توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

حياى اصحاب پيامبر صل الله علیه و آله و سلم

 

حياى اصحاب پيامبر  صل الله علیه و آله و سلم  

قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  درباره حیاى عثمان  رضی الله عنه

احمد و سعیدبن عاص  رضی الله عنه  روایت نموده که: عایشه  رضی الله عنها  همسر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و عثمان  رضی الله عنه  برای وی حدیث بیان نمودند که: ابوبکر  رضی الله عنه  برای ورود نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  اجازه خواست، و این در حالی بود که پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  چادر[1] عایشه  رضی الله عنها  را پوشیده، و بر بستر خود بر پهلو خوابیده بود، وی به ابوبکر در همان حالتی که قرار داشت اجازه داد، و او مشکل خود را به پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  عرضه کرد، و بعد از آن برگشت، آن گاه عمر  رضی الله عنه  اجازه خواست، برای او نیز در همان حالی که قرار داشت اجازه داد، و او با اجرای کارش از نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برگشت، عثمان  رضی الله عنه  می‏گوید: بعد از آن من از وی اجازه ورود خواستم، آن گاه نشست [و به عایشه  رضی الله عنها ] گفت: «لباس هایت را بر خود جمع کن»، بعد من از کار خود نزد وی فارغ شدم و برگشتم، عایشه  رضی الله عنها  گفت: ای پیامبر خدا چرا چنان که برای عثمان مضطرب شدی برای ابوبکر و عمر مضطرب نشدی؟ پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «عثمان مرد با حیا و محجوبی است، و من ترسیدم که اگر برای وی به همان حالت اجازه بدهم به کار خود نمی‏تواند برسد». لیث می‏گوید: و گروهی از مردم گفته‏اند: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به عایشه  رضی الله عنها  گفت: «آیا از کسی که ملائک از وی حیا می‏کنند حیا نکنم»، این را مسلم و ابویعلی هم از عایشه  رضی الله عنها  روایت نموده‏اند، و احمد این را از طریق دیگری از عایشه  رضی الله عنها  مانند آن روایت نموده است، و احمد و حسن بن عرفه از حفصه  رضی الله عنها  مثل حدیث عایشه  رضی الله عنها  را روایت کرده‏اند[2].

و نزد طبرانی از ابن عمر  رضی الله عنهما  روایت است که گفت: در حالی که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نشسته بود، و عایشه  رضی الله عنها  در پشت سرش قرار داشت، ناگهان ابوبکر  رضی الله عنه  اجازه خواست و داخل شد، بعد از آن عمر  رضی الله عنه  اجازه خواست و داخل شد، و بعد از آن سعدبن مالک  رضی الله عنه  اجازه خواست و داخل گردید، بعد از آن، در حالی که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  زانوهایش برهنه بود و صحبت می‏کرد، عثمان بن عفان  رضی الله عنه  اجازه خواست و داخل شد، هنگامی که عثمان اجازه خواست پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  لباسش را بر زانوی خود انداخت و به همسرش گفت: «دور شو». بعد از آن ساعتی صحبت نمودند و بیرون آمدند، عایشه  رضی الله عنها  گفت: ای نبی خدا، پدرم و رفقایش وارد شدند و تو نه لباست را بر زانویت درست نمودی و نه هم مرا از خود دور ساختی! پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا از مردی که ملائک از وی حیا می‏کنند، حیا نکنم، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، ملائک از عثمان حیا می‏نمایند، چنان که از خدا و رسول وی حیا می‏کنند، و اگر او داخل می‏شد و تو به من نزدیک می‏بودی، نه صحبت می‏نمود، و نه هم تا بیرون شدن سر خود را بلند می‏کرد»[3]. این حدیث از این طریق غریب است و در آن زیادت بر حدیث ماقبل است، و در سندش ضعف می‏باشد. این چنین در البدایه (203/7و204) آمده، و حدیث حفصه  رضی الله عنها  را همچنان طبرانی در الکبیر والأوسط طویل‏تر روایت نموده، و ابویعلی آن را به اختصار زیاد روایت کرده است، و اسناد آن، چنانکه هیثمی (12/9) می‏گوید: حسن است، و حدیث ابن عمر  رضی الله عنها  را همچنان ابویعلی به مانند آن روایت نموده، و در آن ابراهیم بن عمربن ابان آمده، و او، چنانکه هیثمی (82/9) می‏گوید، ضعیف است.

حدیث حسن درباره حیاى عثمان و ابوبکر  رضی الله عنهما

احمد[4] از حسن  رضی الله عنه  روایت نموده، که وی عثمان  رضی الله عنه  و شدت حیای وی را متذکر شده، گفت: گاهی او در خانه می‏بود، و دروازه هم بر وی بسته می‏بود، به آن هم لباس را از جان خود نمی‏گذاشت، تا آب بر سر خود بریزد، و حیا او را از راست نمودن کمرش باز می‏داشت[5]. هیثمی (82/9) می‏گوید: این را احمد روایت نموده، و رجال آن ثقه‏اند. و ابونعیم در الحلیه (56/1) این را به مانند آن روایت کرده است. و سفیان از عایشه  رضی الله عنها  روایت نموده، که گفت: ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  فرمود: از خدا حیا کنید، من وقتی داخل توالت می‏شوم سر خود را به خاطر حیا از خداوند  جل جلاله می‏پوشانم. این چنین در الکنز (144/2) آمده است.

حیاى عثمان بن مظعون  رضی الله عنه

ابن سعد[6] از سعدبن مسعود  رضی الله عنه  و عماره بن غراب یحصبی روایت نموده که: عثمان بن مظعون  رضی الله عنه  نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: ای پیامبر خدا، من دوست ندارم همسرم عورتم را ببیند، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «چرا؟» گفت: از آن حیا می‏کنم و نمی‏پسندم، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «خداوند او را برای تو لباس گردانیده و تو را برای او لباس گردانیده است، اهلم عورت مرا می‏بیننند، و من نیز عورت آن‏ها را می‏بینم»، گفت: ای رسول خدا، تو این را می‏کنی؟ گفت: «بلی»، گفت: دیگر پس از تو کیست؟[7] هنگامی که روی گردانید، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «ابن مظعون خیلی با حیا و با ستر است»[8].

حیاى ابوموسى اشعرى  رضی الله عنه

ابونعیم[9] از ابومجلز روایت نموده، که گفت: ابوموسی  رضی الله عنه  فرمود: من در خانه تاریک غسل می‏کنم، و تا پوشیدن لباسم به سبب حیا از پروردگارم  جل جلاله کمرم را راست نمی‏کنم. و ابن سعد[10] از ابومجلز و ابن سیرین مثل آن را روایت نموده و نزد وی همچنان از قتاده  رضی الله عنه  روایت است که گفت: ابوموسی  رضی الله عنه  وقتی که در خانه تاریکی غسل می‏نمود تا وقت پوشیدن لباسش خود را جمع می‏نمود، و کمرش را خم می‏کرد و راست نمی‏ایستاد. و نزد وی[11] همچنان از انس  رضی الله عنه  روایت است که گفت: ابوموسی اشعری  رضی الله عنه  وقتی که می‏خوابید چند لباس را در هنگام خواب از ترس برهنه شدن عورتش می‏پوشید. وی همچنان[12] از عباده بن نسی روایت نموده، که گفت: ابوموسی قومی را دید که بدون ازار در آب می‏ایستند، گفت: اینکه بمیرم، و باز حشر شوم، باز بمیرم و باز حشر شوم، باز بمیرم وباز حشر شوم، از انجام دادن مثل این برایم محبوب‏تر است!!.

حیاى اشج بن عبدالقیس  رضی الله عنه

ابن ابی شیبه و ابونعیم از اشج - اشجع عبدالقیس  رضی الله عنه  - روایت نموده‏اند که گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «در تو دو خوی است که خداوند آن‏ها را دوست می‏دارد»، گفتم: آن دو کدام اند؟ گفت: «بردباری و حیا»، گفتم: این‏ها از قبل در من بودند، یا جدید پیدا شده‏اند؟ گفت: «نه، بلکه از قدیم بوده‏اند»، گفتم: ستایش خدایی راست، که مرا با دو خوبی آفریده، که آن‏ها را دوست می‏دارد[13]. این چنین در منتخب الکنز (140/5) آمده است.



[1]- در نص «مرط» استعمال شده، که پارچه پشمی یا ابریشمی یا کتانی را افاده می‏کند، که دور خود پیچند، و یا زنان بر سر افکنند، یا هر پارچه نادوخته را. م.

[2]- مسلم (2401).

[3]- ضعیف است؛ چنانکه مولف نقل نموده است.

[4]- 74/1.

[5]- صحیح. احمد (1/ 73، 74).

[6]- 287/3.

[7]- یعنی: وقتی تو این را انجام می‏دهی، دیگر کسی است که آن را انجام ندهد، بلکه من هم بعد از شنیدن این حرف تو، آن را انجام می‏دهم. واللَّه اعلم. م.

[8]- ضعیف. ابن سعد در طبقات (2943) در سند آن عبدالرحمن بن زیاد بن انعم الافریقی است که وی را ضعیف دانسته‌اند. ذهبی در «سیر اعلام النبلا» (3/ 10) می‌گوید: این منقطع است.

[9]- الحلیه (260/1).

[10]- 84/4.

[11]- 82/4.

[12]- 84/4.

[13]- صحیح. ابن ابی شیبه (8/ 2334)، (12/ 202) بخاری در ادب المفرد (584) آلبانی در الصحیحه (454) آن را صحیح دانسته است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...