قوت ايمان اصحاب (رضىاللَّه عنهم أجمعين)
اصحاب و تحمل این آیه: و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه
احمد از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده است، که گفت: هنگامی که برای پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم نازل گردید:
﴿لِّلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ يُحَاسِبۡكُم بِهِ ٱللَّهُۖ فَيَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ٢٨٤﴾ [البقرة: 284].
ترجمه: «آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، و اگر آنچه را در دل دارید آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را به آن محاسبه میکند، سپس هر کس را بخواهد میبخشد و هر کس را بخواهد مجازات میکند، و خداوند به همه چیز قدرت دارد».
این بر اصحاب پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم گران تمام شد، و نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمده بر زانوهای خویش نشستند و گفتند: ای رسول خدا، مکلف به اعمالی شدیم که توانایی آن را داریم: نماز، روزه، جهاد و صدقه، و باز بر تو این آیه نازل شده که توانایی آن را نداریم!! رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «آیا میخواهید چنانکه یهود و نصاری قبل از شما گفتند بگویید: شنیدیم و نافرمانی نمودیم؟! بلکه بگویید: شنیدم و اطاعت نمودیم، آمرزش تو را میطلبیم ای پروردگارمان، و برگشت بهسوی توست». هنگامی که قوم به آن اقرار نمودند و زبانهایشان به آن روان گردید، خداوند در پی آنان نازل فرمود:
﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ ٢٨٥﴾ [البقرة: 285].
ترجمه: «ایمان آورد پیامبر به چیزی که نازل شده به وی از طرف پروردگارش و مؤمنان نیز، همه ایمان آوردهاند به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبر او فرق نمیگذاریم، و گفتند: شنیدیم و فرمان بردیم، ای پروردگار ما آمرزش تو را میخواهیم، و بازگشت بهسوی توست».
هنگامی این را عملی نمودند، خداوند آن را نسح نمود، و نازل فرمود:
﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأ﴾ [البقرة: 286].تا آخر آیت[1].
ترجمه: «خداوند هیچ کسی را جز به اندازه قدر و طاقتش مکلف نمیکند، (به همین جهت انسان) هر کار (نیکی) انجام دهد برای خود انجام داده، و هر کار (بدی) کند به زیان خود کرده است، (مؤمنان میگویند:) پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا خطا کردیم ما را مؤاخذه مکن...».
و مسلم مثل این را روایت نموده است.
و نزد احمد همچنان از مجاهد روایت است که گفت: نزد ابن عباس رضی الله عنه رفتم و گفتم: ای ابوعباس، نزد ابن عمر رضی الله عنهما بودم، او این آیه را خواند و گریست، گفت: کدام آیه را؟ پاسخ دادم: ﴿وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ أَوۡ تُخۡفُوه﴾ ابن عباس گفت: وقتی این آیه نازل گردید، اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را به شدت اندوهگین و خشمگین ساخت - و گفتند: ای پیامبر خدا هلاک شدیم - ما به آنچه مؤاخذه میشدیم که سخن میگفتیم و به آنچه مؤاخذه میشدیم که عمل میکردیم،. [ولی حالا به آنچه در قلبهایمان خطور میکند مؤاخذه میشویم، و تو خود میدانی که] قلبهایمان در دست ما نیست، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به آنان فرمود: «بگویید: شنیدیم و اطاعت نمودیم»، گفتند: شنیدیم و اطاعت نمودیم، افزود: بعد آن را این آیه منسوخ گردانید: ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَن﴾ تا به اینجا ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَت﴾. و از صحبت و سخن در نفس معاف شدند و به اعمال مأخوذ گردیدند[2]. و نزد وی هم چنین از طریق سعیدبن جبیر از ابن عباس به اختصار روایت است و در آن آمده: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «بگویید: شنیدیم و اطاعت نمودیم و تسلیم شدیم»، آن گاه خداوند ایمان را در قلبهایشان انداخت. مسلم مانند این را روایت کرده، و ابن جریر این را از طرق دیگری از ابن عباس روایت نموده، و اینها طریقهای صحیحی از ابنعباساند، چنان که در تفسیر ابن کثیر (338/1) آمده است.
آنچه اصحاب هنگام نزول این آیه انجام دادند: و لم یلبسوا ایمانهم بظلم
ابن ابی حاتم از عبداللَّه رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: هنگامی که نازل شد:
﴿وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡم﴾ [الانعام: 82].
ترجمه: «و ایمان خویش را با ظلم خلط ننمودهاند».
این بر یاران رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم گران تمام شد، گفتند: و کدام یک از ما بر نفسش ظلم ننموده است؟ پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «نه آن چنان است که گمان میکنید، وی[3] به پسرش گفته:
﴿يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾ [لقمان: 13].
ترجمه: «ای پسرم! به خدا شرک میاور، که شرک طلم بزرگ است».
بخاری هم این را روایت کرده است[4]. و نزد ابن مردویه از وی روایت است که گفت: هنگامی که نازل شد: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡم﴾. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «به من گفته شد: تو از آنان هستی»[5]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (153/2) آمده است.
عملکرد زنان اصحاب هنگام نزول این آیه:ولیضربنبخمرهن علی جیوبهن
ابن ابی حاتم از صفیه بنت شیبه روایت نموده، که گفت: در حالی که ما نزد عایشه رضی الله عنها بودیم، میگوید: زنان قریش و فضیلت آنان را ذکر نمودیم، عایشه رضی الله عنها گفت: تردیدی نیست که زنان قریش از فضیلتی برخوردارند، و من به خدا سوگند، از زنان انصار بهتر ندیدم، آنان در تصدیق کتاب خدا و ایمان به قرآن از جدیت قاطعی برخورداراند!! سوره نور نازل شد:
﴿وَلۡيَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِن﴾ [النور: 31].
ترجمه: «و باید فرو گذارند چادرهای خود را بر گریبانهای خود».
و مردان آنان به سویشان برگشتند، و آنچه را خداوند برایشان در آن مورد نازل فرموده بود، بر آنان تلاوت کردند، و هر مردی آن را برای همسرش، دخترش، خواهرش و برای هر صاحب قرابتش تلاوت مینمود، و هر یکی از آن زنان در حال بهسوی چادر بزرگ و نقش دارش بر میخاست و خود را به آن میپوشاند، البته به خاطر تصدیق و ایمان به آنچه خداوند از کتابش نازل فرموده بود، و در حالی در عقب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم صبح نمودند که بر روهایشان و سرهایشان چادر آویخته بودند، انگار که بر سرهایشان زاغ باشد[6]. ابوداود این را به چند طریق از صفیه بنت شیبه روایت نموده است. این چنین در تفسیر ابن کثیر (284/3) آمده است.
قصه شیخ بزرگ سالی که گناهان زیادی را مرتکب شده بود و نیز قصه ابوفروه
ابن ابی حاتم از مکحول روایت نموده، که گفت: شیخ بزرگی که پیر شده بود و ابروهایش بر چشمهایش افتاده بود آمد و گفت: ای رسول خدا مردی است که مرتکب خیانت و فجور شده است، و هر حاجت و آرزومندیی را که خواسته به دست راستش چیده است، و اگر گناهانش در میان اهل زمین تقسیم شود، حتماً آنان را هلاک خواهد نمود، آیا برای وی توبهای هست؟! پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «آیا اسلام آوردهای؟» گفت: من شهادت میدهم معبودی جز خداوند واحد و لا شریک نیست و محمد بنده و رسول اوست، بنی صل الله علیه و آله و سلم افزود: «خداوند غدرها و فجورت را میآمرزد، و بدی هایت را به نیکی تبدیل میکند، البته تا وقتی که همینطور باشی»، گفت: ای رسول خدا، غدرها و فجورم؟! فرمود: «غدرها و فجورت»، آن گاه آن مرد در حالی برگشت که تکبیر و «لا إله إلا الله» میگفت[7].
و طبرانی از حدیث ابوفروه رضی الله عنه روایت نموده که: وی نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: درباره مردی که همه گناهان را مرتکب شده و حاجت و آرزمندیی را نگذاشته چه فکر میکنی، آیا برای وی توبهای هست؟ فرمود: «اسلام آوردهای؟» گفت: آری، فرمود: «نیکیها را انجام بده، گناهان و بدیها را بگذار، خداوند همه آن را برایت نیکی و خیر میگرداند». گفت: غدرها و فجورم؟ فرمود «آری»، آن گاه وی تا آن وقت تکبیر میگفت که ناپدید شد[8]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (328/3) آمده است.
ابن ابی حاتم از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: زنی نزدم آمد و گفت: آیا برای من توبهای هست؟ من زنا نمودهام و طفل به دنیا آوردهام و به قتلش رسانیدهام، گفتم: نخیر، نه خوشحال شوی، و نه عزت یابی!! آن گاه در حالی برخاست که به حسرت دعا مینمود، بعد از آن همراه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نماز صبح را گزاردم، و قصه آنچه را زن گفت و گفته خودم را به او، برای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بازگو نمودم، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «سخن بدی گفتهای!! آیا آیه را نمیخواندی:
﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَر﴾ تا به این قول خداوند ﴿إِلَّا مَن تَاب﴾ [الفرقان: 68-70].
ترجمه: «آنان که نمیپرستد بااللَّه معبود دیگر... مگر آن که توبه کند».
پس من این را برای وی[9] تلاوت نمودم و او به سجده افتاد و گفت: ستایش خدایی راست که برایم گشایشی گردانید. این حدیث از این وجه غریب است، و در رجال آن کسی است که شناخته نمیشود. و ابن جریر این را به سند خود به مانند این روایت کرده، و نزد وی آمده: آن گاه در حالی بیرون رفت که با حسرت دعا مینمود و میگفت: واحسرتا، آیا این زیبایی برای آتش آفریده شده است؟!. و نزد وی آمده: هنگامی که ابوهریره از نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم برگشت، او را در همه منزلهای مدینه جستجو نمود ولی نیافتش، و هنگامی که شب آینده فرارسید، آن زن نزدش آمد و ابوهریره او را از آنچه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به وی گفته بود، خبر داد، آن گاه وی به سجده افتاد و گفت: ستایش خدایی راست که برایم گشایشی گردانید و توبهای از آنچه عمل کردم میسر ساخت، و کنیزی را که همراهش بود با دختر وی آزاد گردانید، و به درگاه خداوند جل جلاله توبه نمود[10]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (328/3) آمده است.
عملکرد شاعران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هنگام نزول این آیه: والشعراء یتبعهم الغاوون
ابن اسحاق از ابوالحسن - مولای تمیم داری رضی الله عنه - روایت نموده است، که گفت: هنگامی که نازل شد:
﴿وَٱلشُّعَرَآءُ يَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ ٢٢٤﴾ [الشعراء: 224].
ترجمه: «شاعران را گمراهان پیروی میکنند».
حسان بن ثابت و عبداللَّه بن رواحه و کعب بن مالک رضی الله عنهم در حالی نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم آمدند که گریه میکردند، و گفتند: خداوند در حالی که این آیه را نازل فرمود، میدانست که ما شاعر هستیم، پس پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تلاوت نمود:
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾. ترجمه: «مگر آنانی که ایمان آوردهاند و عمل نیکو نمودهاند». افزود: «این شمایید»، ﴿وَذَكَرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا﴾ ترجمه: «و خدا را زیاد یاد نمودهاند»، فرمود: «این شمایید»، ﴿وَٱنتَصَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُوا﴾ [الشعراء: 227]. ترجمه: «و انتقام گرفتند بعد از این که بر آنان ستم شد». افزود: «این شمایید»[11]. این را ابن ابی حاتم و ابن جریر از روایت ابن اسحاق روایت نمودهاند، و ابن ابی حاتم این را از ابوالحسن - مولای بنی نوفل - به معنای آن روایت نموده، کعب را ذکر نکرده است، چنان که در تفسیر ابن کثیر (354/3) آمده، و حاکم (448/3) این را از ابوالحسن به سیاق ابن ابی حاتم روایت نموده است.
حقیقت محبت لقای خداوند و حقیقت کراهیت آن
احمد از عطاء بن سائب روایت نموده، که گفت: نخستین روزی که در آن عبدالرحمن بن ابی لیلی را شناختم، روزی بود که او را سوار بر خری، در حالی که شیخی مسن و دارای سر و ریش سفیدی بود دیدم، و او جنازهای را دنبال مینمود، از وی شنیدم که میگفت: فلان بن فلان برایم حدیث بیان نمود که از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیده که میگفت: «کسی که لقای خداوند را دوست بدارد، خداوند نیز لقایش را دوست میدارد، و کسی که لقای خداوند را ناپسند دارد، خداوند نیز لقایش را ناپسند میدارد»، میگوید: آن گاه قوم به گریه پرداختند، پرسید: چه شما را میگریاند؟ گفتند: ما از مرگ کراهیت داریم، گفت: این آن نیست، ولی وقتی مرگ فرا رسید:
﴿فَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ ٨٨ فَرَوۡحٞ وَرَيۡحَانٞ وَجَنَّتُ نَعِيمٖ ٨٩﴾ [الواقعة: 88-89].
ترجمه: «اگر آن مرده از جمله مقربین باشد،) برای او (راحت و روزی و بهشت پر نعمت است».
و وقتی به این مژده داده شد، لقای خداوند جل جلاله را دوست میدارد، و خداوند جل جلاله لقای وی را دوست دارندهتر است.
﴿وَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ٱلضَّآلِّينَ ٩٢ فَنُزُلٞ مِّنۡ حَمِيمٖ ٩٣ وَتَصۡلِيَةُ جَحِيمٍ ٩٤﴾ [الواقعة: 92-94].
ترجمه: «و اگر از مکذبین گمراه باشد،) برای او (مهمانی از آب جوشان و داخل شدن به آتش است».
و وقتی به این بشارت داده شود، لقای خداوند را بد میبرد، و خداوند تعالی لقای وی را بد برندهتر است[12]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (301/4) آمده است.
گریه ابوبکر صدیق وقتی که این سوره نازل شد: اذا زلزلت
ابن جریر از عبداللَّه بن عمروبن عاص رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: هنگامی که نازل شد:
﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا ١﴾ [الزلزلة: 1].
ترجمه: «وقتی زمین به شدت جنبانیده شود».
ابوبکر صدیق رضی الله عنه نشسته بود، و وقتی این نازل گردید گریست، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم به او گفت: «چه تو را میگریاند ای ابوبکر؟» گفت: این سوره مرا میگریاند، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به او گفت: «اگر شما خطا نکنید، و مرتکب گناه نشوید و خداوند برایتان نبخشد، خداوند امتی را میآفریند که خطا کنند و مرتکب گناه شوند و خداوند برایشان ببخشد»[13]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (540/4) آمده است.
خبر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای عمر رضی الله عنه که در قبر با وی چه معاملهای صورت خواهد گرفت
ابن ابی داود در البعث، ابوالشیخ در السنه، حاکم در الکنی، بیهقی در کتاب عذاب القبر، اصبهانی در الحجة و غیر ایشان از عمر رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به من گفت: «ای عمر، وقتی در چهار گز بر دو گز زمین قرار داشته باشی، و منکر و نکیر را ببینی چه حال پیدا میکنی؟» گفتم: ای رسول خدا، منکر و نکیر چیست؟ گفت: «فرشتههای قبر، قبر را با دندانهای پیشین میشکافند، بر موهایشان قدم میگذارند، صداهایشان مثل رعد بلند و شدید است، چشمهایشان چون برق برنده است و همراهشان گرزی است که اگر اهل منی بر آن جمع شوند، توانایی بلند کردن آن را ندارند، و آن برایشان از این عصایم - و در دست رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم عصائی بود که حرکتش میداد - سبکتر است و تو را امتحان میکنند، اگر از جواب عاجز آمدی با پیچیدی تو را به آن ضربهای میزنند که بر اثر آن خاکستر میگردی». گفتم: ای رسول خدا، و من بر همین حالتم میباشم، گفت: «آری» عمر افزود: بنابراین کفایت هردویشان را میکنم[14]. این چنین در الکنز (121/8) آمده است.
و سعیدبن منصور مانند این را روایت نموده است، و عبدالواحد مقدسی در کتابش التبصیر افزوده، و گفته است: «سوگند به ذاتی که مرا به حق نبی مبعوث نموده، جبریل به من خبر داد، که آن دو نزد تو میآیند و از تو سئوال مینمایند، و تو میگویی: خداوند پروردگار من است، پروردگار شما کیست؟ و محمد نبیام است، نبی شما کیست؟ و اسلام دینم است، و دین شما چیست؟ میگویند: واعجبا!! نمیدانیم: ما بهسوی تو فرستاده شدهایم، یا تو بهسوی ما فرستاده شدهای»[15]. چنان که در الریاض النضره (34/2) آمده است.
قول عمر درباره قوت ایمان عثمان رضی الله عنهما
ابن عساکر از ابوبحریه کندی روایت نموده که: عمربن خطاب رضی الله عنه روزی بیرون شد، و ناگهان وارد مجلسی شد، که عثمان بن عفان رضی الله عنه در آن بود، و گفت: همراه شما مردی است که اگر ایمانش را در میان لشکری از لشکرها تقسیم کنند به همهشان میرسد - هدفش عثمان بن عفان بود -. این چنین در المنتخب (8/5) آمده است.
آنچه از اقوال اصحاب رضی الله عنهم درباره قوت ایمان گذشت
در صفت اصحاب قول ابن عمر رضی الله عنهما - وقتی که پرسیده شد: آیا اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم خنده مینمودند - گذشت: گفت: آری، و ایمان در قلبهایشان بزرگتر از کوهها بود. و قول عمار در تحمل سختیها گذشت: قلبم را مطمئن به ایمان مییابم، البته هنگامی که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به او گفت: «قلبت را چگونه مییابی؟» آن هم هنگامی که مشرکین وی را گرفتند و تا این که خدایان آنها را به خوبی یاد نکرد رهایش نکردند[16]. این را ابونعیم در الحلیه و ابن سعد از ابوعبیده روایت نمودهاند، و این چنین این را از ابوعبیده ابن جریر و بیهقی، چنان که در تفسیر ابن کثیر (587/2) آمده، روایت کردهاند. و قول ابوبکر در جانشین تعیین نمودن گذشت: آیا مرا از پروردگارم میترسانید؟ میگویم: بار خدایا، من بر آنها بهترین اهل تو را جانشین تعیین نمودم، و در روایت دیگری آمده است: من به خدا و عمر از شما داناترم. و گفتار عمر رضی الله عنه در تقسیم همه آنچه در بیت المال وجود داشت برای مردی که همراه او درباره نگهداری مال برای دشمن یا حادثهای صحبت نمود، گذشت: شیطان این سخن را بر زبان تو جاری ساخت، خداوند حجت و دلیل آن را به من تلقین نموده و از شر آن حفظم نموده است، برای آن آنچه را آماده میکنم که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم برایش آماده نموده بود: طاعت خداوند جل جلاله و رسول وی. و در روایت دیگری آمده است: به خدا سوگند، به خاطر فردا از خداوند نافرمانی نمیکنم. و در روایت دیگری آمده است: برای آنها تقوای خداوند تعالی را آماده میسازم:
﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا﴾ [الطلاق: 2].
ترجمه: «و کسی که از خدا بترسد، خداوند برایش گشایشی میگرداند».
و قول علی رضی الله عنه در رغبت و علاقمندی اصحاب به انفاق گذشت: ایمان بندهای تا آن وقت تصدیق نمیشود که به آنچه نزد خداست از آنچه در دست خودش است مطمئنتر نباشد. البته این را در وقتی گفت که خواست به سائلی انفاق نماید، و فاطمه رضی الله عنها گفت: فقط شش درهم را برای آرد گذاشتهام. و قول عامر ابن ربیعه رضی الله عنه در رد نمودن مال گذشت: من به آن زمینت نیازی ندارم، امروز سورهای نازل شده است که ما را از دنیا غافل گردانیده است:
﴿ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ مُّعۡرِضُونَ ١﴾ [الانبیاء: 1].
ترجمه: «حساب مردم نزدیک شده است و آنان در غفلتی روی گرداناند».
و به روایت از عایشه رضی الله عنها گذشت که وی گفت: اسیدبن حضیر رضی الله عنه از جمله فضلا بود، و میگفت: اگر بر یکی از این حالتهای سه گانه قرار داشته باشم، از اهل جنتم و در آن شکی ندارم: هنگامی که قرآن تلاوت میکنم و هنگامی که آن را میشنوم و وقتی که خطبه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را میشنوم، و وقتی که برای تشیع جنازهای حاضر میگردم، و هرگز در جنازهای حاضر نشدهام، که برای نفس خودم سوای آنچه را با وی انجام میگیرد و او به طرف آن میرود زمزمه نموده باشم. این را حاکم (388/3) روایت نموده و گفته این حدیث از اسناد صحیح برخوردار است، ولی بخاری و مسلم آن را روایت ننمودهاند. و ذهبی گفته: صحیح است.
[1]- مسلم در کتاب ایمان (125) احمد (2/ 212) ابوعوانة (1/ 77).
[2]- مسلم (126) احمد (1/ 332).
[3]- یعنی لقمان علیه السلام ، هدف این است که مراد از ظلمی که در آیت ذکر شده است همانا شرک است، نه ظلمهای کمتر از آن، طوری که لقمان علیه السلام ، در آیه بعدی شرک را ظلم نامیده است. م.
[4]- بخاری (4629) مسلم (124) احمد (1/ 378).
[5]- ضعیف. ابن مردویه. در سند آن محمد بن شداد سمعی است که بسیار ضعیف است.
[6]- ضعیف. ابوداوود (4100، 4101) بصورت مختصر. در سند آن زنجی بن خالد که نامش مسلم است وجود دارد که در وی ضعف است و آلبانی آن را در ضعیف ابوداوود (886) ضعیف دانسته است.
[7]- سند آن ضعیف است. به علت مرسل بودن. به روایت ابن ابی حاتم از مکحول بصورت مرسل. احمد (4/ 384) بصورت موصول روایت کرده که باز در آن انقطاع است.
[8]- صحیح. طبرانی (7/ 314).
[9]- یعنی: برای آن زن.
[10]- ضعیف. طبری در تفسیر خود (19/ 27) ابن کثیر در تفسیر خود می گوید: در سند آن کسی است که شناخته شده نیست. سیوطی آن را در الد المنثور ضعیف دانسته.
[11]- ضعیف. ابن ابی حاتم که مرسل است. ابوالحسن مولای تمیم هم مقبول است که متابعه نشده و بدینگونه (لین) است.
[12]- صحیح. احمد (3/ 259، 260) نگا: صحیح الجامع (5964).
[13]- حسن. طبری در تفسیر خود (30/ 370).
[14]- ضعیف. حارث ابن اسامة در مسند خود و دیلمی در فردوس الاخبار آن را یاد کرده (4914) ابن حجر در المطالب العالیة (4/ 363) می گوید: با وجود مرسل بودن رجال آن ثقه هستند.
[15]- منکر است. بیهقی (116-118) در کبری. حارث ابن اسامة در مسند خود (581) در سند آن جهالت ابی شمر وجود دارد.
[16]- ضعیف. بیهقی (8/ 208) طبری (14/ 182) سندش مرسل است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر