بیعت یعلى بن مُنیه از طرف پدرش
بیهقى (16/9) از یعلى بن منیه رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: در روز دوم فتح نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمده گفتم: اى رسول خدا، با پدرم بر هجرت بیعت کن، گفت: «بلکه با وى بر جهاد بیعت مىکنم، چون هجرت در روز فتح قطع گردید»[1]. و حدیث مجاشع رضی الله عنه گذشت: گفتم: اى رسول خدا، با ما بر هجرت بیعت نما، پاسخ داد: «هجرت براى اهلش گذشت». حدیث جریر گذشت: «و از شرک جدا مىگردى». و نزد بیهقى (13/9) در حدیث جریر رضی الله عنه آمده: «مؤمن را نصیحت میکنى و از مشرک جدا مىگردى».
احمد، بخارى در التاریخ، ابن ابى خَیثَمه، ابوعوانه، بَغَوى، ابونُعیم و طبرانى از حارث بن زیاد ساعدى رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: در روز خندق در حالى نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمدم که با مردم بر هجرت بیعت مىنمود. ما گمان کردیم که همه براى بیعت فراخوانده مىشوند، بنابراین گفتم: اى رسول خدا، با این بر هجرت بیعت نما. فرمود: «این کیست؟» گفتم: این پسر عمویم حَوط بن یزید - یا یزید بن حوط - است. پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «با شما بیعت نمىکنم، چون مردم بهسوى شما هجرت مىکنند و شما بهسوى آنها هجرت مىنمایید. سوگند به ذاتى که جانم در دست اوست، انصار را هر مردى تا ملاقات با خداوند دوست بدارد، خداوند را در حالى ملاقات مىنماید که وى او را دوست مىدارد، و انصار را هر مردى تا ملاقات با خدا بد بیند، خداوند را در حالى ملاقات مىکند که خداوند او را بد مىبیند»[2]. این چنین در الکنز (134/7) آمده. و این را همچنان ابوداود، چنان که در الاصابه (279/1) آمده، روایت کرده است، و هیثمى (38/10) مىگوید: این را احمد و طبرانى به اسنادهایى روایت نمودهاند و رجال بعضى آنها غیر محمّد بن عمرو، که حسن الحدیث مىباشد، رجال صحیحاند. و طبرانى از ابو اسید ساعدى رضی الله عنه روایت نموده که: مردم نزد پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم براى حفر خندق آمدند و با وى بر هجرت بیعت مینمودند. هنگامیکه فارغ شد، فرمود: (اى گروه انصار، شما بر هجرت بیعت نکنید، چون مردم بسوى شما هجرت مىکنند. کسى که به خداوند در حالى ملاقات نماید که انصار را دوست داشته باشد، با خداوند در حالى ملاقات مىکند که وى او را دوست داشته باشد. و کسى که با خداوند در حالى ملاقات نماید که نسبت به انصار بدبین باشد به خداوند در حالى روبرو مىشود که نسبت به او بدگمان است)[3]. هیثمى (38/10) مىگوید در این روایت عبدالحمید بن سهیل آمده و من وى را نشناختم و بقیه رجال وى ثقهاند.
[1]- ضعیف. به روایت نسائی (7/141) در کتاب بیعت، باب بیعت بر جهاد. در سند آن عمرو بن عبدالرحمن است. ذهبی در «المیزان» (3/272) در بارهاش میگوید: کسی وی را نمیشناسد. آلبانی نیز این روایت ر ا در «ضعیف نسائی» (280) ضعیف دانسته است.
[2]- حسن. به روایت احمد (3/429) و طبرانی در «الکبیر» (3356) نگا: «مجمع الزوائد» (10/38).
[3]- ضعیف. به روایت طبرانی. هیثمی (1/38) دربارهی آن میگوید: در آن عبدالرحمن بن سهیل است که وی را نشناختم. و بقیهی رجال آن ثقهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر