اصحاب و زدن دشنام دهنده پيامبر صل الله علیه و آله و سلم
آنچه میان غَرَفه کندى و عمروبن عاص در این باره اتفاق افتاد
ابن المبارک از حرمله بن عمران از کعب بن علقمه روایت نموده که: غرفه بن حارث کندی رضی الله عنه - که با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم صحبت داشت - نصرانیی را شنید که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را دشنام میدهد، آن گاه او را مورد ضرب قرار داد، و بینی اش را شکافت، وی به عمروبن عاص رضی الله عنه کشانیده شد، و او به وی گفت: ما به ایشان عهده دادهایم، غرفه به او گفت: معاذاللَّه که ما به ایشان عهدی بدهیم که دشنام پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را آشکار کنند! ما به ایشان به این عهده سپردهایم، که آنان را در کلیساهایشان آزاد بگذاریم، آنچه را میخواهند در آن بگویند و بر عهده آنان چیزی را که توانایی آن را ندارند نمیگذاریم، و اگر دشمنی به آنان حمله ور شود در دفاع از ایشان بجنگیم، و ایشان را در اجرای احکامشان آزاد بگذاریم، مگر اینکه به رضایت خود نزد ما بیایند و احکام ما را بخواهند، که در آن صورت در میانشان به حکم خداوند جل جلاله و رسولش صل الله علیه و آله و سلم حکم میکنیم، و اگر به ما مراجعه ننمودند، و [به شریعت خودشان اکتفا نمودند]، به آنان متعرض نمیشویم. عمرو گفت: راست گفتی[1].
طبرانی این را از غرفه بن حارث رضی الله عنه - که با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم صحبت داشت و با عِکرمه بن ابی جهل در یمن در جنگ علیه مرتدین شرکت داشت - روایت نموده که: وی بر نصرانیی از اهل مصر که به او مندقون گفته میشد عبور نمود، و او را به اسلام دعوت کرد، آن نصرانی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را به بدی یاد نمود، و غرفه او را زد، این موضوع به گوش عمروبن عاص رضی الله عنه رسید. وی کسی را نزد غرفه فرستاد و گفت: ما به ایشان عهد دادهایم... و مانند آن را متذکر شده است[2]-[3].
و نزد ابن عساکر از کعب بن علقمه روایت است که: غرغه بن حارث کندی رضی الله عنه - که با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم صحبت داشت - از نزد مردی از اهل ذمه عبور کرد، و او را به اسلام دعوت نمود، وی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را دشنام داد، و غرفه به قتلش رسانید. آنگاه عمروبن عاص رضی الله عنه به او گفت: آنها فقط به خاطر عهد به ما اطمینان مینمایند، گفت: ما با ایشان عهد نبستهایم تا درخدا و رسولش ما را اذیت کنند... و حدیث را متذکر شده است.
[1]- این چنین در الاستیعاب (193/3) آمده است. و بخاری این را در تاریخ خود از نُعَیم بن حماد از عبداللَّه بن مبارک از حرمله به اسناد خود، به مانند این روایت نموده، و اسناد وی صحیح میباشد، چنانکه در الإصابه (195/3) آمده است.
[2]- هیثمی (13/6) میگوید: در این روایت عبداللَّه بن صالح کاتب لیث آمده، و میافزاید: عبدالملک بن سعید بن لیث ثقه مأمون است، و گروهی وی را ضعیف دانستهاند، و بقیه رجال آن ثقهاند. و بیهقی (200/9) به مانند این را روایت نموده است.
[3]- ضعیف. طبرانی در الکبیر (18/ 261) بیهقی (9/ 200) در سند آن عبدالله بن صالح ضعیف است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر