توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

عزت نمودن و گرامى داشتن ضعفا و فقراى مسلمين

 

عزت نمودن و گرامى داشتن ضعفا و فقراى مسلمين

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و عزت نمودن فقراى مسلمین

ابونعیم[1] از سعدبن ابی وقاص  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: با پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  بودیم، و تعدادمان به شش تن می‏رسید، مشرکین گفتند: این‏ها را از خود بران، چون این‏ها اینطور و آنطوراند! می‏گوید: من بودم، ابن مسعود بود، مردی از هذیل و بلال، و دو مرد دیگری که نام‌هایشان را فراموش نموده‏ام، می‏افزاید: و درباره آن با خودش صحبت نمود، آن گاه خداوند  جل جلاله نازل نمود:

﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُ [الانغام: 52].

ترجمه: «آن‏ها را که صبح و شام خدا را میخوانند و جز رضای او نظری ندارند، از خود دور مکن»[2].

این را حاکم[3] از سعد به اختصار روایت نموده، و گفته است: به شرط بخاری و مسلم صحیح است، ولی آن‏ها این را روایت ننموده‏اند.

و ابونعیم[4] از ابن مسعود  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: گروهی از بزرگان قریش در حالی از نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  عبور نمودند، که نزد وی صهیب، بلال، خباب، عمار  رضی الله عنهم  و مانند آن‏ها و گروهی از ضعفای مسلمین حضور داشتند، آنان گفتند: ای پیامبر خدا[5]، آیا به این‏ها در عوض قومت راضی شده‏ای؟ و آیا ما زیر دست این‏ها می‏باشیم؟ آیا این‏ها همان کسانی‌اند که خداوند بر آنها منت گذاشته است؟ این‏ها را از خود بران، ممکن است اگر تو این‏ها را برانی از تو پیروی کنیم، می‏گوید: آن گاه خداوند  جل جلاله نازل نمود:

﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ[6] تا به این قول خداوند ﴿فَتَكُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ [الانعام: 51-52].

ترجمه: «به وسیله این کتاب کسانی را که از حشر شدن نزد پروردگارشان می‏ترسند، بیم ده... در آن صورت تو از ستمگران خواهی بود»[7].

پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  و عزت نمودن ابن ام مکتوم پس از عتاب شدنش در مورد وى

ابویعلی از انس  رضی الله عنه  درباره این قول خداوند: [عبس و تولی] روایت نموده که ابن ام مکتوم  رضی الله عنه  در حالی نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد که او با ابی بن خلف صحبت می‏نمود، و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  از وی اعراض نمود، آن گاه خداوند  جل جلاله نازل فرمود:

﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ ٢ [عبس: 1-2].

ترجمه: «روی ترش نمود و اعراض کرد، به سبب اینکه نابینایی نزد او آمد».

بعد از آن پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  وی را گرامی می‏داشت و عزت می‏نمود[8]. و در نزد ابویعلی و ابن جریر از عایشه  رضی الله عنها  روایت است که گفت: ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ ١ درباره ابن ام مکتوم کور نازل شده است، او نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمد، و شروع نموده می‏گفت: مرا هدایت کن، عایشه  رضی الله عنها  می‏افزاید: و نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  مردی از بزرگان مشرکین بود، می‏گوید: به همین خاطر پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  روی خود را از وی می‏گردانید و به طرف آن دیگری توجه می‏کرد و می‏گفت: «آیا در آنچه من می‏گویم بدیی را می‏بینی؟» و او می‏گفت: نه، پس در این‌باره نازل شد: ﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ ١[9]. و ترمذی این حدیث را مانند آن روایت نموده. این چنین در تفسیر ابن کثیر (470/4) آمده است.

 

 

نزول امر براى پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  مبنى بر این که با فقراى مسلمین باشد

ابونعیم[10] از خباب بن ارت  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: اقرع بن حابس تمیمی و عیینه بن حصن فزاری آمدند، و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  را با عمار، صهیب، بلال و خباب بن حارت  رضی الله عنهم  در میان گروهی از ضعفای مؤمنین نشسته یافتند، هنگامی که آن‏ها را دیدند آنان را حقیر شمردند، و با پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  خلوت نموده گفتند: وفدهای عرب نزد تو می‏آیند، و ما از اینکه عرب‏ها ما را با این غلام‏ها نشسته ببینند حیا و شرم می‏کنیم، بنابراین وقتی که ما نزد تو آمدیم آن‏ها را از نزد ما بلند کن، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «آری»، آنان گفتند: در این باره برای ما نامه‏ای بنویس، آن گاه صحیفه را خواست و علی  رضی الله عنه  را طلب نمود تا آن را بنویسد - و ما در ناحیه‏ای نشسته بودیم - که ناگهان جبرئیل  علیه السلام  نازل شد و گفت:

﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ مَا عَلَيۡكَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَيۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِكَ عَلَيۡهِم مِّن شَيۡءٖ فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَكُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥٢ وَكَذَٰلِكَ فَتَنَّا بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لِّيَقُولُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنۢ بَيۡنِنَآۗ أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِٱلشَّٰكِرِينَ ٥٣ وَإِذَا جَآءَكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِ‍َٔايَٰتِنَا [الانعام: 52-54].

ترجمه: «آنان را که صبح و شام پروردگارشان را می‏خوانند، و رضای او را می‏طلبند، از خود مران و دور مکن، نه حساب آنان بر توست و نه حساب تو بر آنان، اگر آنان را طرد کنی از ستمگران می‏باشی. و این چنین بعضی از آنان را با بعض دیگر آزمودیم، تا بگویند: آیا اینان هستند که خداوند از میان ما بر آنان منت گذارده، آیا خداوند شاکران را بهتر نمی‏شناسد؟! هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند...».

آن گاه پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  صحیفه را انداخت و ما را فراخواند و نزدش آمدیم و می‏گفت «سلام علیکم»، و به وی نزدیک شدیم حتی که زانوهای خویش را به زانویش گذاشتیم، و رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  با ما می‏نشست، و وقتی که می‏خواست بر خیزد بر می‏خاست و ما را ترک می‏نمود، پس خداوند تعالی نازل فرمود:

﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ [الکهف: 28].

ترجمه: «با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و شام می‏خوانند، و رضای او را می‏طلبند، و هرگز چشم‌های خود را، به خاطر زینت‏های دنیا از آن‏ها بر مگیر».

می‏گوید: و بعد از آن ما با پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  می‏نشستیم، و چون به همان ساعتی می‏رسیدیم که او در آن بر می‏خاست، بر می‏خاستیم و او را وا می‏گذاشتیم، وگرنه، ابداً تا برخاستن ما بر نمی‏خواست و صبر می‏نمود[11]. این را ابن ماجه از خباب همانند آن، چنانکه در البدایه (56/6) آمده، روایت نموده است. و این را ابن ابی شیبه از اقرع بن حابس و عیینه بن حصن همانند آن تا آخر آیه، چنانکه در الکنز (245/1) آمده، روایت نموده، و ما بعد آن را متذکر نشده است.

و ابونعیم[12] همچنان از سلمان  رضی الله عنه  روایت می‏کند که گفت: آن‏هایی که تازه به اسلام گرویده بودند:[13] عیینه بن حصن، اقرع بن حابس و امثال آن‏ها نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  آمدند و گفتند: ای رسول خدا، اگر خودت در صدر مسجد نشینی و این‏ها را با بوی پالتوهایشان از ما دور کنی - هدف‏شان ابوذر، سلمان و فقرای مسلمین  رضی الله عنهم  می‏باشد، که پالتوهای پشمی بر تن داشتند، و چیزی غیر از آن نزدشان نبود - نزدت می‏نشینیم و از مخلصان تو می‏شویم و از تو [علم و احکام] می‏آموزیم، آن گاه خداوند  جل جلاله این آیه را نازل نمود:

﴿وَٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا ٢٧ وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُ﴾ تا اینکه به اینجا رسید ﴿نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَا [الکهف: 27-29].

ترجمه: «آنچه را به تو از کتاب پروردگار وحی شده تلاوت کن، هیچ چیزی سخنان او را دگرگون نمی‏سازد، و هرگز ملجأ و پناهگاهی جز او نمی‏یابی. با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و شام می‏خوانند، و رضای او را می‏طلبند... آتشی که احاطه کند ایشان را سراپرده‏های آن».

و آن‏ها را به آتش تهدید کرد، آن گاه نبی خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در جستجوی فقرا برخاست، تا اینکه آنان را در آخر مسجد دریافت که خداوند رایاد می‏کنند، رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «ستایش خدایی راست، که قبل از وفات دادنم مرا امر نمود تا با گروهی از امتم نفس خود را حبس کنم، زندگی با شماست و مرگ با شماست»[14].

آنچه میان ابن مطاطیه و معاذ واقع شد و خطبه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  در این باره

ابن عساکر از مالک از زهری از ابوسلمه بن عبدالرحمن روایت نموده، که گفت: قیس بن مطاطیه به حلقه‏ای آمد که در آن سلمان فارسی، صهیب رومی و بلال حبشی  رضی الله عنهم  تشریف داشتند، و گفت: اینان اوسی‏ها و خزرجی‏ها هستند که به نصرت این مرد برخاستند، اما اینان چه کاره‏اند؟ آن گاه معاذ  رضی الله عنه  برخاست و گریبان وی را گرفت و او را نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آورد و او را از قول وی آگاه نمود، پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  با خشم در حالی که چادر خود را می‏کشید برخاست و داخل مسجد شد، و بعد از آن صدا برخاست: (الصلوه جامعه)، و رسول خدا پس از حمد و ثنای خداوند گفت: «ای مردم، پروردگار، پروردگار واحد است، و پدر پدر واحد است، و دین دین واحد است، آگاه باشید، عربی پدر و مادر شما نیست، عربی فقط یک زبان است، کسی که به عربی صحبت و تکلم نماید او عرب است». و معاذ  رضی الله عنه  در حالی که از گریبان وی گرفته بود گفت: ای پیامبر خدا درباره این منافق چه میگویی؟ گفت: «وی را به آتش بگذار». می‏گوید: بعد او از جمله کسانی بود که مرتد شدند، و در میان افراد مرتد به قتل رسید[15]. این چنین در الکنز (46/7) آمده است.



[1]- الحلیه (346/1).

[2]- صحیح. و به مانند آن بشماره (413).

[3]- 319/3.

[4]- الحلیه (346/1).

[5]- در هیثمی آمده است: یا محمد، و این درست‏تر می‏نماید، چون مشرکین به نبوت پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  اقرار نداشتند، تا به وی ای پیامبر خدا خطاب نموده باشند.

[6]- صحیح. ابونعیم (1/ 346) احمد (1/ 420) شیخ احمد شاکر آن را صحیح دانسته است.

[7]- این را احمد و طبرانی به مانند آن روایت نموده‏اند، و هیثمی (21/7) می‏گوید: رجال احمد رجال صحیح‏اند، غیر از کردوس که ثقه است.

[8]- صحیح. ابویعلی (3223).

[9]- صحیح. ترمذی (3331) به مانند آن و ابویعلی (4848).

[10]- الحلیه (146/1).

[11]- صحیح. ابونعیم (1/ 146) ابن ماجه (4127) آلبانی آن را صحیح دانسته است.

[12]- 345/1.

[13]- یعنی: مؤلفه القلوب. م.

[14]- ابن جریر در تفسیر خود (15/156) ابن عساکر (6/ 199) ابونعیم (1/ 345).

[15]- بسیار ضعیف. ابن عساکر (6/ 452) نگا: الضعیفة (926).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...