توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۱۰, چهارشنبه

حالت صحابه هنگام وفات پيامبر صل الله علیه و آله و سلم و گريه‌شان بر فراق و جدايى وى

 

حالت صحابه هنگام وفات پيامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و گريه‌شان بر فراق و جدايى وى

گریه ابوبکر  رضی الله عنه  و سخنرانى‏اش

ابن خسرو از انس  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  درگذشت، و ابوبکر  رضی الله عنه  در حالی صبح کرد که مردم را دید [چیزی را] پنهان می‏دارند، آن گاه غلام خود را دستور داد تا بشنود و به او خبر بدهد. وی گفت: من از ایشان شنیدم که می‏گویند: محمد  صل الله علیه و آله و سلم  مرده است، آن گاه ابوبکر دوید و می‏گفت: وای کمرم شکست، و به مسجد نرسیده بود، که گمان نمودند وی نمی‏تواند برسد[1].

و عبدالرزاق و ابن سعد و ابن ابی شیبه و احمد و بخاری و ابن حبان و غیر ایشان از ابن عباس  رضی الله عنهما  روایت نموده‏اند که: ابوبکر  رضی الله عنه  هنگام وفات پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در حالی بیرون آمد، که عمر  رضی الله عنه  برای مردم صحبت می‏نمود، وی گفت: بنشین ای عمر، بعد شهادت را به زبان آورد و گفت: اما بعد: هر کسی از شما که محمد را عبادت می‏نمود، محمد درگذشته است، و هر کسی از شما خدا را عبادت می‏نمود، خداوند تعالی زنده است و نمی‏میرد، چون خداوند تعالی گفته است:

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡ [آل عمران: 144].

ترجمه: «و محمد فقط پیامبر خداست، قبل از وی پیامبران گذشته‏اند، آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شما به دوره جاهلیت بر می‏گردید؟».

می‏گوید: به خدا سوگند، انگار مردم نمی‏دانستند که خداوند این آیه را نازل نموده بود، تا اینکه ابوبکر  رضی الله عنه  آن را تلاوت نمود و همه مردم آن را از وی فرا گرفتند، و هر کسی از مردم را که می‏شنیدی این را تلاوت می‏نمود، و عمربن خطاب  رضی الله عنه  گفت: به خدا سوگند، وقتی از ابوبکر شنیدم که آن را تلاوت نمود، از حرکت بازماندم، حتی پاهایم توان حملم را نداشتند، و بر زمین افتادم، و هنگامی که شنیدم وی این را تلاوت نمود، دانستم که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  درگذشته است[2]-[3].

حزن و اندوه عثمان  رضی الله عنه

ابن سعد[4] از عثمان بن عفان  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  درگذشت، و مردانی از اصحابش بر مرگ وی ناراحت و دلتنگ شدند، حتی نزدیک بود صحبت بعضی‌شان خلط شود، و من از کسانی بودم که بر درگذشت وی دلتنگ و غمگین شده بودند، و در حالی که در یکی از برج‏های[5] مدینه نشسته بودم - و با ابوبکر  رضی الله عنه  بیعت صورت گرفته بود - عمر  رضی الله عنه  از کنارم گذشت، ولی به خاطر اندوهی که داشتم هیچ ندانسته‏ام، عمر  رضی الله عنه  حرکت می‏کند و نزد ابوبکر  رضی الله عنه  داخل شده می‏گوید: ای خلیفه پیامبر خدا آیا تو را به شگفت نیندازم! من از پهلوی عثمان گذشتم و به او سلام دادم، ولی جواب سلام مرا نداد... و حدیث را به طول آن، چنان که در سلام دادن خواهد آمد، متذکر شده است.

حزن و اندوه على  رضی الله عنه

ابن سعد[6] از عبدالرحمن بن سعیدبن یربوع  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: روزی علی بن ابی طالب  رضی الله عنه  در حالی آمد که سر خود را پوشانیده بود، و اندوهگین و ناراحت بود، ابوبکر  رضی الله عنه  گفت: تو را اندوهگین و ناراحت می‏بینم، علی پاسخ داد: مرا چیزی ناراحت و غمگین ساخته، که تو را نساخته است! ابوبکر گفت: بشنوید، چه می‏گوید! شما را به خدا سوگند می‏دهم، آیا هیچ کسی را می‏بینید که بیشتر از من برای درگذشت پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  غمگین بوده باشد؟!.

گریه نمودن ام سلمه  رضی الله عنها

واقدی از ام سلمه  رضی الله عنها  روایت نموده، که گفت: در حالی که ما جمع بودیم وگریه می‏نمودیم و خواب نرفته بودیم، و پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در خانه‏های مان بود، و با مشاهده وی بر تخت، خود را تسلی می‏دادیم، که ناگهان صدای کلنگ‏ها را شنیدیم، ام سلمه می‏گوید: آن گاه فریاد کشیدیم، و اهل مسجد نیز فریاد برآوردند، و مدینه به یک صدا لرزید، و بلال برای نماز فجر اذان داد، هنگامی که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را ذکر کرد[7] به آواز بلند گریست، و این عمل به غم و اندوه ما افزود، و مردم برای داخل شدن نزد قبر وی تلاش نمودند، ولی درب به روی‌شان بسته شد. آه، چه مصیبتی بود! و هر مصیبتی که بعد از آن به ما رسیده است، با به یاد آوردن مصیبت از دست دادن پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برای مان ناچیز شده است!![8]-[9].

ضجه، فریاد و گریه اهل مدینه

و ابن منده و ابن عساکر از ابوذؤیب هذلی روایت نموده‏اند، که گفت: وارد مدینه شدم و اهل آن همانند ضجه و فریاد حجاج وقتی که همه در حالت احرام تهلیل بگویند، ضجه، فریاد و گریه داشتند گفتم: چه شده است؟! گفتند: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  درگذشته است[10].

حالت اصحاب  رضی الله عنهم  در مکه هنگامى که خبر درگذشت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به آنان رسید

سیف و ابن عساکر از عبیداللَّه بن عمیر  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند، که گفت: در وقت درگذشت پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  والی مکه و کار دار آن عَتاب بن اسید  رضی الله عنه  بود. هنگامی که خبر درگذشت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به وی رسید، اهل مسجد ضجه و فریاد برآوردند، و عتاب بیرون آمد و به‌سوی یکی از دره‏های مکه رفت. آن گاه سهیل بن عمرو  رضی الله عنه  نزدش آمد و گفت: در میان مردم برخیز و صحبت کن، پاسخ داد: با درگذشت پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  توان حرف زدن را ندارم! گفت: با من بیا من از طرفت صحبت می‏کنم. آن گاه هردو بیرون آمدند، و به مسجد الحرام وارد شدند، سهیل برای سخنرانی ایستاد، و پس از حمد و ثنای خداوند سخنرانی ای همانند سخنرانی ابوبکر  رضی الله عنه  بدون اینکه چیزی از آن کم نموده باشد ایراد نمود. ورسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به عمر بن خطاب  رضی الله عنه  - وقتی که سهیل بن عمرو  رضی الله عنه  در روز بدر از جمله اسیران بود - گفته بود: «چه تو را فرا میخواند که ثنایای وی را بکشی؟[11] بگذار آن را، ممکن است خداوند وی را در مقامی قرار دهد، که تو را خوشنود سازد!» و این همان مقامی بود که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفته بود، به این صورت کار عتاب و ماحول وی محکم و مضبوط گردید[12].

حالت فاطمه  رضی الله عنها

ابن سعد[13] از ابوجعفر  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: فاطمه  رضی الله عنها  را پس از درگذشت پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  دیگر خندان ندیدم، مگر اینکه گاهی خنده در یک طرف دهنش اندکی ظاهر می‏شد.

 آنچه اصحاب درباره وفات پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفتند قول ابوبکر: امروز وحی را از دست دادیم.

 ابواسماعیل هروی در دلائل التوحید از محمدبن اسحاق از پدرش روایت نموده که: ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  هنگام درگذشت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: امروز وحی و سخن خداوند  جل جلاله را از دست دادیم[14].

قول ام ایمن درباره فقدان وحى

احمد از انس روایت نموده که: ام ایمن  رضی الله عنها  هنگامی که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  وفات کرد گریه نمود، به او گفته شد: چه چیز باعث گریه تو بر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  می‏شود؟ گفت: من می‏دانستم که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  وفات می‏کند، ولی بر وحی که از ما برداشته شد گریه می‏کنم[15].

و نزد بیهقی از انس  رضی الله عنه  روایت است که: ابوبکر  رضی الله عنه  پس از درگذشت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به عمر  رضی الله عنه  گفت: بیا نزد ام ایمن برویم و زیارتش کنیم. هنگامی که نزدش رسیدیم گریه نمود، به او گفتند: چه تو را می‏گریاند؟ آنچه نزد خداست، برای پیامبرش بهتر است، گفت: به خدا سوگند، من به این لحاظ گریه نمی‏کنم که ندانم آنچه نزد خداست برای پیامبرش بهتر است، ولی به خاطر این گریه می‏کنم که وحی از آسمان قطع شده است، این حرف وی آن دو را نیز به گریه آورد، و هردو گریه نمودند[16]. این چنین درالبدایه (274/5) آمده است. این را همچنان ابن ابی شیبه[17]، مسلم، ابویعلی و ابوعوانه از انس به مانند این، چنانکه در الکنز (48/4) آمده، روایت نموده‏اند، و ابن سعد (164/8) از انس مانند این را روایت کرده است. و در نزد ابن ابی شیبه از طارق  رضی الله عنه  روایت است که گفت: هنگامی که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  درگذشت ام ایمن  رضی الله عنه  گریه نمود، به او گفته شد: ای ام ایمن چرا گریه می‏کنی؟ پاسخ داد: بر خبر آسمان گریه می‏کنم که از ما قطع شد. این چنین در الکنز (60/4) آمده است. این را همچنان ابن سعد (164/8) به سند صحیح از طارق به مانند آن روایت نموده است. و نزد موسی بن عقبه روایت است که گفت: من بر خبر آسمان گریه می‏کنم که هر روز و شب تازه و جدید برای مان می‏آمد، و اکنون قطع شده و برداشته شده است، من بر آن گریه می‏کنم. و مردم از قول وی تعجب نمودند. این چنین در البدایه (274/5) آمده است.

همچنین ابن ابی شیبه و مسلم و ابویعلی و ابوعوانه از انس به مانند این حدیث را روایت کرده‌اند، چنانکه در الکنز (4/ 48) و ابن سعد (8/ 164) از انس به مانند آن آمده است.

قول معن بن عدى

و مالک از ابن عمر  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: مردم بر پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  هنگامی که وفات نمود گریه نمودند و گفتند: به خدا سوگند، دوست داشتیم که قبل از وی می‏مردیم، چون می‏ترسیم که پس از وی در فتنه بیفتیم. معن بن عدی گفت: ولی من به خدا سوگند، دوست ندارم قبل از وی وفات کنم، تا او را چنانکه در زندگی‏اش تصدیق نمودم، بعد از مرگش نیز تصدیق کنم[18]. این چنین در البدایه (339/6) آمده است. و این را ابن عبدالبر در الاستیعاب (446/3) از طریق مالک به مانند آن روایت نموده است. در الإصابه (450/3) می‏گوید: و سعیدبن هاشم - راوی حدیث از مالک - ضعیف است، و محفوظ، مرسل عروه است. ابن سعد (465/3) مانند این را از عروه روایت کرده است.

قول فاطمه دختر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم

بخاری از انس  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: هنگامی که مریضی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  شدید شد، سختی و شدت او را می‏گرفت، فاطمه  رضی الله عنها  گفت: وای از سختی و مشکل پدرم! پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «بعد از امروز بر پدرت هیچ سختی و مشکلی نیست»، و هنگامی که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  درگذشت، گفت: ای پدرم، پروردگاری را پاسخ دادی که طلبت نموده بود. ای پدرم، جنت الفردوس جایت است. ای پدرم، خبر مرگت را به جرئیل می‏رسانیم، و هنگامی که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  دفن شد، فاطمه  رضی الله عنها  گفت: ای انس آیا نفس‏های‌تان پسندید، که بر روی پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خاک اندازید؟![19].

و نزد احمد روایت است که فاطمه  رضی الله عنها  گفت: ای انس، آیا نفس‏های‏تان پسندید که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را در خاک دفن نمودید و برگشتید؟! حماد می‏گوید: ثابت[20] وقتی این حدیث را بیان می‏نمود، آنقدر گریه می‏کرد، که پهلوهایش بهم می‏خورد[21].

اشعار صفیه عمه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم

و طبرانی از عروه روایت نموده، که گفت: صفیه بنت عبدالمطلب  رضی الله عنها  در رثاء پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفت:

لَـهْفَ نفسى وبِتُّ كالـمسلوب

 

اَرقُبُ الليل فعلة الـمحروب

من هـموم وحسرة ارقتنى

 

ليت انى سُقيتها بشعوب

حين قالوا ان الرسول قد امسى

 

وافقته منية الـمكتوب

حين جئنا لال بيت محمد

 

فاشاب القذال اى مشيب

حين رأينا بيوته موحشات

 

ليس فيهن بعد عيش غريب

فعرانى لذاك حزن طويل

 

خالط القلب فهو كالـمرعوب

و همچنان گفته است،

الا يا رسول الله كنت رخاء نا

 

وكنت بنابرا ولم تك جافيا

وكان بنابرا رحيمـا نبينا

 

لبيك عليك اليوم من كان باكيا

لعمرى ما ابكى النبى لـموته

 

ولكن لـهوجٍ كان بعدك آتيا

كان على قلبى لفقد محمد

 

ومن حبه من بعد ذاك المكاويا

افاطِمَ صلى الله رب محمد

 

على جَدَثٍ امسى بيثرب ثاويا

ارى حسنا ايتمته و تركته

 

يبكى و يدعوجده اليوم نائيا

فدى لرسول الله امى وخالتى

 

وعمى ونفسي قصره وعياليا

صبرتَ و بلغت الرسالة صادقا

 

ومُتَّ صليب الدين ابلج صافيا

فلوان رب العرش ابقاك بيننا

 

سعدنا ولكن امره كان ماضيا

عليك من الله السلام تحية

 

وادخلت جنات من العدن راضيا[22]

هیثمی[23] می‏گوید: این را طبرانی روایت نموده، و اسناد آن حسن است. و نزد طبرانی از محمدبن علی بن حسین روایت است که گفت: هنگامی که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  وفت نمود، صفیه  رضی الله عنها  در حالی بیرون شد که به چادر خود اشاره می‏نمود و می‏گفت:

قدكان بعدك انباء وهَنْبَثَة[24]

 

لوكنت شاهدها لم تكثرالـخطب

هیثمی[25] می‏گوید: رجال وی رجال صحیح‌اند، مگر محمد، صفیه را درک ننموده است. و بخاری و بغوی از غُنَیم بن قیس روایت نموده‏اند، که گفت: از پدرم کلماتی را شنیدم که آن‏ها را هنگامی که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  وفات نمود گفت و آن چنین است[26]:

الالى الويل على محمد

 

قدكنت في حياته بمقعد

 

ابيت ليلى آمنا الى الغد

 



[1]- این چنین در الکنز (48/4) آمده است.

[2]- این چنین در الکنز (48/4) آمده است.

[3]- بخاری (4454).

[4]- ابن سعد (84/2).

[5]- در نص «اطم» استعمال شده که هدف از آن: دژیاکوشکی که از سنگ ساخته شده می‏باشد، و نیز به هر خانه چهارگوش همواره گفته می‏شود، و همچنان ساختمان بلند و برجی را که برای دفاع و دیده بانی از جایی معین ساخته شده باشد «اطم» می‏گویند. م.

[6]- ابن سعد (84/2).

[7]- یعنی وقتی که «اشهد ان محمدا رسول الله» گفت. م.

[8]- این چنین در البدایه (271/5) آمده، و ابن سعد (121/4) این را به اختصار روایت نموده است.

[9]- بسیار ضعیف. در سند آن واقعی متهم به دروغ است.

[10]- این چنین در الکنز (58/4) آمده است، و ابن اسحاق این را به طولش، چنانکه در آنچه اصحاب درباره وفات پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفتند، ذکر خواهیم نمود، روایت نموده است.

[11]- موصوف در زمان کفر خود بر ضد اسلام و مسلمانان سخنرانی می‏کرد، و آن‏ها را تخریب می‏نمود، بنابراین در وقت دستگیری وی در بدر عمر  رضی الله عنه  درخواست نمود تا پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او اجازه بدهد که دندان‏های پیشین وی را بکشد، تا او از سخنرانی کردن بر ضد اسلام و مسلمانان باز ماند، ولی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آن را قبول ننمود و پاسخ فوق را ارائه داشت. م.

[12]- این چنین در الکنز (46/7) آمده است.

[13]- ابن سعد (84/2).

[14]- این چنین در الکنز (50/4) آمده است.

[15]- صحیح. احمد (1/ 212).

[16]- مسلم (2454).

[17]- در مصنف (8/ 566).

[18]- ضعیف. آن را در موطا جایی که باید می‌بود نیافتم. ابن عبدالبر آن را در الاستیعاب (3/ 446) ذکر کرده است.

[19]- بخاری (4462).

[20]- وی ثابت بنانی تابعی و شاگرد انس است.

[21]- این چنین در البدایه (273/5) آمده است. و این را همچنان ابن عساکر و ابویعلی از انس به مانند حدیث بخاری، چنانکه در الکنز (57/4) آمده، روایت نموده‏اند. و ابن سعد (83/2) این را از وی به مانند آن روایت کرده است.

[22]- حسن. طبرانی (24/ 320) نگا: المجمع (3929).

[23]- هیثمی (39/9)

[24]- ضعیف منقطع. طبرانی (24/ 321) محمد بن علی بن الحسین صفیه را درک نکرده است: هیثمی (9/ 39).

[25]- همان منبع (39/9).

[26]- این چنین در الإصابه (264/3) آمده است. و بزار این را به مانند آن روایت کرده است. هیثمی (39/9) میگوید: رجال آن رجال صحیح‌اند، غیر بِشربن آدم که ثقه می‏باشد، و ابن سعد (89/7) این را به معنای آن روایت نموده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...