قصه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با ابوطالب در این باره
بزار از ابن عباس رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: قریش را آن چنان بحران و مشکلاتی فرا گرفت، که استخوانهای پوسیده را خوردند، و هیچ کس از قریش از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم و عباس بن عبدالمطلب رضی الله عنه ثروتمندتر نبود، آن گاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم به عباس گفت: «ای عمو، برادرت ابوطالب و کثرت عیال وی را میدانی، و قریش را آنچه رسیده است که میبینی، بیا نزد وی برویم و بعضی از فرزندانش را از نزد وی با خود ببریم». بنابراین هردو به طرف وی حرکت نمودند وگفتند: ای ابوطالب تو خود حالت قومت را میبینی و ما میدانیم که تو هم مردی از آنها هستی، ما آمدهایم تا بعضی از فرزندانت را با خود ببریم، ابوطالب گفت: عقیل را برای من بگذارید، دیگر هر چه میخواهید بکنید، پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم علی رضی الله عنه را گرفت، و عباس جعفر رضی الله عنه را با خود برداشت، و آن دو تا غنی شدنشان با آنها بودند، سلیمان بن داود میگوید: جعفر تا مهاجرت به طرف حبشه با عباس بود[1]. هیثمی (153/8) میگوید: در این کسانی است که من آنها را نمیشناسم.
قصه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با جویریه و فاطمه در این باره
بزار از جابر رضی الله عنه روایت نموده که: جویریه رضی الله عنها به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: من میخواهم این غلام را آزاد کنم، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «وی را به دایی ات که با بادیه نشینان است بده تا برای او چوپانی کند، چون این پاداش بزرگی برایت در پی دارد»[2]. رجال آن، چنانکه هیثمی (153/8) میگوید، رجال صحیحاند.
حاکم در تاریخ خود و ابن نجار از ابوسعید رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: وقتی که نازل شد:
﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُ﴾ [الاسراء: 26].
ترجمه: «و به صاحب قرابت حقش را بده».
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «ای فاطمه فدک برای تو باشد»[3]. حاکم میگوید: ابراهیم بن محمدبن میمون این را به تنهایی از علی بن عابس روایت نموده است[4].
قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به کسى که نزدش از بدى رفتار خویشاوندانش نسبت به خود شکایت برد
مسلم[5] از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده، که مردی گفت: ای پیامبر خدا، من اقربایی دارم که با آنها ارتباط میگیرم، و آنها با من ارتباط نمیگیرند، من برایشان نیکی میکنم، و آنها برایم بدی میکنند، من در برابر آنها بردباری میکنم، و آنها در ارتباط با من از راه جهالت برخورد میکنند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «اگر آن چنان باشی که گفتی، گویی که بر آن خاکستر گرم میپاشی، و تا وقتی که به این حالت باشی، از طرف خداوند با تو معین و مددکاری بر آنها میباشد»[6]. و این را بخاری[7] از ابوهریره به مانند آن روایت نموده است. و نزد احمد از عبداللَّه بن عمرو رضی الله عنهما روایت است که گفت: مردی نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای رسول خدا، من اقوامی دارم که با آنها ارتباط میگیرم و آنها با من قطع رابطه میکنند، گذشت و عفو میکنم، و آنها بر من ظلم میکنند، برایشان نیکی میکنم، و آنها به من بدی میرسانند، آیا من نیز در مقابل ایشان همان رفتار را انجام دهم؟ فرمود: «اگر چنین کنی همه مشترک و یکی میباشید، ولیکن فضیلت را پیشه کن، و با آنها ارتباط برقرار کن، چون تا وقتی که بر این کار استوار باشی، ملکی از جانب خداوند جل جلاله به عنوان همکار همراهت میباشد». هیثمی (151/8) میگوید: این را طبرانی روایت نموده، و رجال آن رجال صحیحاند، مگر اینکه اعمش ابن مسعود را درک ننموده است[8].
قصه ابوهریره رضی الله عنه با قطع کننده رحم
بخاری[9] از ابوایوب سلیمان مولای عثمان بن عفان رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: ابوهریره غروب پنجشنبه و شب جمعه نزد ما آمد و گفت: من به هر قطع کننده رحمی قسم میدهم که از نزد ما برخیزد، ولی هیچ کس برنخاست، تا اینکه آن را سه مرتبه تکرار نمود، آن گاه جوانی نزد یکی از عمههایش آمد که از ابتدای دو سال با وی قطع رابطه نموده بود، و نزدش داخل گردید، عمهاش گفت: ای برادر زادهام، چه تو را آورده است؟ گفت: از ابوهریره شنیدم که اینطور و اینطور میگفت، عمهاش افزود: نزد وی برگرد و از وی بپرس که چرا آن را گفت؟ ابوهریره گفت: از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «اعمال بنی آدم غروب هر پنجشنبه و شب جمعه برای خداوند تبارک و تعالی عرضه میگردد، وخداوند عمل قطع کننده رحم را قبول نمیکند»[10]. چنانکه هیثمی (154/8) میگوید، در این ابن ارطات آمده، و مدلس میباشد، و بقیه رجال وی ثقهاند.
ابن مسعود وقتى که خواست دعا کند از قطع کننده رحم خواست که باید برخیزد
طبرانی از اعمش روایت نموده، که گفت: ابن مسعود رضی الله عنه در حلقهای بعد از صبح نشسته بود، و گفت: هر قطع کنند رحم را سوگند میدهم که از میان ما برخیزد، چون ما میخواهیم پروردگارمان را دعا کنیم، و دروازههای آسمان برای قطع کننده رحم بسته است[11].
[1]- ضعیف. بزار (1878) در سند آن یک مجهول است. نگا: المجمع (8/ 153).
[2] -صحیح. بزار (1881) نگا: المجمع (8/ 153).
[3]- ضعیف. باطل است. حاکم در تاریخ خود. ذهبی آن را المیزان (4/ 55) در ترجمهی علی بن عباس آورده و گفته است: باطل است. ابن کثیر میگوید: این حدیثی است منکر که از ساختههای روافض است.
[4]- این چنین در الکنز (158/2) آمده است.
[5]- 315/2.
[6]- مسلم (2558) احمد (2/ 300، 412، 484).
[7]- الأدب (ص11).
[8]- شیخ احمد شاکر آن را صحیح دانسته است. احمد (2/ 181) شیخ احمد شاکر با وجود آنچه گفته شد آن را صحیح دانسته است.
[9]- الأدب (ص12).
[10]- ضعیف. بخاری در ادب المفرد (61) آلبانی آن را ضعیف دانسته است: ضعیف الجامع (1995) و ارواء الغلیل (949) و ضعیف الادب (12).
[11]- ضعیف. سند آن منقطع است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر