باب اخلاق و صفات اصحاب رضی الله عنهم
اخلاق پیامبر صل الله علیه و آله و سلم اقوال عایشه رضی الله عنها درباره اخلاق پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
مسلم از سعدبن هشام روایت نموده، که گفت: از امالمؤمنین عایشه رضی الله عنها پرسیدم و گفتم: مرا از اخلاق پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم خبر بده، گفت: آیا قرآن نمیخوانی؟ گفتم: بلی [می خوانم]، گفت: اخلاق وی قرآن بود[1]. احمد این را از جبیربن نفیر و از حسن بصری و آنها از عایشه رضی الله عنها به مانند آن[2]، چنانکه در البدایه (35/6) آمده، روایت نمودهاند، و ابن سعد (90/1) این را از سعدبن هشام از عایشه رضی الله عنها به مانند آن روایت کرده، و افزوده است: قتاده رضی الله عنه گفت: قرآن بهترین اخلاق را برای مردم آورده است. و این را ابونعیم در دلائل النبوه (ص56) از جبیربن نفیر از عایشه رضی الله عنها ، به مانند آن روایت نموده است. و ابن سعد (90/1) مانند این را از مسروق روایت کرده است.
و نزد یعقوب بن سفیان از ابودرداء رضی الله عنه روایت است، که گفت: عایشه رضی الله عنها را از اخلاق رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسیدم، گفت: اخلاق وی قرآن بود، به رضای آن راضی، و به خشم آن خشمگین میشد. این را بیهقی از زیدبن بابنوس روایت نموده، که گفت: به عایشه رضی الله عنها گفتیم: ای ام المؤمنین، اخلاق پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم چگونه بود؟ و آن را متذکر شده. و در حدیث وی آمده است که: بعد از آن عایشه رضی الله عنها گفت: آیا سوره المؤمنون را میخوانی؟ بخوان:
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١﴾ [المؤمنون: 1].
ترجمه: «مؤمنان رستگار شدند».
تا [آیه] دهم، افزود: اخلاق پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم اینطور بود[3].
و ابونعیم[4] از عروه و او از عایشه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: هیچ کسی از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم اخلاق نیکوتر نداشت، هیچ یک از اصحابش و اهلش او را صدا نکردهاند، مگر اینکه گفته است: لبیک، و به همین سبب بود که خداوند جل جلاله نازل فرمود:
﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾ [القلم: 4].
ترجمه: «و تو از اخلاق بزرگ برخوردار هستی».
و نزد ابن ابی شیبه از قیس بن وهب از مردی از بنی سرات روایت است که گفت: به عایشه رضی الله عنها گفتم: از اخلاق پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به من خبر بده، گفت: آیا قرآن نمیخوانی: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾، و افزود: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم با اصحاب خود بود، و من برایش طعامی آماده نمودم و حفصه رضی الله عنها نیز برایش طعامی آماده نمود و حفصه بر من سبقت جست، آن گاه به کنیز گفتم: برو کاسه وی را چپه کن[5]، هنگامی که حفصه خود را خم نمود تا کاسه را پیش روی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بگذارد، او وی را چپه کرد و کاسه منقلب شد و غذا پراکنده گردید، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن را و آنچه را از طعام در روی زمین بود جمع نمود و آن را خوردند، بعد از آن من کاسه خود را فرستادم، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن را به حفصه داد وگفت: «این ظرف را به عوض ظرفتان بگیرید، و آنچه را در آن است بخورید». میگوید: و من [اثر غضب شدن از] آن را در روی پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم ندیدم[6]. این چنین در الکنز (44/4) آمده است.
ابونعیم[7] از خارجه بن زید روایت نموده که: گروهی نزد پدرش زیدبن ثابت رضی الله عنه وارد شدند و گفتند: از اخلاق پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای ما صحبت کن، گفت: من همسایه وی بودم، وقتی که وحی برای او نازل میشد، کسی را دنبالم میفرستاد، و نزدش میآمدم و وحی را مینوشتم، ما وقتی دنیا را یاد مینمودیم، وی نیز آن را یادمی نمود، و وقتی آخرت را یاد مینمودیم، او نیز آن را با ما یاد مینمود، و وقتی طعام را یاد مینمودیم، او نیز آن را با ما یاد مینمود، و همه اینها را از وی برایتان نقل میکنم[8].
طبرانی از صفیه بنت حیی رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم هیچ کس را نیک اخلاقتر ندیدم، در یکی از شبها که از خیبر میآمدیم مرا در عقب شتر خود سوار نموده بود، مرا خواب برد و سرم به چوب کجاوه خورد، وی با دست کشیدن به من گفت: «ای زن آهسته، آهستهای دختر حیی»، وقتی به صهباء[9] رسید گفت: «ای صفیه از آنچه من به قومت نمودم از تو معذرت میخواهم، آنها به من اینطور گفتند، و اینطور گفتند»[10]. هیثمی (15/9) میگوید: این را طبرانی در الأوسط و ابویعلی به اختصار روایت نمودهاند، و رجال آنها ثقهاند، مگر اینکه ربیع برادرزاده صفیه بنت حیی را نشناختم.
ابونعیم[11] از انس رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم با لطفترین مردم بود، به خدا سوگند، از هیچ غلام، کنیز، و طفلی که در صبحگاهان سرد برایش آب میآورد تا روی و دستهایش را تا آرنج بشوید امتناع نمیورزید[12] و هرگاه سئوال کنندهای از وی میپرسید، گوشش را برای وی خم مینمود، و از وی بر نمیگشت، تا اینکه همان سوال کننده خود از وی منصرف میشد، و هر کسی که دستش را میگرفت، آن را به وی میداد، و دستش را [از دست وی] نمیکشید، تا اینکه او خودش دست خود را از [دست] وی میکشید. و نزد مسلم[13] از انس بن مالک روایت است که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وقتی که نماز بامداد را میخواند، خادمهای مدینه با ظرفهای خود که در آن آب میبود میآمدند، و هر ظرفی که آورده میشد، وی دست خود را در آن داخل مینمود، و بسا اوقات آب در بامداد سرد برای او میآمد، و او دست خود را در آن داخل مینمود[14].
و نزد یعقوب بن سفیان از انس رضی الله عنه روایت است که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وقتی با مردی مصافحه مینمود، یا مردی با او مصافحه میکرد، دست خود را تا وقتی نمیکشید، که آن مرد دست خود را از دست وی نمیکشید، و اگر با وی روبرو میشد رویش را تا وقتی از وی بر نمیگردانید، که آن مرد خود از وی منصرف نمیشد، و زانوهایش در پیش روی همنشینش دراز کشیده دیده نمیشد[15]. این را ترمذی و ابن ماجه، چنانکه در البدایه (39/6) آمده روایت نمودهاند، و ابن سعد (99/1) مثل آن را روایت کرده است. و نزد ابوداود از وی روایت است که گفت: هرگز مردی را ندیدم که در گوش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم صحبت نموده باشد، و او سر خود را دور کرده باشد، تا اینکه همان مرد خودش سر خود را دور مینمود، و پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را هرگز ندیدم که مردی دستش را گرفته باشد، و او دست وی را رها نموده باشد، تا اینکه همان مرد خودش دست وی را رها مینمود[16]. این را ابوداود به تنهایی، چنانکه در البدایه (39/6) آمده، روایت نموده است.
اقوال ابوهریره و انس رضی الله عنهما درباره مصافحه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با اصحابش
نزد بزار و طبرانی از ابوهریره رضی الله عنه روایت است: هر کسی که دست پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را میگرفت، او دست خود را تا وقتی نمیکشید که آن مرد آن را رها نمینمود، وزانوهایش یا زانویش از زانوی همنشینش بیرون دیده نمیشد، هر کسی با وی احوال پرسی مینمود، روی خود را به طرف وی میگردانید، و تا اینکه از صحبتش فارغ نمیشد رویش را از وی بر نمیگردانید[17].
ونزد احمد از انس رضی الله عنه روایت است که گفت: اگر کودکی از کودکان اهل مدینه میآمد، و دست پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را میگرفت، او دست خود را از دست وی نمیکشید، و آن کودک هر جایی که میخواست پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را میبرد[18]. این را ابن ماجه هم روایت نموده است. و نزد احمد از وی روایت است که گفت: حتی کنیزی از اهل مدینه دست پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را میگرفت و او را به طرف کار و حاجت خود میبرد. این را بخاری در کتاب الأدب در صحیح خود به شکل معلق[19]، چنانکه در البدایه[20] آمده، روایت نموده است، و مسلم در صحیح خود[21] از انس روایت نموده: زنی که عقلش متأثر و دجار نقص بود گفت: ای رسول خدا، من تو را کار دارم، گفت: «ای مادر فلان، در هر کوچه که میخواهی کارت را انجام میدهم»[22]، آن گاه با آن زن در بعضی از راهها خود را تنها نمود، تا اینکه او از کار خود فارغ شد. و ابونعیم[23] از انس مانند این را روایت نموده، و طبرانی از محمدبن مسلمه رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: از سفری آمدم و پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم دستم را گرفت، و تا اینکه من دستش را رها ننمودم، وی دستم را رها نکرد[24].
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و برگزیدن آسانترین کار و انتقامش براى خدا
مالک از عایشه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: هر باری پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در بین دو کار مختار گردانیده شده، آسانترین آن دو را، در صورتی که گناه نبوده، انتخاب کرده است، و اگر گناه بوده از همه مردم از آن دورتر بوده است، وی برای خود انتقام نمیگرفت، مگر در صورتی که یکی از حرمات خداوند شکسته میشد، و برای خدا از آن انتقام میگرفت[25]. این را بخاری و مسلم، چنانکه در البدایه (36/6) آمده، روایت نمودهاند، و این را ابوداود، نسائی و احمد، چنانکه در الکنز (47/4) آمده، روایت کردهاند، و ابونعیم آن را در الدلائل (ص57) روایت نموده است.
و نزد احمد از عایشه رضی الله عنها روایت است که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم هرگز با دست خود نه خادمی را زده است و نه زنی را و نه هم چیز دیگری را، مگر در جهاد در راه خدا، و هرگز در میان دو چیز مختار گردانیده نشده، مگر اینکه آسانترین آن دو، در صورتی که گناه نبود، برایش محبوبتر بوده، و وقتی که گناه میبود از همه مردم نسبت به گناه دورتر بود، و از چیزی که برایش پیش میآمد تا وقتی که حرمات خداوند هتک نمیشد، انتقام نمیگرفت، و [در صورت هتک حرمات خداوند] او برای خداوند جل جلاله انتقام میگرفت[26]. این چنین در البدایه (36/6) آمده است. و این را مسلم (256/2)، ابونعیم در الدلائل به اختصار، عبدالرزاق، عبد بن حمیدو حاکم به مانند حدیث احمد، چنانکه در الکنز (47/4) آمده، روایت نمودهاند. و نزد ترمذی[27] از عایشه رضی الله عنها روایت است که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در صورتی که محارم خداوند هتک نمیشد، از ظلمی که بر خودش روا داشته میشد هرگز انتقام نمیگرفت، و وقتی که چیزی از محارم خداوند متعال هتک میشد، از همهشان در آن مورد خشمناکتر میبود، و درمیان دو چیز صاحب اختیار نشده، مگر اینکه آسان آن دو را، در صورتی که گناه نبوده، اختیار نموده است[28]. این را ابویعلی و حاکم، چنانکه در الکنز (47/4) آمده، روایت نمودهاند.
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نه ناسزا مىگفت نه صدایش را بلند مىکرد، نه دشنام مىداد و نه هم لعنت مىداد
ابوداود طیالسی از ابوعبداللَّه، جدلی روایت نموده، که گفت: عایشه رضی الله عنها را از اخلاق پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسیدم، از وی شنیدم که گفت: وی نه بد کار بود و نه بد زبان و نه در بازارها صدایش را بلند میکرد، و نه هم بدی را به بدی جزا میداد، بلکه عفو و گذشت مینمود - یا گفت: عفو و بخشش مینمود، ابوداود شک نموده است - [29]. این را ترمذی روایت نموده و گفته است: حسن و صحیح است، این چنین در البدایه (36/6) آمده است. و ابن سعد (90/1) این را از ابوعبداللَّه و او از عایشه رضی الله عنها به مانند آن روایت نموده، و احمد و حاکم هم این را به مانند آن، چنان که در الکنز (47/4) آمده روایت نمودهاند.
و در نزد یعقوب بن سفیان از صالح مولای توأمه روایت است که گفت: ابوهریره رضی الله عنه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را توصیف مینمود، و گفت: وی به یکبارگی روی میگردانید، و به یکبارگی پشت میگردانید، - پدر و مادرم فدایش - نه بد کار بود و نه بد زبان، و نه هم در بازارها صدا بلند کننده. آدم افزوده است: من مانند وی را قبل از وی و بعد از وی ندیدم. و نزد احمد از انس رضی الله عنه روایت است که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نه دشنام دهنده بود، نه لعنت کننده و نه هم فحش گوینده، وی در وقت عتاب به یکی از ما میگفت: «او را چیست، پیشانی اش در خاک»[30]، این را بخاری هم روایت نموده و نزد بخاری همچنان از عبداللَّه بن عمرو رضی الله عنهما روایت است که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نه بدکار بود و نه بد زبان، ومی گفت: «بهترین شما، نیک اخلاق ترتان است»[31]. این را مسلم هم روایت نموده، این چنین در البدایه (36/6) آمده است.
حسن اخلاق پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با خادمش انس
مسلم[32] از انس رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: هنگامی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم به مدینه تشریف آورد، ابوطلحه رضی الله عنه دستم را گرفت، و مرا نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم برد و گفت: ای رسول خدا، انس بچه عاقل و هوشیاری است، و باید به تو خدمت کند. میگوید: پس من خدمت او را در سفر، و اقامت نمودم، و به خدا سوگند، او برایم در چیزی که من آن را انجام دادم نگفت: این را چرا اینطور نمودی؟ و نه در چیزی که آن را انجام ندادم: چرا این را اینطور انجام ندادی؟[33]. و نزد وی همچنان از انس رضی الله عنه روایت است، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم نیک اخلاقترین مردم بود، مرا روزی دنبال کاری فرستاد، گفتم: به خدا سوگند، نمیروم، و در دلم این بود که دنبال آنچه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم به آن هدایتم داده بروم، آن گاه بیرون شدم و بر اطفالی برخورد کردم که در بازار بازی مینمودند، ناگاه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم از پشت سرم عقبم را گرفتم، میگوید: به طرف وی دیدم که میخندید، و گفت: «ای انیس به جایی که امرت نمودم رفتی؟» میگوید: گفتم: آری، ای پیامبر خدا میروم[34]، انس میگوید: به خدا سوگند، نه سال من خدمت وی را نمودم، و از وی به یاد ندارم چیزی را که من آن را انجام دادم گفته باشد: چرا اینطور و اینطور نمودی؟ و یا چیزی را که ترک نمودم: چرا اینطور و اینطور ننمودی؟ و نزد وی همچنان از او روایت است که گفت: ده سال خدمت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را نمودم، به خدا سوگند، هرگز به من اف نگفت، و نه هم برایم در چیزی گفت: چرا اینطور نمودی؟ و چرا اینطور ننمودی؟ ابوربیع افزوده است: در ارتباط به کاری که نباید خادم آن را انجام دهد، و این گفته وی را: به خدا سوگند، ذکر ننموده است[35]. و بخاری این را از انس به مانند آن روایت نموده است. و نزد احمد از انس روایت است، که گفت: برای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم ده سال خدمت نمودم، او مرا به کاری امر ننموده که در آن سستی نموده باشم یا آن را ضایع کرده باشم، و او مرا ملامت نموده باشد، و اگر کسی از فامیلش مرا ملامت مینمود،میگفت: «بگذاریدش، اگر تقدیر بر این رفته بود - یا میگفت: فیصله شده بود - که اینطور باشد میشد»[36].
و نزد ابونعیم[37] از انس رضی الله عنه روایت است که گفت: من سالهایی به پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم خدمت نمودم، و او هرگز مرا دشنامی نداد، ضربهای نزد، زجر ننمود، در رویم ترش رو نشد و نه مرا به کاری امر نمود که من در آن سستی نموده باشم و او مرا در آن عتاب فرموده باشد اگر یکی ازاهلش مرا بر آن عتاب مینمود، میگفت: «بگذاریدش، اگر چیزی مقدر شده باشد حتماً میشود». و نزد ابن عساکر از انس رضی الله عنه روایت است که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وقتی که وارد مدینه شد من هشت سال داشتم، مادرم مرا نزد وی برد وگفت: ای پیامبر خدا، به غیر من دیگر مردان و زنان انصار برایت تحفه تقدیم داشتند، و من تحفهای که برایت تقدیم کنم جز این فرزندم نیافتم، بنابراین او را از من قبول کن، تا وقتی که میخواهی برایت خدمت نماید، و من ده سال خدمت پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را نمودم، وی هرگز مرا نزد، دشنامم نداد، و در رویم ترش رو نشد[38].
[1]- مسلم (746).
[2]- صحیح. احمد (6/ 191، 193).
[3]- و این را نسائی، چنانکه در البدایه (35/6) آمده، روایت نموده است.
[4]- الدلائل (ص57).
[5]- منقلب گردان.
[6]- ضعیف. ابن ماجه (2333) ابن ابی شیبه (14/ 214) آلبانی آن را در ضعیف ابن ماجه (512) ضعیف دانسته است.
[7]- الدلائل (ص57).
[8]- ترمذی (ص25) این را به مانند آن رایت نموده، و همچنان بیهقی، چنانکه در البدایه (42/6) آمده است، و طبرانی این را، چنانکه در المجمع (17/7) آمده، روایت کرده، و گفته است: اسناد آن حسن است، و ابن ابی داود در المصاحف و ابویعلی و رویانی و ابن عساکر آن را، چنان که در المنتخب (85/5) آمده، روایت نمودهاند، و ابن سعد (90/1) نیز این را به مثل آن روایت کرده است.
[9]- موضعی است در خیبر.
[10]- ضعیف. ابویعلی (7120) نگا: المطالب العالیه (4158).
[11]- الدلائل (ص57).
[12]- برای پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آب میآوردند تا وضو نماید و از آب وضوی وی تبرک میجستند.
[13]- 256/2.
[14]- مسلم (2324).
[15]- ضعیف. ابن ماجه (3716) آلبانی میگوید: همهی آن صعیف است جز جملهی مصافحه که ثابت است: ضعیف ابن ماجه (813).
[16]- حسن. ابوداوود (4794) آلبانی آن را حسن دانسته است.
[17]- اسناد طبرانی، چنانکه هیثمی (15/9) میگوید، حسن است.
[18]- صحیح. احمد (3/ 174) ابن ماجه (4177) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[19]- بخاری آن را در صحیح خود بصورت معلق روایت نموده است: (6072) البته این روایت نزد احمد بصورت موصول روایت شده است.
[20]- 39/6.
[21]- 256/2.
[22]- مسلم (2326).
[23]- دلائل النبوه (ص57).
[24]- در این، چنانکه هیثمی (17/9) میگوید، جلدبن ایوب آمده، و ضعیف میباشد.
[25]- بخاری (3560) مسلم (2327) مالک در موطا (در حسن خلق) به شماره (2).
[26]- مسلم (2328) احمد (6/ 232).
[27]- الشمائل (ص 25).
[28]- صحیح. ابویعلی (4452) مسلم (2327) ترمذی در الشمائل (334).
[29]- صحیح. ترمذی (2016) و آن را حسن دانسته است. آلبانی آن را در صحیح الترمذی خود (1640) صحیح دانسته است.
[30]- بخاری (6029) مسلم (2321).
[31]- مسلم (2309).
[32]- 253/2.
[33]- مسلم (2310).
[34]- مسلم (2309).
[35]- صحیح. احمد (3/ 231).
[36]- این چنین در البدایه (37/6) آمده است. و این را ابن سعد (11/7) از انس به مانند آن روایت نموده است.
[37]- الدلائل (ص57).
[38]- این چنین در الکنز (9/7) آمده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر