روش پيامبر صل الله علیه و آله و سلم و اصحابش در لباس پوشيدن
روش پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در لباس پوشیدن
ابن سعد از عبدالرحمن بن ابی لیلی روایت نموده، که گفت: با عمربن خطاب رضی الله عنه بودم، فرمود: ابوالقاسم صل الله علیه و آله و سلم را دیدم که جبه شامی[1] آستین تنگ بر تن داشت[2]. و ابن سعد[3] از جندب بن مکیث رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم وقتی هیأتی میآمد، بهترین و نیکوترین لباسهایش را بر تن مینمود، و بزرگان اصحابش را نیز به این امر نموده بود، و من رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را در روز آمدن وفد کنده دیدم که لباس یمنی[4] بر تن داشت، و ابوبکر و عمر رضی الله عنهما مثل آن را بر تن داشتند[5]. ابن ابی شیبه و ترمذی در الشمائل از سلمه بن اکوع رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: عثمان بن عفان رضی الله عنه لنگش را تا نصف ساقهایش میبست ومی گفت: این چنین لنگ پوشی دوستم صل الله علیه و آله و سلم بود[6]. این چنین در الکنز (55/8) آمده است. و نزد ترمذی[7] از اشعث بن سلیم روایت است که گفت: از عمهام شنیدم که از عمویش حدیث بیان مینمود، که وی گفت: در حالی که در مدینه پیاده راه میرفتم، ناگهان از پشت سرم انسانی گفت: «ازارت را بلند کن، چون این از نگاه تقوی پسندیدهتر و [برای لباس] بادوامتر است»، ملتفت شدم، که وی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم است، و گفتم: ای رسول خدا، این یک چادر خط دار است. فرمود: «آیا من برایت پیشوا و مقتدا نیستم؟» آن گاه دیدم که ازارش تا نصف ساقهایش است[8].
وصف اصحاب از لباس پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
و نزد وی همچنان از ابوبرده روایت است که گفت: عایشه رضی الله عنها یک جامه پشمین، و یک ازار درشت را برای ما بیرون کشیده گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در این دو وفات نمود[9]. و نزد وی همچنان از ام سلمه رضی الله عنها روایت است که گفت: محبوبترین لباسها نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پیراهن بود. و از اسماء دختر یزید رضی الله عنها روایت است که گفت: آستین پیراهن رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم تا بند دست بود[10]. و از جابر رضی الله عنه روایت است که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم روز فتح در حالی وارد مکه شد که دستار سیاه بر سر داشت[11]. و از عمرو بن حریث رضی الله عنه روایت میکند که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برای مردم بیانیه داد و بر سرش دستار سیاه بود[12]. و از ابن عباس رضی الله عنهما روایت است که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در حالی برای مردم بیانیه داد که بر سرش دستار سیاه بود[13]. و نافع از ابن عمر رضی الله عنه روایت است که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وقتی عمامه میبست، عمامهاش را در میان شانههایش فرو میآویخت، نافع میگوید: ابن عمر نیز همانطور مینمود، عبداللَّه میگوید: قاسم بن محمد و سالم را دیدم که همانطور مینمودند[14]. این چنین در الشمائل (ص 9) آمده است.
بستر و رختخواب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
بخاری و مسلم از عایشه رضی الله عنها روایت نمودهاند که: وی از بستر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسیده شد، پاسخ داد: از پوست بود، و از پوست درخت خرما پر شده بود[15]. ابن سعد (464/1) مانند این را روایت نموده است. و نزد حسن بن عرفه از عایشه رضی الله عنها روایت است که گفت: زنی از انصار نزدم وارد شد، و بستر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را دید که عبای دولا شده است، آن گاه رفت و رختخوابی را برایم فرستاد که از پشم پر شده بود، بعد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نزدم وارد شد و گفت: «ای عایشه این چیست؟» میگوید: گفتم: ای پیامبر خدا، فلان زن انصاری نزدم وارد شد، و رختخواب تو را دید، بعد رفت و این را برایم فرستاد، فرمود: «باز گردان»، میگوید: من آن را برنگرداندم، و خوشم آمد که در خانهام باشد، تا اینکه آن را سه مرتبه گفت، میافزاید: فرمود: «ای عایشه باز گردان، به خدا سوگند اگر میخواستم خداوند کوههای طلا و نقره را با من به حرکت در میآورد»[16]. ابن سعد (465/1) از عایشه مانند این را روایت نموده است.
و نزد ترمذی در الشمائل از جعفربن محمد از پدرش روایت است که گفت: عایشه رضی الله عنها پرسیده شد، که بستر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در خانهات چه بود؟ گفت: از پوست بود، و از پوست خرما پر شده بود، و حفصه رضی الله عنها پرسیده شد که: بستر رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم چه بود؟ گفت: جامه درشتی که دولایش مینمودیم، و او بر آن میخوابید، شبی گفتم: اگر آن را چهارلا نمایم برایش نرمتر و راحتتر خواهد بود، بنابراین آن را برایش چهارلا نمودیم، هنگامی که صبح نمود گفت: «دیشب برایم چه فرش نمودید؟» میگوید: گفتیم: همان رختخواب است، مگر اینکه ما آن را چهار لا نمودیم، و گفتیم: آن برایت نرمتر و راحتتر است، فرمود: «آن را به همان حالت قبلیاش برگردانید، چون نرمی آن مرا از نماز دیشبم بازداشت»[17]. این چنین در البدایه (53/6) آمده. و ابن سعد (465/1) این را از عایشه روایت کرده است.
قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم هنگام پوشیدن لباس نو
ابن المبارک، طبرانی، حاکم، بیهقی و غیر ایشان از عمر رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را دیدم که لباسهای جدیدی را خواست و پوشید، هنگامی که به ترقوههایش رسید گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى كَسَانِى مَا أُوَارِى بِهِ عَوْرَتِى وَأَتَجَمَّلُ بِهِ فِى حَيَاتِى»، ترجمه: «ستایش خدایی راست که برایم جامهای پوشانید که بدان عورتم را میپوشانم، و در زندگیام بدان تجمل مینمایم»، بعد از آن فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، بنده مسلمان که لباس جدیدی بپوشد، و آنچه را من گفتم بگوید، و بهسوی لباس کهنهاش که گذاشته است روی آورد، و آن را برای یک انسان و مسلمان فقیر فقط به رضای خدا بپوشاند، تا اینکه تاری از آن بر وی باقی است، در پناه خدا[18]، در ضمانت خدا در امان خدا میباشد، خواه زنده باشد، یا مرده، خواه زنده باشد، یا مرده، خواه زنده باشد یا مرده»[19]. هیثمی میگوید: اسناد آن قوی نیست و ابن حجر آن را در أمالی خود حسن دانسته است، این چنین در الکنز (55/8) آمده است.
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ستودن شلوار
بزار، عقیلی، ابن عدی و غیر ایشان از علی رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: در بقیع در یک روز بارانی نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نشسته بودم، که زنی سوار بر خری که کرایه دارش نیز با وی همراه بود عبور نمود، وی از سراشیبی زمین گذر نمود و افتاد، آن گاه رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم رویاش را از وی گردانید، گفتند: ای رسول خدا، وی شلوار بر تن دارد، فرمود: «بارخدایا، به زنان شلوار دار امتم مغفرت فرما، ای مردم شلوار بر تن کنید، چون شلوار از با سترترین لباسهایتان است، و آن را به زنهایتان وقتی که بیرون شدند بپوشانید»[20]. ابن الجوزی این را در جمله احادیث موضوع آورده، ولی به صواب نرسیده و این حرفش درست نیست، و حدیث چندین طرق دارد، این چنین در الکنز (55/8) آمده است.
قصه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم با دحیه و اسامه درباره لباس
ابن منده و ابن عساکر از دحیه بن خلیفه کلبی رضی الله عنه روایت نمودهاند که: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم وی را نزد هرقل فرستاد، هنگامی که برگشت پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم برایش پارچه قبطیی[21] داد و گفت: «نصف آن را پیراهن بساز و نصف دیگرش را برای همسرت بده تا چادر بسازد»، هنگامی که برگشت، طلبش نموده گفت: «امرش کن تا زیر آن چیزی بگرداند که بدنش معلوم نشود»[22]. این چنین در الکنز (61/8) آمده است. ابن ابی شیبه، ابن سعد، احمد، رویانی، باوردی، طبرانی، بیهقی و سعیدبن منصور از اسامه بن زید رضی الله عنهما روایت نمودهاند که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پارچه قبطی ستبری، از جنس آن پارچه که برای دحیه کلبی هدیه نموده بود، به من نیز داد، و من آن را برای همسرم دادم، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم پرسید: «چرا پارچه قبطی را نمیپوشید؟! گفتم: ای رسول خدا، آن را به همسرم پوشانیدم، فرمود: «امرش کن، تا زیر آن زیر پوشی بر تن کند، چون من میترسم که استخوانهایش معلوم شود»[23]. این چنین در الکنز (62/8) آمده است.
قصه عایشه با پدرش هنگامى که لباس جدیدى بر تن نمود و از آن خوشش آمد
ابن المبارک و ابونعیم در الحلیه از عایشه رضی الله عنها روایت نمودهاند که گفت: لباس هایم را پوشیدم، و به دامنم نگاه مینمودم، و در حالی که در خانه میگشتم به لباس و دامنم ملتفت میشدم، آن گاه ابوبکر رضی الله عنه نزدم وارد شد و گفت: ای عایشه آیا نمیدانی که خداوند حالا به سویت نگاه نمیکند؟ و نزد ابونعیم در الحلیه از عایشه روایت است که گفت: باری پیراهن جدیدم را بر تن نمودم، و بدان مینگریستم و خوشم میآمد، ابوبکر گفت: به چه مینگری؟ خداوند بهسوی تو نمینگرد، گفتم: به خاطر چه؟ گفت: آیا نمیدانی، وقتی که عجب و خودبینی در بنده به خاطر زینت دنیا داخل شود، پروردگارش وی را تا وقتی بد میبیند، که آن زینت را ترک نگوید. میگوید: آن گاه من آن را از تنم در آوردم و صدقهاش دادم، و ابوبکر گفت: ممکن این برایت کفاره واقع شود[24]. این چنین در الکنز (54/8) آمده است، و میگوید: این حدیث در حکم مرفوع است.
روش عمرو انس رضی الله عنهما در لباس پوشیدن
ابن سعد از عبدالعزیزبن ابی جمیله انصاری روایت نموده، که گفت: آستین پیراهن عمر رضی الله عنه از بندهای دستش تجاوز نمینمود. و از بدیل بن میسره روایت است که گفت: عمربن خطاب روزی در حالی بهسوی جمعه بیرون شد که پیراهن گندمگونی بر تن داشت و به مردم معذرت تقدیم مینمود و میگفت: این پیراهن مرا نگه داشت، و آستینش را کش میکرد، وقتی که رهایش مینمود، بالای انگشتانش بر میگشت. و از هاشم بن خالد روایت است که گفت: عمر را دیدم که بالای ناف ازار میبست. و از عامربن عبیده باهلی روایت است که گفت: انس رضی الله عنه را از پارچه ابریشمی[25] پرسیدم، گفت: دوست دارم که خداوند آن را نمیآفرید، هر یک از اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آن را، به استثنای عمر و ابن عمر پوشیده است[26]. هناد و ابن ابی الدنیا در قصر الامل از مسروق روایت نمودهاند که گفت: عمر روزی در حالی نزد ما بیرون شد که لباس پنبهای بر تن داشت، و مردم به تیزی بهسوی وی نگاه نمودند، عمر گفت:
لاشىء فيمـاترى
تبقى بشاشته |
|
يبقى الاله و يودى
الـمـال والولد |
ترجمه: «در آنچه میبینی، تروتازگی هیچ چیزی باقی نمیماند، فقط خدا باقی میماند و مال و فرزند از بین میروند».
به خدا سوگند، دنیا در مقابل آخرت فقط مانند رمیدن خرگوش است[27].
روش عثمان رضی الله عنه در لباس پوشیدن
حاکم[28] از ابوعبداللَّه مولای شدادبن هاد روایت نموده، که گفت: عثمان بن عفان رضی الله عنه را روز جمعه بر منبر دیدم که ازار عدنی درشتی بر تن داشت، و قیمت آن چهار درهم یا پنج درهم بود، و لباس کوفی سرخ رنگ بر تنش بود، گوشتش کم، ریشش رسا و صورتش نیکو بود[29].
و نزد وی همچنان ازموسی بن طلحه روایت است که گفت: عثمان روز جمعه بر عصا تکیه مینمود، و زیباترین مردم بود، وی دو جامه زردرنگ بر تن داشت: ازار و چادر، و به منبر میآمد، و بر آن مینشست[30]. ابن سعد[31] از سلیم ابوعامر روایت نموده، که گفت: بر تن عثمان چادر یمانیی را دیدم که صد درهم قیمت داشت. و نزد وی همچنان[32] از محمدبن ربیعه بن حارث روایت است که گفت: اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم لباسی را که توسط آن ستر حاصل میشد و به آن زیبایی و تجمل صورت میگرفت، به زنانشان زیاد فراهم مینمودند، بعد از آن گفت: بر تن عثمان جامه خزی[33] را دیدم که بر کنارههای آن نقش و نگار دوخته شده بود، و دو صد درهم قیمت داشت، و گفت: این از نائله[34] است که برایش آماده ساختهام، و من آن را میپوشم تا به آن خوشش سازم.
روش على رضی الله عنه در لباس پوشیدن
ابونعیم[35] از زیدبن وهب روایت نموده، که گفت: جماعتی از اهل بصره نزد علی رضی الله عنه آمد، و در میان آنان مردی از خوارج بود که به او جعدبن نعجه گفته میشد، وی علی رضی الله عنه را در لباس پوشیدنش مورد عتاب قرار داد، علی گفت: تو را به لباس پوشیدنم چه؟ لباس پوشیدنم از کبر دورتر است، و سزاوار آن است که مسلمان به من اقتدا کند. و از عمروبن قیس روایت است که گفت: به علی گفته شد: ای امیرالمؤمنین، چرا پیراهنت را پیوند میکنی؟ گفت: قلب (بدان) خاشع و متواضع میگردد، و مؤمن به آن اقتدا میکند[36]. و ابن سعد[37] از عمرو مانند آن را روایت کرده است. و ابن ابی شیبه و هناد از عطاء ابومحمد روایت نمودهاند که گفت: بر تن علی پیراهن ناشستهای از این کرباسها بود. و نزد هناد و ابن عساکر از عبداللَّه بن ابی الهذیل روایت است که گفت: بر تن علی بن ابی طالب پیراهن رازیی[38] را دیدم، که وقتی آستینش را باز میکرد، به اطراف انگشتانش میرسید، و وقتی که رهایش مینمود، به نصف ساعد بر میگشت[39]. ابن عیینه در جامع خود، عسکری در المواعظ، سعیدبن منصور، بیهقی و ابن عساکر از علی رضی الله عنه روایت نمودهاند که: وی پیراهن را میپوشید، و آستینش را باز میکرد، و تا به انگشتان را میگذاشت و اضافه از آن را قطع نموده میگفت: آستینها از دستها دراز و زیاده نمیشد[40].
و نزد ابونعیم[41] از ابوسعید ازدی - وی امامی از امامان ازد بود - روایت است که گفت: علی رضی الله عنه را دیدم که به بازار آمد و گفت: چه کسی پیراهنی دارد که سه درهم ارزش داشته باشد؟ مردی گفت: نزد من است، و علی از آن خوشش آمد، علی گفت: ممکن است این بهتر از آن باشد، گفت: نخیر، سه درهم قیمت آن است، میگوید: آن گاه علی را دیدم که درهمها را از جامهاش که در آن بسته بود گشود، و به آن مرد پرداخت و لباس را پوشید، و متوجه شد که از نوک انگشتانش درازتر است، آن گاه امر نمود و اضافه آن را از نوک انگشتانش قطع گردید. و احمد در الزهد از مولای ابوغصین روایت نموده، که گفت: علی رضی الله عنه را دیدم که بیرون شد، و نزد مردی از کرباس فروشان آمد و برایش گفت: پیراهن گندمگون داری؟ میگوید: وی را پیراهنی را برایش بیرون نمود، و علی آن را پوشید و متوجه گردید که به نصف ساقهایش میرسد، آن گاه از طرف راست و چپش دید و گفت: اندازه این را نیکو میبینم این به چند است؟ گفت: به چهار درهم ای امیرالمؤمنین، میگوید: وی آن چهار درهم را از ازارش گشود و برای آن مرد پرداخت و رفت[42].
روش عبدالرحمن بن عوف، ابن عمر و ابن عباس رضی الله عنهم در لباس پوشیدن
ابن سعد[43] از سعدبن ابراهیم روایت نموده، که گفت: عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه چادر یا لباسی را میپوشید که پانصد یا چهارصد درهم قیمت میداشت. و ابونعیم[44] از قرعه روایت نموده، که گفت: بر تن ابن عمر رضی الله عنهما جامه درشت و سختی را دیدم، به او گفتم: ای عبدالرحمن من برای تو جامه نرمی آوردهام، که در خراسان ساخته میشود، اگر آن را بر تن تو ببینم چشم هایم روشن میشود، چون بر تن تو جامه درشت و سختی است، گفت: آن را برایم نشان بده تا ببینمش. میگوید: آن را با دست خود لمس نمود و گفت: آیا این ابریشم است؟ گفتم: نخیر، این از پنبه است، گفت: از پوشیدن آن میترسم، میترسم که متکبر فخرکننده باشم، و خداوند هیچ متکبر فخر کنندهای را دوست نمیدارد. و نزد وی همچنان از عبداللَّه بن حبیش روایت است که گفت: بر تن ابن عمر دو لباس معافری[45] دیدم، که پیراهنش تا نصف ساق بود[46].
و نزد ابونعیم[47] از وقدان روایت است که گفت: از ابن عمر در حالی که مردی از وی پرسید کدام لباس را بپوشم، شنیدم که گفت: لباسی را که بیعقلان و بیخردان تو را در آن حقیر و خوار نشمرند، و دانشمندان به آن عتابت نکنند، گفت: آن کدام لباس است؟ پاسخ داد: مابین پنج الی بیست درهم. و ابونعیم[48] از ابواسحاق روایت نموده، که گفت: ابن عمر را دیدم که تا نصف ساقهایش ازار میپوشید. و نزد وی همچنان از او روایت است که گفت: تنی چند از اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم اسامه بن زید، (زیدبن) ارقم، براء بن عازب و ابن عمر رضی الله عنهم را دیدم که تا نصفهای ساقشان ازار میپوشیدند. و ابونعیم[49] از عثمان بن ابی سلیمان روایت نموده که: ابن عباس رضی الله عنهما یک لباس را هزار درهم خرید و پوشید.
روش عایشه و اسماء رضی الله عنهما در لباس پوشیدن
بخاری[50] از کثیربن عبید روایت نموده، که گفت: نزد عایشه امالمؤمنین رضی الله عنها داخل شدم، گفت: محکم بگیر تا لباسم را بدوزم، آن گاه محکم گرفتم و گفتم: ای امالمؤمنین، اگر بیرون شوم و آنان را خبر بدهم، این را از تو بخل میپندارند، گفت: حالتت را ببین، کسی که کهنه را نپوشد لذت نو را نمییابد[51]. و ابن سعد[52] از ابوسعید روایت نموده که کسی در حالی نزد عایشه وارد شد که وی لباسش را میدوخت، گفت: ای امالمؤمنین، آیا خداوند خیر را زیاد ننموده است؟! گفت: ما را بگذار، کسی که کهنه را نپوشد قدر جدید را نمیداند. و ابن سعد[53] از هاشم بن عروه روایت نموده که: منذربن زبیر از عراق آمد، و برای اسماء دختر ابوبکر رضی الله عنهما بعد از اینکه چشمهایش کور شده بود لباس هایی از جامههای مروی و قوهی[54] که نازک و خیلی خوب بودند فرستاد، میگوید: اسماء آن را با دست خود لمس نمود و گفت: اف!! لباسهایش را برای او مسترد کنید! میگوید: این کار بر منذر گران تمام شد و گفت: ای مادرم، این آنقدر شفاف و نازک نیست، گفت: این اگر چه نازک و شفاف نیست، ولی جسم را آشکار میسازد، میگوید: آن گاه برایش لباس مروی و قوهی دیگری خرید، و او آن را پذیرفت و گفت: مثل این را برایم لباس بساز[55].
عملکرد عمر رضی الله عنه درباره لباس
بیهقی از انس رضی الله عنه روایت نموده که: زنی نزد عمربن خطاب رضی الله عنه آمده گفت: ای امیرالمؤمنین چادرم پاره شده است، گفت: آیا به تو لباس ندادهام؟ پاسخ داد: آری، ولی آن پاره شده است، آن گاه برای او چادر نیکو و کلفتی خواست و به او گفت: این را - یعنی کهنه را - وقتی نان پختی و دیگ بار نمودی بپوش، و این را وقتی که فارغ شدی بپوش، چون کسی که کهنه را نمیپوشد قدر جدید را نمیداند[56].
و سفیان بن عیینه در جامع خود ار خرشه بن حر روایت نموده، که گفت: عمر بن خطاب رضی الله عنه را در حالی دیدم، که جوانی از کنارش عبور نمود و شلوارش را رها نموده بود، برزمین کشیده میشد، او وی را طلب نمود و به او گفت: آیا تو حایض هستی؟ گفت: ای امیرالمؤمنین آیا مرد حایض میشود؟ گفت: تو را چه شده که ازارات را از قدم هایت بلندتر نمودهای؟ آن گاه تیغی را طلب نمود و انتهای ازارش را جمع نمود، و پایینتر از قوزکها را قطع کرد، خرشه میگوید: گویی من به تارها بر پاشنههایش نگاه میکنم[57].
ابوذر هروی در الجامع و بیهقی از ابوعثمان نهدی روایت نمودهاند که گفت: در حالی که در آذربایجان با عتبه بن فرقد قرار داشتیم، نامه عمربن خطاب برای ما آمد، اما بعد: ازار بر تن کنید، چادر بر تن نمایید، نعلین بپوشید، کفشها را بیندازید، شلوارها را بگذارید و به لباس پدرتان اسماعیل چنگ زنید، زنهار که در تنعم به سر برید و لباس عجم بپوشید، باید در آفتاب بایستید چون آفتاب حمام عرب است، خود را به معد مشابه سازید[58]، لباس خشن بر تن نمایید، لباس کهنه بپوشید، رکابها را قطع کنید[59]، اهداف را بزنید[60]، از زمین بر اسب جست زنید، رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم از پوشیدن ابریشم نهی نموده است، مگر به این مقدار - و به انگشت وسطایش اشاره نمود -[61]. این چنین در الکنز (58/8) آمده است.
خانههاى همسران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم
ابن سعد[62] از واقدى روایت نموده، که گفت: معاذبن محمد انصارى برایم حدیث بیان نموده گفت: از عطاى خراسانى در مجلسى که در آن عمران بن ابى انس بود و او درمابین قبر و منبر قرار داشت شنیدم که مىگفت: حجرههاى همسران رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم را دریافتم که از شاخههاى درخت خرما ساخته شده بودند، و بر دروازههاى آنها پردهیى از موى سیاه بود، و در وقت رسیدن نامه ولیدبن عبدالملک هم حاضر شدم که خوانده مىشد و به داخل نمودن حجرههاى همسران پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مسجد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم امر مىنمود، و من هیچ روزى را پر گریهتر از آن روز ندیدم، عطا گفت: از سعیدبن مسیب شنیدم که در آن روز مىگفت: به خدا سوگند، دوست داشتم که آنها را به حالشان ترک مىنمودند، تا نوزادان مدینه بزرگ مىشدند، و کسى از اطراف و اکناف مىآمد، و آنچه را رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در زندگى اش به آن اکتفا نموده بود مىدید، و این خانهها از جمله چیزهایى مىبود که مردم را در تکاثر و تفاخر دنیا بى رغبت و بى میل مىساخت. معاذ مىگوید: هنگامى که عطاى خراسانى از صحبت خود فارغ شد، عمران بن ابى انس گفت: چهار خانه آن از خشت خام بود که حیاط آنها از شاخههاى خرما ساخته شده بود، و پنج خانه آن از شاخههاى خرما و گل ساخته شده بودند و حیاط پیش روى نداشتند، و بر دروازههاى آنها پردههاى مویى بود، پرده را اندازه نمودم، و آن را سه گز در یک گز، و یک استخوان یا کمتر از استخوان یافتم، اما آنچه از کثرت گریه یاد نمودى، من خود را در مجلسى یافتم که در آن تعدادى از پسران اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بودند، از جمله ابوسلمه بن عبدالرحمن، ابوامامه بن سهل بن حنیف و خارجه بن زید، و آنان آنقدر گریستند که ریشهایشان را آب دیدهتر نمود، و ابوامامه در آن روز گفت: اى کاش این خانهها گذاشته مىشد و منهدم نمىگردید، تا مردم از منزل سازى خوددارى مىنمودند، و مىدیدند که خداوند درحالى که کلیدهاى خزانههاى دنیا در دست وى است، براى نبىاش به چه اندازه راضى شده بود.
[1]- لباس گشادی که بر روی لباسها پوشند. م.
[2]- این چنین در الکنز (37/4) آمده، و گفته: سند آن صحیح است.
[3]- 346/4.
[4]- حله: جامه و ازار ورداء با هم، یا جامهای که همه تن را بپوشاند. لاروس. م.
[5]- ضعیف. آلبانی در ضعیف الجامع (44444) آن را به بغوی از جندب بن مکیث نسبت داده است.
[6]- صحیح بر اساس شواهد: ترمذی در شمائل (115) و آلبانی آن را صحیح دانسته است: الصحیحة (1441).
[7]- در الشمائل (ص 9).
[8]- بخاری (5818) و مسلم (2080) و بیهقی در «الدلائل» (7/ 275).
[9]- صحیح. ابوداوود (4025) و ترمذی (1762) و آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[10]- ضعیف. ترمذی در «الشمائل» (56) و در سنن (1765) و ابوداوود (4027) آلبانی آن را ضعیف دانسته است.
[11]- صحیح. مسلم (1358) و ابوداوود (4076).
[12]- صحیح. مسلم (1359) و ترمذی در «الشمائل» (11).
[13]- صحیح. ترمذی در «الشمائل » (113) احمد (1/ 233) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[14]- صحیح بر اساس شواهد. در الشمائل (112).
[15]- صحیح. بخاری (6454) و مسلم (2082).
[16]- صحیح. ابن سعد (1/ 465) امام احمد در «زهد» (76) [با تحقیق من (محقق) چاپ دارالغد الجدید ص 41] و اببن ابی العاصم در «زهد» (1/ 14).
[17]- بسیار ضعیف. ترمذی در شمائل (314) در سند آن عبدالله بن میمون متروک است. آلبانی آن را ضعیف دانسته است.
[18]- در نص «حرز» استعمال شده، و آن جای استواری را افاده میکند که به درون آن دسترسی نباشد. م.
[19]- ضعیف. ابن ماجه (3557) بیهقی در «الشعب» (2/ 241) در سند آن عبیدالله بن زحر از علی بن یزید از قاسم بن عبدالرحمن روایت کرده است که همه ضعیفند. نگا: «الضعیفه» (4649) و ضعیف الجامع (5827).
[20]- موضوع (دروغین) است. عقیلی (ص18) ابن عدی (4/1) ابن عساکر (2/ 380/ 2) و ابن جوزی در «الموضوعات» (3/ 45) متهم آن ابراهیم بن زکریا است. نگا: الضعیفة (601).
[21]- لباس مصری است که سفید و نازک میباشد.
[22]- حاکم (4/ 187) ابوداوود (4116) حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی گفته است در آن انقطاع وجود دارد. آلبانی آن را در «ضعیف ابی داوود» و «الثمر المستطاب» ضعیف دانسته اما احادیث بعدی شاهد آن است.
[23]- حسن. ضیاء المقدسی در (الاحادیث المختاره) (1/ 441) و احمد (21683) بیهقی (2/ 234) آلبانی آن را در حجاب المرأة (ص 60) حسن دانسته است.
[24]- ابونعیم در الحلیة (1/ 37).
[25]- هدف ابریشمی است که با پشم بافته شده باشد. م.
[26]- این چنین در منتخب الکنز (419/4) آمده است. و این صحیح است.
[27]- این چنین در منتخب الکنز (405/4) آمده است.
[28]- 96/3.
[29]- این را همچنان طبرانی از عبداللَّه بن شداد بن هاد به مانند آن روایت نموده، و اسناد آن، چنانکه هیثمی (80/9) گفته، حسن است.
[30]- هیثمی (80/9) میگوید: این را طبرانی از شیخ خود مقدام بن داود روایت کرده و او ضعیف میباشد.
[31]- 58/3.
[32]- 58/3.
[33]- خز پارچهای را گویند که از پشم و ابریشم بافته شده باشد و یا از ابریشم خالص ولی این جا معنای اول مراد است زیرا پوشیدن ابریشم خالص برای مردان جایز نیست. م.
[34]- وی همسر عثمان است.
[35]- الحلیه (82/1).
[36]- هناد این را از عمروبن قیس به مانند آن، چنانکه در المنتخب (57/5) آمده روایت نموده است.
[37]- 28/3.
[38]- منسوب به طرف «ری» و آن نام شهری است. م.
[39]- این چنین در المنتخب (57/5) آمده است.
[40]- این چنین در الکنز (55/8) آمده است.
[41]- الحلیه (83/1).
[42]- این چنین در البدایه (3/8) آمده است.
[43]- 131/3.
[44]- الحلیه (302/1).
[45]- منسوب به قبیله معافر که از یمن است.
[46]- این را ابن سعد (175/4) از عبداللَّه بن حنش به مانند آن روایت کرده است.
[47]- 302/1.
[48]- الحلیه (341/4).
[49]- الحلیه (321/1).
[50]- الأدب (ص68).
[51]- حسن. بخاری در ادب المفرد (471) آلبانی در صحیح الأدب (367) آن را صحیح دانسته است.
[52]- 73/8.
[53]- 252/8.
[54]- منسوب به مرو است، و قوه نیز یکی از شهرهای خراسان است.
[55]- صحیح. ابن سعد (8/ 252) نگا: (حجاب المرأة) آلبانی ص 57.
[56]- این چنین در الکنز (55/8) آمده است.
[57]- این چنین در الکنز (59/8) آمده است.
[58]- آنان اهل غلظت و سختی بودند.
[59]- یعنی بدون رکاب اسب را سوار شوید.
[60]- تیراندازی را با هدف زدن توسط تیر مشق و تمرین کنید.
[61]- نگا: «اقتضاء الصراط المستقیم» اثر شیخ الإسلام ابن تیمیه (ص 97). این اثر را بخاری در کتاب اللباس باب 25 و مسلم در کتاب اللباس (2/ 12، 1، 25) روایت نمودهاند.
[62]- 167/8.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر