توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

ايستادن براى نياز و ضرورت مسلمان

 

ايستادن براى نياز و ضرورت مسلمان

ایستادن امیرالمؤمنین عمر  رضی الله عنه  براى پیرزنى که او را نگه داشت

ابن ابی حاتم، دارمی و بیهقی از ابوزید روایت نموده‏اند که گفت: عمربن خطاب  رضی الله عنه  در حالی که با مردم در حرکت بود با زنی روبرو شد که به او خوله  رضی الله عنها  گفته می‏شد، وی از عمر خواست تا بایستد، و او برایش ایستاد، و به وی نزدیک شد و سرش را برای وی خم نمود و دست‌هایش را بر شانه‌هایش گذاشت، تا اینکه آن زن ضرورت خود را رفع نمود و بازگشت. آن گاه مردی به او گفت: ای امیرالمؤمنین مردان قریش را به خاطر این پیرزن متوقف ساختی؟ گفت: وای بر تو! آیا می‏دانی که این کیست؟ گفت: نه، عمر گفت: این زنی است که خداوند شکایت وی را از بالای هفت آسمان شنید!! این خوله بنت ثعلبه است، به خدا سوگند، اگر او تا شب از من منصرف نمی‏شد من تا وقتی که او حاجت و نیازمندی خود را مرفوع نمی‏ساخت بر نمی‏گشتم.

و نزد بخاری[1] در تاریخش و ابن مردویه از ثمامه بن حزن  رضی الله عنه  روایت است، که گفت: در حالی که عمربن خطاب  رضی الله عنه  سوار بر خر خود در حرکت بود ،زنی با وی روبرو شد و گفت: ای عمر بایست، وی ایستاد و او برایش در سخن درشتی نمود، آن گاه مردی گفت: ای امیرالمؤمنین این را حالت تا امروز ندیده‏ام، گفت: چه مرا از گوش فرا دادن به وی باز می‏دارد!! این همان کسی است که خداوند برای او گوش فرا داد، و درباره‏اش آنچه را نازل فرمود:

﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوۡجِهَا [المجادلة: 1].

ترجمه: «اللَّه سخن آن زن را که با تو درباره شوهرش گفتگو می‏کرد شنید». این چنین در الکنز (268/1) آمده است.



[1]- اثر صحیح به روایت بخاری در تاریخ کبیر (7/ 245).

پياده رفتن در نيازمندى مسلمان

 

پياده رفتن در نيازمندى مسلمان

بیرون آمدن ابن عباس از اعتکافش به خاطر نیازمندى و کار مسلمان

طبرانی، بیهقی - لفظ از وی است - و حاکم - که گفته: از اسناد صحیح برخوردار است مختصراً -، از ابن عباس  رضی الله عنهما  روایت نموده‏اند که: وی در مسجد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در اعتکاف بود، مردی نزدش آمد و به او سلام داد، و بعد از آن نشست، ابن عباس به او گفت: ای فلان من تو را پریشان و غمگین می‏بینم ،گفت: آری، ای پسر عموی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فلان بر من حق موالات دارد، ولی به حرمت صاحب این قبر که من بر ادای آن قادر نیستم. ابن عباس گفت: آیا با وی درباره تو صحبت نکنم؟ گفت: اگر خواسته باشی این کار را بکن. می‏گوید: آن گاه ابن عباس کفش‏های خود را پوشید و از مسجد بیرون رفت، همان مرد به او گفت: آیا آنچه را در آن بودی فراموش نمودی؟ وی گفت: نه، ولی من از صاحب این قبر، که زمانه به وی نزدیک است[1] شنیدم - و چشم‌هایش اشک ریخت - که می‏گفت: «کسی که به خاطر نیاز و حاجت یک مسلمان پیاده برود، و به رفع آن قادر گردد، از اعتکاف ده سال برایش بهتر است، وکسی که یک روز برای کسب رضای خدا اعتکاف نماید، خداوند در میان او و آتش سه خندق به فاصله دورتر از دو کناره آسمان و زمین[2] می‏گرداند[3]. این چنین در الترغیب (272/2) آمده است.

زیارت نمودن مسلمان پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و زیادت در زیارت انصار

احمد از عبداللَّه بن قیس  رضی الله عنه  روایت نموده که: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  انصار را به شکل خاص و عام بسیار زیارت می‏نمود، و اگر کسی را به صورت خاص زیارت می‏نمود به منزل وی می‏آمد، و اگر به شکل عمومی زیارت می‏نمود، به مسجد می‏آمد[4]. هیثمی (173/8) می‏گوید: این را احمد روایت نموده، و در آن راوییست، که از وی نام برده نشده است، و بقیه رجال وی رجال صحیح‏اند. و بخاری در (ادب)[5] (ص 52) از انس بن مالک  رضی الله عنه  روایت نموده که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  اهل بیتی از انصار را زیارت نمود، و نزد آن‏ها طعام صرف نمود، هنگامی که بیرون شد، امر نمود و جایی از خانه برایش بر بساطی آب پاشی گردید، و بر آن نماز به جای آورد و برای‌شان دعا نمود.

اصحاب و زیارت نمودن یکدیگر

ابویعلی از انس  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در میان دو نفر دو نفر از یاران خود پیمان برادری می‏بست، و یک شب بر یکی از آن‏ها در ندیدن برادرش طول می‏داد، و بعد از آن با وی به لطف و محبت روبرو می‏گردید و می‏گفت: پس از من چطور بودی؟ و اما به صورت عموم چنان بودند که بر یکی از آن‏ها سه روز بدون دانستن احوال برادرش نمی‏گذشت[6]. هیثمی (174/8) می‏گوید: در این عمران بن خالد خزاعی آمده و ضعیف می‏باشد.

و طبرانی از عون روایت نموده، که گفت: عبداللَّه - یعنی عبداللَّه بن مسعود  رضی الله عنه  - برای یاران خود هنگامی که نزد وی آمدند گفت: آیا با هم می‏نشینید؟ گفتند: آن را ترک نمی‏کنیم، گفت: آیا یکدیگر را زیارت می‏کنید؟ گفتند: آری، ای ابوعبدالرحمن، مردی از ما برادرش را نمی‏یابد، آن گاه تا آخر کوفه پیاده می‏رود تا با وی ملاقات نماید، گفت: تا اینکه این کار را انجام بدهید بخیر و سلامت می‏باشید[7]. این حدیث منقطع است، این چنین در الترغیب (144/4) آمده. و بخاری در الأدب (ص52) از ام درداء  رضی الله عنها  روایت نموده، که گفت: سلمان  رضی الله عنه  از مدائن تا به شام پای پیاده در حالیکه لباس اندروزد - راوی گوید: یعنی شلوار پاچه کوتاه - بر تن داشت به زیارت ما آمد.



[1]- یعنی از وفاتش دیری نگذشته است. م.

[2]- و گفته شده: فاصله میان مشرق و مغرب.

[3]- ضعیف. طبرانی در الاوسط و بیهقی در الشعب (3965) هیثمی اسناد آن را در المجمع (8/ 92) خوب دانسته است. منذری در الترغیب می‌گوبد: طبرانی آن را در الاوسط و بیهقی نیز با لفظ وی روایت کرده‌اند. و همچینن حاکم بصورت مختصر و گفته است: اسنادش همانطورکه گفته است صحیح است.) /. آلبانی آن را در ضعیف الترغیب (662) و الضعیفة (5345) ضعیف دانسته است. همچنین در این داستان سوگند به غیر خدا وجود دارد که خود دلیلی بر ضعف این داستان است. نگا: ضعیف الترغیب (1573).

[4]- ضعیف. احمد (4/ 398) در سند آن یک مجهول است. نگا: المجمع (8/ 173).

[5]- صحیح. بخاری در ادب المفرد (347) آلبانی آن را صحیح دانسته است.

[6]- ضعیف. ابویعلی (3338) و نگا: المجمع (8/ 174).

[7]- ضعیف. طبرانی در الکبیر (9/ 200) با سندی منقطع و همچنین نزد منذری. آلبانی در ضعیف الترغیب (1531) می‌گوید: ضعیف موقوف است.

عزت و اكرام نمودن بزرگ و عزتمند قوم

 

عزت و اكرام نمودن بزرگ و عزتمند قوم

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و انداختن چادرش براى جریربن عبداللَّه تا بر آن بنشیند

طبرانی در الصغیر والأوسط از جریربن عبداللَّه بجلی  رضی الله عنه  روایت نموده که: او در حالی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد، که وی در خانه شلوغی قرار داشت، و بر دروازه ایستاد، آن گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به طرف راست و چپ متوجه شد ولی گنجایشی ندید، بنابراین پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  چادر خود را گرفت و جمع نمود و به طرف وی انداخت و گفت: «روی این بنشین»، و جریر آن را گرفت و به [سینه خود] چسباند و بوسید و دوباره به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برگرداند و گفت: ای رسول خدا، خداوند آن چنان که مرا عزت نمودی، تو را عزت کند، و پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وقتی بزرگ و کریم قومی نزدتان آمد او را عزت کنید»[1]. هیثمی[2] می‏گوید: در این عون بن عمرو قیسی آمده، و ضعیف می‏باشد. و نزد طبرانی در الأوسط از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت است که: جریربن عبداللَّه  رضی الله عنه  در حالی داخل خانه شد که خانه پر بود، و جایی برای نشستن نیافت، آن گاه پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  لنگ و یا چادر خود را برای وی انداخت و گفت: «روی این بنشین»، و او آن را گرفت و بوسید و به خود چسباند و گفت: ای رسول خدا، خداوند، آن چنان که مرا عزت نمودی تو را عزت کند، و پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «وقتی بزرگ و کریم قومی نزدتان آمد او را عزت کنید»[3].

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و نشاندن عیینه بن حصن بر بالشت

طبرانی از ابن عباس  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: عیینه بن حصن  رضی الله عنه  در حالی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  داخل شد که ابوبکر و عمر  رضی الله عنهما  نزد وی بودند، و همه بر زمین نشسته بودند، آن گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برای عیینه بالشتی خواست، و او را بر آن نشاند و گفت: «وقتی بزرگ و کریم قومی نزدتان آمد او را عزت کنید»[4]. هیثمی (16/8) می‏گوید: این را طبرانی روایت نموده، و در آن کسانی‏اند که من نشناختم‏شان.

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و انداختن بالشتى براى عدى بن حاتم

عسکری و ابن عساکر از عدی بن حاتم  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که: وقتی وی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد، او برایش بالشتی را انداخت، ولی او بر زمین نشسته، و گفت: شهادت می‏دهم که تو در زمین در تلاش بلندی و فساد نیستی، و اسلام آورد، گفتند: ای نبی خدا، ما از تو عملی را دیدیم که آن را از خودت برای هیچکسی ندیده بودیم، فرمود: «آری، این بزرگ و کریم قومی است، و وقتی بزرگ و کریم قومی نزدتان آمد، او را عزت و اکرام کنید»[5]. این چنین در الکنز (55/5) آمده است.

 

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و عزت نمودن ابوراشد

دولابی[6] از ابوراشد بن عبدالرحمن  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: با صد تن از قومم نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمدیم، هنگامی که به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نزدیک شدیم ایستادیم و به من گفتند: ای ابومعاویه تو پیش برو، اگر چیزی را دیدی که خوشت آمد، نزد ما بیا تا همه نزد وی رویم و اگر از آنچه که خوشت می‏آید چیزی را ندیدی، به طرف ما برگرد، تا همه برگردیم، آن گاه نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمدم، و خردترین قوم بودم، و گفتم: صبح بخیر ای محمد، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «این سلام مسلمانان برای یکدیگر نیست»، به او گفتم: چگونه است ای پیامبر خدا؟ گفت: «وقتی نزد قومی از مسلمانان آمدی می‏گویی: السلام عليكم ورحمة الله»، گفتم: «السلام علیك یا رسول الله ورحمه الله وبرکاته»، گفت: «وعليك السلام ورحمه الله وبركاته»، بعد از آن پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به من گفت: «نامت چیست، و تو کیستی؟» گفتم: من ابومعاویه بن عبداللات و العزی هستم. پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به من گفت: «بلکه تو ابوراشدبن عبدالرحمن هستی»، و مرا عزت نمود و در پهلوی خود نشاند، و چادرش را به من پوشانید، و کفش‌هایش را به من داد، و عصای خود را به من بخشید و اسلام آوردم، آن گاه از همنشینان پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  کسی به او گفت: ای پیامبر خدا تو را می‏بینم که این مرد را عزت نمودی، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به آنان گفت: «این شریف قوم خود است، و وقتی شریف قومی نزدتان آمد، او را عزت کنید»... و حدیث را متذکر شده است[7].



[1]- ضعیف. طبرانی در الاوسط (5261) در سند آن عون القیسی است که ضعیف است: المجمع (8/ 105).

[2]- 15/8.

[3]- ضعیف. طبرانی در الاوسط (5461) در سند آن مجهولانی وجود دارند: المجمع (8/ 16).

[4]- ضعیف. طبرانی در الاوسط (5582) در سند آن مجهولانی وجود دارند: المجمع (8/ 16).

[5]- اسناد آن ضعیف است. دولابی در «الکنی» (312) و ابن عساکر از طریق او در تاریخ دمشق (10/ 21/ 2 – 22/ 1) آلبانی در الصحیحة (3/ 208) می‌گوید: ان سندی است بسیار تاریک که هیچ کدام از رجال آن شناخته نیتسند و معرفی نشده‌اند به جز ابی راشد که از وی در صحابه نام برده‌اند./ البته آلبانی متن آن را بر اساس راه‌های دیگری که وارد شده است در الصحیحة (1205) و صحیح الجامع (269) حسن دانسته است.

[6]- الکنی (31/1).

[7]- این را ابن منده از این طریق به اختصار روایت نموده است، و همچنان ابن سکن این را، چنانکه در الإصابه (409/2) آمده، روایت کرده است، و همچنان این را عقیلی، چنان که در منتخب الکنز (216/5) آمده، روایت نموده است.

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...