خوف سیدنا محمد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم
بیهقی از ابن عباس رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: ابوبکر رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: ای پیامبر خدا، تو را میبینم که پیر شدهای؟ فرمود: «مرا [سوره های] هود، الواقعه، والمرسلات، عمَّ یتساءلون و اذا المشس کوِّرَتْ پیر نمودهاند!!» و در روایت دیگری نزد ابوسعید آمده، که گفت: عمربن خطاب رضی الله عنه پرسید: ای پیامبر خدا پیری به سویت سریع آمد؟! فرمود: «مرا هود و امثالش: الواقعه، عمَّ یتساءلون و اذاالشمس کوِّرَتْ پیر نمودهاند»[1]. این چنین در البدایه (59/6) آمده است.
احمد از ابوسعید رضی الله عنه و او از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روایت نموده، که گفت: «چگونه خوش باشم، در حالی که صاحب شاخ[2]، شاخ را در دهن برده، و پیشانی خود را خم نموده، و گوشش را متوجه نموده انتظار میکشد که چه وقت امر کرده میشود؟!» مسلمانان گفتند: ای پیامبر خدا، پس چه بگوییم؟ فرمود، «بگویید»: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا»، «خداوند برای ما کافی است، و نیک نگهبان است، و بر خدا توکل نمودیم»[3]. این را ترمذی هم روایت نموده، و گفته است: حسن است[4]. و ابن نجار از ابن عمر رضی الله عنهما روایت نموده که: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم از قارییی شنید که میخواند:
﴿إِنَّ لَدَيۡنَآ أَنكَالٗا وَجَحِيمٗا ١٢﴾ [المزمل: 12].
ترجمه: «نزد ما قیدهای گران و آتش افروخته شده است».
و با شنیدن آن بیهوش گردید. این چنین در الکنز (43/4) آمده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر