تحمل نمودن زخمها و امراض در راه دعوت بهسوى خدا
حکایت دو مرد از بنی عبدالاشهل در روز أحد
ابن اسحاق به اسناد از ابوسائب رضی الله عنه روایت نموده که: مردی از بنی عبدالاشهل گفت: من و برادرم در احد حاضر بودیم، و هر دوی ما مجروح، برگشتیم، هنگامی که مؤذن رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اعلام بیرون شدن در طلب دشمن را نمود، به برادرم گفتم -یا این که به من گفت -: آیا غزوهای با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از مافوت میشود؟ به خدا سوگند، ما مرکبی هم نداشتیم که سوار بشویم، و هر یک از ما به شدّت مجروح بودیم. و هر دوی ما با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خارج شدیم و زخم من از وی کمتر بود، چون از پا میافتاد یک نوبت او را بر پشت خود میگرفتم، و نوبتی را هم پیاده راه میرفت، تا این که به همان جایی رسیدیم که مسلمانان به آنجا رسیده بودند. این چنین در البدایه (49/4) آمده. و ابن سعد (21/3) از واقدی متذکر گردیده که: عبدالله بن سهل و برادرش رافع بن سهل رضی الله عنهما همان کسانیاند که بهسوی حمراء الاسد، در حالی بیرون آمدند که زخمی بودند، و یکی همراه خود را به پشت میگرفت، و مرکبی هم برای خود نداشتند.
حکایت عمروبن جموح و شهادتش در روز احد
ابن اسحاق با اسناد به بعضی شیوخ بنی سلمه روایت نموده که آنها گفتند: عمروبن جموح رضی الله عنه مردی بود لنگ، و لنگی اش هم خیلی زیاد بود، وی چهار پسر داشت که چون شیر (شجاع) بودند، و در معرکهها با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شرکت میکردند. هنگامی که روز احد فرا رسید خواستند او را در خانه نگه دارند، و گفتند: خداوند تو را معذور گردانیده است. عمروبن جموح نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمده گفت: پسرانم میخواهند مرا از این وجه، و بیرون شدن با تو در آن بازدارند، به خدا سوگند، من آرزو مندم با این پای لنگ خود در جنت قدم بزنم. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «تو را خداوند معذور گردانیده، و جهاد بر تو لازم نیست». و به پسرانش گفت: «اگر وی را منع نکنید بر شما باکی نیست، شاید خداوند شهادت را نصیب او گرداند». آنگاه او با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بیرون آمد، و در روز احد به شهادت رسید. این چنین در البدایه (37/4) آمده. و احمد از ابوقتاده رضی الله عنه روایت نموده که: او در آن (صحنه) حاضر بود، وی میگوید: عمروبن جموح نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمده گفت: ای رسول خدا، آیا میبینی که من در راه خدا بجنگم و کشته شوم، و با این پایم صحیح و سالم در جنت قدم بزنم؟ پای وی لنگ بود - رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بلی». بعد او، برادرزادهاش و بردهای از آنها را در روز احد به قتل رسانیدند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از کنار وی عبور نموده گفت: «گویی من به وی نگاه میکنم که به این پایش صحیح و سالم در جنت راه میرود». و رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم امر نمود، و آن دو با مولایشان در یک قبر گذاشته شدند.[1] هیثمی (315/9) میگوید: رجال وی غیر یحیی بن نصر انصاری، که ثقه میباشد، رجال صحیحاند. و بیهقی (24/9) این را از طریق ابن اسحاق به مانند آن روایت نموده است.
بیهقی از یحیی بن عبدالحمید و او از بیبی اش روایت نموده که: در سینه رافع بن خدیج رضی الله عنه -عمربن مرزوق[2] میگوید: نمیدانم کدام یک از این دو را گفت: روز احد یا روز حنین- با تیر زده شد. وی نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمده گفت: ای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم تیر را برایم بیرون آور. پیامبر به او گفت:
«ای رافع اگر خواسته باشی تیر و پیکان همه را میکشم، و اگر خواسته باشی تیر را میکشم و پیکان را میگذارم، و روز قیامت برایت شهادت میدهم که تو شهید هستی». گفت: ای رسول خدا، تیر را بکش و پیکان را بگذار، و روز قیامت برایم شهادت بده که من شهید هستم. (راوی) میگوید: او با آن (پیکان) تا زمان خلافت معاویه رضی الله عنه زندگی نمود، آنگاه زخمش پاره گردید، و بعد از عصر درگذشت[3]. این چنین در این روایت آمده. ولی صحیح آنست که: وی پس از خلافت معاویه وفات نموده است. این چنین در البدایه آمده. در الاصابه (496/1) میگوید: احتمال دارد که در میان ترکیدن زخم و مرگ مدّتی فاصله باشد. و این را همچنین با وردی، ابن منده و طبرانی، چنان که در الاصابه (474/4) آمده، روایت کردهاند. و ابن شاهین آن را، چنان که در الاصابه (496/1) آمده، روایت نموده. و احادیث (در این موضوع) در باب صبر خواهد آمد.
[1]- ابن اسحاق چنانکه در سیره این هشام (3/36) آمده است. اسناد آن نیز اگر شیوخی که ذکر شده صحابه باشند صحیح است وگرنه مرسل خواهد بود.
احمد (5/299) این داستان را از ابی قتاده به این صورت روایت کرده است که: عمرو بن جموح نزد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: اگر در راه خداوند بجنگم تا آنکه کشته شودم آیا با این پایم در بهشت سالم راه خواهم رفت؟ و او لنگ بود. پس پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به او گفت: «آری». پس او و پسرش و بردهی آزاد شدهشان در روز احد هر سه شهید شدند. پیامبر در حالی که از کنارش میگذشت فرمود: «گو اینکه تو را میبینم در حالی که با این پایت در حال سلامت در بهشت قدم میزنی». پس پیامبر دستور داد آن پدر و پسر و مولایشان در یک قبر قرار داده شدند. حافظ ابن حجر در فتح الباری (3/53) میگوید: سند آن حسن است. نگا: «تحقیق فقه السیرة» (281).
[2]- در اصل آورده: عمر رضی الله عنه گفت، صحیح همانست که ذکر نمودم.
[3]- بیهقی در «الدلائل» (6/463) بیهقی آن را در «المجمع» (9/346) به طبرانی ارجاع داده است و گفته: اگر زن رافع صحابی باشد [که سند صحیح است] اما اگر نباشد من او را نمی شناسم و بقیه رجال آن ثقه هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر