیز از مرسلات زهری است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر