توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۲۳, سه‌شنبه

تحمل نمودن زخم‏ها و امراض در راه دعوت به‌سوى خدا

 

تحمل نمودن زخم‏ها و امراض در راه دعوت به‌سوى خدا

حکایت دو مرد از بنی عبدالاشهل در روز أحد

ابن اسحاق به اسناد از ابوسائب  رضی الله عنه  روایت نموده که: مردی از بنی عبدالاشهل گفت: من و برادرم در احد حاضر بودیم، و هر دوی ما مجروح، برگشتیم، هنگامی که مؤذن رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  اعلام بیرون شدن در طلب دشمن را نمود، به برادرم گفتم -یا این که به من گفت -: آیا غزوه‏ای با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از مافوت می‏شود؟ به خدا سوگند، ما مرکبی هم نداشتیم که سوار بشویم، و هر یک از ما به شدّت مجروح بودیم. و هر دوی ما با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خارج شدیم و زخم من از وی کمتر بود، چون از پا می‏افتاد یک نوبت او را بر پشت خود می‌گرفتم، و نوبتی را هم پیاده راه می‏رفت، تا این که به همان جایی رسیدیم که مسلمانان به آنجا رسیده بودند. این چنین در البدایه (49/4) آمده. و ابن سعد (21/3) از واقدی متذکر گردیده که: عبدالله بن سهل و برادرش رافع بن سهل  رضی الله عنهما  همان کسانی‌اند که به‌سوی حمراء الاسد، در حالی بیرون آمدند که زخمی بودند، و یکی همراه خود را به پشت می‏گرفت، و مرکبی هم برای خود نداشتند.

حکایت عمروبن جموح و شهادتش در روز احد

ابن اسحاق با اسناد به بعضی شیوخ بنی سلمه روایت نموده که آنها گفتند: عمروبن جموح  رضی الله عنه  مردی بود لنگ، و لنگی اش هم خیلی زیاد بود، وی چهار پسر داشت که چون شیر (شجاع) بودند، و در معرکه‏ها با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شرکت می‏کردند. هنگامی که روز احد فرا رسید خواستند او را در خانه نگه دارند، و گفتند: خداوند تو را معذور گردانیده است. عمروبن جموح نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمده گفت: پسرانم می‏خواهند مرا از این وجه، و بیرون شدن با تو در آن بازدارند، به خدا سوگند، من آرزو مندم با این پای لنگ خود در جنت قدم بزنم. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «تو را خداوند معذور گردانیده، و جهاد بر تو لازم نیست». و به پسرانش گفت: «اگر وی را منع نکنید بر شما باکی نیست، شاید خداوند شهادت را نصیب او گرداند». آنگاه او با رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بیرون آمد، و در روز احد به شهادت رسید. این چنین در البدایه (37/4) آمده. و احمد از ابوقتاده  رضی الله عنه  روایت نموده که: او در آن (صحنه) حاضر بود، وی می‏گوید: عمروبن جموح نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمده گفت: ای رسول خدا، آیا می‏بینی که من در راه خدا بجنگم و کشته شوم، و با این پایم صحیح و سالم در جنت قدم بزنم؟ پای وی لنگ بود - رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بلی». بعد او، برادرزاده‏اش و برده‏ای از آنها را در روز احد به قتل رسانیدند. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  از کنار وی عبور نموده گفت: «گویی من به وی نگاه می‏کنم که به این پایش صحیح و سالم در جنت راه می‏رود». و رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  امر نمود، و آن دو با مولای‌شان در یک قبر گذاشته شدند.[1] هیثمی (315/9) می‏گوید: رجال وی غیر یحیی بن نصر انصاری، که ثقه می‏باشد، رجال صحیح‌اند. و بیهقی (24/9) این را از طریق ابن اسحاق به مانند آن روایت نموده است.

 

حکایت رافع بن خدیج

بیهقی از یحیی بن عبدالحمید و او از بی‌بی اش روایت نموده که: در سینه رافع بن خدیج  رضی الله عنه  -عمربن مرزوق[2] می‏گوید: نمی‏دانم کدام یک از این دو را گفت: روز احد یا روز حنین- با تیر زده شد. وی نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمده گفت: ای رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  تیر را برایم بیرون آور. پیامبر به او گفت:

«ای رافع اگر خواسته باشی تیر و پیکان همه را می‏کشم، و اگر خواسته باشی تیر را می‏کشم و پیکان را می‏گذارم، و روز قیامت برایت شهادت می‏دهم که تو شهید هستی». گفت: ای رسول خدا، تیر را بکش و پیکان را بگذار، و روز قیامت برایم شهادت بده که من شهید هستم. (راوی) می‏گوید: او با آن (پیکان) تا زمان خلافت معاویه  رضی الله عنه  زندگی نمود، آنگاه زخمش پاره گردید، و بعد از عصر درگذشت[3]. این چنین در این روایت آمده. ولی صحیح آنست که: وی پس از خلافت معاویه وفات نموده است. این چنین در البدایه آمده. در الاصابه (496/1) می‏گوید: احتمال دارد که در میان ترکیدن زخم و مرگ مدّتی فاصله باشد. و این را همچنین با وردی، ابن منده و طبرانی، چنان که در الاصابه (474/4) آمده، روایت کرده‏اند. و ابن شاهین آن را، چنان که در الاصابه (496/1) آمده، روایت نموده. و احادیث (در این موضوع) در باب صبر خواهد آمد.

 




[1]- ابن اسحاق چنانکه در سیره این هشام (3/36) آمده است. اسناد آن نیز اگر شیوخی که ذکر شده صحابه باشند صحیح است وگرنه مرسل خواهد بود.

احمد (5/299) این داستان را از ابی قتاده به این صورت روایت کرده است که: عمرو بن جموح نزد رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: اگر در راه خداوند بجنگم تا آنکه کشته شودم آیا با این پایم در بهشت سالم راه خواهم رفت؟ و او لنگ بود. پس پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «آری». پس او و پسرش و برده‌ی آزاد شده‌شان در روز احد هر سه شهید شدند. پیامبر در حالی که از کنارش می‌گذشت فرمود: «گو اینکه تو را می‌بینم در حالی که با این پایت در حال سلامت در بهشت قدم می‌زنی». پس پیامبر دستور داد آن پدر و پسر و مولایشان در یک قبر قرار داده شدند. حافظ ابن حجر در فتح الباری (3/53) می‌گوید: سند آن حسن است. نگا: «تحقیق فقه السیرة» (281).

[2]- در اصل آورده: عمر  رضی الله عنه  گفت، صحیح همانست که ذکر نمودم.

[3]- بیهقی در «الدلائل» (6/463) بیهقی آن را در «المجمع» (9/346) به طبرانی ارجاع داده است و گفته: اگر زن رافع صحابی باشد [که سند صحیح است] اما اگر نباشد من او را نمی شناسم و بقیه رجال آن ثقه هستند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...