توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آذر ۱, چهارشنبه

داستان اسلام آوردن عِكْرَمَه بن ابى جهل رضی الله عنه

 

داستان اسلام آوردن عِكْرَمَه بن ابى جهل  رضی الله عنه  

امان دادن عکرمه زمانى که همسرش امّ حکیم برایش درخواست امان نمود

واقدى و ابن عساکر از عبدالله بن زبیر  رضی الله عنهما  روایت نموده‏اند که گفت: روز فتح مکه، امّ حکیم بنت حارث بن هشام همسر عکرمه بن ابى جهل مسلمان شد. بعد از آن ام حکیم گفت: اى پیامبر خدا، عکرمه از ترس تو به یمن فرار نموده، وى ترسیده است که تو او را به قتل خواهى رسانید، به او امان بده. پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «او در امان است». همسرش به دنبال وى با غلام رومیش بیرون رفت، آن غلام از ام حکیم خواست تا با وى عمل بد را انجام دهد، ام حکیم او را تطمیع مى‏نمود تا این که به قریه‏اى از عک رسید، ام حکیم از آنها بر تأدیب غلامش کمک طلبید، و آنها غلام را در ریسمان بستند. ام حکیم در حالى به عکرمه رسید که او به ساحلى از سواحل تهامه رسیده و در آنجا سوار کشتى گردیده بود. درین اثنا کشتیبان به او مى‏گفت: خود را نجات بده، عکرمه پرسید چه بگویم؟ گفت: بگو معبودى جز یک خدا نیست. عکرمه پاسخ داد: من جز از این از چیزى دیگرى فرار ننموده‏ام. ام حکیم که درین هنگام به وى رسیده بود، با اشاره ایستاده شدن به او مى‏گفت: اى پسر عمو، من نزد تو از پیش کسى آمده‏ام که با صله رحم‏ترین مردمان، نیکوترین و بهترین آنهاست، خودت را هلاک مکن. به این خاطر عکرمه توقّف نمود تا این که‏ام حکیم نزدش آمد و گفت: من از پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برایت پناه و امان خواستم. عکرمه گفت: تو این را انجام دادى؟ گفت: آرى، من با او صحبت نمودم و او به تو امان داد. عکرمه پس از این گفت و شنید، همراه همسرش برگشت. وى به عکرمه گفت: آیا مى‏دانى که من ازین غلام رومیت چه دیدم؟! و او را از قضیه با خبر ساخت، وى بلافاصله آن غلام را در حالى که خودش هنوز اسلام نیاورده بود به قتل رسانید[1].

اسلام آوردن عِکرَمَه و شهادتش به کمال نیکى و مهربانى پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم

چون عکرمه به نزدیک مکه شد، پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به اصحاب خود فرمود: «عکرمه بن ابى جهل مؤمن و مهاجر نزد شما مى‏آید، بنابراین پدرش را دشنام ندهید، چون دشنام میت زنده را آزار و اذیت مى‏کند، و به مرده نمى‏رسد». راوى مى‏گوید: عکرمه، از همسرش مى‏خواست تا با وى مقاربت نماید، اما او از انجام این عمل با وى سرباز زده می‌گفت: تو کافر هستى و من مسلمان. عکرمه به او گفت: چیزى که تو را از مقاربت با من بازداشته است مسلّماً که امر بزرگى است. هنگامى که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  عکرمه را دید، براى استقبال از وى در حالى که چادرى هم بر دوش نداشت، به خاطر خوشى و سرور از جاى خود به سرعت برخاست. بعد از آن پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم نشست و عکرمه در حالى که همسرش با داشتن حجاب و در کنارش قرار داشت، در مقابل پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  ایستاد. عکرمه زبان به سخن گشوده گفت: اى محمد: همسرم خبر داد که تو به من امان داده‏اى. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  پاسخ داد: «راست گفته است، و تو در امان هستى». عکرمه پرسید: اى محمّد تو به‌سوى چه دعوت مى‏کنى؟ پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «تو را دعوت مى‏کنم تا شهادت بدهى که معبودى جز یک خدا نیست، و من رسول خدا هستم، و نماز را برپا کنى، و زکات را بدهى و این طور و آن طور نمایى». تا این که صفات و خصال اسلام را برایش برشمرد. عکرمه در جواب گفت: به خدا سوگند، تو جز به طرف حق و کار نیکو و خوب دعوت ننمودى، تو به خدا سوگند، در میان ما قبل از این که به این دعوت اقدام کنى از همه ما راستگوتر و از همه ما نیکوتر بودى. بعد از آن عکرمه گفت: من شهادت مى‏دهم که معبودى جز یک خدا نیست، و شهادت مى‏دهم که محمّد بنده و رسول اوست. پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به خاطر این عمل وى خشنود گردید. عکرمه افزود: اى پیامبر خدا! بهترین چیزى را، که باید بگویم به من یاد بده. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: بگو: «گواهى مى‏دهم که معبودى جز یک خدا نیست، و محمّد بنده و رسول اوست». عکرمه پرسید: بعد از آن چه؟ پیامبر خدا فرمود: بگوى «من خدا را و کسانى را که حاضرند گواه مى‏گیرم که من مسلمان مجاهد و مهاجر هستم»، عکرمه آن را گفت.

دعاى پیامبر ج براى عکرمه

پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «امروز هر آن چه را از احدى قابل پذیرش باشد و تو آن را درخواست کنى خواهشت را خواهم پذیرفت.» عکرمه گفت: من از تو مى‏خواهم تا همه عداوت‌هایی را که با تو نموده‏ام، و یا در مسیرى که موانع ایجاد نموده‏ام، و یا درمقامى که با تو روبرو شده‏ام، و یا سخنى را که در روى تو گفته‏ام، یا در غیابت، از همه آنها برایم طلب مغفرت کنى. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بار خدایا، براى وى همه دشمنى‌هایی را که با من نموده است، و در هر مسیرى که به جایى رفته و مى‏خواسته نور تو را خاموش نماید ببخش و مغفرت نما، و همچنان دشنام‌هایی را که در مقابلم یا در غیابم گفته است ببخش». عکرمه آن وقت گفت: اى پیامبر خدا راضى شدم، سپس افزود: به خدا سوگند، اى رسول خدا، من در مقابل هر نفقه و مصرفى که در راه بازداشتن از راه خدا نموده بودم، دو برابر آن را در راه خدا مصرف مى‏نمایم، و هر قتالى که در راه بازداشتن از راه خدا نموده بودم، دو برابر آن را در راه خدا خواهم نمود. بعد از آن وى در خدمت جنگ بود، و درین راه تلاش مى‏نمود تا این که شهید گردید. پس از اسلام آوردنش پیامبرخدا صل الله علیه و آله و سلم  همسرش را به همان نکاح اول براى او بازگردانید. واقدى به روایت از رجال خود گفته است که: سهیل بن عمرو در روز حنین گفت: (لایختبرهما محمّد و أصحابه)[2] راوى من گوید: عکرمه به او مى‏گفت: این سخن درست نیست، چون کار به دست خداوند است، و چیزى از کار هم به دست محمّد نمى‏باشد. اگر او امروز مغلوب گردد، فردا نتیجه کار از آن اوست. راوى مى‏افزاید: سهیل به وى مى‏گوید: تو در همین وقت‏هاى نزدیک مخالف وى بودى، عکرمه گفت: اى ابویزید: ما به خدا سوگند، کار بیموردى مى‏نمودیم، در حالى که همین عقل را آن وقت هم داشتیم. سنگى را عبادت مى‏نمودیم، که نه نفع مى‏رسانید و نه ضرر[3]. این چنین در کنزالعمال (7/75) آمده است.

این را همچنان حاکم (241/3) از حدیث عبدالله بن زبیر  رضی الله عنه  روایت نموده، ولى وى تا به این حد اکتفا نموده: هنگامى که به دروازه خانه پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  رسید، از قدوم وى براى پیامبر خدا مژده داده شد، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم ، به خاطر سرور آمدن وى روى پاهاى خود ایستاد.[4] بعد از آن از عروه بن زبیر روایت نموده، که گفت: عکرمه بن ابى جهل مى‏گوید: هنگامى که نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  رسیدم گفتم: اى محمد، این (اشاره به همسرش) خبر داد که تو به من امان داده‏اى، پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرود: «تو در امان هستى». آن گاه گفتم: شهادت مى‏دهم که معبودى جز خداى واحد و لا شریک وجود ندارد و تو بنده و رسول اوهستى. تو از نیکوترین مردمان، راستگوترین و با وفاترین آنها هستى. عکرمه مى‏افزاید: این را من درحالى می‌گفتم: که سرم را به خاطر شرم و حیا از وى پایین انداخته بودم. بعد از آن گفتم: اى رسول خدا، همه دشمنى‌هایی را که با تو نمودم، و یاهر سوارى را که با شتاب در جهت اظهار شرک سوار شدم از همه آن برایم طلب مغفرت نما. پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بار خدایا، براى عکرمه هر عداوتى را که با من نموده، و یا هر سوارى را که به شتاب براى باز داشتن از راه تو سوار شده است، ببخش». گفتم: اى رسول خدا، مرا به چیز بهترى که مى‏دانى امر کن تا آن را بدانم. فرمود: «بگو شهادت می‌دهم که معبودى جز یک خدا نیست و محمّد بنده و رسول اوست، و در راه وى جهاد کن». بعد از آن عکرمه گفت: به خدا سوگند، اى رسول خدا، من در مقابل هر نفقه‏اى که در راه بازداشتن از راه خدا نموده بودم، دو برابر آن را در راه خدا نفقه و مصرف مى‏کنم، و در مقابل هر جنگى که در راه بازداشتن از راه خدا نموده‏ام دو چند در راه خدا جهاد و مبارزه خواهم نمود.

 

 

سعى و تلاش عکرمه در جنگ و به شهادت رسیدن وى  رضی الله عنه

بعد از آن در جنگ و قتال سعى و تلاش ورزید تا این که در روز اجنادین[5]، در زمان خلافت ابوبکر  رضی الله عنه  به شهادت رسید. پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در سال حج خود او را بر هوازن براى جمع صدقات مقرّر نموده بود، و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در حالى درگذشت که عکرمه در تباله[6] قرار داشت. طبرانى همچنان از عروه  رضی الله عنه  داستان اسلام آوردن عکرمه را به اختصار، چنان که در المجمع (174/6) آمده، روایت نموده است[7].



[1]- به نقل از حاکم (241/3).

[2]- این جمله به خاطر رعایت نص به همان شکلى که در حیاه الصحابه و کنر العمال (74/7) آمده بود، نقل گردید، ولى عبارت فوق تصحیف و به شکل خطاء نقل گردیده است، در ارتباط با درک واقعیت این عبارت به استادان، و کتب دست داشته خویش مراجعه نمودیم، ولى موفق به پى بردن به آن نگردیدیم و درهر جایى صحبت از تصحیف بود، ولى وقتى که به محترم ولى صاحب محمّد نعیم عباسى مراجعه نمودیم، ایشان به واقعیت زحمت به خرج دادند، و اصل متن واقدى را در کتاب وى (910/2) دریافتند، که در آن چنین آمده است: «و قال سهیل بن عمرو: لایجتبرها محمّد و أصحابه. قال: یقول له عکرمه هذا لیس بقول...» یعنى «سهیل بن عمرو گفت: این شکست را محمّد و اصحابش نمى‏توانند جبران کنند». در ذیل همان عبارتى که در فوق ذکرش نمودیم، در متن حیاة الصحابه به عوض، «لیس یقول، لیس به قول»، آمده است، که آن هم درترجمه‏اش اصلاح گردیده، و ازین ناحیه از زحمت ایشان سپاس گزاریم. م.

[3]- بسیار ضعیف. در سند آن واقدی متروک وجود دارد.

[4]- بسیار ضعیف. حاکم (3/241) در سند آن واقدی که متروک الحدیث است وجود دارد. ابن أبی سمرة نیز وضعیتش به مانند واقدی است و أبو حبیبة نیز شناخته شده نیست. نگا: «الضعیفة» (3/ 643).

[5]- اجنادین منطقه‏اى است در فلسطین میان رمله و بیت جبرین. روایتى در دست است که مى‏گوید: عکرمه در یرموک به شهادت رسیده و این روایت از روایتى که دال بر شهادت وى در روز اجنادین است قوى‏تر مى‏باشد، که آن را طبرى نیز در تاریخ خود آورده است.

[6]- شهر معروفى است در یمن.

[7]- صحیح. حاکم (3/342) وی دربارهی حکم بر آن سکوت کرده است. نگا: «المجمع» (6/174).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...