سبك شمردن و حقير دانستن مسلمان
حدیث عایشه و عطاء و عروه درباره اسامه بن زید رضی الله عنهم
ابن سعد[1] از عایشه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: اسامه رضی الله عنه در پله در یا در آستانه در لغزید و به صورت افتاد، و پیشانیاش شکست، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «ای عایشه خون را از وی پاک کن»، ولی من آن را ناخوشایند دانستم، میگوید: آن گاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شروع نمود و زخم وی را میمکید، و از دهان خود بیرون ریخته میگفت: «اگر اسامه دختر میبود، به او لباسهای خوب میپوشانیدم، به او زیورات میپوشانیدم و او را شوهر میدادم»[2]-[3].
و نزد واقدی و ابن عساکر از عطاء بن یسار رضی الله عنه روایت است که گفت: اسامه بن زید رضی الله عنهما را در اولین مرحله آمدنش به مدینه آبله گرفت، وی طفلی بود که آب بینیاش به دهنش میریخت، به این علت عایشه رضی الله عنها وی را ناخوشایند و مستکره دید، آن گاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم داخل شد، و شروع به شستن رویش و بوسیدنش نمود. عایشه رضی الله عنها گفت: ما به خدا سوند، بعد از این ابداً او را دور نمیکنم[4]-[5].
و ابن سعد[6] همچنان از عروه رضی الله عنه روایت نموده که: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم حرکت نمودن از عرفه را به خاطر اسامه بن زید رضی الله عنهما که انتظارش را میکشید، به تعویق انداخت، بعد وی آمد که بچه سیاه و پهن بینی بود، اهل یمن گفتند: ما را به خاطر این در اینجا منتظر نگه داشت؟! میگوید: و به همین خاطر اهل یمن کافر شدند، ابن سعد میگوید: برای زید بن هارون گفتم: به این گفته خود، که و به همین خاطر اهل یمن کافر شدند، چه هدفی دارد؟ گفت: ارتداد ایشان، وقتی که در زمان ابوبکر رضی الله عنه مرتد شدند، فقط به خاطر سبک دانستن امر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از طرفشان بود. این را ابن عساکر از عروه به مانند آن روایت نموده، و در آن آمده که عروه گفت: اهل یمن پس از وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فقط به خاطر اسامه کافر شدند[7]-[8].
قول عمر رضی الله عنه در این باره
ابوعبید از حسن روایت نموده که: قومی نزد ابوموسی رضی الله عنه آمدند، وی برای گروهی که عرب بودند بخشش نمود، ولی غیر عربها را چیزی نداد. آن گاه عمر رضی الله عنه به او نوشت: چرا در میان ایشان مساوات ننمودی؟! برای شخص همین قدر شر و بدی کافی است، که برادر مسلمان خود را تحقیر نماید[9].
[1]- 43/4.
[2]- ابن ابی شیبه مانند این را، چنانکه در المنتخب (135/5) آمده، روایت کرده است.
[3]- صحیح. احمد (6/ 317) آلبانی آن را در صحیح الجامع (5279) صحیح دانسته است.
[4]- این چنین در المنتخب (136/5) آمده است.
[5]- بسیار ضعیف. در سند آن واقدی متهم به دروغ است. همچنین این رواست مرسل است. همچنین ابن ماجه (1976) و احمد (6/ 139، 222) و ابن سعد (4/ 43) و ابویعلی (3/ 1131) و ابن عساکر (2/346) آن را روایت کردهاند که این نیز ضعیف است: به علت شریک بن عبدالله القلضی که به علت اشتباه بسیار ضعیف است و همچنین در سند آن انقطاع وجود دارد. اما این حدیث دارای شواهدی است که به خاطر آن آلبانی آن را در الصحیحة (1019) و صحیح الجامع (5276) صحیح دانسته است.
[6]- 44/4.
[7]- این چنین در المنتخب (135/5) آمده است.
[8]- ضعیف. ابن سعد در طبقات (4/ 43) سند آن مرسل است. همچنین در اسناد آن واقدی متروک است.
[9]- این چنین در الکنز (319/2) آمده. و نزد احمد در الزهد از عمر رضی الله عنه روایت است، که گفت: برای یک شخص همینقدر شر و بدی کافی است، که برادر مسلمان خود را تحقیر نماید. این چنین در الکنز (172/2) آمده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر