توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

ايمان به آنچه در قبر و برزخ مى‏باشد

 

ايمان به آنچه در قبر و برزخ مى‏باشد

سخن ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  در حالی که در بستر مرگ قرار داشت

احمد در الزهد از عباده بن نسی روایت نموده، که گفت: وقتی که مرگ ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  فرارسید، به عایشه  رضی الله عنها  گفت: این دو جامه‏ام را بشوی و مرا در آن‏ها کفن کن، چون پدرت یکی از این دو مرد می‏باشد: یا بهترین لباس برایش پوشانیده می‏شود یا به بدترین حالت از تنش بیرون کرده می‏شود. این چنین در المنتخب (363/4) آمده، و هم چنین نزد وی و ابن سعد و دغولی از عایشه  رضی الله عنها  روایت است که گفت: هنگامی که مرگ ابوبکر فرارسید گفتم:

لعمرك ما يغنى الثراء عن الفتى

 

اذا حشرجت يوما وضاق بـهاالصدر

ترجمه: «به عمرت سوگند، وقتی که نفس شخص نزدیک به برآمدن شود، و توسط آن سینه‏اش تنگ گردد، آن وقت دارائی و مال به او نفعی نمی‏رساند».

ابوبکر  رضی الله عنه  گفت: ای دخترکم اینطور مگو، ولی بگو:

﴿وَجَآءَتۡ سَكۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنۡهُ تَحِيدُ ١٩ [ق: 19].

ترجمه: «و سکرات مرگ به درستی فرا رسید، این است آنچه از آن فرار می‏کردی و کناره می‏گرفتی».

و افزود: این دو جامه‏ام را ببینید و هر دو‌شان را بشویید بعد مرا در آن‏ها کفن کنید، چون زنده به جدید از مرده نیازمندتر است و این فقط برای پوسیده شدن است. و نزد ابویعلی، ابونعیم، دغولی و بیهقی از عایشه  رضی الله عنها  روایت است که گفت: هنگامی که بیماری ابوبکر شدید گردید گریه نمودم، و وقتی بیهوش شد گفتم:

من لايزال دمعه مقنعا

 

فانه من دمعه مدفوق

آن گاه وی به هوش آمد و گفت: ای دخترکم، این طور نیست که تو گفتی، ولی: ﴿وَجَآءَتۡ سَكۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنۡهُ تَحِيدُ ١٩. بعد از آن افزود: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در کدام روز وفات نمود؟ گفتم: روز دوشنبه، پرسید: این چه روز است؟ گفتم: روز دوشنبه، فرمود: بنابراین من از خداوند آرزومندم که تا فرارسیدن شب وفات نمایم، و در شب سه شنبه وفات نمود. وی گفت: پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در چند [جامه] کفن شد؟ گفتم: او را در سه جامه سحولی[1] کفن نمودیم، که سفید و جدید بودند، و در آن پیراهن و دستار نبود، گفت: این جامه‏ام را بشویید، چون لکه‏ای از زعفران دارد، و همراهش دو جامه جدید اضافه کنید، گفتم: این کهنه است، فرمود: زنده از مرده به جدید نیازمندتر است، و این برای پوسیده شدن است. این چنین در المنتخب (362/4) آمده است. و در سیاق ابن سعد (197/3) آمده: این به‌سوی نابود شدن و فرسوده شدن می‏رود.

سخن عمر  رضی الله عنه  در حالی که بر بستر مرگ قرار داشت

ابن سعد (358/3) از یحیی بن ابی راشد نصری[2] روایت نموده است، هنگامی که مرگ عمربن خطاب  رضی الله عنه  فرارسید، به پسرش گفت: ای پسرم، وقتی مرگم فرارسید مرا به پهلو بخوابان، و زانوهایت را بر پشتم بگذار، دست راستت را بر جبینم بگذار و دست چپت را بر چانه‏ام، و وقتی قبض روح شدم چشم هایم را بپوش، و در کفنم میانه روی نمایید، چون اگر نزد خداوند برایم خیری باشد بهتر از آن را در عوض آن به من می‏دهد، و اگر بر غیر آن باشم، لباسم را از تنم بیرون می‏کشد، و در کشیدن لباس از تنم تندی می‏نماید. در حفره‏ام نیز میانه روی کنید، چون اگر نزد خداوند برایم خیری باشد، به اندازه دید چشمم آن را برایم وسیع می‏نماید و می‏گشاید، و اگر بر غیر آن باشم آن را بر من تنگ می‏کند حتی که پهلوهایم به هم می‏چسبند و از هم تیر می‏شوند. زنی را همراهم بیرون نکنید. مرا به آنچه در من نیست ستایش و تزکیه نکنید، چون خداوند به من عالم‏تر است. وقتی مرا بیرون نمودید، به شتاب مرا ببرید، چون اگر نزد خداوند برایم خیری باشد، مرا به آنچه عرضه می‏کنید که برایم بهتر است، و اگر بر غیر آن باشم، از شانه‏هایتان شری را افکنده‏اید که حمل می‏نمایید. این را ابن ابی الدنیا در القبور از یحیی همانند آن، چنانکه در المنتخب (427/4) آمده، روایت نموده است. و در محول ساختن کار شورا برای اهل آن، قول عمر  رضی الله عنه  وقتی که دانست مرگ فرا رسیده است، گذشت که گفت: اکنون اگر دنیا همه‏اش برایم می‏بود آن را به خاطر رهایی از هول قیامت فدیه می‏دادم، ولی نیست، و هم چنین گفتارش برای فرزندش که: ای عبداللَّه بن عمر، گونه‏ام را بر زمین بچسبان. و او را از رانم بر ساق خود قرار دادم. گفت: گونه‏ام را بر زمین بچسبان، آن گاه ریش و گونه وی را رها نمود تا این که بر زمین افتاد، در این حال گفت: وای بر تو، و ای بر مادرت ای عمر، اگر خداوند تو را نبخشد ای عمر! و بعد از آن جان سپرد، خداوند رحمتش کناد. این را طبرانی در یک حدیث طولانی از ابن عمر  رضی الله عنهما  روایت نموده و اسناد آن را هیثمی (76/9) حسن دانسته است.

گریه عثمان  رضی الله عنه  هنگامی که کنار قبرها می‏ایستاد

در بخش گریه نمودن به نقل از هانی گذشت که گفت: عثمان  رضی الله عنه  وقتی بر قبری می‏ایستاد، آنقدر می‏گریست که ریشش تر می‏شد، به او گفته شد: جنت و دوزخ را یاد می‏کنی ولی گریه نمی‏نمایی، و قبر را یاد می‏کنی و گریه می‏کنی، و حدیث را متذکر شده[3]، این را ترمذی روایت نموده و حسن دانسته است.

قول حذیفه هنگامی که بر بالین مرگ قرار داشت

بخاری در الادب (ص72) از خالدبن ربیع روایت نموده، که گفت: هنگامی که بیماری حذیفه  رضی الله عنه  شدید شد، قوم وی و انصار این را شنیدند، و در دل شب یا هنگام صبح نزدش آمدند، گفت: این چه وقت است؟ گفتیم: دل شب یا هنگام صبح، گفت: از رفتن صبحگاهان (به سوی) آتش به خداوند پناه می‏برم! افزود: آنچه را به آن کفن شوم آورده‏اید؟ پاسخ دادیم: آری، گفت: کفن‏های گران قیمت نیاورید، چون اگر برایم نزد خداوند خیر باشد، در عوض آن کفن، بهتر از آن به من داده می‏شود، و اگر غیر آن باشد، به سرعت [آن کفن] از تنم بیرون کشیده می‏شود. و ابونعیم در الحلیه (282/1) از ابووائل روایت نموده، که گفت: هنگامی که مریضی حذیفه شدید شد، مردمی از بنی عبس نزدش آمدند، خالدبن ربیع عبسی به من خبر داد و گفت: در مدائن و در دل شب نزدش وارد شدیم... و مانند آن رامتذکر شده است. حاکم این را در المستدرک (380/3) از ابومسعود انصاری  رضی الله عنه  به معنای آن به اختصار روایت کرده است. و نزد ابونعیم در الحلیه (283/1) از صله بن زفر روایت است که: حذیفه مرا و ابومسعود را فرستاد و ما برایش کفن از حلّه یمنی به سیصد درهم خریدیم، گفت: آنچه را برای من خریده‏اید به من نشان دهید، و آن را به او نشان دادیم، گفت: این برایم کفن نیست، دو چادر سفید که همراه‌شان پیراهن هم نباشد کفایت می‏کند، چون بعد از اندک درنگ یا بهتر از آن دو برایم داده می‏شود یا بدتر از آن دو، آن گاه برایش دو چادر سفید خریدیم. نزد وی هم چنین (282/19 از ابومسعود به اختصار روایت است، و در روایت وی آمده: با این چه می‏کنید؟ اگر دوست‌تان صالح باشد خداوند تعالی عوض آن را می‏دهد، و اگر غیر آن باشد گوشه‏های قبر را تا روز قیامت بر من تنگ خواهد نمود. این را حاکم (380/3) از قیس بن ابی حازم همانند آن روایت کرده، و در روایت وی آمده است: و اگر غیر آن باشد خداوند در روز قیامت آن را به رویش خواهد زد.

قول ابو موسی  رضی الله عنه  در حالی که در احتضار قرار داشت

ابونعیم در الحلیه (262/1) از ضحاک بن عبدالرحمن روایت نموده، که گفت: وقتی مرگ ابوموسی اشعری  رضی الله عنه  فرارسید جوانانش را طلب نمود و گفت: بروید قبر حفر کنید و وسیع و عمیقش بسازید، آنان آمدند و گفتند: حفر نمودیم ووسیع و عمیقش نمودیم، گفت: به خدا سوگند، این یکی از این دو منزل است: یا این که قبرم بر من وسیع می‏شود، و هر زاویه‏اش چهل گز می‏باشد و باز دروازه به‌سوی جنت به رویم گشوده می‏شود و به‌سوی همسرانم، و منزل هایم و آنچه خداوند تعالی برایم از عزت و کرامت آماده نموده نگاه می‏کنم، و بعد از آن به‌سوی منزلم راه یاب‏تر از امروز به‌سوی خانه‏ام می‏باشم. بعد از آن از خوشبویی و نسیم گوارای آن تا اینکه برانگیخته می‏شوم برایم می‏رسد. اگر غیر از این باشد - که به خداوند از آن پناه می‏بریم - قبرم بر من تنگ خواهد شد، حتی که تنگ‏تر از قرار گرفتن نیزه در آهن پایینیش می‏باشد، بعد از آن برایم دروازه‏ای از دروازه‏های جهنم گشوده می‏شود، و به‌سوی زنجیرهایم و غل هایم و همنشینانم نگاه میکنم، باز به جای نشستنم در جهنم راه یاب‏تر از امروزم به‌سوی خانه‏ام می‏باشم، و بعد از آن از باد سوران و گرمای آن تا اینکه برانگیخته شوم برایم می‏رسد.

درخواست اسید بن حضیر  رضی الله عنه  که در یکی از احوال سه گانه باشد

ابونعیم، بیهقی و ابن عساکر از عایشه  رضی الله عنها  روایت نموده‏اند که گفت: اسیدبن حضیر  رضی الله عنه  از جمله فضلا بود، و می‏گفت: اگر بر یکی از این حالت‏های سه گانه قرار داشته باشم، از اهل جنّتم و در آن شکی ندارم: هنگامی که قرآن تلاوت می‏کنم و هنگامی که خوانده می‏شود ومن می‏شنومش، و وقتی که خطبه پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را می‏شنوم، و وقتی به جنازه‏ای حاضر می‏گردم، و هرگز در جنازه‏ای حاضر نشده‏ام، که برای نفس خودم سوای آنچه را با وی انجام می‏گیرد و او به طرف آن می‏رود زمزمه نموده باشم. این چنین در المنتخب (138/5) آمده است.

ایمان به آخرت وصف پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از جنت

احمد از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: گفتیم: ای رسول خدا، وقتی تو را ببینیم قلب‏های ما نرم می‏گردد، و از اهل آخرت می‏باشیم، و وقتی از تو جدا می‏شویم از دنیا خوش‌مان می‏آید و زنان و اولاد را می‏بوسیم، فرمود: «اگر شما درهر حال در همان حالتی باشید که نزد من بر آن می‏باشید، ملائک با دست‏هایشان با شما مصافحه می‏کنند، و در خانه‏هایتان شما را زیارت می‏نمایند، و اگر گناه نکنید خداوند  جل جلاله قومی را می‏آورد که گناه کنند تا برای‌شان بیامرزد»، گفتیم: ای رسول خدا از جنت و اینکه بنای آن از چیست برای‌مان صحبت کن؟ فرمود: «یک خشت از طلا و یک خشت از نقره است، و گل میان خشت‏های آن مشک خوش بوست، سنگریزه‏هایش مروارید و یاقوت است و خاکش زعفران، کسی که در آن داخل شود خوش می‏باشد و خوار نمی‏شود و همیشه می‏باشد و نمی‏میرد، لباس‌هایش کهنه نمی‏شود و جوانی اش تمام نمی‏گردد. سه نفراند که دعای‌شان رد نمی‏شود: امام عادل، روزه دار تا این که افطار نماید و دعای مظلوم، که بالای ابر حمل می‏شود و دروازه‏های آسمان برایش باز می‏گردد، خداوند تبارک و تعالی می‏گوید: و عزتی لانصرنک ولو بعد حین، «قسم به عزتم، تو را کمک می‏کنم اگر چه بعد از مدتی باشد»[4]. ترمذی، ابن ماجه بعضی این را، چنان که در تفسیر ابن کثیر (49/4) آمده، روایت نموده‏اند.

قصه فاطمه  رضی الله عنها  با پدرش  صل الله علیه و آله و سلم  هنگامی که برای طلب دنیا رفت و از نزدش با فایده اخروی برگشت

ابوالشیخ در بخشی از حدیثش از سوید بن غفله روایت نموده، که گفت: علی  رضی الله عنه  گرسنه شد، و به فاطمه گفت: اگر نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  بروی و از وی چیزی بخواهی بهتر می‏شود، وی در حالی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد که‏ام ایمن  رضی الله عنها  نزدش بود، فاطمه  رضی الله عنها  دروازه را زد، آن گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به‏ام ایمن فرمود: «این دق الباب فاطمه است، و در ساعتی نزدمان آمده، که عادت آمدن را در آن ساعت نزد ما نداشت»، فاطمه گفت: ای رسول خدا، طعام ملائک تهلیل و تسبیح و تحمید است، طعام ما چیست؟ فرمود: «سوگند به ذاتی که مرا به حق مبعوث نموده، در خانه آل محمد از ابتدای سی روز تا حال آتشی افروخته نشده[5]، بزهایی برای ما آمده، اگر خواسته باشی پنج بز برایت می‏فرستیم، و اگر خواسته باشی پنج کلمه را به تو یاد می‏دهم که جبریل آن‏ها را به من یاد داده است»، گفت: بلکه همان پنج کلمه را به من بیاموز که جبریل آن‏ها را به تو یاد داده است، فرمود: «بگو: یا اول الاولین، و یا آخرالاخرین، و یا ذا القوه المتین و یا راحم المساکین، و یا ارحم الراحمین»، (ای اول اولین‏ها، و ای آخر آخرین‏ها، و ای صاحب قوت محکم، و ای رحم کننده مسکینان و ای رحم کننده‏ترین رحم کنندگان). آن گاه وی برگشت و نزد علی آمد، علی گفت: چه آوردی؟ پاسخ داد: از نزد تو برای طلب دنیا رفتم ولی آخرت را برایت آوردم، گفت: این بهترین روزهایت است. این چنین در الکنز (302/1) آمده، و گفته: در راویان آن کسی را ندیدم که جرح شده باشد، مگر اینکه صورت آن، صورت مرسل است، و اگر سوید آن را از علی شنیده باشد متصل است.

قول ابوموسی  رضی الله عنه  درباره سبب روگردانی مردم از آخرت

ابونعیم در الحلیه (259/1) از انس بن مالک  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: در یکی از سفرهای ابوموسی همراهش بودیم، وی شنید که مردم با هم صحبت می‏نمودند، و فصاحتی را شنیدی، آن گاه گفت: ای انس چرا اینطور می‏شنوم؟ بیا تا پروردگارمان را یاد کنیم، چون بعضی از این‏ها نزدیک است که پوست را با زبانش شق نماید![6] بعد از آن به من گفت: ای انس مردم را از علاقمندی به آخرت چه باز داشته و تنبل ساخته است؟ می‏گوید: گفتم: شهوت‏ها و شیطان، گفت: نه، به خدا سوگند، دنیا برای‌شان تعجیل شده و آخرت به تأخیر افکنده شده است، و اگر می‏دانستند نه از آخرت روی می‏گردانیدند و نه به دنیا روی می‏آوردند.



[1]- منسوب به سحول، قریه‏ای است در یمن.

[2]- این چنین در اصل و ابن سعد آمده، و در المنتخب: «بصیری» آمده، و ممکن همین درست باشد.

[3]- حسن. ترمذی. این حدیث قبلا گذشت.

[4]- صحیح. احمد (2/ 305). ترمذی (3589) ابن ماجه (1752) برخی از آن را روایت نموده‌اند.

[5]- یعنی برای پختن طعام.

[6]- کنایه از فصاحت ایشان است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...