حدیث ابوالحسن درباره نهى پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از ترسانیدن مسلمان
طبرانی از ابوالحسن رضی الله عنه - که از اهل عقبه و بدر بود - روایت نموده، که گفت: با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم، که مردی برخاست و کفشهای خود را فراموش نمود، آن گاه مردی آنها را گرفت و در زیر [پای] خود گذاشت. آن مرد برگشت و گفت: کفش هایم، قوم گفتند: ما آنها را ندیدیم. بعد گفت: اینجاست، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «چگونه با ترسانیدن مسلمان خوشحال میشوید؟!» گفت: ای پیامبر، آن را به شوخی انجام دادم، گفت: «چگونه با ترسانیدن مسلمان خوشحال میشوید؟» - دو بار یا سه بار -[1]-[2]. و نزد بزار، طبرانی و ابوالشیخ بن حبان در کتاب التوبیخ از عامربن ربیعه رضی الله عنه روایت است که: مردی کفش مرد دیگری را گرفت و پنهان نمود، و با این عمل خود مزاح مینمود، این قضیه برای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم یادآوری شد، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «مسلمان را مترسانید، چون ترسانیدن مسلمان ظلم بزرگ است»[3]-[4].
طبرانی در الکبیر - که راویانش ثقهاند - از نعمان بن بشیر رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: در مسیری با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بودیم، و مردی را بر شترش خواب برد، آنگاه مردی تیری را از تیردان وی گرفت، آن مرد بیدار شد و ترسید، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «برای مردی حلال نیست که مسلمانی را بتراسند»[5].
و نزد ابوداود از عبدالرحمن بن ابی لیلی روایت است که گفت: یاران محمد صل الله علیه و آله و سلم برای ما حدیث بیان داشتند، که آنان با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مسیری را میپیمودند، و مردی از آنان خواب نمود، و کسی از آنها بهسوی ریسمانی که با وی بود رفت و آن را گرفت، و او ترسید، آن گاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «برای مسلمانی حلال نیست که مسلمانی را بترساند»[6]-[7].
و طبرانی از سلیمان بن صرد رضی الله عنه روایت نموده که: اعرابیی با رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نماز خواند، و با خود تیردانی[8] داشت، کسی از قوم آن را گرفت، هنگامی که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سلام گردانید، اعرابی گفت: تیردان، گویی که بعضی مردم خندیدند. آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر کس به خدا و به روز قیامت ایمان داشته باشد، باید مسلمانی را نترساند»[9]-[10].
[1]- این چنین در الترغیب (263/4) آمده است. هیثمی (253/6) میگوید: این را طبرانی روایت نموده، و در آن حسین بن عبداللَّه بن عبیداللَّه هاشمی آمده، و ضعیف میباشد. و این را همچنان ابن السکن، به مثل آن چنانکه در الإصابه (43/4) آمده، روایت نموده است.
[2]- ضعیف. طبرانی (22/ 394) در سند آن حسین بن عبدالله الهاشمی است که چنانکه در التقریب (1/ 176) آمده است ضعیف است. نگا: ضعیف الترغیب (1662).
[3]- این چنین در الترغیب (263/4) آمده است، و هیثمی (253/6) میگوید: در این عاصم بن عبیداللَّه آمده، و ضعیف میباشد.
[4]- ضعیف. بزار و طبراین و ابوالشیخ بن حیان در «کتاب التوبیخ»و منذری به شعف آن اشاره کرده و آلبانی آن را در ضعیف الترغیب (1661) و هیثمی در المجمع (6/ 253) آن را ضعیف دانستهاند. مشکل آن عاصم بن عبیدالله است که ضعیف است.
[5]- صحیح. طبرانی در الکبیر و آلبانی آن را در صحیح الترغیب (2806) صحیح دانسته است.
[6]- این چنین در الترغیب (262/4) آمده است.
[7]- صحیح. ابوداوود (5004) آلبانی آن را در صحیح ابوداوود (4184) و صحیح ترغیب (2805).
[8] در نص «قزن» استعمال شده است، و آن تیردانی است از پوست که شق کرده میشود و درآن تیر گذاشته میشود. به نقل از النهایه.
[9]- هیثمی (254/6) میگوید: این را طبرانی از روایت ابن عیینه از اسماعیل بن مسلم روایت نموده، و اگر وی عبدی باشد، از جمله رجال صحیح است، و اگر مکی باشد ضعیف است، و بقیه رجال آن ثقهاند.
[10]- ضعیف. طبرانی (7/ 99) آلبانی آن را در ضعیف الجامع (5804) ضعیف دانسته است. نگا: المجمع (6/ 254).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر