قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به حارث بن مالک: چگونه صبح نمودی؟ و جواب حارث
ابن عساکر از انس رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم در حالی داخل مسجد گردید، که حارث بن مالک رضی الله عنه خواب بود، او را با پایش حرکت داده گفت: «سرت را بلند کن»، وی سرش را بلند نمود و گفت: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای حارث بن مالک چگونه صبح نمودی؟» گفت: ای پیامبر خدا به صفت مومن حق صبح نمودم، گفت: «برای هر حق حقیقتی است، حقیقت آنچه تو میگویی چیست؟» گفت: از دنیا روی گردانیدم، روزم را با تشنگی سپری نمودم، شبم را بیداری کشیدم، گویا که به عرش پروردگارم نگاه میکنم و گویا که بهسوی اهل بهشت نگاه میکنم که یک دیگر را زیارت میکنند، و بهسوی اهل آتش نگاه میکنم که به یک دیگر بانگ میزنند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به او گفت: «تو شخصی هستی که خداوند قلبت را روشن و منور نموده است، شناختهای، بنابراین مداومت کن»[1].
عسکری در امثال از انس همانند آن روایت کرده، جز این که او وی را حارثه بن نعمان نامیده است، و در روایت وی آمده است، که گفت: «دیدهای، بنابراین مداومت کن»، بعد از آن فرمود: «بندهای است که خداوند ایمان را در قلب وی منور ساخته است»، گفت: ای نبی خدا، از خداوند بخواه تا به من شهادت عطا فرماید، و او برایش دعا نمود، میگوید: روزی اعلان شد: ای سوارکاران خدا سوار شوید، آن گاه او نخستین سوار کاری بود که سوار شد و نخستین سوارکاری بود که شهید گردید. این چنین در منتخب الکنز (160/5) آمده است.
ابن نجار این را از انس رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: در حالی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم راه میرفت، ناگهان جوانی از انصار با وی روبرو گردید، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به او گفت: «ای حارث چگونه صبح نمودی؟» گفت: در حالی صبح نمودم، که به حق به خدا مؤمن بودم، گفت: «ببین که چه میگویی، چون برای هر قول حقیقتی است»، پاسخ داد: ای رسول خدا، نفسم روی گردانید... و مانند حدیث عسکری را با زیادتی در آخرش، چنانکه در المنتخب (161/5) آمده است، ذکر نمود. ابن المبارک این را در الزهد از صالح بن مسمار همانند سیاق ابن عساکر روایت کرده، و در روایتی آمده است: گفت: «برای هر قول حقیقتی است، حقیقت ایمان تو چیست؟»[2]، حافظ در الاصابه (289/1) میگوید: این حدیث معضل است، و این چنین این را عبدالرزاق از صالحبن مسمار و جعفربن برقان روایت نموده و در التفسیر این را از یزید سلمی روایت نموده و گفته: به شکل موصول روایت شده است...، و حدیث انس را که ذکر شد، متذکر گردیده و گفت: این را طبرانی و ابن منده روایت کردهاند، و بیهقی این را در شعب از طریق یوسف بن عطیه صفار روایت نموده، که وی خیلی ضعیف میباشد، و بیهقی میگوید: این منکر است، و یوسف در آن دچار اشتباه شده، باری گفته: حارث، و باری گفته: حارثه. ابن صاعد میگوید: این حدیث به شکل موصول ثابت نیست. بزار هم این را از انس روایت نموده، هیثمی (57/1) میگوید: در ین یوسف بن عطیه آمده، که وی قابل حجّت نیست، طبرانی نیز این را از حارث بن مالک انصاری روایت نموده که وی از پهلوی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم عبور نمود، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به او گفت: «ای حارثه چگونه صبح نمودی؟» و مانند حدیث ابن عساکر را متذکر شده، هیثمی (57/1) میگوید: در این ابن لهیعه آمده، و هم چنین در آن کسی هست که نیاز به توضیح و آشکار شدن دارد.
قول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به معاذ: چگونه صبح نمودی؟ و جواب معاذ
ابونعیم در الحلیه (242/1) از انس بن مالک روایت نموده که: معاذبن جبل رضی الله عنه به نزد رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم وارد شد، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «ای معاذ چگونه صبح نمودی؟» گفت: مؤمن به خداوند متعال صبح نمودم. فرمود: «برای هر قول مصداقی است، و برای هر حق حقیقتی است، پس مصداق آنچه تو میگویی چیست؟» گفت: ای نبی خدا، من هرگاه صبح کردهام، گمان نمودهام که شب نمیکنم، و هرگاه شب کردهام، گمان نمودهام که صبح نمینمایم، و هر قدمی را که پیش میگذارم، گمان میکنم که قدم دیگری را در پی آن نخواهم گذاشت، و گویی من بهسوی هر امت نگاه میکنم، که بر زانو نشسته و بهسوی کتابش فراخوانده میشود و همراهش نبی اش و بتهایش است، که غیر خدا را عبادت مینمود، و گویی من بهسوی عقوبت اهل آتش و ثواب اهل جنت نگاه میکنم، فرمود: «شناختهای، پس مداومت کن»[3].
فرموده پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به سوید بن حارث و یارانش: شما چیستید؟ و جواب آنان
و در باب دعوت بهسوی خدا و پیامبرش در حدیث سوید بن حارث رضی الله عنه گذشت که گفت: با شش تن از قومم به نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم رسیدیم، هنگامی که داخل شدیم و با وی صحبت نمودیم، از عادات و لباس ما خوشش آمد، پرسید: «شما چیستید؟» گفتیم: مومنان، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم تبسمی نموده، فرمود: «هر قول برای خود حقیقتی دارد، حقیقت قول و ایمان شما چیست؟» سوید میگوید: گفتیم: [حقیقت ایمان ما در] پانزده خصلت [پنهان است]: پنج خصلت آن را فرستاده هایت امر نمودند تا به آنها ایمان بیاوریم، و پنج خصلت دیگر را فرستاده هایت به ما امر نمودند تا به آن عمل کنیم، و پنج خصلت دیگر آن را از زمان جاهلیت انتخاب نموده و فرا گرفتهایم، که اکنون هم به آنها عمل میکنیم، مگر در صورتی که چیزی از آن را بد ببری... و حدیث را در مورد ایمان به خدا، فرشتگان وی، کتاب هایش، پیامبرانش، اندازه خیر و شرش، ارکان اسلام و اخلاق نیکو متذکر شده است.
قصه منافقی که نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آمد تا برایش مغفرت بخواهد و او برایش مغفرت خواست
ابونعیم از ابن عمر رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: نزد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نشسته بودم که ناگهان حرمله بن زید انصاری رضی الله عنه - یک تن از بنی حارثه - نزدش آمد، و در پیش روی رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نشست و گفت: ای رسول خدا، ایمان اینجاست، و با دستش به زبانش اشاره نمود، و نفاق اینجاست، و دستش را بر سینهاش گذاشت، و خداوند را جز اندک یاد نمیکند. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم خاموش باقی ماند، و حرمله آن را تکرار نمود. آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم زبان حرمله را گرفت و گفت: «بار خدایا، به او زبانی صادق و قلبی شاکر نصیب بگردان، و دوستی مرا و دوستی کسی را که مرا دوست میدارد، به او عطا فرما، و امرش را بهسوی خیر رهنمون گردان»، آن گاه حرمله به او گفت: ای رسول خدا، من برادران منافقی دارم که بزرگشان بودم، آیا تو را به آنان دلالت و رهنمایی نکنم؟ پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «کسی که نزدمان آمد، چنان که تو آمدی، برایش مغفرت میخواهیم؛ چنان که برای تو مغفرت خواستیم، و کسی که بر آن اصرار ورزد خداوند او را سزاوار است»[4]. این چنین در الکنز (250/2) آمده است. طبرانی هم این را روایت کرده و در اسنادش اشکالی وجود ندارد، ابن منده نیز این را روایت کرده است، و در فوائد هشام بن عمار روایت احمد بن سلیمان را به روایت از ابودرداء رضی الله عنه همانند آن روایت کردیم[5]، این چنین در الاصابه (320/1) آمده است.
[1]- ضعیف. طبرانی (3/ 302) (3367) ابن ابی شیبة (11/ 43) در سند آن ابن لهیعة ضعیف است. همچنین در متن آن نکارت است زیرا مومن خود را پاک نمی داند و تزکیه نمیکند و این کار مخالف نص قرآن است.
[2]- ضعیف معضل. چنانکه در الاصابة (1/ 289) آمده. نگا: الحلیة (9/ 279) و مصنف ابن ابی شیبة (11/ 42، 43) و میزان الاعتدال (9877).
[3]- ابونعیم (1/ 242).
[4]- طبرانی (4/ 6).
[5]- هیثمی آن را در المجمع (402) به طبرانی از ابودرداء نسب داده است. وی گفته است: در آن یک روای است که نام برده نشده و بقیهی رجال آن ثقه هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر