عيادت مريض و آنچه براى وى گفته مىشود
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و عیادت زیدبن ارقم و سعدبن ابى وقاص
ابوداود از زید بن ارقم رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم مرا به خاطر مریضی و تکلیفی که در چشمم داشتم عیادت نمود[1]. این چنین در جمع الفوائد (124/1) آمده است. بخاری[2] - لفظ از بخاری است - مسلم[3] و امامان چهارگانه از عامربن سعد بن ابی وقاص و او از پدرش رضی الله عنه روایت نمودهاند که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در سال حجه الوداع در مریضی شدیدی که عاید حالم شده بود مرا عیادت مینمود، گفتم: مریضیام خیلی شدید شده است، و من سرمایهدار هستم، و جز یک دختری که دارم دیگر کسی از من ارث نمیبرد، بنابراین آیا دو ثلث مال خود را صدقه کنم؟ گفت: «نه»، گفتم: نصف آن را؟ گفت: «نه»، بعد از آن فرمود: «یک سوم آن را صدقه کن، و یک سوم هم هنگفت است - یا زیاد است - ، اگر تو ورثه خود را پس از خودت غنی بگذاری بهتر است، از این که ایشان را فقیر بگذاری و دست سئوال بهسوی مردم دراز کنند، و تو هر نفقهای را که به خاطر رضای خدا میکنی، بر آن پاداش داده میشود، حتی آنچه را بر دهن خانم خود میگذاری»، گفتم: ای پیامبر خدا پس از یاران خود باقی میمانم؟ گفت: «اینکه تو از آنها پس بمانی و عمل صالح انجام بدهی، بر آن درجه و بلندی حاصل میکنی، و گذشته از این، ممکن است تو باقی بمانی تا اقوامی از تو نفع بردارند و اقوام دیگری از تو ضرر ببینند بار خدایا، هجرت یاران مرا قبول و نافذ فرما، و آنها را بر پاشنههایشان بر مگردان، ولیکن درویش و تهیدست سعد بن خوله است!» پیامبر صل الله علیه و آله و سلم برایش از اینکه در مکه درگذشته بود سوگواری میکند و تأسف میخورد[4].
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و عیادت جابر
بخاری[5] از جابربن عبداللَّه رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: من به مریضی مبتلا شدم، آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ابوبکر رضی الله عنه پیاده به عیادتم آمدند: مرا بیهوش یافتند، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وضو نمود و بعد از آن آب وضوی خود را بر من انداخت، و به هوش آمدم و دیدم که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم است،: گفتم: ای پیامبر خدا درباره مال خود چه کنم، درباره مالم چگونه فیصله نمایم؟ وی چیزی به من جواب نداد، تا اینکه آیه میراث نازل گردید[6]. مانند این را[7] نیز روایت نموده است.
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و عیادت سعدبن عباده
بخاری[8] از اسامه بن زید رضی الله عنهما روایت نموده که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر خری که بر روی پالان آن چادر فدکی بود سوار شد، و اسامه را در پشت سر خود سوار نمود، و میخواست سعدبن عباده رضی الله عنه را عیادت نماید. این قبل از وقوع واقعه بدر بود وی حرکت نمود وبر مجلسی گذشت که عبداللَّه بن ابی بن سلول در آن بود - و این قبل از اسلام آوردن[9] عبداللَّه بود - و در مجلس افرادی به شکل مختلط ازمسلمانان، مشرکین، بت پرستان و یهود وجود داشتند، و عبداللَّه بن رواحه رضی الله عنه نیز در مجلس حضور داشت، هنگامی که گردوخاک و غبار مرکب، مجلس را فراگرفت، عبداللَّه بن ابی با چادرش بینی خود را پوشانید و گفت: بر ما گردوغبار نریزید. پیامبر صل الله علیه و آله و سلم سلام داد، و ایستاد و پایین گردید، و آنها را به طرف خداوند فراخواند و برایشان قرآن تلاوت نمود، عبداللَّه بن ابی به او گفت: ای مرد، از چیزی که میگویی، اگر حق باشد، دیگر چیزی بهتر نیست، توسط آن ما را در مجلسهای مان اذیت مکن، و به طرف اقامتگاه خود برگرد، و کسی که نزدت آمد برای وی قصه کن. ابن رواحه گفت: نخیر، بلکه، ای پیامبر خدا، این را در مجلسهای مان برای مان بگو، چون ما این را دوست میداریم. آن گاه مسلمانان، مشرکین و یهود شوریدند و یکدیگر را ناسزا گفتند، و نزدیک بود به یکدیگر حمله کنند، و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آنها را در آن وقت به آرامش دعوت نمود، که خاموش شدند، بعد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم مرکب خود را سوار شد و نزد سعدبن عباده آمد، و به او گفت: «ای سعد، آیا آنچه را ابوحباب گفت: نشنیدی؟» - هدفش عبداللَّه بن ابی است -، سعد گفت: ای پیامبر خدا، او را معاف نما و از وی درگذر، چون خداوند آنچه را برای تو در نظر داشته است به تو داده است، اهل این سرزمین جمع شده بودند، تا بر سر وی تاج نهند و او را به ریاست انتخاب کنند، هنگامی که این تاج گذاری به حقی که خداوند به تو داد رد شد، او به این کار غمگین شد، و این کاری را که از وی دیدی نیز به همان علت است.
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و عیادت یک اعرابى
بخاری (844/2) از ابن عباس رضی الله عنهما روایت نموده که: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نزد اعرابیی جهت عیادت داخل شد، میگوید: و وقتی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بر مریضی جهت عیادتش داخل میشد، به او میگفت: «اشکالی ندارد، إن شاءاللَّه پاک کننده است» [و وقتی این کلام را نزد اعرابی گفت]، وی در جواب گفت: گفتی پاک کننده است؟! نه هرگز، بلکه این تبی است که بر پیرمردی میجوشد - یا فواره میکند - و وی را به قبرها میرساند، آن گاه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «پس آری»[10].
مریض شدن ابوبکر و بلال در ابتداى قدومشان به مدینه
و بخاری (844/2) از عایشه رضی الله عنها روایت نموده، که وی گفت: هنگامی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وارد مدینه شد، ابوبکر و بلال رضی الله عنهما را تب شدید فرا گرفت، میگوید: پس من نزد آنها رفتم، گفتم: ای پدرم چه حال داری؟ و ای بلال چه حال داری؟ میافزاید: و ابوبکر رضی الله عنه را وقتی تب میگرفت، میگفت:
كل امرىء مُصَبِّح
فى أهله |
|
والـموتُ أدنى من
شِراك نعله |
ترجمه: «هر شخص در اهلش صباح الخیر گفته میشود و مرگ برایش از بند نعلش هم نزدیکتر است».
و چون از بلال تب دور میشد میگفت:
ألا ليت شِعْرى هل
أبيتَن ليلةً |
|
بوادٍ و حولى إذخرُ
و جليلُ |
وهل أرِدَنْ يوماً
مياه مَجَنَّة |
|
وهل يَبْدُوَنْ لي
شامةٌ و طفيلُ |
ترجمه: «ای کاش میدانستم که آیا [دیگر هم] شبی را در درهای سپری مینمایم، که در اطرافم اذخر و جلیل باشد، و آیا روزی هم بر آبهای مجنه وارد میشوم، و آیا [بار دیگری هم] شامه و طفیل برایم ظاهر میشوند».
عایشه رضی الله عنها میگوید: آنگاه نزد پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم آمدم و خبرش دادم، گفت: «بار خدایا، مدینه را برای ما چون مکه یا بیشتر از آن محبوب بگردان، بار خدایا، و آن را صحیح بگردان، و در مدّ[11] و صاع آن برای ما برکت انداز، و تب آن را به جحفه انتقال بده»[12].
اجتماع ویژگىهاى خیر در وجود ابوبکر صدیق رضی الله عنه
بخاری[13] از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «کدامیک از شما امروز روزه دار هستید؟» ابوبکر رضی الله عنه گفت: من، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: کدام یک از شما امروز مریضی را عیادت نموده است؟» ابوبکر گفت: من، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «کدام یک از شما امروز بر جنازهای حاضر شده است؟» ابوبکر رضی الله عنه گفت: من، پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «کدام یک از شما امروز مسکینی را طعام داده است؟» ابوبکر رضی الله عنه گفت: من. مروان میگوید: به من خبر رسیده است، که پیامبر صل الله علیه و آله و سلم گفت: «تجمع این ویژگیها در یک روز در مردی، باعث داخل شدن وی به جنت میشوند»[14].
ابن جریر و بیهقی از عبداللَّه بن نافع روایت نمودهاند که گفت: ابوموسی حسن بن علی رضی الله عنهم را عیادت نمود، علی رضی الله عنه گفت: هر مسلمانی که یک مریض را عیادت کند، هفتاد هزار ملک با وی بر میگردند، و برای او مغفرت میخواهند، اگر از هنگام صبح باشد تا اینکه شب نماید [این عمل ادامه دارد]، و برای وی بستانی در جنت میباشد، و اگر هنگام شب باشد، هفتاد هزار ملک برای وی بیرون میشوند و همهشان برای وی مغفرت میخواهند، و برای وی بستانی در جنت میباشد[15]. این چنین در الکنز (50/5) آمده است، و بیهقی میگوید: این چنین این را اکثریت اصحاب شعبه رضی الله عنه به شکل موقوف روایت نمودهاند، و همچنان از طریق زیادی از علی رضی الله عنه به شکل مرفوع روایت شده است. و این چنین این را با تو داوود به مانند آن، به شکل موقوف از عبداللَّه بن نافع روایت نموده، و گفته است: این از [طریق] علی رضی الله عنه از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم از چندین وجه صحیح روایت شده است، و این چنین این را احمد (121/1) از عبداللَّه بن نافع روایت نموده، که گفت: ابوموسای اشعری حسن بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم را عیادت نمود، و علی رضی الله عنه به او گفت: آیا برای زیارت آمدهای، یا برای عیادت؟ گفت: نه، بلکه برای عیادت آمدهام، علی رضی الله عنه گفت: هر مسلمانی...[16] و مانند آن را متذکر شده است.
و احمد[17] از ابوفاخته روایت نموده، که گفت: ابوموسای اشعری حسن بن علی رضی الله عنهم را عیادت نمود، میگوید: آن گاه علی رضی الله عنه داخل شده گفت: ای ابوموسی آیا برای عیادت آمدهای، یا برای زیارت؟ گفت: ای امیرالمؤمنین، نه، بلکه برای عیادت آمدهام، آن گاه علی رضی الله عنه گفت: من از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «هر مسلمانی که یک مسلمان را عیادت کند، هفتاد هزار ملک بر وی از وقت برخاستن او از صبح تا غروب درود میفرستند[18]، و خداوند متعال برای وی در جنت خریفی میگرداند» میگوید: گفتیم: ای امیرالمؤمنین، خریف، چیست؟ گفت: آب دهندهای که درختان خرما را آبیاری میکند[19].
عمروبن حریث و عیادت حسن بن على
احمد همچنان[20] از عبداللَّه بن یسار روایت نموده که: عمروبن حریث حسن بن علی رضی الله عنهما را عیادت نمود، و علی رضی الله عنه به او گفت: آیا برای عیادت حسن در حالی میآیی که در نفست همان چیز است؟[21] عمرو به او گفت: تو پروردگارم نیستی که قلبم را هر سویی که خواستی بگردانی، علی رضی الله عنه گفت: به هر صورت این ما را از رسانیدن نصیحت برای تو باز نمیدارد، از پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که میگفت: «هر مسلمانی که برادر مسلمانش را عیادت کند، خداوند برای وی هفتاد هزار ملک را میفرستد، و آنان برای وی از هر ساعت روز که باشد تا اینکه غروب کند، و از هر ساعت شب که باشد تا اینکه صبح نماید درود میفرستند[22]. و این را بزار روایت نموده است. هیثمی (31/3) میگوید: رجال احمد ثقهاند.
بخاری[23] از عبدالرحمن بن سعید و او از پدرش روایت نموده، که گفت: با سلمان رضی الله عنه بودم که مریضی را در کنده[24] عیادت نمود، هنگامی که نزد وی آمد، گفت: بشارت باد، چون خداوند مرض مؤمن را برای وی کفاره و سبب خوشنودی میگرداند و اگر فاجر مریض شود مثل شتری است که اهلش آن را بستهاند، و باز رهایش نمودند و او نمیداند که چرا بسته شد، و چرا رها شد[25]. ونزد ابونعیم[26] از سعید بن وهب روایت است که گفت: با سلمان رضی الله عنه نزد یکی از رفقای وی که از کنده بود و سلمان عیادتش مینمود داخل شدم، سلمان به او گفت: خداوند بنده مومن خود را به بلا آزمایش میکند، و بعد از آن وی را عافیت میبخشد، و این کفارهای برای گذشته، و مایه خوشنودی آینده میباشد. و خداوند، که اسمش با عزت است، بنده فاجر خود را به بلا آزمایش میکند، و بعد او را عافیت میدهد، و او چون شتری میباشد که اهلش آن را بستند و باز رهایش نمودند، و او نمیداند، که وقتی او را بستند، به خاطر چه بستند، و هم نمیداند که او را در وقت رها نمودن، برای چه رهانمودند.
قول ابن عمر براى مریض و قول ابن مسعود براى مردى نزد مریض
بخاری[27] از نافع رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: ابن عمر رضی الله عنهما وقتی نزد مریضی میرفت، از وی میپرسید که چطور است؟ و وقتی که از نزد وی بر میخاست میگفت: خداوند برایت اختیار نموده است، و بر آن نمیافزود[28]. و بخاری همچنان[29] از عبداللَّه بن ابی هذیل روایت نموده، که گفت: عبداللَّه بن مسعود نزد مریضی جهت عیادتش رفت، و با او گروهی بودند و در خانه زنی بود، و مردی از قوم به طرف آن زن نگاه مینمود، عبداللَّه به او گفت: اگر چشمت کشیده میشد، برایت بهتر بود![30].
آنچه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم نزد مریضان مىگفت و انجام مىداد
بخاری[31] از ابن عباس رضی الله عنهما روایت نموده، که گفت: پیامبر صل الله علیه و آله و سلم وقتی مریضی را عیادت مینمود، نزد سر وی مینشست، بعد از آن - هفت مرتبه - میگفت: «أسْأَلُ اللهَ العَظيمَ رَبَّ العَرْشِ العَظيمِ أنْ يَشْفِيَكَ»، «از خداوند بزرگ، پروردگار عرش بزرگ میخواهم تا تو را شفا بدهد»، و اگر در اجل وی تاخیری میبود، از تکلیف و دردش عافیت مییافت[32]. و ابن ابی شیبه از علی رضی الله عنه روایت نموده که: وقتی پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم نزد مریض داخل میشد، میگفت: «أَذْهِبِ الْبَأْسَ رَبَّ النَّاسِ ، وَاشْفِ أَنْتَ الشَّافِى لاَشَافي إِلا أنت»، «ای پروردگار مردم، ناخوشنودی و رنج را ببر، و شفا عنایت فرما، چون تو شفا دهنده هستی، و شفا دهندهای جز تو نیست»[33]. این را احمد، ترمذی - وتر مذی گفته: حسن و غریب است - ، دورقی و ابن جریر روایت نمودهاند، و ابن جریر آن را، به این لفظ صحیح دانسته: «لاَ شِفَاءَ إِلاَّ شِفَاؤُكَ شِفَاءً لاَ يُغادِرُ سَقَمًا» «شفایی جز شفای تو نیست، شفایی که بیماریی را باقی نمیگذارد»[34]. و نزد ابن مردویه و ابوعلی حداد در معجمش از علی رضی الله عنه روایت است که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وقتی مریضی را عیادت مینمود، دست راست خود را بر رخسار راست وی میگذاشت و میگفت: «لا بَأْسَ، أَذْهِبِ الْبَأْسَ رَبَّ النَّاسِ، اشْفِ أَنْتَ الشَّافِي، لا يكشف الضر إلا أنت»، «اشکالی ندارد، ای پروردگار مردم ناخوشنودی و رنج را ببر، شفا عنایت فرما، چون تو شفا دهنده هستی، و بد حالی را جز تو کسی دور نمیکند». و نزد ابن ابی شیبه از انس رضی الله عنه روایت است که: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم وقتی نزد مریضی میرفت، میگفت: «أَذْهِبِ الْبَاسَ رَبَّ النَّاسِ وَاشْفِ أَنْتَ الشَّافِي لاَشَافِي إِلاَّ شِفَاءً لاَ يُغَادِرُ سَقَمًا»، «ای پروردگار مردم، ناخوشنودی و رنج را ببر، و شفا عنایت فرما، چون تو شفا دهنده هستی، و شفا دهندهای جز تو نیست، شفایی که بیماریی را باقی نمیگذارد»[35]. این چنین در الکنز (51/5) آمده است.
و ابویعلی از عایشه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: وقتی پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم مریضی را عیادت مینمود، دست خود را بر همان مکانی که درد مینمود میگذاشت و میگفت: «بسم الله لابأس»، «به نام خدا تکلیفی نیست»[36]. هیثمی (299/2) میگوید: رجال وی موثقاند.
و طبرانی در الکبیر از سلمان رضی الله عنه روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم جهت عیادتم نزدم وارد شد، هنگامی که خواست بیرون گردد، گفت: ای سلمان، خداوند تکلیف و ناخوشیای را دور کند، گناهت را ببخشد و در دین و تنت تا مرگت عافیت عنایت فرماید»[37]. در این عمروبن خالد قریشی آمده و او، چنانکه هیثمی (299/2) میگوید، ضعیف میباشد.
و بخاری[38] از عایشه رضی الله عنها روایت نموده که: وقتی پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم نزد مریضی میآمد، و یا مریضی برایش آورده میشد، وی علیه الصلاه والسلام میگفت: «أَذْهِبِ الْبَاسَ رَبَّ النَّاسِ وَاشْفِ أَنْتَ الشَّافِى لاَ شِفَاءَ إِلاَّ شِفَاؤُكَ (شِفَاءً) لاَ يُغَادِرُ سَقَمًا»، «ای پروردگار مردم، ناخوشنودی و رنج را ببر، شفا بده و تو شفادهنده هستی، شفایی جز شفای تو نیست، (شفایی) که بیماریی را باقی نمیگذارد»[39]. ابن سعد[40] این را از عایشه رضی الله عنها روایت نموده، که گفت: پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم با این کلمات پناه میخواست[41]... و مانند آن را متذکر شده، و در آن آمده، که عایشه گفت: هنگامی که پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم در همان مرضش که در آن درگذشت سنگین حال شد دستش را گرفت، و با آن[42] میمالیدمش و با این او را دعا مینمودم و در پناه خدا قرار میدادمش، میگوید: [باری] دست خود را از من کشید و گفت: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَأَلْحِقْنِى بِالرَّفِيقِ»، «پروردگارم مرا ببخش، و به رفیق پیوستم گردان»، میگوید: و این آخرین چیزی بود که از سخن وی شنیدم.
[1]- حسن. ابوداوود (3102) آلبانی آن را در الصحیحه (2659) حسن دانسته است.
[2]- 173/1.
[3]- 39/2.
[4]- بخاری (1299) مسلم (1628) ابوداوود (2864) ترمذی (2116) نسائی در «الوصایا» ابن ماجه (3907) احمد (1/ 168) مالک (763).
[5]- صحیح خود (843/2).
[6]- بخاری (5651).
[7]- الأدب (ص 75).
[8]- 845/2.
[9]- مراد از اسلام آوردن در اینجا ظاهر کردن اسلام است، زیرا عبداللَّه بن ابی که همان منافق مشهور است در حقیقت هرگز اسلام نیاورد، بلکه بر همان کفر و نفاق خود درگذشت. م.
[10]- بخاری (5663) طبرانی (11/ 342).
[11]- مدّ وزنی است مساوی چهارم حصه صاع یعنی چهار مد یک صاع میشود.
[12]- بخاری (5677) مسلم (480) احمد (89) مالک (891).
[13]- الأدب والمفرد (ص75).
[14]-صحیح. بخاری در ادب (515) و مسلم (1028) به مانند آن.
[15]- صحیح موقوف. ابوداوود (3098) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[16]- احمد (1/ 120، 121) و صحیح میباشد.
[17]- 91/1.
[18]- طلب رحمت و مغفرت میکنند. م.
[19]- بسیار ضعیف. احمد (1/ 91) ابن عساکر (6/ 169) شیخ احمد شاکر میگوید: بسیار ضعیف است.
[20]- 97/1.
[21]- یعنی: در دلت بد بینی وجود دارد. م.
[22]- صحیح. احمد (1/ 97).
[23]- الأدب (ص72).
[24]- اسم محلهای است در کوفه که در آن قبیله کنده پایین شده بود.
[25]- صحیح. بخاری در ادب (493) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[26]- الحلیه (206/1).
[27]- الأدب (ص78).
[28]- ضعیف.. بخاری در ادب (527) آلبانی آن را در ضعیف (78) به علت جهالت قرشی ضعیف دانسته است.
[29]- ص78).
[30]- صحیح. بخاری در ادب (531) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[31]- الأدب (ص 79).
[32]- صحیح. بخاری در ادب (536) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[33]- صحیح. احمد (4/ 259) ترمذی (3565) آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[34]- این چنین در الکنز (50/5) آمده است.
[35]- صحیح. ابن ابی شیبة (7/ 79).
[36]- ضعیف. ابویعلی (4459).
[37]- بسیار ضعیف. طبرانی (6/ 94) در آن عمرو بن خالد قرشی متروک است: المجمع (2/ 29).
[38]- صحیح خود (847/2).
[39]- بخاری (5675) و مسلم در کتاب السلام (46-49).
[40]- 14/2.
[41]- یعنی این کلمات را میخواند و به سبب آنها از خداوند سلامتی از امراض را طلب مینمود. م.
[42]- یعنی: دست پیامبر صل الله علیه و آله و سلم را گرفته بود، و پیامبر خدا صل الله علیه و آله و سلم را توسط دست خود پیامبر صل الله علیه و آله و سلم میمالید. م.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر