توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آذر ۱, چهارشنبه

مقدّمه كتاب

 

مقدّمه كتاب

1-  آیات قرآنى درباره اطاعت از خداوند  جل جلاله  و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  .

2-  احادیث در اطاعت و پیروى از پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و خلفاى وى  رضی الله عنهم .

3-  آیات قرآنى درباره پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و اصحاب  رضی الله عنهم .

4-  قول خداوند تبارک و تعالى درباره اصحاب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  .

5-  ذکر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و اصحاب  رضی الله عنهم  در کتاب‏هاى قبل از قرآن.

6-  احادیث در وصف پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم .

7-  روایت‏هاى وارده در وصف اصحاب  رضی الله عنهم .

1 - آيات قرآنى در اطاعت از خداوند  جل جلاله  و پيامبر  صل الله علیه و آله و سلم

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣ مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤ إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥ ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧ [الفاتحة: 2-7].

ترجمه: «همه ستایش‏ها مر خدا راست، خدایى که پروردگار عالمیان است، بى‌اندازه مهربان و نهایت با رحم است، صاحب روز جزاست، تنها تو را مى‏پرستیم و از تو یارى مى‏خواهیم، ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانى که برایشان انعام کرده‏اى، نه آنان که برایشان غضب کرده شده و نه گمراهان».

و خداوند  جل جلاله  فرموده است:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ ٥١ [آل عمران: 51].

ترجمه: «همانا الله  جل جلاله  پروردگار من و پروردگار شما است. بنابراین او را بپرستید، این است راه راست». و خداوند  جل جلاله  فرموده است»:

﴿قُلۡ إِنَّنِي هَدَىٰنِي رَبِّيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ دِينٗا قِيَمٗا مِّلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۚ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١٦١ قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣ [الانعام: 161-163].

ترجمه: «بگو: همانا پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده، آیین پا برجا و ضامن سعادت دین و دنیا، آیین ابراهیم. همان کسى که از آیین‏هاى خرافى محیط خود روى گردانید و از مشرکان نبود. بگو: نماز و تمام عبادات من و زندگى و مرگ من، همه براى خداوند پروردگار جهانیان است، شریکى براى او نیست، و به همین امر شده‏ام، و من نخستین مسلمانم».

و خداوند  جل جلاله  مهربانى نموده:

﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٥٨ [الاعراف: 158].

ترجمه: «بگو: اى مردم! من فرستاده خدا بهسوى همه شما هستم، همان خدایى که حکومت آسمان‏ها و زمین از آن اوست، معبودى جز او نیست، زنده مى‏کند و مى‏میراند، پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده‏اش، آن پیامبر درس نخوانده‏اى که ایمان به خدا و کلماتش دارد و از او پیروى کنید تا هدایت بیابید».

و خداوند تبارک و تعالى مى‏گوید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا ٦٤ [النساء: 64].

ترجمه: «و هر پیامبرى را فرستاده‏ایم، به خاطرى فرستاده‏ایم که از وى به حکم خدا فرمان برده شود، و اگر ایشان آنگاه که بر نفس‏هاى خویشتن ستم روا مى‏دارند نزد تو بیایند و از خداوند مغفرت بخواهند، و پیامبر براى‌شان مغفرت بخواهد، بدون تردید، خداوند را توبه‏پذیر و مهربان مى‏یابند».

و گفته است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَا تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ وَأَنتُمۡ تَسۡمَعُونَ ٢٠ [الانفال: 20].

ترجمه: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید اطاعت خدا و پیامبرش را کنید و از وى در حالى که شما مى‏شنوید سرپیچى ننمایید».

و فرموده:

﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ١٣٢ [آل عمران: 132].

ترجمه: «و فرمان برید خدا را و پیغمبر را تا بر شما رحم شود».

و مى‏فرماید:

﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡۖ وَٱصۡبِرُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ٤٦ [الانفال: 46].

ترجمه: «و اطاعت خدا و پیامبرش را نمایید و نزاع (کشمکش) نکنید تا سست نشوید و قدرت (و شوکت و هیبت) شما از میان نرود و استقامت نمایید که خداوند  جل جلاله  با استقامت کنندگان است».

و مى‏گوید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩ [النساء: 59].

ترجمه: «اى مؤمنان! از خداوند اطاعت کنید و از پیغمبر و صاحبان امر اطاعت نمایید، و اگر در چیزى اختلاف نمودید آن را به خدا و پیغمبر برگردانید، اگر به خدا و روز رستاخیر ایمان دارید، چون انجام این کار بهتر و نیکوتر است».

و خداوند تبارک و تعالى فرموده است:

﴿إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٥١ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَخۡشَ ٱللَّهَ وَيَتَّقۡهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ٥٢ [النور: 51-52].

ترجمه: «مؤمنان هنگامى که بهسوى خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داورى کند، سخنشان تنها این است که مى‏گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم. و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند و از پروردگار بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد آن‏ها رستگارند».

و فرموده:

﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيۡكُم مَّا حُمِّلۡتُمۡۖ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهۡتَدُواْۚ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ ٥٤ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡ‍ٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ٥٦ [النور: 54-56].

ترجمه: «بگو! اطاعت خدا و اطاعت پیامبرش را بکنید، و اگر سرپیچى کنید پیامبر مسؤول اعمال خویش است و شما مسؤول اعمال خود. امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد، و بر پیامبر چیزى جز ابلاغ آشکارا نیست. خداوند به کسانى که از شما ایمان آورده‏اند و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده مى‏دهد که آنها را قطعاً خلیفه روى زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلیفه‏ى روى زمین نمود و دین و آیینى را که براى آنها پسندیده پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش مبدّل مى‏کند، آن چنان که تنها مرا مى‏پرستند و چیزى را براى من شریک نمى‏سازند. و کسانى که بعد از آن کافر شوند، فاسق‌اند. و نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید و رسول (خدا) را اطاعت کنید تا مشمول رحمت (او) شوید».

و همچنین گفته است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا ٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا ٧١ [الاحزاب: 70-71].

ترجمه: «اى مسلمانان از خدا بترسید و سخن استوار بگویید، تا کردارهاى شما را برایتان اصلاح سازد، و گناهانتان را براى شما بیامرزد، و هر کس که از خدا و پیامبرش اطاعت کند به کامیابى بزرگى دست یافته است».

و خداوند تبارک و تعالى فرموده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ وَأَنَّهُۥٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ ٢٤ [الانفال: 24].

ترجمه: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را بهسوى چیزى مى‏خواند که مایه حیاتتان است. و بدانید که خداوند میان انسان و قلب او حایل مى‏شود و این که همه شما نزد او (در قیامت) جمع خواهید شد».

و خداوند  جل جلاله  مى‏گوید:

﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٣٢ [آل عمران: 32].

ترجمه: «بگو: خدا و پیامبر را اطاعت کنید. اگر روى گردانیدند، خداوند کافران را دوست نمى‏دارد».

و فرموده است:

﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا ٨٠ [النساء: 80].

ترجمه: «کسى که از پیغمبر اطاعت کند، اطاعت خدا را کرده، و هر کسى اعراض کند، ما تو را بر آنان نگهبان نفرستاده‏ایم».

و فرموده است:

﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩ ذَٰلِكَ ٱلۡفَضۡلُ مِنَ ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِيمٗا ٧٠ [النساء: 69-70].

ترجمه: «هر کسى که از خدا و پیامبر اطاعت نماید، آنان با کسانى‌اند که خداوند بر آنان انعام کرده، (و آنان عبارت‌اند) از: پیامبران، صدیقان، شهیدان و نیکوکاران، و رفاقت آنان بهتر و نیکوست، این فضلى است از جانب خدا، و خدا به عنوان عالم کافى است».

و خداوند مى‏فرماید:

﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٣ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ يُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِيهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِينٞ ١٤ [النساء: 13-14].

ترجمه: «و هر کسى حکم خدا و پیامبرش را اطاعت کند، وى را در باغهایى که از زیر آن جوى‏ها در جریان‌اند، داخل مى‏گرداند، و آنان در آنجا جاویدان مى‏باشند، و این است کامیابى بزرگ. و کسى که خدا و پیامبرش را نافرمانى کند و از حدود او تجاوز کند او را در آتش مى‏اندازد، و او در آنجا جاویدان مى‏باشد، و برایش عذات ذلّت آور است».

و خداوند فرموده است:

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَصۡلِحُواْ ذَاتَ بَيۡنِكُمۡۖ وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٢ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَمَغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٤ [الانفال: 1-4].

ترجمه: «از تو درباره غنایم مى‏پرسند، بگو: غنایم مخصوص خدا و پیامبر است، بنابراین از خدا بترسید و میان برادرانى که باهم ستیزه دارند، آشتى دهید و از خدا و پیامبرش اطاعات کنید، اگر ایمان دارید. مؤمنان تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دل‏هایشان ترسان و هراسان مى‏گردد، و هنگامى که آیات او بر آنان خوانده شود، ایمان‌شان افزوده مى‏گردد، و تنها بر پروردگارشان توکل دارند. آنها که نماز را برپا مى‏دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند. اینان مؤمنان حقیقى هستند، براى‌شان درجه‌هایی نزد پروردگار‌شان هست و براى آنها آمرزش و روزى نیکو و با عزّت است».

و گفته است:

﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَيُطِيعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ سَيَرۡحَمُهُمُ ٱللَّهُۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٧١ [التوبة: 71].

ترجمه: «و مردان و زنان مؤمن ولى (و یار و یاور) یکدیگراند، امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند، نماز را برپا مى‏دارند و زکات را مى‏پردازند و خدا و رسولش را اطاعات مى‏نمایند، خداوند به زودى آنها را مورد رحمت خویش قرار مى‏دهد، خداوند توانا و حکیم است».

و خداوند تبارک و تعالى مهربانى نموده:

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣١ [آل عمران: 31].

ترجمه: «بگو: اگر خدا را دوست مى‏دارید، از من پیروى کنید، تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان‌تان را بیامرزد، و خدا آمرزنده و مهربان است».

و خداوند تبارک و تعالى مهربانى نموده است:

﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١ [الاحزاب: 21].

ترجمه: «براى شما در زندگى، رسول خدا و تعلیم وى سرمشق نیکویى است، البته براى آنکه امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارد، و خدا را بسیار یاد مى‏کند».

و خداوند تبارک و تعالى گفته است:

﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ [الحشر: 7].

ترجمه: «آنچه را پیامبر خدا براى شما آورده بگیرید و اجرا کنید، و آنچه را از آن نهى کرده خوددارى نمایید و باز ایستید».

2 - احاديث در اطاعات و پيروى از پيامبر  صل الله علیه و آله و سلم  وخلفاى وى ن

«أَخْرِجِ الْبُخَارِيُّ عَنْ أَبِىْ هُرَيْرَهَ  رضی الله عنه  قاَلَ: قاَلَ رَسُوْلُ الله  صل الله علیه و آله و سلم : «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ الله، وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى الله. وَمَنْ أَطَاَعَ أَمِيْرِي فَقَدْ أَطَاعَنِيْ، وَمَنْ عصَىَ أَمِيْرِي فَقَدْ عَصَانِي». بخارى از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هر کسى از من اطاعت کند، خداوند را اطاعت کرده، و هر کس از من نافرمانى کند، خداوند را نافرمانى نموده است. و هر کس از امیرى که من مقرّر نموده‏ام اطاعت نماید، او ازمن اطاعت نموده، و هر کس از امیر من نافرمانى کند، او از من نافرمانى کرده است»[1].

«وَأَخْرَجَ الْبُخَارِيُّ أَيْضاً عَنْ أَبِىْ هُرَيْرَه  رضی الله عنه  مَرْفُوْعاً: «كُلُّ أُمَّتِيْ يَدْخُلُونَ الْجَنَّه اِلّا مَنْ أبَى، مَنْ أَطَاَعنِي دَخَلَ الجَنَّه وَمَن عَصَاني فَقَد أبَى». كذا في (الجامع) (233/2). بخارى همچنان به شكل مرفوع از ابوهريره  رضی الله عنه  روايت نموده است: «همه امّتم وارد جنّت مى‏شوند، مگر آن کس که ابا ورزد، هر کس از من اطاعت نماید داخل جنّت مى‏شود، و هر کس از من نافرمانى کند ابا ورزیده است»[2]. اين چنين در (الجامع) (233/2) آمده است.

«وَ أخْرَجَ البُخَارِيُّ أيضاً عَنْ جَابِرٍ  رضی الله عنه  قَالَ: «جَاءَتْ مَلائِكه اِلَى النَّبِي  صل الله علیه و آله و سلم  وَهُوَ نَائِمٌ فَقَالوا: اِنَّ لِصَاحِبَكُم هَذا مَثَلاً فَاضْرِبُوا لَهُ مَثَلاً: قَالَ بَعْضُهُم: اِنَّه نَائِمٌ وَقَالَ بَعْضُهُم: اِنَّ العَيْنَ نَائِمَه وَالقَلبَ يَقْظانُ، فَقَالوا: مَثَلُهُ كَمَثَلِ رَجُلٍ بَنَى داراً وَجَعَلَ فِيْهَا مَأدُبَه، وَبَعَثَ دَاعِياً، فَمَنْ اَجَابَ الدّاعى دَخَل الدّار وَأَكَلَ مِنَ المَأدُبَه، وَمَنْ لَمْ يُجِبِ الدّاعِى لَمْ يَدْخُلِ الدّارَ وَلَمْ يَأكُل مِنَ المَأدُبَه، فَقَالوا: اَوِّلوهَا لَهُ يَفْقَهْهَا، قَالَ بَعْضُهُم: اِنَّهُ نائِمٌ: وَقَالَ بَعْضُهُم: اِنَّ الْعَيْنَ نَاِئمَه وَالقَلبُ يَقْظَانُ، فَقَالوا: الدّارُ الجَنَّه، والدّاعِى مُحَمَّدٌ، فَمَن أَطَاَع مُحَمّداً فَقَد أطَاَعَ الله، وَمَنْ عَصَى مُحَمَّداً فَقَدْ عَصَى الله، وَمُحَمَّد فَرْقٌ بَيْنَ النّاس». بخارى همچنان از جابر  رضی الله عنه  روایت نموده که گفت: «در حالى فرشته‌هایى نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمدند که وى در خواب بود، آنها گفتند: این دوست‌تان براى خود مثالى دارد، پس برایش مثالى بزنید، بعضى آنها گفتند: وى خواب است، و عدّه، دیگرى از آنها گفتند: چشم خواب، ولى قلب بیدار است، گفتند: مثال وى مانند مردى است که منزلى را بنا نموده، و در آن مهمانى را ترتیب داده، و دعوت دهنده‏اى را فرستاده است. هر کس که دعوت، دعوت دهنده را پذیرفت داخل منزل شده و از مهمانى خواهد خورد، و کسى که دعوت دعوتگر را نپذیرد نه داخل منزل شود، و نه هم از مهمانى خواهد خورد. ملائک گفتند: این را براى وى تأویل کنید تا بداند. بعضى آنها گفتند: وى خواب است، و بعضى دیگرشان اظهار داشتند: چشم خواب، ولى قلب بیدار است. فرمودند: منزل جنت است [و صاحب آن خداوند] و دعوتگر محمد، بنابراین هر کس از محمّد اطاعت کند، از خداوند اطاعت نموده، و هر کس از محمد، نافرمانى کند، از خداوند نافرمانى نموده، و محمد، تمییز دهنده[3] آشکارى در میان مردم است»[4].

دارمى از ربیعه جُرَشِى  رضی الله عنه  این را، چنان که درالمشکاه (ص 21) آمده، با معنى‏اش روایت نموده است.

«وَأخرَجَ الشَّيخانُ عن ابى موسى  رضی الله عنه  قال: قَالَ رسولُ الله  صل الله علیه و آله و سلم : اِنَّمَا مَثَلِى وَمَثَلُ مَا بَعَثَنِيَ الله بِهِ كَمَثَلِ رَجُلٍ أتى قَوْماً، فَقَالَ: يَا قَوْمِ اِنّيِ رَأيتُ الجَيْشَ بِعَيْنَىَّ، وَاِنّى أنَاَ النَّذِيُر العُريانُ، فَالنَّجَاءَ، فَالنَّجَاءَ، فَأَطَاعَهُ طَائِفَه مِنْ قَومِهِ فَأدْلَجُوا فَانْطَلَقُوا عَلى مَهَلِهِمْ فَنَجَوا، وكَذَّبَتْ طَائِفَه مِنْهُم فَاَصْبَحُوا مَكَانَهُم فَصَبَّحَهُمُ الْجَيْشُ فَاَهْلَكَهُم وَاَجْتَاحَهُم، فَذلِكَ مَثَلُ مَن أطَاَعَنِي فَاتَّبَعَ مَاجِئَتُ بِهِ وَمَثَلُ مَنْ عَصَانِي وَكَذّبَ مَا جِئْتُ بِهِ مِنَ الْحَقِّ». شیخان (بخارى و مسلم): «از ابوموسى  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: مثال من و مثال آنچه خداوند مرا به آن مبعوث نموده چون مثال مردى است که نزد قومى آمده، و گفت: اى قوم، من لشکر را به چشم خود دیدم، و من بیم دهنده‏اى آشکار هستم، بنابراین درصدد نجات خود باشید، درصدد نجات خود باشید. گروهى از وى اطاعت نموده و در همان فرصت، شبانگاه به آهستگى به راه افتاده و نجات یافتند، و گروه دیگرى از ایشان او را تکذیب نموده و شب را در همان جاى‌شان روز نمودند، صبحگاهان لشکر بر آنها هجوم آورده آنها را به هلاکت رسانید و ریشه کن نمود، این مثال کسى است که مرا اطاعت و از آنچه من با خود آوردم، پیروى کند، و همچنان مثال کسى است که از من نافرمانى و آن حق را که با خود آورده‏ام، تکذیب نماید»[5].

«وَأخْرَجَ التِرّْمِذِيُّ عَن عَبدِاللهِ بن عَمْرو  رضی الله عنهما  قالَ: قالَ رسولُ الله  صل الله علیه و آله و سلم : «لَيَأتِيَنَّ عَلَى أُمَّتِي كَمَا أَتى عَلَى بَنِيْ اِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ حَتَّى اِنْ كَانَ منْهُم مَنْ أَتَى أمَّهُ عَلاَنِيَه لَكَانَ فِيْ أُمَّتِيْ مَنَ يَصْنَعْ ذلِكَ، وَاِنَّ بَنِىْ اِسْرَاِئيلِ تَفَرَّقَتْ عَلى اِثْنَتَينِ وَسَبْعِيْنَ مِلَّه وَتَفْتَرِقُ اُمَّتِي عَلَىٍ ثَلاثَ وَسَبْعِيْنَ مِلَّه كُلُّهُمْ فِي‏النَّارِ اِلَّا مِلَّه وَاحِده، قَالُوا: مَنْ هِىَ يَا رَسُوْلَ اللهِ؟ قَالَ: (مَا أنَا عَلَيْهِ وَ أَصْحَابِي)». «ترمذى از عبدالله بن عمرو  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: آنچه بر بنى اسرائیل آمده بود عین آن بر امّت من نیز خواهد آمد، حتى اگر کسى از آنها با مادرش آشکار زنا نموده باشد، در امّت من کسى خواهد بود که این عمل را انجام مى‏دهد، و بنى اسرائیل به هفتاد و دو گروه تقسیم شدند، و امّت من به هفتاد و سه گروه تقسیم مى‏شود، همه آنها در آتش‏اند به جز یک گروه، گفتند: اى پیامبر خدا این گروه کدام است؟ گفت: «آنچه من و اصحابم بر آن هستیم»[6].

«وَاَخْرَجَ الِتّرْمِذِيُّ وَأبوداودَ - وَاللَّفْظُ لَهُ - عَنِ الْعِرْبَاضِ بْنِ سَارِيَه  رضی الله عنه  قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُوْلُ الله  صل الله علیه و آله و سلم  ذَاتَ يَوْمٍ ثُمَّ أقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ، فَوَعَظَنَا مَوْعِظَه بَلِيْغَه، ذَرَفَتْ مِنْهَا الْعُيُونُ وَوَجِلَتْ مِنْهَا القُلُوبُ، فَقالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللهِ! كَأَنَّ هَذِهِ مَوْعِظَه مُوَدِّعٍ، فَمَاذَا تَعْهَدُ اِلَيْنا؟ قاَلَ: اُوْصِيْكُم بِتَقْوَى الله وَالسَّمْع وَالطَّاعَه، وَاِنْ عَبْدًا حَبَشِيّاً، فَاِنَّهُ مَنْ يَعِشَ مِنْكُمْ بَعْدِى فَسَيَرى اِخْتِلَافًا كَثِيْراً فَعَلَيْكُم بِسُنَّتِى وَسُنَّه الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِيْنَ المَهْدِيِّيْنَ، تَمَسَّكُوْا بِهَا وَعَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّواجِذِ، وَاِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الاُمُوْرِ، فَاِنَّ كُلَّ مُحْدَثَه بِدْعَه وَكُلَّ بِدْعَه ضَلَاَلَه». ترمذى و ابوداود - و لفظ از ابوداود است - «از عِرباض بن ساریه  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که گفت: پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  روزى براى ما نماز داد، بعد روى خود را به طرف ما گردانید، و آنچنان وعظ مؤثرى براى مان نمود، که چشم‏ها در آن اشک ریختند، و قلب‏ها خوفناک و هراسان شدند. مردى گفت: اى پیامبر خدا، گویى این موعظه خداحافظى باشد، پس براى ما چه سفارشى مى‏کنى؟ گفت: «شما را به ترس از خدا، شنیدن و طاعت[7] وصیت و سفارش مى‏کنم، اگرچه بنده حبشى هم باشد چون هر کسى که از شما بعد از من زندگى به سر برد، اختلافات زیادى را خواهد دید، در آن صورت باید به سنّت من و سنّت خلفاى راشدین که هدایت شدگانند عمل کنید. به آن چنگ زنید، و آن را با دندان‏هاى پسین خود محکم بگیرید، و از چیزهاى نو پدید [در دین‏تان] برحذر باشید، زیرا هرچیز نو پدیدى، بدعت و هر بدعتى گمراهى است»[8].

«وَاَخْرَجَ رَزِين عَن عُمَرَ  رضی الله عنه  مَرْفُوْعاً: سَأَلْتُ رَبّىْ عَنْ اختِلاَفِ أَصْحِابِي مِنْ بَعْدِي، فَأَوْحي اِلَىَّ: يَا مُحَمَّدُ! اِنَّ أَصْحَابَكَ عِنْدِي بِمَنْزِلَه النُّجَوْمِ مِنَ السَّمَاءِ بَعْضُهَا أَقْوى مِنْ بَعْضٍ، وَلِكُلٍ نُوْرٌ، فَمَنْ اَخَذَ بِشَىٍ‏ء مِمَّاهُمْ عَلَيْهِ مِنْ اخْتِلَافِهِم فَهُوَ عِنْدِي عَلَى هُدىً. وَقَاَل: أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمْ اِقْتَدَيْتُمْ اِهْتَدَيْتُمْ». كذا في جمع الفوائد (201/2). رزين از عمر  رضی الله عنه  به شكل مرفوع روايت نموده كه رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «از پروردگارم درباره اختلاف اصحابم بعد از خود پرسیدم، خداوند به من وحى فرستاد: اى محمد، اصحاب نزد من به منزله ستارگان آسمان‌اند که بعضى از دیگرى قوى تراند، و همه آنان از نورى برخوردارند، و کسى که به هر آنچه عمل نماید که صحابه برآنند با وجود اختلاف شان، او نزد من بر هدایت است[9]، وگفت: اصحابم چون ستارگان‏اند به هر کدام‌شان اقتدا کنید، هدایت شده‏اید»[10]. در جمع الفوائد (201/2) اين چنين آمده.

«وَاَخْرَجَ التِّرْمِذِيُّ عَنْ حُذَيْفَه  رضی الله عنه  مَرْفُوعاً: اِنِّيْ لاَ أَدْرِيْ قَدْرَ بَقَائِى فِيْكُمْ، فَاْقَتُدوا بِالَّذِيْنَ مِنْ بَعْدِي - وَاَشَارَ اِلى أِبي بَكْرٍ وَعُمَرَ  رضی الله عنهما  - وَاهْتَدُوا بِهَديِ عَمَّارٍ، وَمَا حَدَّثَكُمْ ابنُ مَسْعُودٍ فَصَدِّقُوْه». «ترمذى از حذیفه  رضی الله عنه  به شکل مرفوع روایت نموده که رسول الله  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «من اندازه بقاى خود را در میان شما نمى‏دانم، بنابراین به این دو شخص که بعد از من هستند، اقتدا کنید - و به ابوبکر و عمر  رضی الله عنهما  اشاره نمود - و از راهنمایى و هدایت عمّار هدایت جویید، و آنچه را ابن مسعود به شما مى‏گوید وى را تصدیق نمایید»[11].

«وَ أَخْرَجَ أَيْضاً عَن بِلالِ بنِ الحارثِ المُزَنِيّ  رضی الله عنه  قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله  صل الله علیه و آله و سلم : مَنْ أحْيا سُنَّه مِنْ سُنَّتِى قَد أُمِيْتَت بَعْدِي فَاِنَّ لَهُ مِنَ الاَجْرِ مِثْل أُجُوْرِ مَن عَمِلَ بِهَا مِنْ غَيْرِ أن يَنْقُصَ ذَلِكَ مِنْ أُجُوْرِهِم شَيْئاً، وَمَن اِبْتَدَعَ بِدْعَه ضَلاَلَه لَا يَرضَاهَاالله وَرَسُولُه كَاَن عَلَيْهِ مِنَ الْاِثْمِ مِثْلُ آثامِ مَن عَمِلَ بِهَا لاَ يَنْقُصُ ذَلكَ مِنْ أَوْزِار هِمْ شَيْئاً. وَاَخْرَجَ ابنُ مَاجَه أيْضاً نَحْوَهُ عَن كَثِيْرِ ابنَ عبدِالله بنِ عَمْرٍو عَن أِبيْهِ عَن جَدِّهِ». وى همچنان از بلال بن حارِث مُزَنِى  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «هر کسى سنّتى از سنّت‏هاى مرا که پس از من از بین برده شده باشد زنده کند، براى وى به اندازه اجر و پاداش آنان که بدان عمل مى‏کنند اجر و پاداش است، بدون این که این، از پاداش‏هایشان چیزى را بکاهد. و کسى بدعت گمراه کننده را که خداوند و رسولش از آن راضى نباشند، ایجاد کند، بر وى گناهى به اندازه کناهان آنانى که بدان عمل مى‏کنند، مى‏باشد، و این از گناهان‌شان چیزى را نمى‏کاهد»[12]. ابن‏ماجه نيز مانند اين را از كثير ابن عبدالله بن عمرو از پدرش از جدّش روايت نموده است.

«وَأَخْرَجَ التِّرْمِذِيُّ أَيْضاً عَنْ عَمْرِو بنِ عِوْف  رضی الله عنه  قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله  صل الله علیه و آله و سلم : اِنَّ الدِّيْنَ لَيَأرِزُ اِلَى الحِجَازِ كمَاَ تَأرِزُ الحَيَّه اِلىَ جُحْرَها، وَلِيَعْقِلَنَّ الدِّيْنُ مِنَ الْحِجَازِ مَعْقِلَ الاُرْوِيَّه مِن رأسِ الجَبَلِ، اِنَّ الدِّينَ بَدَأ غَرِيْباً وَسَيَعُودُ غَرِيْباً كَمَا بَدَأ، فَطُوْبي لِلْغُرَبَاِء وَهُمُ الَّذِيْنَ يُصْلِحُوْنَ مَا أَفْسَدَ النَّاسُ مِنْ بَعْدِي مِنْ سُنَّتِى». ترمذى همچنان از عمرو بن عوف  رضی الله عنه  روایت نموده که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «دین خود را به طرف حجاز خواهد کشید، همچنانکه مار خود را به طرف غار خود مى‏کشد، و دین در حجاز چنان پناه مى‏برد، همچنان که گوزن به سر کوه پناه مى‏برد. دین غریب شروع شده، و دوباره غریب خواهد گردید، خوشا به حال غریبان، و آنها کسانى‌اند که آنچه را مردم از سنت من فاسد گردانیده‏اند، اصلاح مى‏کنند»[13].

«وَأَخْرَجَ أيضاً عَن أنسٍ  رضی الله عنه  قَالَ: قَالَ لِىْ رَسُولُ الله  صل الله علیه و آله و سلم : يَا بُنَيَّ، اِنْ قَدَرْتَ أَنْ تُصْبِحَ وَتُمْسِىَ وَلَيْسَ فِي قَلْبِكَ غِشٌّ لِاَحَدٍ فَافْعَلْ، ثُمَّ قَالَ: يَا بُنَيَّ وَذَلِكَ مِنْ سُنَّتِى، وَمَنْ أَحَبَّ سُنَّتِي فَقَدْ أَحَبّنِي وَمَنْ أَحَبّنِي كَانَ مَعِي فِي الْجَنَّه». وى همچنان از انس  رضی الله عنه  روايت نموده، كه گفت: پيامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به من فرمود: «اى پسرم! اگر مى‏توانى كه روز و شب خود را بدون اين كه در قلبت درباره كسى كينه‏اى داشته باشى سپرى كنى، اين كار را انجام بده. بعد از آن گفت: اى پسرم، و اين از سنّت من است، و كسى كه سنّت مرا دوست داشته باشد يقيناً كه مرا دوست دارد، و كسى كه مرا دوست دارد، در جنّت با من مى‏باشد»[14].

«وَأَخْرَجَ البَيْهَقِيُّ عَنْ ابنِ عَبّاسٍ  رضی الله عنهما  مَرْفُوْعاً: مَنْ تَمَسَّكَ بِسُنَّتِى عِنْدَ فَسَادَ أُمتِّي فَلَهُ أجْرُ مِائَه شَهِيدٍ. وَرَوَاهُ الطَّبَرانِيُّ عَنْ أبِي هُرَيْرَه  رضی الله عنه  اِلَّا أنَّهُ قَالَ: فَلَهُ اَجْرُ شَهِيْدٍ»، كذا في الترغيب (44/1). بيهقى از ابن عبّاس  رضی الله عنهما  به شكل مرفوع روايت نموده، كه رسول  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسى که به سنّت من وقت فساد امّتم، چنگ زند، براى وى اجر و پاداش صد شهید است»[15]. این را طبرانى از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت نموده، مگر این که وى گفته: «براى وى اجر شهید است». این چنین در الترغیب (44/1) آمده است.

«وَأَخْرَجَ الطَّبَرَاِنيُّ وَأبونُعَيْم فِي الحِلْيَه عَن أِبى هُرَيْرَه  رضی الله عنه  اَلْمُتَمَسِّكُ بِسُنَّتِى عِنْدَ فَسَادَ أُمَّتِي لَهُ أجْرُ شَهِيْدٍ». طَبَرانى و ابونُعَيْم در الحليه از ابوهريره  رضی الله عنه  روايت نموده‏اند: «براى چنگ زننده و متمسّک به سنّت من هنگام فساد امّتم اجر و پاداش شهید است»[16].

«وَاَخْرَجَ الْحَكِيْمُ عَنْهُ: المُتَمَسِّكُ بِسُنَّتِيْ عِنْدَ اِخْتَلافِ أُمَّتِيْ كَالقَابِضَ عَلَى الْجَمْرِ». كذا في كنز العمـال (47/1).

حکیم ترمذى[17] از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت نموده: «چنگ زننده به سنت من وقت اختلاف امّتم چون در دست گیرنده پاره آتش است»[18]. این چنین در کنز العمال (47/1) آمده است.

«وَاَخْرَجَ مُسْلِمٌ عَنْ أَنَسٍ  رضی الله عنه  مَرْفُوْعاً: (مَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِىْ فَلَیسَ مِنِّى) وَ أَخْرَجَهُ ابنُ عَسَاکرَ عَنْ ابنِ عُمَرَ  رضی الله عنهما  وَزَادَ فِى أَوَّلِهِ: (مَنْ أَخَذَ بِسُنَّتِىْ فَهْوَ مِنَّى)». مسلم از انس  رضی الله عنه  به شکل مرفوع روایت نموده: «کسى که از سنّت من روى گرداند، از من نیست»[19]. و این را ابن عساکر از ابن عمر  رضی الله عنهما  روایت نموده، و در اوّل افزوده: «کسى که سنّت مرا بگیرد او از من است».

«وَأَخْرَجَ الدَّارَ قُطْنِىُّ عَنْ عَائِشَه  رضی الله عنها  مَرْفُوْعاً: مَنْ تَمَسَّكَ بِالسُّنَّه دَخَلَ الْجَنَّه». دارقطنى از عائشه  رضی الله عنها  به شكل مرفوع روايت نموده: «کسى که به سنّت تمسّک ورزد داخل جنّت مى‏شود»[20].

«وَأخْرَجَ السِّجْزِىُّ عَنْ أَنَسٍ  رضی الله عنه  مَرْفُوعاً: (مَنْ أَحْيَا سُنَّتِي فَقَدْ أَحَبَّنِيْ وَمَنْ أَحَبَّنِي كَاَنَ مَعِيْ فِي الْجَنَّه)». سِجْزى از انس  رضی الله عنه  به شکل مرفوع روایت نموده: «کسى که سنّت مرا زنده کند یقیناً مرا دوست داشته است، و کسى که مرا دوست دارد، در جنّت با من مى‏باشد»[21].

 3 - آيات قرآنى درباره پيامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و اصحاب  رضی الله عنهم

خداوند تبارک و تعالى مى‏فرماید:

﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا ٤٠ [الاحزاب: 40].

ترجمه: «محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولى پیامبر خدا و خاتم و آخرین پیامبران است، و خداوند بر هر چیز داناست».

و مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥ وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا ٤٦ [الاحزاب: 45-46].

ترجمه: «اى پیامبر! ما تو را به عنوان گواه، بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم و دعوت کننده بهسوى خدا، به حکم او. و چراغى درخشان».

و خداوند تبارک و تعالى مهربانى مى‏کند:

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٨ لِّتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُۚ وَتُسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا ٩ [الفتح: 8-9].

ترجمه: «ما تو را به عنوان گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستاده‏ایم. تا به خدا و رسول او ایمان بیاورید و از او دفاع کنید، و او را بزرگ دارید و خدا را صبح و شام به پاکى یاد کنید».

خداوند  جل جلاله  فرموده است:

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗاۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِيمِ ١١٩ [البقرة: 119].

ترجمه: «ما تو را به حق، مژده دهنده و بیم دهنده فرستاده‏ایم، و از تو در مورد اهل دوزخ پرسیده نمى‏شود».

و مى‏فرماید:

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗاۚ وَإِن مِّنۡ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٞ ٢٤ [فاطر: 24].

ترجمه: «ما تو را به دین راست مژده دهنده و ترساننده فرستاده‏ایم».

 

و خداوند تبارک و تعالى فرموده است:

﴿وَإِن مِّنۡ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٞ [فاطر: 24].

ترجمه: «و در هر امّتى بیم دهنده گذشته است».

و خداوند  جل جلاله  مى‏گوید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٢٨ [سبأ: 28].

ترجمه: «وما تو را براى همه مردم به عنوان مژده دهنده و بیم دهنده فرستاده‏ایم، ولى اکثر مردم نمى‏دانند».

و خداوند  جل جلاله  مى‏فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٥٦ [الفرقان: 56].

ترجمه: «و ما تو را فقط بشارت دهنده و بیم دهنده فرستاده‏ایم».

و خداوند  جل جلاله  مى‏گوید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧ [الانبیاء: 107].

ترجمه: «و ما تو را رحمت براى جهانیان فرستاده‏ایم».

و مى‏فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٩ [الصف: 9].

ترجمه: «اوست آن که پیغمبر خود را به هدایت و دین حق فرستاده است، تا آن را بر همه ادیان، اگرچه مشرکان بد بدانند، غالب گرداند».

و خداوند  جل جلاله  گفته است:

﴿وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدًا عَلَيۡهِم مِّنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَجِئۡنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ ٨٩ [النحل: 89].

ترجمه: «و روزى که در هر امّت گواهى را بر ایشان از خودشان برانگیزیم، و تو را بر این کافران، گواه بیاوریم، و کتاب را بر تو، براى واضح بیان کردن هرچیز و براى راه نمودن و بخشایش و مژده دادن براى مسلمانان فرود آوردیم».

و مى‏فرماید:

﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا [البقرة: 143].

ترجمه: «و همچنین شما را گروهى مختار و میانه گرداندیم تا بر مردمان گواه باشید و رسول بر شما گواه باشد».

و خداوند  جل جلاله  مى‏گوید:

﴿أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗاۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ قَدۡ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكُمۡ ذِكۡرٗا ١٠ رَّسُولٗا يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ مُبَيِّنَٰتٖ لِّيُخۡرِجَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَيَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ قَدۡ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ لَهُۥ رِزۡقًا ١١ [الطلاق: 10-11].

ترجمه: «خداوند براى شما نصیحت فرو فرستاده است. پیامبرى فرستاده که آیات روشن الله را بر شما مى‏خواند، تا آنان را که ایمان آورده‏اند و عمل‏هاى نیک انجام داده‏اند از تاریکى‏ها به‌سوى روشنى بیرون سازد، و هر که به الله ایمان بیاورد و عمل نیکو بکند، خدا او را به بوستان‌هایى که زیر (قصرهاى) آنها جوی‌ها جارى‌اند، داخل مى‏سازد، و اینان در آنجا براى همیشه جاودان مى‏باشند، و خداوند براى او روزى نیکویى فراهم آورده است».

و خداوند  جل جلاله  مى‏فرماید:

﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ١٦٤ [آل عمران: 164].

ترجمه: «خدا بر ایمان داران آنگاه که میان‌شان پیامبرى از خودشان برانگیخت، احسان نمود. او بر ایشان آیت‏هاى خدا را مى‏خواند، و آنان را از شرک وغیره پاک مى‏سازد، و به آنان کتاب و حکمت مى‏آموزاند، در حالى که قبل از این در گمراهى آشکار قرار داشتند».

و خداوند  جل جلاله  گفته است:

﴿كَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِيكُمۡ رَسُولٗا مِّنكُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِنَا وَيُزَكِّيكُمۡ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ ١٥١ فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ ١٥٢ [البقرة: 151-152].

ترجمه: «چنان که در میان شما رسولى از خود شما فرستادیم، او بر شما آیات ما را مى‏خواند، و شما را پاک مى‏سازد و به شما کتاب و حکمت مى‏آموزاند، و به شما تعلیم مى‏دهد آنچه را که نمى‏دانستید، پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر مرا به جاى آورید و ناسپاسى نکنید».

و خداوند  جل جلاله  مى‏فرماید:

﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨ [التوبة: 128].

ترجمه: «رسولى از خود شما به‌سویتان آمده، که رنج شما بر وى دشوار است، و به هدایت شما اصرار دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است».

و خداوند مى‏گوید:

﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ ١٥٩ [آل عمران: 159].

ترجمه: «به سبب رحمتى که از جانب خداست بر ایشان نرم دل شدى، و اگر تندخو و سخت دل مى‏بودى، از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند، بنابراین از ایشان در گذر و براى‌شان آمرزش خواه و در کار همراه‌شان مشورت کن، و وقتى عزم کردى بر خدا توکل نما، چون خداوند توکل کنندگان را دوست مى‏دارد».

و خداوند  جل جلاله  مى‏فرماید:

﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ٤٠ [التوبة: 40].

ترجمه: «اگر رسول را مدد نکنید، الله او را هنگامى که کافران وى را بیرون کردند، و دومین نفر بود، یارى و کمک نمود. آنگاه که هردو در غار بودند، و آن گاه که رسول به رفیق خود گفت: غمگین مشو که الله همراه ماست، درین موقع الله تسکین خود را بر وى فرود آورد، و او را با لشکرهایى که نمى‏دیدید تقویت نمود، و گفتار کافران را پایین قرار داد، و سخن الله بلند و پیروز است، و خداوند غالب و با حکمت است».

و خداوند  جل جلاله  مى‏فرماید:

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩ [الفتح: 29].

ترجمه: «محمّد  صل الله علیه و آله و سلم  فرستاده خدا  جل جلاله  است و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید و در میان خود مهربان‌اند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى‏بینى، آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند، نشانه آنها در رخسار‌شان از اثر سجده نمایان است، این توصیف آنها در تورات است، و توصیف آنها در انجیل، همانند زراعت است که جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته، تا محکم شده، و بر پاى خود ایستاده است، و به قدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامى دارد، این براى آن است که کافران را به خشم آورد، خداوند  جل جلاله  کسانى از آنها را که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است».

و خداوند  جل جلاله  مى‏فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٥٧ [الاعراف: 157].

ترجمه: «آنان که (از روى صدق) آن پیغمبرى را که نبىّ امّى است، پیروى مى‏کنند، کسى که (صفات) او را نوشته نزد خویش در تورات و انجیل مى‏یابند، کسى که ایشان را به کار پسندیده امر مى‏کند و از ناپسندیده منع مى‏نماید،و پاکیزه‏ها را براى‌شان حلال مى‏سازد و ناپاکیزه‏ها را براى‌شان حرام مى‏گرداند، و بار سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود، (از دوش‌شان) بر مى‏دارد، و آنها که به او ایمان آوردند و حمایتش کردند و یارى اش نمودند و از نورى که با او نازل شده پیروى کردند، آنان رستگاراند».

4 - كلام خداوند تبارك و تعالى درباره اصحاب پيامبر  صل الله علیه و آله و سلم

خداوند  جل جلاله  مى‏فرماید:

﴿لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١١٧ وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١١٨ [التوبة: 117-118].

ترجمه: «خداوند رحمت خودش را شامل حال پیامبر، و مهاجرین و انصار که در زمان عسرت و تنگى از وى پیروى کردند، نمود. آنگاه خداوند توبه آنان را پذیرفت، و او نسبت به آنها مهربان و رحیم است. همچنین آن سه نفر را که بازماندند، تا آن حد که زمین، با همه وسعتش بر آنان تنگ شد، و نفس‏هایشان بر ایشان تنگ گردید، و دانستند که پناه گاهى از خدا جز به‌سوى او نیست، در آن هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت، و خداوند توبه آنان را پذیرفت، و خدا توبه‏پذیر و مهربان است».

و خداوند  جل جلاله  مى‏فرماید:

﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨ وَمَغَانِمَ كَثِيرَةٗ يَأۡخُذُونَهَاۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٩ [الفتح: 18-19].

ترجمه: «خداوند از مؤمنانى که زیر آن درخت با تو بیعت کردند راضى و خشنود شد، خدا آنچه را در درون قلب‏هاى آنان نهفته بود دانست، لذا آرامش را بر دل‏هاى آنان نازل کرد، و فتح نزدیکى، به عنوان پاداش، نصیب آنها فرمود. و غنایم بسیارى که آن را به دست مى‏آورند، و خداوند عزیز و حکیم است».

و خداوند مهربانى مى‏کند:

﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠ [التوبة: 100].

ترجمه: «خداوند از پیشگامان نخستین مهاجرین و انصار و آنهایى که به نیکى از آنان پیروى کردند، خشنود شده است، و آنها نیز از او خشنود شده‏اند، و (خداوند) براى آنان باغ‌هایى از بهشت فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جریان دارند، و اینان در آن جا، جاودانه خواهند ماند، و این پیروزى بزرگ است».

و خداوند  جل جلاله  مى‏فرماید:

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨ وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩ [الحشر: 8-9].

ترجمه: «این اموال براى مهاجران فقیرى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شده‏اند، آنها فضل الهى و رضاى او را مى‏طلبند، و خدا و رسولش را یارى مى‏کنند، و آنها راستگویان‌اند. و براى کسانى است که در دارالهجره (مدینه) و در خانه ایمان، قبل از مهاجران مسکن گزیدند، آنها کسانى را که به‌سویشان هجرت کنند دوست مى‏دارند و در دل خود به آنچه به مهاجران داده شده احساس نیاز نمى‏کنند، و آنها را بر خود مقدّم مى‏دارند هرچند شدیداً فقیر باشند. کسانى که خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خویش بازداشته، رستگارند».

و مى‏فرماید:

﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِيَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ ٢٣ [الزمر: 23].

ترجمه: «خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابى که آیاتش همانند همدیگر است، آیاتى مکرر دارد، که از شنیدن آیاتش بر اندام کسانى که از پروردگارشان مى‏ترسند لرزه مى‏افتد. سپس بیرون و درون‌شان نرم و متوجّه ذکر خدا مى‏شود، این هدایت الهى است، که هر کسى را بخواهد با آن راهنمایى مى‏کند، و هر کسى را خداوند گمراه کند، برایش هدایت کننده‏اى وجود ندارد».

و خداوند  جل جلاله  مى‏فرماید:

﴿إِنَّمَا يُؤۡمِنُ بِ‍َٔايَٰتِنَا ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ۩ ١٥ تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧ [السجدة: 15-17].

ترجمه: «تنها کسانى به آیات ما ایمان مى‏آورند که هر وقت این آیات به آنها یادآورى شود به سجده مى‏افتند و تسبیح و حمد پروردگارشان را به جاى مى‏آورند و تکبّر نمى‏کنند. پهلوهاى‌شان از بسترها در دل شب دور مى‏شود و پروردگار خود را با بیم و امید فرا مى‏خوانند، و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم، انفاق مى‏کنند. هیچ کسى نمى‏داند چه پاداش‏هاى مهمى که مایه روشنى چشم‏ها مى‏گردد، براى آنها نهفته شده، این جزاى اعمالى است که انجام مى‏دادند».

و خداوند  جل جلاله  مى‏گوید:

﴿فَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَيۡءٖ فَمَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٣٦ وَٱلَّذِينَ يَجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ يَغۡفِرُونَ ٣٧ وَٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣٨ وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡيُ هُمۡ يَنتَصِرُونَ ٣٩ [الشوری: 36-39].

ترجمه: «و آنچه نزد خداست براى کسانى که ایمان آورده‏اند و بر پروردگارشان توکل مى‏کنند، بهتر و پایدارتر است. همان کسانى که از گناهان کبیره و اعمال زشت اجتناب مى‏ورزند، و هنگامى که خشمگین مى‏شوند، عفو مى‏کنند. و آنها که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده‏اند، نماز را برپا داشته‏اند، و کارهاى‌شان در میان‌شان به طریق مشورت صورت مى‏گیرد، و از آنچه به آنان روزى داده‏ایم، انفاق مى‏کنند. و آنها که هرگاه به آنان تعدّى و حمله برسد، انتقام مى‏کشند».

و خداوند  جل جلاله  مى‏فرماید:

﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا ٢٣ لِّيَجۡزِيَ ٱللَّهُ ٱلصَّٰدِقِينَ بِصِدۡقِهِمۡ وَيُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ إِن شَآءَ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٢٤ [الاحزاب: 23-24].

ترجمه: «در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بسته‏اند صادقانه ایستاده‏اند، بعضى پیمان خود را به انجام رسانیدند، و بعضى دیگر در انتظاراند، و هرگز تغییر و تبدیلى در عهد و پیمان خود نداده‏اند. هدف این است که خداوند صادقان را به خاطر صدق‌شان پاداش دهد، و منافقان را هرگاه که بخواهد عذاب کند، یا توبه آنان را بپذیرد، چرا که خداوند غفور و رحیم است».

 

و مى‏فرماید:

﴿أَمَّنۡ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ ٱلَّيۡلِ سَاجِدٗا وَقَآئِمٗا يَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَيَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦۗ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ [الزمر: 9].

ترجمه: «آیا کسى که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در سجده و قیام قرار دارد و از آخرت مى‏ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است (با آن مشرک ناسپاس برابر است؟) بگو: آیا کسانى که مى‏دانند با کسانى که نمى‏دانند یکسان‏اند؟».

5 - ذكر پيامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و اصحاب وى  رضی الله عنهم  در كتاب‏هاى قبل از قرآن

«اَخْرَجَ أحمدُ عَن عَطاِء بنِ يَسارِ قال: لَقِيتُ عبدُاللهِ بنَ عَمْرو بنِ العَاصِ  رضی الله عنهما  فَقُلْتُ: أَخْبَرَ نِي عَن صَفاتِ رَسُولِ الله  صل الله علیه و آله و سلم  فِي التَّوراه، فَقَال: أَجَلْ. وَاللهِ اِنَّهُ لَمَوْصُوفٌ فِي التَّوراه بِصَفِتِهِ فِي القرآنِ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥ [الاحزاب: 45]، وَحرْزاً لِلاُمِيّيِّنَ، أنْتَ عَبْدِي وَرَسُوْلِي، سَمَّيِتَكَ المُتَوَكِلَّ، لَاَفَظٌّ وَلَا غَلِيْظٌ وَلَا صَخَّابٌ فِي الْاَسْوَاقِ، وَلَا يَدْفَعُ بِالسَّيِئَّه اِلسَّيِّئَه وَلَكِن يَعْفُو وَيَغْفِرُ، وَلَنْ يَقْبِضَهُ الله حَتَّى يُقِيْمُوالْمِلّه العَوْجَاءَ بِأنْ يَقُولُواِ لَا اِلهَ اِلَّا الله، يَفْتَحُ بِهِ أَعْيُناً عُمْياً، وَآذَاَناً صُمَّا، وَقُلُوْباً غُلْفاً». وَ أَخِرْجَهُ البُخَارِيُّ نَحْوَهُ عَن عَبدُالله، وَالبَيْهَقِي عَن ابنَ سَلامٍ، وَ فِيْ رَوَايه: «حَتَّى يُقِيْمَ بِهِ الْمِلَّة العَوْجَاءَ». وَأَخْرَجَهُ ابنُ اِسْحقَ عَنْ كَعْبِ الْاحِبْاَرِ بِمَعْنَاهُ. وَأخْرَجَهُ البَيهَقِيُّ عَنْ عَاِئِشَة  رضی الله عنها  مُخْتَصَراً. وَذَكَرَ وَهْبُ بنُ مُنَبَّهٍ: أَنّ الله تَعَالى أَوْحى اِلى دَاوُدَ فِي الزَّبُورْ، (يَا دَاوُدُ، اِنَّهُ سَيَأْتِي مِنْ بَعْدِكَ نَبِيٌ اسْمُهُ أحْمَدُ وَمُحَمَّدٌ صَادِقاً سَيِدًا، لَا أَغْضَبُ عَلَيْهِ أَبَداً وَلَاُ يُغْضِبُنِي أَبَداً، وَقَدْ غَفَرْتُ لَهُ قَبْلَ أَنْ يَعْصِيَنِي مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَاَ تَأَخِرَّ، وَأُمَّتُهُ مَرْحُومَه أَعْطَيْتُهُم مِنَ النَّوافِل مِثْلَ مَا أَعْطَيْتُ الْاَنِبَياءَ، وَفَرَضْتُ عَلَيْهِمُ الْفَرَائِضَ الَّتِي افْتَرَضْتُ عَلَى الاَنْبِيَاِء وَالرُّسُلِ، حَتَّى يَأتُونّيِ يَوْمَ القِيَامَة وَنُوْرُهُم مِثْلُ نُورِالْاَنْبِيَاءِ... اِلى أَنْ قَالَ: يَا داوُدُ، اِنِّيْ فَضَّلْتُ مُحَمَّداً وَأُمَّتهُ عَلىَ الْاُمَمِ كُلَّهاَ)». كذا في البداية (326/2). «احمد از عطاء بن یسار روایت نموده، که گفت: با عبدالله بن عمرو بن العاص  رضی الله عنهما  بر خوردم، گفتم: مرا از صفت‏هاى پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در تورات آگاه کن، گفت: آرى، به خدا سوگند وى در تورات آن چنان صفت شده که در قرآن موصوف است: «اى نبى! ما تو را گواه، بشارت دهنده، بیم دهنده، و حفاظت کننده امّیین[22] فرستادیم، تو بنده و پیامبر من هستى، تو را متوکل نام گذاردم، نه ترش روى و نه هم سخت طبیعت هستى، و نه اهل معرکه و برپا کننده غوغا در بازارها. و نه هم بدى را به بدى پاسخ مى‏دهد، بلکه عفو و بخشش مى‏کند، و خداوند او را تا آن وقت که ملّت کج را با گفتن «لا إله إلا الله» راست نکنند، قبض نمى‏نماید. بسا چشم‏هاى کور، گوش‏هاى کر، و قلب‏هاى بسته به واسطه وى باز مى‏شوند»[23].

بخارى مانند این را از عبدالله[24] و بیهقى از ابن سلام[25] روایت نموده‏اند، و در روایتى آمده: ««تا این که ملّت کج را توسط وى راست کند». ابن اسحاق از کعب احبار به معنایى این را روایت نموده است. و این را بیهقى به اختصار از عائشه  رضی الله عنها  روایت کرده[26]، و وهب بن منبه متذکر شده که خداوند تبارک و تعالى براى داود  علیه السلام  در زبور وحى فرستاده: «اى داود، پس از تو نبى اى خواهد آمد که اسم وى احمد و محمّد است و او صادق و سردار است، من هرگز بر وى خشمگین نمى‏شوم، و او ابداً مرا به غضب نمى‏آورد. گناهان گذشته و آینده وى را قبل از این که نافرمانى مرا بکند، بخشیده‏ام، و امّتش مرحوم است. به آنها آن قدر نوافل داده‏ام که به انبیا دادم، و بر آنها فرایضى را لازم ساخته‏ام که بر انبیاء و رسل فرض گردانیده بودم. تا اینکه در قیامت در حالى نزدم بیایند که نورشان چون نور انبیا باشد... تا این که گفت: اى داود! من محمّد و امّتش را بر همه امّت‏ها فضیلت داده‏ام»». این چنین در البدایة (326/2) آمده است[27].

وَأَخْرَجَ أبونُعَيْم فِي الحِلْيَه (386/5) «عَن سَعِيْدِ ابن أبي هِلالٍ أَنَّ عَبْدَاللهِ بنَ عَمْرو قَالَ لِكَعْبٍ: أَخْبَرَنِي عَنْ صِفَه مُحَمَّدٍ وَ أُمَّتِه قال: أَجِدُهُم فِي كِتَابِ اللهِ تَعَالى: (اِنَّ أَحْمَدَ وَأُمَّتَهُ حَمَّادُوْنَ يَحْمَدُوْنَ الله  جل جلاله  عَلى كُلِّ خَيْرٍ وَشرٍّ، يُكَبِرّوْنَ الله عَلَى كُلِّ شَرَفٍ، وَيُسَّبُحْوَن الله فِيْ كُلِّ مَنْزِلٍ، نِدَاؤُهُمْ فِي جَوِّ السَّماءِ، لَهُمْ دَوِىٌّ فِي صَلاتِهِم كَدَوِىِّ النَّحْلِ عَلَى الصَّخْرِ، يَصُفُّوْنَ في الصّلاه كَصُفُوفِ الْمَلائِكَة، وَيَصُفُّوْنَ فِي الْقِتَالِ كَصُفُوفِهِمْ فِي الصَّلَاه. اِذَا غَزَوْا فِي سَبِيْل اللهِ كَاَنتِ الْمَلَائِكَة بَيْنَ أَيْدِيْهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِم بِرِ مَاحٍ شِدَادٍ. اِذَا حَضَرُو الصَّفَّ فِيْ سِبيلِ الله كَانَ الله عَلَيْهِم مُظِلاً - وَ أَشَارَ بِيَدِهِ - كمَاَ تُظِلُّ النّسُوْرَ عَلى وَكُوْرِهَا، لاَيَتَأَخَّرُوْنَ زَحْفًا أَبَداً). وَ أَخْرَجَهُ اَيْضاً بِاِسْنَادٍ آخَرَ عَنْ كَعْبٍ بِنَحْوَهَ وَفِيْهِ (وَأُمَّتُهُ الحَمَّادُوْنَ يَحْمَدُونَ الله عَلَى كُلِّ حَالٍ وَيُكَبِّرُوْنَهُ عَلىَ كُلِّ شَرَفٍ، رُعَاه الشَّمْسِ، يُصَلُّونَ الصَّلَوَاتِ الْخَمْس لِوَقْتِهِنَّ وَلَوْ عَلىَ كُنَاسَه، يَأتَزِرُوْنَ عَلىَ أوسَاطِهِم وَيُوَضِّئُونَ أَطْرَاَفَهُم). وَأخْرَجَ أيضاً بِاِسْنَادٍ آخَرَ عَنْ كَعْبٍ مُطَوَّلاً». ابونُعَيْم در الحِليه (386/5) از سعيد بن ابى هلال روايت نموده، كه عبدالله بن عمرو به كعب گفت: «صفت محمّد  صل الله علیه و آله و سلم  و امّت وى را برايم بيان كن، وى گفت: آنها را در كتاب خداوند تبارک و تعالى (تورات) اين طور مى‏يابم: احمد و امّت وى حمد گويان هستند، حمد خداوند  جل جلاله  را در هر خير و شر مى‏گويند، خداوند را در هر جاى بلندى به بزرگى ياد مى‏كنند، و او را در هر منزل به پاكى ياد مى‏نمايند. نداى (اذان) آنها در فضاى آسمان طنين انداز است. در نمازهاى خود صدايى چون صداى زنبور عسل بر سنگ دارند. در نماز چون صفوف ملائک صف مى‏بندند، و در قتال و جنگ چون صفوف‌شان در نماز صف مى‏بندند. چون در راه خداوند جهاد نمايند، ملائكه با داشتن نيزه‏هاى سخت در پيش روى و عقب آنها مى‏باشند، و چون در صف فى سبيل الله حضور پيدا مى‏كنند، خداوند  جل جلاله  بر آنها خود سايه بان مى‏باشد - و به دست خود اشاره نمود - چنانكه كركس‏ها بر آشيانه خود سايه مى‏افكنند، آنها از رو بروى دشمن در ميدان قتال گاهى هم فرار نمى‏كنند». او اين را همچنان به اسناد ديگرى از كعب روايت نموده و در آن آمده: «و امّت وى حمدگويان هستند، حمد و ثناى خداوند  جل جلاله  را در هر حالت به‌جاى مى‏آورند، و او را در هر جاى بلندى به بزرگى یاد مى‏كنند، (به خاطر نماز خود) مراقب آفتاب مى‏باشند، و نمازهاى پنجگانه را در اوقات آنها ولو بر خاكروبه هم باشند به‌جاى مى‏آورند. شلوارهاى خود را دور كمر خود مى‏بندند، و دست و پاى خود را وقت وضو گرفتن به درستى مى‏شويند»[28]. اين حديث همچنين به اسناد ديگرى به صورتى طولانى‏تر، از كعب روايت شده است».

 

 

6 - احاديث در وصف پيامبر  صل الله علیه و آله و سلم

«أَخْرَجَ يَعْقوبُ بنُ سُفيانَ الفَسَوِيُّ الحَافِظُ عَنِ الْحَسَنِ بنِ عِلِي  رضی الله عنهما  قَالَ: سَأَلْتُ خَالِي هِنْدَ بنَ أبى هَالَه - وَكانَ وَصَّافَاً» عَنْ حِلْيَة رَسُول الله  صل الله علیه و آله و سلم  وَ أَنَا أَشْتَهِىْ اَنْ يَصِفَ لِيْ مِنْهَا شَيْئاً أَتَعَلَّقَ بِهِ، فَقَالَ:

«كَانَ رَسُولُ اللهِ  صل الله علیه و آله و سلم  فَخُماً مَفُخُماً، يَتَلَأ لَأُ وَجْهُهَ تَلَألُؤ القَمَرِ لَيْلَهالْبَدْرِ، أَطْوَلَ مِنَ الْمَرْبُوعِ وَ أَقْصَرَ مِنَ المُشَذَّبِ. عَظِيْمَ اَلْهَامَه. رَجِلَ الشَعْرِ، اِذا تَفَرَّقَتْ عَقِيْصَتَهُ فَرَقَ، وَاِلاّ فَلَاَ يُجَاوِزُ شَعْرُهُ شَحْمَه أُذُنَيْهِ اِذا وَفَرَهُ. أَزْهَرَ اللَّوْنِ. وَاسِعَ الْجَبِيْنِ. أَزَجَّ اَلْحَوَاجِبِ، سَوَابِغَ فِيِ غَيْرِ قَرَنٍ، بَيْنَهُمَا عِرْقُ يُدِرُّهُ الغَضَبُ. أَقْنَى العِرْنِيْنِ، لَهُ نُوْرٌ يَعْلُوْهُ، يَحْسَبُهُ مَنْ لَمْ يَتَأَمَّلهُ أَشَمَّ. كَثَّ الِلّحْيَه. أَدْعَجَ. سَهْلَ الخَدَّيْنِ. ضَلِيْعَ الْفَمِّ، أَشْنَبَ، مُفَلَّجَ الْأَنْسَانِ، دَقِيقَ الْمَسْرُبَه. كَاَنَ عُنُقَهُ جِيْدُ دُمْيَه فِي صَفَاءِ الْفِضَّه. مُعْتَدِلَ الْخَلْقِ. بَادِنا مُتَمَاسِكاَ. سَوَاءُ البَطْنِ وَالصَّدْرِ. عَرِيْضُ الصَّدْرِ. بُعَيْدُ مَا بَيْنَ الَمْنِكبَيْنِ. ضَخْمُ الكرادِيس. أَنْوَرُ المُتَجَرَّدِ. مَوْصُولُ مَا بَيْنَ الَّلبّه وَالسُّرَة بِشَعْرٍ يَجْرِى كَالْخَطّ. عَارِىَ الثِّدْيَيْن وَالْبَطْنِ مِمَّا سِوَي ذلِك. أَشْعَرُ الذَّراعَيْنِ وَالْمَنْكِبَيْنِ وَأعَالِيَ الصَّدْرِ. طَوِيْلُ الزَّنْدَيْنِ. رَحْبُ الرَّاحَه. سَبْطُ القَصَبِ. شَثْنُ الكَفَّيْنِ وَالقَدَمَيْنِ. سَائِلُ الأطرافِ. خُمْصانُ الأخْمَصَيْنِ. مَسِيحُ القَدَمَيْن، يَنْبُو عَنْهُما المَاءُ. اِذا زَالَ زَالَ قَلْعًا. يَخْطُو تَكَفُّؤاً وَيَمْشِى هَوْناً. ذَرِيْعُ الْمِشْيَه، اِذَا مَشَى كَأَنَّمَا يَنْحَطُّ مِنْ صَبَبٍ. وَاِذَا التَفَتَ اِلتَفَتَ جَمِيْعاً، خَافِضُ الطَّرفِ، نَظَرُهُ اِلى الارضِ أَطوَلُ مِن نَظَرِهِ اِلى السَّماءِ، جُلُّ نَظَرِهِ المُلاحظَه، يَسُوْقُ أصْحَابَهُ، وَيَبْدَأُ مَنْ لَقِيَهُ بِالسَّلَام.

قُلْتُ: صِفْ لِي مَنْطِقَهُ، قَالَ: كَانِ رَسولُ اللهِ  صل الله علیه و آله و سلم  مُتَواصلَ الاَحْزانِ. دَائِمَ الفِكْرَه. لَيْسَتْ لَهُ رَاحه. لاَيَتَكَلَّمُ فِيْ غَيْر حَاجَة. طَوِيْلِ السُّكُوتِ. يَفْتِتَحُ الكَلَامَ وَيَخْتِمُهُ بِأَشْدَاقِهِ. يَتَكَلَّمُ بِجَوَامِعَ الكَلِمِ. كَلَامُهُ فَصْلٌ لا فُضُولَ وَلَا تَقْصِير. دَمِثٌ. لَيْسَ بِالجَافِي وَلَا الْمُهِيْنِ، يُعَظِّمُ النِّعْمَه وَاِنْ دَقَّتْ، لاَيَذُمُّ مِنْها شَيْئاً وَلَا يَمدَحُه. وَ لا يقُومُ لِغَضَبِه - اِذا تُعُرِّضَ لِلْحَقّ - شَىٌ‏ء حَتّى يَنْتَصِرَ لَهُ. وَ فِي روايه: لاَ تُغْضِبُهُ الدُّنيا وَمَا كاَنَ لَهَا، فَاذِا تُعِرّضَ لِلحقِّ لَمْ يَعرِفْه اَحدٌ وَلَمْ يَقُم لِغَضَبِه شَى‏ءٌ حَتَّى يَنْتَصِرَ لَه. لاَ يَغْضَبُ لِنَفْسِهِ وَلاَ يَنْتَصِرُ لَهَا، اِذا أَشَارَ أَشَارَ بِكَفِّهِ كُلِّهاَ، وَاِذا تَعَجَّبَ قَلَبَهَا، وَاِذا تَحَدَّثَ يَصِلُ بِها يَضْرِبُ بِراحَتِهِ اليُمْنى بَاطِنَ اِبْهَامِهِ اليُسْرى. وَاِذا غَضِبَ أَعْرَضَ وَأَشَاَحَ. وَاِذا فَرِحُ غَضَّ طَرْفَهُ، جُلُّ ضِحْكِهِ التَّبَسُّمُ، يَفُتَرُّ عَن مَثْلِ حَبِّ الغَمَامِ.

قَالَ الحَسَنُ: فَكَتَمْتُهَا الحسينَ بنَ عَلىّ زَمَاناً ثُمَّ حَدَّثْتُه فَوَجَدْتُهُ قَد سَبَقَنِى اِلَيْهِ، فَسَألَهُ عَمَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَوَجَدْتُهُ قَدْ سَأَلَ آبَاهُ عن مَدْخَلِهِ وَمَخْرَجِهِ وَ مَجْلِسِهِ وَشَكْلِهِ فَلَمْ يَدَعْ مِنْهُ شَيْئاً.

قَالَ الحُسين: سَأَلْتُ أبي عَن دُخُول رَسولِ اللهِ  صل الله علیه و آله و سلم  فقال: كَاَن دُخُولُهُ لِنَفْسِهِ مَأْذُوناً لَهُ فِي ذلِك، وَ كَانَ اِذا أوَىَ اِلى مَنْزلِهِ جَزَّأَ دُخُوْلَهُ ثَلَاثَه أجْزاءٍ: جُزالله، وجُزأًلِاَهله، وَجُزأً لِنَفسِه، ثُمَّ جَزَّأَ جُزأَهُ بَينَهُ وَبَيْنَ الناسِ فَرَدَّ ذلِك عَلَى العَامَّة وَالخَاصَّة لَايَدَّخِرُ عَنْهُم شَيْئاً. وَكَانَ مِنْ سِيْرَتِه فِي جُزءاِلاُمَه اِيثارُ اَهْلِ الْفَضْلِ بِاِذْنِهِ وَقَسْمُهَ عَلى قَدْرِ فَضْلِهِم فِي‏الدِّينِ، فَمِنْهُم ذوُ الحَاجَه وَمِنْهُم ذُوالحَاجَتَيْنِ، وَمِنْهُم ذُوالحَوَائِجِ، فَيَتَشَاغَلُ بِهِمْ وَ ُشْغِلُهُم فِيْما يُصْلِحَهُم وَالاُمَّه مِنْ مَسْألِتِهِ عَنْهُم وَاِخْبَارِ هِمْ بِالَّذِىْ يَنْبَغِىَ لَهُم وَيَقُولُ: «لَيَبْلُغَ الشَّاهِدَ الغَائِبَ، وَأَبْلِغُونِي حَاجَه مَن لاَ يَسْتَطِيْعُ اِبلاغَ حَاجِتِهِ؛ فَاِنَّهُ مَنْ أَبْلَغَ سُلطَاناً حاَجَه مِنْ لاَ يَسْتَطِيْعَ اِبلاغَهُا اِيَّاهُ ثَبَّتَ الله قَدَمَيْهِ يَوْمَ القِيَامَه، لاَ يُذْكَرُ عِنْدَهُ اِلاَّ ذَلِكَ، وَ لاَ يَقْبَلُ مَنْ أَحَدٍ غَيْرَه، يَدْخُلُون عَلَيْهِ رُوَّاداً وَ لَا يَفْتَرِقُونَ اِلاَّ عَنْ ذًواقٍ - وَفِي رَوَايه: (وَلَا يَتَفَرَّقُوْنَ اِلاَّ عَنْ ذَوْقٍ - وَيَخْرُجُونِ أَدِلَّه - يعنى عَلَى الْخَيْرِ-).

قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ مَخْرَجِهِ كَيْفَ كَانَ يَصْنَعُ فِيْهِ؟ فَقَالَ: كَاَنَ رَسُوْلُ الله  صل الله علیه و آله و سلم  يَخْزُنُ لِسَانَهُ اِلاَّ بِمَا يَعْنِيْهِ. وَيُؤَلِّفُهُم وَلَاُ يُنَفِّرُهُم. وَيُكرِمُ كَرِيْمُ كُلِّ قَوْمٍ وَيُوَلِّيْهِ عَلَيْهِم. وَيُحَذِّرُ النَّاسَ وَيَحْتَرِسُ مِنْهُمْ مِنْ غَيرِ أنْ يَطْوِىَ عَلَى أحَدٍ مِنْهُمْ بِشْرَهُ وَلَا خُلُقَهُ. يَتَفَقَّدُ أَصْحَابَهُ، وَيَسْألُ النَّاسَ عَمَّا فِي النَّاسِ، وَيُحَسِّنُ الْحَسَنَ وَيُقَوّيْهِ، وَيُقْبِّحُ الْقَبِّيْحُ وَيُوَهِّيْهِ. مُعْتَدِلُ الاَمْرِ غَيْرُ مُخْتَلِفٍ. لَا يَفْعَلُ مَخَافَه أنْ يَغْفَلُوا أوْ يَمِيْلُوا. لِكُلّ حَالٍ عِنْدَهُ عَتَادٌ. وَلاَ يُقَصِّرُ عَنِ الْحَقِّ وَلاَ يَجُوْزهُ. الَّذِيْنَ يَلُوْنَهُ مِنَ النَّاسِ خِيَارُهُم، أَفْضَلُهُمْ عِنْدَهُ أَعَمُّهُمْ نَصِيْحَه، وَأَعْظَمُهُم عِنْدَهُ مَنْزِلَه أحْسَنُهُم مُوَاسَاه وَمُوَازَرَه.

قَالَ: فَسَأَلْتُهُ عَن مَجْلِسِهِ كَيْفَ كَانَ؟ فَقَالَ: (كَانَ رَسُوْلُ اللهِ  صل الله علیه و آله و سلم  لاَ يَجْلِسُ وَلَا يَقُوْمُ اِلاَّ عَلىَ ذِكْرٍ. وَلَا يُوْطِنُ الْاَمَاكِنَ وَيَنْهى عَنْ اِيْطَانِهَا. وَاِذَا اِنْتَهَى اِلى قَوْمٍ جَلَسَ حَيْثُ يَنْتَهِى بِهِ المَجْلِسُ وَيَأمُرْ بِذلِكَ. يُعْطِىْ كُلَّ جُلَسَائِهِ نَصِيْبَهُ، لَاَ يَحْسَبُ جَلِيْسُهُ أَنَّ أَحَداً أكْرَمَ عَلَيْهِ مِنْهُ، مَنْ جَالَسَهُ أوْ قَاوَمَهُ فيِ حَاجَة صَابَرَهُ حَتىَّ يَكُوْنَ هُوَالمُنْصَرِفَ عَنْهُ، وَمَنْ سَألَهُ حَاجَه لَمْ يَرُدَّهُ اِلاّ بِهَا أو بِمَيْسُورٍ مِنَ الْقَوْلِ. قَدْ وَسِعَ النَّاسَ مِنْهُ بَسْطُهُ وَخُلُقَهُ فَصَارَ لَهُمْ أَبَاَ وَصَارُوْا عِنْدَهُ فِي الْحَقِّ سَوَاءَ. مَجْلِسُهُ مَجْلِسُ حِلْمٍ وَحَيَاءٍ وَصَبْرِ وَأَمَانَه، لَا تُرْفَعُ فِيْهِ الأصُوَاتُ، وَلا تُؤْبَنُ فِيهِ الحُرَمُ، وَلَا تُنْثى فَلَتَاتُهُ. مُتَعَادِلِيْنَ يَتَفَاضَلُوْنَ فِيْهِ بِالتَّقْوىَ، مُتَواضِعِيْنَ يُوَقِرُوْنَ فِيه الكَبِيْرَ وَيَرْحَمُوْنَ فِيِه الصَّغِيْرَ، يُؤُثِرُوْنَ ذَالحَاجَه وَيَحْفَظُوُنَ الغَرِيْبَ).

قَالَ: فَسَأَلْتُهُ عَنْ سِيْرَتِهِ فِي جُلَسَائِهِ فَقَال: كَانَ رَسُول اللهِ  صل الله علیه و آله و سلم  دَائِمُ البِشْرِ، سَهْلَ الخُلُقِ، لَيِّنَ الجَانِبِ، لَيْسَ بِفَظٍّ، وَلَا غَلِيْظٍ، وَلَا سَخَّابٍ، وَلَا فَحَّاشٍ، وَلَا عَيَّابٍ، وَلَا مَزَّاحٍ، يَتَغَافَلُ عَمَّا لَا يَشْتَهِى، وَلَا يُؤيِسُ مِنْهُ رَاجِيَه، وَلاَ يُخَيِّبُ فِيْهِ، قَدْ تَرَكَ نَفْسَهُ مِنْ ثَلاَثٍ: المِرَاءِ، وَالاِكْثَارِ، وَمَا لَا يَعْنِيْهِ. وَتَرَكَ النَّاسَ مِنْ ثَلاَثٍ: كَاَنْ لاَ يَذُمُّ أَحَداً وَلاَ يُعَيِّرُهَ، وَلَا يَطْلُبِ عَوْرَتَهُ، وَلَا يَتَكَلَّمُ اِلاَّ فِيْما يَرْجُو ثَوَابَهُ. اِذا تَكَلَّمَ أَطْرَقَ جُلَسَاؤُهُ كَأَنَّماَ عَلىَ رُؤُوْسِهِمُ الطَّيْرُ، فَاِذَا تَكَلَّمَ سَكَتُوا وَاِذَا سَكَتَ تَكَلَّمُوا، وَلَا يَتَنَازَعُوْنَ عِنْدَهُ. يَضْحَكُ مِمَّا يَضْحَكُوْنَ مِنْهُ، وَيَتَعَجَّبُ مِمَّا يَتَعَجَّبُوْنَ مِنْه. وَيَصْبِرُ لِلْغَرِيْبِ عَلَى الْجَفْوَه فِى مَنْطِقِهِ وَمَسْأَلِتِهِ حَتّى اِنْ كَانَ أصْحَابُهُ لَيَسْتَحْلِبُوْنَه[29] فِي الْمَنْطِقِ، وَيَقُوْل: اِذَا رَأيْتُمْ صَاحِبَ حَاجَه فَأرْفِدُوُهَ. وَلَا يَقْبَلُ الثَّنَاءَ اِلاَّ مِنْ مُكَافِي‏ءٍ، وَلَا يَقْطَعُ عَلَى أَحَدٍ حَدِيْثَهُ حَتّى يَجُوْرَ فَيَقْطَعَهُ بِنَهْىٍ أوْ قِيَامٍ.

 قَالَ: فَسَألتُهُ كَيْفَ كَانَ سُكُوْتُه؟ قَالَ: (كَاَنَ سُكُوْتُهُ عَلَى أرْبَعِ: الحِلْمِ، وَالْحَذَرِ، وَالتَّقْدِيْرِ، وَالتَّفَكُّرِ؛ فَاَمَّا تَقْدِيْرُهُ فَفِيْ تَسْوِيَتِهِ النَّظَرَ وَالاِسْتَمَاعَ بَيْنَ الناسِ، وَأمَّا تَذَكُّرُهُ - أوْ قَالَ: تَفَكُّرُهُ - فَفِيْمَا يَبْقَي وَيَفْنَى. وَجُمِعَ لَه  صل الله علیه و آله و سلم  الحِلْمُ وَالصَّبْرُ فَكَانَ لا يُغْضِبُهُ شَى‏ءٌ وَلا يَسْتَفِزُّهُ. وَجُمِعَ لَهُ الْحَذَرُ فِي أرْبَعٍ: أخْذِهِ بِالْحُسْنى، وَالقِيَامَ لَهُمْ فِيْمَا جَمَعَ لَهُمْ الدُّنْيَا والاخِرَة ص)».

وَقَدْ رَوَىِ هَذَا الحَدِيْثَ بِطُوْلِهِ التّرْمِذِي فِي الشَّمائِلِ عِنِ الْحَسنِ بنِ عَلِيٍّ  رضی الله عنهما  قَالَ: سَأَلْتُ خَالِي... فَذَكَرَهُ، وَفِيْهِ حَدِيْثُهُ عَنْ أخِيْهِ الحُسَيْنِ عَنْ أبِيْهِ عَلِىِ بنِ أبي طالب. وَقَد رَوَاهُ البَيْهَقِي فِي الدَّلائِل عَنِ الحاكِم بِاِسْنَادِهِ عَنِ الحَسَنِ قَالَ: سَأَلْتُ خَالِي هِنْدَ بنَ أبي هَالَه.. فَذَكَرَهُ، كَذَا ذَكَرَ الحِافِظ ابنِ كثيرٍ في البَدَايَه (33/6) قُلْتُ: وَسَاقَ اِسْنَادَ هَذَا الحَدِيْثِ الحَاكِمُ فِي الـمُسْتَدْرَكِ (640/3) ثُمَّ قَالَ... فَذَكَرَ الْحَدِيثَ بِطُوْلِهِ. وَأخْرَجَهُ أيْضاً اَلرُّوَْيانِيُّ وَالطَّبَرَانِيُّ وَابنُ عَسَاكِرَ كَمَا فِي كَنْزِ العُمَّالِ (32/4) وَالْبَغَوِىُّ كَمَـا فِي الاِصَابَة (611/3)، وَفِيْمَـا ذُكِرَ فِي الْكَنْزِ فِي آخِرِهِ: وَجُمِعَ لَهُ الحَذَرَ فِي أَرْبَعٍ: أَخْذِهِ بِالْحُسْنَى لِيُقْتَدَى بِه، وَتَرْكِ الْقِبْيح لِيُتَنَاهِىَ عَنْه، وَاجْتِهَادِهِ الرَّأى فِيّمَـا أَصْلَحَ أَمَّتَهُ، وَالْقِيَامِ فِيْمَـا جَمَعَ لَـهُمُ الدُّنْيا وَالاخَرِه. وَهَكَذَا ذَكَرَهُ فِي الـمَجْمَعِ 275/8). عَنِ الطّبَرَانِىِ. «یعقوب بن سُفْیان فَسَوِى حافظ از حسن بن على  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: از دایى ام هِنْد بن ابى هاله - که توصیف کننده بود - از ویژگى و پیرایه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  پرسیدم، و من علاقمند بودم تا وى از وصف پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  چیزى براى من بیان کند که به آن چنگ زنم، وى گفت:

پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خود بزرگوار بود، و در انظار نیز بزرگوار جلوه مى‏نمود. چهره‏اش چون درخشش مهتاب در شب چهارده مى‏درخشید. از انسان میانه قد بلندتر و از انسان دراز کوتاه‏تر بود. سر بزرگى داشت. موهاى اندک تابدار و مجعد داشت. چون موهایش پراکنده مى‏شد از وسط سر به دو طرف فرو آویخته مى‏شد، و اگر موهایش را دراز مى‏گذاشت از نرمه گوشش تجاوز نمى‏نمود. رنگش درخشنده و تابناک بود. و پیشانى فراخ و گشاده داشت. ابروانش قوس‌دار، باریک و کشیده بود، به اندازه کافى دراز ولى به هم پیوسته نبود. در میان آنها رگى قرار داشت که خشم، آن را پر از خون مى‏نمود[30]. استخوان بینى وى دراز و نوک بینى‏اش باریک بود و نور نمایانى داشت. کسى که به وى درست تأمل نمى‏نمود، بینى او را بلند مى‏پنداشت. ریشش انبوه و بزرگ بود. چشمانش سیاه و گونه‌هایش از رویش بلند نبود. دهن بزرگ داشت[31]. دندان‌هایش همه آبدار و با رونق بود، و دندان‏هاى پیشین (ثنایاى) وى از هم فاصله داشتند. خطى از موها از سینه تا ناف چون نخى کشیده شده و باریک بود. گردنش در نیکویى چون گردن تصویر تراشیده شده، و در صفا چون نقره بود، و در خلقت حالت میانه و معتدلى داشت. چاق معتدل بود (نه زیاد و نه کم) و اندام سخت و فشرده‏اى داشت. شکم و سینه‏اش باهم برابر و موازى بود، سینه‏اش فراخ و پهن بود. در میان شانه‌هایش فاصله وجود داشت و از هم قدرى دور بودند. استخوان‏هاى مفصل‏هایش بزرگ بود. آن اعضاى بدنش که موى نداشت با نور و پر درخشش بود. با خط باریکى از موى، سینه‏اش به نافش متصل شده بود. غیر از آن جاها بر سینه و شکمس موى نداشت. هردو ساعد، شانه‏ها و قسمت‏هاى بالاى سینه‏اش موى داشت. ساعدهایش دراز و کف‏هاى دستش گشاده و بزرگ بود. استخوان‌هایى راست و مستقیم داشت. هردو کف دست و پاهایش درشت بودند. انگشتان دست و پایش دراز با اعتدال و راست بود. کف پاهایش خالیگاهى داشت (و با زمین تماس پیدا نمى‏کرد)، قدم‌هاى وى هموار بود و هیچ پستى و بلندى نداشت حتى که آب بر آن توقف نمى‏نمود. و چون گام‏هاى خود را از زمین بر مى‏داشت، آنها را با قوت مى‏کشید. و به طرف جلو حرکت مى‏نمود، و با فروتنى راه مى‏رفت. در راه رفتن خود با وقار بود، چون راه مى‏رفت گویى از فرازى رو به نشیب مى‏آید. و چون نگاه مى‏کرد با تمام بدن برگشته نگاه مى‏کرد. چشمانش فروهشته بود، و نگریستنش به طرف زمین زیادتر از نگریستنش به طرف آسمان بود، اکثر دیدنش (در غیر وقت حرف زدن) با گوشه چشم بود، و به دنبال اصحابش حرکت مى‏نمود، و با هر کس که روبرو مى‏شد قبل از او سلام مى‏داد».

گفتم: کیفیت سخن گفتن او را برایم بیان کن، گفت: «پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  همیشه غمگین بود. و دائماً فکر مى‏نمود. گاهى هم براى خود راحتى نداشت. در غیر ضرورت حرف نمى‏زد. سکوتش طولانى بود. شروع و ختم سخن وى با باز شدن دهنش به اندازه متوسط و بدون افراط و تفریط صورت مى‏گرفت. کلام جامع مى‏گفت. سخن وى از همدیگر جدا جدا و واضح بود. صحبتش به قدر حاجت بود، نه زیاد و نه کم. وى حلیم و نرم‏خوى بود. نه سخت دل بود و نه هم حقیر و ذمیم. نعمت را اگرچه ناچیز و اندک بود، بزرگ مى‏داشت، چیزى از آن را بد نگفته و مدح هم نمى‏کرد. و در مقابل قهر و غضبش - هنگامى که به حق تعرّضى صورت می‌گرفت -، تا این که آن حق را غالب نمى‏گردانید، لحظه‏اى از پاى نمى‏نشست. و در روایتى آمده: دنیا و آن چه مربوط به آن مى‏شود او را غضبناک نمى‏ساخت، ولى چون به حق تعرض صورت مى‏گرفت، هیچ کسى او را نمى‏شناخت، و هیچ چیزى در مقابل خشم او تا این که حق را غالب نمى‏گردانید، نمى‏توانست ایستادگى و مقاومت کند. براى خود خشمگین نمى‏شد، و نه درصدد انتقام‏گیرى آن برمى‏آمد. و چون اشاره مى‏نمود، به همه کف دستش اشاره می‌کرد، و هنگام تعجّب کف دستش را پشت و رو مى‏کرد، و در اثناى صحبت سخنش را با حرکت دستش همراه و هماهنگ مى‏کرد و باکف دست راستش بر باطن ابهام دست چپش مى‏زد. و چون خشمگین مى‏شد به صورت کامل روى برمى‏گردانید. و چون شادمان مى‏شد چشمانش را پایین مى‏انداخت. بلندترین خنده‏اش تبّسم بود. وقتى که مى‏خندید دندان‏هایش مانند ژاله (تگرگ) سفید معلوم مى‏شد».

حسن گوید: این را از حسین بن على براى مدّتى پوشیده نگه داشتم، بعد از آن این را برایش بیان نمودم، دیدم که او قبل از من به طرف وى سبقت جسته، آنچه را من پرسیدم او پرسیده است، و همچنان او را دریافتم، که از داخل شدن، بیرون رفتن، نشستن و چهره پدرش  صل الله علیه و آله و سلم  پرسیده، و هیچ چیزى را از وى باقى نگذاشته است.

 حسین گفت: از پدرم درباره داخل شدن پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  پرسیدم، گفت: «در داخل شدن (به منزل) براى ضرورت‏هاى خودش از طرف خداوند  جل جلاله  اجازه داشت. وى چون به منزل خود مى‏آمد، ورود و اقامتش را به سه بخش تقسیم مى‏نمود: بخشى براى خداوند، بخشى براى اهلش، و بخشى دیگر را به خودش اختصاص مى‏داد، و سهم اش را میان خود و مردم تقسیم مى‏نمود، و آن را در میان عام و خاص گذرانیده و چیزى را از آنها ذخیره نمى‏نمود. و روش وى در بخش امّت این بود، که با دادن اجازه ورود به اهل فضیلت، آنها را بر دیگران ترجیح مى‏داد، و وقت را به مقدار فضیلت آنها در دین براى‌شان مصرف مى‏کرد. کسى از آنها یک کار، کسى دو و کسى هم کارهایى مى‏داشت با آنها مشغول مى‏شد، و آنها را در کارهایى وا مى‏داشت، که اصلاح آنها و امّت را، به واسطه پرسش از آنها و دادن رهنمودهاى لازم براى‌شان در برداشت. به آنان مى‏گفت: «باید حاضر به غیر حاضر ابلاغ نماید، و ضرورت و حاجت کسى را که خودش نمى‏تواند آن را برساند، برسانید، زیرا هر کس فرمانروایى را از ضرورت کسى که نمى‏تواند خودش آن را برساند، آگاه کند، خداوند قدم‌هاى او را روز قیامت ثابت و استوارمى سازد»، جز این نزد وى دیگر چیزى یاد نمى‏شد، و از هیچ کس غیر از آن نمى‏پذیرفت[32] مردم براى طلب خیر نزدش مى‏آمدند، و بدون صرف غذا بیرون نمى‏رفتند[33] و در روایتى آمده است: بدون خوردن پراکنده نمى‏شدند و همه آنها راهنمایان - به خیر و نیکویى - بیرون مى‏رفتند».

 حسین گوید: او را از بیرون رفتنش پرسیدم که در آن حال چه مى‏کرد؟ گفت: «پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  زبان خود را جز از آنچه اهمّیت مى‏داشت، حفظ مى‏نمود.[34] در بین آنها در مقابل همدیگر الفت ایجاد مى‏نمود،و باعث نفرت و انزجار‌شان نمیگردید. بزرگ هر قوم را عزّت مى‏نمود، و او را رئیس و فرمانده آنان مقرر مى‏نمود. از مردم بدون این که از بشاشت و اخلاق نیکوى خود در برابر هیچ یکى بکاهد بر حذر بود، و احتیاط را در مورد ایشان رعایت مى‏کرد، از اصحاب و یاران خود بازجویى مى‏نمود، و از مردم آنچه را که در بین‌شان مى‏بود مى‏پرسید. خوبى را تحسین نموده و تقویتش مى‏نمود، و بدى را بد گفته و تضعیفش مى‏کرد. کارهاى وى معتدل و بدون تناقض بود، از هراس این که مبادا مردم غافل شوند، و یا به چیز دیگرى روى آورند، گاهى هم غفلت نمى‏نمود. براى هر حالتى نزد وى آمادگى وجود داشت. از حق کوتاهى نمى‏نمود، و از آن هم تجاوز نمى‏کرد. کسانى که از جمله مردم به وى نزدیک بودند، بهترین آنها بودند. بهتر و افضل آنها نزد وى کسى بود که در اخلاص و اراده خیر از دیگران سبقت داشت، و بزرگ‌ترین آنها در مقام و منزلت نزد وى بهترین آن‏ها در همدردى و تعاون بودند».

 حسین گوید: او را از مجلس پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  پرسیدم که چگونه بود؟ گفت: «نشستن و ایستادن پیغمبر  صل الله علیه و آله و سلم  توأم با ذکر و یاد خدا  جل جلاله  بود. جایى را براى نشستن خود اختصاص نمى‏داد و دیگران را نیز از اختصاص دادن جاهاى مخصوص براى خودشان بازمیداشت. چون نزد قومى مى‏رفت در جایى مى‏نشست که مجلس در آن ختم مى‏شد[35]، و به این کار امر مى‏کرد. سهم و نصیب همه همنشینان خود رامى داد، هیچ همنشینش گمان نمى‏کرد که دیگر کسى از وى نزد او عزیزتر است. کسى که با وى مى‏نشست و یا این که با او به خاطر کارى مى‏ایستاد تا آن وقت با وى صبر مى‏نمود، که خود آن مرد از نزدش مى‏رفت، و اگر کسى از وى چیزى مى‏خواست او را بدون آن چیزى که خواسته بود، رد نمى‏کرد، و در غیر آن او را به قول نیکو رخصت مى‏نمود. گشاده‏رویى و خوش اخلاقیش براى همه مردم بود. به این صورت او براى‌شان پدر شده بود، و آن‏ها همه - در حق - نزد وى برابر بودند. مجلس وى، مجلس حلم، حیاء، صبر و امانت بود. صداها در آن بلند نمى‏شد، و حرمتها در آن هتک نمى‏گردید، و غلطى‏ها و لغزش‏ها در آن واقع نمى‏شد. همه در آن برابر بودند و به تقوى از هم تمیز داده مى‏شدند. همه متواضع بودند، بزرگ را در آن وقار و عزت مى‏نمودند، و به کوچک رحم مى‏کردند. کمک به نیازمندان را ترجیح مى‏دادند و بیگانه را با خود نگه مى‏داشتند».

حسین گوید: درین راستا او را از سیرت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  با اهل مجلسش پرسیدم، گفت: «چهره پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  همیشه بشّاش بود. اخلاق نیکویى داشت و بردبار بود. وى نه بد اخلاق و نه هم زشت و درشت بود. نه اهل هیاهو بود، نه فحش گوینده، نه عیب گیر و نه هم مزاح کنند. از آنچه نمیخواست و دوست نداشت تغافل مى‏نمود، و پوپنده‏اش را از آن مأیوس نمى‏گردانید، و نه هم در آن ناامید مى‏کرد. سه چیز را از خود دور کرده بود: جدال، پرگویى، و ترک آنچه نزدش اهمّیت نداشت. سه چیز را در مورد مردم ترک کرده بود: هیچ کسى را بد نمى‏گفت، و او را طعنه نمى‏زد، و امور پوشیده وى را جستجو نمى‏نمود، و جز در آنچه که از آن امید ثواب مى‏بود، در دیگر چیزى صحبت نمى‏کرد. چون صحبت مى‏نمود همنشینان وى آن چنان سکوت و آرامش اختیار مى‏نمودند که گویى بر سرهاى‌شان پرنده نشسته باشد، و چون صحبت مى‏نمود همه خاموش مى‏شدند، و چون خاموش مى‏شد، صحبت مى‏نمودند، و در حضور وى نزاع نمى‏کردند. به آنچه آنها مى‏خندیدند، مى‏خندید، و از آنچه آنها تعجّب مى‏نمودند، تعجّب مى‏کرد. و در مقابل بیگانه با وجود شدّت و خشونت کلام و سؤالش صبر مى‏نمود، حتى که اصحابش آمدن بیگانگان را به خاطر پرسیدن مسایل از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  تمنا مى‏کردند، و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  مى‏گفت: چون نیازمندى را دیدید باوى همکارى نمایید. ستایش و مدح را جز از کسى که به خاطر احسانى انجام مى‏داد، نمى‏پذیرفت. صحبت و سخن هیچ کسى را تا این که از حق منحرف نمى‏شد، قطع نمى‏نمود، و در صورت انحراف از حق با نهى و یا برخاستن، آن صحبت را قطع مى‏ساخت».

 حسین گوید: از وى پرسیدم سکوتش چگونه بود؟ گفت سکوت وى بر چهار نوع بود: حلم، احتیاط، تقدیر و تفکر. تقدیر وى عبارت بود از تساوى نظر و شنیدن در میان مردم، و امّا تذکر وى - یا گفت: تفکر وى - درباره آنچه بود که باقى مى‏ماند و یا فانى مى‏شد. صبر و بردبارى در وى جمع شده بودند، به این صورت که چیزى وى را به غضب نمى‏آورد و حرکتش نمى‏داد. و احتیاط در وى در چهار چیز جمع شده بود: گزیدن نیکى، و توجّه به امورى که براى امتش جامع دنیا و آخرت باشد  صل الله علیه و آله و سلم »[36].

این حدیث را ترمذى به همین طولش در الشمائل از حسن بن على  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: از دایى ام پرسیدم... و این را متذکر شده است، و در آن حدیثش از برادرش حسین بن على بن ابى طالب  رضی الله عنهما  نیز آمده است. و این را بیهقى در الدلائل از حاکم به اسنادش از حسن  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: دایى ام هند بن ابى هاله را پرسیدم... و این را متذکر شده. همچنان این را حافظ بن کثیر در البدایه (33/6) ذکر کرده. مى‏گویم (مؤلّف): اسناد این حدیث را حاکم در مستدرک (640/3) ذکر نموده و بعد گفته است:... وحدیث را به همان درازى و طولش متذکر شده. این را همچنان الرویانى، طبرانى و ابن عساکر، چنانکه در کنز العمال (32/4) آمده، و بغوى، چنانکه در الاصابه (611/3) آمده، روایت نموده‏اند، و در آنچه که در الکنز روایت شده در آخرش آمده: احتیاط براى وى در چهار چیز جمع شده بود: عمل به نیکى تا به وى اقتدا کرده شود،ترک بدى تا از آن اجتناب صورت پذیرد، اجتهادش در نظرى که براى اصلاح امتش باشد، عمل و قیام بر آن کارهایى که جامع دنیا و آخرت براى آنها باشد. همچنان این را در المجمع (275/8) از طبرانى ذکر نموده است.

7 - روايت‏هاى وارده در وصف اصحاب پيامبر  صل الله علیه و آله و سلم

«أَخْرَجَ ابنُ جَرِيْرِ وَابنُ أبيِ حاتِمِ عَنِ السُّدّيِ فِيْ قَوْلِهِ تَعَالى: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ [آل عمران: 110]. قَالَ: قَالَ عُمَرُ بنُ الخَطَّابِ  رضی الله عنه : (لَوْ شَاءَالله لَقَالَ: «أَنْتُمْ، فَكُنَّا كُلُّنَا وَلَكِنْ قَالَ: «كُنْتُم» خَاصَّه فِيْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ  صل الله علیه و آله و سلم  وَمَنْ صَنَعَ مِثْلَ صَنِيْعِهِم، كَانُوا خَيْرَ أُمَّه أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ). وَعِنْدَ ابن جَرِيرٍ عَنْ قَتَادَه  رضی الله عنه  قَالَ: ذُكِرَ لَنَا أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطَّابِ  رضی الله عنه  قَرَأَ هَذِهِ الاَيه: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ [آل عمران: 110]، ثُمَّ قَالَ (يَا أَيُّهاَالنَّاسُ، مَنْ سَرَّهُ أنْ يَكُوْنَ مِنْ تِلْكُمُ الايَة فَلْيُؤَدِّ شَرْطَاللهِ مِنْهَا)». كذا في كنزل العمـال (238/1).

ابن جَرِیر و ابن ابى حاتم از سُدِّى درباره این کلام خداوند تبارک و تعالى: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ.

ترجمه: «شما بهترین تمام امم بودید که براى مردم بیرون آورده شده‏اید - انتخاب شده‏اید-». روایت نموده‏اند که: عمر بن الخطاب  رضی الله عنه  فرمود: (اگر خداوند مى‏خواست مى‏گفت (اَنْتُمْ: شما) به این صورت ما همه مان مى‏بودیم، ولى گفته است: (کنْتُمْ: بودید) خاص براى یاران محمّد  صل الله علیه و آله و سلم  و کسانى که چون آنها عمل کنند، آنها بهترین امّت بودند، که براى مردم برانگیخته شدند)».

 و نزد ابن جریر از قتاده  رضی الله عنه  روایت است، که گفت: براى ما بیان گردید که عمر بن الخطاب  رضی الله عنه  این آیه را خواند: ترجمه: «بودید شما بهترین تمام امم که براى مردم بیرون آورده شده‏اید»[37]، بعد از آن گفت: (اى مردم، کسى که دوست مى‏دارد از جمله آن کسانى باشد که در آیه ذکر شده‏اند، باید شرط خداوندى (امر به معروف و نهى از منکر) را در آن باره ادا نماید)[38]. این چنین در کنز العمال (238/1) آمده است.

«وَ أَخْرَجِ أبُونُعَيم فِي الحِلْيَه (375/1) عن ابن مسعود  رضی الله عنه  قال: (اِنَّ الله نَظَرَ فِي قُلُوبِ العِبَاد فَاخْتَارَ مُحَمَّداً  صل الله علیه و آله و سلم  فَبَعَثَهُ بِرِسَالِتِهِ وَانْتَخَبَهُ بِعِلْمِهِ. ثُمَّ نَظَرَ فِي قُلُوبِ النَّاسِ بَعْدَهُ فَاخْتَارَالله لَهُ أصْحَابًا، فَجَعَلُهُمْ أنصَارَ دِيْنِهِ وَوُزَرَاءَ نَبِيّهِ  صل الله علیه و آله و سلم  فَمَا رَاهُ المُؤْمِنُوْنَ حَسَناً فَهُوَ حَسَنَّ وَمَا رَآهُ المُؤمِنُوْنَ قَبِيْحاً فَهُوَ عِنْدَاللهِ قَبِيْحُ). وَأَخْرَجَهُ ابنُ عَبْدالبَرِّ فِي الاِسْتِيْعَابِ (6/1) عَن ابنِ مَسْعُوْدٍ  رضی الله عنه  بِمَعْنَاهُ وَلَمْ يَذْكُر: (فَمَا رَآهُ المُؤمِنُوْنَ - الى آخره) وَأَخْرَجَهُ الطَّيَالِيْسِىُّ (ص33) أَيْضاً نَحْوَ حَدِيْثِ أبى نُعَيم». «ابونُعَیم در الحِلیه (375/1) از ابن مسعود  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: (خداوند در قلب‏هاى بندگان نظر نمود، و از آنها محمّد  صل الله علیه و آله و سلم  را برگزید، و او را به رسالت خود مبعوث گردانید، و او را به علم خود انتخاب نمود. بعد از آن به قلب‏هاى مردم پس از وى نگاه نمود، و خداوند براى وى یارانى انتخاب کرد، و آنها را نصرت دهنده دین خود و وزراى نبى‏اش گردانید. آنچه را مؤمنان خوب دیدند، آن خوب است، و آنچه را مؤمنان بد دیدند، آن نزد خداوند ناپسند و بد است)».

این را ابى عبدالبَرّ در الاستیعاب (6/1) از ابن مسعود  رضی الله عنه  به معناى این روایت نموده، ولى وى این بخش (آنچه را که مؤمنان خوب دیدند... الى آخره) را متذکر نشده است، و همچنان طَیالیسى (ص 33) مانند حدیث ابونعیم را روایت نموده.

«وَاَخْرَجَ اَبُوْنُعَيمِ اَيْضاً عَنْ عَبَدِالله ابن عُمَرَ  رضی الله عنهما  قَالَ: مَنْ كانَ مُسْتَنّاً فَلْيَسْتَّن بِمَنْ قَدْمَاتَ، اُولئِكَ أَصْحَابُ مُحَمّدٍ  صل الله علیه و آله و سلم  كَانُوا خَيْرَ هَذِهِ الاُمَّه، أَبَرَّهَا قُلُوبْاً، وَأَعْمَقَهَا عِلْماً، وَأَقَلَّها تَكَلُّفاً، قَوْمٌ اَخْتَارَهُمْ الله لِصُحْبَه نَبِّيِهِ  صل الله علیه و آله و سلم  ونَقْلِ دِيْنِهِ، فَتَشَبَّهُوا بأَخْلَاقهم وَطَرَائِقِهِمُ؛ فَهُمْ أَصْحَابُ مُحَمّدٍ  صل الله علیه و آله و سلم  كَانُوا عَلَى الهُدَى المُسْتَقِيْمِ وَالله رَبِّ الْكَعْبَه» كذا فِي الحِلية (305/1) وَأَخْرَجَ أيْضا عَنْ ابنِ مَسْعود  رضی الله عنه  قَالَ: (أَنْتُمْ أَكْثَرُ صَياماً وَأَكْثَرُ صَلَاه وَ أَكْثَرُ اِجْتَهَاداً مِنْ أصْحَابَ رَسُوْل اللهِ  صل الله علیه و آله و سلم  وَهُمْ كانُوا خَيْراً مِنْكُم!! قَالُوا: لِمَ يَا أبا عَبدِالرَّحْمن، قَالَ: هُمْ كانُوا أزْهَدَ فِي الدُّنْيا وَأرْغَبَ فِي الْآخِرَه) كَذَا فِي الحِلْيَه (136/1). وَ أَخْرَجَ أَيْضاً عَنْ أبى وَائِل قَالَ: سَمِعَ عَبْدُاللهِ رَجُلاً يَقُول: أيْن الزّاهِدُونَ فِي الدُّنيا اَلرَّاغِبُونَ فِي الاخِره؟ فَقَالَ عَبْدُاللهِ: (أوَلئك أصْحَابِ الجَابَيه، اِشْتَرَطَ خَمْسُ ماَئه مِنَ الْمَسْلِمِيْنِ أنْ لَا يَرْجِعُوا حَتّى يُقْتَلُوا، فَحَلْقُوا رُؤُوْسَهُم وَلَقُو الْعَدُوَّ فَقُتِلُوا اِلاَّ مُخْبِراً عَنْهُمْ)» كذا في حِلية الاولياء (135/1). «ابونعیم همچنان از عبدالله بن عمر  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: (کسى که خواهان پیروى از کسى است، باید از روش کسانى که در گذشته‏اند، پیروى نماید، آنها یاران محمّد  صل الله علیه و آله و سلم اند که بهترین این امّت بودند. از همه داراى دل‌هاى پاک‏تر و علم عمیق‏تر بودند، و درمیان این امّت تکلّف اندکى داشتند. قومى بودند که خداوند آن‏ها را براى مصاحبت پیامبرش  صل الله علیه و آله و سلم  و انتقال دین خود انتخاب نمود، خود را به اخلاق و روش‏هاى آنها مشابه سازید. آرى سوگند به پروردگار کعبه که آنها یاران محمّد  صل الله علیه و آله و سلم اند که بر راه و هدایت مستقیم قرار داشتند). این چنین در الحلیه (305/1) آمده است». «وى همچنین از ابن مسعود  رضی الله عنه  روایت نموده که گفت: (شما از اصحاب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  زیادتر روزه مى‏گیرید، و زیادتر نماز مى‏گزارید، و زیادتر تلاش و کوشش به خرج مى‏دهید، ولى آنها از شما بهتر بودند!! گفتد: اى ابو عبدالرحمن چرا؟ گفت: آنها از دنیا روى گردان و به آخرت علاقمند بودند). این چنین در الحلیه (136/1) آمده است». «وى همچنان از ابووائل روایت نموده، که گفت: عبدالله از مردى شنید که مى‏گوید: روى گردانیدگان از دنیا، و علاقمندان به آخرت کجایند؟ عبدالله گفت: (آنها صاحب جابیه‏اند[39]، پانصد تن از مسلمانان شرط گذاشتند، تا کشته نشوند، برنگردند. بنابراین سرهاى خود را تراشیدند، و با دشمن روبرو شدند، و همه آنها جز یک تن که خبر‌شان را آورد به قتل رسیدند. این چنین در حلیه الاولیاء (135/1) آمده است».

«وَأَخْرَجَ أيضاً عَنِ ابنِ عُمَر  رضی الله عنهما  أَنَّهُ سَمِعَ رَجُلاً يَقُوْلُ: أَينَ الزَّاهِدُوُن في الدُّنيا اَلرَّاغِبُونَ فِي الاخِره؟ فَأَراهُ قَبْر النَّبِىِ  صل الله علیه و آله و سلم  وَأبى بكرِ وَعُمَرَ  رضی الله عنهما  فَقَاَلَ: (عَنْ هُؤلاءِ تَسْألُ». كَذَا فِي الحِلْيَه (307/1). «وى همچنین از ابن عمر  رضی الله عنهما  روایت نموده که وى از مردى شنید که می‌گوید: زاهدان در دنیا و علاقمندان به آخرت کجایند؟ ابن عمر  رضی الله عنهما  قبر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم ، ابوبکر و عمر  رضی الله عنهما  را نشان داده گفت: درباره اینها مى‏پرسى؟ در الحلیه (307/1) این چنین آمده است».

«وَ أَخْرَجَ اَبنُ أبِي الدُّنيا عَنْ أبي أرَاَكَه يَقُوْلُ: صَلَّيْتَ مَعَ عَلِىٍّ  رضی الله عنه  صَلَاه الْفَجْرِ، فَلَمَّا انْفَتَلَ عَنْ يَمِيْنِهِ مَكَثَ كَأنَّ عَلَيْهِ كَآبِه، حَتَّى اِذَا كانت الشَّمْسَ عَلىَ حَائِطِ المَسْجِدِ قِيْدَ رُمْحٍ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ قَلَبَ يَدَهُ فَقَالَ: (وَاللهِ لَقَدْ رَأيتُ اَصْحَابَ مُحَمَّدٍ  صل الله علیه و آله و سلم  فَمَاَ أَرَى الْيَوْمَ شَيْئاً يُشْبِهُهُم!! لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُوْنَ صَفْراً شُعْثًا غُبْراً بَيْنَ أَعْيُنُهُمْ كَأمْثَالِ رُكَبِ المِعْزَى، قَدْ بَاتُواللهِ سُجَّداً وَقِيَاماً، يَتْلُوْنِ كِتَابَ اللهِ، يَتَرَاوَحُوْنَ بَيْنَ جِبَاهِهِم وَ أقْدَامِهِم، فَاِذَا أَصْبَحْوا فَذَكَرُو الله مَادُواكَمَا يَمِيْدُالشَّجَرُ فِي يَوم الرِّيْحِ وَهَمَلَتْ أعْيُنُهُم حَتَّى تَبُلَّ ثِيَابَهُم، واللهِ لَكَانَ الْقُوْمِ بَاتُوا غَافِلِيْنَ!!) ثُمَّ نَهَض فَمَارُئِىَ بَعْدَ ذَلِكَ مُفْتَرّاً يَضْحَكُ حَتَّى قَتَلَهُ ابنُ مُلْجَمٍ عَدُوُّاللهِ الفَاسِقِ». كَذَا فِي البَدَايه (6/8). وَأخْرَجَهُ أَيضاً أبو نُعَيْمِ فِي الْحِلْيَه (76/1) وَالدِّينورِىُّ وَالعَسْكَرِىُّ وَابْنُ عَسَاكِرَ كَمَـا فِي الْكنز (219/8). «ابن ابى الدنیا از ابو اراکه روایت نموده که می‌گفت: نماز فجر را با حضرت على  رضی الله عنه  به‌جاى آوردم، چون وى به طرف راست خود روى گردانید نشست، گویى بر وى اندوهى مستولى بود. چون آفتاب به دیوار مسجد به مقدار یک نیزه رسید، دو رکعت نماز خواند بعد دست خود را گردانیده گفت: (به خدا سوگند یاران محمّد  صل الله علیه و آله و سلم  را دیدم، امروز چیزى را نمى‏بینم که به آنها مشابهت داشته باشد!! آنها با چهره‏هاى زرد، موهاى ژولیده و غبارآلود صبح مى‏نمودند. در میان چشم‏هايشان [در پیشانى آنها] چون نشان زانوهاى بز اثراتى به چشم مى‏خورد، که شب را در سجده و قیام سپرى نموده بودند. کتاب خداوند را تلاوت نموده، و وقت تلاوت آن، گاهى به پیشانى، و گاهى به قدم‏هاى خود استراحت مى‏کردند، و چون صبح مى‏نمودند، خداوند را یاد مى‏کردند، و آن چنان مى‏لرزیدند که درخت در روز پرباد بر اثر وزش باد به حرکت مى‏آید، و چشم‏هايشان آنقدر اشک مى‏ریخت که لباس‏هايشان تر مى‏شد. به خدا سوگند، گویى قوم شب خود را درغفلت سپرى نموده‏اند!!) بعد از آن برخاست و دیگر تا اینکه ابن ملجم دشمن خدا و فاسق، وى را به شهادت رسانید در حال خنده دیده نشد». این چنین در البدایة (6/8) آمده است. این را همچنان ابونعیم در الحلیه (76/1) و دینورى و عسکرى و ابن عساکر، چنان که در الکنز (219/8) آمده، روایت نموده‏اند.

«وَأخْرَجَ أبونُعَيم (84/1) أيضاً عَنْ أبيِ صَالِحِ قَالَ: دَخَلَ ضَرارٌ بنُ ضَمْرَه الكِنَانِىُّ عَلَى مُعَاوَيَه فَقَالَ لَهُ: صِفْ لِيْ عَلِيّاً، فَقَالَ: أَوَ تُعْفِيْنِى يَا أميْرَالمَؤمِنين؟ قَالَ: لاَ أُعِفَيَكَ، قَالَ: (أَمَّا اِذْ لَابُدَّ؛ فَاِنّهُ كاَنَ - وَاللهِ - بَعِيْدُ المَدَى، شَدِيْدُ القُوَى، يَقُوْلُ فَصْلاً وَ يَحْكُمُ عَدْلاً، يَتَفَجَّرُ العِلْمُ مِنْ جَوَانِبِه، و تَنْطِقُ الْحِكْمَه مِنْ نَواحِيْهِ، يَسْتَوُحِشُ مِنَ الدُّنْيَا وَزَهْرَتِهَا، وَيَسْتَأنِسُ بِاللَّيْلِ وَظُلْمَتِهِ، كاَنَ - وَاللهِ - غَزِيْرَ العَبْرَه، طَوِيْلَ الفِكْرَه، يُقَلِّبُ كَفّهُ وَيُخَاطِبُ نَفْسَهُ، يُعْجِبُهُ مِنَ اللَّبَاسِ مَا قَصُرَ، وَمِنَ الَّطعَامِ مَا جَشِبَ، كَانَ - وَاللهِ - كَأَحَدِنَا يُدْنِيْنَا اذَا أَتَيْنَاهُ، وَيُجِيْبُنَا اِذَا سَأَلَناهُ، وَكَانَ مَعَ تَقَرُّبِهِ اِلَيْنَا وَقُرْبِهِ مِنّا لَا نُكَلِّمُهُ هَيْبَه لَهُ، فَاِنْ تَبَسَّمُ فَعَنْ مِثْلِ اللُّؤْلُؤِالمَنْظُوْمِ، يُعَظّمُ أَهْلِ الدِّيْنِ، وَيُحِبُّ المَسَاكِيْنِ، لَا يَطْمَعُ الْقَوِىُّ فِي بَاطِلِهِ، وَلَا يَيْأسُ الضَعِيْفُ مِنْ عَدْلِهِ، فَأَشْهَدَ بِاللهِ لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي بِعْضِ مَوَاقِفِهِ - وَقَد أَرْخِىَ اللَّيْلُ سْدُوْلَهُ وَغَارَتْ نُجُوْمُهُ - يَمِيْلُ فِيْ مِحْرابِهِ قَابِضاً عَلىَ لِحْيَتِهِ، يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيْم، وَيَبْكِى بُكَاءَالْحَزِيْنِ، فَكأَنِّىْ أَسْمَعُهُ الآنَ وَهُوَ يَقُوْلُ: يَا رَبَّنَا، يَا رَبَّنَا، يَتَضَرَّعُ اِلَيْه ثُمَّ يَقُوْلُ لِلدُّنيْا: اِلَىَّ تَغَرَّرْتِ؟ اِلَىَّ تَشَوَّفْتِ؟! هَيْهَات هَيْهَات، غُرِّىْ غَيْرِي، قَدْ بَتَتُّكِ ثَلَاثَاً. فَعُمُرُكِ قَصِيْرٌ وَمَجْلِسُكِ حَقِيْرٌ، وَ خَطَرُكِ يَسِيُرٌ، آه، آه، مِنْ قِلَّه الَّزادِ وَبَعُدْالسَّفرِ وَوَحْشَهالطَّرِيْقِ!!) فَوَكَفَتْ دُمُوْعُ مُعَاوِيَه عَلَى لِحْيَتِهِ مَا يَمْلِكُهَا وَ جَعَلَ يَنْشِفُهَا بِكُمِّهِ - وَقَدْ اخْتَنَقَ القَوْمُ بِالبُكاءِ - فَقَالَ: (كَذَا كَاَنَ أبوُالحَسَن  رحمه الله ، كَيْفَ وَجْدُكَ عَلَيْهِ يا ضِرَارُ؟) قَالَ: وَجْدُ مَنْ ذَبِحَ وَاحِدُهَا فِي حِجْرِهَا، لَاتَرْقَأ دَمْعَتُهَا وَلاَ يَسْكنُ حَزْنُهَا) ثُمَّ قَاَمَ فَخَرَجَ. وَأَخْرَجَهُ أَيْضاً ابنُ عَبْدِالبَرِّ فِي الاِسْتِيْعَاب (44/3) عَنِ الحِرْمَازِىِ - رَجُلٍ مِنْ هَمْدان - عَن ضِرَارِ الصُّدائىّ بِمَعْنَاهَ». «ابونعیم همچنان (84/1) از ابوصالح روایت نموده، که گفت: ضِرِار بن ضَمْره کنانى نزد معاویه  رضی الله عنه  آمد، معاویه  رضی الله عنه  به او گفت: على را برایم توصیف کن، ضرار گفت: اى امیرالمؤمنین، آیا مرا ازین معاف نمیکنى؟ فرمود تو را معاف نمى‏کنم. ضرار گفت: (چون حتماً باید این کار را بکنم، وى، به خدا سوگند، دور نگر و پرقوت بود. به حق حرف مى‏زد، و فیصله کننده‏اى بود و به عدالت حکم مى‏نمود. علم از جوانب وى فواره مى‏زد، حکمت و دانش از نواحى وى مشاهده مى‏شد. از دنیا و رونق آن احساس وحشت داشت، و به شب و تاریکى آن انس گرفته و آرام مى‏گرفت. وى، به خدا سوگند، اشک روان و زیاد داشت. بسیار فکر مى‏نمود، کف دست خود را گردانیده خود را مخاطب قرار مى‏داد، و لباس‏هاى کوتاه را دوست مى‏داشت، و از طعام نوع درشت را خوش داشت. وى، به خدا سوگند، چون یکى از ما بود، چون نزدش مى‏آمدیم ما را به خود نزدیک مى‏ساخت، و اگر از وى سئوال مى‏نمودیم پاسخ مان را مى‏داد. وى در ضمن اینقدر نزدیکى که با ما داشت، و ما با وى داشتیم، به خاطر هیبتى که داشت همراهش نمى‏توانستیم حرف بزنیم. اگر تبسّم [ دندان‏هایش] می‌نمود، چون مروارید تار شده مى‏نمود. اهل دین را تعظیم مى‏کرد، و مسکینان را دوست مى‏داشت. هیچ قدرتمند و قوى در حکم وى باطل را انتظار نداشت، و ضعیف و ناتوان نیز از عدل وى ناامید نمى‏شد، و من براى خدا گواهى مى‏دهم که وى را در بعضى موقف‏هایش - که شب تاریکى خود را پهن کرده بود، و ستارگان غروب نموده بودند - دیدم که در محراب خود در حالى که ریش خود را در دست گرفته بود، قرار داشت، و چون شخص مارگزیده بى‌قرار و مضطرب بود، و همچون انسان غمگین گریه مى‏کرد. گویى که من اکنون صداى وى را مى‏شنوم که مى‏گوید: اى پروردگار ما، اى پروردگار ما... به طرف وى تضرع مى‏نماید، بعد از آن به دنیا مى‏گوید: مرا فریفته مى‏سازى؟! خود را به من نشان مى‏دهى؟! دور است، دور است، غیر از من را فریفته ساز، تو را سه طلاق دادم، عمر تو کوتاه، مجلست حقیر، و اهمّیتت کم است، آه، آه، از کمى توشه و دورى سفر و وحشت راه!!) اشک‏هاى معاویه  رضی الله عنه  بر ریشش بى‏اختیار مى‏ریخت، و آن را با آستین خود پاک مى‏نمود - و گریه گلوهاى همه مردم را فشرده بود - معاویه  رضی الله عنه  گفت: (آرى ابوالحسن  رحمه الله  همین طور بود، اى ضرار غم و اندوه تو بر وى چگونه است؟) گفت: (غم و اندوه زنى که یگانه فرزندش در آغوشش ذبح شده باشد، که نه اشک وى قطع گردد، و نه هم حزن و اندوهش) بعد از آن برخاست و رفت»[40].

این را همچنان ابن عبدالبر در الاستیعاب (44/3) از حِرمازى - مردى از همدان - از ضرار صدائى به این معنى روایت نموده است[41].

«وَأَخْرَجَ أَبونُعَيْم عَنْ قَتَادَه قَالَ: سَئِلَ ابنُ عُمَرَ  رضی الله عنهما  هَل كَانَ أَصْحَابُ النَّبِىِّ  صل الله علیه و آله و سلم  يَضْحَكُونَ؟ قَالَ: (نَعَمْ وَالايمَانَ فِىْ قُلُوبِهِمْ أعْظَمُ مِنَ الجِبَالِ) كَذَا فِي الحِلْيَه (311/1). وَأَخْرَجَ هَنَّادٌ عَنْ سَعِيْدِ بنِ عُمِرَ القُرَشِىِّ أَنَّ عُمَرَ  رضی الله عنه  رَأى رُفْقَه مِنْ أَهْلِ اليَمَنِ رحَالُهُمُ الاُدُمُ فَقَالَ: (مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ اِلىَ شَبَهٍ كَانُوا بِأَصْحَابِ رَسُولِ اللهِ  صل الله علیه و آله و سلم  فَلْيَنْظُرْ اِلىَ هؤُلاءِ» كذا في كنز العمـال (163/7). «ابونُعَیم از قتاده روایت نموده، که گفت: از ابن عمر  رضی الله عنهما  پرسیده شد، که آیا اصحاب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  مى‏خندیدند؟ گفت: (آرى، و ایمان در قلب‏هایشان بزرگ‌تر از کوه‏ها بود). این چنین در الحلیه (311/1) آمده است». «و هنّاد از سعید بن عمر قرشى روایت نموده که: عمر  رضی الله عنه  مجموعه‏اى از اهل یمن را دید که اسباب سفرشان پوست بود، گفت: (کسى که دوست دارد کسانى را که به اصحاب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  مشابهت دارند، ببیند، باید به اینان نگاه کند). این چنین در کنز العمال (163/7) آمده است».

«وَأخْرَجَ الحَاكِمُ فِي المُسْتَدْرَكِ (264/3) عَنْ أبي سَعِيْدِ المُقْبَرِىِّ قَالَ: لَمَا طُعِنَ اَبُوْعُبَيْدَه  رضی الله عنه  قَالَ: يَا مَعَاذ صَلِّ بِالْنَّاسِ فَصَلَّى مُعَاذٌ بِالنَّاسِ، ثُمَّ مَاتَ أبوُعُبَيْدَه بنُ الجَرَّاحِ، فَقَامَ مَعَاذ فِي الناسِ فَقَالَ: (يَا أَيُّهَاالنَّاسُ، تُوْبُوا اِلىَ اللهِ مِنْ ذُنُوْبِكُمْ تَوْبَه نَصُوْحاً فَاِنَّ عَبْدَاللهِ لاَ يَلْقَى الله تَائِباً مِنْ ذَنْبِهِ اِلاّ كَانَ حَقّاً عَلَى اللهِ أنْ يَغْفِرَلَهُ. ثُمَّ قَالَ: اِنَّكُمْ أَيُّهاَ النَّاسُ، قَدْ فُجِعْتُمْ بِرَجُلٍ - وَاللهِ - مَا أزْعُمُ أنِّىْ رَأيْتُ مِن عِبَادِاللهِ عَبْداً قَطٌّ أَقَلُّ غِمْراً، وَلَا أبرأ صَدْراً، وَلاَ أَبْعَدَ غَائِلَه، وَلَا أشَدَّ حُبّاًلِلْعَاقَبه، ولا أَنْصَحَ لِلْعَامَّه مِنْهُ، فَتُرَ حّمُوْا عَلَيْهِ ثُمَّ أَصْحِروُا لِلصَّلاَه عَلَيْهِ فَوَالله لَا يَلِىَ عَلَيْكُم مِثْلُهُ أبَداً). فَاجْتَمَعَ النَّاسَ وَأُخْرِجَ أبُوعُبَيْدَه  رضی الله عنه  وَتَقَدَّمَ مُعَاذٌ  رضی الله عنه  فَصَلَّى عَلَيْهِ، حَتَّى اِذَا أُتِىَ وَبِقَبْرِهِ دَخَلَ قَبْرَهُ مُعَاذُ بنُ جَبَلِ وَعَمْرُو ابنُ العَاصِ وَالضَّحَّاكُ بنُ قَيْس، فَلَمَّا وَضَعُوْهُ فِي لَحَدِهِ وَخَرَجُوا فَشَنُّوا عَلَيْهِ التَّراَبَ، فَقَاَل مُعَاذُ بنُ جَبَلٍ: (يَا أَبَا عُبَيْدَه لَأُثْنَينَّ عَلَيْكَ وَلاَ أَقُولُ بَاطِلاً أخَافُ أنْ يَلْحَقَنِى بِهَا مِنَ اللهِ مَقْتٌ: كُنْتَ - وَاللهِ - مَا عَلِمْتُ مِنَ الذَّاكِرِينَ الله كَثِيراً، وَمِنَ الَّذِيْنَ يَمْشُوْنَ عَلىَ الاَرْضِ هَوْناً وَاِذا خَاطَبَهُمُ الجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا، وَمِنَ الَّذِيْنَ اِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسِرْفُوْا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكاَنَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاماً، وَكُنْتَ واللهِ منِ المُخْبِتِيْنَ، المُتَوَاضِعِيْنَ، الَّذِيْنَ يَرْحَمُونَ اليَتِيْمَ وَالمِسْكِيْنَ وَيُبْغِضُوُنَ الخَائِنِيْنَ المُتَكِّبِريْن». «حاکم در المستدرک (264/3) از ابوسعید مَقْبُرى روایت نموده، که گفت: هنگامى که ابوعُبَیده  رضی الله عنه  به مرض طاعون مبتلا شد گفت: اى معاذ براى مردم نماز را امامت بده. بناء معاذ براى مردم امامت داد، بعد از آن ابوعبیده بن جراح  رضی الله عنه  وفات نمود، معاذ  رضی الله عنه  درمیان مردم ایستاده گفت: (اى مردم، از گناهان خود به خداوند توبه خالص و صادقانه کنید، چون بنده با خداوند در حالى که از گناه خود توبه کرده باشد، ملاقات نمى‏نماید، مگر این که بر خداوند حق مى‏باشد تا او را ببخشد، بعد از آن فرمود: شما، اى مردم! با مرگ مردى، دردمند و مبتلا شده‏اید که، به خدا سوگند گمان مى‏کنم هرگز از بندگان خداوند بنده‏اى را دیده باشم، که از وى کم کینه‏تر، سینه پاک‏تر، از مکر و فریب و تباهى دورتر، و براى آخرت فریفته‏تر و نصیحت کننده‏تر براى عموم مردم باشد. براى وى دعاى رحمت کنید، و بعد از آن براى اداى نماز جنازه بر وى به صحرا بیرون روید. به خدا سوگند مثل وى امیرى براى شما ابداً نخواهد آمد). مردم جمع شدند و ابوعبیده بیرون آورده شد، معاذ  رضی الله عنه  پیش شده و بر وى نماز خواند. وقتى که او به قبرش آورده شد، معاذ بن جبل، عمرو بن العاص و ضحاک بن قیس داخل قبر وى گردیدند. چون او را در لحدش گذاشتند، بیرون آمده بر وى خاک ریختند، آن وقت معاذ به جبل گفت: (اى ابوعبیده، من تو را حتماً ستایش و تعریف مى‏کنم، ولى حرف نادرستى نخواهم گفت، زیرا مى‏ترسم در صورت گفتن قول باطل عذابى از خداوند برایم برسد. تو، به خدا سوگند، تا جایى که من می‌دانم، از کسانى بودى که خداوند را به کثرت یاد مى‏کنند، و از کسانى بودى که در روى زمین به آهستگى و آرامش و وقار راه مى‏روند، و چون جاهلان با ایشان روبرو شوند، با آنان طورى حرف مى‏زنند که به صلح و سلام بینجامد. از کسانى بودى که چون انفاق نمایند، اسراف نمى‏کنند، و تنگ دستى هم نمى‏کنند بلکه میان روى و اقتصاد را پیشه مى‏کنند، و تو به خدا سوگند، از خاشعان و متواضعان بودى، آنان که، بر یتیم و مسکین رحم مى‏کنند، بر خاینان و متکبّران خشم مى‏گیرند».

«وَأَخْرَجَ الطَّبَرَانِيُّ عَنْ رِبْعِىّ بنِ حِرَاشٍ قَالَ: اسْتَأْذَنَ عَبْدُاللهِ بنُ عَبَّاسٍ عَلَى مُعَاوِيَه  رضی الله عنهم  وَقَدْ عَلِقَتْ عِنْدَهُ بُطُوْنُ قُرَيْشِ وَسَعِيْدُ ابنُ العاص جَالِسٌ عَنْ يَمِيْنِهِ، فَلَمَا رآهُ مُعَاويَه مُقْبِلاً قال: يَا سَعِيْد، وَالله لَألْقِيَنَّ عَلَى اِبنِ عبّاسٍ مَسَائِلَ يَعْيَى بِجَوَابِهَا، فَقَالَ لَهُ سَعِيْدٌ: لَيْسَ مِثْلُ ابنُ عَبّاسٍ يَعْيَى بِمَسَائِلِكَ، فَلَمَّا جَلَسَ قَالَ لَهُ مُعَاوِيَه: مَا تَقُوُلُ فِيْ أبِى بَكرِ؟ قال: (رَحِمَ الله أبابَكر، كَانَ - وَاللهِ - لِلْقُرانِ تَالِياً، وَعَنِ الْمَيْل نَائياً، وَعَنَ الْفَحْشَاءِ سَاهياً، وَعَنِ المَنْكِرِ نَاهِياً، وَبِدِيْنِهِ عَارِفًا، مِنَ اللهِ خَائِفاً، وَبِاللَّيْلِ قَائِماً، وَبِالنَّهارِ صَائِماً، وَمِنْ دُنْيَاهُ سَالِماً وَعَلَىَ عَدْلِ الْبَرِيَّه عَازِماً، وَبِالْمَعُروفِ آمِراً وَاِلَيْهِ صَائِراً، وَفِي الاَحْوَالِ شَاكِراً، وَللَّهِ فيِ الْغُدُوِّ وَالرَّوَاحِ ذاكِراً، وَلِنَفْسِهِ بِالمَصَالِح قَاهِراً. فَاقَ أصْحَابَهُ وَرَعاً وَكَفَافاً، وَزُهْداً وَعِفَافاً وَبِرّا وَحِيَاطَه وَزَهَادَه وَكَفَاءَه، فَأَعْقَبَ الله مَنْ ثَلَبَهُ اللَّعائِنَ اِلىَ يَوْمِ القِيَامَه).

قَالَ مُعَاوِيَه: فَمَاَ تَقُوْلُ فِي عُمَر بِنِ الخَطَّابِ؟ قاَلَ: (رَحَمَ الله أبا حَفْصٍ، كَانَ - وَاللهِ - حَلِيْفَ الاسْلِاَمِ، وَمَأوىَ الأَيْتَامِ، وَمحِلَّ الايْمَانِ، وَمَلَاذَ الضُّعَفَاءِ، وَمَعْقِلِ الحُنَفَاء، لِلْخَلْقِ حِصْناً، وَلِلنَّاسِ عَوْناً، قَامَ بِحَقِ اللهِ صَابِراً مُحْتَسِبّاً حَتّىَ أَظْهَرالله الدِّيْنَ وَفَتَحَ الدِّيَارَ، وَكِرَالله فِي الْاَقْطَارِ وَالْمَنَاهِل وَعَلىَ التّلِاَلِ وَفىِ الضَّواحِى وَالبِقَاعِ، وَعِنْدالخَنَى و قُوراً، وَفِي الشِّده وَالرَّخَاءِ شَكُوراً، وَلِلّه فِيْ كُلِّ وَقْتٍ وَأوَانٍ ذَكُوْراً، فأَعْقَبَ الله مَنْ يُبْغِضُهُ اللَّعْنَه اِلَى يَوْمِ الْحَسْرِه).

قَاَلَ مُعَاوَيَه  رضی الله عنه : فَمَا تَقُوْلُ فِيْ عُثْمَانَ بِنِ عَفَّانَ؟ قَالَ: (رَحَمِ الله أبا عُمْرو، كاَنَ - وَاللهِ - أَكْرَمَ الحَفَده، وَأوْصَلَ البَرَرَه، وَأصْبَرَ الغُزَاه، هَجَّاداً بِالاَسْحَارِ، كَثِيْراَلدُّمُوْعِ عِنْدَ ذَكْرِاللهِ، دَائِمَ الفِكْرِ فِيْمَا يَعْنِيهِ اللَّيْلَ وَالْنَهَارَ، نَاهِضًا اِلى كُلِّ مَكْرُمَه، يَسْعَىِ اِلَى كُلّ مُنْجِيَه، فَرَّاراً مِنْ كُلّ مُوْبِقَه، وَصَاحِبِ الْجِيشِ وَالبِئْرِ، وَخَتَنَ المُصْطَفىَ عَلى ابْنَتَيْهَ، فَأعْقَبَ الله مَنْ سَبَّهُ النَّدَامَه اِلَى يَوْمٍ الْقِيَامَه).

قَالَ مُعَاوِيَه  رضی الله عنه : فَمَا تَقُوْلُ فِي عَلِىِّ بن أبي طَالِبٍ؟ قَالَ: (رَحِمَ الله أَبَا الْحَسَنِ كَاَنَ وَاللهِ - عَلَمُ الْهُدَى، وَكَهْفَ التُّقَى، وَمَحِلِّ الحِجَى، وَطَوْدَ البَهَاءِ، وَنُوَْرالسُّرَىِ فِي ظُلَمِ الدُّجَى، دَاعِياً اِلَى المَحَجَّه العُظْمَى، عَالِماً، بِمَا فِي الصُّحُفِ الاُوْلَى، وَقَائِماً بالتَّأوِيْلِ وَالذِّكْرَى، مُتَعَلِقاً بِأسْبَابِ الْهُدَى، وَتَارِكَا لِلْجَوْرِ وَالَاذْىِ، وَحَائِداً عَنْ طُرُقَاتِ الرَّدَى، وَخَيْرَ مَنْ آمَنَ وَاَتَّقَى، وَسَيّدَ مَنْ تَقَمَّصَ وَاَرْتَدَىِ، وَأَفْضَل مَنْ حَجَّ وَسَعَىَ، وَأَسْمَحَ مَنْ عَدَلَ وَسَوَّى، وَأَخْطَبَ أَهْلِ الدُّنْيَا اِلاَّ الاَنْبَيَاءَ وَالنَّبَّى المُصْطَفىَ، وَصَاحِبَ القِبُلَتَيْنِ، فَهَلُ يُوَازِيْهِ مُوَحِّدٌ؟! وَزَوْجُ خَيْرِالنِّسَاءِ وَأبوَ السّبْطَيْنِ، لَمْ‏تَرَ عَيْنِى مِثْلَهُ وَلَاتَرَى اِلَى يَوْمِ القِيَامَه وَاللِّقَاءِ، مَنْ لَعَنَهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَهاللهِ وَالْعِبَادِ اِلىَ يَوْمِ القِيَامَه).

قَالَ: فَمَا تَقُوْلُ فِي طَلْحَه وَالزُّبَيْر؟ قَالَ: (رَحْمَهالله عَلَيْهِمَا، كَانَا - وَاللهِ - عَفِيْفَيْنٍ، بَرَّيْنِ، مُسْلِمَيْنِ، طَاهِرَيْنِ، مُتَطَهّرَيْنِ، شَهِيْدَيْنِ، عَالِمَيْنِ، زَلازله وَالله غَافِرٌ لَهُمَا اِنْ شَاَءالله بِالنَّصْرَه القَدِيْمَه وَالصُّحْبَه الْقَدِيْمَه وَالْاَفْعَال الْجَمِيْلَه).

قَالَ مُعَاويَه: فَمَا تَقُوْلُ فِي الْعَبَّاسِ؟ قَالَ: رَحِمَ الله أبَاالفَضْلِ كَانَ - وَاللهِ - صِنْوَ أَبِى رَسُوْلِ اللهِ  صل الله علیه و آله و سلم ، وَقُرَّه عَيْنِ صَفِىّ‏اللهِ، كَهْفَ الاَقْوَامِ، وَسَيِّدِ الاَعْمَامِ، وَقَدْ عَلاَ بَصَراً بِالْاُمُوْرِ وَنَظَراً بِالْعَوَاقِبِ. قَدْزَانَهُ عِلْمٌ، قَدْ تَلَاشَتِ الاَحْسَابُ عِنْدَ ذِكْرِ فَضِيْلَتِهِ، وَتَبَاعَدَتِ الاَنْسَابُ عِنْدَ فَخْرَ عَشِيْرَتِهِ، وَلَمْ لاَ يَكُوْنَ كَذَلِكَ! وَقَدْ سَاسَهُ أَكْرَمُ مَنْ دَبَّ وَهبَّ عَبْدُالْمُطَلِبِ، أَفْخَرُ مِنْ مَشَىِ مِنْ قُرَيْشِ وَرَكَبَ؟!»... فَذَكَرَ الْحَدِيْثَ. قَالَ الْـهَيْثُمِىُّ (160/9): رَوَاهُ الطَّبَرَانِيُّ، وَفِيْهِ مَنْ لَمْ أعْرِفْهُم. «طبرانى از ربعى بن حراش روايت نموده، كه گفت: عبدالله بن عبّاس جهت ورود نزد معاويه  رضی الله عنه  اجازه خواست، در حالى كه طوائف قريش در اطرافش نشسته بودند، و سعيد بن العاص در طرف راست وى نشسته بود، چون معاويه  رضی الله عنه  او را در حال آمدن ديد، گفت: اى سعيد، به خدا سوگند، براى ابن عبّاس مسايلى را عرضه خواهم نمود كه از پاسخ به آنها عاجز بماند، سعيد به او گفت: شخصيتى مانند ابن عبّاس از دادن پاسخ به سؤال‏ها و مسايل تو عاجز نمى‏ماند. هنگامى كه ابن عبّاس نشست، معاويه  رضی الله عنه  به وى گفت: درباره ابوبكر چه مى‏گويى؟ گفت: (خداوند ابوبكر را رحمت كند، وى به خدا سوگند، هميشه قرآن را تلاوت مى‏نمود، از كجى دور و از فحشا بى‌خبر و غافل بود، و نهى از منكر مى‏نمود، و از دين خود آگاه و باخبر بود، واز خدا مى‏ترسيد، و در شب قيام مى‏كرد، و روز روزه مى‏داشت، و از دنياى خود سالم و محفوظ بود، و بر عدالت درباره اهل زمين عزم راسخ داشت. به معروف و كارهاى نيک امر مى‏نمود و به طرف آن روان بود، و در همه احوالات شاكر، و در صبح و بيگاه به ياد خدا بود، و بر نفس خود در امورات اصلاحى سخت گير و از ياران و اصحاب خود درتقوى، نگه دارى نفس، زهد، عفت، نيكى، صيانت، پارسائى، و كفاءت برتر و بلند بود. كسى كه عيب و يانقصى را به وى ملحق گرداند، خداوند او را با نثار لعنت‏ها تا روز قيامت سزا و عقاب دهد!.

حضرت معاویه  رضی الله عنه  گفت: درباره عمر بن الخطاب چه مى‏گویى؟ فرمود: (خداوند ابوحفص را رحمت کند، به خدا سوگند وى، ملازم و مددگار اسلام، مأوا و جایگاه ایتام، محل ایمان، پناگاه ضعیفان، سنگر استوار روى گردانندگان از باطل به طرف حق، قلعه‏اى براى مردم، و کمک کننده و یاور آنها بود. وى براى اداى حق الهى قیام نمود و درین راستا با صبر و امید پاداش و ثواب از طرف خداوند تا آن وقت ایستادگى نمود که خداوند دین را غالب و شهرها را فتح نمود، و خداوند در اقلیم‏ها، جاهاى آب نوشیدن در خلال راه‏ها، پشته‏ها، اطراف و نواحى شهرها، و قطعه‏هاى زمین، یاد شد. ذکر او به‌جاى آورده شد، وى هنگام قول فحش در برابرش با وقار و باعزت، و در سختى و آرامى شاکر بود، و در هر وقت و لحظه به یاد و ذکر الهى مشغول بود، خداوند بر کسى که وى را بد مى‏بیند، تا روز حسرت و پشیمانى، لعنت نازل فرماید).

معاویه  رضی الله عنه  گفت: درباره عثمان  رضی الله عنه  چه مى‏گویى؟ گفت: (خداوند ابوعمرو را رحمت کند! به خدا سوگند وى، بهترین خدمتگاران بود، و از همه نیکان در صله رحم نیکوتر بود. مجاهد شکیبایى بود و در سحرگاهان تهجّد مى‏خواند. اشک‏هایش وقت ذکر خداوند به کثرت روان مى‏بود. در چیزهایى که به وى ارتباط داشت در شب و روز فکر مى‏کرد. به طرف هر عزتى حرکت نموده، و مى‏جست. به طرف هر عمل نجات دهنده سعى مى‏ورزید، و از هر فعل هلاک کننده فرار مى‏نمود. وى صاحب ارتش و چاه است[42]، و داماد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بر دو دخترش. خداوند بر کسى که وى را دشنام دهد تا روز قیامت ندامت و پشیمانى نازل فرماید!).

معاویه  رضی الله عنه  گفت: درباره على بن ابى طالب چه مى‏گویى؟ گفت: (خداوند ابوالحسن را رحمت کند! به خدا سوگند وى، نشانه هدایت، غار تقوى، محل عقل، کوه حسن و نور متحرک و روان در تاریکى شب بود. وى دعوتگر به راه راست و بزرگ بود، و به آنچه که در صحیفه‏هاى اوّل آمده بود عالم و دانا بود. همیشه توأم با وعظ و نصیحت بود، به اسباب هدایت متمسّک، و تارک جور و اذیت بود. از راه‏هاى خراب و پست روى گردان، و بهترین آنهایى بود که ایمان آورده و تقوى پیشه نموده بودند، و سردار آنهایى بود که لباس بر تن نموده و چادر پوشیده بودند، و بهترین حج کنندگان و سعى کنندگان بود،و از هر عادل و با انصاف نرم‏تر و متسامح‏تر بود. وى به جز از محمّد  صل الله علیه و آله و سلم  و بقیه انبیاء از همه اهل دنیا خطیب‏تر بود. وى در زمره اصحاب قبلتین است. آیا موحدى با وى برابرى مى‏کند؟! وى شوهر بهترین زنان، و پدر دو نواسه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  است. چشمم مانند او را ندیده است، و تا روز قیامت و لقا نخواهد دید. کسى که وى را لعنت کند، خداوند  جل جلاله  و بندگان، او را تا قیامت لعنت نمایند).

معاویه  رضی الله عنه  گفت: درباره طلحه و زبیر چه مى‏گویى؟ گفت: (رحمت خداوند  جل جلاله  بر آنها باشد، آنها به خدا سوگند، عفیف، نیکوکار، مسلمان، پاک، در حصول پاکى مجتهد، شهید و عالم بودند. هردو، یک لغزشى نمودند، و خداوند  جل جلاله  اگر بخواهد به خاطر یارى‏هاى قدیم، و صحبت قدیم و افعال خوب‌شان با پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم ، آنها را مى‏بخشد).

معاویه  رضی الله عنه  گفت: درباره عبّاس چه مى‏گویى؟ گفت: (خداوند  جل جلاله  ابوالفضل را رحمت کند، به خدا سوگند، وى برادر اصلى پدر پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، و روشنى چشم برگزیده خدا، پناه قوم‏ها، و سردار عموها بود. وى از دید و بصیرت عالى در امور و آینده نگرى برخوردار بود، و علم وى را زینت بخشیده بود. نسب‏ها و ذکر فضیلت‏ها هنگام ذکر فضیلت وى هیچ مى‏شود، و اسباب و انگیزه‏ها وقت ذکر شرافت و فضیلت خانوادگى وى با دیگران از هم فاصله گرفته و دور مى‏شوند.

چرا چنین نباشد! چون وى از تربیت یافتگان بهترین شخص میان موجودها و غایب‏ها یعنى عبدالمطّلب بود، و نسبت به هر پیاده و سوار قریش معزّزتر و بهتر بود؟!)... و حدیث را متذکر شده است[43]. هیثمى (160/9) مى‏گوید: این را طبرانى روایت نموده، و در آن کسانى‌اند که من آنها را نمى‏شناسم».




[1]- بخاری (1738).

[2]- بخاری (7280).

[3]- یعنى بامبعوث شدن وى مردم به دو گروه تقسیم شده‏اند، گروهى که وى را پیروى مى‏کنند مسلمانان و حزب الله‏اند، و گروهى که از وى پیروى نمى‏کنند، کفّار و حزب شیطان مى‏باشند، و این خود تمییز واضح و آشکارى در میان مردم است.

[4]- بخاری (7281).

[5]- بخاری (2783)، (6482) و مسلم (5844).

[6]- ترمذی (2641) ترمذی آن را «حسن غریب» دانسته است. همچنین آلبانی آن را در صحیح ترمذی به شماره‌ی (2129) آورده است. حاکم نیز آن را روایت کرده است (1/128)، و همینطور مروزی در «السنة» (صفحه‌ی 18)، در سند آن عبدالرحمن الافریقی است که ضعیف است اما حدیث شواهدی دارد. نگا: «السلسلة الصحیحة» به شمارهی (204).

[7]- هدف ازین اطاعت از اولو الامر مى‏باشد. م.

[8]- صحیح. ترمذی (2676)، و ابوداود (4607)، و ابن ماجه (42، 43، 44)، و ابن حبان (5- احسان)، و حاکم (1/95). ترمذی دربارهی آن می‌گوید: «حسن صحیح» است. حاکم نیز آن را صحیح دانسته است و ذهبی و آلبانی آن را موقوف دانسته‌اند. نگا: صحیح ترمذی (2157).

[9]- موضوع. ابن عساکر (6/303/1)، و ابن بطه در «الابانة الکبری» (4/11/2)، در سند آن عبدالرحمن بن زید العمی است که کذاب (بسیار دروغگو) است. آلبانی در «السلسلة الضعیفة» حکم به وضع (ساختگی بودن) آن داده است. به شماره‌ی (60) (1/81).

[10]- موضوع. ابن بطه در «الابانة الکبری» (4/11/2)، و عبد بن حمید در «المنتخب» (1/86)، در سند آن حمزه بن ابی حمزه است که متروک است و به وضع (ساختن حدیث) متهم شده است. نگا: السلسلة الضعیفة به شماره‌ی 61 (1/81).

[11]- صحیح. ترمذی (3779)، و احمد (5/385، 402)، و ابن ماجه (97)، ترمذی آن را حسن دانسته و آلبانی در «صحیح ترمذی» (2988) آن را صحیح دانسته است.

[12]- ضعیف. ترمذی (2688)، و ابن ماجه (23)، ترمذی آن را حسن دانسته است. منذری در الترغیب (91) در پی این سخن ترمذی چنین گفته است: «بلکه کثیر بن عبدالله متروک و واهی است، اما حدیث شواهد دیگری دارد». آلبانی نیز آن را در «ضعیف الترغیب» (42) و «ضعیف الجامع» (5359) ضعیف دانسته است.

[13]- ضعیف جدا (بسیار ضعیف). ترمذی (5630) و ابن عدی در الکامل (6/59) ترمذی درباره‌ی آن گفته است «حسن صحیح». با وجود آنکه در سند آن کثیر بن عبدالله است که متروک می‌باشد. بر این اساس آلبانی در «ضعیف الترمذی» درباره‌ی آن می‌گوید: «بسیار ضعیف است».

[14]- ضعیف. ترمذی (2678)، در سند آن علی بن زید بن جدعان است که ضعیف می‌باشد. آلبانی نیز آن را ضعیف دانسته است.

[15]- این حدیث ابن عباس بسیار ضعیف است. ابن عدی در «الکامل» (2/327)، و بیهقی در «الزهد الکبیر» (209)، در اسناد آن حسن بن قتیبه است که هالک است (هلاک شده) همچنانکه در «اللسان» به شماره‌ی (2/305) درباره‌ی وی آمده است. ذهبی چنین می‌گوید. همچنین دارقطنی درباره‌ی وی می‌گوید: متروک الحدیث است. ابوحاتم وی را ضعیف دانسته و الازدی او را واهی دانسته است. العقیلی وی را دچار وهم دانسته است. در ضمن شیخ وی (یعنی شیخ حسن بن قتیبه) شناخته شده نیست. آلبانی در «ضعیف الجامع» (30) درباره‌ی این حدیث گفته: «بسیار ضعیف است».

[16]- ضعیف. ابونعبم در «الحلیة» (8/200)، هیثمی در «مجمع الزوائد» آن را به طبرانی در «الاوسط» ارجاع داده است. وی گفته است: در سند آن محمد بن صالح العدوی موجود است که نیافته‌ام کسی وی را معرفی کرده باشد و بقیه رجال این سند ثقه‌اند.

آلبانی آن را در «ضعیف الجامع» (5913) ضعیف دانسته است.

[17]- وى حکیم ترمذى، صاحب «نوادر الاصول في الحدیث» مى‏باشد، نه ترمذى مشهور صاحب «السنن».

[18]- حسن. حکیم ترمذی از ابن مسعود. همچنین «الجامع الصغیر» (2/185)، و کنزالعمال (1/47)، و آلبانی آن را در «السلسلة الصحیحة» (957) حسن دانسته است.

[19]- مسلم (3343)، و احمد (3/41)، و بخاری در جاهایی از صحیح خود.

[20]- ضعیف. دارقطنی در «الافراد» همچنین سیوطی در «الجامع الصغیر» (2/169) و به ضعف این روایت از عایشه  رضی الله عنها  از طریق عمر مولای هشام اشاره کرده است. همینطور ابن جوزی وی (عمر مولای هشام) را در «العلل الـمتناهیة» ضعیف دانسته است. ابن حبان درباره‌ی وی می‌گوید: «اخبار را جا به‌جا می‌کند و قابل احتجاج نیست» بر این اساس آلبانی این روایت را در «ضعیف الجامع» ضعیف دانسته است.

[21]- ضعیف. سیوطی آن را در «الجامع الصغیر» (2/111) به سجزی از انس نسبت داده و به ضعف آن اشاره کرده است. مناوی در «الفیض» (4916) می‌گوید: در «المیزان» چنین آمده است: در این سند خالد بن انس است که حالش شناخته شده نیست و حدیثش منکر است. سپس این خبر را آورده و سپس می‌گوید: «آن را بقیه از عاصم بن سعد روایت کرده در حالی که وی نسبت به او ناشناخته است». در «اللسان» آمده است: «این شخص را العقیلی در «الضعفاء» ذکر کرده است» و برای نمونه این حدیث وی را ذکر کرده و می‌گوید: «بر او متابعه نمی‌شود و جز به وی شناخته نمی‌شود و راوی از وی عاصم مجهول است».

آلبانی آن را در «ضعیف الجامع» (3560)، و «السلسلة الضعفة» (4538) ضعیف دانسته است.

[22]- هدف از امیین عرب‌هاى معاصر رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مى‏باشد.م.

[23]- صحیح. احمد (2/174)، و بیهقی در «الدلائل» (1/374)، شیخ احمد شاکر  رحمه الله  آن را صحیح دانسته است.

[24]- بخاری در کتاب بیوع (2125). و همچنین در کتاب تفسیر باب ﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا....

[25]- صحیح. بیهقی در «الدلائل» (1/376).

[26]- دلائل النبوة بیهقی (1/377 – 378).

[27]- بیهقی در «الدلائل» (1/380)، و ابن کثیر در «البدایة» (2/326)، وهب بن منبه به گرفتن اخبار از اهل کتاب مشهور است.

[28]- ضعیف. ابونعیم (5/386) در سند آن برادرزادهی کعب ناشناخته است.

[29]- این چنین در البدایه آمده، ولى درست «لیستجلبونهم» مى‏باشد، چنانکه در الکنز (33/4) و الشمائل آمده. مؤلف.

[30]- یعنى هنگام خشم معلوم مى‏شد که در آنجا رگى است که غضب آن را ظاهر مى‏ساخت.

[31]- عرب‌ها دهن بزرگ را توصیف مى‏نمودند و دهن خرد را زیبا نمى‏پنداشتند.

[32]- یعنى همیشه وقت در جهت منافع مردم صحبت مى‏نمود، و از مردم نیز سخنان عام المنفعه را مى‏پذیرفت، و خلاف آن را قبول نمى‏نمود. م.

[33]- پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  براى‌شان طعام مى‏داد، و آنها پس از صرف نمودن طعام متفرق مى‏شدند. م.

[34]- یعنى درباره چزهایى که اهمیت نداشت صحبت نمى‏کرد. م.

[35]- یعنى چون وارد مجلسى مى‏گردید، در همان جایى مى‏نشست که خالى مى‏بود، و مردم را از جاهایشان بیجاى نمى‏کرد، تا در جاى آنها بنشیند، بلکه در همانجایى که مجلس اختتام یافته بود مى‏نشست. م.

[36]- ضعیف. ترمذی در «الشمـائل» (7)، و بیهقی در «الدلائل» (1/286)، و ابن عدی در «الکامل» (7/134)، و ابن سعد در «الطبقات» (1/422 – 423)، سند این حدیث دو علت (یعنی دو اشکال) دارد نخست: جهالت ابی عبدالله التمیمی. حافظ درباره‌ی وی می‌گوید: «مجهول است». و علت دوم: جمیع بن عمیر است که ضعیف است.

[37]- ابن جریر در تفسیرش (4/43).

[38]- ابن جریر در تفسیرش (4/43).

[39]- قریه‏اى است در حوران - از مناطق شام - در میان جاسم و نوى، که مرکز ارتش اسلامى در زمان عمر  رضی الله عنه  بود، چون عمر  رضی الله عنه  به طرف شام مى‏رفت، آنجا رفته و بیانیه ایراد مى‏نمود، این منطقه اکنون تخریب شده است، که در نزدیک آن تپه بزرگى با چشمه آبى قرار دارد، و حادثه (جابیه) در هنگام فتح مناطق شام اتفاق افتاد و عبدالله بن مسعود از جمله کسانى بود که در معارک مناطق شام شرکت داشتند.

[40]- بسیار ضعیف. اگر موضوع نباشد! ابونعیم در «الحلیة» (1/84)، و ابن عبدالبر در «الإستیعاب» (3/44)، در سند آن دو علت وجود دارد: محمد بن سائب کلبی که متهم به دروغ است و همچنین به رافضیگری متهم شده است. و علت دوم: ابوضالح باذام مولای ام هانی که ضعیف است.

[41]- در سند آن حرماذی مذکور مجهول و ناشناخته است.

[42]- اشاره به آماده نمودن لشکر عسره در غزوه تبوک توسط عثمان  رضی الله عنه  با بخش اکثر از مالش است، و همچنان اشاره است، به خریدارى چاه رومه از صاحب یهودى آن توسط عثمان  رضی الله عنه  که چاه بزرگى بود، و وقف نمودن آن براى مسلمانان.

[43]- ضعیف. چنانچه هیثمی در «المجمع» (9/160) میگوید: طبرانی آن را روایت نموده است. هیثمی میگوید: «و در سند آن کسانی هستند که آنان را نمیشناسم».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...