توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

قوت ايمان اصحاب (رضى‏اللَّه عنهم أجمعين)

 

قوت ايمان اصحاب (رضى‏اللَّه عنهم أجمعين)

اصحاب و تحمل این آیه: و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه

احمد از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت نموده است، که گفت: هنگامی که برای پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نازل گردید:

﴿لِّلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ يُحَاسِبۡكُم بِهِ ٱللَّهُۖ فَيَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ٢٨٤ [البقرة: 284].

ترجمه: «آنچه در آسمان‏ها و زمین است از آن خداست، و اگر آنچه را در دل دارید آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را به آن محاسبه می‏کند، سپس هر کس را بخواهد می‏بخشد و هر کس را بخواهد مجازات می‏کند، و خداوند به همه چیز قدرت دارد».

این بر اصحاب پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گران تمام شد، و نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمده بر زانوهای خویش نشستند و گفتند: ای رسول خدا، مکلف به اعمالی شدیم که توانایی آن را داریم: نماز، روزه، جهاد و صدقه، و باز بر تو این آیه نازل شده که توانایی آن را نداریم!! رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا می‏خواهید چنانکه یهود و نصاری قبل از شما گفتند بگویید: شنیدیم و نافرمانی نمودیم؟! بلکه بگویید: شنیدم و اطاعت نمودیم، آمرزش تو را می‏طلبیم ای پروردگارمان، و برگشت به‌سوی توست». هنگامی که قوم به آن اقرار نمودند و زبان‏هایشان به آن روان گردید، خداوند در پی آنان نازل فرمود:

﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ ٢٨٥ [البقرة: 285].

ترجمه: «ایمان آورد پیامبر به چیزی که نازل شده به وی از طرف پروردگارش و مؤمنان نیز، همه ایمان آورده‏اند به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، (و می‏گویند) میان هیچ یک از پیامبر او فرق نمی‏گذاریم، و گفتند: شنیدیم و فرمان بردیم، ای پروردگار ما آمرزش تو را می‏خواهیم، و بازگشت به‌سوی توست».

هنگامی این را عملی نمودند، خداوند آن را نسح نمود، و نازل فرمود:

﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأ [البقرة: 286].تا آخر آیت[1].

ترجمه: «خداوند هیچ کسی را جز به اندازه قدر و طاقتش مکلف نمی‏کند، (به همین جهت انسان) هر کار (نیکی) انجام دهد برای خود انجام داده، و هر کار (بدی) کند به زیان خود کرده است، (مؤمنان می‏گویند:) پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا خطا کردیم ما را مؤاخذه مکن...».

و مسلم مثل این را روایت نموده است.

و نزد احمد همچنان از مجاهد روایت است که گفت: نزد ابن عباس  رضی الله عنه  رفتم و گفتم: ای ابوعباس، نزد ابن عمر  رضی الله عنهما  بودم، او این آیه را خواند و گریست، گفت: کدام آیه را؟ پاسخ دادم: ﴿وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ أَوۡ تُخۡفُوه ابن عباس گفت: وقتی این آیه نازل گردید، اصحاب رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را به شدت اندوهگین و خشمگین ساخت - و گفتند: ای پیامبر خدا هلاک شدیم - ما به آنچه مؤاخذه می‏شدیم که سخن می‏گفتیم و به آنچه مؤاخذه می‏شدیم که عمل می‏کردیم،. [ولی حالا به آنچه در قلب‏هایمان خطور می‏کند مؤاخذه می‏شویم، و تو خود می‏دانی که] قلب‏هایمان در دست ما نیست، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به آنان فرمود: «بگویید: شنیدیم و اطاعت نمودیم»، گفتند: شنیدیم و اطاعت نمودیم، افزود: بعد آن را این آیه منسوخ گردانید: ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَن تا به اینجا ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَت. و از صحبت و سخن در نفس معاف شدند و به اعمال مأخوذ گردیدند[2]. و نزد وی هم چنین از طریق سعیدبن جبیر از ابن عباس به اختصار روایت است و در آن آمده: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «بگویید: شنیدیم و اطاعت نمودیم و تسلیم شدیم»، آن گاه خداوند ایمان را در قلب‏هایشان انداخت. مسلم مانند این را روایت کرده، و ابن جریر این را از طرق دیگری از ابن عباس روایت نموده، و اینها طریق‏های صحیحی از ابن‏عباس‏اند، چنان که در تفسیر ابن کثیر (338/1) آمده است.

آنچه اصحاب هنگام نزول این آیه انجام دادند: و لم یلبسوا ایمانهم بظلم

ابن ابی حاتم از عبداللَّه  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: هنگامی که نازل شد:

﴿وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡم [الانعام: 82].

ترجمه: «و ایمان خویش را با ظلم خلط ننموده‏اند».

این بر یاران رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گران تمام شد، گفتند: و کدام یک از ما بر نفسش ظلم ننموده است؟ پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «نه آن چنان است که گمان می‏کنید، وی[3] به پسرش گفته:

﴿يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ [لقمان: 13].

ترجمه: «ای پسرم! به خدا شرک میاور، که شرک طلم بزرگ است».

بخاری هم این را روایت کرده است[4]. و نزد ابن مردویه از وی روایت است که گفت: هنگامی که نازل شد: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡم. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «به من گفته شد: تو از آنان هستی»[5]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (153/2) آمده است.

عملکرد زنان اصحاب هنگام نزول این آیه:ولیضربن‏بخمرهن علی جیوبهن

ابن ابی حاتم از صفیه بنت شیبه روایت نموده، که گفت: در حالی که ما نزد عایشه رضی الله عنها  بودیم، می‏گوید: زنان قریش و فضیلت آنان را ذکر نمودیم، عایشه  رضی الله عنها  گفت: تردیدی نیست که زنان قریش از فضیلتی برخوردارند، و من به خدا سوگند، از زنان انصار بهتر ندیدم، آنان در تصدیق کتاب خدا و ایمان به قرآن از جدیت قاطعی برخورداراند!! سوره نور نازل شد:

﴿وَلۡيَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِن [النور: 31].

ترجمه: «و باید فرو گذارند چادرهای خود را بر گریبان‏های خود».

و مردان آنان به سوی‌شان برگشتند، و آنچه را خداوند برای‌شان در آن مورد نازل فرموده بود، بر آنان تلاوت کردند، و هر مردی آن را برای همسرش، دخترش، خواهرش و برای هر صاحب قرابتش تلاوت می‏نمود، و هر یکی از آن زنان در حال به‌سوی چادر بزرگ و نقش دارش بر می‏خاست و خود را به آن می‏پوشاند، البته به خاطر تصدیق و ایمان به آنچه خداوند از کتابش نازل فرموده بود، و در حالی در عقب رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  صبح نمودند که بر روهایشان و سرهایشان چادر آویخته بودند، انگار که بر سرهایشان زاغ باشد[6]. ابوداود این را به چند طریق از صفیه بنت شیبه روایت نموده است. این چنین در تفسیر ابن کثیر (284/3) آمده است.

قصه شیخ بزرگ سالی که گناهان زیادی را مرتکب شده بود و نیز قصه ابوفروه

ابن ابی حاتم از مکحول روایت نموده، که گفت: شیخ بزرگی که پیر شده بود و ابروهایش بر چشم‌هایش افتاده بود آمد و گفت: ای رسول خدا مردی است که مرتکب خیانت و فجور شده است، و هر حاجت و آرزومندیی را که خواسته به دست راستش چیده است، و اگر گناهانش در میان اهل زمین تقسیم شود، حتماً آنان را هلاک خواهد نمود، آیا برای وی توبه‏ای هست؟! پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «آیا اسلام آورده‏ای؟» گفت: من شهادت می‏دهم معبودی جز خداوند واحد و لا شریک نیست و محمد بنده و رسول اوست، بنی صل الله علیه و آله و سلم  افزود: «خداوند غدرها و فجورت را می‏آمرزد، و بدی هایت را به نیکی تبدیل می‏کند، البته تا وقتی که همینطور باشی»، گفت: ای رسول خدا، غدرها و فجورم؟! فرمود: «غدرها و فجورت»، آن گاه آن مرد در حالی برگشت که تکبیر و «لا إله إلا الله» می‏گفت[7].

و طبرانی از حدیث ابوفروه  رضی الله عنه  روایت نموده که: وی نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: درباره مردی که همه گناهان را مرتکب شده و حاجت و آرزمندیی را نگذاشته چه فکر می‏کنی، آیا برای وی توبه‏ای هست؟ فرمود: «اسلام آورده‏ای؟» گفت: آری، فرمود: «نیکی‏ها را انجام بده، گناهان و بدی‏ها را بگذار، خداوند همه آن را برایت نیکی و خیر می‏گرداند». گفت: غدرها و فجورم؟ فرمود «آری»، آن گاه وی تا آن وقت تکبیر می‏گفت که ناپدید شد[8]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (328/3) آمده است.

قصه زن گنهکاری با ابوهریره

ابن ابی حاتم از ابوهریره  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: زنی نزدم آمد و گفت: آیا برای من توبه‏ای هست؟ من زنا نموده‏ام و طفل به دنیا آورده‏ام و به قتلش رسانیده‏ام، گفتم: نخیر، نه خوشحال شوی، و نه عزت یابی!! آن گاه در حالی برخاست که به حسرت دعا می‏نمود، بعد از آن همراه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نماز صبح را گزاردم، و قصه آنچه را زن گفت و گفته خودم را به او، برای رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بازگو نمودم، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «سخن بدی گفته‏ای!! آیا آیه را نمی‏خواندی:

﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَر تا به این قول خداوند ﴿إِلَّا مَن تَاب [الفرقان: 68-70].

ترجمه: «آنان که نمی‏پرستد بااللَّه معبود دیگر... مگر آن که توبه کند».

پس من این را برای وی[9] تلاوت نمودم و او به سجده افتاد و گفت: ستایش خدایی راست که برایم گشایشی گردانید. این حدیث از این وجه غریب است، و در رجال آن کسی است که شناخته نمی‏شود. و ابن جریر این را به سند خود به مانند این روایت کرده، و نزد وی آمده: آن گاه در حالی بیرون رفت که با حسرت دعا می‏نمود و می‏گفت: واحسرتا، آیا این زیبایی برای آتش آفریده شده است؟!. و نزد وی آمده: هنگامی که ابوهریره از نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برگشت، او را در همه منزل‏های مدینه جستجو نمود ولی نیافتش، و هنگامی که شب آینده فرارسید، آن زن نزدش آمد و ابوهریره او را از آنچه رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به وی گفته بود، خبر داد، آن گاه وی به سجده افتاد و گفت: ستایش خدایی راست که برایم گشایشی گردانید و توبه‏ای از آنچه عمل کردم میسر ساخت، و کنیزی را که همراهش بود با دختر وی آزاد گردانید، و به درگاه خداوند  جل جلاله توبه نمود[10]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (328/3) آمده است.

عملکرد شاعران پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  هنگام نزول این آیه: والشعراء یتبعهم الغاوون

ابن اسحاق از ابوالحسن - مولای تمیم داری  رضی الله عنه  - روایت نموده است، که گفت: هنگامی که نازل شد:

﴿وَٱلشُّعَرَآءُ يَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ ٢٢٤ [الشعراء: 224].

ترجمه: «شاعران را گمراهان پیروی می‏کنند».

حسان بن ثابت و عبداللَّه بن رواحه و کعب بن مالک  رضی الله عنهم  در حالی نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمدند که گریه می‏کردند، و گفتند: خداوند در حالی که این آیه را نازل فرمود، می‏دانست که ما شاعر هستیم، پس پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  تلاوت نمود:

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ. ترجمه: «مگر آنانی که ایمان آورده‏اند و عمل نیکو نموده‏اند». افزود: «این شمایید»، ﴿وَذَكَرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ترجمه: «و خدا را زیاد یاد نموده‏اند»، فرمود: «این شمایید»، ﴿وَٱنتَصَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُوا [الشعراء: 227]. ترجمه: «و انتقام گرفتند بعد از این که بر آنان ستم شد». افزود: «این شمایید»[11]. این را ابن ابی حاتم و ابن جریر از روایت ابن اسحاق روایت نموده‏اند، و ابن ابی حاتم این را از ابوالحسن - مولای بنی نوفل - به معنای آن روایت نموده، کعب را ذکر نکرده است، چنان که در تفسیر ابن کثیر (354/3) آمده، و حاکم (448/3) این را از ابوالحسن به سیاق ابن ابی حاتم روایت نموده است.

حقیقت محبت لقای خداوند و حقیقت کراهیت آن

احمد از عطاء بن سائب روایت نموده، که گفت: نخستین روزی که در آن عبدالرحمن بن ابی لیلی را شناختم، روزی بود که او را سوار بر خری، در حالی که شیخی مسن و دارای سر و ریش سفیدی بود دیدم، و او جنازه‏ای را دنبال می‏نمود، از وی شنیدم که می‏گفت: فلان بن فلان برایم حدیث بیان نمود که از رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  شنیده که می‏گفت: «کسی که لقای خداوند را دوست بدارد، خداوند نیز لقایش را دوست می‏دارد، و کسی که لقای خداوند را ناپسند دارد، خداوند نیز لقایش را ناپسند می‏دارد»، می‏گوید: آن گاه قوم به گریه پرداختند، پرسید: چه شما را می‏گریاند؟ گفتند: ما از مرگ کراهیت داریم، گفت: این آن نیست، ولی وقتی مرگ فرا رسید:

﴿فَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ ٨٨ فَرَوۡحٞ وَرَيۡحَانٞ وَجَنَّتُ نَعِيمٖ ٨٩ [الواقعة: 88-89].

ترجمه: «اگر آن مرده از جمله مقربین باشد،) برای او (راحت و روزی و بهشت پر نعمت است».

و وقتی به این مژده داده شد، لقای خداوند  جل جلاله را دوست می‏دارد، و خداوند  جل جلاله لقای وی را دوست دارنده‏تر است.

﴿وَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ٱلضَّآلِّينَ ٩٢ فَنُزُلٞ مِّنۡ حَمِيمٖ ٩٣ وَتَصۡلِيَةُ جَحِيمٍ ٩٤ [الواقعة: 92-94].

ترجمه: «و اگر از مکذبین گمراه باشد،) برای او (مهمانی از آب جوشان و داخل شدن به آتش است».

و وقتی به این بشارت داده شود، لقای خداوند را بد می‏برد، و خداوند تعالی لقای وی را بد برنده‏تر است[12]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (301/4) آمده است.

گریه ابوبکر صدیق وقتی که این سوره نازل شد: اذا زلزلت

ابن جریر از عبداللَّه بن عمروبن عاص  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: هنگامی که نازل شد:

﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا ١ [الزلزلة: 1].

ترجمه: «وقتی زمین به شدت جنبانیده شود».

ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  نشسته بود، و وقتی این نازل گردید گریست، پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «چه تو را می‏گریاند ای ابوبکر؟» گفت: این سوره مرا می‏گریاند، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «اگر شما خطا نکنید، و مرتکب گناه نشوید و خداوند برای‌تان نبخشد، خداوند امتی را می‏آفریند که خطا کنند و مرتکب گناه شوند و خداوند برای‌شان ببخشد»[13]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (540/4) آمده است.

خبر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  برای عمر  رضی الله عنه  که در قبر با وی چه معامله‏ای صورت خواهد گرفت

ابن ابی داود در البعث، ابوالشیخ در السنه، حاکم در الکنی، بیهقی در کتاب عذاب القبر، اصبهانی در الحجة و غیر ایشان از عمر  رضی الله عنه  روایت نموده‏اند که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم  به من گفت: «ای عمر، وقتی در چهار گز بر دو گز زمین قرار داشته باشی، و منکر و نکیر را ببینی چه حال پیدا می‏کنی؟» گفتم: ای رسول خدا، منکر و نکیر چیست؟ گفت: «فرشته‏های قبر، قبر را با دندان‏های پیشین می‏شکافند، بر موهایشان قدم می‏گذارند، صداهایشان مثل رعد بلند و شدید است، چشم‏هایشان چون برق برنده است و همراه‌شان گرزی است که اگر اهل منی بر آن جمع شوند، توانایی بلند کردن آن را ندارند، و آن برای‌شان از این عصایم - و در دست رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  عصائی بود که حرکتش می‏داد - سبک‏تر است و تو را امتحان می‏کنند، اگر از جواب عاجز آمدی با پیچیدی تو را به آن ضربه‏ای می‏زنند که بر اثر آن خاکستر می‏گردی». گفتم: ای رسول خدا، و من بر همین حالتم می‏باشم، گفت: «آری» عمر افزود: بنابراین کفایت هردوی‌شان را می‏کنم[14]. این چنین در الکنز (121/8) آمده است.

و سعیدبن منصور مانند این را روایت نموده است، و عبدالواحد مقدسی در کتابش التبصیر افزوده، و گفته است: «سوگند به ذاتی که مرا به حق نبی مبعوث نموده، جبریل به من خبر داد، که آن دو نزد تو می‏آیند و از تو سئوال می‏نمایند، و تو می‏گویی: خداوند پروردگار من است، پروردگار شما کیست؟ و محمد نبی‏ام است، نبی شما کیست؟ و اسلام دینم است، و دین شما چیست؟ می‏گویند: واعجبا!! نمی‏دانیم: ما به‌سوی تو فرستاده شده‏ایم، یا تو به‌سوی ما فرستاده شده‏ای»[15]. چنان که در الریاض النضره (34/2) آمده است.

قول عمر درباره قوت ایمان عثمان  رضی الله عنهما

ابن عساکر از ابوبحریه کندی روایت نموده که: عمربن خطاب  رضی الله عنه  روزی بیرون شد، و ناگهان وارد مجلسی شد، که عثمان بن عفان  رضی الله عنه  در آن بود، و گفت: همراه شما مردی است که اگر ایمانش را در میان لشکری از لشکرها تقسیم کنند به همه‌شان می‏رسد - هدفش عثمان بن عفان بود -. این چنین در المنتخب (8/5) آمده است.

آنچه از اقوال اصحاب  رضی الله عنهم  درباره قوت ایمان گذشت

در صفت اصحاب قول ابن عمر  رضی الله عنهما  - وقتی که پرسیده شد: آیا اصحاب پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  خنده می‏نمودند - گذشت: گفت: آری، و ایمان در قلبهایشان بزرگتر از کوه‏ها بود. و قول عمار در تحمل سختی‏ها گذشت: قلبم را مطمئن به ایمان می‏یابم، البته هنگامی که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «قلبت را چگونه می‏یابی؟» آن هم هنگامی که مشرکین وی را گرفتند و تا این که خدایان آن‏ها را به خوبی یاد نکرد رهایش نکردند[16]. این را ابونعیم در الحلیه و ابن سعد از ابوعبیده روایت نموده‏اند، و این چنین این را از ابوعبیده ابن جریر و بیهقی، چنان که در تفسیر ابن کثیر (587/2) آمده، روایت کرده‏اند. و قول ابوبکر در جانشین تعیین نمودن گذشت: آیا مرا از پروردگارم می‏ترسانید؟ می‏گویم: بار خدایا، من بر آن‏ها بهترین اهل تو را جانشین تعیین نمودم، و در روایت دیگری آمده است: من به خدا و عمر از شما داناترم. و گفتار عمر  رضی الله عنه  در تقسیم همه آنچه در بیت المال وجود داشت برای مردی که همراه او درباره نگهداری مال برای دشمن یا حادثه‏ای صحبت نمود، گذشت: شیطان این سخن را بر زبان تو جاری ساخت، خداوند حجت و دلیل آن را به من تلقین نموده و از شر آن حفظم نموده است، برای آن آنچه را آماده می‏کنم که رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  برایش آماده نموده بود: طاعت خداوند  جل جلاله و رسول وی. و در روایت دیگری آمده است: به خدا سوگند، به خاطر فردا از خداوند نافرمانی نمی‏کنم. و در روایت دیگری آمده است: برای آن‏ها تقوای خداوند تعالی را آماده می‏سازم:

﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا [الطلاق: 2].

ترجمه: «و کسی که از خدا بترسد، خداوند برایش گشایشی می‏گرداند».

و قول علی  رضی الله عنه  در رغبت و علاقمندی اصحاب به انفاق گذشت: ایمان بنده‏ای تا آن وقت تصدیق نمی‏شود که به آنچه نزد خداست از آنچه در دست خودش است مطمئن‏تر نباشد. البته این را در وقتی گفت که خواست به سائلی انفاق نماید، و فاطمه  رضی الله عنها  گفت: فقط شش درهم را برای آرد گذاشته‏ام. و قول عامر ابن ربیعه  رضی الله عنه  در رد نمودن مال گذشت: من به آن زمینت نیازی ندارم، امروز سوره‏ای نازل شده است که ما را از دنیا غافل گردانیده است:

﴿ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ مُّعۡرِضُونَ ١ [الانبیاء: 1].

ترجمه: «حساب مردم نزدیک شده است و آنان در غفلتی روی گردان‏اند».

و به روایت از عایشه  رضی الله عنها  گذشت که وی گفت: اسیدبن حضیر  رضی الله عنه  از جمله فضلا بود، و می‏گفت: اگر بر یکی از این حالت‏های سه گانه قرار داشته باشم، از اهل جنتم و در آن شکی ندارم: هنگامی که قرآن تلاوت می‏کنم و هنگامی که آن را می‏شنوم و وقتی که خطبه پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  را می‏شنوم، و وقتی که برای تشیع جنازه‏ای حاضر می‏گردم، و هرگز در جنازه‏ای حاضر نشده‏ام، که برای نفس خودم سوای آنچه را با وی انجام می‏گیرد و او به طرف آن می‏رود زمزمه نموده باشم. این را حاکم (388/3) روایت نموده و گفته این حدیث از اسناد صحیح برخوردار است، ولی بخاری و مسلم آن را روایت ننموده‏اند. و ذهبی گفته: صحیح است.




[1]- مسلم در کتاب ایمان (125) احمد (2/ 212) ابوعوانة (1/ 77).

[2]- مسلم (126) احمد (1/ 332).

[3]- یعنی لقمان  علیه السلام ، هدف این است که مراد از ظلمی که در آیت ذکر شده است همانا شرک است، نه ظلم‏های کم‌تر از آن، طوری که لقمان  علیه السلام ، در آیه بعدی شرک را ظلم نامیده است. م.

[4]- بخاری (4629) مسلم (124) احمد (1/ 378).

[5]- ضعیف. ابن مردویه. در سند آن محمد بن شداد سمعی است که بسیار ضعیف است.

[6]- ضعیف. ابوداوود (4100، 4101) بصورت مختصر. در سند آن زنجی بن خالد که نامش مسلم است وجود دارد که در وی ضعف است و آلبانی آن را در ضعیف ابوداوود (886) ضعیف دانسته است.

[7]- سند آن ضعیف است. به علت مرسل بودن. به روایت ابن ابی حاتم از مکحول بصورت مرسل. احمد (4/ 384) بصورت موصول روایت کرده که باز در آن انقطاع است.

[8]- صحیح. طبرانی (7/ 314).

[9]- یعنی: برای آن زن.

[10]- ضعیف. طبری در تفسیر خود (19/ 27) ابن کثیر در تفسیر خود می گوید: در سند آن کسی است که شناخته شده نیست. سیوطی آن را در الد المنثور ضعیف دانسته.

[11]- ضعیف. ابن ابی حاتم که مرسل است. ابوالحسن مولای تمیم هم مقبول است که متابعه نشده و بدینگونه (لین) است.

[12]- صحیح. احمد (3/ 259، 260) نگا: صحیح الجامع (5964).

[13]- حسن. طبری در تفسیر خود (30/ 370).

[14]- ضعیف. حارث ابن اسامة در مسند خود و دیلمی در فردوس الاخبار آن را یاد کرده (4914) ابن حجر در المطالب العالیة (4/ 363) می گوید: با وجود مرسل بودن رجال آن ثقه هستند.

[15]- منکر است. بیهقی (116-118) در کبری. حارث ابن اسامة در مسند خود (581) در سند آن جهالت ابی شمر وجود دارد.

[16]- ضعیف. بیهقی (8/ 208) طبری (14/ 182) سندش مرسل است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...