توجه توجه

بعضی نوشته ها ادامه دارند برای مشاهده کامل نوشته ها به برچسب های مورد نظر یا پست قبل و بعد مراجعه کنید

۱۴۰۲ آبان ۵, جمعه

حقيقت و كمال ايمان

 

حقيقت و كمال ايمان

قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به حارث بن مالک: چگونه صبح نمودی؟ و جواب حارث

ابن عساکر از انس  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  در حالی داخل مسجد گردید، که حارث بن مالک  رضی الله عنه  خواب بود، او را با پایش حرکت داده گفت: «سرت را بلند کن»، وی سرش را بلند نمود و گفت: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «ای حارث بن مالک چگونه صبح نمودی؟» گفت: ای پیامبر خدا به صفت مومن حق صبح نمودم، گفت: «برای هر حق حقیقتی است، حقیقت آنچه تو می‏گویی چیست؟» گفت: از دنیا روی گردانیدم، روزم را با تشنگی سپری نمودم، شبم را بیداری کشیدم، گویا که به عرش پروردگارم نگاه می‏کنم و گویا که به‌سوی اهل بهشت نگاه می‏کنم که یک دیگر را زیارت می‏کنند، و به‌سوی اهل آتش نگاه می‏کنم که به یک دیگر بانگ می‏زنند، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «تو شخصی هستی که خداوند قلبت را روشن و منور نموده است، شناخته‏ای، بنابراین مداومت کن»[1].

عسکری در امثال از انس همانند آن روایت کرده، جز این که او وی را حارثه بن نعمان نامیده است، و در روایت وی آمده است، که گفت: «دیده‏ای، بنابراین مداومت کن»، بعد از آن فرمود: «بنده‏ای است که خداوند ایمان را در قلب وی منور ساخته است»، گفت: ای نبی خدا، از خداوند بخواه تا به من شهادت عطا فرماید، و او برایش دعا نمود، می‏گوید: روزی اعلان شد: ای سوارکاران خدا سوار شوید، آن گاه او نخستین سوار کاری بود که سوار شد و نخستین سوارکاری بود که شهید گردید. این چنین در منتخب الکنز (160/5) آمده است.

ابن نجار این را از انس  رضی الله عنه  روایت نموده، که گفت: در حالی که پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  راه می‏رفت، ناگهان جوانی از انصار با وی روبرو گردید، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «ای حارث چگونه صبح نمودی؟» گفت: در حالی صبح نمودم، که به حق به خدا مؤمن بودم، گفت: «ببین که چه می‏گویی، چون برای هر قول حقیقتی است»، پاسخ داد: ای رسول خدا، نفسم روی گردانید... و مانند حدیث عسکری را با زیادتی در آخرش، چنانکه در المنتخب (161/5) آمده است، ذکر نمود. ابن المبارک این را در الزهد از صالح بن مسمار همانند سیاق ابن عساکر روایت کرده، و در روایتی آمده است: گفت: «برای هر قول حقیقتی است، حقیقت ایمان تو چیست؟»[2]، حافظ در الاصابه (289/1) می‏گوید: این حدیث معضل است، و این چنین این را عبدالرزاق از صالح‏بن مسمار و جعفربن برقان روایت نموده و در التفسیر این را از یزید سلمی روایت نموده و گفته: به شکل موصول روایت شده است...، و حدیث انس را که ذکر شد، متذکر گردیده و گفت: این را طبرانی و ابن منده روایت کرده‏اند، و بیهقی این را در شعب از طریق یوسف بن عطیه صفار روایت نموده، که وی خیلی ضعیف می‏باشد، و بیهقی می‏گوید: این منکر است، و یوسف در آن دچار اشتباه شده، باری گفته: حارث، و باری گفته: حارثه. ابن صاعد می‏گوید: این حدیث به شکل موصول ثابت نیست. بزار هم این را از انس روایت نموده، هیثمی (57/1) می‏گوید: در ین یوسف بن عطیه آمده، که وی قابل حجّت نیست، طبرانی نیز این را از حارث بن مالک انصاری روایت نموده که وی از پهلوی پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  عبور نمود، و پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به او گفت: «ای حارثه چگونه صبح نمودی؟» و مانند حدیث ابن عساکر را متذکر شده، هیثمی (57/1) می‏گوید: در این ابن لهیعه آمده، و هم چنین در آن کسی هست که نیاز به توضیح و آشکار شدن دارد.

قول پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به معاذ: چگونه صبح نمودی؟ و جواب معاذ

ابونعیم در الحلیه (242/1) از انس بن مالک روایت نموده که: معاذبن جبل  رضی الله عنه  به نزد رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  وارد شد، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  گفت: «ای معاذ چگونه صبح نمودی؟» گفت: مؤمن به خداوند متعال صبح نمودم. فرمود: «برای هر قول مصداقی است، و برای هر حق حقیقتی است، پس مصداق آنچه تو می‏گویی چیست؟» گفت: ای نبی خدا، من هرگاه صبح کرده‏ام، گمان نموده‏ام که شب نمی‏کنم، و هرگاه شب کرده‏ام، گمان نموده‏ام که صبح نمی‏نمایم، و هر قدمی را که پیش می‏گذارم، گمان می‏کنم که قدم دیگری را در پی آن نخواهم گذاشت، و گویی من به‌سوی هر امت نگاه می‏کنم، که بر زانو نشسته و به‌سوی کتابش فراخوانده می‏شود و همراهش نبی اش و بتهایش است، که غیر خدا را عبادت می‏نمود، و گویی من به‌سوی عقوبت اهل آتش و ثواب اهل جنت نگاه می‏کنم، فرمود: «شناخته‏ای، پس مداومت کن»[3].

فرموده پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  به سوید بن حارث و یارانش: شما چیستید؟ و جواب آنان

و در باب دعوت به‌سوی خدا و پیامبرش در حدیث سوید بن حارث  رضی الله عنه  گذشت که گفت: با شش تن از قومم به نزد پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  رسیدیم، هنگامی که داخل شدیم و با وی صحبت نمودیم، از عادات و لباس ما خوشش آمد، پرسید: «شما چیستید؟» گفتیم: مومنان، پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  تبسمی نموده، فرمود: «هر قول برای خود حقیقتی دارد، حقیقت قول و ایمان شما چیست؟» سوید می‏گوید: گفتیم: [حقیقت ایمان ما در] پانزده خصلت [پنهان است]: پنج خصلت آن را فرستاده هایت امر نمودند تا به آنها ایمان بیاوریم، و پنج خصلت دیگر را فرستاده هایت به ما امر نمودند تا به آن عمل کنیم، و پنج خصلت دیگر آن را از زمان جاهلیت انتخاب نموده و فرا گرفته‏ایم، که اکنون هم به آن‏ها عمل می‏کنیم، مگر در صورتی که چیزی از آن را بد ببری... و حدیث را در مورد ایمان به خدا، فرشتگان وی، کتاب هایش، پیامبرانش، اندازه خیر و شرش، ارکان اسلام و اخلاق نیکو متذکر شده است.

قصه منافقی که نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  آمد تا برایش مغفرت بخواهد و او برایش مغفرت خواست

ابونعیم از ابن عمر  رضی الله عنهما  روایت نموده، که گفت: نزد پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  نشسته بودم که ناگهان حرمله بن زید انصاری  رضی الله عنه  - یک تن از بنی حارثه - نزدش آمد، و در پیش روی رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  نشست و گفت: ای رسول خدا، ایمان اینجاست، و با دستش به زبانش اشاره نمود، و نفاق اینجاست، و دستش را بر سینه‏اش گذاشت، و خداوند را جز اندک یاد نمی‏کند. رسول خدا  صل الله علیه و آله و سلم  خاموش باقی ماند، و حرمله آن را تکرار نمود. آن گاه پیامبر  صل الله علیه و آله و سلم  زبان حرمله را گرفت و گفت: «بار خدایا، به او زبانی صادق و قلبی شاکر نصیب بگردان، و دوستی مرا و دوستی کسی را که مرا دوست می‏دارد، به او عطا فرما، و امرش را به‌سوی خیر رهنمون گردان»، آن گاه حرمله به او گفت: ای رسول خدا، من برادران منافقی دارم که بزرگشان بودم، آیا تو را به آنان دلالت و رهنمایی نکنم؟ پیامبر خدا  صل الله علیه و آله و سلم  فرمود: «کسی که نزدمان آمد، چنان که تو آمدی، برایش مغفرت می‏خواهیم؛ چنان که برای تو مغفرت خواستیم، و کسی که بر آن اصرار ورزد خداوند او را سزاوار است»[4]. این چنین در الکنز (250/2) آمده است. طبرانی هم این را روایت کرده و در اسنادش اشکالی وجود ندارد، ابن منده نیز این را روایت کرده است، و در فوائد هشام بن عمار روایت احمد بن سلیمان را به روایت از ابودرداء  رضی الله عنه  همانند آن روایت کردیم[5]، این چنین در الاصابه (320/1) آمده است.

 



[1]- ضعیف. طبرانی (3/ 302) (3367) ابن ابی شیبة (11/ 43) در سند آن ابن لهیعة ضعیف است. همچنین در متن آن نکارت است زیرا مومن خود را پاک نمی داند و تزکیه نمیکند و این کار مخالف نص قرآن است.

[2]- ضعیف معضل. چنانکه در الاصابة (1/ 289) آمده. نگا: الحلیة (9/ 279) و مصنف ابن ابی شیبة (11/ 42، 43) و میزان الاعتدال (9877).

[3]- ابونعیم (1/ 242).

[4]- طبرانی (4/ 6).

[5]- هیثمی آن را در المجمع (402) به طبرانی از ابودرداء نسب داده است. وی گفته است: در آن یک روای است که نام برده نشده و بقیه‌ی رجال آن ثقه هستند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مقدمه‌ی مؤلف

  مقدمه‌ی مؤلف الحمد لله رب العالـمين، والصلاة والسلام على نبينا محمد وعلى آله وأصحابه أجمعين‏. أما بعد: از جمله درس‌هایی که در مسجد...