عبداللَّه بن عمر و عزت نمودن اعرابیى که پدرش رفیق عمر بود
ابوداود، ترمذی و مسلم از ابن عمر رضی الله عنهما روایت نمودهاند که: وی خری داشت که چون راهی مکه میشد، و از سواری شتر خسته میشد، برای راحتی بر آن سوار میگردید، و دستاری داشت که آن را به سر خود میبست، روزی در حالی که بر همان خر سوار بود، اعرابیی از پهلویش گذشت، ابن عمر رضی الله عنهما گفت: آیا تو فلان بن فلان نیستی؟ گفت: بلی، آن گاه خر را به وی داد و گفت: این را سوار شو، و دستار را به او داد و گفت: این را بر سر خود ببند، بعضی از رفیقهای وی به او گفتند: خدا مغفرتت کند! خری را که خودت بر آن بخاطر راحتی سوار میشدی، و دستاری را که بر سر میبستی به این اعرابی دادی؟! گفت: من از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «از بهترین نیکیها ارتباط مرد با دوستان پدرش بعد از مرگ اوست»، و پدر این دوست عمر رضی الله عنه بود[1]. این چنین در جمع الفوائد (169/2) آمده است، و آن را بخاری در الأدب (ص 9) به مانند این مختصراً روایت نموده، و در حدیث وی آمده: بعضی از کسانی که با وی بودندگفتند: آیا دو درهم او را کفایت نمیکند؟! گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفته است: «دوستی پدرت را نگاه دار، و آن را قطع مکن، که خداوند نورت را خاموش میکند»[2].
نیکى والدین پس از درگذشت آنها
نزد ابوداود از ابواسید ساعدی رضی الله عنه روایت است که مردی گفت: ای پیامبر خدا آیا نیکی و حقی از پدر و مادرم برایم باقی مانده است، تا پس از مرگ ایشان آن را ادا کنم؟ گفت: «بلی، دعا برای آنها، طلب مغفرت برای شان، تنفیذ و اجرای وصیتشان پس از آنها، صله رحمی که فقط به واسطه آنها پیوند داده میشود و عزت رفقای شان»[3].
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر