يقين و باور به آنچه خداوند تبارك و تعالى وعده نموده است
یقین ابوبکر رضی الله عنه به آنچه خداوند درباره جنگ روم و فارس وعده نموده بود
ترمذی از نیاربن مکرم اسلمی رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: هنگامی که نازل شد:
﴿الٓمٓ ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ ٢ فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ ٣ فِي بِضۡعِ سِنِينَ﴾ [الروم: 1-4].
ترجمه: «الم. رومیان مغلوب شدند. (و این شکست) در سرزمین نزدیکی رخ داد، اما آنها بعد از مغلوبیت به زودی غلبه خواهند کرد. در چند سال».
روزی که این آیه نازل شد، فارس بر روم غالب بود، و مسلمانان غلبه روم را بر آنان دوست میداشتند چون آنان و اینان اهل کتاب بودند، و قول خداوند تعالی هم درین باره است:
﴿وَيَوۡمَئِذٖ يَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ يَنصُرُ مَن يَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ ٥﴾ [الروم: 4-5].
ترجمه: «و در آن روز مؤمنان خوشحال خواهند شد، به سبب یاری و نصرتاللَّه، او هر که را بخواهد نصرت میدهد، و او عزیز و حکیم است».
و قریش غلبه فارس را دوست میداشت، چون آنان و اینان اهل کتاب نبودند، و به زنده شدن بعد از مرگ ایمان نداشتند، هنگامی که خداوند این آیه را نازل فرمود: ابوبکر رضی الله عنه بیرون رفت و فریاد میکشید: ﴿الٓمٓ ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ ٢ فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ ٣ فِي بِضۡعِ سِنِينَ﴾، آن گاه تعدادی از قریش به ابوبکر رضی الله عنه گفتند: این در میان ما و شما باشد، صاحبتان گمان نموده، که روم بر فارس در مدت چند سالی غلبه خواهد نمود، آیا بر آن با تو شرط نبندیم؟ پاسخ داد: بلی - و این مسئله قبل از تحریم شرط بود -، پس ابوبکر رضی الله عنه و مشرکین شرط بستند و به شرط موافقت نمودند. مشرکین به ابوبکر رضی الله عنه گفتند: این چند سال را که از سه الی نه سال را در بر میگیرد، حد وسطش را در میان ما و خودت تعیین و مشخص ساز، تا در همان وقت شرطمان به سر رسد، میگویند: بنابراین در میانشان شش سال را تعیین کردند، میافزاید: آن شش سال، قبل از این که رومیها غلبه حاصل نمایند، گذشت، و مشرکین شرط ابوبکر را گرفتند. هنگامی که سال هفتم داخل شد، رومیها بر اهل فارس غالب گردیدند. میگوید: بنابراین مسلمانان بر این عمل ابوبکر رضی الله عنه که شش سال را تعیین نموده بود، خرده گرفتند، میگوید: چون خداوند تعالی میگوید: ﴿فِي بِضۡعِ سِنِينَ﴾ میافزاید: و در آن هنگام تعداد زیادی مسلمان شدند[1]. این چنین این را ترمذی ذکر نموده، و بعد از آن گفته: این حدیث حسن صحیح است، و آن را جز به روایت از عبدالرحمن بن ابی زناد نمیشناسیم. و نزد ابوحاتم از براء رضی الله عنه روایت است که گفت: هنگامی که نازل شد: ﴿الٓمٓ ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ ٢ فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ ٣﴾. مشرکین به ابوبکر گفتند: آیا نمیبینی که صاحبت چه میگوید، گمان میکند که رومیها بر فارس غلبه میکنند!! پاسخ داد: صاحبم راست گفته است، گفتند:آیا میخواهی که با تو شرط بندی کنیم؟ آن گاه در میان خود و آنان مدتی را تعیین نمود، آن مدت قبل از اینکه روم بر فارس غلبه کند، سپری شد، و این خبر به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم رسید، و غمگینش کرد و بدش آمد و به ابوبکر گفت: «چه تو را به این فرا خواند؟» گفت: تصدیق خدا و پیامبرش، فرمود: «نزد آنان برو، و شرط را با آنان بزرگتر ساز، و آن را برای چندین سال بگردان»، آن گاه ابوبکر نزدشان آمد و گفت آیا میخواهید که برگردید؟ چون برگشت نیکوست، گفتند: آری، و هنوز آن سالها سپری نشده بود که روم بر فارس غلبه نمود، و اسبهایشان را در مدائن بستند، و رومیه را بنا کردند، و ابوبکر نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد، و او فرمود: «این حرام است»، و افزود: «آن را صدقه نما»[2]. این را امام احمد و ترمذی و نسائی و ابن ابی حاتم و ابن جریر از ابن عباس رضی الله عنهما به معنای آن به اختصار روایت نمودهاند، و ترمذی آن را حسن دانسته، چنانکه در تفسیر ابن کثیر (423/3) آمده است.
یقین کعببن عدی به وعده خداوند در نصرت و غلبه دینش
بغوی از کعب بن عدی رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: به همراه هیأتی از اهل حیره نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمدم، وی اسلام را بر ما عرضه نمود و اسلام آوردیم، و بعد از آن به حیره برگشتیم، و جز اندکی درنگ نکرده بودیم که خبر وفات پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم به ما رسید، آن گاه یارانم در شک افتادند و گفتند: اگر نبی میبود نمیمرد، گفتم: انبیای قبل از وی هم مردهاند. و بر اسلام ثابت ماندم، بعد از آن بهسوی مدینه حرکت کردم، آن گاه نزد راهبی رفتم که کاری را بدون وی انجام نمیدادم گفتم: مرا از امری خبر بده که اراده نمودهام، و چیزی از آن در سینهام بارور شده است، گفت: اسمت را در چیزی از اشیاء بیاور، آن گاه کعب را برایش آوردم، گفت: آن را در این موی انداز - مویی که بیرون نموده بود -، کعب را در آن انداختم، ناگهان صفت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را چنانکه دیده بودم، مشاهده نمودم و مرگش هم در همان وقتی بود که در آن وقت در گذشته بود، آنگاه بینایی و بصیرتم در ایمانم قوی گردید و نزد ابوبکر رضی الله عنه آمدم، و آن را به او خبر دادم و نزدش اقامت گزیدم، مرا نزد مقوقس فرستاد و برگشتم، بعد از آن عمر رضی الله عنه نیز مرا فرستاد و نامه وی را بعد از واقعه یرموک که از آن اطلاعی هم نداشتم برای مقوقس آوردم، وی گفت: خبر شدی که رومیها عربها را کشتند و شکستشان دادند؟ گفتم: نخیر، گفت: چرا؟ گفتم: چون خداوند نبی اش را وعده نموده که وی را بر همه ادیان غالب گرداند، و خداوند در وعدهاش خلاف ورزی نمیکند، گفت: عربها به خدا سوگند چون کشتن عاد رومیها را به قتل رسانیدهاند!! و نبیتان راست گفته است، بعد از آن در مورد بزرگان اصحاب از من سئوال کرد و برای آنان هدیه فرستاد، به او گفتم: عباس رضی الله عنه عمویش است و زنده است، به وی هم هدیه بده، کعب میگوید: من شریک عمربن خطاب رضی الله عنه بودم، هنگامی که دیوان را نوشت، برایم در بنی عدی بن کعب حقوق مقرر نمود. بغوی میگوید: برای کعب بن عدی غیر این حدیث را نمیدانم، این چنین این را ابن قانع از بغوی روایت کرده، ولی به این قول وی اکتفا نموده است: انبیای قبل از وی هم مردهاند، و ابن شاهین و ابونعیم و ابن سکن آن را به طولش روایت نمودهاند، و ابن یونس این را از وجه دیگری در تاریخ مصر از کعب به طول آن، چنان که در الاصابه (298/3) آمده، روایت کرده است.
اقوال ابوبکر، عمر و سعد رضی الله عنهم درباره یقین به آنچه خداوند در نصرت مومنین وعده نموده است
و قول ابوبکر رضی الله عنه در قتال اهل ارتداد گذشت: به خدا سوگند، من تا آن وقت به امر خداوند قیام میکنم، و در راه خدا جهاد مینمایم، که خداوند (وعدهاش را) برای ما کامل نماید، و عهدش را برای ما به سر رساند، و کسی که از ما کشته میشود، شهید است و در جنت میباشد، و کسی که از ما باقی میماند، خلیفه خدا در زمینش ووارث بندگانش میباشد خداوند حق را تمام نموده است، و خداوند تعالی - که در قولش خلافی نیست - گفته است:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِم﴾ [النور: 55].
ترجمه: «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند وعده میدهد که آنها را قطعاً خلیفه روی زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید».
و قول عمر رضی الله عنه در تحریک نمودنش به جهاد گذشت: مهاجرینی که وارد میدان میشدند، اکنون در این وعده خدا کجایند؟ سوی زمینی که خداوند درکتاب به شما وعده داده است که آن را برایتان به میراث دهد، حرکت کنید، چون وی گفته است:
﴿لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّه﴾ [الفتح: 25].
ترجمه: «تا آن را بر هر دین غالب کند».
و خداوند پیروز گرداننده دینش، و عزت دهنده ناصر خود است، و اهل خود را بر میراثهای امتها مستولی میگرداند، بندگان صالح خدا کجایند؟ و قول سعد رضی الله عنه در ترغیبش به جهاد گذشت: خداوند حق است، و برای وی شریکی در پادشاهی نیست، و نه هم در قول وی خلافی وجود دارد، خداوند که ثنااش بزرگ و با عظمت است گفته:
﴿وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّكۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ ٱلصَّٰلِحُونَ ١٠٥﴾ [الانبیاء: 105].
ترجمه: «و در زبور بعد از پند (تورات) نوشتهایم، که زمین را بندگان نیک من مالک میشوند».
این میراث شما و وعده پروردگارتان است، که آن را مدت سه سال است در خدمت شما قرار داده است، و شما تا امروز از آن طعام به دست میآورید، و از آن میخورید، و اهل آن را به قتل میرسانید، و از ایشان مالیات میگیرید، و غلام و کنیزشان میسازید، البته به خاطر آنچه اصحاب روزگار شما، از ایشان به دست آوردند[3]، و اکنون این گروه و لشکر از طرف ایشان بهسوی شما آمده است، شما شناخته شدههای عرب و اعیان آنها و بهتر هر قبیله و عزت کسانی هستید که در عقب شما قرار دارند، پس اگر از دنیا دل برکنید و به آخرت روی آورده و رغبت نمایید، خداوند برایتان دنیا و آخرت را جمع مینماید. به اختصار.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر