احترام و عزت با وجود اختلاف رأى و عمل
دستور و ارشاد على رضی الله عنه به مردم در روز جمل
بیهقی[1] از یحیی بن سعید از عمویش روایت نموده، گه گفت: چون در روز جمل [دو لشکر] در مقابل هم قرار گرفتیم، علی رضی الله عنه وقتی که صفهای ما را درست نمود، در میان مردم فریاد کشید: هیچ مردی تیر نیندازد، به نیزه نزند، به شمشیر نزند و شما جنگ را با قوم آغاز نکنید، و با ایشان با نرمترین کلام صحبت کنید، و گمان میکنم که وی گفت: زیرا این مقامی است، که کسی در آن کامیاب شود، در روز قیامت کامیاب شده است. و ما ایستادیم، تا اینکه روز بلند شد، و همه قوم فریاد کشیدند: ای قاتلین عثمان، آن گاه علی رضی الله عنه محمدبن حنفیه را - که در پیش روی ما قرار داشت و پرچم همراهش بود - صدا نمود و گفت: ای ابن حنفیه چه میگویند؟ محمدبن حنفیه به طرف ما آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین: [می گویند:] ای قاتلین عثمان، آن گاه علی رضی الله عنه دستهای خود را بلند نمود و گفت: بار خدایا، امروز قاتلین عثمان را بر روهایشان افکن!!.
از محمدبن عمربن علی بن ابی طالب رضی الله عنه روایت است[2] که گفت: علی رضی الله عنه تا اینکه سه روز اهل جمل را دعوت ننمود با آنان نجنگید، و چون روز سوم فرارسید، حسن، حسین و عبداللَّه بن جعفر رضی الله عنهم نزد وی آمدند و گفتند: تعداد زیادی از ما را مجروح کردهاند. گفت: ای برادر زادهام، من از کارهایی که آنان انجام میدهند بیاطلاع نیستم. و گفت: برایم آب بریزید، و برایش آب ریخته شد، و او با آن وضو گرفت و دو رکعت نماز گزارد، و هنگامی که فارغ شد دستهای خود را بلند نمود و پروردگارش را دعا کرد، و به آنها گفت: اگر بر قوم غلبه یافتید، پشت گرداننده را دنبال نکنید، و مجروح را مکشید، و آلات جنگی آورده شده در جنگ را بگیرید، و ما سوای آن برای ورثه وی میباشد. بیهقی میگوید: این منقطع است، و صحیح آن است، که علی رضی الله عنه هیچ چیز را نگرفت، و از مقتولی هم چیزی را برندارید[3]. و همچنان نزد وی[4] از علی بن حسین روایت است که گفت: نزد مروان بن حکم رفتم، وی گفت: از پدرت کریمتر در وقت غلبه ندیدم، در روز جمل همان لحظهای که پشت گردانیدیم، منادی وی فریاد نمود: پشت گرداننده باید کشته نشود، و مجروح به قتل رسانیده شود.
نزد بیهقی[5] همچنان از عبد خیر روایت است که گفت: علی رضی الله عنه درباره اهل جمل پرسیده شد، گفت: برادران ما هستند که بر ما بغاوت نمودند و ما با آنها جنگیدیم، و بعد [به حکم خدا] برگشتند و ما از آنها قبول نمودیم.
و از محمدبن عمربن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم روایت است که گفت: علی رضی الله عنه در روز جمل گفت: ما بر آنها به خاطر شهادت دادنشان به لا إله إلا الله، احسان میکنیم[6] و میراث پسران را به پدران میدهیم. وی[7] همچنان از ابوالبختری روایت نموده، که گفت: از علی رضی الله عنه درباره اهل جمل پرسیده شد، که آیا آنها مشرکاند؟ گفت: آنها از شرک فرار نمودهاند. گفته شد: آیا آنها منافقاند؟ گفت: منافقین خدارا جز اندک یاد نمیکنند. گفته شد: پس آنها چهاند؟ گفت: برادران مان، که بر ما بغاوت نمودهاند.
خوش آمدگویى على به پسر طلحه و گفتارهایش درباره خودش با طلحه و زبیر
وی همچنان[8] از ابوحبیبه مولای طلحه رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: من با عمران بن طلحه نزد علی رضی الله عنه پس از فراغت وی از اصحاب جمل وارد شدم، میگوید: وی او را خوش آمد گفت: و به خود نزدیکش نموده گفت: من آرزومندم که خداوند مرا و پدرت را از کسانی بگرداند که خداوند جل جلاله دربارهشان گفته است:
﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِينَ ٤٧﴾ [الحجر: 47].
ترجمه: «و هر گونه کینه را از سینههای آنان بیرون کشیم، و در حالی که همه برادراند بر سریرها روبروی یکدیگر قرار دارند».
بعد گفت: ای برادر زادهام فلانه چطور است؟ و فلانه چطور است؟ میگوید: [حتی] او را از کنیزهای[9] پدرش پرسید، میافزاید: و بعد از آن گفت: زمین شما را در این سالها فقط از ترس اینکه مردم آن را چپاول کنند قبض نمودهایم، ای فلان با وی نزد ابن قرظه برو و او را هدایت بده تا غله این سالها را بدهد، و زمین او را به او مسترد نماید، میگوید: و دو مرد که در ناحیهای نشسته بودند، و یکی از آنها حارث اعور بود، گفتند: خداوند از این عادلتر است، که ما آنها را به قتل برسانیم، و در جنت برادران ما باشند، علی رضی الله عنه گفت: برخیزید، و به بعیدترین و دورترین نقطه زمین بروید، اگر آن[10] من و طلحه نباشیم، پس کیست، ای برادر زادهام، اگر ضرورتی برایت پیش آمد نزد ما بیا.
و ابن سعد[11] این را از ابوحبیبه به مانند آن، و از ربعی بن حراش به معنانی آن روایت نموده، و در حدیث وی آمده است: آن گاه علی فریادی کشید که نزدیک بود قصر فرو افتد، و گفت: اگر ما و آنها نباشیم پس آن کیست؟ و نزد وی[12] همچنان از ابراهیم روایت است که گفت: ابن جرموز[13] آمد و برای داخل شدن نزد علی رضی الله عنه اجازه میخواست، ولی علی رضی الله عنه وی را راه نداد. ابن جرموز گفت: جنگ آوران [را باید اجازه بدهی]! [14] علی گفت: خاک در دهنت! من آرزومندم که من، طلحه و زبیر - رضی الله عنهم - ، از کسانی باشیم که خداوند در حقشان گفته است:
﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِينَ ٤٧﴾ [الحجر: 47].
و از جعفربن محمد از پدرش روایت است که گفت: علی رضی الله عنه فرمود: آرزومندم من، طلحه و زبیر از کسانی باشیم که خداوند در حقشان گفته است: و آیه را متذکر شد.
اعتراض عمار بر کسى که به عایشه ناسزا گفت و قولش درباره عایشه
ابن عساکر از عمروبن غالب روایت نموده، که گفت: عماربن یاسر رضی الله عنه از مردی شنید که بهام المؤمنین عایشه رضی الله عنها ناسزا میگفت: عمار به او گفت: ای پلید و دشنام داده شده ساکت باش، گواهی میدهم که وی همسر پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در جنت است. این چنین در الکنز (116/7) آمده است. این را ابن سعد (65/8) به مانند آن روایت نموده، و ترمذی[15] نیز روایت کرده، و در حدیث وی آمده است: ای پلید دور شو، آیا محبوبه پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را اذیت میکنی؟!. این چنین در الإصابه (360/4) آمده است.
و نزد ابن عساکر و ابویعلی از عمار رضی الله عنه روایت است که گفت: مادرمان عایشه رضی الله عنها مسیر خود را پیمود، و ما میدانیم که وی در دنیا و آخرت همسر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم است، ولی خداوند ما را توسط وی آزمایش نموده است، تا بداند که او را اطاعت میکنیم یا عایشه را. این چنین در الکنز (116/7) آمده است. و بیهقی (174/8) این را از ابووائل رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: هنگامی که علی عماربن یاسر و حسن بن علی رضی الله عنهم را به کوفه فرستاد تا آنها را به بسیج شدن [به جنگ] فراخواند عمار سخنرانی ایراد نمود و گفت: من میدانم که وی در دنیا و آخرت همسر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم است، ولی خداوند شما را توسط وی آزمایش نموده است تا ببیند که او را اطاعت میکنید یا عایشه را. بیهقی میگوید: این را بخاری در صحیح روایت نموده است[16].
[1]- 180/8.
[2]- بیهقی (181/8).
[3]- یعنی وسائل و تجهیزات کشته شدگان در جنگ را هم نگرفت. م.
[4]- بیهقی (181/8).
[5]- همان منبع (182/8).
[6]- یعنی به خاطر شهادت دادنشان به کلمه توحید اسیرانشان را رها مینماییم و نمیکشیم. م.
[7]- بیهقی (173/8).
[8]- همان منبع (173/8).
[9]- هدف در اینجا کنیزهایی است که آنها از وی فرزندی آورده باشند، و هر کنیزی که از مولای خود فرزند آورد آن را (ام ولد) یا «مادر اولاد» گفته میشود. م.
[10]- یعنی مصداق آن آیت که علی رضی الله عنه ذکر نمود. م.
[11]- ابن سعد (224/3).
[12]- همان منبع (113/3).
[13]- اسم وی عمرو است، و او همان کسی است که زبیر را به قتل رسانیده است.
[14]- یعنی کسانی که در جنگ خوب جنگیدند، و ابن جرموز از جمله آنها بود.
[15]- ترمذی (3888) و گفته: حسن است.
[16]- صحیح. بخاری (3772) احمد (4/ 265).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر