توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

ايمان به فرشتگان

 

ايمان به فرشتگان

سخن علی  رضی الله عنه  درباره طغیان آب و باد در روز نوح و روز عاد بر دو فرشته

ابن جریر از علی  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: هر قطره‏ای از آب که نازل می‏شود، به اندازه‏ای نازل می‏شود که دردست‏های فرشته است، به استثنای روز نوح  علیه السلام ، چون برای آب بدون خزانه دار اجازه داده شد، و آب بر خزانه دار[1] طغیان نمود و بیرون شد، و این همان قول خداوند است:

﴿إِنَّا لَمَّا طَغَا ٱلۡمَآء [الحاقة: 11].

ترجمه: «ما وقتی که آب طغیان کرد...».

و هر اندازه بادی که می‏وزد، به اندازه‏ای می‏وزد که در دست‏های فرشته است، به استثنای روز عاد، چون برای باد بدون خزانه دار اجازه داده شد، و بیرون گردید، و این همان قول خداوند است:

﴿بِرِيحٖ صَرۡصَرٍ عَاتِيَة [الحاقة: 6].

ترجمه: «... به وسیله تندبادی طغیانگر و سرد و پرصدا».

و بر خزانه دار طغیان نمود. این چنین در الکنز (273/1) آمده است.

سخن سلمان  رضی الله عنه  هنگام مرگ: من زیارت کنندگانی دارم که به نزدم می‏آیند

ابن سعد (92/4) از شعبی از جزل از همسر سلمان  رضی الله عنه  بقیره روایت نموده است: وقتی که مرگ سلمان فرا رسید، مرا در حالی که در بالاخانه‏ای بود که چهار دروازه داشت فراخواند و گفت: ای بقیره این دروازه‏ها را بگشای، چون من امروز زیارت کنندگانی دارم، که نمی‏دانم از کدام یک از این دروازه‏ها وارد می‏شوند. بعد از آن مشکی را که داشت طلب نمود و گفت: این را در تنور با آب‏تر و مخلوط کن، و من چنان نمودم، بعد گفت: آن را در اطراف بسترم بپاش و بعد از آن پایین برو و اندکی درنگ نما، بعد به زودی بالا بی ا و بسترم را ببین. آن گاه بلند شدم و دیدم که روحش گرفته شده است، و انگار که او بر بسترش خواب است، یا مانند آن. و نزد وی همچنان (92/4) از شعبی روایت است که گفت: هنگامی که مرگ سلمان فرارسید، برای صاحب[2] منزلش گفت: همان چیز پنهان کرده است را که به تو داده بودم پنهان نمایی بیاور، می‏گوید: کیسه‏ای از مشک را برایش آوردم. می‏گوید: سلمان گفت: جامی آب برایم بیاور، و مشک را در آن پاشید، بعد آن را با دستش حل نمود و گفت: این را در اطرافم بپاش، چون خلقی از خلق خدا نزدم حاضر می‏شوند، بوی را استشمام می‏کنند و طعام را نمی‏خورند، بعد از آن دروازه را بر من ببند و پایین برو. میگوید: من همان طور نمودم، اندکی نشستم و صدای آهسته‏ای را شنیدم، می‏گوید: آن گاه بلند شدم و او را دیدم که مرده است. ونزد وی هم چنین از عطاء بن سائب روایت است، و این را به اختصار ذکر نموده، و در آن آمده است: چون امشب ملائک نزدم حاضر می‏شوند، بوی را استشمام می‏کنند و طعام را نمی‏خورند. و بعضی قصه‏های این باب در باب تاییدات غیبی در کمک توسط ملائک خواهد آمد.



[1]- فرشته‏ای که آب را در خزانه ذخیره می‏کند.

[2]- یعنی: همسرش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...